- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 20 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
میلاد با برکت حضرت ابى عبدالله الحسین (علیه السلام)، دومین فرزند امام على و فاطمه زهرا (علیهما السلام) بنا بر مشهور، روز سوم شعبان سال چهارم هجرى در مدینه بوده است. پس از ولادت، پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) نام وى را حسین گذاشت، آن گاه او را بوسید و گریست و فرمود: تو را مصیبتى عظیم در پیش است، خداوندا! کشنده او را لعنت کن! آن حضرت به مصباح الهدى و سفینه النجاه و سیدالشهداء و ابو عبدالله معروف است.
شدت علاقه پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به حسین (علیه السلام) به قدرى بود که کوچک ترین ناراحتى او را نمى توانست تحمل کند و بیشتر اوقات خود آن حضرت متصدى غذا دادن و علم و ادب آموختن او بود و در نگهدارى و پرورش او سعى بلیغ مى فرمود. روزى پیامبر از در خانه فاطمه (علیها السلام) مى گذشت، صداى گریه حسین را شنید، وارد خانه شد و به دخترش فرمود: مگر نمى دانى که گریه حسین در من چقدر مؤثر است، آن گاه طفل را بوسید و گفت:
خداوندا! من این کودک را دوست دارم تو نیز او را دوست بدار.[۱]
حدیث معروف حسین منى و أنا من حسین، أحب الله من أحب حسینا، حسین سبط من الأسباط؛ یعنى: حسین از من است و من از حسینم، خداوند دوست دارد کسى را که حسین را دوست مى دارد، حسین سبطى از اسباط است. مورد قبول شیعه و سنى است .[۲]
حسین بن على (علیه السلام) مدت شش سال دوران کودکى اش را با پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) سپرى کرد و پس از رحلت آن بزرگوار، مدت سى سال در کنار پدرش على (علیه السلام) به سر برد و در همه حوادث پر تلاطم دوران آن حضرت حضورى پر تلاش داشت. پس از شهادت امیر مؤمنان (علیه السلام) ده سال تمام همراه و همگام با برادر عزیزش امام حسن (علیه السلام) زندگى کرد و پس از شهادت برادر در سال ۵۰ هجرى، به مدت ده سال، به ارزیابى حوادث زمان پرداخت و بارها به معاویه اعتراض شدید کرد و پس از مرگ او در برابر حکومت یزید، شجاعانه ایستادگى نمود و از بیعت با او خوددارى کرد، تا اینکه در محرم سال ۶۱ هجرى به همراه گروهى از بستگان و یاران باوفایش، در سرزمین کربلا به شهادت رسید.
حسین بن على (علیه السلام) نمونه کامل یک انسان برجسته و متشخص و نام او در اذهان، همراه با شجاعت و ظلم ستیزى و جوش و خروش بر ضد هر گونه ستم و تبعیض است. در دوران پنج ساله حکومت پدر با او همکارى مى کرد و پس از آن حضرت در کنار برادرش حسن (علیه السلام) یاور، مددکار و مشاور او بود و همواره در پى آن بود تا چاره اى براى بهبود اوضاع آنان بیندیشد و نفحه حیاتى در کالبد آنان بدمد. در چنان شرایطى، امام حسین (علیه السلام) دید که مردم برادرش امام حسن (علیه السلام) را تنها گذاشته و تبلیغات سوء معاویه آنان را از مبانى مکتبى دور ساخته و جذب دربار بنى امیه نموده است.
امام احساس کرد که براى به حرکت در آوردن امت، دیگر خطابه و سخنرانى حماسى کافى نیست، بلکه باید اراده شکست خورده امت را به پذیرش فداکارى وادارد و آنان را بر ضد باطل بشوراند تا زمینه تحقق حق را فراهم سازد و در این راه، طرحى نو دراندازد و با فداکارى و از جان گذشتگى خود و یاران باوفاى خویش براى حال و آینده معیارى ارزشمند و ثابت بر جاى نهد.
هدف قیام
هدف قیام امام حسین (علیه السلام) را به آسانى و بدون تکلف مى توان از سخنان آن حضرت استنباط کرد. آنگاه که امام (علیه السلام) بر اثر تهاجم عمال حکومت ناچار شد از مدینه خارج گردد، در ضمن نوشته اى، هدف حرکت خود را چنین شرح داد:
۱ – انى لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى أمه جدى، أرید أن آمر بالمعروف و أنهى عن المنکر و أسیر بسیره جدى و أبى على بن أبى طالب .[۳]
بى گمان، من از روى خود خواهى و سرمستى و یا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم، من فقط براى اصلاح در امت جدم از وطن خارج شدم. مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره و روش جدم و پدرم على بن ابى طالب عمل کنم.
در این سخن چند نکته مهم، شایان توجه است:
۱ – اصلاح امت،
۲ – امر به معروف و نهى از منکر،
۳ – تحقق سیره و روش پیامبر و على (علیهما السلام).
۲ – آن حضرت در مقام دیگرى فرموده است:
أللهم انک تعلم ما کان منا تنافسا فى سلطان ولا التماسا من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک ویأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و أحکامک .[۴]
بار خدایا! تو مى دانى که آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نبوده، بلکه هدف ما این است که نشانه هاى دینت را به جاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم، تا ستمدیدگان از بندگانت امنیت یابند و به واجبات و سنتها و دستورهاى دینت عمل شود.
در این سخن هم چند نکته قابل توجه است:
۱ – برگرداندن نشانه و علائم دین به جاى اصلى خود،
۲ – اصلاحات در همه شهرها،
۳ – ایجاد امنیت براى مردم،
۴ – فراهم ساختن زمینه عمل به واجبات و مستحبات و احکام الهى.
۳ – در برخورد با سپاه حر بن یزید ریاحى فرمود: أیها الناس فانکم ان تتقوا الله و تعرفوا الحق لأهله یکن أرضى لله و نحن أهل البیت أولى بولایه هذا الأمر من هؤلاء المدعین ما لیس لهم والسائرین فیکم بالجور والعدوان.[۵]
اى مردم! اگر شما از خدا بترسید و حق را براى اهلش بشناسید، این کار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود. و ما اهل بیت، به ولایت و رهبرى، از این مدعیان نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایسته تریم.
۴ – و نیز در مقام دیگر فرمود: انا أحق بذلک الحق المستحق علینا ممن تولاه .[۶]؛ ما اهل بیت به حکومت و زمامدارى – نسبت به کسانى که آن را تصرف کرده اند – سزاوارتریم.
از این دو بخش از سخن امام (علیه السلام) نیز به وضوح استفاده مى شود که آن حضرت خود را شایسته رهبرى و زمامدارى بر مردم مى داند، نه یزید فاسد و دستگاه جائر او را. بنابراین، هدف امام حسین (علیه السلام) در این قیام، تحقق کامل حق بوده است. امورى که آن حضرت به عنوان فلسفه قیامش به آنها اشاره مى کند، از قبیل: اصلاح امت، امر به معروف و نهى از منکر، تحقق سیره پیامبر و على، برگرداندن علائم و نشانه هاى دین به جاى خود، اصلاحات در شهرها، امنیت اجتماعى، فراهم ساختن زمینه اجراى احکام، همه و همه این امور، زمانى قابل تحقق و اجراست که ولایت و حکومت در مجرا و مسیر اصلى اش قرار گیرد و به دست امام (علیه السلام) بیفتد؛ لذا فرمود: ما اهل بیت شایسته این مقامیم نه متصرفان متجاوز و جائر.
پس هدف نهایى آن حضرت، تشکیل حکومت اسلامى بر اساس سیره پیامبر و على بوده است؛ که در پرتو آن، احکام الهى اجرا مى شود، و نشانه هاى دین آشکار، و شهرها اصلاح، و امنیت پابرجا، و امر به معروف و نهى از منکر انجام، و سیره و سنت پیامبر و على متحقق، و در نتیجه کار امت اصلاح مى گردد.
نکته شایان توجه اینکه تلاش خالصانه براى تشکیل حکومت اسلامى که منبع و منشأ تمام خیرات و برکات است – و شعبه مهم ولایت على و آل على (علیه السلام) هم که همان قبول حاکمیت و پذیرش تفسیر آنان از دین است – غیر از حکومت شاهنشاهى و سلطنت استبدادى و ریاست جویى و کشور گشایى بر اساس هواهاى نفسانى است، که منشأ تمام مفاسد و شرور است.
نتایج قیام حسینى
۱ – بى اعتبار ساختن قدرت مطلقه بنى امیه: درهم شکستن ارکان مخوف دین سالارى ساختگى اموى که دین را ابزار دستیابى سلطه خود بر مردم نموده بودند، و رسوا ساختن حاکمان تبهکار بنى امیه که پیوسته در صدد احیاى نظام جاهلى بودند، نخستین جلوه هاى قیام حسینى است.
۲ – بیدار کردن وجدانهاى خفته: شهادت فجیع امام حسین (علیه السلام) در کربلا موجى شدید از احساس گناه در وجدان مسلمانانى که او را یارى نکردند برانگیخت.
این احساس گناه دو جنبه داشت: از یک طرف آنها را وادار مى ساخت که گناهى را که مرتکب شده اند با کفاره بشویند و از طرف دیگر به کسانى که آنها را به ارتکاب چنین گناهى واداشته بودند، کینه و نفرت بورزند. به طورى که انگیزه قیام توابین، کفاره یارى نکردن امام حسین (علیه السلام)، و انتقام گرفتن از امویان بود. گویى مقدر چنین بود که آتش این احساس گناه، پیوسته برافروخته ماند و انگیزه انتقام از بنى امیه در هر فرصت به انقلاب و قیام بر ضد ستمگران منتهى گردد.
۳ – ارائه اخلاق جدید: قیام امام حسین (علیه السلام) موجب آن گردید که در جامعه، نوعى اخلاق بلند نظرانه پدید آید. امام (علیه السلام) و فرزندان و یارانش در قیام بر ضد بنى امیه، اخلاق عالى اسلامى را با همه صفات و خصوصیات آن نشان دادند. آنان این اخلاق را بر زبان نیاوردند، بلکه با خون خود آن را مسجل ساختند.
مردم عادى قبایل عادت کرده بودند که دین و وجدان خود را به بهایى اندک بفروشند و در برابر ستمکاران، گردن خم کنند تا از عطاهاى آنان بهره مند شوند! هدف مسلمانان عادى همان زندگى روزمره شخصى بود و تنها به زندگانى خویش مى اندیشیدند. در آنان، دردهاى اجتماعى تأثیرى نداشت، آرى،
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن با مردم بى درد ندانى که چه دردى است!
تنها کوشش آنان این بود که دسترنج خویش را حفظ کنند و به توجیهات رهبران رام باشند که مبادا نامشان از فهرست حقوق بگیران حذف شود! لذا در مقابل جور و ستمى که مى دیدند، خاموشى مى گزیدند و تمام تلاش آنان این بود که مفاخر قبیله اى خود را بازگو کنند و سنتهاى جاهلى خویش را زنده سازند.
اما اصحاب حسین (علیه السلام) مردمى دیگر بودند که در سرنوشت خویش با امام همراه شدند و با اینکه داراى زن و فرزند بودند و از بیت المال هم حقوقى دریافت مى نمودند و زندگانى نسبتا راحتى داشتند و مى توانستند از لذتهاى حیات برخوردار گردند، از همه اینها چشم پوشیدند و براى نثار جان در راه حسین (علیه السلام) با ستمگران به ستیز برخاستند. براى بیشتر مسلمانان آن روز، این نکته بسى جالب بود که یک انسان بین زندگانى زبونانه و مرگ شرافتمندانه، مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجیح دهد. براى مردم این نمونه اى عالى و شگفت انگیز بود. چنان خصلتى وجدان هر مسلمانى را تکان مى داد و او را از خواب سنگین راحت طلبى و منفعت جویى بیدار مى کرد تا زندگى اسلامى شکلى دیگر گیرد؛ و تحولى نوین پذیرد؛ شکلى که سالها پیش از قیام حسین (علیه السلام) از میان رفته بود.
قیام امام حسین (علیه السلام) پس از دیرى خاموشى، از نو موجب برانگیختن روح مبارزه جویى گردید و این چنین قیام حسینى و کربلاى خونین او، همه سدهاى روحى و اجتماعى را که مانع قیام و انقلاب مى شد، در هم فرو ریخت.
قیام حسین (علیه السلام) به مردم این درس را آموخت که به آنان بگوید: تسلیم نشوید، انسانیت خود را به معاویه نگذارید، با اهریمن بجنگید، و همه چیز را در راه تحقق آرمانهاى اسلام محمدى (صلى الله علیه وآله) فدا سازید.
قیام حسینى در وجدان گروه بسیارى از مردم، این اندیشه را برانگیخت که با حمایت نکردن از حسین (علیه السلام) مرتکب گناه شده اند و باید کفاره بپردازند، و کفاره آن جز مبارزه با حاکمان جور و ریشه کن نمودن بنیاد فاسد استبداد، چیز دیگرى نیست.
این گونه پس از نهضت حسینى (علیه السلام)، در مکتب، روح انقلاب دمیده شد و مردم در انتظار رهبرى قاطع بودند، و هرگاه پیشگام ظلم ستیزى را مى یافتند بر ضد حکومت بنى امیه دست به انقلاب مى زدند. در همه این انقلاب ها، شعار انقلابیون، خونخواهى حسین (علیه السلام) بود. انقلاب توابین، انقلاب مردم مدینه، قیام مختار ثقفى در سال ۶۶ هجرى و انقلاب زید بن على بن حسین (علیه السلام) در سال ۱۲۲ هجرى، نمونه هایى از ستم ستیزى است که همه آنها ریشه در حرکت و قیام بى نظیر حسینى (علیه السلام) دارد.
در این انقلابها مسلمانان پیوسته به دنبال آزادى و عدالت بودند – که حاکمان آن را خفه کرده بودند – و تمام این تحرکات به برکت تحرک و قیام حسینى بود. و این گونه حسین (علیه السلام) درس حریت و آزادگى و استقلال و ظلم ستیزى را تا دامنه قیامت به همه انسانها آموخت .[۷]
سخنان حضرت ابى عبدالله الحسین، بهترین معرف هدف والاى آن حضرت است، از سرتاسر کلمات حضرتش نداى انسان دوستى، آزادگى و مقاومت در برابر ستم حاکمان زر و زور و تزویر به گوش مى رسد.
از میان کلمات قدسى آن حضرت، چهل حدیث برگزیده تقدیم شیفتگان آن امام همام و خوانندگان جویاى حق و حقیقت مى شود.
روى عن أبى عبدالله الحسین (علیه السلام):
۱- پند امام به عالمان
أیتها العصابه بالعلم مشهوره و بالخیر مذکوره و بالنصیحه معروفه و بالله فى أنفس الناس مهابه، یهابکم الشریف، و یکرمکم الضعیف و یؤثرکم من لافضل لکم علیه و لا ید لکم عنده، تشفعون فى الحوائج اذا امتنعت من طلابها، و تمشون فى الطریق بهیبه الملوک و کرامه الأکابر… فأما حق الضعفاء فضیعتم و أما حقکم بزعمکم فطلبتم أنتم تتمنون على الله جنته و مجاوره رسله و أمانا من عذابه ؟![۸]
حضرت ابى عبدالله الحسین (علیه السلام) خطاب به عالمان بى عمل و تارکان امر به معروف و نهى از منکر فرموده اند: اى گروه نیرومندى که به دانش مشهور و به نیکى مذکور و به خیرخواهى معروف و با نام خدا و مذهب در نفوس مردم، با مهابت جلوه گرید! شریف، از شما حساب مى برد و ضعیف، شما را گرامى مى دارد، و کسانى که بر آنها برترى و حقى ندارید، شما را بر خود ترجیح مى دهند، شما وسیله حوائجى هستید که بر خواستارانش ممتنع است، و به هیبت پادشاهان و کرامت بزرگان در راه گام بر مى دارید…!
و اما حق ضعیفان را ضایع کردید! و حق خود را که به گمانتان شایسته آنید طلب نمودید…! و با این حال آرزوى بهشت الهى را دارید و همجوارى پیامبران و امان از عذابش را در سر مى پرورانید!
۲ – اصلاح امت، نه قدرت طلبى
أللهم انک تعلم ما کان منا تنافسا فى سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و أحکامک .[۹]
درباره فلسفه قیامش فرمود: بار خدایا! تو مى دانى که آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نیست؛ بلکه هدف ما این است که نشانه هاى دینت را به جاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم تا ستمدیدگان از بندگانت امنیت یابند و به واجبات و سنتها و دستورهاى دینت عمل شود.
۳ – بهداشت جسم و خودسازى
أوصیکم بتقوى الله و أحذرکم أیامه… فبادروا بصحه الأجسام فى مده الأعمار… فایاک أن تکون ممن یخاف على العباد من ذنوبهم و یأمن العقوبه من ذنبه .[۱۰]
اى مردم! شما را به تقواى الهى سفارش مى کنم و از (گناه کردن) در ایامش برحذر مى دارم… در مدت عمر به سلامت و تندرستى جسم پیشى گیرید… و از کسانى مباشید که بر گناه بندگان بیم دارند و خود از عقوبت گناه خویش آسوده خاطرند!
۴ – اقسام جهاد
ألجهاد على أربعه أوجه: فجهادان فرض، و جهاد سنه لا یقام الا مع فرض و جهاد سنه، فأما أحد الفرضین فجهاد الرجل نفسه عن معاصى الله – و هو من أعظم الجهاد – و مجاهده الذین یلونکم من الکفار فرض. و أما الجهاد الذى هو سنه لایقام الا مع فرض، فان مجاهده العدو فرض على جمیع الأمه، لو ترکوا الجهاد لاتاهم العذاب، و هو من عذاب الأمه و هو سنه على الامام، وحده أن یأتى العدو مع الأمه فیجاهدهم.
و أما الجهاد الذى هو سنه فکل سنه أقامه الرجل و جاهد فى اقامتها و بلوغها و احیائها، فالعمل و السعى فیها من أفضل الأعمال لأنها احیاء سنه، و قد قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): من سن سنه حسنه فله أجرها و أجر من عمل بها الى یوم القیمه من غیر أن ینقص من أجورهم شیئا.[۱۱]
جهاد بر چهار گونه است: دو تاى آن واجب است، و جهاد دیگر مستحبى است که جز با واجب برپاداشته نشود، و چهارمى جهاد مستحبى محض است. اما آن دوتایى که واجب است، یکى جهاد شخص با نفس خود در مقابل معصیتهاى الهى است، که بزرگ ترین جهاد است، و دیگرى جهاد با کفارى است که هم مرز با شمایند که واجب است. و اما جهادى که مستحب است و جز با واجب برپا نشود، جهاد با دشمن است، که واجب بر همه امت است، و اگر آن را ترک کنند عذاب بر آنان فرود آید و این عذاب شامل حال همه امت گردد و چنین جهادى بر امام مستحب است و حد آن این است که امام با امت به سراغ دشمن روند و با آنها جهاد کنند.
و اما جهادى که مستحب محض است، عبارت از هر سنتى است که شخص آن را برپا مى دارد و در برپایى و اجرا و زنده کردن آن تلاش مى کند. بنابراین، هر نوع کار و کوشش در اقامه آن از بهترین اعمال خواهد بود، زیرا که آن زنده نمودن سنت است و پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) فرموده است: هرکه سنت و روش نیکویى را به وجود آورد همچون پاداش کسى که به آن عمل کرده پاداش دارد و همچنین از پاداش کسانى که تا روز قیامت بدان عمل نمایند بهره مند خواهد شد، بى آنکه از پاداش عاملانش چیزى کاسته شود.
۵ – تباهى دنیا
ان هذه الدنیا قد تغیرت و تنکرت و أدبر معروفها، فلم یبق منها الآ صبابه کصبابه الاناء و خسیس عیش کالمرعى الوبیل، ألا ترون أن الحق لا یعمل به و أن الباطل لا یتناهى عنه، لیر غب المؤمن فى لقاء الله محقا، فانى لا أرى الموت الا سعاده و لا الحیاه مع الظالمین الا برما، ان الناس عبید الدنیا و الدین لعق على ألسنتهم یحوطونه مادرت معائشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون .[۱۲]
امام حسین (علیه السلام) در هنگام سفر به کربلا فرمود: بى گمان این دنیا دیگر گونه و ناشناس شده و معروفش پشت کرده، و از آن جز نمى که بر ته کاسه اى باقى مانده و زندگى اى پست، همچون چراگاه تباه، چیزى باقى نمانده است. آیا نمى بینید که به حق عمل نمى شود و از باطل نهى نمى گردد؟ در چنین وضعى مؤمن به لقاى خدا سزاوار است. و من مرگ را جز سعادت، و زندگى با ظالمان را جز هلاکت نمى بینم. به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آنهاست و مادام که براى معیشت آنها باشد پیرامون آن اند، و وقتى به بلا آزموده شوند، دینداران اندکند.
۶ – نعمت ناخوش انجام
ألاستدراج من الله سبحانه لعبده أن یسبغ علیه النعم و یسلبه الشکر.[۱۳]
غافلگیر کردن بنده از جانب خداوند به این شکل است که به او نعمت فراوان دهد و توفیق شکرگزارى را از او بگیرد.
۷ – عبادت تاجران، عابدان و آزادگان
ان قوما عبد والله رغبه فتلک عباده التجار و ان قوما عبدوالله رهبه فتلک عباده العبید، و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عباده الأحرار و هى أفضل العباده.[۱۴]
همانا گروهى خدا را از روى میل و رغبت (به بهشت) عبادت مى کنند که این عبادت تاجران است، و گروهى خدا را از روى ترس (از دوزخ) مى پرستند و این عبادت بندگان است، و گروهى خدا را از روى شکر (و شایستگى پرستش) عبادت مى کنند و این عبادت آزادگان است که بهترین عبادت است.
۸ – پرهیز از ستمکارى
و قال لابنه على بن الحسین (علیه السلام): أى بنى! ایاک و ظلم من لا یجد علیک ناصرا الا الله جل و عز.[۱۵]
امام حسین (علیه السلام) به فرزندش امام سجاد (علیه السلام) فرمود: فرزند عزیزم! بر حذر باش از ستم کردن به کسى که جز خداوند عزیز و جلیل یاورى ندارد.
۹ – از چه کسى حاجت بخواهیم؟
لا ترفع حاجتک الا الى أحد ثلاثه: الى ذى دین، أو مروه، أو حسب .[۱۶]
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا جوانمرد، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.
۱۰ – نشانه هاى مقبول و نامقبول انسانها
من دلائل علامات القبول: ألجلوس الى أهل العقول، و من علامات أسباب الجهل المماراه لغیر أهل الکفر، و من دلائل العالم انتقاده لحدیثه و علمه بحقائق فنون النظر.[۱۷]
از دلائل نشانه هاى قبول، همنشینى با خردمندان، و از نشانه هاى موجبات نادانى، مجادله با مسلمانان است، و از نشانه هاى دانا این است که سخن خود را نقادى مى کند و به حقایق فنون نظر، داناست.
۱۱ – نشانه هاى مؤمن
ان المؤمن اتخذ الله عصمته و قوله مرآته، فمره ینظر فى نعت المؤمنین و تاره ینظر فى وصف المتجبرین، فهو منه فى لطائف و من نفسه فى تعارف و من فطنته فى یقین و من قدسه على تمکین .[۱۸]
بى گمان، مؤمن، خدا را نگهدار خود گرفته و گفتارش را آینه خود، یک بار در وصف مؤمنان مى نگرد و بار دیگر در وصف زورگویان، او از این جهت نکته سنج و دقیق است و اندازه و قدر خود را مى شناسد و از هوش خود به مقام یقین مى رسد و به پاکى خود استوار است.
۱۲ – بخل ورزى در سلام
ألبخیل من بخل بالسلام .[۱۹]
بخیل کسى است که به سلام کردن بخل ورزد.
۱۳ – نتیجه پیروى از گناهکار
من حاول امرأ بمعصیه الله کان أفوت لما یرجو و أسرع لما یحذر.[۲۰]
کسى که با نافرمانى خدا گرد کسى گردد، آنچه را بدان امید بسته از دست دهد و به چیزى که از آن گریزان بوده گرفتار آید.
۱۴ – احترام به ذریه زهرا (علیه السلام)
والله لا أعطى الدنیه من نفسى أبدا و لتلقین فاطمه أباها شاکیه ما لقیت ذریتها أمته و لا یدخل الجنه أحد أذاها فى ذریتها.[۲۱]
به خدا قسم، من هرگز زیر باز پستى و ذلت نخواهم رفت و در روز قیامت، فاطمه زهرا پدرش را ملاقات خواهد کرد، در حالى که از آزارى که فرزندانش از امت پیامبر (صلى الله علیه وآله) دیده اند به پدر خویش شکایت خواهد برد، و کسى که ذریه فاطمه را آزار دهد داخل بهشت نخواهد شد.
۱۵ – فلسفه قیام
انى لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى أمه جدى (صلى الله علیه وآله) أرید أن آمر بالمعروف و أنهى عن المنکر و أسیر بسیره جدى و أبى على بن أبى طالب .[۲۲]
بى گمان، من از روى خودخواهى و سرمستى و یا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم، بلکه قیام من براى اصلاح در امت جدم مى باشد، مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره و روش جدم و پدرم على بن ابى طالب عمل کنم.
۱۶ – ما اهل بیت شایسته حکومتیم
انا أحق بذلک الحق المستحق علینا ممن تولاه .[۲۳]
ما اهل بیت به حکومت و زمامدارى – نسبت به کسانى که آن را تصرف کرده اند – سزاوارتریم.
۱۷ – امام کیست؟
فلعمرى ما الامام الا العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات الله .[۲۴]
به جان خودم سوگند، امام و پیشوا نیست، مگر کسى که به قرآن عمل کند و راه قسط و عدل را پیش گیرد و تابع حق باشد و خود را در راه رضاى خدا وقف سازد.
۱۸ – اهل بیت شایستگان حکومت
أیها الناس فانکم ان تتقوا الله و تعرفوا الحق لأهله یکن أرضى لله و نحن أهل البیت أولى بولایه هذا الأمر من هؤلاء المدعین ما لیس لهم و السائرین فیکم بالجور و العدوان .[۲۵]
اى مردم! اگر شما از خدا بترسید و حق را براى اهلش بشناسید، این کار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود و ما اهل بیت، به ولایت و رهبرى، از این مدعیان نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایسته تریم.
۱۹ – قیام در مقابل ظالم
أیها الناس ان رسول الله (صلى الله علیه وآله) قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهدالله مخالفا لسنه رسول الله یعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقا على الله أن یدخله مدخله .[۲۶]
هان اى مردم! پیامبر خدا فرموده است: کسى که زمامدارى ستمگر را ببیند که حرام خدا را حلال مى سازد و عهدش را مى شکند و با سنت پیامبر (صلى الله علیه وآله) مخالفت مى ورزد و در میان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز عمل مى کند، ولى در مقابل او با عمل یا گفتار، اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است که او را با همان ظالم در جهنم اندازد.
۲۰ – خشنودى خالق، ملاک رستگارى
لا أفلح قوم اشتروا مرضات المخلوق بسخط الخالق .[۲۷]
رستگارى مباد مردمى که خشنودى مخلوق را در مقابل غضب خلق خریدند.
۲۱ – بهترین یاران
انى لا أعلم أصحابا أولى و لا خیرا من أصحابى و لا أهل بیت أبر و لا أوصل من أهل بیتى فجزاکم الله جمیعا خیرا.[۲۸]
در شب عاشورا فرمود: من اصحاب و یارانى را بهتر از یاران خود ندیده ام و اهل بیت و خاندانى بهتر و باوفاتر از اهل بیت خود سراغ ندارم، خداوند به همه شما جزاى خیر دهد.
۲۲ – آزمودگان استوار امام (علیه السلام)
و الله لقد بلوتهم فما وجدت فهیم الا الأقعس یستأنسون بالمنیه دونى استیناس الطفل الى محالب أمه .[۲۹]
درباره اصحاب خود فرمود:
به خدا قسم آنان را آزمودم، دلاور و استوارشان دیدم، به کشته شدن در رکاب من چنان مشتاق اند که طفل شیرخوار به پستان مادرش!
۲۳ – بهترین سخن تسلى بخش
ان أهل الأرض یموتون و أهل السماء لا یبقون و أن کل شى ء هالک الا وجه الله الذى خلق الأرض بقدرته و یبعث الخلق فیعودون و هو فرد وحده .[۳۰]
در مقابل تسلى به خواهر بزرگوارش فرمود:
اهل زمین مى میرند و اهل آسمان باقى نمى مانند و همه چیز رو به فناست، جز ذات پروردگار که زمین را به قدرتش آفریده، و خلق را برانگیزاند و همه به سوى او باز مى گردند، و او تنهاى یگانه است.
۲۴ – شکیبایى، پل پیروزى
صبرا یا بنى الکرام فما الموت الا قنطره تعبر بکم عن البؤس و الضراء الى الجنان الواسعه و النعم الدائمه.[۳۱]
به اصحاب رزمنده خود در روز عاشورا فرمود:
اى بزرگ زادگان! صبر و شکیبایى ورزید که مرگ چیزى جز یک پل نیست که شما را از سختى و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهاى همیشگى آن مى رساند.
۲۵ – فرجام دنیا
عباد الله اتقوا الله و کونوا من الدنیا على حذر فان الدنیا لو بقیت على أحد أو بقى علیها لکانت الأنبیاء أحق بالبقاء و أولى بالرضا و أرضى بالقضاء غیر أن الله خلق الدنیا للفناء فجدیدها بال و نعیمها مضمحل و سرورها مکفهر و المنزل تلعه و الدار قلعه. فتزودوا فان خیر الزاد التقوى و اتقوا الله لعلکم تفلحون .[۳۲]
بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا بر حذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد براى همیشه در دنیا بماند، پیامبران براى بقا سزاوارتر بودند و جلب خشنودى آنان بهتر و چنین حکمى خوش آیندتر بود، ولى هرگز! زیرا خداوند دنیا را براى فانى شدن خلق نموده که تازه هایش کهنه و نعمتهایش زایل خواهد شد و سرور و شادى اش به غم و اندوه مبدل خواهد گردید، منزلى پست و خانه اى موقت است، پس براى آخرت خود، توشه اى برگیرید. و بهترین توشه آخرت تقواست، از خدا بترسید، شاید که رستگار شوید.
۲۶ – مقاومت مردانه
لا والله لا أعطیهم بیدى اعطاء الذلیل و لا أفر منهم فرار العبید.[۳۳]
نه به خدا سوگند، نه دست ذلت در دست آنان مى گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ در برابرشان فرار مى کنم.
۲۷ – آثار غذاى حرام
ویلکم ما علیکم أن تنصتوا الى فتسمعوا قولى و انما أدعوکم الى سبیل الرشاد فمن أطاعنى کان من المرشدین و من عصانى کان من المهلکین و کلکم عاص لأمرى غیر مستمع لقولى قد انخزلت عطیاتکم من الحرام و ملئت بطونکم من الحرام فطبع الله على قلوبکم .[۳۴]
در روز عاشورا خطاب به سپاه ظلم فرمود:
واى بر شما چرا ساکت نمى شوید، تا گفتارم را بشنوید؟ همانا من شما را به راه هدایت و رستگارى فرا مى خوانم، هر کس از من پیروى کند سعادتمند است و هر کس نافرمانى ام کند از هلاک شدگان است، شما همگى نافرمانى ام مى کنید و به سخنم گوش نمى دهید، آرى، در اثر هدایاى حرامى که به شما رسیده و در اثر غذاهاى حرامى که شکمهایتان از آنها انباشته شده، خداوند این چنین بر دلهاى شما مهر زده است!
۲۸ – هیهات که زیر بار ذلت روم!
ألا ان الدعى بن الدعى قدر کز بین اثنتین بین السله و الذله و هیهات منا الذله یأبى الله لنا ذلک و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و أنوف حمیه و نفوس آبیه من أن نؤثر طاعه اللئام على مصارع الکرام .[۳۵]
آگاه باشید! که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهى شمشیر و ذلت قرار داده است و هیهات که ما زیر ذلت برویم، زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از اینکه ما ذلت را بپذیریم دریغ دارند، دامنهاى پاک مادران و مغزهاى با غیرت و نفوس با شرافت پدران، روا نمى دارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کریمان و نیک منشان مقدم بداریم.
۲۹ – خشم الهى بر یهود، مجوس و دشمن اهل بیت (علیه السلام)
اشتد غضب الله على الیهود اذ جعلوا له ولدا و اشتد غضبه على النصارى اذ جعلوه ثالث ثلاثه و اشتد غضبه على المجوس اذ عبدوا الشمس و القمر دونه و اشتد غضبه على قوم اتفقت کلمتهم على قتل ابن بنت نبیهم .[۳۶]
خشم خداوند بر یهود آنگاه شدت گرفت که براى او فرزندى قرار دادند، و خشمش بر نصارى وقتى شدت یافت که براى او قائل به خدایان سه گانه شدند، و غضبش بر مجوس آنگاه سخت شد که به جاى او آفتاب و ماه را پرستیدند، و خشمش بر قوم دیگرى آنگاه شدت یافت که بر کشتن پسر دختر پیامبرشان هماهنگ گردیدند.
۳۰ – اگر دین ندارید، لااقل آزاد باشید
یا شیعه آل أبى سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا أحرارا فى دنیاکم و ارجعوا الى أحسابکم ان کنتم عربا کما تزعمون .[۳۷]
اى پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمى ترسید لااقل در زندگى دنیاتان آزاد مرد باشید، و اگر خود را عرب مى پندارید به نیاکان خود بیندیشید.
۳۱ – پیشى گیرنده در آشتى
أیما اثنین جرى بینهما کلام فطلب أحدهما رضا الآخر کان سابقه الى الجنه.[۳۸]
هر یک از دو نفرى که میان آنها نزاعى واقع شود و یکى از آن دو رضایت دیگرى را بجوید، سبقت گیرنده، اهل بهشت خواهد بود.
۳۲ – ثواب سلام
للسلام سبعون حسنه تسع و ستون للمبتدء و واحده للراد.[۳۹]
سلام کردن هفتاد حسنه دارد، شصت و نه حسنه از آن سلام کننده و یکى از آن جواب دهنده است.
۳۳ – رضاى خدا، نه هواى مردم
من طلب رضا الله بسخط الناس کفاه الله أمور الناس، و من طلب رضا الناس بسخط الله و کله الله الى الناس .[۴۰]
هر کس رضاى خدا را به غضب مردم بجوید، خدا او را از کارهاى مردم کفایت مى کند، و هر کس خشنودى مردم را به غضب خدا بجوید، خدا او را به مردم واگذارد.
۳۴ – ویژگیهاى حضرت مهدى (علیه السلام)
تعرفون المهدى بالسکینه و الوقار و بمعرفه الحلال و بحاجه الناس الیه و لا یحتاج الى أحد.[۴۱]
درباره حضرت مهدى (علیه السلام) فرموده:
شما مردم، آن حضرت را به داشتن آرامش و متانت و به شناخت حلال و حرام و به رو آوردن مردم به او و بى نیازى او از مردم مى شناسید.
۳۵ – رؤیاى دنیا
و اعلموا أن الدنیا حلوها و مرها حلم و الانتباه فى الآخره.[۴۲]
بدانید که دنیا شیرینى و تلخى اش رؤیایى بیش نیست، و آگاهى و بیدارى واقعى در آخرت است.
۳۶ – پرهیز از کلام پست و سبک
لا تقولوا بألسنتکم ما ینقص عن قدرکم .[۴۳]
چیزى به زبانتان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.
۳۷ – جاودانگى در مرگ با عزت
لیس الموت فى سبیل العز الا حیاه خالده و لیست الحیاه مع الذل الا الموت الذى لا حیاه معه .[۴۴]
مرگ در راه عزت جز زندگى جاوید نیست، و زندگى با ذلت جز مرگى که با آن زندگى نباشد نیست.
۳۸ – حرمت حیله و نیرنگ
و الخدع عندنا أهل البیت محرم .[۴۵]
حیله و نیرنگ نزد ما اهل بیت حرام است.
۳۹ – مرگ، پدیده گریبانگیر
خط الموت على ولد آدم مخط القلاده على جید الفتاه و ما أولهنى الى أسلافى اشتیاق یعقوب الى یوسف .[۴۶]
قبل از حرکت از مکه به سوى عراق در میان جمعى از بنى هاشم فرمود:
مرگ گردنگیر فرزندان آدم است؛ همچون گردن بند بر گردن دختر جوان، و من مشتاق دیدن گذشتگانم هستم، مانند اشتیاقى که یعقوب به دیدن یوسف داشت.
۴۰ – اندیشه پایان کار
فان تکن الدنیا تعد نفیسه فدار ثواب الله أعلى و أنبل
و ان تکن الأموال للترک جمعها فما بال متروک به المرء یبخل
و ان تکن الأرزاق قسما مقسما فقله حرص المرء فى الکسب أجمل
و ان تکن الأبدان للموت أنشأت فقتل امرء بالسیف فى الله أفضل
علیکم سلام الله یا آل أحمد فانى أرانى عنکم سوف أرحل [۴۷]
در مسیر حرکت به جانب کوفه فرموده است:
زندگى دنیا گر چه نفیس و پربهاست،
ولى پاداش خدا در جهان دیگر بالاتر و پربهاتر است.
و اگر سرانجام جمع آورى مال و ثروت، ترک نمودن آن است.
پس نباید آدمى براى بخل ورزد.
و اگر روزیهاى بندگان، تقسیم و مقدر شده است،
پس کمى حرص آدمى در کسب، زیباتر.
و اگر بدنها براى مرگ آفریده شده است،
پس کشته شدن مرد در راه خدا چه بهتر.
درود بر شما اى خاندان پیامبر،
که من به زودى از میان شما کوچ خواهم کرد.
نویسنده: مسعود شفیعی کیا
پی نوشتها:
[۱] . فواصل المهمه، ابن صباغ مالکى، ص ۱۷۷.
[۲] . پرتوى از عظمت حسین، ص ۳۲.
[۳] . مقتل خوارزمى، ج ۱، ص ۱۸۸.
[۴] . تحف العقول، ص ۲۳۹.
[۵] . کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۴۷.
[۶] . مقتل خوارزمى، ج ۱، ص ۱۸۸.
[۷] . به کتاب پیشوایان ما نوشته عادل ادیب، ترجمه دکتر اسدالله مبشرى رجوع کنید.
[۸] . تحت العقول، ص ۲۳۷.
[۹] . تحف العقول، ص ۲۳۹.
[۱۰] . همان، ص ۲۳۹.
[۱۱] . تحف العقول، ۲۴۳.
[۱۲] . تحف العقول، ص ۲۴۵.
[۱۳] . تحف العقول، ص ۲۴۶.
[۱۴] . همان، ص ۲۴۶.
[۱۵] . همان، ۴۶.
[۱۶] . تحف العقول، ص ۲۴۷.
[۱۷] . همان، ص ۲۴۷ – ۲۴۸.
[۱۸] . تحف العقول، ص ۲۴۸.
[۱۹] . همان، ص ۲۴۸.
[۲۰] . همان، ص ۲۴۸.
[۲۱] . لهوف سیدبن طاوس، ص ۲۳.
[۲۲] . مقتل خوارزمى، ج ۱، ص ۱۸۸.
[۲۳] . تاریخ طبرى، ج ۷، ص ۲۴۰.
[۲۴] . کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۲۶۷.
[۲۵] . همان، ج ۴، ص ۴۷.
[۲۶] . همان، ج ۴، ص ۳۰۴.
[۲۷] . همان، ج ۱ ص ۲۳۹.
[۲۸] . تاریخ طبرى، ج ۷، ص ۳۲۲.
[۲۹] . مقتل مقرم، ص ۲۶۲.
[۳۰] . مقتل خوارزمى، ج ۱، ص ۳۲۷.
[۳۱] . بالغه الحسین، ص ۱۹۰.
[۳۲] . مقتل خوارزمى، ح ۱، ص ۲۵۳.
[۳۳] . انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۸۸.
[۳۴] . سخنان حسینبن على از مدینه تا کربلا، ص ۲۳۲.
[۳۵] . پیشین، ص ۲۳۶.
[۳۶] . لهوف، ص ۴۴، چاپ رضى.
[۳۷] . مقتل خوارزمى، ج ۲، ص ۳۳.
[۳۸] . محجه البیضاء ج ۴، ص ۲۲۸.
[۳۹] . تحف العقول، ص ۲۴۸.
[۴۰] . مشکات الانوار طبرسى، ص ۸۶.
[۴۱] . یوم الخلاص، ص ۵۲.
[۴۲] . نهج الشهاده، ص ۱۶۹.
[۴۳] . جلاء العیون، ج ۲، ص ۲۰۵.
[۴۴] . ادب الحسین و حماسته، ص ۱۵۹.
[۴۵] . ناسخ التواریخ، زندگانى امام حسین، ج ۲، ص ۱۵۸.
[۴۶] . لهوف، ص ۲۶، چاپ نجف.
[۴۷] . مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۹۵.