پیامبر(ص) در خانه، سازگارى، مهربانى، مدیریت (۳)
اشاره:
در دو بخش پیشین به بیان نمونههایى از ناسازگارى همسران پیامبر، با استناد به آیات و روایات پرداختیم. اینک نگاهى به نمونههاى مطرح شده، از دیدگاهى دیگر داریم، تا میزان مداراى پیامبر را دریابیم و به پرسشهایى . که در قسمتهاى پیشین مطرح بوده است . پاسخ گوییم.
فصل دوم
نگاهى به نمونههاى مطرح شده از دیدگاهى دیگر
پس از بیان حوادث گوناگون و ذکر نمونههاى متعدد از ناسازگاریها در زندگى برخى همسران پیامبر سعى میکنیم آنها را از منظر و دیدى دیگر بررسى کنیم، تا بتوانیم مقدار مداراى رسولاللّه(ص) و بزرگوارى او با همسرانش را دریابیم.
همان گونه که قبلاً نیز بیان شد، امور اجتماعى در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند و هیچ گاه نمیتوان یک یا چند عامل را ثابت فرض کرد، تا نقش دیگر عوامل به طور واضح روشن شود. علاوه بر اینها، بررسى شخصیتهایى مثل پیامبر خاتم(ص) که الگو و اسوه زندگى است و قرآن او را به عنوان اسوه معرفى کرده، حساسیت و دقت خاصى را میطلبد و بیان هر کلمه در باره آن وجود شریف و زندگى وى همگان را حساس میکند و مسلمانان به طور عموم به آن گفته حساس هستند، زیرا زندگى پیامبر اکرم(ص) براى آنان الگو است. شیعیان نیز نسبت به آن کلام حساسند، زیرا علاوه بر الگو گرفتن از وى، آنان پیامبر را در تمامى امور معصوم میدانند و معتقدند او نه تنها به واجبات عمل میکرده بلکه از مکروهات نیز اجتناب میکرد و اگر بر سر دو راهى واقع میشد، راهى را که بهتر بود، برمیگزید. از دو مستحب، آنچه را که مستحبتر بوده انجام میداد و از دو کار مباح آنچه را که داراى مصلحت بیشترى بود، رعایت میکرد.
حتى برخى از غیر مسلمانان نیز نسبت به زندگى حضرت رسول(ص) حساسند، زیرا یا افراد معمولى هستند و میخواهند او را بشناسند، تا اگر الگوى مناسبى براى زندگى است، او را سرمشق و اسوه خود قرار دهند و از وى پیروى کنند، و یا اگر عناد دارند، باز نسبت به زندگى او حساسند، زیرا به گمان خود میخواهند نقطه ضعفى بیابند و با مطرح کردن آن از ایمان آوردن مردم به آیین محمدى جلوگیرى کنند و حتى اگر توانستند مسلمانان را از دین خارج کنند.
بنابراین هر قسمت از زندگى ایشان نیاز به بحث مفصل دارد. به هر حال در هر بحث باید جوانب مختلف را در نظر داشت و مورد بررسى قرار داد و در جنبههایى که شبههاى وجود دارد و غبارى بر آن چهره زلال و الگوى بینظیر میافکند، بحث کرد، تا شبهه از ذهنهایى که به دنبال حقیقت میگردند، زایل شود.
بدیهى است که کسانى که اکنون شبههاى را مطرح میکنند، پس از هزار و چهارصد سال پا به صحنه گیتى گذاردهاند و در این مدت، بسیارى از آداب و رسوم تغییر کرده، بسیارى از امکانات ایجاد و یا تکمیل شده و به اصطلاح زمین و زمان تغییر کرده است؛ به همین جهت براى پاسخگویى به هر شبههاى باید با بیان زمان و مکانِ آن حادثه، خود را در آن جوّ قرار دهیم، تا معلوم شود آیا در آن اوضاع، پیامبر اکرم(ص) بهترین راه را انتخاب کرده است یا نه؟ بنابراین جواب دادن به هر پرسش و شبهه نیاز به بحثهاى جنبى دارد که بدون توجه به آنها نمیتوان جوابى به شبهات داد.
علت تعدد همسران پیامبر اکرم(ص)
قبل از هر چیز لازم است در باره این نکته بحث شود که چرا پیامبر گرامى اسلام همسران متعدد انتخاب کرد. شبههاى که مخالفان روى آن زیاد پافشارى میکنند و آن را نقطه ضعفى در زندگى آن حضرت میدانند و گاه با تعدد زوجات در زمان ما که معمولاً ناشى از شهوترانى و رسیدن به مال و منال پدر زن و استعمار زنان براى کارهاى شخصى است، آن را مقایسه میکنند و گاه نسبتهاى ناروایى به آن حضرت میدهند.
تعدد همسران دلیلى بر کرامت و بزرگوارى پیامبر(ص)
به هنگام بیان فلسفه تعدد همسران پیامبر اکرم(ص) روشن میشود آن حضرت به خاطر خواستههاى شخصى یا رسیدن به مال و منال و یا براى استعمار زنان و بهرهبرى از آنها در کارهاى کشاورزى و دامپرورى ازدواج نکرده است. اساسا این دیدگاههاى منفى که اکنون مطرح است، در آن زمان مطرح نبوده و به همین جهت مخالفان زیادى که پیامبر اکرم(ص) در صدر اسلام داشته است و بر هر کار پیامبر اشکال میگرفتند و دنبال بهانهجویى و اشکال تراشى بر حضرت بودند، هیچ کدام این مسأله را به عنوان عیب و ایراد بر او وارد نکردهاند. ابوسفیان که سختترین دشمن آن حضرت است، وقتى که حضرت با دختر وى
این ازدواجها مشکلاتى براى پیامبر ایجاد میکرد که هر
کسى حاضر به تحمل چنین مشکلاتى نبود. تحمل این مشکلات پیامبر(ص) را در چشم مخالفان و دشمنان، کرامتى والا بخشیده است.
ازدواج میکند، از فرط شادمانى میگوید: ذلک الْفَحل لا یرغم انفه؛ پشت این مرد بر زمین مباد!
این سخن با کلام خواهر عَمْرو بنعبدودّ برابرى میکند که وقتى بر کشته برادرش وارد شد و دید کشنده عَمْرو، زره و وسایل جنگى او را به غنیمت نبرده است، گفت: مصیبت تو برایم آسان شد، چون واضح است به دست
جوانمردى کشته شدهاى. کشنده تو انسانى مالدوست و مقامپرست نبوده است. حال ابوسفیان میگوید: پشت این مرد (پیامبر اکرم) بر خاک مباد! شکست و خوارى بر او مباد! او چقدر بزرگوار است! ما با او میجنگیم، ولى او این قدر در حق ما رؤوف و مهربان میباشد و حاضر است دخترم را به همسرى بپذیرد.
بنابراین روشن است این ازدواجها مشکلاتى براى پیامبر ایجاد میکرد که هر کسى حاضر به تحمل چنین مشکلاتى نبود. تحمل این مشکلات پیامبر(ص) را در چشم مخالفان و دشمنان، کرامتى والا بخشیده است.
مقایسه دوران ما با صدر اسلام
اولاً لازم است مقایسهاى بین دوران خود و آن روزگار داشته باشیم. اگر چه اذعان داریم هر چند تفاوتها بیان شود، باز انسان نمیتواند خودش را کاملاً در آن وضع قرار دهد و آن اوضاع را به طور کامل احساس کند.
در دوران ما زندگى شهرى پیشرفته است و داراى امکانات وسیع میباشد. خانهها نزدیک یکدیگرند و قواى نظامى و انتظامى حافظ امنیت شهر و کشور هستند و در صورت بروز هر گونه مشکلى، مسؤولان مربوطه مطلع میشوند و نیروها و امکانات لازم با کمترین زمان به در خانه میرسد. اگر خانه آتش گرفته، با یک تلفن آتشنشانى حاضر میشود. آورد و بُرد محمولهها را پست انجام میدهد. براى بیمارى، اورژانس و دکترهاى خصوصى وجود دارد و با گذاشتن دزدگیر و امثال آن، از اصابت یک سنگ به در منزل همگان آگاه میشوند. براى به دست آوردن پول، کارهاى مختلفِ شخصى و دولتى و داخل خانه و خارج آن بدون کمترین مشکلى موجود است و تقریبا براى زن و مرد شغل یکسان وجود دارد و گاه مشاغل زنان بیش از مردان است. براى فرا گرفتن علم، مدارس خصوصى و عمومى و اساتید خصوصى و انواع امکانات آموزشى و کمکآموزشى هست.
میتوان گفت در چنین جامعهاى زن و مرد هر یک میتوانند به تنهایى بسیارى از کارهاى خود را انجام دهند و ازدواج فقط براى فرزنددار شدن و ارضاى قواى شهوانى است. در این صورت ظاهرا تعدد زوجات دلیل بر شهوت زیاد و خروج از حد اعتدال است.
اما در آن زمان اولاً: اعراب مردمى بدوى بودند. بَدو یعنى انسان خانه به دوش که هر جا آب پیدا میکند، در کنار آن پهلو میگیرد و اگر آب تمام شود، یا همان جا از تشنگى جان میدهد و یا براى یافتن آب راهى بیابانها میشود. محیط سوزان و کمآب حجاز، زندگى بدوى اعراب، نبود کشت و زرع، انسانهایى ساخته بود که به هیچ چیز غیر از خود فکر نمیکردند. مثلاً دو برادر با فرزندان خود کنار برکه آبى قرار میگرفتند. با نزدیک شدن گرما و کم شدن آب میدیدند هر دو نمیتوانند تا اواخر پاییز . که باران شروع به باریدن میکند . با این وضع زندگى کنند و آب کفاف هر دو را نمیدهد و دیگر وقت کوچ نیز گذشته است و بر فرض امکان کوچ، هر کسى به دیگرى میگوید باید کوچ کنى. این بود که جنگ درمیگرفت و چنان میجنگیدند که یکى نابود شود و دیگرى باقى بماند. به همین جهت ضربالمثل معروفى داشتند: من و پسرعمویم با هم هستیم و ضدّ هم هستیم؛ یعنى اگر قبیله دیگرى بر ما وارد شوند و با ما بجنگند، ما با هم هستیم و قبیله جدید را از آب و چراگاه خود میرانیم؛ ولى پس از آن ما نیز باید با خود بجنگیم و دیگرى را از میدان خارج کنیم. این مسأله یا به خاطر نبود امکانات بود . که سخن حقى است . و یا به خاطر حسّ زیادهطلبى . که این نیز مسألهاى درخور توجه است و حکایت از زیادهخواهى انسان میکند.
نهى قرآن از کشتن فرزندان
قرآن در چند آیه مردم آن عصر را از کشتن فرزندان نهى میکند؛ پس معلوم میشود در برخى موارد کمى امکانات باعث میشد دختران و پسران و به مسلخ ببرند و آنان را از دم تیغ بگذرانند، زیرا بقاى خویش را در نبود غیر خویش میدانستند. قرآن به آنان بانگ میزند: «اَلاّ تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا و لا تقتلوا اولادکم مِنْ اِملاقٍ نحن نرزقکم و ایاهم؛۱ به خدا هیچ گونه شرک نورزید و به پدر و مادر احسان کنید و به خاطر فقر فرزندان خود را نکشید. ما شما و آنها را روزى میدهیم.»
و در آیه دیگر آمده است: «وَ لا تَقْتُلوا اَوْلادَکُمْ خَشْیهَ اِملاقِ نَحنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِیاکُمْ اِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کبیرا؛۲ فرزندان خود را به خاطر ترس از فقر نکشید. ما آنان و شما را روزى میدهیم. مسلما کشتن آنان خطاى بزرگى است.» نظم کلام و طبیعت صحبت این بود که مانند سوره انعام بگوید: نرزقکم و ایاهم؛ به شما و آنان روزى میدهیم، چون اول روزى به بزرگترها میرسد و آنان هستند که مقدارى از طعام و غذا را به کودک میدهند، ولى در سوره اسرا نظم کلام را بر هم زد و فرمود: نحن نرزقهم و ایاکم؛ ما به آنان و شما روزى میدهیم، تا به انسانها بگوید: شما از پرتو فرزندانتان روزى میخورید و چون میخواهیم به آنان روزى دهیم، به شما نیز چیزى میرسد. پس آنان ولینعمت و اصل هستند و کشتن آنان کار خطرناکى است.
در چنین جامعهاى که پسران را به خاطر ترس از گرسنگى میکشند و آب و امکانات بسیار کم است، و خویشاوند بر خویشاوند رحم نمیکند، زن به عنوان عضوى زاید، فردى که قدرت جنگیدن، قدرت دفاع از آب و مرتع را ندارد و در جنگها ممکن است اسیر شود و در هنگام کوچ از منطقهاى به منطقه دیگر، سرعت مردان را ندارد و کارى تولیدى و مفید انجام نمیدهد، مطرح است.
کلمات نهجالبلاغه در باره وضع اقتصادى دوران جاهلیت
علاوه بر آیههاى قرآن مولاى متقیان(ع)، آن سرزمین را چنین توصیف میکند:
«اِنَّ اللّه بَعَث محمدا … و انتم مَعشَرَ الْعَرَبِ على شَرِّ دینٍ وَ فى شَرِّ دارٍ، مُنیخُونَ بین حِجارَهٍ خشنٍ و حَیاتٍ صُمٍّ، تَشرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأکُلُونَ الْجِشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمائکُم و تَقطَعوُن ارحامَکُم، اَلأصْنامُ فیکم منصوبه و الآنامُ بکم معصُوبَهٌ؛۲ خداوند در حالى محمد را به پیامبرى برانگیخت که شما گروه عرب بر بدترین دین و در بدترین سرزمین بودید. در بین سنگهاى سخت و مارهاى کر، رحل اقامت میگشودید. آبهاى لجندار سیاه مینوشیدید. غذاهاى خشن میخوردید. خونهاى یکدیگر را میریختید. قطع رَحِم میکردید. بتها در میان شما نصب شده و گناهان بر شما پیچیده شده بود.»
مقصود از سنگهاى سخت سنگهاى سیاه و بسیار تیز حجاز است که با اندک برخورد با بدن آن را مجروح میکرد و مراد از مارهاى کر، مارهاى خطرناکى است که از هیاهوى انسانها نمیترسند و فرار نمیکنند و مقصود از کَدِر آبهاى برکهها است که مملو از لجن و سایر کثافات است و از کثرت آلودگى سیاهرنگ بود. مقصود از خوراکهاى خشن غذاهایى بود که از آرد جو، آرد هسته خرما و سوسمار و امثال آن درست میکردند و مراد از خونریزى و قطع رحم وقایعى بود که نمونهاى از آن براى بهرهبردارى از آب گفته شد.
سخنان حضرت زهرا(س) در باره وضع اقتصادى دوران جاهلیت
حضرت زهرا(س) وضع آنان را این طور بیان میکند:
«و کنتم على شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ، مَذْقَهَ الشَّاربِ وَ نُهْزَهَ الطّامِعِ و قُبْسَهَ الْعِجلانِ وَ موطِیءَ الاَقدام تَشْربونَ الطَّرَق و تقتاتوُنَ الْقَدَّ [الورق]، اَذِلَّهً خاسئینَ تَخافوُنَ اَنْ یتَخَطَّفَکُم النّاسُ مِن حَولِکُم؛۳ و شما بر لب پرتگاهى از آتش بودید. محل چشیدن تشنگان و فرصت طمعکاران و اقتباس شتابزدگان و قرار گرفتن قدمها. آبهاى کثیف مینوشیدید. پوست دباغیشده میخوردید. ذلیل و مطرود بودید و میترسیدید مردم شما را بربایند.»
بخش اول این سخن ضعف دینى و معنوى اعراب را بیان میکند و چهار بخش بعدى ضعف اجتماعى آنان را. هر کس میخواست به قدرتى برسد و بر گروهى پیروز شود و جنگى راه بیندازد، از اعراب استفاده میکرد و نیرو و شمشیر عرب بادیهنشین در اختیار رئیس بود و فرمان، فرمان او.
«تشربون الطرق» وضع آب آنها را بیان میکند. «طَرَق» به معناى گودالهایى است که در وسط راه از آب باران پر شده و حیوانات مختلف از آن استفاده میکنند و آب را آلوده میکنند، و «تقتاتون القد» یا «تقتاتون الورق» غذاى آنها را بیان میکند که پوستهاى دباغیشده و یا برگ درختان بود. این دو بخش بیانگر ضعف مادى آنان است.
و دو بخش باقیمانده ضعف روحى آنان را بیان میکند که هیچ گاه در امان نبودند و پیوسته از این و آن طرف در هراس بودند.
وضع زنان در دوران پیش از اسلام
در چنین جامعهاى که پسران را به خاطر ترس از گرسنگى میکشند و آب و امکانات بسیار کم است، و خویشاوند بر خویشاوند رحم
ازدواج پیامبر با «جویریه» دختر رییس قبیله بنیمصطلق باعث شد مسلمانان، آن قبیله را خویشاوندان پیامبر بدانند و تمامى اسیران آن قبیله را آزاد سازند. از خوشحالى ازدواج پیامبر با دختر رییس قبیله، تمامى افراد قبیله به اسلام گرویدند.
نمیکند، زن به عنوان عضوى زاید، فردى که قدرت جنگیدن، قدرت دفاع از آب و مرتع را ندارد و در جنگها ممکن است اسیر شود و در هنگام کوچ از منطقهاى به منطقه دیگر، سرعت مردان را ندارد و کارى تولیدى و مفید انجام نمیدهد، بلکه مصرفکنندهاى است که آب و غذاى گرانقیمتى را . که براى هر قطره آن خونهاى زیادى ریخته میشود . مصرف میکند، مطرح است. به همین جهت بود که آنان از خبر دختردار شدن رنگشان کبود میشد و به فکر بدبختیهاى پس از آن بودند. قرآن حال آنان را چنین بیان میکند:
«و اذا بُشِّرَ اَحَدُهُم بِالاُنثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا و هو کظیمٌ یتَوارى مِن القَومِ مِن سُوءِ ما بُشِّرَ بِه اَیمْسِکْهُ على هُونٍ اَم یدسُّه فِى التّراب ألا ساء ما یحکمون؛۴ وقتى که به یکى از آنان خبر دختردار شدن برسد، صورتش کبود میگردد و در حالى که خشم خود را فرو میخورد، به خاطر این خبر بد از قوم خود متوارى میشود و فکر میکند آیا با سستى و خوارى او را نگه دارد یا او را در زیر خاک، پنهان سازد. واقعا چقدر بد حکم میکنند!»
آنان تصور میکردند همه چیز در تیراندازى و غارت است و همه امکانات
منحصر در آبهاى برکه است. آیا خداوند نمیتوانست باران بیشترى نازل کند، تا برکه بیآب نشود؟ آیا نمیتوانست باد سوزان نفرستد تا زندگى آنان فلج نشود؟ و آیا واقعا زن در آن زمان و مکان موجودى بیثمر بود؟ آیا با نبود زن، امکان به وجود آمدن مرد هست؟! آیا واقعا بعد از اسلام که دختران را نکشتند و زنان را احترام کردند، از گرسنگى و تشنگى مردند، یا اینکه برعکس ثروتهاى زیادى از جهان اسلام به آن سو سرازیر شد؟! بالاخره انسان از روى جهالت، فکر میکند مخلوقات خدا همان استفادهاى را که او در نظر دارد، باید داشته باشند و گرنه بیفایدهاند و باز فکر میکند امکانات جهان منحصر به آنچه که او کشف کرده است. بله پشه یا کرمى که درون سیب قرار گرفته است، زمین و آسمان را همان سیب میداند!
توطئه طلاق دادن دختران پیامبر(ص)
به هر حال دختردارى و زندارى چنان کار مشکلى بود که طرف حاضر میشد براى نجات از آن بر عاطفه و مهر پدر و فرزندى پا بگذارد و آن را لگدکوب کند، تا خود زنده بماند.
باز براى اینکه بیشتر با آن محیط آشنا شویم، داستان ذیل را از سیره ابنهشام نقل میکنیم: «قریش به یکدیگر گفتند: شما محمد را از اندوه مخارج آسوده خاطر کردهاید. دخترانش را به او بازگردانید، تا به تأمین زندگى آنها سرگرم شود. در پى اجراى این نقشه، به دامادهاى رسول خدا مراجعه کردند و از آنان خواستند دختران پیامبر را طلاق دهند و در عوض قریشیان دو تن از بهترین دخترهایشان را به آنان بدهند. یکى از دامادهاى پیامبر به نام عُتبه گفت: اگر دختر ابان بنسعد را به من میدهید، حاضرم. و او رقیه دختر پیامبر را طلاق داد، ولى ابوالعاص شوهر زینب حاضر به طلاق دادن همسرش نشد.»۱
این واقعه تاریخى وضع زن در آن سرزمین را بیان میکند و معلوم میشود داشتن دختر در خانه چه مشکلاتى داشته است.
آثار و تبعات متفاوت زندگى عصر ما با عصر پیامبر(ص)
الف) تعصب طایفهاى
۱. در آن دوران یک فرد . چه زن و چه مرد . خود را کاملاً وابسته به قبیله و طایفه خود میدید، زیرا هیچ گونه امکانات زندگى را نمیتوانست تأمین کند و قوت دیگران بود که با نیروى او جمع میشد، تا از آب و مرتعى و یا از حیثیت قبیلهاش دفاع کند؛ از اینرو افراد تعصّب خاصى نسبت به افراد قبیله و اسامى پدران و حفظ و بر شمردن آنها و شعر گفتن در وصف پدران و امثال آن داشتند؛ به طورى که هر فرد نَسَب خود را تا بالاترین جدّ و حتى تا سام پسر نوح . که نسل عرب به او میرسید . حفظ داشتند، در حالى که فرد معمولى زمان ما نوعا نام پدر جدّ خود یا جدّ جدّ خود را نمیداند و هیچ گونه افتخارى به او نمیکند.
در آن روزگار هیچ گاه فکر تخلف از رییس قبیله به ذهن کسى خطور نمیکرد، تا چه رسد به اینکه به فکر زدن یا کشتن او بیفتد. رییس قبیله هرچند پیر و فرتوت میشد، ولى باز احترام خود را در بین فرزندان و افراد قبیله داشت.
۲. عشق وافر به قبیله و رییس، در آن دوران باعث میشد فکر، شمشیر و تمامى نیروهاى قبیله در اختیار رییس قرار گیرد. اگر رییس قبیله، اسلام میآورد، تمامى و یا اکثر قبیله مسلمان میشد و اگر اعلام جنگ بر ضد اسلام میکرد، تمامى یا اکثر افراد شمشیر بر دوش با اسلام میجنگیدند. نگاهى به جنگهاى صدر اسلام از این حقیقت پرده برمیدارد.
آیات زیادى از قرآن که مشرکان را به توحید دعوت میکند و آنان میگویند ما پدران خود را این گونه یافتهایم و ما پیرو آنان هستیم، بیانگر همین حقیقت است:
«وَ اِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما اَنْزَلَ اللّهُ قالوُا بَلْ نَتَّبِعُ ما اَلْفینا عَلَیهِ اَبائنا؛۲ و هنگامى که به آنان گفته شد: پیروى کنید آنچه را که خدا نازل کرده است، گفتند: بلکه پیروى میکنیم آنچه را که پدرانمان را بر آن یافتیم.»
قرآن در صدد از هم پاشیدن قبایل نیست، ولى در این جهت گام برمیدارد که فکر افراد را در درون آن مجموعه رشد دهد، تا خوبیهاى قبیله را پیروى کنند، اما از بدیها دورى کنند. از اینرو در ذیل همین آیه میفرماید: «اَ وَ لَوْ کانَ آبائهم لا یعْقِلونَ شیئا وَ لاَیهْتَدون۳؛ حتى اگر پدرانشان هیچ تعقل نکنند و هیچ هدایتى نداشته باشند، باز اینان از آنان متابعت و پیروى میکنند۴؟!» قرآن نشان میدهد با زندگى قبیلهاى مخالفتى ندارد؛ تنها مخالف تعقل نکردن و هدایت نایافتگى است.
ب . ضمان جریره و ضمان عتاق
ضمان جریره و ضمان عِتاق، معلول همان گونه زندگى بود و گرنه اکنون این گونه ضمانها وجود نداشت. در آن زمان اگر فردى پیدا میشد که قبیلهاى نداشت، مثلاً از جایى تبعید شده بود، یا بردهاى بود که آزاد شده بود، مجبور بود با کسى پیمان ضمان جریره ببندد، تا اگر جنایت یا خطایى مرتکب شد، او ضامن خطاهاى این فرد باشد. در واقع این فرد در پناه او قرار میگرفت. در صورتى که اکنون یک فرد تنها در جامعه میتواند بدون ضمان جریره زندگى کند. اساسا این لفظ براى جامعه ما ناشناخته است، زیرا هر فرد همه کارهاى خود را با توجه به امکانات موجود در جامعه سر و سامان میدهد و در مقابل خطاهاى احتمالى خود را بیمه میکند. انواع و اقسام بیمهها، فرد را از اینکه بخواهد با کسى و قبیلهاى پیمان ببندد تا حیثیت و شرفش منکوب نشود، بینیاز میسازد. به همین جهت تبعید در آن زمان مجازاتى بسیار شدید بود، که در قرآن آن را براى محارب با خدا و رسول و مفسد فیالارض و در کنار اعدام و قطع دست و پا قرار داده است، زیرا با تبعید شدن، شخص از تمامى امکانات محروم میشد و براى به دست آوردن نان خود مشکل بسیار داشت، ولى امروزه زندگى کردن یک فرد در دورترین شهرها و در متفاوتترین وضع براحتى امکانپذیر است. بنابراین تبعید نمیتواند مجازات سختى در این دوران قلمداد شود.
پ . دیه قتل خطایى و بیمه
پرداخت دیه خطایى توسط مردان قبیله نیز در همین راستا بود. اگرچه این مسأله فقهى است و باید در جاى خود، دلایل آن مورد نقد و بررسى قرار گیرد، ولى فعلاً نظر ما در اینجا بیان واقعیتها است، نه احکام. در آن زمان افراد
قبیله، واحد منسجم بودند و اگر فردى قتل خطایى انجام میداد و قبیله مقتول میخواست به زور قاتل را به دادن خونبها یا قصاص وادار کند، او در صدد مقابله برمیآمد و قبیلهاش به حمایت وى میشتافتند. در این صورت جنگهاى قبیلهاى پیش میآمد. گاه قاتل را از قبیله میراندند، که یک شمشیرزنِ مدافع کم و به حیثیت قبیله نیز آسیب وارد میشد. هر راهى مشکل ایجاد میکرد؛ از اینرو بهترین راه تعاون و همکارى آنان در پرداخت دیه بود، ولى اکنون نه کم شدن یک فرد از طایفه ضربه میزند و نه در صورت بودن با طایفه، بار گرانى از دوش کسى برداشته میشود. بنابراین اگر قتل خطایى انجام شد و دادگاه مردان طایفه را جمع کرد و خواست دیه را به عهده آنان بگذارد، فریاد همگان بلند میشود و حاضرند قاتل را از خود برانند و نَسَب او را از خود قطع کنند و دیه سنگین را نپردازند!
در این زمان تنها بیمه است که از پول و یارى همگانى نیرومند میشود و در موارد لازم میتواند جوابگو باشد.
ت . انتساب به قبایل
یکى از اثرات بسیار مهم زندگى آن دوران انتساب قبایل بود. مثلاً فردى که از قبیلهاى کوچک یا پَست بود، آرزویش این بود که به قبیلهاى صاحب ثروت و مکنت و شرافت و وجاهت منتسب شود. براى نمونه «زیاد بنابیه» را بنگرید؛ وى استاندار حضرت علی(ع) در فارس بود، ولى چون نسب درستى نداشت، معاویه از همین نقطه ضعف استفاده کرد و از او خواست از علی(ع) و یارى او دست بردارد و به صف معاویه بپیوندد و او در عوض «زیاد» را به ابیسفیان منتسب سازد. وى به خاطر همین وعده از یارى حضرت علی(ع) و از حق چشم پوشید. این وعده براى او از ثروت ارزشمندتر بود و بالاخره نسب او تغییر کرد و زیاد فرزند ابوسفیان شد. پس از فوت معاویه و به حکومت رسیدن یزید و قیام امام حسین(ع) و دعوت کوفیان از آن حضرت و شروع درگیرى و نزاع در کوفه، یزید به ابنزیاد نامه نوشت که باید به هر وسیلهاى شورش کوفه را بخوابانى و ما را از گرفتاریهاى ایجاد شده توسط حسین بنعلى برهانى و گرنه تو را به نَسَب سابق یعنى «عبیداللّه پسر زیاد پسر ابیه» برمیگردانم و از نسب ابوسفیان جدا میسازم. ابنزیاد، مصلحت را در کشتن امام حسین و باقى ماندن بر نسب ابوسفیان دید.
به هر حال انتساب به یک قبیله براى برخى، حتى به قیمت کشتن فرزند پیامبر داراى ارزش بود.
ازدواج راهى براى پیوند قبایل
حال که قبیلهها و انتساب افراد به آنها و اهمیت انتساب به این یا آن قبیله روشن شد، براحتى اهمیت پیوند بین قبایل روشن میشود و معلوم میگردد اگر ازدواج با دختر رییس قبیلهاى بتواند پیمانى عملى بین دو قبیله باشد، یا بتواند دوستى بین دو قبیله ایجاد کند و دو طایفهاى که هر لحظه ممکن بود به جان هم بیفتند، به این طریق در صلح و امنیت به سر برند، فلسفه برخى ازدواجهاى پیامبر اکرم(ص) روشن میشود. بعدا توضیح داده خواهد شد ازدواج پیامبر با «جویریه» دختر رییس قبیله بنیمصطلق باعث شد مسلمانان، آن قبیله را خویشاوندان پیامبر بدانند و تمامى اسیران آن قبیله را آزاد سازند. از خوشحالى ازدواج پیامبر با دختر رییس قبیله، تمامى افراد قبیله به اسلام گرویدند. از اینرو روشن میشود ازدواجهاى آن حضرت بر مبناى خواستههاى شخصى نبود، تا آن را امرى زشت بدانیم، بلکه امرى عقلایى و عاطفى و به نوعى شرافت دادن به زن بود؛ به نحوى که یک زن میتوانست موجب آزادى صد اسیر، مسلمان شدن یک قبیله و پایان دادن کینههاى قبیلهاى بشود و بالاخره افتخار همسرى با بهترین مخلوق خدا را پیدا کند.
پی نوشت:
۱ . انعام (۶)، آیه ۱۵۱.
۲ . بقره (۲)، آیه ۱۷۰.
۳ . شرح نهجالبلاغه صبحى صالح، خطبه ۲۶.
۴ . بحارالانوار، چاپ قدیم، ج۸، ص۱۰۸.
منابع:
۱. شرح نهجالبلاغه,صبحى صالح, خطبه ۲۶
۲. بحارالانوار,ج۸,ص۱۰۸
۳. نقش عایشه در تاریخ اسلام,سید مرتضى عسکری,ج۱,ص۵۳
منبع :پیام زن شماره ۹۵،بهمن ماه ۱۳۷۸