پرتوى از سیره نبوى صلى الله علیه و آله و سلم در آینه آیات قرآن
اشاره:
او ستوده راستگو، محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم است. جذبههاى وجودىاش جانها را شیفتگى، دیدگان را روشنایى، و ملتها را حیات معقول و جاودانه مىبخشد. بویژه آن که خاتمیّت رسالت، او را در مرتبتى والا و جمالى غیر قابل وصف قرار داده که یک جا فیض رسالت و چشمهسارهاى نبوّت را بر انسان و جهان جارى ساخته است. حدیث زیبایىهاى محمدى، زمانى دلانگیزتر مى شود که آینه آن، وحى الهى باشد و آفاق زندگى و سیره عملى آن بزرگوار در میان گلواژههاى قرآن جستجو شود. در این نوشتار، سیماى رسول خدا را در پرتو کلمات الهى به تماشا مىنشینیم و آیات حُسن یار را از زبان دلدار مىشنویم.
بشارت به میلاد
مژده وجودش از پیش، به بشریّت داده شده بود. کتابهاى آسمانى زبور، تورات و انجیل او را با نشانه و علامتهاى روشن مشخص نمودهاند. قرآن کریم مىفرماید:
«الّذین یتّبعون الرّسول النبىّ الاُمّىّ الّذى یجدونه مکتوباً عندهم فىالتوریه و الانجیل یأمرهم بالمعروف و ینهیهم عن المنکر و یُحِلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یَضَعُ عنهم اِصْرَهم والاَغلال الّتى کانت علیهِم»۱
همانها که از فرستاده «خدا» پیامبر امّى، پیروى مىکنند؛ پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزدشان است، مىیابند. او آنها را به معروف دستور مىدهد و از منکر باز مىدارد، اشیاء پاکیزه را براى آنها حلال مىشمارد و ناپاکىها را تحریم مىکند و بارهاى سنگین و زنجیرهاى گران را از دوش و گردنشان برمىدارد.
و در آیه دیگر مىفرماید:
«و اذ قال عیسى ابن مریم یا بنىاسرائیل انّى رسول اللّه الیکم مصدّقاً لما بین یدىّ من التوریه و مبشّراً برسولٍ یأتى من بعدى اسمُهُ احمد فلمّا جاء هم بالبیّنات قالوا هذا سحرٌ مبین»۲
و به یاد آورید هنگامى را که عیسى ابن مریم گفت: اى بنىاسرائیل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم، در حالى که تصدیق کننده کتابى که قبل از من فرستاده شده «تورات» مىباشم، و بشارت دهنده به رسولى که بعد از من مىآید و نام او «احمد» است. هنگامى که او با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: این، سحرى آشکار است.
حتى اوصاف پیروان خاتم پیامبران و ویژگىهاى آنان، با تمثیل در تورات و انجیل بیان شده و مىفرماید:
«محمدٌ رسول اللّه والّذین معه اشدّاء علىالکفّار رحماء بینهم تریهم رکّعاً سجّداً یبتغون فضلاً من اللّه و رضواناً سیماهم فى وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فىالتوریه و مثلهم فىالانجیل کزرعٍ اخرج شَطْاَهُ فازره فاستغلَظَ فاسْتَوى على سُوقه یُعجبُ والزرّاع لیغیظ بهم الکفّار»۳
محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفّار، سرسخت و شدید و در میان خود، مهربانند. پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مىبینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند. نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است. این مَثَل آنان در تورات و انجیل همانند زراعتى است که جوانه برآورده سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و برپاى ایستاده است و به قدرى نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وا مىدارد. این براى آن است که کافران را به خشم آورد.
عالم آل محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، امام رضا علیهالسلام در یکى از مناظراتى که با دانشمندان مسیحى و یهودى داشت، مستندات آن را چنین برمىشمارد:
اى نصرانى! آیا مىدانى که عیسى علیهالسلام در انجیل فرمود: من به سوى پروردگار شما و پروردگار خود خواهم رفت و بارقلیطا (محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم ) مىآید و او است که به حقانیّت من گواهى دهد، چنان چه من از براى او. و اوست که تفسیر کند از براى شما هرچیزى را و اوست کسى که رسوایىهاى امتها را روشن سازد و همان که ستون کفر را درهم شکند.
و خطاب به رأس الجالوت ـ از دانشمندان یهود ـ فرمود: هل تنکر ان التوریه تقول لکم: قدجاء النّور من جبل طور سیناء و اضاء لنا من جبل ساعیر، و استَعلَنَ علینا من جبل فاران؛ آیا انکار مىکنى که در تورات است: «آمد نورى از کوه طور سینا و روشنى داد ما را از کوه ساعیر و عیان و آشکار گردید بر ما از کوه فاران»؟
رأس الجالوت گفت: این کلمات را مىشناسم ولى تفسیر آن را نمىدانم.
حضرت فرمود: منظور از آمدن نور از کوه طور سینا، وحى حق تعالى است که بر موسى علیهالسلام نازل شده و منظور از روشنى دادن از کوه ساعیر، کوهى است که در آن بر عیسى علیهالسلام وحى شد در آن زمان که بر بالاى آن کوه قرار داشت، و مقصود از آشکار شدن نور از کوه فاران، کوهى است در [حوالى [مکه که بین آن و مکه معظمه یک روز راه است.
و نیز فرمود: داوود در زبور آورده است: «پروردگارا! مبعوث گردان کسى را که برپا دارد سنّت را پس از محو شدن آثار نبوّت و فرسودگى دین.» آیا غیر از محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم پیامبرى را مىشناسى که این چنین باشد؟
رأس الجالوت گفت: مىتواند عیسى علیهالسلام باشد. حضرت فرمود: آیا نمىدانى که حضرت عیسى علیهالسلام مخالفت سنّت ننمود بلکه موافق با سنّت تورات بود تا آن که حق تعالى او را به آسمان بالا برد؟!۴
روشنى نام حضرت محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم در کتابهاى آسمانى به حدّى بوده است که قرآن کریم مىفرماید: «یعرفونه کما یعرفون ابناء هم»۵؛ او را همانند فرزندان خود مىشناسند.
و از طریق همین نشانهها بود که عدّهاى به آن حضرت ایمان آورده و حتى قبل از بعثت، او را مىشناختند و آینده آن حضرت را گوشزد مىنمودند. که به عنوان نمونه، دو مورد را ذکر مىکنیم:
الف ـ ایمان سلمان
طبرى در سرگذشت اسلام آوردن سلمان فارسى مىنویسد: پس از آشنایى سلمان با یکى از علماى نصرانى، او به سلمان مىگوید: در همین ایام در میان ملت عرب پیامبرى ظهور خواهد کرد که از تمام انبیا برتر است. عالم مزبور اضافه مىکند: من پیر شدهام؛ خیال نمىکنم او را درک نمایم. امّا تو جوانى، امیدوارم او را درک کنى ولى این را نیز بدان که این پیامبر نشانههایى دارد از جمله، نشانه خاصّى برشانه اوست؛ او صدقه نمىگیرد. سلمان عالم نصرانى را در بیابان گم کرد. دو مرد عرب از قبیله بنى کلب رسیدند. سلمان را اسیر کرده و بر شتر سوار نموده به مدینه آوردند و او را فروختند. سلمان و غلام دیگر ارباب به نوبت، روزها گلّه او را به چرا مىبردند. سلمان در این مدت مبلغى پول جمع آورى کرد و انتظار بعثت پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم را مىکشید. در یکى از روزها که مشغول چرانیدن گلّه بود، رفیقش رسید و گفت: خبردارى امروز شخصى وارد مدینه شده و تصوّر مىکند پیامبر و فرستاده
این همان پیامبر موعود است که کتابهاى آسمانى از رسالت جهانى و حکومت او خبر دادهاند. نشانه هایى که من در کتابها خواندهام، بر او منطبق است.
خداست؟ سلمان به رفیقش گفت: تو این جا باش تا من باز گردم. سلمان وارد شهر شد. در جلسه پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم حضور پیدا کرد. اطراف پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىچرخید و منتظر بود پیراهن پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم کنار برود و نشانه مخصوص را در شانه او مشاهده کند. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم متوجه خواسته او شد. لباس را کنار زد. سلمان نشانه مزبور یعنى اوّلین نشانه را یافت. سپس به بازار رفت و گوسفند و مقدارى نان خرید و خدمت پیامبر آورد. پیامبر فرمود: چیست؟ سلمان پاسخ داد: صدقه است. فرمود: من به آنها احتیاج ندارم، به مسلمانان فقیر ده تا مصرف کنند. سلمان بار دیگر به بازار رفت، مقدارى گوشت و نان خرید و خدمت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم آورد. پیامبر پرسید: این چیست؟ سلمان پاسخ داد: هدیه است. فرمود: بنشین. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم و تمام حضّار از آن هدیه خوردند. مطلب بر سلمان آشکار گشت. زیرا هرسه نشانه خود را یافته بود و بدین ترتیب، اسلام را برگزید.۶
ب ـ جریان بُحَیْرا
راهبى به نام بحیرا در سرزمین بُصرى زندگى مىکرد. پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم که در سنّ دوازده سالگى به شام مسافرت نمود، به این سرزمین مىرسد. جذبه سیماى ملکوتى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم راهب را تحت تأثیر قرار مىدهد. با نگاه نافذ خویش به آن حضرت خیره مىشود. به رازى بزرگ دست مىیابد و مىگوید: این، کودکِ کیست؟ ابوطالب گفت: او برادرزاده من است. پرسید: پدرش چه شد؟ پاسخ داد: هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش وفات نمود. بحیرا گفت: این، همان پیامبر موعود است که کتابهاى آسمانى از رسالت جهانى و حکومت او خبر دادهاند. نشانه هایى که من در کتابها خواندهام، بر او منطبق است. این، همان پیامبرى است که من نام او و پدر و فامیل او را درکتابهاى دینى خواندهام. بر شما لازم است او را از چشم یهودیان دور نگه دارید. زیرا اگر آنان بفهمند، او را خواهند کشت.۷
فراق پدر
غروب غمانگیز عبداللّه ـ پدر بزرگوارش ـ هالهاى از اندوه بر چهرهاش ترسیمنموده است. قرآن کریم مىفرماید: «الم یجدک یتیماً فَاوى»۸ راستى چهحکمتى است که مىبایست خاتم پیامبران صلىاللهعلیهوآلهوسلم با فراق پدر، روزهاى زندگى را استمرار بخشد و از دیدگان پرمهر پدر و فروغ چهره شاداب او، محروم شود؟ در این زمینه، دو جهت مىتوان براى آن برشمرد:
الف ـ درد آشنایى
رسیدن به مقام خاتمیّت، تجربهاى از سختىها و مشکلات را طلب مىکند. او که مىخواهد براى همیشه تاریخ پاسدار حقوق انسانى و پیامآور عدالت اجتماعى باشد، باید خود به صورت ملموس آن را تجربه کند تا دامن پرمهرش بتواند عواطف و احساسات والاى انسانى را متجلّى کند. قرآن کریم پس از یادآورى یتیمى و فقر و نیازهاى معنوى پیامبر، مىفرماید: «فامّا الیتیمَ فلاتَقْهَرْ و امّاالسّائل فلا تَنْهَْر و امّا بنعمه ربّک فحدّث»۹؛ پس چون خود این چنین بودهاى، یتیم را از خود مران و سؤال کننده را ردّ نکن و نعمتهاى پروردگارت را بازگو کن.
در آغاز ورود پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم به مدینه، هنگامى که هریک از طوایف مىخواستند که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم افتخار میزبانى را به آنها بدهد، پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: از پیشروى مرکب جلوگیرى نکنید؛ هرکجا که زانو بزند، من همان جا پیاده خواهم شد. ناگهان چشمان منتظر و مشتاق ـ که لحظههاى حرکت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم را با شور و شوقى وصفناپذیر همراهى مىکردند ـ مشاهده نمودند که ناقه پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم در سرزمین وسیعى که در ملکیت دو طفل یتیم به نامهاى سهل و سهیل بود، زانو زد.۱۰ همان جایگاهى که بعدها مسجدالنبى نام گرفت تا باردیگر نقش آفرینى یتیم را در تحوّلات عظیم تاریخى به ظهور رسانده و جلوهاى زیبا از انس روحى و عشق پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم به یتیم را در تاریخ رقم زند.
ب ـ آمادگى روحى
وحى الهى سرّى است عظیم که هرکس را توان تحمّل آن نبوده و نیست. قرآن کریم مىفرماید: «اللّه اعلم حیث یجعل رسالته»۱۱؛ خدا آگاهتر است که رسالت خویش را در کدام مکان قرار دهد. و از وحى الهى به عنوان گفتار سنگین یاد مىکند و مىفرماید: «انّا سنُلقى علیک قولاً ثقیلاً»۱۲
از سویى دیگر، تبلیغ این رسالت و وحى الهى نیازمند استقامت و پایدارى است. چنان که خداوند مىفرماید: «فاستقم کما اُمِرتَ و من تاب معک»۱۳؛ به آنچه دستور داده شدهاى، استقامت کن و همچنین کسانى که با تو به سوى خدا آمدهاند. آن هم در مقابله با حیلههاى انسانهاى فاسدى که قرآن کریم در باره آنان مىفرماید: «و عنداللّه مکرهم و ان کان مکرهم لتزول منه الجبال»۱۴؛ همه مکرهاى آنها نزد خدا آشکار است هرچند مکرشان چنان باشد که کوهها را از جا برکند.
بدین جهت است که باید از اوّل با مشکلات همراه شده تا بتواند نقش عظیم الهى خویش را ایفا نموده و راه گشایش و پیروزى را در دل سختىها و ناملایمات بگشاید.
پیامبر اُمّى
تقدیر الهى بر این قرار گرفت که پیامبر خاتم فردى درس نخوانده باشد تا خود، سندى محکم بر اعجاز قرآن محسوب شود.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسألهآموز صد مدرّس شد
و این مسألهاى است که قرآن کریم از آن به صراحت یاد مىکند و مىفرماید: «و کذلک اوحینا الیک روحاً من امرنا ما کنت تدرى ماالکتاب و لاالایمان و لکن جعلناه نوراً نهدى به من نشاء من عبادنا»۱۵؛ برتو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم. تو پیش از این نمىدانستى کتاب و ایمان چیست ولى ما آن را نورى قرار دادیم که به وسیله آن هرکسى از بندگان خویش را بخواهیم، هدایت مىکنیم. و در جاى دیگر از آن حضرت با صفت امّى یاد مىکند و مىفرماید: «الذین یتّبعون الرّسول النّبىّ الامّىّ.» در آیه دیگر نیز مىفرماید: «فامنوا باللّه و رسوله النّبىّ الامّى»۱۶
راغب مىنویسد: «الاُمّىّ هوالّذى لایکتب ولایقرأ من کتاب؛ امّى به کسى مىگویند که: نمىنویسد و نوشتهاى نمىخواند.» دشمنان اسلام که مىدیدند این حقیقت در زندگى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم خود گواه بر آسمانى بودن قرآن است، گفتند که آن را از فردى عجمى تعلیم مىگیرد. قرآن در پاسخ آنان مىفرماید: «ولقد نعلم انّهم یقولون انّما یُعلّمه بشر، لسان الّذى یُلحدون الیه اَعْجمىٌّ و هذا لسانٌ عربىٌّ مبین»۱۷؛ ما مىدانیم که آنها مىگویند: این آیات را انسانى به او تعلیم مىدهد. در حالى که زبان کسى که اینها را به او نسبت مىدهند، عجمى است ولى این «قرآن» به زبان عربى رسا است.
بعثت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم
حضرت ابراهیم علیهالسلام از خداى خویش خواست تا پیامبرى را از میان آنها مبعوث کند. قرآن کریم مىفرماید: به یاد آورید هنگامى را که ابراهیم و اسماعیل پایههاى خانه «کعبه» را بالا مىبردند و مىگفتند: پروردگارا! از ما بپذیر که تو شنوا و دانایى… پروردگارا! در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند، زیرا تو توانا و حکیمى.۱۸
سرانجام زمان استجابت دعاى ابراهیم علیهالسلام فرارسید. چنان که از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده که فرمود: من، استجابت دعاى ابراهیم علیهالسلام هستم.۱۹
کوه حرا آماده ظهور شکوهمندترین تحوّل تاریخى است. محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم در حال عبادت و بندگى و غرق توجّه تام به معبود یکتا بود که فرشته وحى، جبرئیل امین بر او نازل شد و سوره علق را بر او خواند: «اقرأ باسم ربّک الّذى خلق» همه چیز به نام و یاد خدا آمده است تا بشر را رهنمون به توحید نماید و تمامى اعمال و حرکات انسانها را به سمت و سوى خدایى سوق دهد. خواندن و دانش باید رنگ خدایى بگیرد؛ نماز و زندگى و مردن نیز باید در راه خدا باشد: «قل انّ صلاتى و نُسُکى و محیاى و مماتى للّه ربّ العالمین»۲۰
قرآنش به نام خدا، سورههاى آن به نام خدا و پیامبرش دعوت کننده به سوى خدا.
چنان که قرآن مىفرماید: «انّا ارسلناک شاهداً و مبشّراً ونذیراً، داعیاً الى اللّه باذنه و سراجاً منیراً»۲۱
او مىبایست بشریت را به سوى هدف آفرینش خویش که عبودیت و بندگى است، رهنمون سازد که فرمود:
«و ما خلقتُ الجنّ و الانس الاّ لیعبدون»۲۲ و این، جز در سایه یاد و نام یکتا آفریننده هستى میسّر نخواهد شد. «اقرأ و ربّک الاکرم، الّذى علّم بالقلم، علّم الانسان مالم یعلم»۲۳
این آیات، بیانگر استوارى و استحکام پیام الهى و وحى قرآنى است. او از مردم دانش و خواندن مىخواهد و مىداند که هرچه بشریّت به سوى فرهیختگى و کمال علمى گام بردارد، جلوههاى زیباى وحى قرآن را بهتر درک مىکند.
اوّلین تجلّى وحى الهى، روح بزرگ او را بىتاب نموده است. از حرا پایین مىآید، احساس مىکند که همه موجودات با او همنوایى دارند و او را به رسالت سلام مىدهند. به خانه برمىگردد.
به خدیجه مىگوید: «دثّرینى؛ مرا بپوشان.» بار دیگر آیات وحى روح پاکش را نوازش مىدهد و او را به قیام و انذار دعوت مىکند و مىفرماید: «یا ایّها المدّثّر، قم فانذر، و ربّک فکبّر، و ثیابک فطهّر»؛ اى جامه خواب به خود پیچیده! برخیز و انذار کن و پروردگارت را بزرگ شمار و لباست را پاک ساز. و براى این که او را آماده این رسالت بزرگ نماید و او را هرچه بیشتر مستغرق در عظمت خداى هستى بخش قرار دهد، مىفرماید: «یا ایّها المزّمّل، قم اللّیل الاّ قلیلاً، نصفه اَوِ انقُص منه قلیلاً او زِد علیه و رتّل القرآن ترتیلاً، انّا سنُلقى علیک قولاً ثقیلاً»۲۴
اى جامه به خود پیچیده! شب را جز کمى به پا خیز، نیمى از شب را یا اندکى از آن را کم کن یا بر نصف آن بیفزا. و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان چرا که به زودى سخنى سنگین به تو القا خواهیم کرد.
اینک محمد آماده است تا جمال خداى را بنماید و رسالت خویش را اظهار کند. به دستور الهى که فرموده است: «واَنذر عشیرتک الاقربین»۲۵ باید از خویشان و اقوام خود شروع کند. از آنان دعوت مىکند و پیام خویش را با آنان در میان مىگذارد. اما عمویش ابولهب از همه بیشتر سرسختى نشان مىدهد و با عناد، مجلس را ترک مىکند. به این مقدار بسنده نمىکند، بعدها به همراه همسرش به صورتى گستردهتر وارد عمل مىشود. قرآن کریم او را براى همیشه خوار مىسازد تا همه کافران و عنودان، سرنوشت خویش را دریابند، و مىفرماید: «تبّت یدا ابى لهب و تبّ، ما اغنى عنه ماله و ما کسب، سیصلى ناراً ذات لهب، و امرأته حمّالهالحطب، فىجیدها حبلٌ من مسد.»
به نقل مرحوم مجلسى، پس از دعوت خویشاوندان براى مدتى وحى منقطع مىشود.۲۶
کافران آن حضرت را مورد شماتت قرار مىدهند که: پروردگارش او را رها کرده و دشمن داشته. هرچه زمان مىگذرد، شوق پیامبر به ملاقات جبرئیل شدیدتر مىشود که ناگهان جبرئیل نازل مىشود و سوره «والضّحى» را برایش مىخواند: «سوگند به روز در آن هنگام که آفتاب برآید و قسم به شب در آن هنگام که آرام گیرد، خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است. و مسلّماً آخرت براى تو از دنیا بهتر است و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خوشنود شوى». سه سال مىگذرد، دستور مىرسد که دعوت عمومى خویش را آغاز کند: «فاصدع بما تُؤمر»؛۲۷ آنچه را مأموریّت دارى آشکارا بیان کن.
بدین جهت برکوه صفا، روى سنگ بلندى قرار گرفت و فرمود:
اى مردم! هرگاه من به شما گزارش دهم که پشت این کوه دشمنان شما قصد جان و مال شما را دارند، آیا قبول مىکنید؟ همگى گفتند: آرى! ما در زندگى از تو دروغى نشنیدهایم. پس از آن، فرمود: اى گروه قریش! خود را از آتش نجات دهید؛ من براى شما در پیشگاه خدا نمىتوانم کارى انجام دهم. من شما را از عذاب دردناک مىترسانم. موقعیت من همان موقعیّت دیدبانى است که دشمن را از نقطهاى دور مىبیند و فوراً به سوى قوم خویش شتافته و با شعار «یا صباحاه» آنان را از این پیشامد باخبر مىسازد.۲۸
اینک سالهاى سختى را در پیش دارد؛ توطئههاى سنگین، شکنجههاى دوستان، استهزاء و تمسخر و محاصره اقتصادى از آن جمله است. سیزده سال در مکه مىماند؛ دیگر این شهر جاى ماندن نیست، باید هجرت کند و اهداف الهى خویش را در مدینه پىگیرى کند. بویژه آن که از سوى آن شهر دعوت شده است و سران آن با حضرتش بیعت کردهاند. شبانه حرکت مىکند اما نگاه حسرت بارش به مسجدالحرام و شهر ابراهیم علیهالسلام او را بسیار متأثّر مىسازد. پیک وحى نازل مىشود و او را به بازگشت، مژده مىدهد و مىفرماید: «انّ الّذى فَرَضَ علیک القرآن لرادّک الى معاد»۲۹؛ آن کس که بر تو قرآن و تبلیغ آن را واجب ساخت، تو را به جایگاهت باز خواهد گرداند.
پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم در حالى هجرت مىکند که با معراجى شگفت و عظمتى غیر قابل وصف زیباترین و کاملترین درسهاى آفرینش الهى را دیده و ملائک را در حسرت افق والاى پرواز خویش متحیّر ساخته است.
بار دیگر از ملک پرّان شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم
ده سال در مدینه ماند. جنگهاى بدر، احد، احزاب و تبوک را پشت سرگذاشت. مکه فتح شد. قدرتهاى عنود در سیطره حکومت اسلامى قرار گرفتند و اسلام بر سرتاسر جزیرهالعرب حاکم شد. دین را براى مردم کامل ساخت و با کلام الهى «الیوم اکملتُ لکم دینکم»۳۰ آن را اعلام داشت. سوره «نصر» و در نامى دیگر، «تودیع» نازل مىشود؛ دستور مىدهد که تسبیح و حمد ۱الهى پیشه سازد و آمرزش الهى را وجهه همت خود قرار دهد. و مىفرماید: «اذا جاء نصراللّه والفتح، و رایت الناس یدخلون فى دین اللّه افواجاً، فسبّح بحمد ربّک و استغفره انّه کان توّاباً»
پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم احساس مىکند که این دستور، خبر رحلت و سفر به عالم آخرت است. لذا این ذکر را بسیار تکرار مىکند:
«سبحانک الّلهمّ و بحمدک، الّلهمّ اغفرلى انّک انت التّوّاب الرّحیم؛۳۱ بار خدایا! منزّهى؛ تو را سپاس مىگویم. خدایا! بیامرز مرا که تو توبهپذیر مهربانى.»
سرانجام خورشید وجودش به سوى ملأ اعلى پرکشید و دلهاى مشتاقان و شیفتگان خویش را در محاق غم فرو برد؛ در حالى که قرآن و عترت را به عنوان دو یادگار گران بهاى خویش باقى گذارد تا آن هنگام که با ظهور دولت حضرت بقیهاللّه(عجّ) دین اسلام در تمامى گیتى گسترش یافته و تشنگان حقیقت و پویندگان راه وصال، در جهانى پر از عدل و داد به سوى کمال انسانى و چشمه سارهاى فضیلت و ایمان گام بردارند.
به امید آن روز
پىنوشت:
۱. اعراف / ۱۵۷.
۲. صف / ۶.
۳. فتح / ۲۹.
۴. بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۳۰۵ و ۳۰۸.
۵. بقره / ۱۴۶.
۶. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۲۸۶ و ۲۸۷ به نقل از تفسیر طبرى.
۷. تفسیر طبرى، ج ۱، ص ۳۳ و ۳۴ و سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۸۰ ـ ۱۸۳
۸ و ۹. والضّحى، آیات ۶، ۹ و ۱۱.
۱۰. بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۱۰۸.
۱۱. انعام / ۱۲۴.
۱۲. مزّمّل / ۵.
۱۳. هود، / ۱۱۲.
۱۴. ابراهیم / ۴۶.
۱۵. شورى / ۵۲.
۱۶. اعراف / ۱۵۷ و ۱۵۸.
۱۷. نحل / ۱۰۳.
۱۸. بقره / ۱۲۹.
۱۹. ر.ک: مجمع البیان، ج ۲ـ۱، ذیل آیه.
۲۰. انعام/ ۱۶۲.
۲۱. احزاب/ ۴۵ و ۴۶.
۲۲. ذاریات / ۵۶.
۲۳. مدّثر، آیات ۱ـ۴.
۲۴. مزّمّل، آیات ۱ـ۵.
۲۵. شعراء / ۲۱۴.
۲۶. بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۱۹۷.
۲۷. حجر/ ۹۴.
۲۸. فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۲۱۷، به نقل از سیره حلبى، ج ۱، ص ۳۲۱.
۲۹. قصص / ۸۵.
۳۰. مائده/ ۳.
۳۱. ر.ک: مجمع البیان، ج ۱۰ـ۹، ذیل سوره۱ نصر.
منبع:فرهنگ کوثر،شماره ۵۰