وفاق در جامعه دینى پیامبر اکرم صلىالله علیه و آله وسلم
اشاره:
وفاق، واژهاى سیاسى است که به منظور یک دلى، یک جهتى، سازگارى، سازوارى و همراهى کردن به کار مىرود. در ادبیات سیاسى، وفاق را در معانى چون وحدت و معاهده نیز به کار مىبرند.۱ آنچه که در وفاق مدّ نظر است، سازوارى و یک جهتى تأثیر گذاران در فرهنگ و اندیشه جامعه دینى است؛ آنان که دیگران از ایشان تأثیر پذیرفته و حرکت اجتماعى خود را با نظر آنان سمت و سو مىدهند. با آغاز دولت رسول خدا(ص) در مدینه، وفاق اجتماعى به عنوان یک سازوکار مهم سیاسى از سوى پیامبر مطرح گردید. در این نوشتار، ضمن درنگ در چرایى و گونههاى وفاق، اصول و مرزهاى آن را به تحلیل مىنشینیم.
چرایى وفاق
رسول خدا در دهه دوم ربیع الاول سال چهاردهم بعثت وارد مدینه شد و پس از حضور در شهر، اولین دولت اسلامى را بنیاد نهاد.از آغاز شکلگیرى حکومت نبوى، وفاق به عنوان یک اصل اجتماعى و عاملى براى انسجام مسلمانان طرح گردید.
آن حضرت، هم پاى کاستن از قدرت حلفها و پیمانهاى جاهلى، که دایره سازوارى و یک جهتى را در مدار تعصبها و منافع قبیلهاى خلاصه مىکردند، به سمت و سو دهى صحیح وفاق پرداختند و تمام مسلمانان را به عنوان یک امت واحد قلمداد کردند و با چنین مبنایى، به اخوّت و برادرى آنان پاى فشردند. آنچه که نخست در پیمان مدینه آمد، این بود که :
– مؤمنان از بهترین و استوارترین راستى و راهیابى برخوردارند.
– مؤمنان در برابر دیگران، یاور یکدیگرند.
– هیچ مؤمنى نباید با وابسته مومنى دیگر بر ضدّ وى هم پیمان شود.
– محور جنگ و آشتى همه مومنان یکى است و به هنگام پیکار در راه خدا هیچ مؤمنى نباید جدا از مؤمن دیگر و جز بر پایه برابرى و دادگرى در میان مؤمنان، با دشمن از در آشتى در آید.۲
پیامبر اکرم در قرار بردارى نیز بر ایجاد اخوت ناشى از ایمان به خداوند، تأکید داشت. این پیمان بر اساس محور حق بود، و ایجاد روحیه تعاون و همکارى و تاکید بر الفت همگانى و اتحاد جامعه بر اساس برادرى اسلامى، از اهداف محورى چنین روشى بود.۳
گونههایى از وفاق
با درنگ در حیات سیاسى پیامبر اکرم پس از تشکیل حکومت اسلامى و همپاى سامان دهى به ساختار دولت، نمونههاى فراوانى از وفاق اجتماعى را مىتوان یافت که در جهت یک دلى و سازگارى مسلمانان شکل گرفت. به عنوان مثال، گونههایى از آن را یاد مىکنیم:
۱. ساخت مسجد
رسول خدا با ورود خود به مدینه، در نخستین اقدام، با خرید زمینى به ده دینار، مسجدى را بنا نمود. رسول خدا در ساخت این بنا از همه مسلمانان کمک گرفت و بذر همدمى و وفاق را در این مشارکت کاشت. آن حضرت باهمکارى در ساخت مسجد، سبب تشویق آنان شد؛ به گونهاى که مهاجران و انصار در موقع ساخت مسجد این سرود را زمزمه مىکردند:
لا عیش الاّ عیش الاخره اللهم ارحم الانصار و المهاجره
رسول خدا چنین مىگفت:
لا عیش الاّ عیش الاخره اللهم ارحم المهاجرین و الانصار
یعنى:
زندگىیى جز زندگى آخرت نیست، خدایا! مهاجران و انصار را رحمت کن.۴
به گفته ابن اسحاق، پیامبر از ربیع الاول هجرت تا صفر سال آینده در مدینه اقامت داشت تا مسجد و خانه هایش ساخته شد و انصار همگى به دین اسلام درآمدند و طایفهاى از انصار باقى نماند مگر آن که به دین اسلام درآمد به جز طوایف خطمه، واقف، وائل و امیه که بر شرک خود باقى ماندند که این گروهها نیز بعد از بدر، احد و خندق، به دین اسلام درآمدند۵.
۲. پیمان عمومی
مدینه جایگاه ادیان و عقاید مختلفی بود، یهودیان و مشرکان مشهورترین آان بودند.رسول خدا در مدینه دولتی را بنیاد نهاد که برتری ازآن کسی بود که به خدمت اسلام درآمده آن را بر منافع و خواسته های شخصی خود ترجیح دهد. از این رو یک قانون اساسی مبتنی بر قرآن را می طلبید که این منشور، همان پیمان عمومی است که رسول خدا در همان سال نخست هجرت میان مسلمانان، یهودیان و مشرکان یثرب به امضا رساند.۶
آنجه که در یکی از مواد عهدنامه، مهم می نماید این بند است که «در موقع اختلاف و نزاع داور برای رفع اختلاف، شخص رسول خدا است.»۷
۳. قرار برادرى
یک دلى و یک جهتى میان مهاجر و انصار، هماره به عنوان یک راهبرد اساسى در دولت پیامبر تلقى مىشد. از این رو هشت ماه بعد از هجرت، رسول خدا میان این دو طیف از مسلمانان، قرار برادرى نهاد که در راه حق، یکدیگر را یارى دهند. اینان نیمى از مهاجران و نیمى از انصار بودند که رسول الله به ایشان فرمود: «تأخوا فى اللّه، اخوین اخوین؛ در راه خدا، دو نفر دو نفر با هم برادرى کنید.» پیامبر سپس دست على علیهالسلام را گرفت و فرمود: این، برادر من است.۸ ایجاد این پیوند که بدان پیمان برادرى مىگفتند، بر اساس وجوه مشترک آنان با یکدیگر بود و بعدها همچنان حفظ شد و آثار آن در پیوندهاى سیاسى بعد از رسول خدا نیز نمایان گردید.۹
۴. همدلى با قبائل عرب
شیوه برخورد پیامبر خدا با هیئتهاى نمایندگى قبائل مختلف عرب را نیز مىتوان در دایره وفاق جاى داد. این هیئتها براى اظهار اسلام در سالهاى حاکمیت آن حضرت، بخصوص در سال نهم هجرت در مدینه حضور پیدا کردند۱۰. و ضمن صحبت با پیامبر، از مرحمتها و همدلىهاى او بهره بردند و اسلام را پذیرفتند ؛ مثلاً نخستین هیئتى که در سال پنجم به مدینه آمد، مردان قبیله مُزینه بودند که رسول خدا به آنان فرمود: شما هر جا باشید، مهاجرید. و با این سخن، آنان را در دایره مسلمانان سخت کوش قرار داد.۱۱
در میان برخى از هیئتها، زیادهطلبى و امتیاز جویىهایى نیز وجود داشت که سازگارى با آن ممکن نبود؛ از جمله به دو نمونه ذیل نگاه کنید:
در اول سال نهم هجرى، چند مرد از بنى اسد حضور پیامبر آمدند؛ آنان سخنانى منّتآمیز بر زبان راندند که این شیوه را خداوند به شدت مذمت نمود؛۱۲ و درباره آنان این آیه نازل شد: «بر تو منّت مىنهند که مسلمان شدهاند، بگو: اسلام خود را بر من منّت مگذارید، بلکه خدا بر شما منت مىگذارد که شما را به سوى ایمان هدایت کرد؛ اگر راستگو باشید.»۱۳
نمونه دیگر، چگونگى حضور عامر بن طفیل ـ از مردان بنى عامر ـ است که به رسول خدا گفته: اگر اسلام آورم چه امتیازى خواهم داشت؟ پیامبر فرمود: تو راست آنچه براى مسلمانان است، و بر تو است آنچه بر دیگر مسلمانان است. گفت: این مقام (نبوت) را پس از خود به من وامىگذارى؟ رسول خدا جواب منفى داد، او سپس گفت: مىشود که شهر وشهر نشینان براى تو باشد و بادیه و بادیه نشینان براى من؟ حضرت فرمود: نه، لیکن چون مرد سوار کارى هستى، تو را مهتر ستوران قرار مىدهم. عامر نپذیرفت و با گستاخى رفت و در میان راه به هلاکت رسید.۱۴
۵.برادرى مؤمنان
آنچه که از اهمیت بیشترى برخوردار است، اخوت تمامى مؤمنان با یکدیگر بود که در سال نهم هجرت مورد تأکید قرار گرفت؛ آن جا که خداوند در سوره حجرات مىفرماید: «انّما المؤمنون اخوه»۱۵
اصول وفاق
وفاق اجتماعى در دولت پیامبر خدا، بر چند اصل راهبردى و بدون تغییر استوار بود:
۱. ایمان به خداوند و اعتقاد به آموزههاى اسلامى و قوت بخشیدن به گرایش توحیدى در جامعه؛ توحیدى که خداوند را به عنوان حاکم و صاحب ولایت مطرح کرده، و رسولى را نیز براى اعمال این حکم و ولایت به میان مردم بفرستد. مسلمانان باید مطیع خداوند و رسول او باشند. این اطاعت مهمترین ثمره سیاسى عقیده توحید و اساسىترین اصل براى ایجاد وفاق به شمار مىرفت. رسول خدا چنین گرایشى را مهمترین رکن وفاق و اتحاد مىدانست.۱۶
۲. پیامبر، بهترین و استوارترین راستى را تنها در گروه «مؤمنان» مىدانست و با چنین تلقى، وفاق را در محدوده آنان مىدانست . این اصل در سال نهم هجرت و در اوج اقتدار دولت اسلامى و با الهام از یک آیه قرآنى، نهادینه گردید ؛ آیهاى که تمامى مؤمنان را با یکدیگر برادر مىدانست.۱۷
البته درنگ در معناى مؤمنان نیز در تبیین این اصل از وفاق، بایسته است تا سره از ناسره ممتاز گردد و مؤمن نمایان از دایره مؤمنان خارج گردند. در نگاه قرآن، «مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبر او گرویده و شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردهاند ؛ اینانند که راست کردارند».۱۸
۳. سازگارى با غیر مسلمانان، به عنوان یک تاکتیک و در جهت پیشبرد منافع اسلام وجود داشته است و چنین وفاقى، عارى از امتیازدهى یک سویه بوده، برترى اسلام و مسلمانان در آن لحاظ شده است .
مرزهاى وفاق
وجود دسته بندىها و مجموعههایى از افراد غیر مؤمن در مدینه، زمینه فتنه انگیزى را در برابر اسلام فراهم ساخته بود. این گروهها با پیشرفت و گسترش اسلام، به موضعگیرىهاى تند و خشن روى آورده، فتنه و آشوب مىنمودند. در چنین وضعیت بحرانى، نه تنها وفاق با آنان شایسته نمىبود، بلکه پروژه سازگارى با برخى از آنان خاتمه یافته تلقى گردید، و وفاق مجموعه مؤمنان را در برابر آنان مىطلبید
دانشمندان یهود از روى حسد و کینه ورزى به دشمنى با رسول خدا برخاستند و عامه آنان نیز به عدم همکارى و جدال با پیامبر مىاندیشیدند.
به جز یهودیان، بیماردلان و منافقان را مىتوان از گروههاى فتنه انگیزى برشمرد که در ایجاد شک و شبهه نسبت به رفتار پیامبر، تلاش کرده و مسلمانان را به تعصب و اعتقاد مطلق در دین متهم مىساختند.۱۹ قرآن کریم در باره آنان مىفرماید:
«اذ یقول المنافقون و الذین فى قلوبهم مرض غرّ هؤلاء دینهم»۲۰؛ آنگاه که منافقان و کسانى که در دلهایشان بیمارى بود، مىگفتند: اینان (مؤمنان) را دینشان فریفته است.
بیماردلان کسانى بودند که با فریب کارى ادعاى ایمان داشته، لیکن در زمین فساد کرده و از دستورات رسول خدا سرپیچى مىنمودند و هنگام بازخواست، خود را از نخبگانِ اصلاح گر مىانگاشتند و با نخوت و غرور، مؤمنان پیرو پیامبر را مردمانى بىارزش مىدانستند. این گروه هماره هم پیمان دشمنان اسلام بودند.۲۱ قرآن مىفرماید:
«مىبینى کسانى که در دلهایشان بیمارى است، در (دوستى) با آنان (کفار از یهودیان و مسیحیان) شتاب مىورزند.»۲۲
منافقان اوس و خزرج نیز گروهى بودند که بر شرک خود باقى ماندند و از روى ناچارى و مصلحت اندیشى، اظهار اسلام کرده بودند. آنان برخى از واجبات اسلام را از روى ریا انجام مىدادند. قرآن با فاسق دانستن ایشان، تصریح مىفرماید که این گروه، «امر به منکر و نهى از معروف مىکردند، دستهایشان را (از انفاق) مىبستند و خدا را فراموش کردند.»۲۳؛ منافقان در پیش آمدهاى جامعه، موضعگیرى خاصى داشتند که هیچ گاه با مصلحت جامعه و امت، یگانگى نداشت. آنان هماره در راستاى آرامش و سلامت جامعه قدم بر نمىداشتند بلکه با موضعگیرىهاى خاص همراه با تشویش و ترس و مخالفت سیاسى با رسول خدا، تلاش مىکردند.
موضع رسول خدا با فتنهگرى بیماردلان و اذیت و آزار منافقان، نخست صبر و آنگاه اتمام حجت و سرانجام قهر و مبارزه بود. خداوند این گونه به اخلال گران اخطار مىدهد:
«اگر منافقان و کسانى که در دلهایشان مرضى هست و شایعه افکنان در مدینه (از کارشان) باز نایستند، تو را سخت بر آنان مسلط مىکنیم تا جز (مدتى) اندک در همسایگى تو نمانند. از رحمت خدا دور گردیده و هر کجا یافته شوند، گرفته و سخت کشته خواهند شد.»۲۴
مؤمنان نیز در پى پیروى از پیامبر اکرم موظف شدند تا در برابر فتنهانگیزى جبهه نفاق و بیمار دل، هم داستان شوند؛ آن گونه که در پیمان مدینه درج گردید:
«همه مؤمنان باید در برابر هر مسلمانى که ستم کند یا از راه ستمگرى چیزى از ایشان بخواهد و یا آهنگ دشمنى و تباهى میان مؤمنان را در سر بپروراند، به ستیز برخیزند، هرچند وى فرزند یکى از ایشان باشد».۲۵
به گفته ابن اسحاق، منافقان به مسجد رسول خدا مىآمدند و مسلمانان و دینشان را مسخره مىکردند، تا روزى رسول خدا آنها را دید که نزدیک به هم نشستهاند و آهسته آهسته با هم سخن مىگویند؛ فرمود تا از مسجد بیرونشان کنند، اصحاب رسول خدا بى درنگ به پا خاستند و منافقان را کشان کشان از مسجد بیرون راندند.۲۶
نتیجهگیرى
وفاق، یک اصل مهمّ اجتماعى است که بر اساس محور حق و تأکید بر آموزههاى اسلامى سمت و سو یافت و پیامبر خدا با تاکید بر الفت همگانى و اتحاد جامعه بر اساس برادرى اسلامى پاى فشرد. آن حضرت «مؤمنان» را بهترین امّت دانسته، وفاق را در محدوده آنان معنا بخشید و در تلاشى دیگر، بر تبیین مرزهاى وفاق پاى فشرد و مؤمنان را از یک جهتى و سازوارى با بیمار دلان و دورویان ـ که هماره به فتنهگرى، دو دستگى و فروپاشى نظام اسلامى مىاندیشیدند ـ برحذر داشت. بى شک توجه به چنین تعریف و چهارچوبى، براى تأثیرگذاران سیاسى جامعه دینى ما شایسته و بایسته است تا هم پاى توجه به هم دلى و یک جهتى میان خواص، مرز خود را با بیماردلان فتنهانگیز و برانداز هرچه بیشتر آشکار سازند.
پىنوشت:
۱. لغت نامه دهخدا.
۲. ر.ک: مکاتیب الرسول، على احمدى میانجى، ص ۲۴۱ – ۲۴۸ ؛ نامهها و پیمانهاى سیاسى حضرت محمد (ص)، دکتر محمد حمید اللّه، ترجمه دکتر سید محمد حسینى، ص ۱۰۷ و ۱۰۸.
۳. سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ص ۴۳۴.
۴. سیره ابن هشام، ج ۲، ۱۱۶.
۵. تاریخ پیامبر اسلام، محمد ابراهیم آیتى، ص ۲۳۳.
۶. السیرهالحلبیه، ج ۲، ص ۹۶.
۷. سیره ابن هشام ،ج ۲، ص ۱۱۹.
۸. امتاع الاسماع، ص ۴۹ ؛ سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۵۰۴.
۹. سیره رسول خدا، ص ۴۳۲.
۱۰. ر.ک: تاریخ پیامبر اسلام، ص ۶۵۰ – ۶۸۲.
۱۱. طبقاتالکبرى، ابن سعد، ج ۱، ص ۲۹۱.
۱۲ ـ همان، ص ۲۹۲.
۱۳ ـ حجرات / ۱۷.
۱۴. سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۲۱۳.
۱۵. حجرات / ۱۰.
۱۶. سیره رسول خدا، ص ۴۳۶.
۱۷. حجرات / ۱۰.
۱۸. همان / ۱۵.
۱۹. المیزان فى تفسیر القرآن، علامه طباطبایى، ج ۱۰، ص ۱۰۰ و ۱۰۱.
۲۰. انفال / ۴۹.
۲۱. ر.ک: بقره / ۸ – ۱۶.
۲۲. مائده / ۵۲.
۲۳. ر.ک: توبه / ۶۸.
۲۴. احزاب / ۶۰ و ۶۱.
۲۵. ر.ک: مکاتیب الرسول، ص ۲۴۱ – ۲۴۸ و نامهها و پیمانهاى سیاسى حضرت محمد (ص)، ص ۱۰۷ و ۱۰۸
۲۶. سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۵۱.
منبع :ماهنامه کوثر،شماره ۵۰