مکتبها و گرایشهای تربیتی در تمدن اسلامی
عنوان: مکتبها و گرایشهای تربیتی در تمدن اسلامی
مولف: دکتر سید اسماعیل علی؛ دکتر محمدجواد رضا
مترجم/ محقق: بهروز رفیعی
ناشر: انتشارات سمت
سال نشر: ۱۳۸۷
نوبت نشر: اول
محل نشر: تهران
کتاب «مکتبها و گرایشهای تربیتی در تمدن اسلامی» نوشته بهروز رفیعی در ۸ فصل به رشته تحریر درآمده است:
فصل اول: دگرگونیهای فرهنگی جامعه اسلامی که اندیشه تربیتی در اسلام را رقم زده. در این فصل چهار زیر فصل مهم واکاوی شده است. یکم، بازگشت جرگه سالاری جاهلی به حکومت روم و پیدایش خشونت چونان ابزاری برای تحکیم مواضع سیاسی سوم / شکاف طبقاتی در جامعه از راه پیدایش تشکلهای صنفی و شکوفایی علوم کاربردی و آگاه شدن از ارزش تربیت چونان نیروی اجتماعی چهارم / پیدایش مرزهای فرهنگی برای حرکت اندیشه اسلامی به طور عام. در این فصل، سخن بر سر دگرگونیهای فرهنگی جامعه اسلامی است که اندیشه تربیتی در اسلام را رقم زد. نویسنده برای باز شکافت مطالب از سه تحول اصلی موردنظر اسلام در جامعه عرب و برخی از نامرادیهای اسلام در تحقق این هدفها و عوامل آن میگوید و به تحولات تاریخ اسلام تا عصر عباسی اشاره میکند و آثار مثبت و منفی این تحولات، بر جامعه و فرهنگ را بررسی میکند و مراحل تحول فرهنگی را به سه دوره تقسیم میکند:
از هجرت تا برپایی دارالحکمه، از برپایی دارالحکمه تا پیدایش مدارس نظامیه و پس از نظامیهها تا سقوط حکومت عثمانی.
فصل دوم: پیدایش اندیشه تربیتی اسلامی در دوران تحولات. به اعتقاد نگارنده، ایجاد دارالحکمه در بغداد، آغاز کار نیست بلکه نقطه اوج تحولات عقلانی در آن دوران است، چنانچه پیش از آن، مراکز آموزشی وجود داشته است تعارض میان عقل و نقل و پیامدهای آن و بروز اعتقاد به نسبیت در اخلاق در میان برخی عقل گرایان مسلمان، از دیگر مطالب فصل دوم است.
فصل سوم: درباره گرایش مکتب نقلی به تربیت است و در آن از مفهوم علم و منابع شناخت نگاه اهل نقل یاد میشود و از مخالفت آنها با فلسفه و حتی علم کلام و محدود کردن مفهوم عقل، بحق میرود. سپس به گرایش اخلاقی نقلگرایان و زیانهای آن به حوزه فعالیتهای اجتماعی و علوم غیر دینی نظر میشود. این فصل با اشاراتی به ویژگی روابط میان آموزگار و دانش آموز، مفهوم مسئولیت شغلی در تربیت از نگاه ابن حجر هیثمی، سیمای معلم و فراگیر در آثار غزالی و خواجه نصیرالدین طوسی، به فرجام میرسد.
فصل چهارم: در این فصل کتاب «مکتبها و گرایشهای تربیتی در تمدن اسلامی» گرایش عقلی به تربیت بررسی میشود. عقل گرایان میخواهند ایمان را لبریز از عقلانیت کنند. سپس به بررسی دو گروه عرفانیان و برهانیان در فرهنگ اسلامی و وجوه اختلاف و اشتراک آنها میپردازد و از ارکان عمل تربیتی از نگاه عقل گرایان میگوید و مفهوم تعلیم و تربیت را از نگاه آنها میکاود. نکته بعد این است که عقل گرایان با تعریف و شناخت خاصی که از ماهیت اجتماعی تربیت عرضه کردند درباره غایت اخروی تعلیم و تربیت با اهل نقل مخالفند و انحصار علم در علوم دینی را نفی کردهاند.
فصل پنجم: درباره ی گرایش کارکردگرا در اندیشه تربیتی در اسلام است. نماینده به نام این گرایش با بنیانگذار آن، ابن خلدون است. وی از جایگاه تربیت در ظهور و سقوط قوای اجتماعی میکند و تربیت را با تمدن پیوند میزند. ابن خلدون از تفسیر عینی روابط اجتماعی انسان میگوید و عقل را منبع اساسی شناخت میخواند. است آخر در این فصل، بحث واقعگرایی برنامه درسی در اندیشه تربیتی ابن خلدون مطرح میشود. در فصل ششم با گرایش صوفیانه به تربیت آشنا میشویم. اینجا از تفاوت زهد و تصوف سخن به میان میآید و نظر شماری از محققان پیرامون پیدایش تصوف در اسلام را بازگو میکند و منابع فرهنگی عام تصوف اسلامی را میآورد و از اتحاد و حلول در تصوف میگوید و از نقش محیالدین ابن عربی در تحول تصوف و پیمودن راهی میان اتحاد و حلول یاد میکند. به ارکان عملی تربیتی از نگاه صوفیانه میپردازد و تربیت صوفیانه را میکاود.
فصل ششم: نویسنده خانقاه و رباط را فضای آموزشی صوفیان میخواند و از شیخ و مرید و علم مکاشفه و معامعه و به فرجام دشواری شناخت صوفیان میگوید.
فصل هفتم: گرایش کلامی به تربیت، موضوع این فصل است. پس از اشاره به برخی از تفاوتها میان گرایش کلامی با گرایش فعلی و فقهی، به مفهوم کلام و متکلم اشاره میشود و از تحول معنای کلام و عوامل پیدایش کلام اسلامی و روش تفکر متفکران و تفاوت آن با روش فیلسوفان یاد میشود. طبیعت انسان از نگاه متکلمان، ضرورت آزادی اراده در تربیت انسان، مفهوم اختیار در مکتب معتزله و اشعریان، معنای عقل و رابط آن با وصوف علم، امر به معروف و نهی از منکر،حسن و قبح و خیر و شر و ابعاد تربیتی آن ارزش و اهمیت اندیشه تربیتی معتزله دیگر بحثهای این فصل را تشکیل میدهند.
فصل هشتم درباره گرایش سلفی به تربیت است. مفهوم لغوی و اصطلاحی واژه سلف و پیچیدگی و ابهام این مفهوم و تفاوت میان دو جریان و دو گونه سلفیگری آغاز کننده این فصل است. سپس از تبدیل سلفیگری در دوران معاصر به جنبش احیاگری اسلام سخن در میان است. آنگاه به جنبش سلفیگری در قالب وهابیت پرداخته میشود و از تاثیر آن بر تعلیم و تربیت سخن میگوید.
نکته بعدی ارتباط میان اصلاح گرایی با الازهر در مصر و تلاشهای عالمان قرن نوزدهم میلادی الازهر برای تحقق اصلاحات آموزشی است. اشاراتی به تلاشهای سنوسیه در لیبی برای اصلاحات تربیتی، فراز دیگر این فصل است و پس از آن از درسهای علمی رسمی و عملی غیر رسمی سید جمالالدین اسدآبادی یاد میشود و در ادامه به کوششهای اصلاح گرایانه محمد عبده در الازهر میپردازد.