«اللهم انّى اسئلك برحمتك التى وسعت كلّ شيء؛ خدايا من از تو درخواست ميكنم به رحمتت كه همه چيز را فرا گرفته»
هر يك از كلمات اين جمله عرشى، كلام ملكوتى و گنجينه آسمانى، داراى رموز و اشارات و لطايف و اسرارى است كه تا جايى كه اقتضا دارد به شرح آن پرداخته ميشود.
اللهمّ: پايه و اصلش يا الله است، يا را حذف كرده اند و به جاى آن ميم تشديددار قرار دادهاند، تا مرتبه عالى، برترى شأن و عظمت و بزرگى حق را بنمايانند، يعنى هم چنان كه وجود مقدّسش، در مرتبه وجود بر همه موجودات تقدّم ازلى دارد و چيزى بر او پيشى نگرفته، سزاوار است در كلمه الله اين حقيقت مراعات شود و آن را بر هر كلمه و حرفى مقدّم كرد، تا ميان وجود حقيقى و وجود لفظى توافق به عمل آيد، و فرقى در رعايت شأن، بين شأن حقيقى و لفظى باقى نماند.
دعاخوانى كه حضرت الله را مورد توجه قرار ميدهد و وجود مقدّس او را ندا ميدهد و با زبان قال و حال اللهم ميگويد، بايد بداند كه اگر كشش و جاذبه و اذن و اجازه حضرت معشوق نبود، عاشق شيدا، قدرت يك كلمه سخن گفتن با معشوق را نداشت، و نيروى قدم نهادن در عرصه دعا براى او نبود، و زبان قالش لال، و پديد آمدن حالش محال بود.
زبان ندا دهنده حق، با اتصال به قدرت حق اللهم مي گويد، و لسان حال دعا خوان، با لطف و كرم او گشوده مي شود.
دعاخوان بايد به اين حقيقت آگاه باشد كه تا خواست محبوب نبود، بيان درخواست خواهنده امكان نداشت، و تا اراده حضرتش در وجود عبد تجلّى نميكرد، عبد براى دعا و طلب حاجت به پيشگاه او نميرفت.
آرى، دعا تعليم اوست، حيات وجود دعا خوان رشحه اى از امر اوست، زبان قال و لسان حال دعاخوان در دست اراده اوست، پس همه چيز از او و در سيطره مالكيت و قدرت اوست.
از خودى اى خدا نجاتم ده زين محيط بلا نجاتم ده
يكدم از من مرا رهايى بخش از غم ماسوا نجاتم ده
دلم از وحشت جهان بگرفت زين ديار فنا نجاتم ده
نفْس امّاره قصد من دارد از بلاى هوا نجاتم ده
«انى اسئلك» به معناى من است، ولى در اينجا به معناى منيت كه بويى از فرعونيت دارد نيست. من، در اين فراز ملكوتى و بقيه جملات دعا، اشاره به من طبيعى، من عقلانى، من عالى، من وجودى، من علمى و من استقلالى ندارد. من، در اين عرصه معنوى، به معناى فقر ذاتى، تهيدستى، نيازمندى، وخاكسارى است.
دعاخوان در اين مقام، از من ذاتى خود، جز فقر و انكسار، ذلت و بيچارگى، تضرّع و زارى، خشوع و خضوع، مسكنت و خوارى نمي بيند، و از حضرت محبوب جز رحمت و كرامت، لطف و محبت، احسان و عدالت، عفو و مغفرت مشاهده نميكند، به اين خاطر دست سؤال كه درخواست نيازمند از بينياز و گدايى و خواهش خاك نشينى ناچيز از مقامى بلند مرتبه و غنى بالذات است دراز ميكند و درخواست و سؤالش را با كمك گرفتن از رحمت واسعه او اظهار ميدارد.
«برحمتك التى وسعت كل شيء» رحمت محبوب همه چيز را فراگرفته و به ظاهر و باطن همه چيز احاطه دارد.
اين رحمت واسعه، فيض عامّ حضرت اوست كه همه چيز را از بركت آن، از تاريكخانه نيستى به عرصه گاه نورانى هستى سفر داد و هر يك را در جايگاه خاص خودش مستقر كرد، و وسايل و ابزار نمو و رشد و تعالى و تربيت مادى و معنوى هر كدام را به فراخور قابليت و لياقت و ظرفيت و استعدادشان فراهم آورد و بدون ذرّهاى بخل در اختيارشان گذاشت.
در كتاب شريف «انيس الليل» آمده1: داستان و مثل فيض عام الهى، چون آفتاب است؛ از افق طلوع ميكند، بدون اينكه رساندن نورش را از چيزى دريغ ورزد و از بهره دادن به موجوداتى كه در شعاعش بسر ميبرند بخل على عليه السّلام :
انّ اللهَ سبحانهُ و تعالى جَعَل الذِّكر جَلاءً للقُلوب (نهج البلاغه، حكمت 222)
خداوند سبحان ياد خويش را جلاى قلبها قرار داده است.
كند، هنگام طلوعش، آنچه در عرصه تصرف نورش قرار دارد از وى به اندازه قابليت و استعداد كسب نور مي كنند.
به همين صورت، همه موجودات غيبى و شهودى هم از بزرگترين آنها تا كوچك ترينش در احاطه اين فيض عام و رحمت واسعه است، و هيچ چيز گرچه از نظر كوچكى با قويترين ميكروسكوب ها هم ديده نشود از دايره احاطه رحمتش بيرون نيست و هر يك به اندازه استعداد و قابليت خود و براساس عدالت و مصلحت او، از رحمت حضرتش نصيب ميبرند، و در سايه آن رشد و نمو مي كنند و به كمال مادى و معنوى خود ميرسند.
از كران تا كران هستى، از غيب و شهود هستى، از ظاهر و باطن هستى، از بالا و پستى هستى، از عيان و نهان هستى همه و همه با تمام هويت وجود خود در دايره رحمت واسعه و فيض بينهايت خالق هستى و رازق هستى و پروردگار هستى به سر ميبرند و آنى از آنات و لحظه اى از لحظات، از اين فيض جدا نيستند وقدرت جداشدن ندارند؛ وبه فرض هم كه بتوانند لحظه اى جدا شوند، آثارى از آنان در كشور هستى بر جاى نمي ماند.
ايجاد موجودات، رزق مخلوقات، رشد و نمو نباتات، كمال جمادات، نزول آيات، ظهور بينات، بعثت پيامبران، هدايت گمراهان، راهنمايى گم گشتگان، حيات جانداران، پديد آمدن فرشتگان، زنده شدن مردگان، ثواب نيكوكاران، مكافات بدكاران، شايستگى مؤمنان، ذلّت كافران، برپا شدن قيامت، ظهور بهشت و دوزخ، آمرزيده شدن عاصيان از اهل ايمان، و آنچه كه در هستى براى همه چيز از خير و خوبى وجود دارد، شعاعى از فيض عام و رحمت واسعه حضرت حق است.
ما گدايان خيل سلطانيم شهربند هواى جانانيم
بنده را نام خويشتن نبود هرچه ما را لقب نهند آنيم
گر برانند ور ببخشايند ره بجايى ديگر نميدانيم
چون دل آرام ميزند شمشير سر ببازيم و رخ بگردانيم
دوستان در هواى صحبت يار زر فشانند و ما سر افشانيم
تنگ چشمان نظر به ميوه كنند ما تماشا كنان بستانيم
هرچه گفتند جز حكايت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم
سعد يابى وجود صحبت يار همه عالم به هيچ نستانيم
ترك جان عزيز بتوان كرد ترك يار عزيز نتوانيم
فيض عام، عنايت بينهايت، و رحمت واسعه حضرت حق از دسترس فهم ما و چشم انداز تأمّل ما بيرون است، مرغ انديشه از پرواز در آن عرصه ممنوع، و شاهباز عقل از رسيدن به حقيقت آن محروم است.
شمارش كل شيء، يا همه موجودات و مخلوقاتى كه در سايه رحمت واسعه قرار دارند، و اين حقيقت به نهان و آشكار آنها محيط است، گرچه همه درختان قلم شود، و تمام آبها مركّب گردد، و فرشتگان و جن و انس نويسنده شوند امكان ندارد، بلكه شمارش اندكى از آنها هم براى اين همه نويسنده مقدور نميباشد!!
ما براى فهم نصيبى بسيار بسيار اندك از رحمت واسعه حق كه همه موجودات را فراگرفته، لازم است به تماشاى امورى چند از هويت و حيثيت بعضى از مخلوقات مادى، و برخى از واقعيات معنوى برخيزيم، شايد روح تشنه ما به جرعه اى از اين درياى بي نهايت دست يابد، و اندكى از آتش عطش خود را فرو نشاند، و جلوهاى از اين خورشيد معنوى را كه لحظه به لحظه از افق وجود موجودات طلوع مي كند نظاره كنيم.
جهان هستى
ارزيابى جهان هستى كه رحمت واسعه حق، ظاهر و باطن آن را فراگرفته از نظر طول و عرض و حجم، و تعداد موجوداتى كه در آن به سر مي برند براى هيچ كس قابل اندازه گيرى و شمارش نيست.
ولى گوشهاى از اين ساختمان را كه انسان روى سيارهاى از آن براى مدتى اندك مهمان است، و از مواهب و نعمتهاى قرار داده شده در اين سياره و آنچه از آسمان بر او نازل ميشود استفاده ميكند، ميتوان با عينك دانش و بينش تماشا كرد، تا به اندازه ذرّه اى ناچيز معلوم شود فراگيرى رحمت واسعه حق چه معنا دارد، و چه حقيقت عظيم، و واقعيت حيران كننده و بهت آورى است؟!
همه چيز در جهان، از باكتري هاى ذرّه بينى، و ويروسهايى كه از ميكرون «يك هزارم ميليمتر» كوچكترند، تا ستارگان و كهكشانهايى كه ميليونها كيلومتر از ما دورند از اتم ساخته شده.
اتمها به اندازهاى ريزند كه با نيرومندترين ميكروسكوبها هم ديده نميشوند.
در سر يك سنجاق 55 ميليون ميليون ميليون اتم وجود دارد، اگر بتوانيم سر سنجاق را به اندازه يكى از عظيم ترين بناها بزرگ كنيم، هر اتم مانند مگسى است كه روى يكى از ستونها بخزد.
اتمها، به رحمت حق از تركيب سه ذرّه اصلى به نامهاى الكترون، پروتون، و نوترون آفريده شده اند، الكترون واحد الكتريسته منفى، پروتون واحد الكتريسته مثبت، و نوترون از جهت الكتريكى خنثى است.
پرتونها و نوترونها با هم هسته اتم را تشكيل مي دهند، الكترونها روى مدارى به دور هسته ميچرخند، به همان صورت كه ماه دور زمين ميگردد.2
اتمهاى بيرون از دايره شمار، مصالح ساختمان جهانند، اين كه ماده و مصالح ساختمان جهان چگونه پديد آمد، و آفرينش آنها به چه كيفيت صورت گرفت جز آفريدگار يكتا كسى بر آن آگاه نيست:
«مَا أَشْهَدتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ امام على عليه السلام:
«أفضــل الــزُّهد إخفــاء الــزُّهد» (نهج البلاغه ، حكمت 28)
برترين زهد، مخفى نگاه داشتن آن است.
وَلا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ؛3 ما انسان را شاهد آفرينش آسمانها و زمين و آفرينش خودش قرار نداديم».
آنچه از نظر قرآن محقق است، و عموم دانشمندان بزرگ هم در كتابهاى خود پس از تحقيقات فراوان علمى ثبت كردهاند، اين مصالح عبارت بودند از ذرّات دود و گاز كه در فضا سرگردان بودند، ولى چنان در پراكندگى به سر ميبرند كه به ندرت با يكديگر تصادم ميكردند.
«ثم استوى الى السماء و هى دخان»:
سپس به آفرينش آسمانها توجه فرمود، در حالى كه توده اى
از دود بود، آنگاه با آفرينش ستارگان به تزيين آسمان پائين كه نزديكترين آسمان به ماست پرداخت، به اين ترتيب كه ميليونها ذرّه و گاز به شكل ابرهاى عظيم به دور هم گرد آمدند، توده هاى ابر ذرّات را به سوى مركز جذب ميكرد، و بالاخره توده انبوه ابر جمع مي شد و ذرّات آن به يكديگر نزديك ميگشت، اين ذرّات به يكديگر اصطكاك پيدا مي كرد، و گرما توليد ميشد، و گاهى در مركز ابر گرما چنان شدّت مي يافت كه توده را به تابش مي انداخت و فضاى تاريك را روشنى ميداد، سرانجام ميليونها توده ابر به صورت ستاره ها درآمدند و از آن پس در جهان تاريك نور پيدا شد، و آسمان دنيا به ستارگان زينت گرفت. در بيابان پهناور فضا ابرى بي شكل در همه جا به طور يك نواخت پخش شده بود، ذرّات ماده به هم ميخوردند، و با يكديگر تركيب مي شدند، ابر به درياى متلاطم و خروشانى از گاز تبديل ميشد و شروع به چرخيدن ميكرد، اين درياى دود و گاز هم چنان مي چرخيد و ميغريد و مي خروشيد، و تلاطم نامرئى خيز آبها و شكستن امواج نامرئى كه هر يك به بزرگى اقليمى بود در دل اين دريا طغيان برمي انگيخت، موجها به هم مي خوردند و بر هم ميلغزيدند و در دل هم فرو ميرفتند و به هم مي آميختند.
در ميان اين درياى جوشان طرحى مارپيچى از اثر چرخش مادّه دوارى پيدا شد.
اين صفحه مدوّر و پهن با ميانى برآمده و بازوانى كه آهسته آهسته شكل ميگرفت در سپيده دم گيتى به پيدايش گرائيد، اين شكل مارپيچ كه آن را كهكشان، يا راه شيرى مي نامند منظومه شمسى در يكى از بازوان آن قرار دارد.
پيدايش خورشيد و منظومه آن در سايه رحمت حق و به قدرت او به اين صورت بود كه: در يكى از بازوان كهكشان طوفانى پرآشوب پديد آمد، و جريان تند گازها آنها را به گردش واداشت، و هم چنان كه ميگرديد به شكل فرفرهاى پهن و عظيم درآمد و پاره هاى نورانى بر گرد آن روان شدند.
اين فرفره عظيم در اين كهكشان حيرت آور هم چنان ميچرخيد تا اين كه كم كم گازها به مركز آن كشيده شدند و در آنجا به صورت گوى عظيم و فروزانى تراكم يافت و سرانجام به صورت خورشيد تجلى كرد:
«وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا»4
در جهان، روشنى پديد آورد، و خورشيد را چراغ فروزان قرار داد سپس پاره هاى گاز و غبارى كه گرداگرد خورشيد را هاله وار فرا گرفته بود از هم پاشيد و هر پارهاى از آن به صورت گردابى درآمد، هر گرداب مسيرى جداگانه داشت و در آن مسير به دور خورشيد ميگرديد، برخى نزديك به خورشيد و بعضى از خورشيد دور بودند.
در گردابهاى نزديك خورشيد گرما، و در گردابهاى دور دست سرما حاكم بود.
در هر گرداب ذرّات گاز و غبار پيوسته در گردش بود، از برخى ذرّات گاز بخار آب پديد ميآمد و مانند شبنم به روى ذرّات غبار مي نشست، و چون ذرّات غبار به هم ميرسيدند، رطوبت شبنم آنها را به يكديگر مي چسباند و گاهى نيز به شكل پاره هاى يخ زده آب و گِل در مي آمدند.
در هر گرداب ميليونها از اين پاره ها در گردش بودند، نيروى جاذبه آنها را به سوى يكديگر ميكشيد، اين پارهها به هم مي پيوستند و توده هاى بزرگتر مي ساختند و گوى عظيم و چرخانى پديد ميآوردند، اين گوى عظيم با نيروى جاذبه ا ى كه داشت پاره هاى پيرامون خود را به سوى خويش مي كشيد و روز به روز بزرگتر ميشد و سرانجام اين گوى به صورت زمين «به قدرت و رحمت خدا» پديدار شد.
بعد ساير سيارات نيز از گردابها رخ نمودند، هر سياره در مسير خود گرد خورشيد مي گرديد عطارد از همه به خورشيد نزديكتر بود، و پس از آن زهره، زمين، و مريخ بودند. در آن سوى مريخ سياره هاى عظيم مشترى، زحل، اورانوس، و نپتون به دور خورشيد گردش داشتند، و بسى دورتر از نپتون سياره پلوتو بود.5
جهان همان اندازه بزرگ است كه اتم كوچك است، بشر هرگز نخواهد توانست حدّ آن را ببيند، نور با سرعت باور نكردنى در هر ثانيه سيصد هزار كيلومتر حركت ميكند، با وجود اين سرعت، نزديكترين ستاره نورش چهار سال در راه است تا به ما برسد!!
تلسكوپ كوه پالومار كاليفرنيا كه قطر آينه آن پنج متر است ميتواند ستارگانى را در فضا ببيند كه نورشان پس از هزار ميليون سال به ما ميرسد!!
تعداد ستارگانى كه اينك با تلسكوپهاى نوين ميتوانيم ببينيم به قدرى زياد است كه اگر صد سال تمام شب و روز به شمارش آنها بپردازيم و در هر ثانيه يك ستاره بشماريم پس از پايان اين مدت هنوز همه آنها را نشمرده ايم.6
كهكشان قرص عظيمى است كه قسمت مركزى آن ضخيمتر است، و لا اقل شامل هزار ميليون ستاره است، طول آن صد هزار سال نورى، و ضخامت آن در مركز بيست هزار سال نورى است!
تا جايى كه ما ميتوانيم با بزرگترين دوربينهاى نجومى امروزى ببينيم در جهان امام على عليه السلام:
«الزُّهدُ ثَرْوةٌ والوَرَعُ جُنّةٌ» (نهج البلاغه ، حكمت 4، زهرالآداب، ج1، ص43)
زهد، ثروت و پرهيزكارى، سپر [از سقوط در مهلكه ها] است.
احتمالاً صد وپنجاه ميليون كهكشان وجود دارد و فاصله متوسط بين دو كهكشان همسايه دو ميليون سال نورى است.7
اين مجموعه عظيم كه گوشه اى از جهان ناشناخته است، و فقط به وسيله تلسكوپ هاى محدود رصد شده، و قسمت اعظم آن از دسترس ديد تلسكوپها بيرون است، و هرگز طول و عرض و حجم و حدود آن به دست دانش نميافتد و جز خالق آن از چگونگى و هويتش آگاه نيست بنا به گفته بصير بينظير، آيت كبير، صالح خبير، حضرت امير عليه السلام در احاطه رحمت حق است رحمتى كه مايه ايجاد و رشد و نمو و رساندن خير و دفع شر و زمينه شكل گيرى و نظام آن شد.
«اللهم انّى اسئلك برحمتك التى وسعت كلّ شيء»
انسان شريفترين ميهمان جهان
به دنبال آراسته شدن خانه هستى، و نظام گرفتن جهان، و آماده شدن مواد لازم، و پهن شدن سفره كامل نعمتها اراده حضرت محبوب بر اين تعلق گرفت كه از باب رحمت و مهربانيش، ميهمانى شريف، و موجودى محترم، و مخلوقى مركب از جسم و جان، و مغز و قلب، و فطرت و كرامت به عنوان خليفه معنوى خود براى مدتى اندك در مهمانخانه جهان بر تخت تكليف قرار دهد، تا با استفاده از همه نعمتها كه بر اثر فعاليتهاى مستمر عناصر هستى به وجود ميآيد قدرت و انرژى كسب كند، و آن را هماهنگ با كتابهاى آسمانى و هدايت انبيا و امامان در راه بندگى و عبادت خالق، و خدمت به مخلوق و هم نوع خود بكار گيرد، سپس از دالان مرگ وارد جهان ديگر شود و در آنجا براى ابد به مزد كوششها و تلاشهاى مثبتش از نعمتهاى بي پايان مادى و معنوى حق در بهشت عنبر سرشت بهره مند شده، جاودانه در سايه رحمت حق به سلامت و خوشى و سرور و شادمانى بماند.
اكنون به تماشاى آثار رحمت واسعه حق كه از هر طرف، و از هر جهت، و از هر سو، ظاهر و باطن انسان را فراگرفته مينشينيم.
قرآن مجيد حيات جنينى انسان را به اطوار و مراحل مختلفى تقسيم كرده ميفرمايد:
«وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا؛8 خدا شما را در مراحل مختلفى آفريد.»
1ـ «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلالَةٍ مِّن طِينٍ؛9 ما انسان را از عصاره و فرآورده هاى خاك آفريديم.»
نطفه انسان مولود غذاهاى گوناگونى است كه از نباتات و گوشت و لبنيات سرچشمه ميگيرد، حيوانات هم از نباتات تغذيه ميكنند، و نباتات هم از خاك مايه ميگيرند.
بنابراين نطفه انسان كه بعدا به صورت انسانى درميآيد مولود خاك است، اكتشافات جديد هم نشان ميدهد عناصرى كه زمين در بر دارد از قبيل: آهن، مس، كلسيم، يد و… عصاره آنها در انسان وجود دارد و انسان دائم به وسيله نباتات و حيوانات از عصاره هاى مواد خاكى تغذيه مي كند و به توليد مثل برميخيزد.
2ـ «هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا؛10 اوست كه بشر را از آب آفريد.»
از نظر زيست شناسان انسان به اسفنجى ميماند كه او را آب فراگرفته، يك فرد 70 كيلويى پنجاه ليتر آب دارد، و اين نسبت ثابت است. اگر شخصى بيست درصد آب بدنش را از دست بدهد، ديگر سلامتى خود را باز نخواهد يافت.
آب ياخته هاى بدن انسان داراى مقدار زيادى پتاسيم ميباشد، و عملاً فاقد نمك است، ولى آب خارج از ياختهها عملاً پتاسيم ندارد، بلكه داراى مقدار زيادى نمك است و اين تركيب آب خارج از ياختهها جزء به جزء به آب دريايى شباهت دارد كه ميليونها سال قبل اولين اشكال حيات در آن شكل ميگرفت، و بعدا زمانى كه موجودات آبى به خشكى روى آوردند، درياى درون را نيز با خود آوردند، چون بدون آن زندگى براى آنها در خشكى ممكن نبود، آرى اين است معجزه شگفت انگيز قرآن، كه در صحرايى خشك و سوزان و بدون ابزار علمى، و در جامعه اى بي سواد، اعلام كرد: اوست كه بشر را از آب آفريد.
3 ـ «خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ؛11 پروردگار انسان را از علق (كرمكى شبيه زالو) آفريد.»
علق در لغت كرمكى است كه به ديواره رحم زن ميچسبد، و به معناى زالو و حيوان شناور خون خور نيز آمده است، امروزه وقتى اسپرماتوزئيد را زير ميكروسكوپ ميگذارند، انبوه كثيرى كرمك هاى زنده شناور را مشاهده ميكنند، كه اين كرمك ها وقتى وارد رحم مي شوند مانند زالو به ديواره رحم مي چسبند.
اسپرماتوزئيد در حدود چهار سانت مكعب است، كه در هر سانتى صد تا دويست ميليون حيوان زنده شناور يافت ميشود، اين حيوانات حيرت انگيز دسته جمعى به قصد رسيدن به اوول (سلول ماده) حركت مي كنند.
تخمدان يك زن جوان تقريبا شامل 300 هزار تخمك نارس است، ولى از همه اينها در حدود 400 عددشان رسيده و بالغ ميشوند.
هنگام قاعدگى، تخمك، پس از ترك خوردن كيسهاى كه محتوى آن است به روى دنباله هاى لوله كوتاهى كه از تخمدان تا زهدان كشيده شده مي افتد، و با حركت مژه هاى لرزان اين لوله خود را به زهدان ميرساند، و به اين ترتيب تخمدان خود را براى پذيرش اسپر نر آماده ميكند.
4ـ «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِينٍ؛12 آن گاه خدا نسل بشر را از چكيده و خلاصه آب بيمقدار پديد آورد.»
اسپرها يعنى همان كرمك ها و به تعبير قرآن مجيد علقها و ياخته هاى جنسى نر با ماده لزجى همراه نطفه مرد خود را به دهانه رحم مي رسانند و پس از رسيدن به داخل رحم ناگهان نبرد شگفتى ميان آنان به وقوع مي پيوندد.
در اين نبرد عجيب دويست ميليون اسپر شركت دارند كه با سرعت 15 كيلومتر در ساعت براى تصرف تخمك زن به سوى آن حركت ميكنند و طولى نميكشد كه اولين صفوف اسپرها به جدار تخمك ميرسند.
بقيه در صفحه 50
بقيه از صفحه 21
ناگهان هزاران كرمك معشوق خود تخمك را در آغوش گرفته و سر خود را به سينه وى ميگذارند، اين عاشق انزار كه دمه ايشان به سرعت مي جنبد در زير ذرّه بين به چمنزارى مي مانند كه با وزش نسيم، موج ميزند و تا زمانى كه يكى از كرمك ها نتواند خود را در آغوش تخمك فرو برد اين عمل ادامه دارد.
هر اسپرى كوشش ميكند اولين نفرى باشد كه به درون تخمك وارد ميگردد، تا اين كه اولين اسپر پوسته را ميشكافد و وارد تخمك ميشود و به محض ورود دُم كرمك قطع شده محل ورود متورم ميشود، در اين هنگام پرتو پلاسماى تخمك نيز منقبض گشته، مايعى از خود خارج ميكند تا كرمك هاى ديگر نتوانند وارد آن شوند.
بنابراين از دويست ميليون اسپر تنها يك اسپر با تخمك مي آميزد و انسان توليد مي شود، و چنانچه اراده حق و رحمت واسعهاش تعلق بگيرد دو يا سه اسپر وارد ميشود در اين صورت در رحم زن دوقلو يا سه قلو پرورش مييابد.
5ـ «إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ؛13 ما انسان را از نطفه مخلوط پديد آورديم.»
براى اين كه انسانى به وجود آيد، ابتدا بايد تخمك يعنى ياخته جنس ماده كه يكى از كرمك ها را در بر گرفته وارد رحم شود، تخمك دانه سپيدى است كه 250 هزار بار از ياخته جنسى نر يعنى اسپر بزرگتر است، به اين خاطر وقتى تخمك با سيل اسپر برخورد ميكند، يكى از آنها را در خود فرو ميبرد و كرموزومهاى سلول نر كه تعدادشان به نصف تقليل يافته با كرموزومهاى سلول تخمك ميآميزد و در نتيجه موجود تازهاى به نام سلول تخم پديد ميآيد كه در اصطلاح قرآن امشاج ناميده شده.
اگر بهترين وضع زندگى براى سلول نر و سلول ماده فراهم باشد، قادر به ادامه زندگى نيستند و به زودى ميميرند، مگر آن كه با يكديگر تركيب شوند و سلول تخم يا به تعبير قرآن امشاج را به وجود آورند.
پس از عمل لقاح سلول تخم شروع به تقسيم مينمايد، ابتدا به دو سپس به چهار، و هشت و… تقسيم ميشود، و به همين صورت بر اثر تقسيمات متوالى تودهاى سلولى به وجود ميآيد.
6 ـ صورت بندى جنين
پس از تكميل شدن سلولها يعنى مصالح ساختمان جنين، انبوه كثير سلول براى بناى پيكره انسان تحويل رحم داده مي شود، و در رحم ساختمان جنين آغاز ميگردد.
ابتدا اين سلولهاى بيشمار به قدرت پروردگار و در سايه رحمت واسعه و مهربانيش از يكديگر مجزّا شده هر كدام به جايگاه مخصوص خود روانه مي شوند، سلولهاى مغز، سلولهاى چشم، سلولهاى گوش، و…
همين طور هر يك ذرّات هم عضو خود را پيدا كرده تشكيل عضوى ميدهند، و به اين ترتيب پيكر جنين به وسيله سلولها ساخته و پرداخته و صورت بندى ميشود.
و به فرموده قرآن مجيد:
«هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِى الْمُصَوِّرُ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى»14
او خداى به وجود آورنده انبوه سلولها، و به اندازه قرار دهنده و جدا كننده سلولها و پيكر ساز و شكل دهنده است.
گلوله كوچكى در طرف چپ جنين قرار دارد، منبع تغذيه جنين است، اين گلوله كه در خون شناور است عصاره غذا و آب و تنفس را كه توسط دستگاه هاى گوارش و اكسيژن تهيه و وارد خون شده است گرفته و از راه ناف به بدن طفل منتقل ميكند.
اين است رحمت واسعه الهيه كه همه چيز را فرا گرفته، و آثارش در ذره ذره بناى خلقت از خورشيد روشنتر است.
اللهم انى اسئلك برحمتك التى وسعت كل شيء.
پاورقيها:
1- انيس الليل ص41.
2- افق دانش ص11.
4- نوح، 16.
6- افق دانش، 94 ـ 89.
7- افق دانش 118.
8- نوح، 14.
9- مؤمنون، 57.
10- فرقان، 57.
11- علق، 2.
12- سجده، 8.
13- دهر، 3.
14- حشر، 24.
منبع :نشريه پاسدار اسلام ،شماره 241
حسين انصاريان