سخنى با جوانان
رضا فرهادیان
روح کنجکاو و فعال جوان، همیشه در صدد جستجو و آشنایى با پدیدههاى اطراف و پیرامون خویش است. جوان، بنا به موقعیتى که دارد، محیطى که در آن زندگى میکند، شرایط زمانى خاصى که در آ ن به سر مى برد و با دوستانى که نشست و برخاست دارد، همه زمینههاى شکل گیرى شخصیت او را فراهم میکند.
اندیشه و فکر جوان، همواره تحت تأثیر عوامل درونى وبیرونى اوست که هر لحظه به شکلى توجه او را به خود جلب کرده و سیر افکار و اندیشههایش را به سوى خود میکشاند.
کشش جوان بهسوى کارها، فعالیتها، رویدادها، افراد، انجمنها و محافلِ پیرامونش، حاکى از نیازهاى جسمى و روانى اوست که بهصورت انگیزهها و خواستهها، موجب حرکت و جنب و جوش وى به طرف نیاز و خواستهاش مى شود.
جوان گاهى به خود، به آینده خود، به نیازمندیهاى خود، به محیط پیرامون خود، به دوستانی که با او در ارتباط اند و به سخنان و برخوردى که والدین با او دارند،میاندیشد. زمانى هم غرق در شناخت پدیدهها و شگفتیهاى عالم طبیعت میشود و به مظهر آیات و خالق طبیعت میاندیشد. زمانى دیگر به شخصیتهاى بزرگ، شخصیتهایى که در جامعه و تاریخ تحولى عظیم بهوجود آوردهاند. لحظهاى بعد پرنده خیالش به محیط خانه و مدرسه بر میگردد و از برخوردی که با دیگران داشته و متأثر شده است، از رفتار و واکنش خود با دیگران تعجب میکند. گاهى از خود رضایت دارد و خود را از دیگران برتر مى داند و فکر میکند که دیگران احساسات او را درک نمیکنند و زمانى یأس و دلسردى در اوراه مى یابد و احساس کمبود میکند و خود را از دیگران کمتر میبیند. از پرخاشگریهایى که نسبت به دیگران داشته، نگران و ناراحت است. از عهدشکنیهاى خود، از این که در مقابل تمایلات و هوسهایش زود تسلیم میشود و از ا ینکه نمى تواند تصمیم بگیرد و اراده اش ضعیف است، سخت شرمنده است.
همه این حالات و نوسانات روحى و روانى، از ویژگیهاى دوران جوانى است که ذهن او را به خود مشغول مى دارد؛ زیرا کودک و نوجوان دیروز، یکباره خود را در موقعیت تغییریافته و پرمسؤولیت امروز مییابد و نمیداند چه کار کند. ذهنش او را وادار میکند که از خود بپرسد که من کیستم؟ این خواستهها و تمایلات در من براى چیست؟ در برخورد با دیگران چگونه باید باشم؟ چگونه خود را کنترل کنم؟ تا چه حد خشم خود را فرو برم؟ چگونه زندگى کنم که رفتارم موجب رضاى خدا و احترام مردم باشد تا از آرامش روانى برخوردار باشم؟ و چگونه باشم تا دوستان خوبم مرا بپذیرند؟. همه این سؤالها او را به این دو پرسش اساسى میکشاند که:
۱ـ من کیستم؟
۲ـ چگونه باید باشم؟
این سؤالها و سؤالهایى از این قبیل ما را به این حقیقت راهنمایى میکند که:
تا نیابى معرفت بر نفس خویش
ره نیابد نفس تـو گامى به پیـش
تأمل در خویشتن و تفکر درباره رفتار خود، ازآنجا که انسان موجودى است داراى حب ذات و دوستدار خود، او را به سوى آن موضوع اصلى سوق میدهد که به خود بپردازد و در صدد شناختن نیروهاى درونى خویش و کمالاتى که باید به آنها دست یابد، باشد.
اهداف خودشناسى
۱ـ چون انسان ذاتاً خود خواه است، در شرایط عادى قادر به دیدن عیبها و نقصهاى خود نیست. خود شناسى راه را براى تهذیب و پالایش و زمینه را براى قضاوت صحیح درباره رفتار و اعمال خود هموار میکند.
۲ـ با خود شناسی، انسان میتواند خود را ارزیابى و تحلیل کند، خصلتهاى منفى را از خود دور کرده و در صدد تقویت جنبههاى مثبت باشد.
۳ـ با خود شناسی، مى تواند به فعالیتهاى روزمره زندگى شکل و جهت صحیح بخشد و زمینه را براى بهرهبردارى از استعدادها و نیروهاى خویش فراهم کند.
۴ـ با خود شناسی، انسان با نحوه نظارت بر غرایز و عواطف خویش آشنا میشود. در مییابد که چگونه سرمایههاى وجودى خویش و فرصتهایى که در مراحل زندگى بهدست مى آورد، کمال بهرهبردارى را بنماید تا در موقعیتهاى حساس پیشبینى لازم را جهت به کارگیرى معیارهاى دینى در مقام اتخاذ تصمیمها و واکنشهاى مناسب نشان دهد تا از بروز هر گونه اختلالات روحى و روانى جلوگیری کند و بر غرایز که حاکمیت نیرومندى بر انسان دارند فایق آید.
۵ ـ انسان، با خودشناسى و خودسازى، مى تواند از چنگال خصلتهاى پلیدی چون خودخواهی، حرص، آز، کینه، حسد، بخلو هر گونه عادت بد، رهایى یابد و در شناخت خویش و قدرتهاى روحى در سیر به کمال و عروج به عالم ملکوت که همواره مردان حق پیشگام آن بودهاند، دست یابد.
آیات
۱ـ «یا اَیّها الّذین آمنوا علیکم اَنفُسَکُم؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، بر شما باد که به خویشتن بپردازید».( سوره مائده، آیه ۱۰۵)
۲ ـ «و فى اَنْفُسِکُمْ اَفَلا تُبْصِرُون؛ چرا دربارهٔ نفس خود نمیاندیشید؟». ( سوره ذاریات، آیه ۲۱)
۳ ـ «وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ؛ و مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند، خدا هم خودشان را از یادشان برد». ( سوره حشر، آیه ۱۹)
پیام آیات
۱ـ اهمیت شناخت و معرفت نفس خویش.
۲ـ تأکید خداوند برتدبیر دربارهٔ خود و خودسنجى و خودشناسی.
۳ـ عدم خودشناسى موجب خدا ناشناسى میشود.
توضیح
انسان در اساس، همه تلاشها و فعالیتهاى روزانهاش را براى تأمین خواستهها و نیازمندیها و منافع و مصالح خود انجام مى دهد. بنابراین، براى او شناختن منشأ رفتار و اعمال و آشنایی با نحوهٔ نظارت تمایلات و خواستهها مقدم بر همه مسائل است. از این جهت است که على(علیه السلام) مى فرماید: «در شگفتم از کسى که گمشدهاش را میجوید، در حالى که خود را گم کرده و نمیجویدش». (۱)
و نیز میفرماید:
«بزرگترین نادانی، نشناختن خویشتن است». (۲)
و نیز میفرماید:
«بزرگترین کامیابى و سعادت از آن کسى است که به خود شناسى نایل شود». (۳) و باز مى فرماید: «کسى که خود را شناخت پروردگار خود را نیز خواهد شناخت». (۴)
به همین جهت است که قرآن مجید خطاب به همهٔ مؤمنان میفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، بر شما باد که به خویشتن بپردازید.» (۵) و در جاى دیگر به ا نسانها هشدار میدهد که: «چرا درباره نفس خود نمى اندیشید؟». (۶)
در قرآن، علت فراموشی و غفلت از یاد خدا را همان فراموش کردن خود و توجه نداشتن به حقیقت وجودى خویشتن میداند و آن را به عنوان عقوبت این گناه معرفى مى کند:
«و مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند، خدا هم خودشان را از یادشان برد».
پاورقىها
۱ و ۲ و ۳ ـ کلمات قصار؛ غررالحکم
۴ ـ من عرف نفسه، عرّف ربّه
۵ـ (سوره مائده ، آیه ۱۰۵).
۶ـ (سوره ذاریات، آیه ۲۱).
منبع: مجله بشارت؛ نشریه قرآنى ویژه جوانان