حضرت یونس(علیه السلام) سال ها در میان قومش (در سرزمین نینوا در عراق) به دعوت و تبلیغ مشغول بود، ولى هر چه کوشش کرد، ارشادهایش در دل آنها مؤثر نیفتاد، خشمگین شد، آن محل را ترک کرد و به سوى دریا رفت، در آنجا بر کشتى سوار شد، در میان راه، دریا متلاطم گشت، چیزى نمانده بود که همه اهل کشتى غرق شوند.
نا خداى کشتى گفت: من فکر مى کنم در میان شما بنده فرارى وجود دارد، که باید به دریا افکنده شود (و یا گفت: کشتى زیاد سنگین است و باید یک نفر را به قید قرعه به دریا بیفکنیم) چند بار قرعه کشیدند، و در هر بار به نام یونس درآمد! او فهمید در این کار سرّى نهفته است و تسلیم حوادث شد.
هنگامى که او را به دریا افکندند، نهنگ عظیمى او را در کام خود فرو برد، و خدا او را به صورت اعجازآمیزى زنده نگه داشت.
سرانجام او متوجه شد، ترک اولائى انجام داده، به درگاه خدا روى آورد و به تقصیر خود اعتراف نمود، خدا نیز دعاى او را استجابت فرمود و از آن تنگنا نجاتش داد.(۱)