تزلزل
نقطه ی مقابل استبداد که جنبه ی افراطی دارد، تزلزل است که تفریط به شمار میآید. خانواده ی متزلزل خانوادهای است که در آن به دلایل گوناگون، روابط اعضای خانواده از محبت و عاطفه تهی است و اساساً روابط دوستانهای میان آنان حاکم نیست؛ زندگی مشترک برای افراد خانواده تعهدی ایجاد نکرده است و پایبندی در خانواده دیده نمیشود. برای این خانواده، میتوان ویژگیهای زیر را به مثابه ی بخش مهمی از مشخصات آن برشمرد:
شاخصهای خانواده ی متزلزل
۱- اعضای خانواده احساس مسئولیتی در برابر یکدیگر نمیکنند.
۲- روابط میان آنان از صمیمیت برخوردار نیست، بلکه گاه خصمانه است.
۳- افراد به صورت مداوم از یکدیگر انتقاد میکنند.
۴- هر کس هدفی ویژه ی خود دارد و به هدف تشکیل خانواده و زندگی مشترک، توجه نمیکند.
۵- هیچ یک از افراد به حمایت اعضای خانواده امید ندارند.
۶- انگیزه ی زندگی برای افراد بسیار کم رنگ است.
۷- بدبینی، عیب جویی، لجاجت و منفی گرایی فراوان مشاهده میشود.
۸- احساس افسردگی و بیحوصلگی فراوان است.
۹- هر کس در پی کار خویش است، بدون اینکه رفتار خود را با دیگران منظم کند.
۱۰- برای شکوفایی استعدادها و ظهور تواناییها و رشد و تکامل، زمینه ی مناسبی وجود ندارد.
۱۱- میان والدین در مقام تربیت، تعارض وجود دارد.
۱۲- پدر و مادر تأثیر و نفوذ خود را از دست داده اند.
۱۳- سطح عزت نفس، تکریم شخصیت و اعتماد به نفس بسیار پایین است.
۱۴- کودک در عین اینکه گاه آزادی بسیار دارد، در زمان دیگر بسیار محدود است.
۱۵- فرزند برای همان کاری تنبیه میشود که روزی به دلیل آن، تشویق شده بود.
۱۶- تناقض حرف و عمل در رفتار والدین بسیار دیده میشود.
۱۷- نبود عواطف در زن، شوهر یا هر دو، و بیاحترامی آنان به یکدیگر مشهود است.
۱۸- بیتوجهی به ابراز محبت و نگه داشتن محبت در دل و بیتوجهی به جنبههای مشترک فکری، فراوان دیده میشود.
۱۹- نگاه تبعیض آمیز به جنسیت، برتری جنسی بر جنس دیگر از نظر کرامت انسانی، اختصاص زمینه ی بیشتر رشد برای یک جنس و تفاوت جایگاه آنها در درجه ی شهروندی وجود دارد.
۲۰- توجه به نکات منفی در اخلاق و رفتار همسر و مقایسه ی او با دیگران در حالی که او منحصر به فرد است، بسیار است.
۲۱- به دلیل بیدقتی در تعیین و تشخیص شاخصهای انتخاب همسر، تفاهم وجود ندارد، و بیتوجهی به خواستههای او و کنار گذاشتن مهارت گوش کردن فعال، چشمگیر است.
۲۲- ناآشنایی با حالات، روحیات، خواستهها و علایق همسر، واقعیت این خانواده است.
۲۳- بحثها و بگو مگوهای بیفایده و ملال آور، و زندگی را با کلاس درس اشتباه گرفتن، آشکار است.
۲۴- نداشتن صداقت، بیاعتمادی همسران به یکدیگر، دورویی و قرار گرفتن در موضع اتهام، مشهود است.
۲۵- بیتوجهی به حقوق اعضای خانواده و فقط مکلف دانستن آنان، به روشنی دیده میشود.
۲۶- شکستن حریمها و بیتوجهی به مسئولیت خود در خانواده، پدیدهای عادی است.
۲۷- بیتوجهی به مصالح جمعی اعضای خانواده و پیگیری منافع شخصی، طبیعی است.
۲۸- لجاجت و رقابت ناسالم به جای یک رنگی، یک دلی، صمیمیت و دوستی، کانون توجه است.
۲۹- به شخصی فکر کردن و تلاش برای تملک کامل همسر و در اختیار گرفتن همه ی فرصتهای او، رغبت وجود دارد.
۳۰- بیتوجهی به تفاوتهای زن و مرد در جنبههای گوناگون و انتظارات نامعقول، فراوان است.
۳۱- ناآشنایی مردان با موقعیتهای ویژهای همچون قاعدگی و پیامدهای آن برای زنان و
ناآشنایی زنان با کارهای خشن، مأموریتهای دشوار و پیامدهای آن برای مردان، زیاد است.
۳۲- نادیده انگاشتن کار درون خانه اهمیت دادن به کارهای بیرون از خانه، و بالعکس، مطرح است.
۳۳- دوری از حق و شایسته سالاری و رو آوردن به شاخصهای غیرمنطقی، مشهود است.
۳۴- بدبینی به آینده، پوچی و بیهدفی در زندگی موج میزند.
۳۵- انتظارات و مطالبات فراوان و ناهمخوان با امکانات و توانمندی اعضای خانواده، فزاینده است.
۳۶- چشم و هم چشمی، بروز تنوع درخواستهها و نداشتن مناعت طبع، مهم ترین مسئله است.
۳۷- تمرکز بر مسائل جزئی، نداشتن نگاه کلی و جامع، و نداشتن سعه ی صدر، مشکل اصلی است.
۳۸- تمرکز بر جنبههای منفی و نادیده گرفتن جنبههای مثبت، در باورها و رفتار اعضای خانواده بسیار است.
۳۹- ناآشنایی با محدودیتهای زندگی و ترسیم مدینه ی فاضله در ذهن برای زندگی مشترک، دیده میشود
۴۰- بیبهره بودن از تجربیات ارزنده ی دیگران در مواجهه با محدودیتها و مشکلات زندگی آشکار است.
۴۱- تمرکز بر ارزشهای مادی و فاصله گرفتن از ارزشهای آسمانی قوت دارد.
۴۲- توافق نداشتن والدین در زمینه ی ضوابط تربیت فرزندان، همیشگی است.
۴۳- زودباوری، سادگی و بیسیاستی یکی از والدین و تحت تأثیر القائات دیگران قرار گرفتن، چشمگیر است.
۴۴- روزمرگی افراطی در آن مشاهده میشود.
۴۵- ناامنی، دلهره و اضطراب در فرزندان به دلیل ناآگاهی از فرجام زندگی، فراوان است.
زمینهها و عوامل تزلزل خانواده
ابتدا لازم است عوامل تزلزل در خانواده شناسایی، و برای از بین بردن آن چارهای اندیشیده شود. ما باید عوامل تزلزل را حذف کنیم یا آن را به حداقل کاهش دهیم. اصلی ترین دلایل را باید در شکسته شدن ازدواجهای سنتی، کاهش نظارت خانواده بر ازدواج فرزندان، آشنایی اولیه و ظاهری به صورت مستقیم میان دختر و پسر قبل از آشنایی با وضعیت خانوادگی، انس و وابستگی دختر و پسر پیش از تحقیق، بیثباتی در شاخصهای انتخاب همسر، نامتناسب بودن شاخصها با نیازهای واقعی افراد در ازدواج، لجاجت و رقابت ناسالم همسران و ناآشنایی با تفاوتهای فردی، و همچنین تفاوتهای دختر و پسر جستجو کرد.
از جمله بسترهای پدیدآورنده ی تزلزل در خانواده را میتوان باورها و تفکرات زن و مرد در انتخاب همسر، حالتهای پس از ازدواج و بیسیاستی پدر و مادر در امور زندگی مشترک دانست، که به مواردی از آن اشاره میکنیم:
۱- وادادگی و نظارت ضعیف خانوادهها
پدر و مادر درباره ی همه ی کارهای فرزندان باید احساس مسئولیت کنند و هیچ کاری را بینظارت نگذارند. در مواردی، خودشان باید به صحنه ی اجرا بیایند و وظیفه ی خود را ایفا کنند. حتی وقتی پسر و دختر بزرگ میشوند و در سن ازدواج قرار میگیرند، پدر و مادر نباید به آنان بیتوجه باشند. از روایات مرتبط با موضوع ازدواج فهمیده میشود مخاطب معصومان(علیهم السلام) در این زمینه خانوادهها هستند و آنها به فراهم آوردن مقدمات ازدواج فرزندان، مأمور شدهاند پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: “مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلَی وَالِدِهِ ثلاثه: یحسن اسمه ویعلمه الکتابه و یزوجه اذا بلغ”؛(۱) «سه چیزی از حقوق فرزند بر پدر است: نام نیک برایش انتخاب کند، به او نوشتن بیاموزد، و زمانی که به کمال رسید، زمینه ی ازدواج او را فراهم کند.» در جای دیگر، حضرت فرمودند: “مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلَی وَالِدِ أن یُحَسِّنَ اسمَهُ إذا وُلِدَ وَ أن یُعَلِّمَهُ الکِتابَهَ إذا کَبِرَ وَ أن یُعِفَّ فَرجَهُ إذا أدرَکَ”؛(۲) «از حقوق فرزند بر پدرش این است که وقتی به کمال و بلوغ لازم رسید، با ازدواج، عفتِ جنسی او را فراهم آورد».
بیتوجهی پدر و مادر به ایفای نقش خود در برابر فرزندان، باعث میشود آنها نیز در برابر همسر و فرزندان خویش، روحیهای سرد و بیتوجه به نمایش گذارند، کاری به کار همدیگر نداشته باشند، نه به خوشی یکدیگر بیندیشند و نه به غم یکدیگر توجه کنند. چنین افرادی نه تنها در تصمیمات یکدیگر مداخله نمیکنند، بلکه طرف مشورت نیز قرار نمیگیرند و اصولاً حاضر نیستند درباره ی مسئلهای که به عضوی از خانواده مربوط است، بیندیشند. آنها از مسائل، بیتوجه میگذرند و با یکدیگر احساس بیگانگی دارند.
خانوادهها باید خود را به طور مستقیم با ازدواج فرزندان درگیر کنند. آنها باید بستر لازم برای آشنایی آنها، تغذیه ی فکری برای انتخاب صحیح، بررسی و اولویت بندی شاخصهای ازدواج و تحقیق برای دستیابی به ازدواج مناسب را برای آنان فراهم سازند و اجازه ندهند قبل از اینکه پختگی لازم برای انتخاب پدید آید، دختر و پسر با یکدیگر روابط مستقیم داشته باشند، چرا که حاصل این رابطه، چیزی جز پیوند عمیق تر، حاکمیت احساسات بر منطق، شیدایی و دلدادگی و پذیرش غیر واقعی نیست. والدین نباید کاری کنند که ارتباطات چهره به چهره ی دختر و پسر پیش از پختگی و بررسی و تحقیق دقیق اوج گیرد، تا دل بستگیها و دلدادگیهای مقعطعی پیش نیاید و انتخابی پایدار شکل گیرد.
در جهان امروز، تغییرات فراوانی در مبانی ازدواج و تشکیل خانواده و برطرفسازی موانع آن پدید آمده است. ازدواج در جنسیت یک سان و آزادی هم جنس بازی، اولویت دادن به تأمین نیازهای جنسی به مثابه ی مهم ترین هدف زندگی با شعار کم کردن توقعات در زندگی و تهی کردن زندگی از هدف اصلی آن، یعنی آرام بخشی زن و شوهر برای یکدیگر و … از جمله علایم تمدن و سلامت در برخی جوامع است. گاه با شعار مساوات میان زن و مرد، زنان را به ارتباطهای غیررسمی دعوت میکنند و وصلتهای غیر رسمی را به ویژه در میان جوانان، افزایش میدهند. با این ترفند، جدایی و حذف ارتباط، بسیار راحت رخ میدهد. اصلاً قرار نیست کسی به کسی دل بسته باشد یا احساس و عاطفهای خرج او کند. حتی بسیاری از ازدواجها نیز به راحتی به طلاق میانجامد. در این جوامع، دیگر طلاق رخدادی استثنایی نیست و درصد جداییها نصف و گاه بیش از نصف ازدواج هاست. در این جوامع تعداد فرزندانی که از مادرانی زاییده شدهاند که هیچ گاه ازدواج نکرده اند، کم نیست. طبیعی است که این روش به بیتفاوتی اعضای خانواده منتهی میشود.
این نکته جالب توجه است که گروهی از کارشناسان مسائل خانواده و مسائل اجتماعی در امریکا، پس از مطالعه نه ساله، به این نتیجه رسیدند که بحرانهای اجتماعی و روانی در جهان معاصر، موجب تضعیف و تزلزل خانوادهها شده است. این بحرانها عبارتاند از: استرسهای رو به افزایش در زمینههای تحصیلی و شغلی ناشی از زندگی ماشینی و پیشرفت فناوری، تغییرات بنیادین در الگوهای تولید، تغییرات در شیوههای زندگی افراد، تورم و بحرانهای گسترده ی اقتصادی، تبعیضهای اجتماعی، افزایش فراوان جمعیت، مهاجرتهای بیرویه، شهرنشینی، آزادیهای جنسی، گسترش اعتیاد و از همه مهم تر، کاهش یا سقوط ارزشهای اخلاقی و مذهبی که نهاد مقدس خانواده را دستخوش شعلههای وحشیانه و بیرحمانه ی خود گردانیده و مبانی خانواده ی سنتی را به ویژه در جوامع غربی، تضعیف ساخته و ساختارهای تازهای از به اصطلاح خانواده را، پدید آورده است.(۳)
بنابراین، برای دوری از تزلزل خانواده، پدر و مادر باید مسائل فرزندان را به مسئله خود بدانند و راحت و بیتوجه از کنار آن رد نشوند.
۲- اطلاعات ناقص درباره ی تفاوتهای جنسیتی و فردی
یکی از عوامل مهم برای تربیت صحیح فرزندان، آشنایی والدین با تفاوتهای آنها و به ویژه تفاوتهای دختر و پسر است. چنانچه این تفاوتها تشخیص داده نشود و برای همه ی فرزندان شکل تربیتی یک سانی وجود داشته باشد، زمینههای تزلزل و ناپایداری پدید میآید.
برای این که از زندگی موفق بر پایه ی شناختی درست برخوردار باشیم، ابتدا باید روحیات و مطالبات فرزند خود را در نظر بگیریم، دنیای او را درک کنیم و بفهمیم هر رفتاری که از او سر میزند، به چه معنایی است. آیا همان گونه که ما فکر میکنیم، ما را از بسیاری منفی نگریها جدا میکند و تحلیل صحیحی از فرزند و رفتارهایش را برای ما فراهم میآورد.
دنیای پسران، استدلالی و دنیای دختران، احساسی و عاطفی است.
پسران هنگام دشواری و فشار، دوست دارند به درون خود بروند و مشکلات را در عالم ذهنشان حل کنند، اما دختران وقتی دچار مشکل و گرفتاری میشوند، دوست دارند حرف بزنند. بنابراین، پدر و مادر باید به آنها فرصت دهند تا حرفشان را بزنند. آنان با حرف زدن صمیمی میشوند.
دختران به دلیل اینکه عاطفی تر و احساسی تر از پسران هستند، دوست دارند وقتی با گرفتاری و مشکل روبه رو میشوند، افزون بر حرف زدن، کسی را بیابند که سنگ صبورشان باشد، و پسران نیز دوست دارند کسی خلوت آنان را بر هم نزند.
دختران بر اساس احساسی بودن، به خود حق میدهند که در مواردی اظهار ناراحتی کنند. بنابراین، والدین باید این حالت برخاسته از طبیعت آنان را تحمل کنند. این رفتار، صمیمیت میان آنان را افزایش میدهد.
پسران نمیتوانند در یک زمان، هم حرف بزنند، هم احساس کنند و هم فکر کنند، ولی دختران قادر به هر سه فعالیت هستند. به همین جهت، فکر نکنید اگر دختر شما صحبت میکند دیگر نمیتواند فکر کند. در مقابل، پسران به دلیل آن که نیازمند اعتماد، پذیرش، قدردانی، تحسین، تأیید و تشویق هستند، دوست دارند والدین به آنها اعتماد کنند، آنها را بپذیرند، و تشویق و ترغیبشان کنند.
پسران در جست و جوی آزادی و استقلال هستند. والدین در نحوه ی مواجهه با آنان، نباید با حربههایی مستقیم و صریح، آنان را زیرسلطه ی خود در آورند و حس استقلال و آزادی آنها را از بین ببرند.
توجه و تمرکز بر خوبیها و نکات ارزندهای که در دختران هست، آنان را مظهر ناز میسازد. والدین باید مراقب باشند تا به آنان بیحرمتی نکنند توجه به خوبیها و گذشت از لغزش ها، نوعی احترام به دختران به شمار میآید.
گاه اجازه دهید فرزند شما احساس کند که برنده شده است. این احساس، ذرهای از بزرگی شما نمیکاهد، اما برای او این احساس را پدید میآورد که جایگاهی دارد.
دختران بیش از آنکه با تحلیل و تشخیص روابط علّی و معلولی که کار فکری است، به نتیجهای دست پیدا کنند، با حس شنوایی، بینایی و لامسه، احترام را درک میکنند. از گفتن عبارتهای سرشار از عواطف، غفلت نکنید. فکر نکنید که رفتار ما به آنها نشان میدهد که او را محترم شمردیم و او را دوست داریم.
به فرزندان خود اجازه فعالیت دهید و تا کاری برایشان مضر نیست، از آن منع نکنید. اجازه ی فعالیت، خودنمادی از احترام است.
هرگز فرزندان خود را با یکدیگر یا با دیگران مقایسه نکنید. و از برشمردن محاسن دیگران در برابر او خودداری کنید. این رفتار به رابطه ی خوب میان والدین و فرزندان آسیب وارد میکند. فرزند شما انسانی است منحصر به فرد و دارای ویژگیهای شخصیتی مثبت و منفی که قابل مقایسه با هیچ فرد دیگری نیست. او مقایسه کردن خود را با دیگران، نتیجه ی بیحرمتی و نداشتن جایگاه میداند. شما میتوانید در مواقع ضروری، او را با خودش(مقطعی از زندگی او را با مقعطی دیگر) مقایسه کنید.(۴) این کار بر حرمت او میافزاید.
اگر ما بتوانیم خود را جای فرزندانمان بگذاریم و از زاویه ی آنان به مسائل بنگریم، به گونهای که نحوه ی تفکر و بینش او را درباره ی مسائل موجود در زندگی، عیناً درک کنیم؛ در چنین موقعیتی، رابطهای نیکو به مفهوم عمیق آن، میان والدین و فرزندان پدید میآید.
آنچه به مثابه ی عارضه ی ناآشنایی با تفاوتهای موجود میان دو جنس پدید میآید، ناشی از رفتارهای یکسان پدر و مادر در برابر فرزندان و پیدایش معضلات در زندگی است. در زندگی، پدر و مادر با فرزندان متفاوتی روبه رو هستند. یکی بسیار منطقی و معقول، یکی بسیار حساس، یکی پر جنب و جوش، یکی کم رو و خجالتی و یکی بیش فعال است. از آنجا که پدر و مادر، خود را برای مواجهه با این تفاوتها آماده نمیبینند و انتظار دارند همه معقول، منطقی و آرام باشند، گاه برای رهایی از این مشکلات، به جای اینکه تفاوتها را تشخیص دهند و متناسب با آن، زندگی را با تدبیر اداره کنند، به بیتوجهی در برابر رفتار فرزندان رو میآورند. آنها برای اینکه در زندگی دچار تنش، جر و بحث، جنگ اعصاب و ناراحتی نشوند، مسئولیت زندگی فرزندان را به دوش آنان میگذارند و خود از کنار آنها رد میشوند. طبیعی است که با این کار، سردی و ناامیدی در زندگی افزایش مییابد.
۳- بیتوجهی به شاخصهای اصلی در انتخاب
دختران و پسران، قبل از هر گونه تحقیق و بررسی درباره ی شاخصهای اصلی و تأثیرگذار پایداری زندگی، به ملاکهایی توجه میکنند که از دوام برخوردار نیستند. این پدیده باعث میشود که پس از گذشت زمان، هوشیاری فرزند و اطلاع او از زیان و خسارتی که برایش پدید آمده است، او را به لاک خود فرو برد و به زندگی بیتوجهی کند.
اصرار فراوان پسر بر زیبایی دختر، از همین مقوله است. در منابع دینی بر زیبایی دختر، برای تحقق سرور، شادمانی و آرامش در زندگی تأکید شده است. نگاه به همسر باید سبب مسرت شود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: “مَا استَفَادَ امرَؤُ مُسلِمٌ فَائِدَهً بَعدَ الإسلامِ أفضَلَ مِن زَوجَهٍ مُسلِمَهٍ تَسُرُّهُ إذَا نَظَرَ إلَیهَا وَ تُطِیعُهُ إذا أمَرَهَا … “؛(۵) «برای مرد مسلمان پس از نعمت اسلام، بهرهای برتر از همسر مسلمانی که هرگاه به او نگاه کند مسرور شود و هرگاه به او امر کند، زن از او اطاعت کند، وجود ندارد». همه ی خیر دنیا و آخرت در همین است که نگاه به همسر، سُرور بیافریند و زیبایی باید در این جهت، نقش ایفا کند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:
“… قَالَ الله(عزوجل): إذَا أرَدتُ أن أجمَعَ لِلمُسلِمِ خَیرَ الدُّنیَا وَالآخِرَه جَعَلتُ لَهُ قَلبَاً خَاشِعاً وَ لِسَاناً ذَاکِراً وَ جَسَداً عَلَی البَلاءِ صَابِراً وَ زَوجَهً مُؤمِنَهً تَسُرُّهُ إذا نَظَرَ إلَیهَا وَ تَحفَظُهُ إذا غَابَ عَنهَا فِی نَفسِهَا وَ مَالِهِ”؛(۶) خدای(عزوجل) فرمود: هرگاه همه ی خوبیهای دنیا و آخرت را برای مسلمانی اراده کنم، به او قلبی خاشع و زبانی ذکرگو میبخشم؛ او را بر بلا صابر قرار میدهم و برای او همسری قرار میدهم که هرگاه مرد به او نگاه کرد، مسرور شود و هر گاه از او غایب شد، زن، خود و مال شوهر را حفظ کند.
این بهترین خوبی دنیا و آخرت و عین سعادت است. پس زیبایی برای تحقق این شادمانی و سرور است؛ وگرنه کسی که صرفاً به زیبایی ظاهری زن میاندیشد، در دنیا و آخرت زیان کار است.
این شادمانی و سرور زمانی حاصل میشود که زن و شوهر به یکدیگر توجه داشته باشند و مسائل خود را در فضای مشترک زندگی تعریف کنند و در غم و شادی یکدیگر شریک باشند. مصونیت و محافظت زن و شوهر از همسر، زمانی حاصل میشود که آنها از هم بیگانه نباشند و به فکر همدیگر باشند. در این صورت، تزلزل از خانواده رخت برمیبندد.
اگر زن و شوهر فقط به زیبایی ظاهری یکدیگر فکر کنند، طبیعی است که به شاخص پایداری رو نیاوردهاند و قطعاً این پدیده، به تزلزل زندگی و بیگانگی آنها از یکدیگر منتهی خواهد شد. حضرت علی(علیه السلام) میفرمایند: من تزوج امرأه لجمالها جعل الله جمالها وبالاً علیه؛(۷) «هر کس به خاطر زیبایی زنی با او ازدواج کند، خداوند زیباییاش را وبال او قرار خواهد داد». همچنین امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: “إذَا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ المَرأهَ لِجَمَالِهَا أو مَالِهَا وُکِلَ إلَی ذَلِکَ وَ إذَا تَزَوَّجَهَا لِدِینِهَا رَزَقَهُ اللهُ الجَمَالَ وَ المَالَ”؛(۸) «هرگاه کسی با زنی به سبب زیباییاش ازدواج کند، خداوند، او را به همین زیبایی واگذارد و هرگاه کسی با زنی برای دینش ازدواج کند، خداوند به او مال و زیبایی، روزی دهد».
توجه به شاخصهای کم اهمیت برای انتخاب شریک زندگی، افراد را از توجه به شاخصهای اصلی باز میدارد، در حالی که شاخصهای اصلی، سبب پایداری در زندگی، احساس مسئولیت و دوری از بیگانگی زن و شوهر با یکدیگر است.
۴- افت مذهب و اعتقادات مذهبی
در جوامع غربی، اهمیت و تأثیر کلیساها و نهادهای مذهبی کاهش یافته است. ازدواج از دیدگاه سنتی، نهادی مقدس، و پیوندهای زناشویی آن چنان قدسی بود که مردم پیمان ازدواج را به منزله ی کاری شرعی و دینی انجام میدادند و بیشتر ازدواجها در کلیسا صورت میگرفت، در حالی که طبق آمارهای موجود، امروزه درصد ازدواجهایی که حاوی خواندن صیغه ی عقد باشد، بسیار سیر نزولی دارد و در کشورهای اروپایی، اکثر ازدواجها صیغه ی عقد ندارد.(۹)
کاهش عقاید دینی، به این معناست که آنها، پیمانهای ازدواجشان را آسمانی نمیبینند و دیدگاه منفی دین درباره ی طلاق را مهم نمیشمارند.
یک سوم انگلیسیها ادعا کردهاند که هیچ دینی ندارند. مخالفت کلیساها با طلاق، سقط جنین، آمیزش جنسی خارج از ازدواج و هم جنس بازی، تأثیر اندکی بر رفتار مردم داشته است. تعداد رو به افزایش طلاق، خانوادههای تک والدی، بچههای نامشروع، زندگی دو نفر بدون ازدواج، داشتن رابطه ی جنسی با چند نفر، رشد پذیرش هم جنس گرایی، رواج استفاده از روشهای جلوگیری از حاملگی، علی رغم ممنوعیت آن در تعلیمات کاتولیکی، رشد استفاده از موارد مستهجن و سکس و خشونت فراوان را میتوان مدرک کاهش اصول اخلاقی و عقاید دینی در کشورهای غربی به شمار آورد.(۱۰)
انحصار کارکرد ارضای جنسی به نهاد خانواده، همواره از پشتوانههای اصلی ثبات و استحکام این نهاد بوده است. از مهم ترین انگیزههای ازدواج، نیاز جنسی انسانهای بالغ به جنس مخالف است. اگر جامعهای به فرد اجازه دهد که بدون ازدواج و پذیرش مسئولیتهای متعاقب آن، بتواند با دیگری رابطه ی جنسی برقرار کند، طبیعی است که دیگر دستیابی به شریک جنسی، نمیتواند انگیزه ی مهمی در ازدواج باشد.(۱۱) با شکسته شدن این انحصار و نادیده گرفتن دستورهای دینی در این زمینه، به طور طبیعی، باید در انتظار کاهش تعهد افراد در برابر حفظ خانواده و سپس افزایش میزان طلاق باشیم.
از سوی دیگر، در گذشته، نگرش عمومی جامعه درباره ی فعالیت جنسی به صورت عام، در جهت تولید مثل بود. این نگرش، اکنون در جوامعی که تعهدات دینی در آن کم رنگ شده، به نگرشی جدید که نوعی بازآفرینی است و به افزایش بیبند و باری منجر میشود، تغییر یافته است. این پدیده میزان طلاق را افزایش میدهد؛ زیرا آزادی ارتباط جنسی بیرون از زندگی زناشویی، به شیوههای گوناگون، جاذبه ی هر یک از زن و شوهر برای یکدیگر را تقلیل میدهد و احتمال طلاق را که با هم بستگی جنسی طرفین نسبت معکوس دارد، افزایش میدهد.(۱۲)
۵- مدرنیته
آنان که پس از رنسانس و رفورماسیون مذهبی، عصر روشنگری، انقلابهای دموکراتیک و نهایتاً انقلاب صنعتی به مدرنیته دست یافتند، اکنون در زمره ی کشورهای توسعه یافته و قطبهای صنعتی جهان به شمار میآیند.(۱۳) واژه ی «مدرن» به معنای «به تازگی، اخیراً و گذشتهای بسیار نزدیک»، در قرنهای پنجم و ششم به کار رفته است و به لحاظ نظری دارای این ویژگی هاست:
– اومانیسم(انسان خدایی).
– تأکید و تکیه بر عقل جزئیِ نفسانیت مدار و استیلاجو.
– اصلالت علم جدید.
– جدا کردن اخلاق از تار و پود عالم.
– فناوری جدید و نظام تکنوکراسی.
– سکولاریزم و سکولاریزه کردن امور.
– بوروکراسی پیچیده.
– نیهیلیسم.
– اعتقاد به شأن قانون گذاری برای عقل جزئی بشر و حاکمیت آن.
– سرمایه سالاری.(۱۴)
در عصر حاضر، خانواده با دو رویکرد مخاطره آمیز و متفاوت رو به روست که در هر دو، نوعی خودخواهی باعث شده است که مصلحت خانواده و فرانگری فدا شود و کانون انس و الفت و محبت، به سقوط نزدیک شود. این دو رویکرد عبارتاند از:
تمدن و مدرنیته؛ رویکرد جدید که خانواده را میبلعد و با نگرش برون دینی، مبتنی بر فرهنگ اومانیستی و ایدئالیستی، بشر را تهدید میکند؛
رویکردی برخاسته از سنتهای غلط و آمیخته با خرافه، جهل و تعصب که خانوادهها برای خلاصی از آنها باید راه سومی را برگزینند.(۱۵)
مدرنیته، آثار مخرب فراوانی بر پایداری زندگی مشترک گذاشته و باعث از هم پاشی زناشویی شده است. ویل دورانت میگوید: آنچه اکنون رخ میدهد، ازدواج نیست، بلکه نوعی همکاری جنسی است که رو به زوال است، چون ریشه ندارد. در این نوع ازدواج ها، زن و مرد در خود فرو رفته و قطعات منفرد و جداگانهای هستند. اینجا، از خودگذشتگی و عشق به خودپرستی و خودبینی تبدیل شده است. طلاق بیشتر خواهد شد و شهرها از زناشوییهای از هم پاشیده و متروک، پر خواهد گشت. رسم ازدواج، کاملاً شکل تازه تر و سست تری به خود خواهد گرفت.(۱۶) این واقعیت در حالی است که در جوامع سنتی و گذشته ی غرب، آماری از طلاق نیست؛ چرا که طلاق در آن جوامع ممنوع بود و اگر به صورت غیر قانونی صورت میگرفت، قابل ثبت نبود. در مسیحیت کاتولیک، هیچ یک از زن و مرد، حق طلاق ندارند و تنها، زمانی که زن مرتکب زنا شده باشد، مرد میتواند او را طلاق دهد.(۱۷) غرب در سی سال گذشته، شاهد افزایش میزان طلاق و کاهش تقبیح آن بوده است. طی قرنهای متعدد در غرب، ازدواج عملاً تجزیه ناپذیر تلقی میشد. طلاق در موارد محدودی مانند انجام نگرفتن زناشویی، مجاز شمرده میشد. یک یا دو کشور صنعتی هنوز طلاق را به رسمیت نمیشناسند. در ایرلند، در سال ۱۹۸۶ اکثر مردم، علیه اجازه طلاق به زن و شوهر رأی دادند. اما اکنون این موارد، منفرد و استثنایی هستند و اکثر کشورها به سرعت در جهت آسان تر کردن طلاق حرکت میکنند.(۱۸) در نتیجه ی تغییرات ارزشی و حقوقی دهههای اخیر، در بیشتر کشورهای غربی طلاق با رشد بیسابقهای روبه رو شده است، به طوری که گاه این مسئله یکی از شاخصهای انقلاب جنسی در غرب مطرح میشود.(۱۹)
در انگلستان که نمونهای از کشورهای مدرن است، تک همسری در قانون رسمیت یافته است. اما با در نظر گرفتن فراوانی طلاق، برخی محققان اظهار کرده اند: الگوی ازدواج باید تک همسری پی در پی باشد تا افراد، مجاز باشند تعدادی همسر به طور پی در پی داشته باشند.(۲۰)
شمار بسیاری از مردم به شیوه ی هم خانگی(زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی) رو میآورند. این نوع زندگی که در سال ۱۹۷۹ میلادی، ۲/۷ درصد از زندگیها را تشکیل میداد، در سال ۱۹۸۵ به پنج درصد رسید. بر اثر افزایش طلاق و شمار نوزادان نامشروع، بچههای بیشتری ناگزیرند که دست کم بخشی از دوران کودکی خود را در خانوادههای تک سرپرست به سر برند. شمار این گونه خانوادهها از هشت درصد در سال ۱۹۷۲، به سیزده درصد در سال ۱۹۸۶ رسیده است. بسیاری از مردم این روند را شاهدی بر فروپاشی خانواده میدانند.(۲۱) این شیوه را با شیوه ی کسانی مقایسه کنید که فرزندان را گوهرهای نفیس زندگی میدانند که باید به آنها عشق ورزید.(۲۲)
از نتایج و توابع ذاتی مدرنیته، رواج نسبی گرایی اخلاقی و معرفتی، سطحی گرایی و ظاهربینی، شیوع ابتذال و انحطاط در روابط انسانها با یکدیگر به ویژه در روابط زن و مرد، و کالایی شدن مناسبات است.
ادامه دارد…
پینوشتها
۱- محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ج ۲، ص ۳۶۹
۲- میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۶۹
۳- شکوه نوابی نژاد، مشاوره ی ازدواج و خانواده درمانی، ص ۱۸۵
۴- محمد رضا شرفی، خانواده ی متعادل، آناتومی خانواده، ص ۶۴
۵- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۵، ص ۳۲۷
۶- همان.
۷- حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ص ۲۲۰
۸- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۵، ص ۳۳۳؛ محمد بن علی بن بابویه قمی(شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص ۳۹۲
۹- ken Brown, An Introduction to Sociology, p. 313.
۱۰- Ibid,p.123.
۱۱- Graham B. Spanier , ” Cohabitation: Recent Change in the U. S.” , in johnN. Edwards and David H. Demo(ed) , Marriage and Family in Transition, p. 98.
۱۲- محمدتقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص ۳۲۶
۱۳- شهریار زرشناس، توسعه، ص ۱۴
۱۴- برای توضیح بیشتر، ر. ک: همو، مبانی نظری غرب مدرن، ص ۳۵
۱۵- عزت السادات میرخانی، رویکرد نوین در روابط خانواده، ص ۲۱
۱۶- ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه ی عباس زریاب خویی، ص ۱۶۹-
۱۷- عائده سالم محمد الجنابی، المتغیرات الا جتماعیه و الثقافیه لظاهره الطلاق، ص ۱۹
۱۸- آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه ی منوچهر صبوری، ص ۴۲۶
۱۹- حسین بستان(نجفی)، اسلام و جامعه ی شناسی خانواده، ص ۲۳۷
۲۰- آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه ی منوچهر صبوری، ص ۴۲۲
۲۱- آبولت پاملا و همکاران، جامعه شناسی زنان، ترجمه ی منیژه نجم عراقی، ص ۱۰۸
۲۲- محمد جواد طبسی، حقوق فرزندان در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) ص ۳۱
منبع: حسین زاده، علی؛ خانواده موفق: ارتباط والدین و فرزندان(۱۳۹۰)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله) و دانشگاه کاشان، چاپ اول.