فرهنگ گفتار در قرآن
اشاره
قرآن، کلام الهى و بزرگترین معجزهى خاتم پیامبران(صلی الله علیه و آله و سلم) و شایستهترین راهنماى انسانها تا پایان تاریخ مىباشد. کتابى که هدف نزول خود را هدایت بشر و راهنمایى او براى خروج از تاریکىها به سوى نور بیان کرده است. و از آن جایى که خود را بهترین سخنان دانسته، برماست براى دانستن فرهنگ گفتار، دست به دامن قرآن زده و در فهم آن سخن اهل ذکر یعنى ائمهى معصومین(علیهم السلام) را معیار حقّانیت و صحّت آن بدانیم؛ زیرا که خود قرآن مىفرماید: اگر نمىدانید از اهل ذکر بپرسید.
مفهومشناسى
فرهنگ: براى فرهنگ تعریفهاى چندى بیان شده است: تنها یکى از جامعترین آنها را در این جا ذکر مىکنیم: فرهنگ عبارت است از: مجموعهى دریافتها، دانستهها و یافتههاى رشد یافتهى عقلى و احساسى و اخلاقى که به زندگى انسان کمال و ارزش مىبخشد و مایهى بازشناسى زندگى انسانى از زندگى حیوانى است.(۲)
گفتار: گفتار، به گفتن، گفت، سخن، گفته مىگویند،(۳) و بعضى دیگر، حدیث، مقاله، مقال، کلام را بر آن افزودهاند.(۴)
اهمیت سخن
زبان، از نعمتهاى بزرگ آفریدگار هستى به انسان است. خداوند متعال در سورهى بلد پس از ذکر سوگندهایى پر معنا، و اشاره به زندگى پررنج انسان، شمارى از مهمترین نعمتهایى را که به بشر ارزانى داشته است یادآور مىشود، که یکى از آنها نعمت زبان است: آیا براى او دو چشم قرار ندادیم و یک زبان و دو لب؟(۵)
زبان از اعضاى شگفتانگیز بدن انسان است و وظایف بزرگى را عهدهدار مىباشد که از مهمترین آنها سخن گفتن است. ایزد متعال در قرآن کریم پس از ذکر خلقت انسان، از نعمت بیان، سخن گفته و فرموده است: خداى رحمان، قرآن را یاد داد، انسان را آفرید، و به او بیان را آموخت.(۶)
نگاهى به آفتهاى کلام: باید به یاد داشت که توان تکلّم، با آن که از نعمتهاى گرانسنگ پروردگار و از خصایص بشر است و با آن که فوایدى بسیار را در راه رشد و تکامل انسان در بر دارد مىتواند منشأ بسیارى از ضررهاى مادى و معنوى شود و گاه انسان را به پرتگاه سقوط بکشاند.
از این رو، بر هر فردى است که مراقب زبان خویش باشد، زیرا بیشترین گناه از زبان سر مىزند. قرآن کریم در آیات زیادى به زشتىهاى گفتار اشاره مىکند و روایات بسیارى نیز از معصومان(علیهم السلام) رسیده است. امیرمؤمنان(علیه السلام) مىفرماید: بلا و مصیبت انسان در زبان اوست.( ۷) و نیز بیان مىدارد: بسا آدمى، که زبانى او را هلاک کرده باشد.(۸) و یا مىفرماید: مرد باید زبانش را حفظ کند، زیر همانا این زبان سرکش، صاحب خود را به هلاکت مىاندازد. به خدا سوگند، پرهیزگارى را ندیده ام که تقوا براى او سودمند باشد مگر آن که زبان خویش را حفظ کرده بود.(۹)
معیارهاى ارزشى گفتار
آیا هر سخنى، داراى ارزش و اعتبار است؟ و بر هر سخنى مىتوان نام گفتار ارزشمند و پسندیده نهاد؟ مسلّم جواب منفى است. چه بسیار سخنانى که نه تنها ارزش ندارند که در بىارزشى آنها همان بس که بلا(۱۰)، فتنه(۱۱)، خونریزى(۱۲) و… را به دنبال دارند.
قرآن کریم معیارهایى را براى گفتار، بیان داشته که پارهاى از آنان را یادآور مىشویم:
۱- عقلانیت و اندیشیدن
اندیشه و خردورزى، مهمترین تکیه گاه اسلام در عقاید، اخلاق، کردار و گفتار است. از نظر این آیین توحیدى، انسان حق ندارد آنچه را که عقل نادرست مىداند، باور کند؛ صفاتى را که خرد ناپسند مىداند، بدان متّصف شود؛ و رفتارى که عقل ناشایست مىداند انجام دهد؛ و گفتارى را که خرد بىارزش و ناهنجار مىداند به زبان جارى کند.
روایتى که از امامان معصوم(علیه السلام) بدست ما رسیده است نیز سخنى را با ارزش مىداند که همراه با اندیشیدن باشد: امام على(علیه السلام) مىفرماید: اندیشه کردن در گفتار، ایمن مىسازد از لغزش.(۱۳) و نیز مىفرماید: کسى که در کلام خود تجسّس و تفحّص و تأمّل کند، غلط او کم شود.(۱۴ )
از مجموع آیات و روایات، این مطلب به دست مىآید که کلامى داراى ارزش و اعتبار است که خردمندانه و همراه با خردورزى و اندیشیدن باشد؛ یعنى افزون بر عاقلانه بودن گفتار، گوینده قبل از سخن گفتن در گفتار خویش اندیشه نموده و آنگاه لب به سخن باز کند، زیرا هر سخن جایى و هر نکته مکانى دارد.
۲- علم و آگاهى
قرآن مجید یکى از معیارهاى ارزشى را در تمامى برنامههاى بشر و از جمله در گفتار علم و عمل مىداند. از این رو، انسان را از بر پایى نماز در حال مستى باز مىدارد و علت آن را آگاهانه سخن گفتن انسان ذکر مىکند و مىفرماید: اى کسانى که ایمان آوردهاید! در حال مستى به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه مىگویید…(۱۵)
یکى از علتهاى حقانیّت و برترى سخنان نوح(علیه السلام) را، علم و آگاهى آن حضرت به پروردگارش دانسته و مىگوید: رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىکنم؛ و خیرخواه شما هستم؛ و از خداوند چیزهایى مىدانم که شما نمىدانید(۱۶)
از مجموع آیات، این مطلب به دست مىآید که یکى از معیارهاى ارزشى گفتار آگاهانه بودن آن است و سخنى که ناآگاهانه به زبان آید بسیار سست، پَست، بىارزش و ناپسند است.
۳- عمل
از معیارهاى ارزشى دیگر سخن، عمل گوینده به کلام خویش است. خداوند متعال در آیاتى از گفتار بدون عمل نهى کرده و آن را نکوهش نموده و مورد خشم و غضب خود دانسته است: اى کسانى که ایمان آوردهاید! چرا سخنى مىگویید که عمل نمىکنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمىکنید(۱۷)
۴- حق و استوار
پروردگار متعال در قرآن مجید مؤمنان را به گفتار حق و همراه بودن سخن با برهان و استحکام دعوت و فرموده است: اى کسانى که ایمان آوردهاید! تقواى الهى پیشه کنید، و سخن حق [و استوار ]گویید.(۱۸)
علامه طباطبایى(ره) پس از معناى کلمهى سدید مىفرماید: قول سدید، عبارت است از کلامى که هم مطابق با واقع باشد و هم لغو نباشد، و یا اگر فایده دارد فایده اش چون سخن چینى و امثال آن، غیر مشروع نباشد، پس بر مؤمن لازم است که به راستى آنچه مىگوید مطمئن باشد و نیز گفتار خود را بیازماید که لغو و یا مایهى افساد نباشد.(۱۹)
۵- رعایت ادب
از دیدگاه قرآن کریم، گفتارى با ارزش است که همراه با فرهنگ و ادب باشد، سخنى گرچه فى نفسه باارزش باشد(مانند آیات شریفه قرآن) ولى اگر گوینده با عدم رعایت ادب، آن را به زبان آورد، سخنى بىارزش و بىاثر خواهد بود. از این رو، پروردگار عالم آن گ اه که موسى و هارون را مأمور به رفتن به پیش فرعون و دعوت او مىنماید، مىفرماید: با او سخنى نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد.(۲۰)
ادب گفتار در فرهنگ وحى
علامه طباطبایى(ره) در تعریف ادب مىفرماید: ادب، بنا بر آنچه از معناى آن استفاده مىشود، هیأت زیبا و پسندیدهاى است که طبع و سلیقه چنین سزاوار مىداند که هر عمل مشروعى چه دینى باشد و چه عقلى مانند آداب دعا و آداب دیدار دوستان بر طبق آن هیأت واقع شود. به عبارت دیگر: ادب عبارتست از ظرافت عمل.(۲۱)
سخن گفتن، هم چون دیگر کارهاى شرعى، ادب خاص خود را مىطلبد که در این مختصر به آن مىپردازیم و یادآور مىشویم آنچه در این بحث مطرح مىشود عملى کردن آن مختصّ به گروهى خاص نمىباشد بلکه عمومیت دارد و لازم است در رابطه با تمامى انسانها اعم از مرد و زن، مؤمن و کافر، بزرگسال و خردسال دانا و نادان به اجرا در آید.
۱- نیکو سخن گفتن و رعایت عفت کلام
در آیات مختلف قرآن کریم، خداوند متعال با پیامبران، ملائکه، مؤمنان، عموم مردم و حتى با کفار و مشرکان، ادب در کلام را کاملاً رعایت مىکند. به مؤمنان نیز دستور مىدهد با دیگران زیبا سخن گفته و از به زبان آوردن گفتار زشت و بىادبانه(حتّى در مقابل کافران و ابلهان) دورى گزینند: با مردم(به زبان) خوش سخن بگویید(۲۲) و نیز مىفرماید: و به بندگانم بگو: آنچه را که بهتر است بگویند، که شیطان میانشان را به هم مىزند، زیرا شیطان همواره براى انسان دشمنى آشکار است.(۲۳)
۲- آهستگى در کلام
آهسته سخن گفتن از بهترین و زیباترین آداب گفتار و نشانه ادب است. قرآن مجید، مسلمانان را به رعایت این خصلت بزرگ و با ارزش دعوت کرده و صداى افرادى که با فریاد سخن مىگویند را به صداى درازگوش تشبیه نموده است: [لقمان به فرزند خود گفت: اى پسرک من!] در راه رفتن خود میانهرو باش، و صدایت را آهسته ساز، که بدترین آوازها، بانگ خران است(۲۴)
۳- پرهیز از بیهودهگویى
ادب اقتضاى آن را دارد که گوینده در گفتار خود از سخنان لغو و بیهوده دورى نموده و کلمات شیوا و مفید را به زبان آورد. بیهودهگویى یکى از اخلاق ناپسند است که ایزد منّان دورى از آن را یکى از ویژگىهاى مؤمنان بر شمرده است: [مؤمنان رستگار شدند] و آنان که از بیهودهروى گردانند.(۲۵)
علامه طباطبایى(ره) دربارهى معناى کلمه لغو مىگوید: لغو کارى است که داراى فایده نباشد؛ و از دیدگاه دین لغو = بیهوده، اعمال مباح و حلالى است که صاحبش در آخرت از آن سودى نبرد؛ و یا در دنیا از آن سودى که منتهى به سود آخرت گردد عاید او نشود، مانند خو ردن و آشامیدن به داعى شهوت در غذا که لغو است؛ چون غرض از اکل و شرب گرفتن نیرو براى اطاعت و عبادت خداست.(۲۶)
شیوههاى سخن
در قرآن کریم براى هر گفت و شنودى، نوع و شیوهاى خاص از گفتار توصیه شده مانند: قول حسن، قول معروف، قول کریم؛ و استفاده از بعضى شیوهها مورد نهى قرار گرفته است، مانند: مکالمه با صداى بلند، یا با ناز و کرشمه.
۱- گفتار مؤمنان با یکدیگر
الف. استوارى کلام: با پایه و اساس سخن گفتن را خداوند متعال به مؤمنان دستور مىدهد و به آنان تأکید مىکند، این گونه با یک دیگر سخن بگوید: اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا پروا دارید و سخنى استوار گویید(۲۷).
ب. سوژه به دشمن ندادن: بر مؤمنان لازم است علاوه بر استوار سخن گفتن؛ به گونهاى تکلّم کنند که کفّار، مشرکان و منافقان آنان را به استهزا نگیرند، و به عبارت دیگر: مؤمنان باید با یکدیگر به گونهاى سخن بگویند که سوژه به دشمن ندهند. آیه ۱۰۴ بقره بیانکننده هم ین مطلب است: اى کسانى که ایمان آوردهاید! نگویید: راعنا و بگویید: انظرنا و [این توصیه را] بشنوید، و کافران را عذابى دردناک است.
۲- سخن گفتن با پدر و مادر
قرآن کریم براى پدر و مادر، مقام و جایگاه بلندى را قائل است و در آیات ۲۳ و ۲۴ سوره مبارکه اسراء دستورهاى بسیار مهمّى را به فرزندان مىدهد که پارهاى از آنها را یاد آور مىشویم:
الف. از به کار بردن کلماتى که خلاف ادب و احترام است مانند گفتن کلمه اف که ناراحتى فرزند را مىرساند خوددارى نمایند: فلا تقل لهما افّ؛ به آنها [حتّى ] افّ مگو.
ب. از گفتن کلماتى که باعث رنجش آنان مىشود بپرهیزند مانند: داد زدن و یا درشت سخن گفتن با آنان و لا تَنهَرهُما؛ به آنان پرخاش مکن.
ج. بر فرزندان لازم است با پدر و مادر، شایسته و با بزرگوارى و کریمانه سخن بگویند و از بکار بردن کلمات زشت و ناشایست بپرهیزند: و قُل لَهُما قَولًا کَریما؛ و با آنان سخنى شایسته بگوى.
د. بر فرزندان واجب است با پدر و مادر متواضعانه سخن بگویند و از به کار بردن کلمات و سخنان متکبّرانه دورى نمایند. و اخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِ مِنَ الرَّحمَهِ؛ و از سر مهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر.
ه. بر فرزند است که از خداى تعالى براى والدین خود طلب خیر و براى آنان دعا کند و رحمت و آمرزش پروردگار را خواستار شود: و قُل رَبِ ارحَمهُما کَما رَبَّیانى صَغیرا؛ و بگو پروردگارا، آن دو را رحمت کن چنانکه مراد در خُردى پروردند.
۳- سخن گفتن با فرزندان
بر والدین لازم است در گفت و شنود با فرزندان خود نکاتى را رعایت کنند؛ که در اینجا به پارهاى از آنها اشاره مىکنیم:
الف – ادب و مهربانى و دلسوزى: در آیات مختلف قرآن، پیامبران الهى مانند: نوح، ابراهیم، یعقوب و لقمان(علیه السلام) فرزندانشان را با کلمهى یا بنّى مورد خطاب قرار دادهاند؛(۲۸) و این کلمه، علاوه بر این که رعایت ادب را نسبت به فرزند همراه دارد، دلسوزى و شفقت را نیز مىرساند.(۲۹)
ب – اندرز و نصیحت: داستانهاى مختلفى را که قرآن مجید از پیامبر الهى(علیه السلام) نقل کرده است، بیانکنندهى این مطلب است که بزرگواران، فرزندانشان را با استفاده از بهترین روش، یعنى مؤدبانه و با مهربانى و دلسوزى، موعظه و نصیحت و پند و اندرز داده و خطرات دنیایى و آ خرتى کردار و پندار را به آنان گوشزد مىکردند: و یاد کن هنگامى را که لقمان به پسر خویش – در حالى که وى را اندرز مىداد – گفت: اى فرزندم! به خدا شرک میاور که به راستى شرک، ستمى بزرگ است.(۳۰)
۴-گفتار مسئولان
در جامعهى اسلامى، انسانها داراى حقوق خاص خود مىباشند و سخن مؤمنان باید به گونهاى باشد که حقّ انسانها را به ایشان برساند، نه این که حق آنان را از بین ببرد، به خصوص افرادى که کلام آنان زمینهى نفع و زیان را براى دیگران به بار مىآورد مانند سخن مسئولانى چون قاضى، شاهد، داور و کارشناسان، مفتیان و…
قرآن مجید به این گونه افراد دستور مىدهد عادلانه سخن بگویید: و چون [به داورى یا شهادت] سخن گویید دادگرى کنید [و عادلانه سخن بگویید]، هر چند [درباره ]خویشاوند [شما] باشد(۳۱)
علامه طباطبایى(ره) در این باره مىگوید: باید مراقب گفتارهاى خود باشید، و زبان خود را از حرفهایى که براى دیگران نفع یا ضرر دارد حفظ کنید، و عاطفهى قرابت و هر عاطفه دیگرى شما را به جانبدارى بیجا از احدى وادار نکند.(۳۲)
۵- سخن گفتن شاگرد و استاد با یکدیگر
قرآن کریم براى گفت و گوى شاگرد و استاد با یکدیگر، دستورهایى مىدهد که بیشتر در آیات ۶۵ – ۷۸ سورهى مبارکهى کهف دو گفت و گوى حضرت موسى(علیه السلام)(به عنوان شاگرد) با حضرت خضر(علیه السلام)(به عنوان استاد) نمود پیدا کرده است.
الف. شیوههاى سخن گفتن شاگرد با استاد
رعایت ادب و فروتنى: موسى(علیه السلام) در گفت و گو با معلم خود، با کمال ادب و فروتنى سخن گفت: زیرا از معلم خویش اجازه گرفت و به صورت پرسشى با او سخن گفت: من از تو پیروى مىکنم تا از آن چه به تو تعلیم داده است و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزى؟.
پاسخ استاد را مؤدبانه گفتن: آن گاه که خضر(علیه السلام) به موسى(علیه السلام) گفت: تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر کنى شاگرد با کمال ادب و احترام پاسخ استاد خویش را داد و گفت: ان شاء اللَّه مرا شکیبا خواهى یافت. جمله «خواهى یافت» و موکول کردن آن را به مشیّت الهى، ادب موسى در مقابل معلم را بیان مىکند.
در هنگام لغزش و اشتباه از معلم عذر خواستن: وقتى موسى(علیه السلام) شرط استاد را به اشتباه زیر پا نهاد و بدین گونه لغزشى از او سر زد، با عباراتى مؤدبانه(آیات ۷۳ و ۷۴ سورهى مبارکهى کهف) از معلم خود عذرخواهى کرد.
ب. شیوهى سخن گفتن استاد با شاگرد
بر معلم لازم است علاوه بر رعایت ادب در گفتار خویش به چند نکته دیگر نیز توجّه کند:
لغزشهاى شاگرد را به او گوشزد کردن: خضر(علیه السلام) در سه مورد که شاگردش اشتباه کرد، گاهى با جملهى آیا نگفتم که تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر کنى و در آخر با جملهى این بار دیگر وقت جدایى میان من و توست لغزشهاى شاگرد را به او گوشزد کرد.
با آن که حضرت خضر(علیه السلام) در ابتدا با شاگرد خود شرط کرده بود که از او سؤالى نکند، ولى در پایان به او فرمود: به زودى تو را از تأویل آنچه نتوانستى بر آن صبر کنیم آگاه خواهم ساخت و به تمام سؤالات موسى(علیه السلام) پاسخ داد.
۶- شیوهى سخن گفتن زنان با نامحرمان
خداوند متعال، خطاب به زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چنین مىفرماید: اى همسران پیامبر! شما مانند هیچ یک از زنان [دیگر ]نیستند، اگر تقوا پیشه کنید، پس به ناز سخن مگویید تا آن که در دلش بیمارى است، طمع ورزد و گفتارى شایسته گویید(۳۳)
از آیهى شریفه استفاده مىشود که بر زنان لازم است در سخن گفتن با نامحرمان افزون بر رعایت آداب گفتار، دو نکته دیگر را نیز عملى سازند:
الف. از خضوع در گفتار به گونهاى که سخن ایشان اشاره به فروتنى، تسلیم و فرمانبردارى بدون قصد را داشته باشد مانند: نازک، ظریف، با ناز و کرشمه و با نرمى سخن گفتن با نامحرمان بپرهیزید، تا مبادا دل آنان را دچار ریبه و پندارهاى شیطانى نموده و شهوتشان را برانگیزانید و در نتیجه مردانى که بیماردل هستند، به خاطر نداشتن و یا کمى ایمان به ایشان طمع ورزند.
ب. بر ایشان لازم است با قول معروف و کلام شناخته شده با نامحرمان تکلّم نمایند، به گونهاى که سخن ایشان موجب آرامش و اطمینان شنونده شود، نه باعث اضطراب و تشویق خاطر او، سخنى زیبا و به دور از اشاره به فساد و ریبه، سخنى که شرع و عرف اسلامى آن را شایسته و پسندیده مىداند و آن کلام، موا فق با دین و اسلام است.
پىنوشتها
۱) سوره نحل، آیه ۴۳؛
۲) مجلهى حوزه، دفتر تبلیغات اسلامى، شماره ۱۰۵ – ۱۰۶، ص ۹۴؛
۳) فرهنگ معین، دکتر محمد معین، ج ۳، ص ۳۳۳۲؛
۴) لغت نامه دهخدا، على اکبر دهخدا، ج ۱۱، ص ۱۶۲۹۷؛
۵) سوره بلد، آیههاى ۸ و ۹؛
۶) سوره الرحمن، آیههاى ۱ – ۴؛
۷) غرر الحکم، ج ۳، ص ۲۶۱؛
۸) همان، ج ۴، ص ۵۴۷؛
۹) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبهى ۱۷۶، ص ۳۳۴؛
۱۰) غرر الحکم، ج ۳، ص ۲۶۱؛
۱۱) همان، ج ۴، ص ۶۰؛
۱۲) همان، ج ۴، ص ۵۴۷؛
۱۳) همان، ص ج ۱، ص ۱۳۴؛
۱۴) همان، ج ۵، ص ۱۹۹؛
۱۵) سوره نساء، آیه ۴۳؛
۱۶) سوره اعراف، آیه ۶۲؛
۱۷) سوره صف، آیههاى ۲ و ۳؛
۱۸) سوره احزاب، آیه ۷۰؛
۱۹) المیزان، سید محمدحسین طباطبایى(ره)، ج ۱۶، ص ۳۴۷؛
۲۰) سوره طه، آیه ۴۴؛
۲۱) المیزان، سید محمدحسین طباطبایى(ره)، ج ۱۶، ص ۲۵۶؛
۲۲) سوره بقره، آیه ۸۳؛
۲۳) سوره اسراء، آیه ۵۳؛
۲۴) سوره لقمان، آیه ۱۹؛
۲۵) سوره مؤمنون، آیه ۳؛
۲۶) المیزان، سید محمد حسین طباطبایى(ره)، ج ۱۵، ص ۹؛
۲۷) سوره احزاب، آیه ۷۰؛
۲۸) سوره هود، آیه ۴۲؛ سوره صافات، آیه ۱۰۲؛ سوره یوسف، آیه ۵؛ سوره لقمان، آیات ۱۳ و ۱۶ و ۱۷؛
۲۹) صافى، فیض کاشانى، ج ۴، ص ۹۶؛ المیزان، محمدحسین طباطبایى(ره)، ج ۱۱، ص ۸۲؛
۳۰) سوره لقمان، آیه ۱۳؛
۳۱) سوره انعام، آیه ۱۵۲؛
۳۲) المیزان، ج ۷، ص ۳۳۹؛
۳۳) سوره احزاب، آیه ۳۲؛
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام؛ شماره ۲۶۶