فلسفه پوشش در اسلام
شهید مرتضى مطهرى
فلسفههایى که قبلا براى پوشش ذکر کردیم غالبا توجیهاتى بود که مخالفین پوشش تراشیدهاند و خواستهاند آن را حتى در صورت اسلامىاش، امرى غیر منطقى و نامعقول معرفى کنند. روشن است که اگر انسان مسالهاى را از اول خرافه فرض کند، توجیهى هم که براى آن ذکر مىکند، متناسب با خرافه خواهد بود. اگر بحثکنندگان، مساله را با بىطرفى مورد کاوش قرار مىدادند، درمىیافتند که فلسفه پوشش و حجاب اسلامى، هیچ یک از سخنان پوچ و بىاساس آنها نیست.
ما براى پوشش زن از نظر اسلام، فلسفه خاصى قائل هستیم که نظر عقلى آن را موجه مىسازد و از نظر تحلیل، مىتوان آن را مبناى حجاب در اسلام دانست.
واژه «حجاب»
پیش از این که استنباط خود را در این باره ذکر کنیم لازم است یک نکته را یادآورى کنیم. آن نکته این است که معناى لغوى «حجاب» که در عصر ما این کلمه براى پوشش زن معروف شده است چیست؟ کلمه «حجاب» هم به معنى پوشیدن است و هم به معنى پرده و حاجب. بیشتر، استعمالش به معنى پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش مىدهد که پرده، وسیله پوشش است، و شاید بتوان گفت که به حسب اصل لغت هر پوششى حجاب نیست، آن پوشش «حجاب» نامیده مىشود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد. در قرآن کریم در داستان سلیمان، غروب خورشید را این طور توصیف مىکند: حتى توارت بالحجاب(۱) یعنى تا آن وقتى که خورشید در پشت پرده مخفى شد. پرده حاجز میان قلب و شکم را «حجاب» مىنامند.
در دستورى که امیر المؤمنین(علیه السلام) به مالک اشتر نوشته است مىفرماید: «فلا تطولن احتجابک عن رعیتک»(۲) یعنى در میان مردم باش، کمتر خود را در اندرون خانه خود از مردم پنهان کن؛ حاجب و دربان تو را از مردم جدا نکند، بلکه خودت را در معرض ملاقات و تماس مردم قرار بده تا ضعیفان و بیچارگان بتوانند نیازمندیها و شکایات خود را به گوش تو برسانند و تو نیز از جریان امور بىاطلاع نمانى.
ابن خلدون در مقدمه خویش فصلى دارد تحت عنوان «فصل فی الحجاب کیف یقع فى الدول و انه یعظم عند الهرم». در این فصل بیان مىکند که حکومتها در بدو تشکیل، میان خود و مردم حائل و فاصلهاى قرار نمىدهند ولى تدریجا حائل و پرده میان حاکم و مردم ضخیمتر مىشود تا بالاخره عواقب ناگوارى به وجود مىآورد. ابن خلدون کلمه «حجاب»را به معنى پرده و حائل(نه پوشش) به کار برده است.
استعمال کلمه «حجاب» در مورد پوشش زن، یک اصطلاح نسبتا جدید است. در قدیم و مخصوصا در اصطلاح فقها، کلمه «ستر» که به معنى پوشش است، به کار رفته است. فقها چه در کتاب الصلوه و چه در کتاب النکاح که متعرض این مطلب شدهاند، کلمه «ستر» را به کار بردهاند نه کلمه «حجاب» را.
بهتر این بود که این کلمه عوض نمىشد و ما همیشه همان کلمه «پوشش» را به کار مىبردیم، زیرا چنان که گفتیم معنى شایع لغت «حجاب» پرده است و اگر در مورد پوشش به کار برده مىشود، به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همین امر موجب شده که عده زیادى گمان کنند که اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود.
وظیفه پوشش که اسلام براى زنان مقرر کرده است، بدین معنى نیست که از خانه بیرون نروند. زندانى کردن و حبس زن در اسلام مطرح نیست. در برخى از کشورهاى قدیم مثل ایران قدیم و هند، چنین چیزهایى وجود داشته است ولى در اسلام وجود ندارد.
پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوهگرى و خودنمایى نپردازد. آیات مربوطه، همین معنى را ذکر مىکند و فتواى فقها هم مؤید همین مطلب است و ما حدود این پوشش را با استفاده از قرآن و منابع سنت ذکر خواهیم کرد. در آیات مربوطه لغت «حجاب» به کار نرفته است. آیاتى که در این باره هست، چه در سوره مبارکه نور و چه در سوره مبارکه احزاب، حدود پوشش و تماسهاى زن و مرد را ذکر کرده است بدون آن که کلمه «حجاب» را به کاربرده باشد. آیهاى که در آن کلمه «حجاب»به کار رفته است مربوط است به زنان پیغمبر اسلام.
مىدانیم که در قرآن کریم درباره زنان پیغمبر، دستورهاى خاصى وارد شده است. اولین آیه خطاب به زنان پیغمبر با این جمله آغاز مىشود: یا نساء النبى لستن کاحد من النساء؛ یعنى شما با سایر زنان فرق دارید. اسلام عنایت خاصى داشته است که زنان پیغمبر، چه در زمان حیات آن حضرت و چه بعد از وفات ایشان، در خانههاى خود بمانند، و در این جهت بیشتر منظورهاى اجتماعى و سیاسى در کار بوده است. قرآن کریم صریحا به زنان پیغمبر مىگوید: و قرن فى بیوتکن؛ یعنى در خانههاى خود بمانید. اسلام مىخواسته است «امهات المؤمنین» که خواه ناخواه احترام زیادى در میان مسلمانان داشتند، از احترام خود سوء استفاده نکنند و احیانا ابزار عناصر خودخواه و ماجراجو در مسائل سیاسى و اجتماعى واقع نشوند. و چنان که مىدانیم یکى از امهات المؤمنین(عایشه) که از این دستور تخلف کرد، ماجراهاى سیاسى ناگوارى براى جهان اسلام به وجود آورد. خود او همیشه اظهار تاسف مىکرد و مىگفت دوست داشتم فرزندان زیادى از پیغمبر مىداشتم و مىمردند اما به چنین ماجرایى دست نمىزدم.
سر این که زنان پیغمبر ممنوع شدند از این که بعد از آن حضرت با شخص دیگرى ازدواج کنند به نظر من همین است؛ یعنى شوهر بعدى از شهرت و احترام زنش سوء استفاده مىکرد و ماجراها مىآفرید. بنابراین اگر درباره زنان پیغمبر دستور اکیدتر و شدیدترى وجود داشته باشد، بدین جهت است.
به هر حال آیهاى که در آن آیه کلمه «حجاب»به کار رفته، آیه ۵۳ از سوره احزاب است که مىفرماید: و اذا سالتموهن متاعا فاسالوهن من وراء حجاب؛ یعنى اگر از آنها متاع و کالاى مورد نیازى مطالبه مىکنید، از پشت پرده از آنها بخواهید. در اصطلاح تاریخ و حدیث اسلامى، هر جا نام «آیه حجاب» آمده است مثلا گفته شده قبل از نزول آیه حجاب چنان بود و بعد از نزول آیه حجاب چنین شد، مقصود این آیه است که مربوط به زنان پیغمبر است(۳)، نه آیات سوره نور که مىفرماید:
قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم -الى آخر- قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن؛
یا آیه سوره احزاب که مىفرماید:
یدنین علیهن من جلابیبهن الى آخر؛
اما این که چطور در عصر اخیر به جاى اصطلاح رایج فقها یعنى ستر و پوشش، کلمه حجاب و پرده و پردگى شایع شده است، براى من مجهول است، و شاید از ناحیه اشتباه کردن حجاب اسلامى به حجابهایى که در سایر ملل مرسوم بوده است باشد. ما در این باره بعدا توضیح بیشترى خواهیم داد.
سیماى حقیقى مساله حجاب
حقیقت امر این است که در مساله پوشش-و به اصطلاح عصر اخیر حجاب- سخن در این نیست که آیا زن خوب است پوشیده در اجتماع ظاهر شود یا عریان؟ روح سخن این است که آیا زن و تمتعات مرد از زن باید رایگان باشد؟ آیا مرد باید حق داشته باشد که از هر زنى در هر محفلى حداکثر تمتعات را به استثناى زنا ببرد یا نه؟
اسلام که به روح مسائل مىنگرد، جواب مىدهد: خیر، مردان فقط در محیط خانوادگى و در کادر قانون ازدواج و همراه با یک سلسله تعهدات سنگین مىتوانند از زنان به عنوان همسران قانونى کامجویى کنند، اما در محیط اجتماع، استفاده از زنان بیگانه ممنوع است و زنان نیز از این که مردان را در خارج از کانون خانوادگى کامیاب سازند به هر صورت و به هر شکل ممنوع مىباشند.
درست است که صورت ظاهر مساله، این است که زن چه بکند؟ پوشیده بیرون بیاید یا عریان؟ یعنى آن کس که مساله به نام او عنوان مىشود، زن است و احیانا مساله، با لحن دلسوزانهاى طرح مىشود که آیا بهتر است زن آزاد باشد یا محکوم و اسیر و در حجاب؟ اما روح مساله و باطن مطلب، چیز دیگر است و آن این که آیا مرد، باید در بهرهکشى جنسى از زن، جز از جهت زنا، آزادى مطلق داشته باشد یا نه؟ یعنى آن که در این مساله ذىنفع است، مرد است نه زن، و لااقل مرد از زن در این مساله ذىنفعتر است. به قول ویل دورانت:
«دامنهاى کوتاه براى همه جهانیان به جز خیاطان نعمتى است».
پس روح مساله، محدودیت کامیابیها به محیط خانوادگى و همسران مشروع، یا آزاد بودن کامیابیها و کشیده شدن آنها به محیط اجتماع است. اسلام طرفدار فرضیه اول است.
از نظر اسلام، محدودیت کامیابیهاى جنسى، به محیط خانوادگى و همسران مشروع، از جنبه روانى به بهداشت روانى اجتماع کمک مىکند، و از جنبه خانوادگى سبب تحکیم روابط افراد خانواده و برقرارى صمیمیت کامل بین زوجین مىگردد، و از جنبه اجتماعى موجب حفظ و استیفاى نیروى کار و فعالیت اجتماع مىگردد، و از نظر وضع زن در برابر مرد، سبب مىگردد که ارزش زن در برابر مرد بالا رود.
فلسفه پوشش اسلامى به نظر ما چند چیز است. بعضى از آنها، جنبه روانى دارد و بعضى جنبه خانه و خانوادگى، و بعضى دیگر، جنبه اجتماعى، و بعضى مربوط است به بالا بردن احترام زن و جلوگیرى از ابتذال او.
حجاب در اسلام، از یک مساله کلىتر و اساسىترى ریشه مىگیرد و آن این است که اسلام مىخواهد انواع التذاذهاى جنسى، چه بصرى و لمسى و چه نوع دیگر، به محیط خانوادگى و در کادر ازدواج قانونى اختصاص یابد، اجتماع منحصرا براى کار و فعالیت باشد. بر خلاف سیستم غربى عصر حاضر که کار و فعالیت را با لذتجوییهاى جنسى به هم مىآمیزد اسلام مىخواهد این دو محیط را کاملا از یکدیگر تفکیک کند.
اکنون به شرح چهار قسمت فوق مىپردازیم:
۱- آرامش روانى
نبودن حریم میان زن و مرد و آزادى معاشرتهاى بىبند و بار هیجانها و التهابهاى جنسى را فزونى مىبخشد و تقاضاى سکس را به صورت یک عطش روحى و یک خواست اشباع نشدنى درمىآورد. غریزه جنسى غریزهاى نیرومند، عمیق و «دریاصفت» است، هر چه بیشتر طاعت شود، سرکشتر مىگردد، همچون آتش که هر چه به آن بیشتر خوراک بدهند، شعلهورتر مىشود. براى درک این مطلب به دو چیز باید توجه داشت:
۱-تاریخ همان طورى که از آزمندان ثروت یاد مىکند که با حرص و آزى حیرتآور در پى گردآوردن پول و ثروت بودهاند و هر چه بیشتر جمع مىکردهاند حریصتر مىشدهاند، همچنین از آزمندانى در زمینه مسائل جنسى یاد مىکند. اینها نیز به هیچ وجه از نظر حس تصرف و تملک زیبارویان، در یک حدى متوقف نشدهاند. صاحبان حرمسراها و در واقع همه کسانى که قدرت استفاده داشتهاند، چنین بودهاند.
کریستن سن نویسنده کتاب ایران در زمان ساسانیان در فصل نهم کتاب خویش مىنویسد:
«در نقش شکار طاق بستان، فقط چند تن از سه هزار زنى که خسرو(پرویز)در حرم داشت مىبینیم. این شهریان هیچ گاه از این میل، سیر نمىشد. دوشیزگان و بیوگان و زنان صاحب اولاد را در هر جا نشان مىدادند، به حرم خود مىآورد. هر زمان که میل تجدید حرم مىکرد، نامهاى چند به فرمانروایان اطراف مىفرستاد و در آن، وصف زن کامل عیار را درج مىکرد. پس عمال او هر جا زنى را با وصف نامه مناسب مىدیدند، به خدمت مىبردند».
از این گونه جریانها، در تاریخ قدیم بسیار مىتوان یافت. در جدید این جریانها به شکل حرمسرا نیست، به شکل دیگر است، با این تفاوت که در جدید لزومى ندارد کسى به اندازه خسرو پرویز و هارون الرشید امکانات داشته باشد. در جدید به برکت تجدد فرنگى، براى مردى که یک صد هزارم پرویز و هارون امکانات داشته باشد میسر است که به اندازه آنها از جنس زن بهرهکشى کند.
۲-هیچ فکر کردهاید که حس «تغزل» در بشر، چه حسى است؟ قسمتى از ادبیات جهان، عشق و غزل است. در این بخش از ادبیات، مرد، محبوب و معشوق خود را ستایش مىکند، به پیشگاه او نیاز مىبرد، او را بزرگ و خود را کوچک جلوه مىدهد، خود را نیازمند کوچکترین عنایت او مىداند، مدعى مىشود که محبوب و معشوق «صد ملک جان به نیم نظر مىتواند بخرد، پس چرا در این معامله تقصیر مىکند»، از فراق او دردمندانه مىنالد.
این چیست؟ چرا بشر در مورد سایر نیازهاى خود چنین نمىکند؟ آیا تاکنون دیدهاید که یک آدم پولپرست براى پول، یک آدم جاهپرست براى جاه و مقام غزلسرایى کند؟! آیا تاکنون کسى براى نان، غزلسرایى کرده است؟ چرا هر کسى از شعر و غزل دیگرى خوشش مىآید؟ چرا همه از دیوان حافظ این قدر لذت مىبرند؟ آیا جز این است که همه کس آن را با زبان یک غریزه عمیق که سراپاى وجودش را گرفته است، منطبق مىبیند؟ چقدر اشتباه مىکنند کسانى که مىگویند یگانه عامل اساسى فعالیتهاى بشر، عامل اقتصاد است!!
بشر براى عشقهاى جنسى خود، موسیقى خاصى دارد، همچنان که براى معنویات نیز موسیقى خاص دارد، در صورتى که براى حاجتهاى صرفا مادى از قبیل آب و نان موسیقى ندارد.
من نمىخواهم ادعا کنم که تمام عشقها، جنسى است و هم هرگز نمىگویم که حافظ و سعدى و سایر غزلسرایان، صرفا از زبان غریزه جنسى سخن گفتهاند. این مبحث، مبحث دیگرى است که جداگانه باید بحث شود.
ولى قدر مسلم این است که بسیارى از عشقها و غزلها، عشق و غزلهایى است که مرد براى زن داشته است. همین قدر کافى است که بدانیم توجه مرد به زن، از نوع توجه به نان و آب نیست که با سیر شدن شکم اقناع شود، بلکه یا به صورت حرص و آز و تنوعپرستى درمىآید و یا به صورت عشق و غزل. ما بعدا در این باره بحث خواهیم کرد که در چه شرایطى حالت حرص و آز جنسى تقویت مىشود و در چه شرایطى شکل عشق و غزل پیدا مىکند و رنگ معنوى به خود مىگیرد.
به هر حال اسلام به قدرت شگرف این غریزه آتشین توجه کامل کرده است. روایات زیادى درباره خطرناک بودن «نگاه»، خطرناک بودن خلوت با زن، و بالاخره خطرناک بودن غریزهاى که مرد و زن را به یکدیگر پیوند مىدهد وارد شده است.
اسلام تدابیرى براى تعدیل و رام کردن این غریزه اندیشیده است و در این زمینه، هم براى زنان و هم براى مردان، تکلیف معین کرده است. یک وظیفه مشترک که براى زن و مرد هر دو مقرر فرموده مربوط به نگاه کردن است:
قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم… قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن؛
خلاصه این دستور این است که زن و مرد، نباید به یکدیگر خیره شوند، نباید چشمچرانى کنند، نباید نگاههاى مملو از شهوت به یکدیگر بدوزند، نباید به قصد لذت بردن به یکدیگر نگاه کنند. یک وظیفه هم خاص زنان مقرر فرموده است و آن این است که بدن خود را از مردان بیگانه پوشیده دارند و در اجتماع، به جلوهگرى و دلربایى نپردازند، به هیچ وجه و هیچ صورت و با هیچ شکل و رنگ و بهانهاى، کارى نکنند که موجبات تحریک مردان بیگانه را فراهم کنند.
روح بشر، فوق العاده تحریکپذیر است. اشتباه است که گمان کنیم تحریکپذیرى روح بشر محدود به حد خاصى است و از آن پس آرام مىگیرد.
همان طور که بشر-اعم از مرد و زن-در ناحیه ثروت و مقام، از تصاحب ثروت و از تملک جاه و مقام سیر نمىشود و اشباع نمىگردد، در ناحیه جنسى نیز چنین است.
هیچ مردى از تصاحب زیبارویان و هیچ زنى از متوجه کردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالاخره هیچ دلى، از هوس سیر نمىشود و از طرفى تقاضاى نامحدود خواه ناخواه انجامناشدنى است و همیشه مقرون است به نوعى احساس محرومیت. دست نیافتن به آرزوها به نوبه خود، منجر به اختلالات روحى و بیماریهاى روانى مىگردد.
چرا در دنیاى غرب، این همه بیمارى روانى زیاد شده است؟ علتش، آزادى اخلاقى جنسى و تحریکات فراوان سکسى است که به وسیله جراید و مجلات و سینماها و تئاترها و محافل و مجالس رسمى و غیر رسمى و حتى خیابانها و کوچهها انجام مىشود.
اما علت این که در اسلام دستور پوشش اختصاص به زنان یافته است این است که میل به خودنمایى و خودآرایى، مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلبها و دلها، مرد، شکار است و زن، شکارچى؛ همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن، شکار است و مرد، شکارچى. میل زن به خودآرایى، از این نوع حس شکارچیگرى او ناشى مىشود. در هیچ جاى دنیا سابقه ندارد که مردان، لباسهاى بدن نما و آرایشهاى تحریککننده به کار برند. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود، مىخواهد دلبرى کند و مرد را دلباخته و در دام علاقه به خود اسیر سازد. لهذا انحراف تبرج و برهنگى، از انحرافهاى مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گردیده است.
ما درباره طغیانپذیرى غریزه جنسى و این که بر خلاف ادعاى افرادى مانند راسل غریزه جنسى با آزاد گذاشتن کامل و خصوصا با فراهم کردن وسائل تحریک هرگز سیر نمىشود و اشباع نمىگردد و همچنین درباره انحراف «چشمچرانى» در مردان و انحراف «تبرج» در زنان، باز هم بحث خواهیم کرد.
۲-استحکام پیوند خانوادگى
شک نیست که هر چیزى که موجب تحکیم پیوند خانوادگى و سبب صمیمیت رابطه زوجین گردد، براى کانون خانواده مفید است و در ایجاد آن، باید حداکثر کوشش مبذول شود، و بالعکس هر چیزى که باعث سستى روابط زوجین و دلسردى آنان گردد، به حال زندگى خانوادگى زیانمند است و باید با آن مبارزه کرد.
اختصاص یافتن استمتاعات و التذاذهاى جنسى به محیط خانوادگى و در کادر ازدواج مشروع، پیوند زن و شوهرى را محکم مىسازد و موجب اتصال بیشتر زوجین به یکدیگر مىشود.
فلسفه پوشش و منع کامیابى جنسى از غیر همسر مشروع، از نظر اجتماع خانوادگى این است که همسر قانونى شخص، از لحاظ روانى عامل خوشبخت کردن او به شمار برود؛ در حالى که در سیستم آزادى کامیابى، همسر قانونى از لحاظ روانى یک نفر رقیب و مزاحم و زندانبان به شمار مىرود و در نتیجه کانون خانوادگى بر اساس دشمنى و نفرت پایهگذارى مىشود.
علت این که جوانان امروز از ازدواج گریزانند و هر وقت به آنان پیشنهاد مىشود، جواب مىدهند که حالا زود است، ما هنوز بچهایم، و یا به عناوین دیگر از زیر بار آن شانه خالى مىکنند همین است؛ و حال آن که در قدیم، یکى از شیرینترین آرزوهاى جوانان، ازدواج بود. جوانان پیش از آن که به برکت دنیاى اروپا کالاى زن این همه ارزان و فراوان گردد «شب زفاف را کم از تخت پادشاهى» نمىدانستند.
ازدواج در قدیم، پس از یک دوران انتظار و آرزومندى انجام مىگرفت و به همین دلیل، زوجین یکدیگر را عامل نیکبختى و سعادت خود مىدانستند، ولى امروز کامجوییهاى جنسى در غیر کادر ازدواج، به حد اعلى فراهم است و دلیلى براى آن اشتیاقها وجود ندارد.
معاشرتهاى آزاد و بىبند و بار پسران و دختران، ازدواج را به صورت یک وظیفه و تکلیف و محدودیت درآورده است که باید آن را با توصیههاى اخلاقى و یا احیانا چنان که برخى از جراید پیشنهاد مىکنند-با اعمال زور- بر جوانان تحمیل کرد.
تفاوت آن جامعه که روابط جنسى را محدود مىکند به محیط خانوادگى و کادر ازدواج قانونى، با اجتماعى که روابط آزاد در آن اجازه داده مىشود این است که ازدواج در اجتماع اول، پایان انتظار و محرومیت، و در اجتماع دوم، آغاز محرومیت و محدودیت است. در سیستم روابط آزاد جنسى، پیمان ازدواج به دوران آزادى دختر و پسر خاتمه مىدهد و آنها را ملزم مىسازد که به یکدیگر وفادار باشند و در سیستم اسلامى، به محرومیت و انتظار آنان پایان مىبخشد.
سیستم روابط آزاد اولا موجب مىشود که پسران تا جایى که ممکن است از ازدواج و تشکیل خانواده سر باز زنند و فقط هنگامى که نیروهاى جوانى و شور و نشاط آنها رو به ضعف و سستى مىنهد، اقدام به ازدواج کنند و در این موقع زن را فقط براى فرزندزادن و احیانا براى خدمتکارى و کلفتى بخواهند، و ثانیا پیوند ازدواجهاى موجود را سست مىکند و سبب مىگردد به جاى این که خانواده بر پایه یک عشق خالص و محبت عمیق استوار باشد و هر یک از زن و شوهر، همسر خود را عامل سعادت خود بداند، بر عکس، به چشم رقیب و عامل سلب آزادى و محدودیت ببیند و چنان که اصطلاح شده است یکدیگر را «زندانبان» بنامند.
وقتى پسر یا دخترى مىخواهد بگوید ازدواج کردهام، مىگوید براى خودم زندانبان گرفتهام. این تعبیر براى چیست؟ براى این که قبل از ازدواج آزاد بود هر کجا بخواهد برود، با هر کسى بخواهد برقصد، بلاسد، هیچ کس نبود که بگوید بالاى چشمت ابروست. ولى پس از ازدواج، این آزادیها محدود شده است، اگر یک شب دیر به خانه بیاید، مورد مؤاخذه همسرش قرار مىگیرد که کجا بودى؟ و اگر در محفلى با التهاب با دخترى برقصد همسرش به او اعتراض مىکند. واضح است که روابط خانواده در چنین سیستمى، تا چه اندازه سرد و سست و غیر قابل اطمینان است.
بعضیها مانند برتراند راسل پنداشتهاند که جلوگیرى از معاشرتهاى آزاد، صرفا به خاطر اطمینان مرد نسبت به نسل است؛ براى حل اشکال، استفاده از وسائل ضد آبستنى را پیشنهاد کردهاند؛ در صورتى که مساله، تنها پاکى نسل نیست؛ مساله مهم دیگر، ایجاد پاکترین و صمیمىترین عواطف بین زوجین و برقرار ساختن یگانگى و اتحاد کامل در کانون خانواده است. تامین این هدف وقتى ممکن است که زوجین، از هر گونه استمتاع از غیر همسر یا همسران قانونى چشم بپوشند، مرد چشم به زن دیگر نداشته باشد و زن نیز در صدد تحریک و جلب توجه کسى جز شوهر خود نباشد و اصل ممنوعیت هر نوع کامیابى جنسى در غیر کادر خانواده، حتى قبل از ازدواج هم رعایت گردد.
به علاوه، زنى که تا اینجا پیش رفته است که به پیروى از امثال راسل و تقلید از صاحبان مکتب «اخلاق نوین جنسى»، با داشتن همسر قانونى، عشق خود را در جاى دیگر جستجو مىکند و با مرد مورد عشق و علاقه خود، همبستر مىشود، چه اطمینانى هست که به خاطر همسر قانونى که چندان مورد علاقهاش نیست، وسائل ضد آبستنى به کار برد و از مرد مورد عشق و علاقه خود آبستن نشود و فرزند را به ریش همسر قانونى نبندد؟ قطعا چنین زنى مایل است که فرزندى که به دنیا مىآورد، از مرد موردعلاقهاش باشد نه از مردى که فقط به حکم قانون همسر اوست و الزاما به حکم قانون نباید از غیر او آبستن شود. همچنان مرد نیز طبعا علاقهمند است که از زن مورد عشق و علاقهاش فرزند داشته باشد نه از زنى که با زور قانون به او پیوند کردهاند. دنیاى اروپا عملا نشان داده است که با وجود وسائل ضد آبستنى، آمار فرزندان غیر مشروع وحشتآور است.
۳-استوارى اجتماع
کشانیدن تمتعات جنسى از محیط خانه به اجتماع، نیروى کار و فعالیت اجتماع را ضعیف مىکند. بر عکس آنچه که مخالفین حجاب خردهگیرى کردهاند و گفتهاند: «حجاب، موجب فلج کردن نیروى نیمى از افراد اجتماع است» بىحجابى و ترویج روابط آزاد جنسى، موجب فلج کردن نیروى اجتماع است.
آنچه موجب فلج کردن نیروى زن و حبس استعدادهاى اوست، حجاب به صورت زندانى کردن زن و محروم ساختن او از فعالیتهاى فرهنگى و اجتماعى و اقتصادى است و در اسلام چنین چیزى وجود ندارد. اسلام نه مىگوید که زن از خانه بیرون نرود و نه مىگوید حق تحصیل علم و دانش ندارد-بلکه علم و دانش را فریضه مشترک زن و مرد دانسته است-و نه فعالیت اقتصادى خاصى را براى زن تحریم مىکند. اسلام هرگز نمىخواهد زن بیکار و بیعار بنشیند و وجودى عاطل و باطل بار آید. پوشانیدن بدن به استثناى وجه و کفین، مانع هیچ گونه فعالیت فرهنگى یا اجتماعى یا اقتصادى نیست. آنچه موجب فلج کردن نیروى اجتماع است، آلوده کردن محیط کار به لذتجوییهاى شهوانى است.
آیا اگر پسر و دخترى در محیط جداگانهاى تحصیل کنند و فرضا در یک محیط، درس مىخوانند، دختران بدن خود را بپوشانند و هیچ گونه آرایشى نداشته باشند، بهتر درس مىخوانند و فکر مىکنند و به سخن استاد گوش مىکنند یا وقتى که کنار هر پسرى، یک دختر آرایش کرده با دامن کوتاه تا یک وجب بالاى زانو نشسته باشد؟ آیا اگر مردى در خیابان و بازار و اداره و کارخانه و غیره، با قیافههاى محرک و مهیج زنان آرایش کرده دائما مواجه باشد، بهتر سرگرم کار و فعالیت مىشود یا در محیطى که با چنین مناظرى روبرو نشود؟ اگر باور ندارید، از کسانى که در این محیطها کار مىکنند، بپرسید. هر مؤسسه یا شرکت یا ادارهاى که سخت مایل است کارها به خوبى جریان یابد، از این نوع آمیزشها جلوگیرى مىکند. اگر باور ندارید، تحقیق کنید.
حقیقت این است که این وضع بىحجابى رسوا که در میان ماست و از اروپا و آمریکا هم داریم جلو مىافتیم، از مختصات جامعههاى پلید سرمایهدارى غربى است و یکى از نتایج سوء پولپرستىها و شهوترانیهاى سرمایهداران غرب است، بلکه یکى از طرق و وسائلى است که آنها براى تخدیر و بىحس کردن اجتماعات انسانى و درآوردن آنها به صورت مصرفکننده اجبارى کالاهاى خودشان به کار مىبرند.
«اطلاعات»۴۷/۹/۵ گزارشى از اداره کل نظارت بر مواد خوردنى، آشامیدنى، آرایشى نقل کرده است. درباره لوازم آرایش چنین مىنویسد:
«تنها در ظرف یک سال، ۲۱۰ هزار کیلو مواد و لوازم آرایش از قبیل ماتیک، سرخاب، کرم، پودر، سایه چشم براى مصرف خانمها وارد شده است. از این مقدار، ۱۸۱ هزار کیلوگرم آن، انواع کرم بوده است. در این مدت به ۱۶۵۰ قوطى و ۲۵۰۰ دوجین پودر صورت و ۴۶۰۴ عدد روژ لب، ۲۲۸۰ عدد صابون لاغرى، ۲۲۸۰ آمپول آرایشى اجازه ورود داده شده است. البته باید ۳۱۰۰ عدد سایه چشم و۲۴۰۰ خط چشم را نیز به آن اضافه کرد».
آرى باید زن ایرانى به بهانه «تجدد» و «تقدم» و «مقتضیات زمان» هر روز و هر ساعت، با وسائلى که در دنیاى سرمایهدارى تهیه مىشود، خود را در معرض نمایش بگذارد تا بتواند چنین مصرفکننده لایقى براى کارخانههاى اروپایى باشد. اگر زن ایرانى بخواهد خود را فقط براى همسر قانونى و یا براى حضور در مجالس اختصاصى زنان بیاراید، نه مصرفکننده لایقى براى سرمایهداران غربى خواهد بود و نه وظیفه و ماموریت دیگرش را که عبارت است از انحطاط اخلاق جوانان و ضعف اراده آنان و ایجاد رکود در فعالیت اجتماعى، به نفع استعمار غرب انجام خواهد داد.
در جامعههاى غیر سرمایهدارى با همه احساسات ضد مذهبى که در آنجا وجود دارد، کمتر شنیده مىشود که چنین رسواییها به نام آزادى زن وجود داشته باشد.
۴-ارزش و احترام زن
قبلا گفتیم که مرد به طور قطع، از نظر جسمانى، بر زن تفوق دارد. از نظر مغز و فکر نیز تفوق مرد لااقل قابل بحث است. زن در این دو جبهه، در برابر مرد قدرت مقاومت ندارد، ولى زن از طریق عاطفى و قلبى، همیشه تفوق خود را بر مرد ثابت کرده است. حریم نگه داشتن زن میان خود و مرد، یکى از وسائل مرموزى بوده است که زن براى حفظ مقام و موقع خود در برابر مرد از آن استفاده کرده است.
اسلام، زن را تشویق کرده است که از این وسیله استفاده کند. اسلام مخصوصا تاکید کرده است که زن هر اندازه متینتر و باوقارتر و عفیفتر حرکت کند و خود را در معرض نمایش براى مرد نگذارد، بر احترامش افزوده مىشود.
بعدا در تفسیر آیات سوره احزاب خواهیم دید که قرآن کریم پس از آن که توصیه مىکند زنان خود را بپوشانند مىفرماید: ذلک ادنى ان یعرفن فلا یؤذین، یعنى این کار براى این که به عفاف شناخته شوند و معلوم شود خود را در اختیار مردان قرار نمىدهند، بهتر است و در نتیجه دور باش و حشمت آنها، مانع مزاحمت افراد سبکسر مىگردد.
—————–
پىنوشتها
۱- ص/ ۳۲
۲- نهج البلاغه، نامه ۵۳
۳- رجوع شود به صحیح مسلم، ج ۴/ ص ۱۴۸-۱۵۱