در مورد چگونه زیستن سخن مىگویم
زندگى همیشه و همواره داراى استمرار و پیوستگى است. زندگى در حال حرکت به سوى هیچ مقصد نهایى نیست. زندگى فقط یک زیارت و یا به گفتهاى دیگر یک سفر است، نه براى این که به نقطهای برسى، یا به اهدافى دست پیدا کنى، بلکه باید در این سیاحت فقط برقصید و از لحظات لذت ببرید بدون این که دربارهى رسیدن به مقصد [نهایى] کوچکترین آزارى به خود راه دهید.
چه خواهید کرد اگر شما به هدف غائى زندگى برسید؟ هیچ کسی در این مورد سوال نمىکند، چرا که هر کسى سعى دارد، هدفى را در زندگىاش داشته باشد. اما تصور کنید که اگر شما واقعا به مقصد نهایی در زندگى تان برسید، پس از آن چه کارى خواهید کردید؟ چیزى که اتفاق مىافتد این است که شما آشفته و شرمسار خواهد بود چرا که هیچ جاى دیگرى براى رفتن ندارید… شما به مقصد و هدف اصلى دست یافتهاید و در این سفر شما همه چیز خود را از دست دادهاید. در نتیچه زمانى که به مقصد اصلى مىرسید، باید لخت و عریان ایستاده و دور و ور خود را به مانند یک آدم احمق و دیوانه نگاه کنید؛ چه فایده دارد که شما یک عمر عجله کردید، نگران بودید و سرانجام نتیجهى کارتان این باشد؟!
زندگی بىفکرانه خودش را به مانند یک «چرخ دوار» تکرار مىکند، مگر این که شما به یک فرد فکور تبدیل شوید. براى همین است که بوداییها آن را، چرخ زندگى و مرگ و یا چرخ زمان مىنامند. زندگى به مانند یک چرخ در حال حرکت است: تولد، مرگ را به دنبال خواهد داشت، مرگ، تولد را به دنبال خواهد داشت، عشق به دنبال خود تنفر را خواهد داشت، تنفر به دنبال خود عشق را ، موفقیت به دنبال خود شکست را و شکست به دنبال خود موفقیت را خواهد داشت.
فقط نگاه کنید! اگر شما تنها براى چند روز این چرخه را نظاره کنید، به یک الگوى که در حال تکرار خودش است، دست خواهید یافت. یک روز و در یک صبح خوب، شما بسیار خوشحال و داراى احساس بسیار خوبى هستید و در روز دیگر شما احساس بسیار دلمردگى و گرفتگى دارید به طورى که شروع به فکر کردن دربارهى خودکشى مىکنید. یک روز شما سرشار از زندگى هستید و احساس سعادت و شکرگذارى و سپاس از خدا را دارید، و دگر روز احساس عمیق شکایت از این که چرا باید انسان به این زندگى ادامه دهد… تا زمانى که شما قادر به دیدن الگوى زندگى نباشید، این احساسات متضاد مکررا در حال تکرار خودشان خواهند بود. اما همین که که این الگو را مشاهده کردید، شما مىتوانید از داخل آن خارج شوید.
زندگىات را بىجهت بخاطر چیزهاى که از دست خواهى داد، تلف نکن. به زندگى اعتماد کن، اگر به آن اعتماد کنى، تو مىتوانى علم و دانشات را کنار بگذارى. تو قادرى ذهنت را نیز کنار بگذارى و با اتکا به این اعتماد است که یک گشایش بیکران در زندگیت حاصل خواهد شد. پس از آن، زندگى دیگر یک زندگى معمولى نخواهد بود بلکه سرشار و مملو از خداوندگار خواهد شد. زمانی که قلب شما بیگناه است و دیوارها همگى ناپدید مىشوند، شما به بىنهایت پل خواهید زد. شما فریب نخواهید خورد، دیگر هیچ چیزى را نمىشود از شما گرفت. در حقیقت، آن چیزهاى که مىشود از شما گرفت، ارزش نگه داشتن ندارند؛ پس چرا در هنگامه از دست دادن آنها، به خود ترس راه مىدهید؟ [ثروت واقعى] را هیچ کسى نمىتواند از شما بگیرد. شما نمىتوانید ثروت واقعى خودتان را از دست بدهید.
منبع: عبدالعلى چنگیز؛ پایگاه خانواده مطهر