سبک زندگی جوانان کافی شاپ
جهت مطالعه این مقاله، به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
جهت مطالعه این مقاله، به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
جهت مطالعه مقاله، به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
جهت مطالعه این مقاله، به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
جهت مطالعه این مقاله، به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
جهت مطالعه این مقاله، به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
۱)مقدّمه
نهادهای اجتماعی، هر یک برای برآوردن نیازی از نیازهای اساسی بشر پدید آمدهاند. نهاد خانواده نیز در پی سامان بخشیدن به نیازهای جنسی و تولید نسل و سکونت و آرامش روحی است. اما با این وصف، نهاد خانواده در تعامل با سایر نهادهای اجتماعی اشکال و صور متنوّعی مییابد، روابط اعضای خانواده را دگرگون میکند و کارکردهای آن را به چالش میکشاند.
در جوامع سنّتی، که تغییرات اجتماعی آهنگ کُندی داشت، بیشترین آسیبهای اجتماعی از اعضای خانواده ناشی میشد؛ اما در جوامع صنعتی و نوین امروزی، که دگرگونیهای اجتماعی بسی شتاب یافته و جوامع را در «حال گذار» پیوسته قرار داده، وضع به گونه دیگری است؛ زیرا بسیاری از تحوّلات و تغییرات اجتماعی تأثیر عمیقی در نهاد خانواده بر جای میگذارد و از این رهگذر، خانواده نیز در معرض آسیب قرار میگیرد.
امروزه مسئله « اشتغال و استقلال مالی» برای زنان از اهمیت فراوانی برخوردار است. کارخانهها، شرکتها و بیمارستانها، آموزش و پرورش و دیگر بنگاههای اشتغالزا ترجیح میدهند در برخی بخشها، برای پیشبرد مأموریتها و وظایف خود از زنان استفاده کنند؛ اما به موازات اشتغال زنان در خارج از خانه، خانواده و اعضای آن از غیبت زن و خلأ وجودی او دچار آسیب و عوارض منفی میشوند.
اشتغال زنان، یکی از عوامل آسیبزا است که امروزه خانواده را متأثر نموده. اکنون این سؤال مطرح میشود که جامعه در حال گذار چه مشکلات و آسیبهایی برای خانواده پدید آورده است؟ و از منظر دین مبین اسلام، چه راه حلهایی برای جبران و رفع این مشکلات وجود دارد؟
پیش از پرداختن به پاسخ دو سؤال مزبور، لازم است واژگان کلیدی این پژوهش به دقت مورد بررسی قرار گیرد. در این مقال چهار مفهوم کلیدی توضیح داده میشود تا قلمرو و ابعاد بحث روشن گردد و از هر گونه پیش داوری و خلط بحث جلوگیری شود.
۲) بررسی واژگان محوری
۲ـ۱) آسیبشناسی اجتماعی۱
مفهوم «آسیبشناسی» نخست در مباحث پزشکی، برای شناسایی امراض و بیماریهای مربوط به اعضای بدن و بافتهایش و درمان آن امراض به کار میرفت و سپس توسط دورکیم در مباحث «جامعهشناسی انحرافات» به کار رفت. در فرهنگ جامعهشناسی چنین آمده است: «این مفهوم قرن نوزدهمی مبتنی است بر تشابهی که بین بیماریهای عضوی یا مرضشناسی و انحرافات اجتماعی قایل بودهاند. در بحث اِ. دورکیم از جرایم و خودکشی، آسیبشناسی اجتماعی بیش از آن که امری مربوط به انحرافات افراد تلقّی شود، بر اساس در نظر گرفتن فرق شرایط بهنجار و نابهنجار اجتماعی مورد توجه قرار میگیرد. به علاوه، دورکیم مدعی است که این فرق دارای عینیت است، مبتنی بر داوری اخلاقی نیست و آسیبشناسی اجتماعی را میتوان به طور علمی سنجید و مورد آزمایش قرار داد. متأسفانه کاربرد این مفهوم از طرف دورکیم، مبهم است. وی آسیبشناسی اجتماعی را صرفاً یکی از وجوه بهنجار بودن شرایط جامعه به حساب میآورد.»۲
۲ـ۲) نهاد اجتماعی۳
«نهاد اجتماعی» عبارت است از: شبکه روابط اجتماعی پایداری که برای برآورده شدن یک نیاز اساسی بشر شکل گرفته باشد.
آنتونی گیدنز در تعریف «نهاد اجتماعی» میگوید: «شیوههای اساسی فعالیت اجتماعی که اکثریت اعضای یک جامعه معیّن از آنها پی روی میکنند. نهادها شامل هنجارها و ارزشهایی هستند که بسیاری از مردم با آنها همنوایی میکنند. همه شیوههای رفتار نهادی شده به وسیله ضمانتهای اجرایی نیرومند حمایت میشوند. نهادها اساس یک جامعه را تشکیل میدهند؛ زیرا شیوههای نسبتاً ثابت رفتار را، که در طول زمان پایدار میماند، ارائه میکنند.»۴
۲ـ۳) خانواده
خانواده، نخستین نهاد اجتماعی است که هسته اولیه زندگی اجتماعی را تشکیل میدهد و از دیدگاه کارکردی، روابط خویشاوندی و خانوادگی ضرورتهای اساسی مربوط به بقا را برآورده میکنند. این ضرورتها عبارتند از:
۱) تنظیم روابط جنسی و مقاربتی؛
۲) فراهم ساختن حمایت زیستی از هر یک از اعضای جامعه، به ویژه نوزادان و کودکان که آینده سازان جامعهاند.
۳) ایجاد واحد باثباتی از جامعهپذیری، به نحوی که کودکان بتوانند فرهنگ و مهارتهای بازی نقش را، که برای زندگی بزرگ سالی اساسی است، کسب کنند.
۴) تأمین فضایی از حمایت اجتماعی مساوی برای کودکان و بزرگسالان؛
۵) تنظیم و روشمند ساختن جانگیری بزرگسالان جوان در موقعیتهای حیاتی تولیدی (اقتصادی) و بازآوری زایمان و تربیت بچه در جامعه.۵
خانواده به دو نوع «هستهای» و «گسترده» تقسیم میشود. مقصود از خانواده «هستهای» خانوادهای است که از پدر و مادر و فرزندان تشکیل شده است. ولی خانواده «گسترده»، خانوادهای است که در آن، علاوه بر پدر و مادر و فرزندان، پدر بزرگ، مادربزرگ، عمّه، خاله، دایی و عمو و فرزندان آنها حضور دارند.
در جوامع سنّتی، الگوی خانواده «گسترده» غلبه دارد؛ زیرا همبستگی طایفهای و قبیلهای بسیار مستحکم است و تجمّع افراد خانواده علاوه بر مشارکت در امر تولید و کشاورزی، ساز و کاری برای دفاع اجتماعی از خطرات طبیعت و جنگ و تهدیدها به شمار میرود.
ولی در جوامع معاصر و صنعتی، بیشتر الگوی خانواده «هستهای» و با جمعیت کم شیوع دارد و ارتباط و روابط خانوادگی در این نوع خانواده بسیار رنگ باخته و آنها از حمایت گسترده فامیل و طایفه کمتر برخوردارند. (در این مقاله، عمدتاً خانواده «هستهای» مدّنظر است.)
۲ـ۴) جهان معاصر
شناخت ویژگیهای جهان معاصر ما را با واقعیات زندگی اجتماعی ـ که گیدنز از آن به «جهانی شدن زندگی اجتماعی» یاد میکند ـ و تأثیرات آن بر خانواده و آسیبهای آن بیشتر آشنا میسازد. به طور فشرده، میتوان به چند ویژگی شاخص جهان معاصر اشاره کرد:
۱) ناهمگرایی میان کشورهای غنی و فقیر؛
۲) جهانی شدن رسانههای جمعی؛
۳. تحوّلات سریع و شتابان؛
۴) جهانی شدن اقتصاد و تجارت جهانی؛
۵) عصر سلطه و استعمار؛
۶) تورّم گسترده و بحرانزا؛
۷) مسابقه تسلیحاتی؛
۸) بحران انرژی و مواد اولیه؛
۹) رشد دینگرایی؛
۱۰) هستهای شدن خانواده؛
۱۱) نهضت دفاع از حقوق زنان؛
۱۲) مرحله گذار از مدرنیسم به پست مدرنیسم.
آشنایی با شاخصهای مزبور و توجه به میزان تأثیر آنها در نهاد خانواده، چشماندازی را پیش روی ما میگشاید که همه مشکلات و نابهنجاریها را معلول ارتباط درونی اعضای خانواده ندانیم و با وسعت بینش و نظر، از دخالت خودآگاه و ناخودآگاه چنین عواملی چشمپوشی ننماییم. پس از بررسی مفاهیم بحث، آسیبهای اجتماعی، که در جوامع معاصر و در حال گذرا وجود دارد، مورد بررسی قرار میگیرد:
۳) افسردگی
یکی از آسیبهایی که منشأ اجتماعی دارد، «افسردگی» است. این بیماری روحی، که واکنش طبیعی در مقابل فشارهای زندگی است، در زنان بیش از مردان پدید میآید. در تعریف «افسردگی» میگویند: «افسردگی نوعی نابهنجاری خلقی یا عاطفی است که طیفهای پایینِ آن را افراد عادی نیز بعضی مواقع، تجربه میکنند. خود ما بعضی وقتها احساس غم و ملامت میکنیم و حاضر نیستیم به هیچ کاری حتی کارهای لذتبخش دست بزنیم.»۶
۳ـ۱) نشانههای افسردگی
افسردگی دارای علایم و نشانههایی است که طبق آن، فرد از همه چیز ناامید شده، غم و غصهای بر دل او چیره میشود. او احساس وحشت میکند و از تصمیم گرفتن برای زندگی خود عاجز مانده است و هر گاه میخواهد کاری انجام دهد، در خود صلاحیت و کفایت لازم احساس نمیکند. یکی از نشانههای بسیار خطرناک افسردگی، این است که فرد آنچنان از همه کس و همه چیز ناامید میشود که به فکر خودکشی و خودزنی میافتد و یا، دست کم، بسیار گریه میکند.
به طور کلی، برای افسردگی ۱۲ نشانه برشمردهاند:
۱) خلق و روحیه افسرده؛
۲) عصبانیت و بیحوصلگی (عدم تحمّل دیگران حتی نزدیکان)؛
۳) بیعلاقگی و لذت نبردن از فعالیتهای تفریحی؛
۴) کاهش انرژی یا بیقراری؛
۵) بیاشتهایی؛
۶) کاهش شدید وزن؛
۷) بیخوابی (دیدن کابوس در خواب، خواب بریده)؛
۸) کاهش قوای ذهنی (عدم تمرکز حواس، فراموشی، عدم قدرت تصمیمگیری، عدم قدرت سریع پاسخگویی)؛
۹) کاهش میل جنسی؛
۱۰) احساس بیارزشی و گناه (احساس گناه، مهم ندانستن خود)؛
۱۱) احساس ناامیدی و فکر خودکشی؛
۱۲) علایم و دردهای جسمانی (سر درد، کمردرد، سرگیجه، یبوست، بیحسی عضلانی، لرزش اندام).۷
انجمن روان پزشکی آمریکا سه دسته از اختلالات افسردگی را طبقه بندی کرده است:
الف) افسردگی اساسی؛۸
ب) افسردگی خویی؛۹
ج) افسردگی غیر از دو نوع قبلی.
در نوع اول، یک یا چند دوره اساسی (دستکم دو هفته خلق افسرده یا از دست دادن علاقه، به اضافه علایم دیگر افسردگی) وجود دارد، اما نوع دوم دستکم دو سال خلق افسرده در بیشتر اوقات روز همراه با سایر علامتها مشاهده میشود.
۳ـ۲) رابطه خانواده و افسردگی
گاهی فشارهای اقتصادی و اجتماعی و یا فقدان والدین یا فرزندان، موجب افسردگی شدید روحی و روانی فرد میشود و روابط خانوادگی را دچار اختلال میکند و بر اساس مطالعات همایشی، میان وضعیت خانوادگی و افسردگی فرد همبستگی وجود دارد.
براون و همکاران (۱۹۷۸) میزان آسیبپذیری در مقابل افسردگی را به عنوان بخشی از عوامل مرتبط با خانواده میدانند. طبق تحقیق آنان، زنانی که دارای سه یا بیش از سه کودک زیر چهار سال در خانه هستند، اعتماد و اطمینان خود را برای برقراری ارتباط صحیح با شوهر از دست میدهند و حتی مطمئن نیستند بتوانند دوستان دوران خردسالی و قبلی خود را به اندازه لازم ملاقات کنند. این گونه زنها و زنانی که مادر خود را پیش از ۱۱ سالگی از دست دادهاند، بیش از مردم دیگر برای افسردگی مستعد هستند.۱۰
البته ناگفته نماند که کودکان نیز در برخی مواقع دچار افسردگی میشوند. کودکانی که با کمبود مراقبت و مهرورزی و یا طرد شدن از سوی والدین مواجه میشوند و یا فقدان وجدانی والدین و ستیزههای خانوادگی را تجربه میکنند بیشتر در معرض نوعی افسردگی و فشار روانی قرار میگیرند.
۳ـ۳) علل افسردگی
معمولا آسیبشناسان سه علت زیستی، اجتماعی و روانی برای افسردگی ذکر کردهاند.
۳ـ۳ـ۱) زیستی
مقصود از علل زیستی، عواملی است که از طریق وراثت، از والدین به فرزندان منتقل میشود که در این صورت، لازم است افرادی که در خانواده شان چنین سابقهای وجود دارد با مراجعه به روان پزشک، برای مشکلات خود راه علاجی پیدا کنند و موضوع را با آنها در میان بگذارند.
عامل دیگر زیستی شامل هر گونه آسیب به مغز در حالات جنینی در رحم مادر یا در حین زایمان و پس از تولّد میشود. آسیب به مغز میتواند به شکل ضربه فیزیکی و یا به شکل هر گونه بیماری مغزی ـ مثلا، تومور یا عفونت ـ باشد. در متون پزشکی، برخی همهگیریهای ویروسی گزارش شده است که گروه زیادی از افراد همزمان دچار سلسلهای از علایم از جمله افسردگی شدهاند. برخی بیماریهای جسمی و داخلی همچون کمکاری غده تیروئید یا بیماری پارکینسون یا سکته قلبی و مغزی و اسکلرو زمولتی پل نیز میتوانند خود را به شکل افسردگی نشان دهند.۱۱
۳ـ۳ـ۲) اجتماعی
عامل اجتماعی افسردگی، معمولا به وضعیت فرد در مقاطع گوناگون زندگی از کودکی و جوانی و پیری و تحوّلات زندگی مربوط میشود. چنانچه کودک در محیطی گرم و با صمیمیت رشد کند که پدر و مادرش ضمن داشتن درآمد مناسب، از تفاهم نسبی برخوردار باشند و ارزشهای اخلاقی و دینی بر زندگی آنان حاکم باشد، به احتمال قوی، کمتر دچار بیماری روانی و افسردگی میشود و اعتماد به نفس پیدا میکند. ولی در مقابل، کودکی که در خانواده پرجمعیت رشد میکند و یا در خانوادهای که انواع نابسامانیها و ستیزههای خانوادگی وجود دارد و یا در سنین حسّاس نوجوانی، والدین را از دست بدهد، به احتمال زیاد، دچار افسردگی میشود.
محیط مدرسه و کار، مهاجرت و جابجایی و نابسامانیهای اقتصادی و تورّم شدید میتواند افراد را به افسردگی مبتلا سازد.
امروزه در جامعه ما، که به سرعت مردم به سوی تجمّلات و کالاهای شیک و مصرفگرایی مفرط تمایل پیدا میکنند، به دلیل آن که خانوادهها نمیتوانند خود را با تغییرات سریع و شتابان مصرفگرایی منطبق نمایند، زیاد دچار افسردگی میشوند.
۳ـ۳ـ۳) روان شناختی
این عامل شاید مهمترین عامل افسردگی باشد؛ زیرا سایر عوامل از طریق این عامل اثر خود را بر جای میگذارند. چنانچه فرد همیشه نگرش منفی و بدبینانهای به خود، زندگی و اطرافیانش داشته باشد، به زودی در دام افسردگی میافتد. از سوی دیگر، هر کس باید توانمندیهای خود را بشناسد و به همان میزان، بر داشتههای خود تکیه کند و بر اساس شناختی که از محیط دارد و ضمیمه نمودن توان و قدرت درونی، به انجام رفتار اقدام نماید. اما اگر فرد اتّکا به نفس۱۲ نداشته باشد و همیشه خود را حقیر و ناتوانتر از دیگران بپندارد، به زودی در گرداب مرگبار افسردگی فرو خواهد رفت. روشن است که وجود باورها و اعتقادات نادرست، نگرشهای بیمارگونه و حاکمیت جبر بر روان منجر به بروز رفتار بیمارگونه میگردد. وجود تضاد بین اعتقاد و رفتار و یا بین نگرش و رفتار، تعادل روانی انسان را خدشه دار میسازد. از منظر الگوهای شناختی، که در شناخت و درمان افسردگی به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است، وجود باورهای غلط در ذهن، انسان را گرفتار این بیماری میکند و اصلاح این باورها در فرایند شناختدرمانی، محور درمان به شمار میرود.۱۳
۳ـ۴) درمان افسردگی
معمولا سه راه عمده برای درمان افسردگی پیشنهاد میشود:
۳ـ۴ـ۱) درمان فیزیکی
از سی سال پیش تاکنون، داروهایی برای درمان افسردگی به بیماران توصیه شده که عبارتند از: «ایمی پرامین»، «آمی تراپیتیلین» و مهارکنندگان آنزیم و مونوآمین اکسید از قبیل: «ترانیل سیپرومین» و «فنلرین» البته داروهای مزبور عوارض جانبی فراوانی بر بیمار دارد، ولی امروزه داروی جدیدی توصیه میشود که مصرف یک تا دو قرص آنها در روز کافی است. این داروی جدید «SSRI,S» نام دارد و شامل فلوئوکستین پاروکسبتن، سرترالین و فلووکسامین است. گاه شوک برقی نیز برای کسانی که مبتلا به افسردگی شدید باشند توصیه شده است.۱۴
لازم به ذکر است که دارو برای افرادی توصیه میشود که با روان درمانی معالجه نشوند، اما امروزه مشاوران روانشناس از طریق روانشناسی بالینی و گفتاردرمانی و القای اعتماد به نفس و آمادهسازی روح و روان آسیبدیده برای مقابله و یا فراموشی فشارهای روانی، تأثیر بیشتری بر بیمار میگذارند که عوارض جانبی مصرف دارو را هم به دنبال نخواهد داشت.
۳ـ۴ـ۲) شناخت درمانی۱۵
در دهه ۱۹۸۰ گروهی از روان پزشکان و روانشناسان، برای شناخت و درک بهتر افسردگی، رویکرد جدیدی ابداع کردند و آن «شناخت درمانی» بود. کار اساسی آن توسط پرفسور اتی بک و همکارانش در دانشکده پزشکی دانشگاه «پنسیلوانیا» انجام گرفت و از آن زمان تاکنون بسیاری از پزشکان آن را مورد توجه قرار دادهاند.
شناخت درمانی چیست؟ اساس بنیادین این نظریه آن است که خُلق شما، انعکاسی از شیوه تفکر شماست. به عبارت دیگر، خُلق شما، توسط شناختها یا افکارتان شکل میگیرد. شناختها به شیوه نگرش شما به دنیای اطرافتان، به تمام تعابیر و تفاسیری که دارید، ادراکها، تصاویر ذهنی، باورها و نگرشهای شما اطلاق میشود.۱۶ بنابراین:
الف) اولا، باید دانست که مشکلات زندگی نوعی امتحان الهی است، و در صورت مقاومت و تحمّل در برابر آنها، پاداش عظیمی در انتظار فرد است. این مشکلات برای همه انسانها پیش میآید و منحصر به فرد نیست؛ (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْء مِنَ الْخَوفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص مِنَ الأَمَوَالِ وَ الأنفُسِ وَ الَّثمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ.)(بقره: ۱۵۵)
ب) ثانیاً، حوادثی که گریبانگیر فرد میشود، حاصل عمل خود اوست و نباید دیگران را در این زمینه مقصّر دانست؛ (وَ مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَهٔ فَبَِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُو عَن کَثِیر)(شوری: ۳۰)
پس انسان در برخورد با مشکلات و نابسامانیها، ابتدا باید بداند که این مشکلات ناشی از رفتار نسنجیده خود اوست و دیگران در این خصوص نقش اصلی ندارند، و دیگر این که این مشکلات وسیله آزمایش الهی است و او میتواند با نیروی صبر بر آنها غلبه کند و نباید با تفکرات و وساوس شیطانی روحیه خود را از دست بدهد.
۳ـ۴ـ۳) روان درمانی
در این زمینه، توصیههایی ارائه شده است؛ از جمله:
الف) فرد باید ارتباط معنوی خود را با خداوند زیادتر کند؛ زیرا تمام اسباب و مسبّبات عالم در دست قدرت اوست و شاید همین مشکلات سبب نزدیکتر شدن او به خداوند شود تا از غفلت بیرون بیاید؛ (وَ لَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَی أُمَم مِن قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَ الضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ.)(انعام: ۴۲)
ب) یاد خدا داشتن؛ (الَّذِینَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِاللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.) (رعد: ۲۸)
ج) در هیچ شرایطی نباید امید به خدا را در حل مشکلات از دست داد؛ زیرا ناامیدی به معنای قطع همه راههای حل مشکلات است؛ (وَ لاَ تَیْأَسُواْ مِن رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ.) (یوسف: ۸۷)
د) توکّل به خدا در ستیزها و کشمکش ها؛ (قُل لَن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.)(توبه: ۵۱)
و) انسان مؤمن در هر حال، باید از خدا راضی باشد و تمام مشکلات را هدیهای از جانب خداوند بداند. در این صورت، هر قدر فشار زندگی بیشتر شود، کوچکترین تأثیری بر روح بلند او نخواهد داشت.
حضرت علی(علیه السلام) میفرماید: «من رضی مِن اللّه بما قسّم له استراح بدنه»؛۱۷ هر کس به آنچه خداوند برایش تقسیم کرده است راضی باشد، بدنش احساس راحتی میکند.
پس هنگامی که انسان افسرده جهان را آزمایشگاه میزان صبر و تحمّل خود بداند و توجه کند که این بلاها از هیچ انسانی استثنا نشده است، با امید به خدا و ارتباط از طریق دعا و افزایش معنویت، روحیه از دست رفته او باز میگردد و روح او توان مقابله و بلکه غلبه بر مشکلات و فشارهای زندگی پیدا خواهد کرد.
۳ـ۵) چگونگی ارتباط افکار با افسردگی
۳ـ۵ـ۱) تعمیم بیش از حد
شما چنین میاندیشید که چون یک بار حادثه ناگواری برایتان اتفاق افتاده است، این اتفاق همیشه برایتان رخ خواهد داد و به همین دلیل، سرخورده و مأیوس میشوید.
۳ـ۵ـ۲ شخصیسازی
شما خود را در مورد هر حادثه ناخوشایند و منفی تنها فرد مسئول میپندارید، در حالی که صحّت این نتیجهگیری بر دلایل و شواهد کافی استوار نیست.
۳ـ۵ـ۳) تفکر به شیوه همه یا هیچ
این مبحث به ارزیابی خود، افراد دیگر و شرایط و اوضاع به نحو افراطی اشاره دارد و در این نگاه، حد وسط وجود ندارد.
۳ـ۵ـ۴) استنتاج عجولانه و بیاساس
زمانی که شواهد برای نتیجهگیری ناکافی است و یا حتی به هیچ وجه شواهدی در دست ندارید، به طور منفی و با عجله نتیجهگیری میکنید. این عمل را «نتیجهگیری عجولانه و بیاساس» میگویند.
۳ـ۵ـ۵) فاجعهانگاری
ممکن است به خودتان بگویید «اشتباه وحشتناکی مرتکب شدهام، چه قدر بد شد! تباه شدم.» در این حالت، احتمالا چنین اشتباهات و خطاهایی را بیش از حد بزرگ میکنید و به طور ناهماهنگی جنبه مثبت رفتار و موفقیت را بیارزش قلمداد میکنید. مسئولیت و تقصیرهای خود را زیر ذرّه بین میبرید و بزرگ جلوه میدهید و توانمندیهای خود را دستکم میگیرید. این دیدگاه جهتگیرانه به کاهش عزّت نفس و اعتماد به آن منجر میشود.
۳ـ۵ـ۶) مردود شمردن نکات مثبت
در این نگرش، نه تنها جنبههای مثبت اوضاع نادیده گرفته میشود و فرد روی جنبههای کوچک و منفی تأکید میکند، بلکه بیش از آن جنبههای مثبت موجود را به صراحت، به منفی تبدیل میسازد.
۳ـ۵ـ۷) باید گفتنها
در این وضعیت، فرد مانند یک کارفرمای سنگدل برای خود و دیگران قوانین خودسرانه، دلبخواه و غیرقابل اجرا وضع میکند. چنین انتظارات و معیارهایی افراطی با عملکرد روزانه ما انسانهای عادی مطابقت ندارد و همواره در شخص احساسات نامطلوب و شکست ایجاد خواهد کرد.۱۸
۴) شکاف سنّی در ازدواج
یکی دیگر از آسیبهای خانواده، فاصله سنّی زیاد میان زن و مرد است. هرچند مردان دوست دارند با زنان جوانتر از خود ازدواج کنند، اما به هر حال، وجود مشکلات فرهنگی و اجتماعی بسیاری مانع جدّی چنین کاری به شمار میآید.
به عقیده برنارد (J. Bernard) بیشترین خرسندی برای زنان هنگامی حاصل میشود که با مردی ازدواج کنند که پنج تا شش سال، سالمندتر از ایشان باشد و برای مردان همین خرسندی هنگامی به وجود میآید که میان صفر تا ده سال بزرگتر از همسرانشان باشند.۱۹
در برخی مناطق کشور ما، مردان گاهی با داشتن فاصله بیش از ۴۰ سال از زنان، با آنان ازدواج مینمایند و خانوادهها صرفاً برای منافع مادی با چنین ازدواجهایی موافقت میکنند. این امر معمولا در سطح انسانهای معمولی موجب بحران و ستیزههای خانوادگی میشود و کفویتی که در فرهنگ اسلام بر آن تأکید گردیده، نادیده انگاشته میشود؛ زیرا روشن است که تمایلات، نیازها و احساسات یک مرد ۶۰ ساله بسیار متفاوتتر از دختر نوجوان ۱۴ ساله است. تفاهم، عشق و محبت چگونه در سایه این ازدواج جامه عمل میپوشد و آیا چنین دختری آمال، آرزوها و سعادت خود را در این زندگی مشترک مییابد؟
در این خصوص، لازم است سن متناسب ازدواج برای زوجین رعایت شود تا مصالح زندگی زوجین رعایت گردد. این موضوع به سلامت خانواده از لحاظ روحی، جسمی، فرهنگی و اجتماعی کمک شایان توجهی میکند.
۵) تبدیل خانه به خوابگاه
در جامعه معاصر، زنان بسیاری شاغل هستند، مرد هم برای فراهم نمودن یک زندگی نسبتاً مرفّه مجبور به داشتن دو شغل است و فرزندان هم هر یک دنبال مدرسه و دانشگاه هستند. در چنین وضعیتی، خانه کارکرد اصلی خود را از دست میدهد. در زمانی که زن کدبانوی خانه بود و مرد یک شغله بود، فرصتی فراهم میشد تا ارتباطات کلامی اعضای خانواده با یکدیگر بیشتر باشد، محبت و روابط صمیمی معنا پیدا میکرد و پدر فرصت مییافت به تربیت فرزندان بپردازد و از وضعیت تحصیلی، دوستان و مشکلات آنان اطلاع کسب نماید و با تجارب ارزشمند خود، فرزندان را راهنمایی کند. اما اکنون مادر خسته از کار برگشته نه حال و حوصله ابراز محبت به فرزندان دارد و نه میتواند شوهرداری کند. اینجاست که خانه نقش اصلی خود را از دست میدهد و تنها شب هنگام، اعضای خانواده برای خوابیدن، غذا خوردن و تماشای برنامههای تلویزیونی گرد یکدیگر جمع میشوند و همه اعضا به نوعی مشکلات و دغدغههای بیرونی را در روابط با اعضا لحاظ میکنند. در چنین شرایطی است که خانواده متزلزل میشود و به محیطی سرد و بیعاطفه تبدیل میگردد؛ محیطی که اعضای آن همیشه با یکدیگر طلب کارانه برخورد میکنند و هر کس در مسابقه گرفتن حق خود برای رفاه فردی خویش است.
خانه و خانواده در بینش دینی، محیطی گرم و محل تصمیمسازی برای آینده زندگی است که اعضا با مشورت یکدیگر بتوانند مشکلات زندگی را بررسی و حل نمایند. ارتباطات کلامی و عاطفی نقش مهمی در این رابطه دارد و شاید تلویزیون و سایر رسانههای تصویری مانع جدّی وقتگیری هستند که نمیگذارند اعضای خانواده ارتباط بیشتری با یکدیگر داشته باشند.
۶) خشونت خانوادگی
خشونت و برخوردهای قهرآمیز، آرامش خانواده را به هم زده است و زنان و کودکان، بیشترین قربانیان خشونت هستند. در غرب، جامعهشناسان این پدیده را به عنوان یک مسئله اجتماعی مورد مطالعه قرار دادهاند. نخستین بار در سال ۱۹۶۲، هنری کمپ در مقالهای به نام «سندرم کودک کتک خورده» کودکانی را توصیف کرد که تحت بدرفتاری و خشونت خانوادگی قرار گرفتهاند.
البته نگرش حاکم بر بیشتر جوامع چنین است که خانواده، محیطی خصوصی است و دیگران، جامعه و دولت حق دخالت در امور شخصی افراد را ندارند. نگرش چشمپوشی از خشونتهای خانوادگی نیز وجود دارد.۲۰ معمولا در جوامع پدرسالار، این حق برای پدر محفوظ است که میتواند در صورت مشاهده رفتاری که با ارزش و هنجارهای پدر خانواده سازگاری ندارد، کودکان و زنان خود را تنبیه کند تا بدین وسیله، هنجارهای مورد نظر خود را در محیط خانواده با قوّت حاکم نماید.
اما ضرب و جرح کودکان و زنان، اثرات ناگواری بر شخصیت و عواطف و احساسات آنان بر جای میگذارد و کودک را دچار اختلالات روانی کرده، او را با نارسایی در کلام و فکر مواجه میسازد و اعتماد به نفس را در او نابود میسازد؛ زن را هم از ایفای نقش مادری و همسری دل سرد میکند.
منطق دین در هنگام بروز نابهنجاری از سوی کودکان و زنان، ابتدا روشنگری، نصیحت و ارشاد است و در نهایت، که هیچ راهی برای هنجارمند کردن آنان وجود نداشته باشد، تنها مقدار اندکی تنبیه برای رفع ضرورت تجویز شده است.
برخی کجاندیشان، به غلط تصور کردهاند تفاوتهای حقوقی بین مرد و زن، نوعی خشونت قانونی تلقّی میشود که باید در نفی و محو آن تلاش کرد؛ اما باید دانست که چنین تصوری، غلط است. تفاوت مالی مرد و زن در ارث و دیه، ناشی از عدم مسئولیت زن در تأمین هزینههای خانواده و حتی هزینههای شخصی خود در نظام اسلامی است. از سوی دیگر، اختلاف زن و مرد در مسئله شهادت و قضاوت نیز ناشی از عاطفی بودن زن، مشکلات ماهانه و زایمان است و علاوه بر این، جواز ضرب و کتک زدن زن، که در برخی آیات و روایات آمده، در شرایط استثنایی و متناسب با وضعیت ویژهای است و به قدر ضرورت تجویز شده است.
۷) اختلال در جامعهپذیری و فرایند تربیت
یکی از آسیبهای جدّی خانواده، اختلال در فرایند تربیت فرزندان و جامعه پذیر کردن آنهاست؛ زیرا در این صورت، فرزندان راه و روش برخورد با دیگران، پدیدهها و مشکلات اجتماعی را نمیشناسند. بروس کوئن در تعریف «اجتماعی شدن یا جامعهپذیری» مینویسد: اجتماعی شدن فرایندی است که به انسان، راههای زندگی کردن در جامعه را میآموزد، شخصیت میدهد و ظرفیتهای او را در جهت انجام وظایف فردی و به عنوان عضو جامعه، توسعه میبخشد. چهار هدف عمده برای اجتماعی شدن وجود دارد:
۱) شخص باید مهارتهای ضروری را، که برای زندگی در جامعه ضروری است، فرا بگیرد.
۲) شخص باید بتواند به صورت مؤثری با دیگران ارتباط برقرار نماید و توانایی خواندن و نوشتن و سخن گفتن پیدا کند.
۳) فرد باید بتواند نیازهای بدنی خود، همچون قضای حاجت را به شیوههای قابل قبول جامعه فراگیرد.
۴) فرد باید ارزشها و اعتقادات اساسی جامعه خود را در ذهن متمرکز کند.۲۱
بسیاری از جامعهشناسان و نیز روان کاوان عقیده دارند: ریشه بسیاری از انحرافات شخصیت را باید در پرورش نخستین خانوادگی جستجو کرد؛ زیرا اگر منشأ اغلب کجرفتاریها و انواع متنوّع بیماریهای روانی بررسی شود، نقش پرورش خانواده در کیفیت رشد شخصیت، آشکار میگردد.۲۲
هرچند برخی از نقشهای خانواده مانند «آموزش» به نهادهای دیگری مانند آموزش و پرورش داده شده، اما با این وصف، هنوز هیچ نهاد اجتماعی نتوانسته است در امر تربیت و پرورش انسانها جایگزین خانه و خانواده شود. فرزندان در محیط خانه با هنجارها آشنا میشوند و ارزشهای دینی و اخلاقی را در عمق شخصیت خود نهادینه میکنند و هنگامی که وارد مدرسه و دانشگاه و محیط کار میشوند، همان سرمایه تربیت و جامعهپذیری خانوادگی را با خود به چنین محیطهایی میآورند.
جامعهپذیری یا تربیت فرزندان یکی از وظایف و کارکردهای اصلی خانواده به شمار میآید که در روایات مورد تأکید قرار گرفته است.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «اکرموا اولادَکم و احسنوا آدابهم»؛۲۳ به فرزندان خود احترام بگذارید و آنان را نیکو تربیت کنید.
ایشان همچنین میفرماید: «ادّبوا اولادکم علی ثلاث خصال: حبّ نبیّکم و حبّ اهل بیته و قرائهٔ القرآن»؛۲۴ فرزندان خود را بر سه خصلت تربیت کنید: دوست داشتن پیامبرتان، دوست داشتن اهل بیت او و خواندن قرآن.
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «الغلامُ یلعبُ سبع سنین و یتعلّم الکتابَ سبع سنین و یتعلّم الحلال و الحرام سبع سنین»؛۲۵ پسر باید هفت سال بازی کند و هفت سال دوم قرآن بیاموزد و هفت سال سوم به آموزش مباحث فقهی و حلال و حرام بپردازد.
با توجه به توصیههای جامعهشناسان و تأکید نصوص دینی بر ضرورت تربیت صحیح فرزندان، چنانچه خانواده نتواند نقش مهم جامعهپذیری و تربیت را برای فرزندان به اجرا درآورد، فرد هنگامی که وارد جامعه میشود، نمیداند چه راه صحیح و مشروعی را باید در مواجهه با انواع نابهنجاریها و بحرانهای اجتماعی در پیش گیرد و در این صورت است که زمینههای انحراف برای او فراهم میشود و به سرعت بیهنجار و کجرو میگردد.
نکته قابل توجه این که پدر باید نسبت به انحرافات و کجروی زن و فرزندانش دارای روحیه «غیرت دینی» باشد. «غیرت» نیروی بازدارندهای است که مرد را در مقابل انحراف اعضای خانواده اش حسّاس میکند و اجازه نمیدهد از هنجارهای شناخته شده تخلّفی صورت گیرد. متأسفانه امروزه تبلیغات رسانهای و ژورنالیستی شدیدی در جهت غیرت زدایی در جامعه به کار گرفته میشود و پدران نمونه را این گونه معرفی میکنند که در امور شخصی و دوستگزینی فرزندان دخالتی ندارند و بر رفت و آمد همسر نظارتی نمیکنند. روشن است که غیرتزدایی راه را برای افتادن فرزندان و همسر در دام فریب کاران و نامحرمان باز میکند.
۸) ازدواج تحمیلی
امروزه یکی از معضلات اجتماعی ازدواجهای اجباری و ناخواسته است که حق مشروع و گزینش همسر را از دختران سلب مینماید. این آسیب کم و بینش در مناطق گوناگون جهان وجود دارد. سالانه ۴ میلیون زن در جهان خرید و فروش یا مجبور به ازدواج اجباری میشوند. بخشی از این ازدواجها مربوط به دوران خردسالی دختران است. بیشتر ازدواجهای پایینتر از ۱۲ سال اجباری و ناخواسته است و معمولا پس از چند سال به جدایی از همسر یا سایر آسیبهای فردی و خانوادگی منجر میشود. این پدیده شوم منحصر به کشورهای جهان سوم نیست و در کشورهای پیشرفته و صنعتی هم گزارش شده است.
مقصود از «ازدواج اجباری» پیوند زناشویی رسمی است که در آن رضایت و اراده زوجین یا یکی از آنان نادیده انگاشته شود و برای برقراری این پیوند، از انواع فشارهای جسمی و روانی استفاده گردد. در طول تاریخ، انواع متعددی از این پدیده وجود داشته است که زنان را همچون کالا یا وسیلهای برای مقاصد سیاسی، اقتصادی و رفع اختلاف طایفهای و قبیلهای مورد استفاده قرار دادهاند. از جمله این ازدواجها، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱) ازدواج ربایشی؛
۲) ازدواج یغمایی؛
۳) ازدواج وراثی؛
۴) ازدواج از طریق خرید همسر؛
۵) ازدواج سیاسی؛
۶) ازدواج مبادله ای.۲۶
بیتردید، علل گوناگونی در بروز این نابهنجاری تأثیر دارد که میتوان به علل فردی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اشاره کرد. اما به هر حال، باید آثار منفی آن را بر روابط خانوادگی مورد مطالعه قرار داد و آن را به عنوان یک آسیب جدّی در نظر گرفت. ازدواجی که باید بر پایه عشق، اخلاق، محبت و درک متقابل شکل گیرد تا بتواند جوانههای خوش بختی را به همراه آورد، اکراه و اجبار در همسرگزینی این پیوند نامقدّس را به صورت یک کابوس وحشتناک درمیآورد و زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی زنان را با آسیبهای جدّی مواجه میسازد.
۸ـ۱.) آسیبهای ازدواج تحمیلی
۱) اولین آسیب و عوارض منفی آن متوجه جسم و بدن زن شده، بر سلامت جسمی او تأثیر منفی بر جای میگذارد و موجب اختلال در دستگاه باروری وی و تولد کودکان نارس و عوارض ناشی از آن میشود.
۲) دومین آسیب مربوط به اختلالات روحی دختران است. از دست دادن امید به زندگی، فقدان تصویری موفقیت آمیز برای زندگی خود و فرزندان یکی دیگر از اختلالات عاطفی و روانی ازدواجهای تحمیلی به شمار میرود. مجموعه این فشارهای روانی ایجاد هر گونه ابتکار، طراوت و نشاط را در محیط خانه برای این دختران از بین میبرد و خانه را برای آنان به زندانی با میلههای روانی و نامرئی تبدیل میکند و افسردگی، پرخاشگری و دلسردی از زندگی را به همراه میآورد.
۳) آسیب دیگر مربوط به روابط خانوادگی است که در نتیجه آن میتوان به سست شدن بنیان خانواده، طلاق، فرار از خانه، سوء ظن، فقدان تفاهم بین زوجین، همسرآزاری، همسرکشی، وجود فرزندان بزهکار، انحطاط اخلاقی و طلاق اشاره کرد.
۸ـ۲) راه کارهای جلوگیری از آسیبهای ازدواج اجباری
۱) برگزاری کارگاههای آموزش حقوق در زمینه ازدواج، مشاوره خانواده برای دختران و پسرانی که در آستانه ازدواج قرار دارند.
۲) ارتقای آگاهیهای خانواده در خصوص حقوق دختران و نیز تبعات ناگوار ناشی از چنین پدیدهای در پیشگیری از ازدواجهای تحمیلی مؤثر است.
۳) تدوین قوانین مناسب برای حمایت از زنانی که قربانی ازدواج تحمیلی گردیدهاند.
۴) ضروری است از طریق آموزش و دانش افزایی والدین نسبت به روحیات جوانان، استقلال طلبیواحترام به انتخاب حق همسرگزینی دختران، از وقوع چنین شرایطی پیشگیری شود.
۵) به یقین، رعایت سن مناسب ازدواج یکی از اقدامات قانونی برای کاهش ازدواج اجباری است.
۶) کاهش هزینههای زندگی، مهار تورّم، اشتغالزایی و بهبود ساختار اقتصادی جامعه و حمایت از خانوادههای کمبضاعت که برای تأمین مخارج سنگین زندگی، دختران خود را برای ازدواج با افراد متموّل مجبور مینمایند.
۹) کثرت فرزندان
در نصوص دینی بر داشتن فرزندان متعدد تأکید شده است؛ چنان که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)فرمود: «انّی اباهی بکم الامم و لو بالسقطِ»؛۲۷ من در قیامت به کثرت شما بر دیگر امّتها مباهات میکنم، هرچند به فرزند سقط شدهای باشد. خداوند هم میفرماید: (وَ مَا مِن دَآبَّهٔ فِی الأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللّهِ رِزْقُهَا)(هود: ۶)؛ روزی همه موجودات در دست خداست. اما باید دانست که کثرت فرزندان به حکم اوّلی مطلوب است، مشروط بر این که موجب عزّت جامعه اسلامی گردد و عدالت در میان آنها رعایت شود و مورد تربیت و آموزش آموزههای دینی قرار گیرند.
اما سؤال این است که آیا در شرایط کنونی، چنین شروطی محقق است؟ آیا کثرت مشاغل، دغدغههای معیشت، گرفتاریهای خانوادگی و تورّم شدید اجازه رسیدگی شایسته به فرزندان را میدهد؟ واقعیت این است که در شرایط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی جامعه معاصر، برای کثرت فرزندان مشکلاتی وجود دارد که نمیتوان آنها را حتی از نظر اسلام در نظر نگرفت. پدری با داشتن فرزندان بسیار، چگونه میتواند آنها را با آداب اسلامی و قواعد اخلاقی آشنا سازد؟ پدری که در جامعه امروز مجبور است برای تأمین معیشت خود و اعضای خانواده در دو نوبت مشغول فعالیت اقتصادی شود از تربیت فرزندان و نظارت بر رفتار آنان عاجز میماند و در نتیجه، فرزندانی پرورش مییابند که نه به صورت صحیح و دینی تربیت شدهاند و نه از تحصیلات عالی، که معمولا مستلزم پرداخت هزینههای بسیار است، برخوردارند و مهمتر از همه، از عواطف گرم و صمیمانه پدر و مادر بیبهرهاند. پس نباید بدون ملاحظه جوانب گوناگون تربیتی، فرهنگی و اجتماعی به تکثیر فرزندان پرداخت.
از سوی دیگر، آنچه مورد اشاره قرار گرفت مشکلات فردی و خانوادگی کثرت فرزندان بود، ولی مشکلات حکومت و نظام سیاسی بسی دشوارتر و پیچیدهتر است. دولت باید به تأسیس مدارس، راه، ایجاد شغل مناسب و توسعه خدمات اجتماعی از قبیل برق، آب، گاز، مسکن و بیمارستان بپردازد.
پس کثرت فرزندان در شرایط جهانی و منطقهای، به ویژه جامعه معاصر، دارای مشکلات و آسیبهای فراوانی است.
پینوشتها
۱. Socail Pathology.
۲ـ نیکلاس آبر کرامبی و دیگران، فرهنگ جامعهشناسی، ترجمه حسن پویان، چاپخش، ۱۳۷۶، ص ۳۵۴.
۳. Socail institution.
۴ـ آنتونی گیدنز، جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، چ دوم، تهران، نشر نی، ۱۳۷۴، ص ۷۸۵.
۵ـ جاناتان اچ. ترنر، مفاهیم و کاربردهای جامعهشناسی، ترجمه محمّد فولادی و محمّدعزیز بختیاری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۷۸، ص ۲۶۳.
۶ـ منصور بیرامی، خانواده و آسیبشناسی آن، آیدین، ۱۳۷۸، ص ۱۰۶.
۷ـ مصطفی شورکی، رهایی از افسردگی، ارجمند، ۱۳۷۹، ص ۱۰ـ۱۳.
۸. Major depressive disorder.
۹. Dysthymic disorder.
۱۰ـ منصور بیرامی، پیشین، ص ۱۰۷.
۱۱ـ مصطفی شورکی، پیشین، ص ۸.
۱۲. Self – esteem.
۱۳ـ جمعی از نویسندگان، مجموعه مقالات اولین همایش نقش دین در بهداشت روان، نشر نوید، ۱۳۷۷، ص ۴۳ و ۴۴.
۱۴ـ مصطفی شورکی، پیشین، ص ۱۴.
۱۵. Cognitive Theraphy.
۱۶ـ ایوی ام. بلاک برن، مقابله با افسردگی و شیوههای درمان آن، ترجمه گیتی شمس، تهران، رشد، ۱۳۸۰، ص ۶۳ـ۶۴.
۱۷ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث، ج ۷۱، ص ۱۳۹.
۱۸ـ همان، ص ۶۹ ـ ۷۷.
۱۹ـ باقر ساروخانی، جامعهشناسی خانواده، تهران، سروش، ۱۳۷۰، ص ۵۳.
۲۰ـ شهلا اعزازی، جامعهشناسی خانواده با تأکید بر نقش، ساختار و کارکرد خانواده در دوران معاصر، روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۷۶، ص ۱۹۹.
۲۱ـ بروس کوئن، مبانی جامعهشناسی، ترجمه غلامعباس توسلی و رضا فاضلی، چ چهارم، تهران، سمت، ۱۳۷۴، ص ۱۰۳ـ۱۰۴.
۲۲ـ محمّدحسین فرجاد، آسیبشناسی اجتماعی ستیزههای خانواده و طلاق، منصوری، ۱۳۷۲، ص ۴۵.
۲۳ـ حسام الدین متقی هندی، کنزالعمّال، ح ۴۱۰، ص ۴۵.
۲۴ـ همان، ح ۴۰۹، ص ۴۵.
۲۵ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۴۷، ح ۱۲.
۲۶ـ نگارنده، «دختران و ازدواج تحمیلی»، کتاب زنان، ش ۲۴، سال ششم (تابستان ۱۳۸۳)، ص ۳۳ـ۳۵.
۲۷ـ شیخ حرّ عاملی، پیشین، ج ۱۵، ص ۹۶.
منبع: فصلنامه معرفت؛ سال۱۳۸۵؛ شماره۱۰۴؛ نویسنده: محمّد رضا ضمیری
سبک زندگی، مفهومی است که جامعهشناسان غرب پس از ناکارآمدی مفهوم «طبقه» برای توصیف و تحلیل رفتارهای اجتماعی به کار گرفتند. چه این که افرادی از طبقات مختلف، رفتارها و بروزاتی متفاوت با تعریف آن طبقه داشتند و عملاً مفهوم «طبقه» را در علوم اجتماعی به چالش کشیدند. البته تعریف انعطافناپذیری که از «طبقه» ارائه میشد و فرد را دست بسته و ناچار از پذیرش اقتضائات آن میکرد، طبیعتاً چنین فرجامی را در پی میداشت؛ آیا «طبقه» واقعیّتی بود که همه عرصههای زندگی را تحت مدیریت خویش دربیاورد و توانایی تأثیرگذاری بر همه رفتارهای فردی و جمعی داشته باشد و بلکه در جایگاه توصیف و تحلیل آنها بنشیند؟ جالب این که محوریت «طبقه» در مطالعات فرهنگی این دسته از جامعهشناسان تا آنجا پیش میرفت که فرهنگ عمومی را نیز تنها به عنوان بسترساز شکلگیری حسّاسیتهای ریشهدار و ناآگاهانه طبقاتی به رسمیت میشناختند ولی هیچ گونه شأن زمینهسازی جهت غلبه بر این حسّاسیتهای طبقاتی برای آن قائل نبودند. در نتیجه افراد هر طبقه در یک سلسله الگوهای رفتاری مشخّص و از پیش تعیین شده، محصور می-ماندند که ناشی از اقتضائات طبقاتیشان بود.
اساساً تحلیلهای مارکسیستی با تکیه بر دیالکتیک تاریخی هگل که محوریت اراده فرد را به تمسخر میگیرند و هر آنچه درون تمایلات و ارادههای فردی به وجود میآید را نتیجه سیر تکامل تاریخی – اجتماعی فرض میکند، سایهای سنگین بر نظریههای جامعهشناختی داشته است. در این نوع نگرش، انتخابها و آزادیهای صوری فردی نیز از سوی تحوّلات بیرونی شکل داده میشود و یکی از مهمترین این علل و عوامل بیرونی، جایگاه طبقاتی شخص است. اما اشکالات مدل فوق باعث تغییر در مبنای تحلیلهای خشک جامعهشناسی گردید و توجّه به «مصرف» را در نظر آنان برجسته کرد. جامعهشناسان آمریکایی هم تأکید بر سبک زندگی را راه نجاتی از معضل غلبه مفاهیم مارکسیستی در علوم اجتماعی میدانستند. عمدتاً طرفداران پلورالیسم در قبال تحلیلهای نئومارکسیستی به نظریه الگوی مصرف و فراغت گرائیدند و گمنامی افراد در محیط کلان شهرها را عامل گسستن او از قید و بند ارزشهای سنّتی و تلاش برای نیل به هویتها و منزلت جدید بر اساس الگوی مصرف دانستند.
البته روح مصرفگرایی نهفته در تمدّن تکنیکی و به دنبال آن جوامع مصرف زده امروزین، راه رسیدن به این ملاک را هموار مینمود. چراکه مصرفگرایی به یکی از ویژگیهای اساسی و تقریباً بدیهی زندگی روزمرّه تبدیل شده و تأکیدی ویژه بر لذّت و خوشی و محوریت امیال فردی در هدایت زندگی دارد. حتّی همان طور که اندی بنت در «فرهنگ و زندگی روزمره» آورده: به عقیده برخی از جامعهشناسان دوره مدرنیته، رواج و اهمیت مصرفگرایی در جامعه معاصر به شکلگیری مبنای تازهای برای «اقتدار» انجامیده که مبناهای قدیمیتر – مثل پیشینه طبقاتی و خانوادگی – را تضعیف میکند و فضایی برای انواع جدید هویتهای فردی میگشاید؛ (Abercrombie, Nicolas, Authority And Consumer Society, p:5-44) اقتدار و هویتی که مولود میزان و شیوه مصرف فرد یا گروه میباشد.
اما هویت که یک سیستم پیچیده از روابط است، میان مفاهیمی مانند کیستی فرد و رابطه او با دیگران و با سایر فرهنگها، چه ارتباطی با سبک زندگی اشخاص دارد؟ برخی جامعهشناسان معتقدند هویت افراد در یک جامعه از طریق سبک زندگی انتخابی آنها تولید و بازتولید میشود. این ساز و کار بیش و پیش از هر چیز، از خلال درونی کردن رفتارها و باورها، در ظرف روزمرگی عمل میکند. (Riemer, Bo, Youth And Modern Lifestyles, P:121) البته این ارتباط باید دوسویه و دربردارنده تأثیرات و تجلّیات هویت در سبک زندگی هم باشد و چه بسا بتوان هویت را زیربنا و منشاء شیوه زندگی در نظر گرفت. کما این که آنتونی گیدنز در تعریف مفهومی از سبک زندگی مینویسد: «سبک زندگی را میتوان مجموعهای کم و بیش جامع از عملکردها تعبیر کرد که فرد آنها را به کار میگیرد. این عملکردها نه فقط نیازهای جاری او را برمی آورد، بلکه روایت خاصی را هم که وی برای هویت شخصی خویش بر میگزیند، در برابر دیگران مجسّم میسازد. سبک زندگی مجموعهای نسبتاً منسجم از همه رفتارها و فعّالیتهای یک فرد معیّن در جریان زندگی روزمره است. (گیدنز، آنتونی، تجدّد و تشخّص، ص۱۲۰) این تلقّی و تحلیل بیشتر به ارزشها و انتخابهای ارادی و شخصی نزدیک میشود. هر چند که در همین جا نیز سخن از جامعهپذیری و القائات ارزشی و فرهنگی محیط بر نگرشها و اعتقادات افراد است.
در هر حال، صرف نظر از مباحث مقدّماتی و الگوهای جسته و گریخته بر پایه ارزشها و نگرشها، مقوله «مصرف» در نگاه جامعهشناسان، محوریتی برجسته در تبیین مفهوم «سبک زندگی» یافت. چنین تفسیر و تأثیری از مصرفگرایی میتوانست جایگزین مناسبی برای مفهوم «طبقه» تلقّی شود. این اصطلاح آن گونه که اندی بنت نقل کرده، برای نخستین بار توسط ماکس وبر به عنوان ابزاری مهم در الگوی چندبُعدی قشربندی اجتماعی مطرح گردید که در واقع چالشی بود با مدل تعیّن اقتصادی و طبقه محور مارکس. در نظر او جامعه فقط به لحاظ اقتصادی تقسیمبندی نمیشود بلکه «منزلت اجتماعی» و روش نمایاندن آن در سبکهای زندگی نیز عاملی مهم در این راستاست. (بِنت، اندی، فرهنگ و زندگی روزمرّه، ص۹۸) پس طبق نظر وبر، فرهنگ عمومی جامعه، تابعی از عوامل اقتصادی و فرآیندهایی است که کنشگران اجتماعی برای متمایز ساختن خویش در قالب یک گروه منزلتی خاصّ، در پیش میگیرند. این فرآیندها میتواند کالاها و خدمات را به شیوههایی مختلف در معرض مصرف درآورد و مفهوم منزلت اجتماعی فراتر از فرمولهای ریاضیوار طبقاتی، مسائلی نظیر سلیقه و مُد و ترجیحات فراغتی را پیش میکشد.
به همراه وبر میتوان «وبلن» را نیز دیگر طرّاح سبک زندگی در تحلیلهای جامعهشناختی دانست که هم زمان با وبر و زیمل میزیسته و برای اوّلین بار مفهوم سبک زندگی را مطرح ساختهاند. او در مطالعاتی که روی طبقه مرفّه نوظهور در آمریکا انجام داد، نشان داد که افراد این طبقه چگونه میکوشند منزلت نوپدید خویش را با تقلید از سبک زندگیهای طبقات بالای اروپایی به نمایش بگذارند و سلیقههای آنها را در مُد و تغذیه و فراغت تبعیّت نمایند. او برای چنین رفتاری، اصطلاح «مصرف نمایشی» را وضع کرد. او در تحلیل خویش از اهمیت و معنای مُد برای طبقات مرفّه، خاطرنشان میکند که ویژگی اصلی لباسهای گرانقیمت مُد روز، پیامی است که باید درباره کامیابی صاحب آن در نیل به منزلتی فراتر از طبقه کارگر، صاحبان حرفه یا سایر طبقههای شغلی ارسال کنند. (همان، ص۱۶۱)
وبلن کتاب معروف خویش- نظریه طبقه مرفّه یا تن آسا -را در ۱۸۹۹ برای تبیین همین مطلب نوشت که مصرف این طبقه نه از سر نیاز بلکه برای کسب اعتبار اجتماعی و در راستای جلب توجه صورت میگیرد. حتّی در برخی موارد، آسایش و رفاه و تلذّذ ایشان اقتضای مصرفی دیگرگون دارد اما انگیزه تمایزجویی و برتریطلبی، الگوی مصرف خاصی را پیش رویشان میگذارد. این نمایش پرتظاهر از مصرف، کارکرد زمینهسازی برای ستایش اجتماعی موقعیت و جایگاه آنان را دارد و حتّی در نظر او دلیل اصلی خرید و مصرف انواع خاص اتومبیل و تزیینات منزل و لباس و غذا و …، نمایش شیوه خاصی از سبک زندگی مشترک است.
در هر حال محوریت پایگاه اقتصادی در تحلیلهای مارکسیستی و سپس محوریت منزلت اجتماعی در تبیینهای وبری، نوعی برجستهسازی مولّفههای مادّی و این جهانی در شکلدهی زندگی و الگوی رفتاری گروههای انسانی بود. همان دو عنصری که با عنوان «مال» و «جاه» در ادبیات روایی شیعه مورد هشدار قرار گرفته و از تبعیّت و محوریّت آنها نهی شده است و پایه چنین دستوری، امکان درانداختن طرحی نو برای زندگی بر اساس شاخصهایی دیگر است. این امکان، به معنای نفی تحکّمات ساختاری و محیطی و تأکید بر آگاهی و اراده اشخاص در پایهریزی الگوهای رفتاری خویش است و البته نافی هویت جمعی و اقتضائات اجتماعی و گروه بندیهای رفتاری و … هم نخواهد بود.
سبک زندگی با مبنا قرار دادن دو مولّفه اقتصاد و منزلت، سادهسازی نمیشود و هم چون بسیاری دیگر از مفاهیم علوم اجتماعی از تعریف متّفقٌ علیه و یکسانی برخوردار نیست تا جایی که «سوبل» که شاید مفصّلترین متن را درباره تعریف سبک زندگی نوشته تصریح میکند: «تقریباً هیچ توافق تجربی یا مفهومی درباره این که چه چیز سازنده سبک زندگی است، وجود ندارد». (Sobel, Michael, Lifestyle and social structure: concepts, definition, and analysis, p:2 )
در مجموع این نکته را از لابهلای تعاریف مختلف جامعهشناسان غربی و پژوهشهای اجتماعی میتوان استنباط کرد که «الگوی مصرف» و «اوقات فراغت»، مرکز ثقل توجّهات ایشان در توصیف سبک زندگی بوده است. بخشی از این مسئله را میتوان به دلیل قابل مشاهده و ملموس بودن این گونه الگوهای رفتاری دانست؛ به گونهای که کاملاً مطالعهپذیر است. ضرورت دستیابی به یک شاخص محسوس و کمّی جهت تحقیق و تحلیل وقایع اجتماعی، همیشه پژوهشگران این عرصه را با مشکلی اساسی مواجه ساخته و بر این اساس «الگوی مصرف و فراغت» تا حدّ زیادی، مطلوب و واقعنما تلقّی شده است. اما تأکید جامعه مدرن بر مصرف و لذّتگرایی نیز منشأ مهمّی در انتخاب این عوامل بوده که در ابتدای مطلب از قول جامعهشناسان غربی بدان اشاره گردید.
طبیعتاً هنگامی که در چارچوب نظری تفکّر غرب و در فرهنگسازی رسانهای جوامع غربی، بنیادهای ارزشی سهم ناچیزی در تشکیل و توسعه جنبههای رفتاری مییابند و اصالت اللذت و اباحیگری با توجیهات و تفسیرهای گوناگون و در سطحی وسیع به فرهنگ عمومی جامعه تزریق میشود، نمیتوان توقّع داشت که تحلیل و توصیف چنین الگوهای رفتار جمعی را بر پایه مؤلّفههای اعتقادی و ارزشی بنیان نهاد. هر چند که امروز ادبیات جامعهشناسی به طور فزایندهای بر «مصرف فرهنگی» بر پایه «سرمایه فرهنگی و اجتماعی» تأکید میورزد و ترجیحات و حتّی ذوقیات مردم در انتخاب مصرف فرهنگی را مورد مطالعه قرار میدهد، اما تلقّی ایشان از منابع مصرف فرهنگی و عوامل مؤثّر بر آن، واگویه دیگری از محوریّت لذّت و اباحه است. تأکید بر مصرف فرهنگی تا آن جا پیش رفت که «پیر بوردیو» که اساس بیشترین تحلیلهای سبک زندگی بر پایه مصرف فرهنگی از اوست، تمایزات اجتماعی را در دوره اخیر مدرنیته با توسّل به صور فرهنگی تبیین می¬نماید. (خادمیان، طلیعه، سبک زندگی و مصرف فرهنگی، ص۱۱)
مصرف فرهنگی قاعدتاً مبتنی بر نظام ارزشی و عقاید هر شخص شکل میگیرد و میتواند نمادی از نگرشها و مقبولات فکری مصرفکننده تلقّی شود. از همین رو باید فرهنگ مصرفکننده را نسبت به جایگاه اقتصادی او بیشتر مورد تأکید قرار داد. اما برخی جامعهشناسان غربی در این ناحیه نیز به اسبابی مسلّط و مهیمن بر شخص پرداخته اند و شاخصهایی مثل پیشینه خانوادگی یا تبلیغات محیطی یا جنسیّت را بسیار پررنگتر و مؤثّرتر از عوامل اختیاری و برآمده از تعقّل افراد در شکلگیری سرمایه فرهنگی او مطرح میکنند. به عنوان مثال همان گونه که طلیعه خادمیان در «سبک زندگی و مصرف فرهنگی» آورده: بوردیو، انتخابهای فرهنگی را برخاسته از ذائقه و قریحه فرهنگی و آن را نیز ناشی از پیش زمینههای اجتماعی میداند. او سعی میکند نشان دهد که پیشینه خانوادگی و مدّت زمان قرارگرفتن افراد در معرض آثار فرهنگی تا چه حدّ بر انتخابهای فرهنگی و اساساً بر داوری زیبایی شناختی آنها اثر میگذارد.
حتّی برخی منتقدان آراء او مانند اریکسون وقتی میخواهند نواقص و کاستیهای نظریه بوردیو را بیان کنند، به این نکته اشکال دارند که وی از تأثیر منابع سازمانی و شبکههای غیرخانوادگی بر شخص غفلت کرده و بیش از حدّ بر ماهیت طبقاتی «منش» اصرار ورزیده است. (فاضلی، محمّد، مصرف و سبک زندگی، ص۴۶) به عبارت دیگر در این انتقادات نیز مغفول ماندن سایر حوزههای مؤثّر بر فرد گوشزد شده و اصل محصور کردن شخص در قالب اقتضائات محیطی، محل ایراد نبوده است؛ و این در حالیست که بوردیو میخواست مفهوم منش را به عنوان منشاء قریحههای انتخابگر، جایگزین مفاهیم ساختارگرایانه نماید اما در واقع به تبیین دیگری از تحلیلهای جبرگرای طبقاتی گرائیده است. در واقع چنین رویکردی در تحلیل «قریحه» که قرار است “انتخابگر” مصرف فرهنگی باشد، به انتخابی جبری شده، منتهی میگردد.
همچنین جان استوری در کتاب مصرف فرهنگی و زندگی روزانه (۱۹۹۹)، فرآیند مصرف فرهنگی را در جوامع سرمایهداری به شدّت تحت تأثیر تبلیغات میبیند و نتیجهای را که مطرح میسازد این است: مصرف، تنها یک عمل داوطلبانه و ارادی از سوی کنش گران نیست؛ بلکه فرآیندی متشکّل از محیط و شخص است.
اما دی مگیو و مایکل اوسیم در تحقیقات خود، تحصیلات را مؤثّرترین عامل در مصرف کالاهای فرهنگی معرفی کردهاند. (Dimaggio, p & Useem, Social class and Art Consumption: The Origins and Consequenses of class differences in exposure to the Art in America, pp>141-161)
کنولست و بروک در همین رابطه، چگونگی گذران اوقات فراغت در کودکی و نوجوانی و در نتیجه زمان تولّد، سطح تحصیلات و جنسیت را مطرح می¬کنند (Knulst, wim & Anderias van den Broek, Lifestyle and Consumption: Consequenses of Stratification P:213-233)،
جان فوت بر تغییر و تحولات محیط اجتماعی انگشت میگذارد (Foot, John. A, Cultural consumption and participation, P: 209-220)،
گلدتورپ به رابطهای بسیار وثیق میان قشربندی اجتماعی و قریحههای فرهنگی (منشاء ترجیحات و انتخابهای فرهنگی) میرسد (Goldthorpe, John H. & Tak Wing chan, Social stratification and cultural consumption: Music in England, p:169-190)
و سولیوان و کاتزجرو به تأثیر شدید جنسیت بر نوع و میزان مصرف فرهنگی قائل میشوند. (Sullivan, oriel & Tally katz – Gerro, Leisure, Tastes and Gender in Britain: Changes From the 1960s to the 1990s, p:165-186 ) (همگی به نقل از خادمیان، طلیعه، سبک زندگی و مصرف فرهنگی، صص۳۳و۳۴)
همان گونه که مشاهده میشود، محوریت عواملی مسیطر و حاکم بر اراده و اصالت افراد در یافتههای این تحقیقات بسیار برجسته میباشد و این البته از روح اصالت صِرف اجتماع و نفی نقشآفرینیها و تأثیرات ویژه فرد در جامعهشناسی سرچشمه میگیرد. با نگاهی عمیقتر در بسیاری تبیینهای جامعهشناختی، منشاء اصلی و مشترک انتخاب و ترجیحات در سبک زندگی را میتوان در مفهوم «سلیقه» مشاهده کرد. حال آن که تلاش درخوری برای تعریف این واژه هم وجود نداشته و در تعاریف موجود نیز همان اشکالات جبرگرایانه دیده میشود؛ مثلاً بوردیو به عنوان یکی از اصلیترین نظریهپردازان سبک زندگی، در مهمترین کتابش – تمایز؛ نقد اجتماعی داوری سلیقه – سلیقه را نوعی عادت واره دانسته که کاملاً ناشی از فرآیند جامعهپذیری و آموزش و موقعیّت فرد در محیط اجتماعی معرّفی مینماید. او حتّی با تبیین زیباییشناختی کانت که سلیقه را موهبتی طبیعی و قابل ارتقاء تعریف میکند، به وضوح درگیر میشود و نهایتاً از «فضاهای اجتماعی» و «موقعیت افراد در آن فضاها» به عنوان مبنای سلیقه نام میبرد. منظور او از فضاهای اجتماعی فراتر از دیدگاه وبر است و «درونی کردن نظام طبقهبندی موجود در فضای اجتماعی» را که یک فرآیند بیشتر ناخودآگاه است، ذکر میکند. به این ترتیب، باطن انتخاب افراد، در واقع ناشی از چندراهههای جبری پیش روی هر گروه اجتماعی خواهد بود. (مهدوی¬کنی، سعید، دین و سبک زندگی، ص۷۱-۶۸)
منبع: بر گرفته از کتاب درآمدی بر سبک زندگی دانشجوی انقلابی؛ مهدی همازاده؛ نشر پژوهشکده باقرالعلوم.
سبک زندگی اسلامیایرانی، دارای چارچوب خاصی است که برای اجرایی شدن آن باید توجه ویژه داشت. یکی از مسائل مهمی که امروزه مورد توجه همگان قرار گرفته است، مسئلهی چگونگی رجوع به سبک زندگی اسلامی است که به خصوص در حوزهی خانواده به صورت پررنگتری مطرح می شود.
«زمانی که سبک زندگی فردگرایانه در جامعهی ما رواج پیدا کند و یک دسته از هنجارها و ایدههای کلی تغییر کند، در خانواده هم تأثیرش را میگذارد؛ باید به همهی این مسائل توجه کرد؛ یعنی زمانی که گفته میشود خانواده و سبک زندگی، خانواده چیزی جدای از جامعه نیست، باید کلیت جامعه را ببینیم و به آن توجه کنیم».
دو تفسیر از سبک زندگی وجود دارد: یکی به عنوان مفهومی خاص که به واسطهی آن میتوان به فهم جامعه رسید. میتوان گفت سبک زندگی یک شاخص تمایز اجتماعی است؛ یعنی انسانها و گروهها را به وسیلهی شیوههای زندگیشان میتوان از هم متمایز کرد.
یک مفهوم دیگر سبک زندگی هم، شیوه و متد زندگی است. در هر دو تعبیر، بین خانواده و سبک زندگی رابطه وجود دارد. یکی از جاهایی که سبک زندگی دیده و فهمیده میشود، نهاد خانواده است. بالاخره، کنشهای خانوادگی بخش مهمی از کنشهای ما را دربرمیگیرد؛ بنابراین در هر دو ساحت این بحث کاربرد دارد.
در این زمینه، مسائل زیادی وجود دارد. یکی از این مسائل این است که زمانی که میگوییم سبک زندگی، منظور خانوادهی ایرانی و سبک زندگی است، این که ما در جامعهی ایرانی زندگی میکنیم، خانوادهی ایرانی ویژگیهای خاصی دارد. زمانی که میگوییم خانوادهی ایرانی، فقط به بخش اسلامش توجه داریم.
در خانوادهی ایرانی، مسائل فرهنگی، قومی و زبانی همه تأثیر دارد. باید دنبال فهم مقولههایی از این دست باشیم و این مسائل را ببینیم. اما از طرف دیگر، زمانی که بحث خانواده را مطرح میکنیم و میگوییم خانواده و سبک زندگی، باید دقت داشته باشیم که خانواده بخشی از کلیت اجتماعی است.
زمانی که سبک زندگی فردگرایانه در جامعهی ما رواج پیدا کند و یک دسته از هنجارها و ایدههای کلی تغییر کند، در خانواده هم تأثیرش را میگذارد؛ باید به همهی این مسائل توجه کرد؛ یعنی زمانی که گفته میشود خانواده و سبک زندگی، خانواده چیزی جدای از جامعه نیست، باید کلیت جامعه را ببینیم و به آن توجه کنیم.
در واقع در اینجا از منظر هنجاری و آسیبشناسانه به بحث خانواده و سبک زندگی نگاه میکنید که در این صورت از معنای اولی که گفتم فاصله میگیرید. آسیبهای زیادی وجود دارد؛ از جملهی آنها، کم شدن روابط کلامی و عاطفی بین اعضای خانواده به دلیل وجود رسانهها در زندگی مدرن است.
تقسیم نقشهای اجتماعی در دوران مدرن به شکلی است که خانوادهها از هم فاصله میگیرند؛ چه افراد یک خانواده و چه خانوادههای بههمپیوسته مثل بستگان. خلأهای عاطفی را نهادها، رسانهها و بخشهای فرهنگی پر میکنند.
اگر بخواهیم به سبک زندگیای که در حال حاضر در جامعهی ما و بلکه در تمام دنیا وجود دارد نگاه هنجاری داشته باشیم، مسئلهی مهمی که وجود دارد، سیالیت ارزشی است؛ ارزشها سریع تغییر میکنند و ارزشهای پایدار جای خود را به امور سیال و زمانی میدهند.
اینها مجموع آسیبهایی است که وجود دارد، هم چنین مصرفی شدن خانواده. در عین حال، بالا رفتن سرمایهی فرهنگی خانوادهها یکی از نقاط قوت سبک زندگی جدید است. خانوادهها به خودآگاهی رسیدهاند. نقاط قوت هم باید منعکس شود، نباید فقط بدیها را در سبک زندگی جدید ببینیم.
در گفتوگوهای مردم کلمهی خانواده تکرار میشود؛ مثلاً میگویند خانوادهمان. این اتفاق خیلی در کشور ما سابقهی تاریخی ندارد. بالاخره سبک زندگی جدید نقاط قوت و ضعفی دارد؛ یعنی باید توجه داشته باشید که سرمایههای فرهنگی خانوادهها، حتی در موضع دینی هم در حال بالا رفتن است.
تفاوت یک خانوادهی متدین امروزی با یک خانوادهی متدین در گذشته این است که خانوادهی متدین جدید میداند که برای آموزش آموزههای دینی به فرزندانش باید مدیریت کند.
در خانوادههایی که اهل مذهب هستند، مناسک دینی رنگوبوی دیگری دارد. پس در مطرح کردن بحث سبک زندگی این را هم توجه داریم که سرمایههای فرهنگی خانوادهها در حال بالا رفتن است.
بخشی از جامعه همین خانوادههای مذهبی هستند که آموزش و انتقال فرهنگ، دین و مذهب در آنها پیشرفت کرده است، اما از آنجا که ما کل جامعه را در نظر میگیریم، خانوادهها در کل جامعه به قشرهای مختلفی تقسیم میشوند، با اعتقادات مختلف…
در آنها هم سرمایهی فرهنگی بالا رفته است، نمیتوان گفت که بالا نرفته است؛ مثلاً کسانی که کتابخوانتر، یا اهل بحث و گفتوگو شدهاند. تصویری در ذهن شماست که فکر میکنید در جامعهی ایرانی قدیم همهی خانوادهها متدین بودند و سطح تدین همه هم در یک طیف بوده است. ما در گذشته هم تنوع داشتیم، حالا هم تنوع داریم و این طبیعی است.
هر چه دولت به نحو مستقیم در حوزهی فرهنگ ورود پیدا کند، نتیجهی معکوس میگیرد. اساساً سیاستگذاری و برنامهریزیهای اینچنینی درست نیست. باید کاری کنیم که خانواده و کنشگر، امنیت، آسایش و آرامش داشته باشد، آن وقت کلیت جامعه راه خودش را پیدا میکند.
وضعیت جامعهی ما یک وضعیت پیچیده است؛ نه نقاط قوت سنت را داریم، نه نقاط قوت مدرنیته را و نقاط ضعف هر دو را هم داریم. به نظر من، اگر در این حوزهها زمینهسازی کنیم، خانوادهها خودشان راه خودشان را پیدا میکنند.
خانوادهها دو انتخاب دارند. یکی این طور و دیگری آن طور. راه یکی غلط و راه دیگری درست است؛ اما در جامعهای که به فرصت ازدواج نیست، مادر مجبور میشود به دخترش بگوید تو برو برای خودت شوهر پیدا کن.
الآن خیلی از مادر و پدرها به دخترشان این طور میگویند که تو عرضه نداشتی که شوهر پیدا کنی! ۳۰ سال پیش یک خانوادهی ایرانی هیچ وقت به دخترش چنین حرفی نمیزد. این نشاندهندهی این است که خیلی از نرمها و هنجارهایی که در جامعهی ما به هم ریخته است، یک دسته زیرساختهای عینی و مادی دارد.
تا به حال دو پروژهی سیاستگذاری برای نهادها انجام داده شده، یکی در مورد جنسیت و دیگری در مورد حجاب، ولی مسئله اینجاست که ما در همه چیز جوزده هستیم.
یک صحبتی که مقام معظم رهبری(مدظلهالعالی) فرمودند، به جای این که ابعاد و عمق آن صحبت فهمیده شود، همه میگویند که برای سبک زندگی باید چه کنیم، دولت باید چه کند، سبک زندگی که قانون نمیخواهد. باید قانونهایتان را کم کنید، نه این که دوباره قانون وضع کنید.
اگر بخواهیم راهبرد بگوییم، اول باید بحث آسیبها کاملاً استیفا شود. الآن ما آسیبها را کاملاً استیفا نکردیم. آسیبها باید فهرست شود.
اصل اولی که باید در راهبردها توجه داشته باشیم، این است که راهبردها باید اجماعی باشند، و لو حداقلی. یکی از چیزهایی که در مدل سیاستگذاری در ایران به آن توجه نمیشود، این است که مثلاً من یک پروژه انتخاب میکنم، میگویم این ده راهبرد من است.
این راهبردها را میگویی که یعنی اینها را بلدی یا میخواهی اجرایی شود. برای اجرایی شدن، ابتدا باید دید که چه راهبردهای اجماعی در بحث سبک زندگی وجود دارد.
یکی از راهبردهای اجماعی در سبک زندگی ایرانی این است که نقاط قوت سبک زندگی خودمان را در رسانهها پررنگ کنیم، الگوسازی کنیم؛ مثلاً از جمله نقاط مثبت ما در سبک زندگی ایرانی، مسئلهی خویشاوندان و روابط خویشاوندان با هم است.
در واقع همان صلهی رحم که دینمان توصیه کرده است. اینها همدیگر را بالانس میکنند، اما الآن این صلهی رحم در جامعهی ما تبدیل به مانور تجمل شده است؛ یعنی اگر من بخواهم برادرم را دعوت کنم، سه ماه باید برنامهریزی کنم که بتوانم برادرم را دعوت کنم، بعد بگویم این فرش و تلویزیون و فلان را خریدهام.
باید نشان دهیم که صلهی رحمها خیلی مختصر است، این که در مصیبتها از هم حمایت میکنیم، شبکه هستیم، باید بتوانیم اینها را الگوسازی کنیم یا مثلاً گاهی باید مطالعات تطبیقی انجام دهیم.
مثلاً نشان دهیم که فلان نسل از افراد انگلیس یا آمریکا هنوز با کامپیوترهای بیست سال قبل خود کار میکنند، مثل ما نیستند که هر روز اینها را ببرند و بهروز کنند. ما بازار مصرف شدیم. باید این مصرف را تعدیل کنیم.
راهبردها به یک فضای اجماعی احتیاج دارد. اگر راهبردی داشته باشید که به نظر میرسد در جامعه مقبول نمیافتد. این را باید کنار بگذارید و دنبال راهبردی هرچند ضعیفتر ولی اجماعیتر بروید.
منبع: برهان(متن گفتوگو با دکتر محمد تقی کرمی. مناسب سازی شده جهت پایگاه الشیعه)
مکتب اقتصادی اسلام، در صدد تامین اهداف فراوانی است که برخی از آنها اخلاقی و برخی دیگر اجتماعی است، در اینجا به بعضی از آن اهداف که دارای اهمیت بیشتری است، اشاره میشود:
۱- حاکمیت سیاسی اسلام
۲- تحکیم ارزشهای معنوی و اخلاقی
۳- برپایی عدالت اجتماعی
۴- عدم وابستگی اقتصادی
۵- خودکفایی و اقتدار اقتصادی
۶- توسعه و رشد
۷- رفاه عمومی
اهداف مذکور همه در عرض هم نیستند بلکه برخی از آنها با حفظ برخی دیگر هدف قرار میگیرند، مثلا سه هدف آخر به این شرط مطلوباند که لطمهای به چهار هدف اول نزنند.
دو هدف اول، به نظر میرسد که اقتصادی نیستند، ولی جزء اهداف اقتصادی اسلامی گنجانده شدهاند، زیرا، در احکام اسلام، این اهداف جدا از یکدیگر مطرح نشدهاند و جدا کردن آنها جزء اهداف وظایف سازمانهای اقتصادی نیستند و از وظایف سایر سازمانهای اجتماعی سیاسی اسلام میباشند، در صورتی که این گونه نیست، مثلا، درباره زکات، در عین این که هدف از آن توازن اقتصادی و تعدیل در خلال رفتارهای اقتصادی در نظر گرفته شدهاند.
موارد ذکر شده، به جز این که خود، اهداف مکتب اقتصادی اسلام را شکل میدهند، هر یک از آنها در بسیاری از موارد، به عنوان محدودیت برای اهداف دیگر و یا ابزاری برای رسیدن به اهدافی مثل رفاه عمومی است و گاهی تحقق آن ارزشها در جامعه، ابزاری برای رسیدن به سایر اهداف است.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت، این است که در این مبحث، نظر به مکتب اقتصادی اسلام است، که در اینجا از آن بحث نخواهیم کرد و به توضیح اهداف اقتصادی ذکر شده میپردازیم.
در اقتصاد اسلامی، سعی در حفظ حاکمیت سیاسی اسلام در روابط با بیگانگان است، زیرا در روابط خارجی، مناسبات اقتصادی و سیاسی بسیار به هم پیوستهاند، هم اکنون وابستگی سیاسی بسیاری از کشورهای جهان سوم در اثر وابستگی اقتصادی آنهاست، به این سبب یکی از اهداف اقتصاد اسلامی، حفظ حاکمیت سیاسی اسلام است.
در روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: «الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه، اسلام برتر است و چیزی بر آن برتری ندارد».(تذکره الفقها، ج۱، ص ۴۴۶)، بنابراین در مناسبات سیاسی نیز باید برتری اسلام و مسلمین مراعات گردد.
قرآن کریم میفرماید: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم… برای مقابل با دشمنان تا آنجا که میتوانید نیرو و اسبهای بسته و آماده فراهم کنید تا به این وسیله دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.»(انفال/۶۰).
همچنین قرآن کریم میفرماید: «و لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا؛ خداوند برای کافران بر مومنان راه تسلطی قرار نداده است».(نساء/۱۴۱)
اسلام در رسیدن به همه اهداف اقتصادیش از قبیل، زدودن فقر، ایجاد رفاه و اجرای عدالت، از چهارچوب ارزشهای اخلاقی، خارج نمیشود. زیرا تحقق این ارزشها همراه با پیاده شدن اقتصاد اسلامی از اهداف مکتب اسلام است.
این از اهدافی است که هم افراد باید مراعات کنند و هم دولت باید در تحقق آن بکوشد. کسی حق ندارد از راههای حرام کسب درآمد کند یا با اکراه، طرف مقابل را به معاملهای وادار نماید. قرآن میفرماید:
«یا ایها الذین أمنوا لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجاره عن تراض منکم…
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اموالتان را در میان خود به باطل نخورید مگر این که داد و ستدی از روی رضایت شما باشد».(نساء/۲۹)
در اسلام پرداخت زکات و خمس عبادتی است که فرد با رضایت کامل به آن اقدام میکند. به علاوه، قرآن گرفتن زکات را وسیله پاک شدن و تزکیه پرداختکننده به شمار میآورد.
«خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها… از اموال آنان زکات بگیر و بدین وسیله آنان را پاک و تزکیه کن»(توبه/۱۰۳). همچنین به انفالکنندگان سفارش میکند که از بهترین اموال خود انفاق کنید تا به «نیکی» دست یابید .
«لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون؛ هرگز به نیکی نمیرسید، مگر آن که از آنچه که دوست دارید، انفاق کنید» .(آل عمران/۹۲)
عدالت اجتماعی در بعد اقتصادی از نظر اسلام با تامین زندگی متوسط اجتماعی برای فقرا و جلوگیری از انباشته شدن بیش از حد ثروت در دست اغنیا تحقق مییابد. از آنجا که عدالت اجتماعی به صورت جداگانه مورد بحث قرار گرفته است در مورد این موضوع بیش از این توضیح نمیدهیم.
مقصود از خود کفایی این است که جامعه بتواند نیازمندیهای خود را در حد بالایی از رفاه تولید کند و ناگزیر به وارد کردن کالا از خارج نباشد.
البته ممکن است ترجیح دهد بعضی از نیازهای خود را از خارج تامین کند، به این سبب که هزینه تهیه آن در داخل بیشتر میشود و با وارد کردن آنها، این جامعه میتواند امکانات خود را در راه مفیدتری به کار گیرد. در این صورت با خودکفایی ناسازگار نیست، زیرا جامعه قدرت لازم برای تولید آن کالا در دارد.
در این تعریف، بیان شده که جامعهای که توانایی تامین نیازمندیهای خود را در سطح عالی رفاه داشته باشد، خودکفاست. زیرا ممکن است کشوری به تولیدات داخلی اکتفا کند ولی وضعیت فقیرانهای داشته باشد.
در این حال آن کشور خودکفا نیست، در خودکفایی، توانمندی و اقتدار نهفته است، جامعه خودکفا، روی پای خود ایستاده است. این ایستادگی بدون وجود حیات و نشاط ممکن نیست.
قرآن مجید درباره مومنان به پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «کزرع اخرج شطئه فأزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیفظ بهم الکفار؛
مانند دانهای است که شاخ و بال بیرون آورده و(این شاخه ها)او را تقویت کرده و در نتیجه آن گیاه درشت شده، تا آن که بر ساقه استوار گردیده، بدان گونه که کشاورز را به شگفتی واداشته است(خدا آنان را قوی کرده)، تا به وسیله آنان کافران را به خشم آورد».(فتح/۲۹)
مفاد این آیه، قدرت یافتن مسلمانان و رسیدن آنان به شکوه و عظمتی است که دشمنان اسلام تاب تحمل آن را ندارند. قطعا باید این اقتدار هم اقتدار سیاسی، هم اقتدار نظامی و هم قدرت اقتصادی و هم توانمندی فرهنگی باشد.
معنای استقلال غیر خودکفایی است. خودکفایی به این است که یک جامعه همه نیازهای خود را تامین کند و نیازی به وارد کردن کالا از خارج نداشته باشد.
اما استقلال اعم از این است یک جامعه مستقل اقتصادی ممکن است احتیاج به وارد کردن برخی کالاها داشته باشد، اما تامین این نیاز تکیه بر سایر جوامع ندارد، ناگزیر به باج دادن و سر فرود آوردن نیست، بلکه در روابطی سالم، برخی از محصولات خود را میدهند و تولیدات دیگران را میستاند.
اما خودکفایی بیش از این است یک جامعه خودکفا میتواند همه نیازهای خود را هر چند بار هزینه بیشتر تامین کند، گرچه ترجیح میدهد برای بهتر استفاده کردن از امکانات خود و صرفه جویی کردن، برخی کالاها را از بیرون وارد کند.
استقلال در آیات قرآن: از اطلاق برخی از آیات و لازمه برخی دیگر، لزوم استقلال اقتصادی فهمیده میشود که در ذیل به آنها اشاره میشود. «و لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا؛ خداوند هرگز برای کافران بر مومنین راه تسلطی قرار نداده است».(نساء/۱۴۱)
غالب فقهای بزرگ اسلام، برای نفی هر گونه سلطه کافران بر مسلمانان به این آیه استناد کرده و مفاد آن را حکم دانستهاند نه اخبار؛ یعنی، مسلمانان میباید کاری کنند که کفار بر آنان مسلط نشوند و هر عملی که منتهی به سلطه کفار شود نامشروع است.
از جمله راههای سلطه کفار بر مومنین سلطه اقتصادی است. متاسفانه در این روزگار، سلطه اقتصادی بیگانگان بر مسلمانان تحقق یافته است و این واقعیت تلخ به دلیل عمل نکردن مسلمانان به مقتضای ایمان است.
مطابق مستفاد از این آیه مومنان وظیفه دارند تلاش کنند و خود را از وابستگیها – از جمله وابستگی اقتصادی – رهایی دهند. «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه؛ برای مقابله با آنان کفار و مشرکان آنچه میتوانید نیرو آماده کنید».(انفال/۶۰).
سیاق آیه نشان میدهد که درباره جنگ است و طبعا مهمترین نیرو برای مقابله با دشمن نیروی نظامی است. اما کلمه «من قوه» هر نیرویی را شامل میشود.
نیروی اقتصادی برای رویارویی با دشمن از اهمیت برخوردار است. به خصوص در جنگهای امروز که قدرت اقتصادی یکی از دو طرف جنگ در سرنوشت آن نقش به سزایی دارد. روایتی در تفسیر این آیه آمده است که با استفاده از آنها شمول آیه را نسبت به توان اقتصادی بهتر میتوان فهمید.
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرموده سیاه کردن موی صورت(برای پیر مردان) از مصادیق «قوه» در آیه است. «منه الخضاب بالسواد».(۱).
در روایت دیگری از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: گروهی بر امام حسین(علیه السلام) وارد شدند و دیدند که آن حضرت به رنگ سیاه خضاب کرده است. علت آن را پرسیدند، فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در یکی از جنگها به مسلمان دستور داد با رنگ سیاه خضاب کنند تا به این وسیله بر مشرکان قوت بگیرند و قویتر بنمایند.(همان منبع).
یکی از اهداف اقتصاد اسلامی، ایجاد توسعه و رشد است. این هدف را در راهنماییهای اسلام و عمل رهبران بزرگ آن مشاهده میکنیم. که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود.
الف)اسلام بر فراگیری معلومات و افزایش اطلاعات مسلمین سفارش اکید دارد، تا آنجا که از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است: «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد».
به این معنی که برای اندوختن دانش محدودیت زمانی نباید شناخت و نیز آمده است: «اطلبوا العلم و لو بالصین»(۲)؛ بدین معنی که دوری راه و رنج سفر برای کسب دانش باید ناچیز شمرده شود.
همچنین آمده است: «اطلبوا العلم و لو بخوض اللحج و شق المهج»(۳)؛ که مفاد آن این است که هر چه طلب دانش، دشواری به همراه داشته باشد، گرچه در حد فرو رفتن در گردابها و ریختن خون قلبها، این سختیها را باید بر خویش هموار کرد و هیچ مشکلی نباید مانع افزایش دانش مسلمانان شود.
ب)تغییر وضعیت اقتصادی جزیرهالعرب از بازرگانی صرف و واسطه داد و ستد کالاها بودن به افزایش کشاورزی تا آنجا که مدینه مرکز مهم تولید کشاورزی شد.
اسلام، عرب جاهلی را از تنبلی و تنپروری و آمادهخوری بیرون آورد و به کار و کوشش و تلاش واداشت تا آنجا که از امیرالمومنین(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله(۴)؛ هر که آب و خاکی بیابد و باز هم فقیر باشد، خدا او را از رحمت خود دور کند». یعنی هر که آب و خاک در اختیار داشته باشد نباید فقیر بماند.
همچنین هنگامی که کسی از امام صادق(علیه السلام) تقاضا کرد که دعا کند رزق و روزی او به راحتی برسد: «لا ادعو لک، اطلب کما امرک الله عزوجل؛ برایت دعا نمیکنم. آن گونه که خدا به تو امر فرموده است روزیت را طلب کن». یعنی با به زحمت انداختن خود روزی بخواه.(۵)
ج)اسلام بر آباد کردن زمینها و شهرها و تعطیل نگذاردن اراضی تاکید فراوان دارد که از عوامل مهم رشد تولید میباشد.
قرآن میفرماید: «هو أنشاکم من الارض و استعمرکم فیها؛ خدا شما را از زمین ایجاد کرد و به آبادانی در آن گماشت» همچنین در روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرموده: من کان له ارض فیزرعها و الا فلیؤدها اخاه و لا یؤاجرها ایاه؛
هر که زمینی دارد آن را به کارد و گرنه به برادرش بدهد و از او اجاره نگیرد» و این روایت بیانگر یکی از سیاستهای اقتصادی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است.
در عهدنامه امیرالمومنین(علیه السلام) به مالک اشتر یکی از وظایف استاندار را عمران و آبادی شهرهای منطقه ماموریت وی قرار میدهد و میفرماید: «جبایه خراجها، و جهاد عدوها و استصلاح اهلها و عماره بلادها؛ وظایف استاندار عبارت است از: جمعآوری مالیات آن منطقه و مبارزه با دشمن آن و به صلاح آوردن اهل آن و آباد کردن شهرهای آن».(۶)
و نیز به او میفرماید: «و لیکن نظرک فی عماره الارض ابلغ من نظرک فی استجلاب الخراج؛ باید نظرت درباره آباد کردن زمین رساتر از نگاهت درباره گرفتن مالیات باشد».(۷)
رفاه در ضمن توسعه و رشد حاصل میشود، یعنی اگر جامعهای توسعه و رشد لازم را فراهم کرده باشد، به دنبال آن رفاه نیز به وجود میآید.
از مطالعه آیات و روایات مربوط به بحث بسیار روشن به دست میآید که نظام اقتصادی اسلام تنها در صدد رفع نیازهای ضروری بشر نیست و با تامین آنها کار خداوند را تمام شده نمیداند، بلکه در صدد تامین رفاه بشر است.
خداوند نعمتهای بیشماری را در اختیار انسان قرار داده که از آنها بهره گیرد. «قل من حرم زینه الله التی أخرج لعباده و الطیبات من الرزق؛ بگو چه کسی زینت خداوند را که برای بندگانش(از زمین) بیرون آورده و روزیهای پاک را حرام کرده است؟»(اعراف/۳۲) و امیرالمومنین(علیه السلام) نیز در وصف متقین میفرماید:
«همانا متقین بهره دنیای نقد و آخرت آینده را بردند، با اهل دنیا در دنیایشان شریک شدند، ولی اهل دنیا در آخرت آنان شریک نشدند.
در دنیا به بهترین نوع مسکن گرفتند و به بهترین وجه خوردند. از دنیا به آن گونه که مترفین بهرهمند میشوند، استفاده کردند و از آن چیزی را که جابران متکبر بر میداشتند، برگرفتهاند.
سپس از آن با توشه کافی و تجارب سودمند بیرون رفتند. همچنین در روایتی از معصوم(علیهم السلام)نقل شده است که فرمود: «نعم المال الصالح للعبد الصالح؛ چه نیکوست مال شایسته برای بنده شایسته».(۸)
و از دیگری ویژگیها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱- نظام بانکی میبایست بر طبق موازین شرعی و اسلامی باشد.
۲- داشتن فرمولهای مختلف در فعالیت نظام بانکی اسلامی در جهت کمک به دولت، مردم و بالاخص مردم محروم و مستضعف.
۳- ایجاد مؤسسات شخصی یا گروهی(به صورت قرضالحسنه اسلامی).
۴- توجه داشتن به مقوله ربا و اشکال مختلف آن در اسلام.
نظام مالیاتی در جامعه اسوه اسلامی میتواند
الف)مردم را نسبت به مالیات و ثمرات خوب آن آگاه نماید.
ب)نسبت دریافت مالیات برای اقشار مختلف با توجه به وضعیت امرار معاش چه در سرمایههای ملی، سرمایههای پنهان و سرمایههای جاری را مشخص گرداند.
ج)ثمرات دریافت مالیات را به سرعت برای مردم قابل دسترس نماید.
اقسام مختلف بیمههای اجتماعی، با رعایت عدالت اجتماعی به معنای واقعی میتواند نقش بسزایی در اقتصاد پویا در جامعه اسوه داشته باشد.
۱- مبارزه با فقر و تأمین نیازهای هر فرد در پرتو کار خلاق او و ارزش افزودهای است که او در جامعه تولید میکند.
۲- آزاد نگه داشتن بخشی از وقت هر انسان، برای این که فرصتی مناسب برای خودسازی و رشد انسانی و تعالی معنوی داشته باشد، به تعبیر دیگر در نظام اقتصادی جامعه اسوه تلاش برای نیازمندیهای اقتصادی، نباید همه وقت ملت را بگیرد بلکه مقداری از آن وقت باید برای خودسازی انسان و رشد معنوی آزاد باشد.
۳- اعتدال در مصرف، مبارزه با اسراف و نفی هر نوع اقتصاد تخریبی نسبت به امکاناتی که خداوند در جامعه برای زندگی انسانها در اختیار همه قرار داده است.
۴- حفظ آزادی انسان در رابطه با عامل اقتصاد، در برابر کسانی که انسان را یک حیوان اقتصادی معرفی میکنند و بدین ترتیب او خود به خود برده اقتصاد سرمایهداری و خصوصی و یا برده اقتصاد دولتی یا به تعبیر صحیحتر، برده سرمایهداری خصوصی و سرمایهداری دولتی میشود، باید آزادی انسان در رابطه با عامل اقتصاد حفظ شود.
۵- تأکید بر استقلال اقتصادی جامعه اسوه اسلامی و این که به راستی از نظر اقتصادی به روی پا خود بایستد؛ خود تولید کند و متناسب با نیازهای خود مصرف کند. به دیگران وابسته نباشد که وابستگی اقتصادی امروزه زیربنا و ریشه وابستگیهای دیگر شده است و خود به خود با استقلال جامعه سازگار نیست.
۶- تأکید به تکامل فنی و صنعتی، زیرا پیشرفتهای صنعتی از جلوههای رشد انسان است و هیچگاه نباید مورد غفلت قرار گیرد. بنابراین در برنامهریزی اقتصادی جامعه اسوه اسلامی باید به آن تأکید شود.
۷- برقراری عدل اقتصادی نسبت به بیعدالتیهایی که در گذشته صورت گرفته است.
این هفت بعد، اساس اقتصاد است و اصل ۴۳ قانون اساسی در حقیقت نسبت به بسیاری از این افراد توجه تام دارد. در حل برخی از مشکلات امروزه در جامعه اسوه اسلامی، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف- مبارزه با بیکاری
ب- اشتغال کامل
ج- افزایش مهارت و ابتکار
با توجه به فعالیتهای انجام شده در خصوص توان بسیج در حل بسیاری از مشکلات جامعه اسوه اسلامی به اطلاع میرساند که در بحث اقتصاد، مقوله کار و اشتغال به عنوان محور فعالیت قرار دارد و اعضاء گروه تحقیقات در این بخش در صدد طرحی جامع برای فعالیت بسیج نسبت به رفع این معضل میباشد.
پینوشتها
۱- بحار الانوار ج ۶۱ ص ۱۵۸؛ من لا یحضره الفقیه ج ۱ ص ۱۲۳؛ وسایل الشیعه ج ۲ ص ۸۹
۲- بحار الانوار، ج ۱، ص ۱۷۷
۳- بحار الانوار، چاپ بیروت، ج ۷۵، ص ۲۷۷
۴- بحار الانوار، ج ۱۰۰، ص ۶۵
۵- اصول کافی ج ۵ ص ۷۸
۶- بحار الانوار ج ۳۳ ص ۵۹۹
۷- بحار الانوار ج ۳۳ ص ۶۰۶
۸- بحار الانوار، ج ۷۰، ص ۶۲
منبع: کتاب طرح تحقیقاتی شهر اسوه؛ راسخون
در چند سال اخیر، بسیاری از رسانههای داخلی مانند تلویزیون و روزنامه، سعی کردهاند مردم را نسبت به نادرست بودن و زیان آور بودن این تبلیغات و محصولات آگاه کنند اما این روند گویا همچنان ادامه دارد و نتیجهای جز افزایش مصرف گرایی ندارد.
ابتدا چنین به نظر میآمد که پیشرفت رسانههای ماهوارهای، پدیدهای کاملا مطلوب و عاری از خطاست و برای تحقق دهکده جهانی، لازم و ضروری است. گرچه ماهواره و تکنولوژیهای جدید ارتباطی، سهم به سزایی در پیشرفت علم و رفاه انسانی دارند اما در تجربه کوتاه و چندین ساله معلوم شده است دارای برخی آسیبها و پیامدهای منفی نیز هست.
با شناخت به موقع این آسیب ها، میتوان زمینه را برای بهره برداری هر چه بهتر از این تکنولوژی، آماده ساخت. بنابراین در این مقاله بر آن شدیم شما را با برخی از آسیبها و پیامدهای منفی ماهواره برای کودکان، جوانان و بزرگسالان، آشنا کنیم.
ترویج خشونت
یکی از مهمترین و آشکارترین پیامدهای منفی فیلمها و برنامههای شبکههای ماهواره ای،افزایش خشونت در جامعه است. تحقیقات مختلف روانشناسی با محوریت نظریه یادگیری مشاهدهای آلبرت بندورا نشان داده اند مشاهده صحنههای خشونت آمیز، گرایش به پرخاشگری را در بینندگان آن بالا میبرد و این در حالی است که حجم قابل مشاهده برنامههای ماهوارهای به فیلمهای سینمایی و سریالهایی اختصاص دارد که در آن صحنههای خشونت آمیز به طور مکرر تکرار میشود. سهل و آسان نشان دادن کشتار و قتل و هرگونه جنایت با سلاح سرد و گرم، ترس بیننده را فرو میریزد؛ در واقع هنگامی که بیننده ساعتهای متوالی، چنین برنامههایی را میبیند، گویا در کلاس آموزشی ترویج خشونت قرار گرفته است. این تاثیرپذیری بر روی کودکان و نوجوانان بیشتر و قابل تامل تر است.
بلوغ زودرس و دسترسی سریع به اطلاعات جنسی
اکثر سریالها و برنامههای ماهوارهای به راحتی و بدون هیچ سانسوری، مسائل جنسی را مطرح میکنند و نمایش میدهند. این شیوه ارائه اطلاعات حتی در آگهیهای بازرگانی ماهوارهای نیز به وفور دیده میشود. متاسفانه بارها مشاهده شده فرزندان کوچک خانواده نیز بدون هیچ محدودیتی و در کنار والدین خود به تماشای این صحنهها پرداخته اند و این در حالی است که هیچگونه ظرفیتی برای پذیرش اینگونه اطلاعات ندارند، در نتیجه تحت تاثیر آن قرار میگیرند. بلوغ زودرس یکی از نتایج منفی این مسئله است. الگوگیری و تکرار اعمال مشاهده شده با فرزندان کوچکتر نیز، بارها به علت همین مسئله گزارش شده است.
باورهای غلط درباره مسائل عاطفی و جنسی
تبلیغات غلط و غلو شده در شبکههای ماهوارهای که دائما بر تواناییهای جنسی افراد مجرد و متاهل تاکید میکنند، میتواند زمینه ساز شکل گیری باورهای غلط و کسب اطلاعات نادرست در زمینه مسائل جنسی افراد شود. این برنامهها و تبلیغات که هدفی جز فروش محصولات خود ندارند، باعث شده اند بسیاری درباره چگونگی و توانمندیهای جنسی خود شک کنند و در پی درمانهای نادرست بروند. از سویی اطلاعاتی که برنامههای ماهوارهای درباره چگونگی روابط عاطفی در سریالها و فیلمهای خود نشان میدهند، باعث شکل گیری سبکهای نادرست ارتباطی بین جوانان میشود.
فراهم سازی گسست و درگیری بین نسلی
تاثیر برنامههای ماهوارهای بر روی فرزندان خانوادهها یا همین نوجوانان و جوانان بیشتر است، به طوری که این گروه زمان بیشتری را صرف تماشای برنامههای ماهوارهای میکنند. این برنامهها ارزش ها، باورها، تصورات، انتظارات و جهت گیریهای ارزشی متفاوتی را تبلیغ و عرضه میکنند که باعث میشود به مرور زمان فاصله روانی بین والدین و فرزندان بیشتر و بیشتر شود و به انقطاع یا گسست نسلی بینجامد. البته در پرونده شماره ۶۸ سپیده دانایی گفته شد بروز شکاف بین نسلی در بستر رشد، پیشرفت و تجارب متفاوت، اجتناب ناپذیر است و حتی زمینه ترقی و تعالی را فراهم میکند اما گسست و درگیری بین نسلی شدیدتر خواهد بوده و میتوان آن را تا حدودی منفی ارزیابی کرد؛ زیرا در این وضعیت غالبا نوجوانان و جوانان میکوشند آخرین پیوندهای وابستگی خود را از والدین یا نسل بالغ بگسلند و اغلب در این راه به گردنکشی و طغیانگری میپردازند. خلاصه آن که در یک گسست نسلی به جای تعامل بر سر ارزشها جنگی تمام عیار شکل میگیرد. اختلافات و درگیریهای شدید بین فرزندان و والدین، ترک منزل بدون اطلاع، حرمت شکنیها و … نتیجه این فرایند است.
ایجاد زمینههای اختلاف و تنش بین همسران
تماشای صرف و غیرنقادانهای برنامههای متنوع ماهوارهای و مقایسه منفی خود با شخصیتها و داستانهای این برنامه ها، میتواند خوراک لازم، برای ایجاد یک درگیری حسابی بین زن و شوهر را فراهم کند. در واقع باید بپذیریم برنامههای ماهوارهای در فضا و جامعه دیگر ساخته شده و منطبق با هنجارها و ارزشهای آن جامعه است که به طبع، برخی از این هنجارها و ارزش ها، با جامعه ما تداخل دارد و حتی متضاد است؛ حال اگر بخواهیم زندگی خود و همسرمان را با توجه به مشاهدات برنامههای ماهوارهای مقایسه، تفسیر و ارزیابی کنیم، خوب معلوم است که به در بسته میخوریم.
این در بسته میتواند منبع ناکامی، سرخوردگی و خشم ما را فراهم کند و در نتیجه باعث بروز تنش و درگیری در محیط خانواده شود. مقایسههای ذهنی نادرست، انتظارات نامعقول، توجیهات اشتباه، نارضایتی بی مورد، حسادت، روابط پنهانی و … در روابط همسران، همگی میتواند ناشی از تاثیر همین برنامههای ماهوارهای باشد.
کاهش تعاملات واقعی
شاید بارها پیش بیاید در خانه مشغول تماشای برنامههای ماهوارهای هستیدو عملا ورود، خروج یا صحبتهای سایر اعضای خانواده خود را متوجه نمیشوید. این مسئله یکی از آسیب زاترین پیادهای استفاده مفرط از برنامههای تلویزیونی و ماهوارهای است که باعث میشود، ارتباط برقرار کردن و تعاملات بین خانوادگی و حتی دوستان خودرا در اولویت دوم قرار دهیم و زمان بیشتری را به تماشای برنامههای مختلف بپردازیم. این مسئله خود به مرور باعث ایجاد فاصله روانی بین همسران، فرزندان، والدین و دوستان میشود.
وابستگی و اتلاف وقت
برنامههای ماهوارهای چنان با جذابیت و تنوع همراه میشوند که همه سعی خود را بر میخکوب کردن و یکجا نشاندن بیننده خود میکنند. این تنوع، سرگرمی و جذابیت باعث میشود برخی افراد تا ساعت ها، زمان خود را برای تماشای برنامههای مختلف ماهوارهای اختصاص بدهند که نتیجهای جز اتلاف وقت ندارد و حتی گاهی باعث ایجاد وابستگی میشود؛ به طوری که اگر زمانی فرد نتواند یک برنامه را به هر دلیلی مشاهده کند، دچار احساسات منفی میشود و دائما در پی رفع آن دلیل خواهد بود، انگار نبض زندگی او با نبض ماهواره، گره خورده است.
افت عملکردهای تحصیلی و شغلی
تماشای مفرط برنامههای ماهوارهای آن هم تا پاسی از نیمه شب، باعث کاهش عملکردهای آموزشی و تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان میشود؛ بطوری که در کلاس درس دائما چرت میزنند و وقت کمی را نیز برای انجام تکالیف درسی و آموزشی خود میپردازند. همچنین افراد بزرگسال نیز در محیط کار با مواردی چون تاخیر،غیبت و اهمالکاری روبرو میشوند که باعث افت عملکرد شغلی آنان میشود.
افزایش مصرف گرایی
زمان زیادی از برنامههای ماهوارهای به تبلیغات کالاهای مختلف اختصاص یافته است. بیشتر این تبلیغات بر محور کالاهای بهداشتی – آرایشی و مُد است. این تبلیغات آنچنان با جذابیت و پرتکرار ارئه میشوند که مخاطب خود را به خرید آن ترغیب و وسوسه میکند.
در چند سال اخیر بسیاری از رسانههای داخلی مانند تلویزیون و روزنامه سعی کرده اند مردم را نسبت به نادرست بودن و زیان آور بودن این تبلیغات و محصولات آگاه کنند اما این روند گویا همچنان ادامه دارد و نتیجهای جز افزایش مصرف گرایی ندارد.
تهدید سلامت جسمانی
تماشای مفرط برنامههای ماهوارهای باعث ایجاد سکون و بی حرکتی در بینندگان آن میشود که این خود میتواند زمینههای سردرد شدید، گردن درد، اختلالات خواب، خشک شدن چشمها و دشواری در دید، اضافه وزن و … را فراهم کند. با این توصیف میتوان گفت گرچه ماهواره میتواند در هشیار کردن، اطلاع رسانی و پیشرفت نقش مهمی داشته باشد، اثرات و پیامدهای منفی نیز به جای میگذارد؛ تا جایی که کشورهای مختلف برای این موضوع در حال چاره اندیشی هستندو هزینههای هنگفتی را صرف کاهش آسیبهای ماهواره میکنند. شما میتوانید با مطالعه مقاله «راهکارهای کاهش آسیبهای ماهواره»، در همین شماره، با برخی از شیوههای پیشگیرانه و مقابلهای کاهش و کنترل پیامدهای منفی ماهواره آشنا شوید.
منبع: میگنا
فنآوری رسانه ای به عنوان یکی از پیآمدهای مدرنیسم، کارکردهای خانواده را تغییر داده است. ارزش هایی چون مادیگرایی، مصرفگرایی و فردگرایی، خانواده را از کارکردهای اصلی خود دور کرده و موجب گسست پیوندهای اصیل خانوادگی شده است.
چکیده
فنآوری رسانهای به عنوان یکی از پیآمدهای مدرنیسم، با حضور در خانوادهها کارکردهای خانواده را تغییر داده است. ارزش هایی چون مادیگرایی، مصرفگرایی و فردگرایی، خانواده را از کارکردهای اصلی خود دور کرده و موجب گسست پیوندهای اصیل خانوادگی شده است. در حال حاضر از به کارگیری فنآوریهای مدرن تا حدود زیادی گریزی نیست و در کنار آسیبها، مزایا و فوایدی زیادی نیز به همراه دارد. ازاینرو، شایسته است با فرهنگ سازی و آگاهی بخشی به خانوادهها، ضمن بهره گیری از آثار مثبت آن، تدابیری برای کاهش آسیبها اندیشیده شود. در این میان، نقش رسانهها با توجه به کارکردهای اطلاعرسانی و آموزشی آنها، دارای اهمیت است.
کلید واژگان
خانواده، فنآوری مدرن، فرهنگ، کارکرد، رسانه.
مقدمه
خانواده به عنوان بنیادی ترین و مهمترین نهاد اجتماعی و انسانی، در شکل گیری و تکمیل هویت افراد و جامعه نقش به سزایی دارد و در طول تاریخ، ارزش و جایگاه بالایی در تربیت و رشد افراد جامعه داشته است. امروزه فروپاشی مرزهای اطلاعاتی، شتاب تحولات و پیشرفت فنآوری، تأثیرات عمیق و شگرفی بر جنبههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و تربیتی جوامع برجا گذاشته است. همگام با این تحولات، ارزش ها و کارکردهای خانواده نیز دچار دگرگونی هایی شده است. خانواده در گذشته مهمترین و اصلی ترین نهاد تربیتی و هویت ساز بود؛ در حالی که اکنون با ورود فنآوریهای رسانهای، رقبایی پدید آمده اند که کارکردهای سنتی خانواده را با چالش روبه رو ساخته اند.
فنآوریهای رسانه ای که زمینه جهانی شدن فرهنگ و ارزشهای غربی را فراهم آورده، آثار مخربی داشته اند، مانند: تهدید ارزشها و فرهنگ ملی، رواج فردگرایی، تخریب روابط بین فردی و بین گروهی و سرانجام، تهدید خانواده. ازاین رو، برای رویارویی با این چالشها باید ابتدا آسیبها و معایب فنآوری مدرن را شناسایی و بررسی کنیم؛ سپس با آگاهی بخشی، فرهنگسازی و آموزش به خانواده ها، روشهای استفاده از فنآوری مدرن را به فرزندان و والدین آموزش دهیم تا خانوادهها با آگاهی از قابلیتها و تواناییهای فرهنگ خود و آسیبهای فرهنگی فنآوری مدرن، کمتر دچار آسیب شوند.
تکنولوژی، تمامی دانشها، محصولات، ابزار، روشها و سیستمهایی است که به کار گرفته میشوند تا محصول یا خدمتی عرضه شود. تکنولوژی، فرآیند انتقال و تبدیل منابع به محصول از طریق دانش، تجربه، اطلاعات و ابزار است.) کریمیان،۱۳۸۹: ۱۴) منظور از فنآوری مدرن در این بحث، فنآوری ای است که در دوره مدرن و با انقلاب صنعتی در غرب شکل گرفت و بر انسان سلطه یافت و با فنآوری سنتی که در اختیار انسان قرار داشت و با روح و روان وی در ارتباط بود، کاملاً متمایز است. فنآوری مدرن یکی از اجزا و عناصر مدرنیته غربی است. مدرنیته به عنوان یک ایدئولوژی غربی، دارای محورها و مبانی نظری است که به برخی از آنها اشاره میشود:
تأکید بر عقل ابزاری، یکی از محورهای فکری مدرنیسم است که شالوده و اساس تمدن مادیگرای غرب، محور و معیار کنشهای انسانی و همه فعالیتهای او به شمار میآید. به نظر آلن تورن، مدرنیته «نشر پیآمدهای فعالیت عقلی، علمی، فنی و اداری است. مدرنیسم، خداوند را از صدرنشینی جامعه خلع میکند و علم را به جای آن میگمارد. بدینسان این نظریه، به نحو تنگاتنگی با اندیشه عقلانیت ممزوج است؛ نفی یکی انکار دیگری است. اندیشه غربی میخواست از نقش اساسی شناخته شده برای عقلانی شدن به اندیشه وسیعتر جامعه عقلانی عبور کند که در آن، عقل، تنها هدایت فعالیتهای علمی و فنی را بر عهده ندارد، بلکه حکومت انسانها و تدبیر امور را نیز متکفل است». (تورن، ۱۳۸۰: ۲۹ ـ ۳۱).
مدرنیته با کنار زدن دین و سنتهای دینی و اخلاقی، دریافتی نو از علوم مختلف عرضه کرد که در آن، بر انسان، به عنوان عنصر اصلی تمدن جدید، نامفهوم و بر خواستهها و نیازهای مادی او تأکید میشود. مبنای معرفت شناسی همه علوم و فنون، عوامل مادی قرار میگیرد و قوانین مادی بر تمام شئونات زندگی حکمفرما میشود. در واقع، تمدن غرب درصدد سکولاریزه یا غیردینی کردن تمامی امور است.
ازاینرو، فنآوری مدرن برخلاف ظاهر فریبنده و پیشرفت هاش، دارای ماهیت مادی و غیرمعنوی است که با فراهم آوردن رفاه مادی و رشد و پیشرفت صنعتی و اقتصادی، چشم جهانیان را خیره کرده است و آنها را از واقعیتها و پیامدهای خطرناک چنین رویکردی غافل میکند. این فنآوری در کنار برخی پیآمدهای مثبتِ نه چندان زیاد، جامعه و تمدن بشری را به انحطاط میکشاند و از درونمایههای دینی و معنوی تهی میکند. نیل پستمن در کتاب تکنوپولی اسارت فرهنگ و اخلاق و مذهب، و در یک کلام جامعه را در چنگال تکنولوژی بررسی می کند و به این نتیجه می رسد که «تکنولوژی بدون اخلاق» جامعه آمریکا را نابود کرده و چنین جامعه ای، موجودیت سیاره خاکی را به خطر انداخته است.
وی در این موضوع، سه دوره تاریخی را از هم متمایز میسازد: دورهای که در آن، فرهنگ، مذهب و آداب و رسوم بر فن-آوری و صنعت برتری داشتند و فرهنگ با در اختیار گرفتن فنآوریها و فنآوری، آثار هنری و معماریهای زیبایی آفریده است. در این دوره، فنآوری در خدمت جامعه و پاسخگویی نیازهای آن بوده است؛ دوره دوم، دوره فنسالاری و تکنوکراسی است که در آن، انسان و فنآوری در موقعیتی برابر قرار میگیرند. در این دوره، هر دو برای رسیدن به برتری و حاکمیت بر دیگری، تلاش میکنند و در رقابت دایمی به سر میبرند؛
دوره سوم، دورهای است که فنآوری بر فرهنگ و انسان برتری مییابد و کشمکش و رقابت، با پیروزی فنآوری پایان میپذیرد. فنآوری به ایدئولوژی مجهز میشود و با یورش به فرهنگ، آن را در خود حل می کند و حاکمیت کامل بر آن مییابد. این مرحله، به تعبیر پستمن همان مرحله تکنوپولی است که فنآوری با انحصارگرایی و حاکمیت مطلق بر فرهنگ و انسان، ارزشها و نیازهای جامعه را سمتوسو میدهد. در این دوره، علم و فنآوری مدرن بر انسان و طبیعت چیره می شود و فرصت نوآوری و ابتکار انسانها را از بین میبرد. از سوی دیگر، با ویژگیها و کارآمدی خود فراگیر میشود و حاکمیتش را گسترش میدهد. (پستمن،۱۳۷۳: ۱ ـ ۱۰)
بنابراین، فنآوری مدرن با ماهیتی که دارد، به تدریج از کنترل انسان خارج شده است و بر او سروری می کند. همچنین در زمینههای مختلف، جایگزین انسانها و نهادهایی مانند خانواده میشود و نقش افراد و کارکرد نهادها و گروههای مختلف را ایفا میکند؛ بیشتر ارتباطات انسانی را برقرار، و زندگی جمعی و گروهی را تضعیف میکند. فنآوریهای مدرن رسانه ای، به آزادیهای بیحد و حصر دامن میزنند و با تأکید بر عقلانیت ابزاری و ارزشهای مادی گرایانه، ارزشها و باورهای دینی و مذهبی را کمرنگ می سازند.
یکی از آسیبهای فنآوری مدرن، آسیبهای فرهنگی است که در حوزههای مختلف، زندگی انسان را تهدید میکند و آداب و رسوم، عقاید و سنتهای ملی و بومی را دچار چالش میسازد. فنآوری مدرن که پیآمد مدرنیته غرب است و فرهنگ و ارزشهای غربی را در خود دارد، با ورود به خانوادههای ایرانی، فرهنگ حاکم بر خانوادهها را دگرگون، و کارکردهای خانواده را دچار تعارض و دوگانگی میسازد. مهمترین ارزشها و کارکردهای خانواده که با ورود فنآوری مدرن، دچار چالش و تعارض می شوند عبارتند از:
در فرهنگ مدرن، ارزشهای معنوی و دینی، دگرگون و ارزشهای مدرن جایگزین آنها میشود. پیآمد این دگرگونی، غیراخلاقی و غیردینی شدن جوامع است. بی اعتباری تدریجی هنجارها، اصول اخلاقی و اعتقادات مذهبی، با سقوط خانواده و کم ارزش شدن آن همراه است.
حمید مولانا در این باره نوشته است: «مسئله اصلی در جریان رواج فنآوریهای مدرن، ایدئولوژی یا ارزشهای نهفته در توسعه و زیرساخت این فنآوریها و استفادههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی از آنهاست. به عبارت دیگر، بزرگراههای اطلاعاتی و ارتباطی، بی طرف و خالی از ارزش های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیستند. اهداف اصلی توسعه جهانی اینگونه نظامهای صنایع فرهنگی و اطلاعاتی که مخصوصاً با بازاریابی و روش های اقتصادی همراه هستند، این روزها دقیقا مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفته و آگاهی از آنها، شرط اول و لازم در هر گونه برنامه ریزی ملی است». (مولانا، ۱۳۸۰: ۲۱۵)
با ورود فنآوری مدرن، خانوادهها تحت تأثیر ارزشهای آن قرار میگیرند؛ فضای امن و صمیمی خانواده با نادیده گرفتن ارزشها و بایدها و نبایدهای دینی و اخلاقی، از بین میرود و کانون ثبات و آرامش گذشته، به فضای پر اضطراب و بی ثبات و نامناسب برای رشد و تربیت اخلاقی و دینی فرزندان تبدیل میشود. فنآوریهای رسانهای، خانواده را به فضایی برای فعالیتهای شخصی و فردی تبدیل می کنند که فردگرایی، لذت طلبی، و حاکمیت اکثریت به مفهوم غربی ـ که از برجستهترین خصایص و عناصر مدرنیسم است ـ بر آن چیره میشود.
در چنین جوامعی، خانواده ارزش و جایگاه خود را از دست میدهد و دچار انواع انحراف ها و ناهنجاریها می شود. از سویی، تخصص گرایی، تلاش برای دست یافتن به موقعیت اجتماعی بهتر و تمایل به کارایی و سودآوری بیشتر، زن و مرد را به رقابتهای ناسالم سوق می دهد و روابط اعضای خانواده را سرد و بی ثبات می کند.
یکی از ارزشهای فرهنگ مدرن، فردگرایی است که از جنبههای گوناگون، زندگی اجتماعی بشر را تحت تأثیر قرار داده است. پیآمد فردگرایی، احساس بی معنایی و کمرنگ شدن ارزشهای اخلاقی و اجتماعی است. توجه و تمرکز بر فرد و تمایلات او در فرهنگ مدرنیته، او را از زندگی گروهی و خانوادگی دور می گرداند و خودبینی ایجاد می کند. (گیوی، ۱۳۸۱: ۱۷۱ ـ ۲۰۲)
فردگرایی، روابط درون خانواده را تحت تأثیر قرار میدهد و با تقویت گرایشهای فردی، حقوق و مصالح فردی بر حقوق و مصالح خانواده تقدم می یابد. یکی از ویژگی های خانواده، به عنوان نهادی اجتماعی، مقدّم بودن فرهنگ جمعگرایی بر خواستههای فردی است. فنآوری مدرن، رابطه افراد با یکدیگر و ارتباط کلامی و عاطفی اعضای خانواده را محدود میسازد. در نتیجه، فردگرایی افراطی را گسترش می دهد، زندگی جمعی در نهاد خانواده را تضعیف، و انسجام و هم بستگی خانواده را نابود میکند.
گرایش به رفاه افراطی، از پیآمدهای فنآوری مدرن و فرهنگ مدرنیته است که کانون خانواده را از عواطف و احساسات معنوی دور کرده و به دل مشغولیهای مادی و دنیوی سرگرم ساخته است. زمانی که ارزش ها، نگرشها و باورهای حاکم بر روابط افراد خانواده بر اساس گرایش های مادی باشد، لذت طلبی و سودطلبی، روابط انسانی را از معنویت تهی می کند. تغییر ارزش های معنوی و اعتقادی، سبب تغییر نگرش خانوادهها و فرزندان آنها به مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی می گردد و ارزش های اصیل اسلامی انسانی نادیده گرفته میشود.
در چنین وضعیتی، خانواده دیگر کانون پرورش احساسات و عواطف معنوی و انسانی نیست و انحصار خود را در برآوردن نیازهای جنسی و عاطفی از دست میدهد. در نتیجه، تعهد و مسئولیت پذیری اعضا در مقابل خانواده سست میشود و آنها را برای برآوردن نیازهای خود، به فضای بیرون از خانواده هدایت می کند.
معنویت و باورها و آداب و رسوم مذهبی، در خانوادهها جایگاه ویژهای دارد و میان آنها با سلامت اخلاقی و رفتاری اعضای خانواده، ارتباط مستقیمی برقرار است. یونگ معتقد است: «دو سوم از بیمارانی که از سراسر جهان به من مراجعه کردهاند، افراد تحصیل کرده و موفقی هستند که درد بزرگ، یعنی پوچی و نامفهومی و بیمعنا بودن زندگی، آنها را رنج میدهد». (نصری، ۱۳۸۷)
فنآوری مدرن رسانه ای از طریق گسترش سبک زندگی مدرن با ظاهر زیبا و فریبنده اش، و رواج مصرف بیرویه در خانواده و ترغیب به خرید و مصرف کاذب کالاها، سلامت روحی و روانی افراد را با توجه به نیاز رو به رشد، تهدید می کند؛ زیرا با مصرف گرایی افراطی، مشکلات مالی گریبان گیر خانواده میشود و خانواده را به کار و اشتغال تماموقت مجبور میسازد. در چنین خانواده هایی، درآمد یک نفر، پاسخگوی این نیازهای کاذب نیست.
در چنین شرایطی افراد خانواده بیشتر کار میکنند و کمتر همدیگر را میبینند. آنها بیشتر وقت خود را بیرون از خانه میگذرانند؛ بقیه ساعات را نیز با خستگی از کار و فعالیت بیرون، به سر میبرند که مانع ارتباط صمیمی و گرم آنان میشود. این امر، همچنین فرصت والدین را برای تربیت فرزندان، محدود میسازد. در نتیجه، خانه به خوابگاه و استراحت گاه شبانه تبدیل میشود و کارکردهای دیگر آن فراموش می گردد.
ورود فرهنگ مدرن غرب توسط فنآوری مدرن و ایجاد نیازهای بیحد و مرز، سبک زندگی خانوادهها را تغییر داده است. در نتیجه، افراد خانواده در بیشتر ساعات شبانه روز در مکانهای مختلف مشغول به کار میشوند. به این ترتیب، دغدغه و گرفتاریهای زندگی مدرن، فرصت ارتباط اعضای خانواده و گفتوگوهای خانوادگی را بهطور چشمگیری کاسته و سبب بی توجهی افراد به یکدیگر و در نتیجه خودبینی و تفردگرایی شده است.
در عصر حاضر، بحران هویت خانواده، در گذر از زندگی سنتی به مدرن، دامن گیر جوامع بشری شده است. پاستر، از نظریه پردازان پستمدرنیسم، آثار فنآوریهای جدید و رسانهها را اجتماع و فرهنگ، بررسی کرده و در اثر خود به نام عصر دوم رسانه ها نوشته است: «آنچه در نوآوری های فنی مربوط به عصر دوم رسانهها، یعنی عصر اینترنت، پست الکترونیکی و ماهواره مهم است، دگرگونی گسترده فرهنگ، هویت فرهنگی و روش جدید ساخته شدن هویت هاست». (پاستر، ۱۳۷۸: ۵۲)
تحولات بزرگ در حوزه تکنولوژیهای نوین ارتباطی و فنآوری اطلاعاتی، راههای اطلاع رسانی در خانوادهها را افزایش داده و آنان را با فرهنگها و الگوهای گوناگونی آشنا کرده که جایگزین فرهنگ، ایدئولوژی و ارزشهای گذشته شده است. این امر، یکی از علل پیدایش بحران هویت در افراد و خانواده هاست. با توسعه فنآوری اطلاعات و جریان گسترده آن، منابع هویت یابی دگرگون گشته و منابع جدید جایگزین منابع سنتی شده اند. این منابع با ماهیت گستردگی و فراگیری که دارند، بدون هیچ محدودیتی، از مرزهای ملی گذشته و جوامع بشری را با الگوهای متعدد و متنوعی روبه رو کرده اند که هویت یابی در این جوامع را دچار مشکل ساخته است. (مک کوئیل، ۱۳۸۰: ۸۰)
آشنایی خانوادهها با ارزشها و الگوهای گوناگون فرهنگی، آنان را در پیدا کردن جهت و معنای زندگی، آشفته و سرگردان و در رویارویی با مشکلات زندگی و خانوادگی، درمانده کرده است. تزریق ارزش ها و نگرشهای مختلف به خانواده، موجب از بین رفتن وحدت و یگانگی اعضا و در نتیجه تصمیمگیریها و تدبیرهای متعارض و دوگانه در خانواده می شود. در این صورت خانواده استحکام خود را از دست میدهد و نقش و پایگاه عاطفی آن متزلزل میشود و فرد را در یافتن هویت، دچار مشکل و سردرگم میسازد.
در گذشته، نهاد خانواده اولین و مهمترین مرجع هویت یابی بود و افراد، هویت خود را به آسانی در خانواده می یافتند و جایگاه شان را در جامعه میپذیرفتند. امروزه با ارائه الگوهای متنوع و متعدد ازذ، درباره هنجارها و ارزشهای بومی و سنتی خانوادهها تردید ایجاد شده است.
پیش از ورود فنآوریهای مدرن، اوقات فراغت در خانواده، بیشتر به صورت کمک به دیگران، درد دل و گفتوگو کردن، سیر و سیاحت در طبیعت و دیدار اقوام و آشنایان و در یک کلام، در کنار یکدیگر می گذشت. امروزه رسانه ها، اوقات فراغت خانوادهها را به گونه ای پر کرده اند که فرصت حضور آنها در جمع صمیمی خانواده از بین رفته است. فنآوری مدرن، خانوادههای امروزی را گرفتار نوعی کاستی و سردی در روابط و مناسبات کرده است، که به مواردی از آنها اشاره میشود:
بخش مهمی از زندگی کودکان و نوجوانان، بازی و فعالیتهای تفریحی است که در شکلگیری شخصیت و روحیات آنان در بزرگسالی، نقش مهمی ایفا می کند. ذهن کودک، پذیرای هر گونه تجربه و آموزش است و خانوادهها میتوانند از طریق بازی، سرگرمی و تفریح، آنان را برای زندگی آماده سازند. یکی از شیوههای تربیت فرزندان، بازی کردن و هم بازی شدن با آنهاست. والدین میتوانند از این راه وارد دنیای کودک شوند و با او ارتباطی نزدیک و صمیمانه برقرار کنند.
امروزه، دنیای کودکان و نوجوانان را تلویزیون و دیگر رسانهها و ابزارهای مدرن، احاطه کرده است. فنآوریهای مدرن با برقراری رابطه با کودکان و نوجوانان، فرصت با خانواده بودن را از آنها گرفته و سبب سردی روابط آنها و والدینشان شده اند.
تفریح و سرگرمی در خانوادهها با فنآوریهای مدرن، فرصتی برای ابراز محبت اعضا به یکدیگر و برآوردن نیازهای عاطفی آنها باقی نمی گذارد؛ زیرا در زندگی مدرن، بیشتر وقت افراد برای کار و اشتغال سپری می شود و باقی اوقاتی هم که باید در کنار یکدیگر باشند و به تفریح و سرگرمی سپری کنند، به وسیله ابزارهای مدرن پر شده است. سرگرمی و تفریح با ابزارهای مدرن، جایگزین روابط خانوادگی شده است. در نتیجه، نیازهای عاطفی آنها نادیده گرفته میشود و اعضا دچار کمبود محبت میشوند.
یکی از روشهای تربیتی که در فرهنگ اسلامی نیز بر آن تأکید شده، برقراری ارتباط عاطفی و محبت آمیز با فرزندان است. رابطه عاطفی و مهرورزی در خانواده، سبب آرامش روحی و روانی، اعتماد به نفس، اعتماد به والدین، الگوگیری در مهرورزی به دیگران، و احساس امنیت می شود. به این ترتیب، از پیدایش بسیاری از مشکلات، ناهنجاریها و انحراف ها پیشگیری خواهد شد.
بسیاری از مهارتهای اجتماعی افراد در خانواده شکل میگیرد و افراد در این محیط برای زندگی در میان جمع و گروه، آماده می شوند. اجتماعی شدن، یعنی آشنایی با قوانین و درونی کردن نقشها و ارزشهای فرهنگی در خانواده صورت می گیرد. همکاری گروهی، مشارکت در تصمیم گیریها، همدلی و همدردی با دیگران، رقابت، تقسیم کار و مسئولیت پذیری، تعهد، احترام به حقوق دیگران و رعایت عرف و هنجارهای اجتماعی، اموری است که باید در خانواده تمرین و آموخته شود تا فرد به بلوغ اجتماعی برسد.
رواج سرگرمیهای کامپیوتری و ارتباطات مجازی در خانواده، از روابط عاطفی اعضای خانواده با یکدیگر و با دیگر خانوادهها می کاهد و افراد خانواده را به تدریج گوشه گیر و از اجتماع دور می سازد. به همین دلیل، پس از ورود به جامعه، به دلیل ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران، دچار ناامیدی می شوند و با قطع ارتباط با جامعه و دیگران، آسیب می بینند.
در اینترنت، ارتباطها در اتاقهای گفتوگو و بین مخاطبانی بینام و نشان برقرار میگردد.
افراد در دنیای مجازی، وارد تعاملاتی میشوند که به کلی با ارتباطات دنیای واقعی تفاوت دارد و از چارچوبهای مرسوم اجتماعی و عرفی خارج است. ازاینرو، مهارتهای لازم را برای ارتباط با دنیای بیرون، به افراد نمی آموزد. بازیهای کامپیوتری، به شکل اعتیادآوری ارتباط فرد با دنیای بیرون را قطع می کند و او را از امور پیرامونش، غافل میسازد
برقراری ارتباط و دادن پیام از طریق تلفنهای همراه نیز سبب میشود افراد برای ارتباط با یکدیگر، نیازی به دیدار و گفتوگوهای طولانی و صمیمانه با هم نداشته باشند و از طریق فنآوریهای اطلاعات و فنآوری ارتباطات، پیامها و اطلاعات خود را در جملات کوتاه و سرد و بدون حاشیه ارسال کنند. این امر روابط را سرد، و به تدریج افراد را از یکدیگر دور میسازد و منزوی شدن آنها را در پی خواهد داشت. شرکت در گروه و اجتماع، در رشد اجتماعی نقش مؤثری ایفا می کند و یکی از عوامل موفقیت افراد است که باید از سنین پایین، در خانواده به فرد آموخته شود.
در خانوادهای که فرصت بازی و تفریحات سالم از بین برود یا در مسیر نادرست قرار گیرد، والدین با استعدادهای فرزندانشان آشنا نمی شوند و نمی توانند آنان را برای تعیین مسیر زندگی و پیشرفت، آماده و راهنمایی کنند. درحالی که یکی از تکالیف والدین، کوشش در رشد و پرورش استعدادهای فرزندان در حد امکان و توانایی است. زمانی که فرزندان در خانواده برای گذراندن اوقات فراغت به اینترنت و بازیهای کامپیوتری و سینماها، روی آورند، نیروی تفکر و نوآوری آنان شکوفا نمی شود.
در گذشته، تربیت فرزندان در خانواده متمرکز بود و خانوادهها فرزندان را بر اساس ارزشها و باورهای مورد قبول خود تربیت میکردند، اما امروزه با وجود رسانهها، خانوادهها نقش خود را در تربیت فرزندان، تا اندازه زیادی از دست دادهاند؛ چنانکه دنیای کودک را رسانههای مختلف احاطه کرده و فرصت تربیت را از والدین گرفته اند. در نتیجه، خانوادهها دیگر نمی توانند بر اساس نظام فکری ـ اعتقادی خود، فرزندانشان را تربیت کنند.
به بیان دیگر، رسانهها جایگزین والدین می شوند و ابتکار عمل را در پرورش همه جانبه فرزندان به دست می گیرند؛ آن گونه که اقتصاد، بازار، سود و تجارت می خواهد. (پستمن، ۱۳۸۴: ۵۹) در این وضعیت، کودکان طبق ارزشها و باورهای حاکم بر خانواده رشد نمی کنند و از همان کودکی، بین آنها و والدینشان اختلاف و فاصله به وجود میآید.
فنآوری های رسانهای، نظارت و کنترل خانوادهها بر فرزندان را کاهش، و آزادی فرزندان را افزایش داده است. با وجود چنین فنآوری هایی، روابط و رفتارهای افراد خانواده، دور از چشم دیگران خواهد بود. فرزندان بدون اطلاع والدین و بی هیچ محدودیت و واهم های، با افراد مختلفی ارتباط برقرار می کنند. در نتیجه، والدین به عنوان سرپرست و بزرگتر که باید مراقب فرزندانشان باشند، دیگر از عهده این کار برنمی آیند.
امروزه با وجود فنآوریهای مدرن، کنترل اخلاق و رفتار فرزندان برای والدین دشوار شده است. در گذشته، والدین در قبال رفتارها و روابط فرزندان احساس مسئولیت میکردند، بر رفتار آنان به آسانی نظارت داشتند و آنها را راهنمایی یا از مسائلی منع میکردند. امروزه با وجود ابزارهای نوین رسانه ای، فرزندان به ندرت کنترل می شوند. برای مثال، وقتی کودکان و نوجوانان، به ویژه در جامعه ما از تلفن همراه استفاده میکنند و یا در اتاق خود کامپیوتر و تلویزیون در اختیار دارند، چگونه ممکن است پیامها و گفتوگوهای آنان یا استفاده آنها از رسانه را کنترل کرد؟
حجم بالای اطلاعات گسترده و بیشتر ناکارآمد و غیراخلاقی در رسانهها، امروزه وظایف خانواده را در کنترل فرزندان در عرصه رسانه سنگین کرده است و خانواده بر خلاف گذشته، اکنون قدرت چندانی در کنترل اطلاعات ندارد. تلویزیون، اینترنت و ماهواره، اطلاعات را در برابر نسل جوان می گسترانند و فرزندان به راحتی می توانند به هر نوع اطلاعاتی دست یابند. (پستمن، پیشین)
این مشکل را از دو جنبه می توان بررسی کرد: اول اینکه فنآوریهای مدرن با ماهیت و ویژگی ای که دارند، غیرقابل کنترل هستند؛ دوم اینکه ارزشها و نگرش هایی را که با خود به همراه میآورند، چنانکه پیش از این گفته شد، جایگاه والدین را به عنوان سرپرست خانواده از بین برده است و فرزندان را دارای جایگاهی برابر با والدین جلوه میدهند.
۱- آموزش خانوادهها برای استفاده از فنآوریهای مدرن و دادن اطلاعات لازم به آنان درباره آسیبها و چالشهای پیش رو. باید یادآور شد که مزایا و فواید فنآوریهای مدرن، دیدنی و چشمگیر، اما آسیبها و چالشهای آنها پنهان و خاموش است. البته مراکز پژوهشی در این زمینه نقش به سزایی دارند و میتوانند معایب و آسیبهای فنآوری مدرن را بررسی و مطالعه کنند تا نهادهای آموزشی و رسانه ملی از نتایج بررسی های آنها بهره گیرند.
از آنجا که رسانهها دارای کارکردهای اطلاع رسانی و آگاهی بخشی هستند، در این زمینه مؤثرترین ابزار به شمار می روند. «نهاد رسانه به کار تولید، بازتولید و توزیع معرفت به معنای وسیع آن، یعنی نمادهایی یا مرجع هایی معنی دار و قابل تجربه در جهان اجتماعی اشتغال دارد. این معرفت، ما را توانا میسازد تا به تجربه خود معنا ببخشیم، به دریافتهای ما از این تجربه نظم و نسق میدهد و ما را یاری میکند تا معرفتهای گذشته را محفوظ نگه داریم و به درک امروزین خود استمرار بخشیم». (مک کوئیل، ۱۳۸۲: ۱۴۰)
۲- تقویت ارزش ها، باورها و اعتقادات دینی و معنوی در خانواده ها: با توجه به کارکرد فرهنگ سازی رسانه ها، این کار مهم نیز به کمک آنها تحقق مییابد. ارائه مدل ها و الگوهای کارآمد از خانواده دینی و زمینه سازی برای رشد اخلاقی و معنوی خانواده ها، از این راه امکانپذیر است.
در این میان، جا دارد که عقاید، ارزشها و آداب و رسوم مذهبی خانوادگی در سریالها و دیگر برنامههای تلویزیونی با اهمیت و کارکرد مثبت به نمایش درآید. در این زمینه، موارد ذیل به عنوان راهکارهای رسانه ای پیشنهاد می شود:ـ تأکید بر رفتوآمد بیشتر با خویشاوندان و دوستان؛ـ ترویج کارهای گروهی و اجتماعی بین خانوادهها و اعضای خانواده؛ ـ تشویق به محدود کردن استفاده از رسانهها در مواقعی که اعضای خانواده باید کنار هم باشند؛ برای مثال، هنگام غذا خوردن یا هنگامی که اعضای خانواده در مراسم خاصی حضور دارند؛
ـ اکتفا نکردن به پیامک و تماس تلفنی در احوالپرسیها و صله رحم؛ ـ مسافرتهای جمعی با خانواده؛ ـ توجه دادن به موارد منع استفاده از برخی فنآوری ها، مانند: استفاده فرزندان کم سنوسال از تلفن همراه؛ـ ترویج احترام به بزرگترها و افراد کهن سال و رعایت جایگاه سلسلهمراتبی در خانواده؛ـ مقاومت در برابر خواستهها و نیازهای غیرضروری فرزندان و جلوگیری از افزایش انتظارات و توقعات آنان؛ ـ تشویق به اختصاص دادن زمان بیشتری برای گفتوگو با یکدیگر در خانواده و برقراری ارتباط عاطفی و کلامی با اعضای خانواده؛ ـ تأکید بر اولویت دادن به مصلحت جمعی در برابر مصلحت فرد در خانواده؛
فنآوری مدرن، پدیدهای خنثی و بیطرف نیست، بلکه نماینده مدرنیته غرب است که ایدئولوژی و ارزشهای نظام سرمایهداری و فرهنگ غرب را با خود به همراه دارد و با هدف جهانی سازی و فراگیر کردن اندیشه غرب، در پی تغییر فرهنگ و تمدنهای دیگر است. خانواده که مهمترین رکن نظام اجتماعی است، در جامعه ما بر پایه ارزشها و باورهای سنتی و دینی شکل گرفته و کارکردها و ساختار آن را مشخص و نهادینه ساخته است.
اکنون که این نهاد مهم در رویارویی با فنآوریهای مدرن و ارزشها و فرهنگ آن، دچار چالش و آسیب شده است و نزدیک است که کارکردهای اصلی و اصیل خود را از دست بدهد، ضرورت دارد ترتیبی در پیش گرفته شود که استفاده از فنآوریهای مدرن، با آگاهی از ویژگیها و ماهیت آنها صورت گیرد. در این زمینه، باید به خانوادهها برای استفاده صحیح از آنها در چارچوب ارزشهای اصیل دینی، آموزش لازم داده شود.
فهرست منابع
الف) کتاب
آلن تورن. ۱۳۸۰- نقد مدرنیته. ترجمه: مرتضی مردیها. تهران: گام نو.
پاستر، مارک. ۱۳۷۸- عصر دوم رسانه ها. ترجمه: غلامحسین صالح یار. تهران: مؤسسه ایران.
پستمن، نیل. ۱۳۷۳- تکنوپولی، تسلیم فرهنگ به تکنولوژی. ترجمه: صادق طباطبایی. تهران: اطلاعات.
پستمن، نیل. ۱۳۸۴- زندگی در عیش، مردن در خوشی. ترجمه: صادق طباطبایی. تهران: اطلاعات.
مک کوئیل، دنیس. ۱۳۸۰- مخاطب شناسی، ترجمه: مهدی منتظر قائم. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات و رسانه ها.
مک کوئیل، دنیس. ۱۳۸۲- درآمدی بر نظریههای ارتباطات جمعی. ترجمه: پرویز اجلالی. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها.
مولانا، حمید. ۱۳۸۰- ظهور و سقوط مدرن. تهران: کتاب صبح.
ب) مقاله
صادقی گیوی، فاطمه. ۱۳۸۱- «اخلاق اصالت». نشریه حوزه و دانشگاه.
نصری، عبدالله. ۱۳۸۷- «علل گرایش به بدبینی و پوچگرایی»، نشریه معارف.
ج) پایگاه اینترنتی
کریمیان، مهدیه(۱۳۸۹) تکنولوژی و فرهنگ، در سایت www.artbirjand.ir
منبع: فصلنامه رسانه و خانواده؛ شماره ۴
سبک زندگی با هویت، ارزشها و فرهنگ یک جامعه، ارتباط متقابل و دو سویه دارد، بنابراین سبک زندگی یک جامعه، بر فرهنگ آن تأثیر میگذارد و همین طور است در مورد تأثیرپذیری سبک زندگی از فرهنگ. غرب همواره جهت تسلط و استعمار بر سایر کشورها و مخصوصاً بلاد اسلامی از عنصر ترویج سبک زندگی غربی و تجددمآبانه به عنوان استراتژی اصلی خود استفاده کرده و نیروی خود را نیز متمرکز در ایجاد تضاد میان اسلام و مدرنیته کرده است. این سیاست غرب، در طول سالیان متمادی با روشهای مختلف دنبال شده است؛ از شیوهی آمرانهی رضاخانی دیروز گرفته تا جنگ نرم جهان امروز.
جهت مقابله با این استراتژی غرب، باید هم عوامل ایجاد تضاد سبک زندگی اسلامی با مدرنیته را شناخت و هم به یافتن طرق راهبردی ایجاد سبک زندگی اسلامی- مدرن پرداخت. مهمترین نقطهی اتکای غرب جهت وصول به مقاصدش تخریب نظام معنوی و اخلاقی خانواده با تمرکز بر مسائل زنان است که موجب فروپاشی فرهنگ جامعه میگردد، به طوری که مسلمانان در میان زندگی سنتی اسلامی و اسلامی مدرن سردرگم شوند و سرانجام به سبک مدرن غربی روی آورند.
مفهومشناسی سبک زندگی
سبک زندگی در رشتهی مطالعات فرهنگی به مجموعه رفتارها، مدلها و الگوهای کنشهای هر فرد اطلاق میشود که معطوف به ابعاد هنجاری، رفتاری و معنایی زندگی اجتماعی او و نشان دهندهی کم و کیف نظام باورها و کنشها و واکنشهای فرد و جامعه باشد. به عبارتی سبک زندگی دلالت بر ماهیت و محتوای روابط، تعاملات و کنشهای اشخاص و آحاد مردم در هر جامعه دارد.(noormags.mihanblog.com)
عوامل ایجاد تضاد بین سبک زندگی اسلامی و زندگی مدرن
تغییر هویت زن و مرد
هویت زن و مرد مسلمان، نقطهی استراتژیک تهاجم غرب در عرصهی جنگ نرم به شمار میرود. اسلام به حفظ نهاد خانواده اهتمام ویژهای دارد. در یک جمله میتوان گفت خانواده شاهراه اصلی رسیدن به پیشرفت و کمال است و همین جایگاه عظیم سبب شده که دشمنان به وسیلهی عوامل مختلف در پی آن باشند که این مسیر را مسدود سازند. دشمن از این راه درصدد است تا با هدف گرفتن خانواده و تقدّسزدایی و از بین بردن کارکردهای آن، جلوی پیشرفت جامعه را بگیرد زیرا پیشرفت و سلامت جامعه، در گرو خانوادهی سالم است.
یکی از راهبردهای غرب در راستای تغییر سبک زندگی، تضعیف نهاد خانواده به وسیلهی تغییر هویت زنان مسلمان است که با القای زنمحوری، تضعیف نقش مرد، تضعیف نقش مادری و همسری، کمارزش جلوه دادن خانهداری و ارزشمند جلوه دادن مشاغل بیرون از منزل، مصرفزدگی و… ابتدا به تغییر نگرش زنان مسلمان و در نتیجه به تقدسزدایی و سست کردن پایههای خانواده میانجامد. آنها با درک نقش محوری و اهمیت جایگاه زن در خانواده، به خوبی دریافتهاند که برای رسیدن به اهداف خود، گام اول را باید از این نقطه آغاز کنند.(عسگری پرور، برهان) و چقدر جای تأسف دارد که آنها به جملات امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) که میفرمایند: «جِهَادُ الْمَرْأَه حُسْنُ التَّبَعُّلِ»(کلینی، ج۵، ص۹) و «فَإِنَّ الْمَرْأَهَ رَیحَانَه وَ لَیسَتْ بِقَهْرَمَانَه»(کلینی، ج۵، ص۵۱۰) جهت دستیابی به اهداف خود دقت کردهاند؛ ولی ما مسلمانان به این سخنان عمیق و گرانبها کمتر توجه میکنیم.
ارائهی مفهومی نادرست از استقلال و اشتغال زنان
از مصادیق تغییر سبک زندگی، میتوان به تغییر الگوی تأمین معاش در خانواده به تقلید از کشورهای غربی اشاره کرد؛ البته نمیتوان ضرورتهای جامعهی امروز را برای حضور زنان در برخی مشاغل زنانه نادیده گرفت؛ اما آنچه در حال حاضر در جامعهی ما اتفاق میافتد، این است که حتی در مواقع غیرضروری و تنها با این استدلال که زن باید به استقلال مالی برسد تا به مرد وابسته نباشد، به اشتغال بیرون از منزل روی میآورند که این مسأله به خودی خود، عامل به وجود آمدن مشکلات بسیاری برای فرد و جامعه خواهد شد.(islamiclife.ir)
نکتهی اساسی اینجاست که در مسألهی اشتغال زنان، باید حساب استقلال زنان را از جدایی آنان از خانواده مجزا دانست. اسلام بنا به مصالحی که متوجه خود زن، خانواده و اجتماع است. زحمت کار بیرون از منزل را از دوش زن برداشته و به عهدهی مرد قرار داده است؛ اما متأسفانه میبینیم که اشتغال بیرون از منزل برای زنان ما به عنوان یک ارزش در آمده و در عوض خانهداری و تربیت فرزند به وقت هدر دادن و سوزاندن فرصتهای پیش رو تبدیل شده است. در حالی که رسالت اصلی زن، در خانه و خانواده تحقق مییابد و کار او در جامعه، باید طبق مصالح و نیازهای آن جامعه تنظیم گردد.
تعاملات لجام گسیختهی میان زن و مرد
تمایز حقوق زن و مرد، به تفاوت نوع آفرینش و تفاوت نیازها و تواناییهای آنها برمیگردد. اسلام را میتوان اصلیترین حامی و مدافع حقوق زنان به شمار آورد، زیرا نه تنها حقوق زن در اسلام نادیده گرفته نشده، بلکه در تمامی احکام و دستورات آن ظرافت روح و جسم زن در نظر گرفته شده، مسألهای که هرگز در نظریههای فمینیستی و به اصطلاح بشر دوستانهی غرب دیده نشده است. کار آنها تنها به دست گرفتن پرچم حقوق بشر و ترتیب دادن شعارهای زیبا و فریبنده، اما از درون پوچ و تو خالی است.
حقیقت امر این است که گروهی در سخنرانیها، در مدارس و در کتابها و مقالات خود، نظر اسلام را دربارهی حقوق و حدود و وظایف زن به صورت غلطی طرح میکنند و همانها را وسیلهی تبلیغ علیه اسلام قرار میدهند و متأسفانه تودهی اجتماع مسلمان ما، با منطق اسلام در این موضوعات به هیچ وجه آشنا نیست؛ لذا با کمال تأسف، افراد زیادی را اعمّ از زن و مرد نسبت به اسلام، بدبین ساختهاند.(مطهری، ج ۱، ص۴۰)
خطا در الگوگیری
الگوگیری غلط خانوادهها و جوانان، سبب افزایش ناسازگاری بین زن و مرد، مصرفگرایی، تغییر نوع پوشش و… شده است. باید مراقب باشیم تا شیوههای جدید زندگی با فرهنگ دینی ما سازگار باشد و به تغییر و استحالهی ارزشها و اعتقادات ما نینجامد. نظریههای دور از عقل و منطق فمینیستی نتیجهای جز تحقیر زن، کمبود عاطفی، نبود امنیت، به چالش کشیدن مفهوم مادری، افزایش میزان خشونت در خانواده، افزایش آمار طلاق، افزایش کودکان نامشروع، رواج گستردهی زندگیهای مجردی، گسترش همجنسگرایی و در یک جمله نابودی زن و نابودی انسانیت ندارد.(عسگری پرور، برهان)
تسلیم شدن و فرو رفتن در کام مصرفگرایی
یکی از مهمترین این مصرفگراییها، در عرصه و صنعت ساخت و ساز است یعنی رواج معماریهای غربی و غیراسلامی. هر چند انسان در ابتدا خالق بناست، اما در ادامه این بناست که بر رفتار و فرهنگ وی و جامعهای که در آن زندگی میکند تأثیر میگذارد. به عبارت دیگر، معماری هم فرهنگساز و هم زادهی فرهنگ است.
امروزه معماری ایرانی، به دلیل بروز برخی جنبههای از خود بیگانگی، مورد تهاجم فرهنگی غربی واقع شده و این موضوع سبب شده است معماری ایرانی ـ اسلامی در ساختمانهای ایرانی بیش از پیش کمرنگ شود. از آنجایی که معماری و سبک خانه، نقش مهمی در شکلدهی روابط، خلق و خوی و فرهنگ اهل خانه دارد، کالبد بسیاری از فضاهای شهری و ساختمانها، یکی از زمینههای ظهور فرهنگ غربی و اروپایی را در ایران فراهم کرده است. طرحهای برونگرا در مجتمعهای ساختمانی، تزئینات نمای ساختمانها، پنجرههای متعدد و بزرگ رو به خیابان و کوچه، به جای دیوارهای ساده و بیروزن، که موجب تضعیف حیا میگردد و نیز گم شدن جایگاه معماری عاطفی گذشته و عناصری همچون ایوان، باغچه، حیاط، حوض، پشتبام و… از جمله مصرفگراییهای جامعه اسلامی ما از فرهنگ غربی است.
تغییر سبک سادهزیستی
مسئلهی مهم دیگر، تغییر سبک سادهزیستی است که تا همین چند سال اخیر بر خانوادههای ایرانی حاکم بود، اما به تدریج مبدل به زندگی تجملاتی شده است. در این مسأله هم، بیشترین تلاش غرب در تغییر روحیهی زنان بوده است، زیرا آنان هستهی اصلی خانواده را تشکیل میدهند و بر نوع نگرش همسر و فرزندان بسیار اثرگذار میباشند؛ همچنین همین مسأله خود، از دلایل اصلی روی آوردن به اشتغال بیرون از منزل است، و به خودی خود، سبب به وجود آمدن انحرافهای فراوانی در زندگی فردی و اجتماعی افراد میشود.
راهکارهای دستیابی به سبک زندگی اسلامی و مدرن
اصلاح و هماهنگی ظاهر و باطن
ظاهر و باطن، دو حیثیت از یک امر واحدند و نه دو امر مجزا، پس تغییر یکی، تحول آن دیگری و تحول آن، تغییر این است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) سخنی میفرمایند: «شما و تمام فرزندان و خاندانم و هر که را که نامهام به او برسد، به تقوی و ترس از خدا، و نظم و ترتیب کارتان سفارش میکنم.»(نهج البلاغه، خطبه ی۴۶، ابن میثم) این جمله، کلیدیترین درس سبک زندگی را به ما میآموزد؛ توصیهی همزمان و همردیف به تقوا و نظم، تجلی این معناست که نظم در زندگی و رعایت نظامات اسلامی، از تقوا و پرهیزگاری منشأ مییابد، ظاهر و باطن با هم تحول میپذیرند و بر هم اثر میگذارند؛ بنابراین سودای تحول سبک زندگی انسان، نتیجهای جز تغییر نسبتهای نفسانی او در بر نخواهد داشت و صد البته چون جان انسان متوجه امری گردد، فعل او، ظهور آن توجه خواهد شد. نظم ظاهری، حاصل تقوای باطنی است.
طراحی مدل سبک زندگی اسلامی با استفاده از دانشهای پشتیبان
طراحی سبک زندگی و الگوی توسعه، نیازمند به یک سلسله دانشهای پشتیبان است. اگر قرار باشد سبک زندگی اجتماعی تغییر یابد و الگوی رفتار اجتماعی، اشتغال اجتماعی، خوراک، مسکن، پوشاک و روابط اقشار تغییر کند، باید یک سلسله دانشهای پشتیبان، فنون، هنرها و مهارتهای اصیل اسلامی در خدمت گرفته شوند تا از طریق آنها سبک زندگی تبدیل به فرهنگ صحیح شود. اگر به دنبال سبک زندگی اسلامی هستیم، دانشهای پشتیبان خود، فلسفهی پشتیبان، هنر پشتیبان و ساختارهای اجتماعی لازم را باید خودمان تولید کنیم و اگر میخواهیم از اسلام الهام بگیریم، باید در این مقیاس الهام بگیریم.(rasanews.ir، برگرفته از بیانات حجت الاسلام و المسلمین میرباقری)
نگرش در سبک زندگی و برنامهریزی برای آن
به سبک زندگی نباید به عنوان یک پازل به هم پیوسته نگریست بلکه باید آن را پدیدهای در حال تحول و تکامل دانست و برایش برنامهریزی کرد.(rasanews.ir، برگرفته از بیانات حجت الاسلام و المسلمین میرباقری) قرآن کریم نیز با تأکید بر این نکتهی اساسی است که میفرماید: «خداوند نعمت و حال خوب قومی را تغییر نمیدهد، تا آن که ایشان خودشان [طاعت را به معصیت ] تغییر دهند.»(رعد، آیه ی۱۱)
ایجاد سبک زندگی معنوی و توحیدی در برابر سبک زندگی مادی
غربیان به دنبال لیبرالیزم اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هستند و میخواهند ایدئولوژی غربی را که یک ایدئولوژی اومانیستی – لیبرالیستی است در جهان گسترش دهند و رفتار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جوامع و نیز اخلاق، تعلقات و تمایلات ملتها را مبتنی بر ایدئولوژی مدرن، مهندسی، بازسازی و طراحی کنند؛ اما ایدئولوژی فراگیری که اسلام و قرآن غیر از این است.(rasanews.ir) اگر بخواهیم کتاب الهی را مبنای آداب و مناسک و سبک زندگی خودمان قرار دهیم، باید آن را در همهی عرصههای حیاط و لایههای زندگی لحاظ کنیم و همه ساحتهای زندگی، ساحتهای قرآنی باشد، اگر همهی ساحتهای زندگی ما در بستر قرآن واقع شد جزو کسانی میشویم که کلمهی «لااله الا الله حصنی» را روش و پرورش خود در بستر توحید قرار دادهاند. اگر بخواهیم به «کلوا و اشربوا»ی اسلام عمل کنیم و «و لا تسرفوا»ی آن را رها سازیم نتیجه همان میشود که امروز با آن مواجهیم؛ نه زندگی و جامعه را میتوان سنتی و اسلامی نامید و نه مدرن و متجدد.
تمدن غرب، دارای ایدئولوژی پنهان و یک تمدن همه جانبهی مبتنی بر ایدئولوژی مدرن و مادی است که همهی عرصههای زندگی را در بر میگیرد، لذا ما در روند ایجاد سبک زندگی اسلامی مدرن، باید در نقطهی مقابل تمدن غربی بایستیم، یعنی باید سبکی را به وجود آوریم که همه در کلمهی توحید زندگی کنند، چرا که سبک زندگی قرآنی، زندگی در محیط حیات طیبه و توحید است و باید تمام زندگی ما در محیط ولایت، که حصن الهی است واقع شود.(rasanews.ir)
به کارگیری عقل در مسیر شناخت نیازهای واقعی
انسان، نیازهایی دارد و این نیازها را به گونهای برآورده میکند و در این میان، به آسایش و آرامش نسبی دست مییابد. نیازهای واقعی انسان، برای کارکرد دیگری در نهاد بشری تعبیه شده و برآوردن این نیازها هم روشهای خود را دارد. به انسان، عقل هدیه شده تا نیازهایش را خود برطرف کند اما همین عقل، میتواند به خطا کشیده شود و به جای برطرف کردن نیازهای واقعی، نیازهای کاذبی را تولید کند و برای برطرف کردن این عطش کاذب، نمک را در قالب آب ارائه نماید. مشکل جامعهی ما این است که عقل و علم در راستای جهانبینی منطبق با هدف هوشمندانهی جهان، به کار گرفته نمیشوند و ما در مسیری افتادهایم که برای خرید آسایش بیشتر، آرامش را میفروشیم و به جای پاسخ دادن به نیازهای طبیعی و واقعی، نیازهای کاذب و سراب تولید میکنیم.(noormags.mihanblog.com)
این که امام سجاد(علیه السلام)، از یک طرف واژهی عفت و آسایش و از طرف دیگر فراخی روزی و آرامش و عافیت را در کنار هم ترتیب داده اتفاقی نیست، بلکه تذکری است برای عقول آگاه و صاحبان اندیشه که بیعفتی غربی را مایهی آسایش و نیاز واقعی خود ندانیم و برای به دست آوردن آرامش، عافیت خود را قربانی گسترش تصنعی روزی حرام نسازیم: «بار خدایا! دلم را به آنچه در نزد توست، آرام و مطمئن نمای و همهی قصد مرا ویژهی اعمالی ساز که رضای تو در آن باشد و مرا به کاری برگمار که خاصان درگاهت را بر آن میگماری. چون خردها به غفلت افتند، تو دل مرا به آب طاعت خویش، سیراب فرمای و توانگری و عفت و آسایش و بیگزندی و تندرستی و فراخی در روزی و آرامش و عافیت را همه یکجا نصیب من گردان».(صحیفهی سجادیه، دعای ۴۷)
استفاده از ابزارها در جهت نیل به هدف، نه حمل بدون بهرهگیری آنها
امروز ابزارها بر ما حکومت میکنند. به جای استفاده درست از ثروت، آن را میپرستیم و به ابزارها سواری میدهیم. در سبک به هم ریخته زندگی امروز ما، سعادتی در میان نیست. ثروت، بیشتر برای خرید بتهای تکنولوژی دیگر است. همین طور است در مورد علوم، مهارتها و هنرها، که باید در خدمت ایجاد سبک زندگی سعادتمندانهای باشند که اسلام آموخته است؛ نه آن که تنها حامل آنها باشیم.
مطالعات بین رشتهای در بررسی سبک زندگی
روانشناسان غربی بسیار زودتر از ایرانیان، نیاز به مطالعه بین رشتهای را تشخیص دادند پرداختن به مطالعه بین رشتهای یعنی انجام مطالعات بر اساس قرآن و دین به صورت جدی ضرورت دارد و باید به مطالعه بین رشتهای قرآن و علوم روز روی آوریم.(noormags.mihanblog.com)
ارائهی مدلی جامع از سبک زندگی اسلامی و مدرن، در جامعهی امروز ایران، خصوصاً با توجه به رابطهی متقابل فرهنگ و سبک زندگی، امری ضروری به نظر میرسد که مورد تأکید مقام معظم رهبری نیز میباشد. جهت دستیابی به این هدف باید از یک سو تعریفی صحیح از سبک زندگی تبیین کرد و از سوی دیگر، با شناسایی عوامل اختلال در سبک زندگی اسلامی که عموماً در اثر جنگ نرم غرب علیه اسلام صورت پذیرفته است، راهکارهایی جهت بنیان نهادن سبک زندگی اسلامی همگام با پیشرفتهای جهان امروز معرفی کرد.
منابع
۱- قرآن مجید.
۲- نهج البلاغه.
۳-صحیفهی سجادیه.
۴- کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، اصول کافی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷؛
۵- عسگری پرور، مریم، «سبک زندگی مدرن و افزایش آمار طلاق»، برهان.
۶- مطهری، مرتضی، مجموعه آثاراستاد شهید مطهری(عدل الهی، ج۱)، تهران: صدرا، [بی تا].
noormags.mihanblog.com-7
islamiclife.ir -8
farsnews.com -9
rasanews.ir-10
منبع: مجله پیام زن؛ اردیبهشت سال ۱۳۹۲؛ شماره ۲۵۴؛ نویسنده: سحر حیدری(دانشجوی کارشناس ارشد تفسیر و علوم قرآن)
مقدمه
با ارزیابی زندگی بشر و تحولات آن، میتوان مشاهده نمود که انسان از همان آغاز پیدایش، کوشیده است تا پوشش مناسبی برای خود تهیه کند. به گواه تاریخ حداکثر در قریب به اتفاق کشورهای جهان، مسأله پوشش و به ویژه حجاب زنان، امری معمول بوده است و هر چند که در طول تاریخ، فراز و نشیبهای زیادی طی کرده است و گاهی با اعمال سلیقه حاکمان و یا متنفذان مذهبی شدت و ضعف گرفته است، ولی هیچگاه به طور کامل از بین نرفته است. در ایران باستان نیز به طور مثال، زنان چادری مستطیلی شکل بر روی همه لباسهای خود داشتهاند و مثلاً ایلامیها، برای زنان خود لباسهایی تجویز میکردهاند که تا پایین زانوی آنها را میپوشانده است. عام بودن پوشش و حجاب، به معنای همه زمانی و همه جایی بودن آن در میان ملل گوناگون، به رغم عقاید، مذاهب و شرایط جغرافیایی متفاوت، نشانگر آن است که تمایل به پوشش و حجاب از فطریات دورنی انسان سرچشمه میگیرد، نه از تمدن، فرهنگ و یا عقاید مذهبی خاص.
از آنجا که مقوله پوشش و لباس منحصر به انسان است، لذا از جمله مسائلی است که انسان همواره در زندگی خود با آن در ارتباط بوده است و به عنوان یک نیاز ضروری و جزء جدایی ناپذیر حیات انسانی، به آن نگریسته میشود. لباس در زندگی روزمره انسانها نیز کارکردهای متنوعی داشته است. اولین کارکرد آن، پاسخگویی به نیاز فطری «خود استتاری» است. بر اساس این نیاز، انسان در هر شرایطی حتی در محیطی که در معرض دید نباشد، تمایل درونی به برخورداری از حداقل میزان پوشش دارد و از برهنگی میپرهیزد.۱
همچنین تأمین امنیت فردی از جهت محافظت بدن در شرایط متنوع جوی، از دیگر کارکردهای پوشاک است. پوشش و بهرهگیری از لباس، به نیاز طبیعی خود آرایی انسان نیز پاسخ میدهد که تنوع الگوهای پوششی در میان افراد و نیز زیباییها و جذابیتهای به کار رفته در لباسها، مؤید این مسئله است. افراد با توجه به سلایق، انگیزهها و فرهنگ حاکم بر محیط، در انتخاب شکل، رنگ و جنس لباس مورد علاقه خود اعمال نظر میکنند و با جلوهگری از طریق آن، به حس خودآرایی و زیبایی دوستی درونیشان پاسخ میدهند.
از سوی دیگر، علاوه بر موارد فوق، کارکردهای اجتماعی لباس نیز مطرح میگردد. امروزه لباس هویت خاصی را از افراد و حتی جامعه نمایان میکند. الگوهای مختلف پوشش و مد، ضمن ایجاد شخصیت و تبیین جایگاه فردی، بیانگر سنتها، ارزشها و نوع فرهنگ حاکم بر جوامع هستند. لباس و پوشش با هنجارها و ارزشهای حاکم بر جوامع گره خورده است و میتواند به عنوان یکی از ابزارهای مهم در جهت شناخت فرهنگ و هویت ملی و حتی وقوع تحول در ساختار فرهنگی یک جامعه به کار میرود. بسیاری از قدرتهای استعماری از این حربه برای نفوذ فرهنگی در ملتها و در نهایت سلطه همه جانبه بر آنها استفاده کرده و میکنند.کشف حجاب در دوران رضاخان پهلوی و تلاش اروپائیان برای ترویج فرهنگ ابتذال در ایران از طریق مدها و الگوهای ضد اخلاقی پوشش غربی در پیش از انقلاب، گواهی بر این مدعاست.
مهمترین مسئله و چالش مرتبط با پوشش و لباس در شرایط کنونی، مساله مد است. با توجه به اهمیت فراوان این مسئله و تاثیر و جایگاه آن در نقشه مهندسی فرهنگی کشور و وجود دیدگاههای متنوع در این زمینه، ابتدا به واژه شناسی این کلمه و بیان تاریخچه مختصری از آن اشاره شده است. سپس رویکردهای کلی به مسئله مد بیان شده است در ادامه به مساله مد و پوشش در فرهنگ ایرانی-اسلامی، پرداخته شده است و سعی گردیده است تا شاخصهای کلی آن از منظر اسلامی و فرهنگ و سنت ایرانی، ترسیم گردد.
مفهوم مد و تاریخچه آن
واژه مد (Fashion) واژهایی فرانسوی است و در زبان فرانسه به معنی طرز، اسلوب، عادت، شیوه و سلیقه و باب روز آمده است. این واژه پس از جنگ جهانی اول، به دنبال نفوذ تمدن غرب وارد زبان فارسی شد. فرهنگ دهخدا مد را این گونه تعریف میکند:
«مد لغتی فرانسوی به معنای روش و طریقه موقت است که طبق ذوق و سلیقه اهل زمان، طرز زندگی و لباس پوشیدن و غیره را تنظیم میکند. شیوه متداول و باب زمان در شئون زندگی اجتماعی را مد گویند.»۲
دایرهالمعارف تطبیقی علوم اجتماعی، مد را این گونه تعریف میکند: «مد عبارت است از شیوههای نسبتاً زودگذر کنش درآرایش شخصی یا طرز گفتار و بسیاری دیگر از رفتارها. تفاوت مد با رسم در آن است که بر خلاف رسم که دوام و دیرپایی ویژگی آن میباشد، مد تازه است و تبعیت از آن بیشتر به خاطر تازگی آن میباشد.»۳
در جامعهشناسی، به رفتار جمعی نوظهور که به قدر رسم اجتماعی تثبیت نشده باشد، مد میگویند. پیدایش ظهور و افول مد، با همه سرعت آن معمولاً پنج مرحله زیر را شامل میگردد:
۱) آفرینش و ایجاد مد
۲) ارایه و معرفی مد
۳) مردم پسند کردن مد، که این مرحله معمولاً با بمب باران اطلاعاتی و پرسش همه جانبه رسانههای جمعی صورت میپذیرد
۴)تولید انبوه
۵) پس از آن که تقاضای جدید به اوج خود رسید، قوس نزولی تقاضا و زوال مد آغاز شد، با پیدایی مد جدید، مد قبلی از دور خارج میشود.
با توجه به اهمیت روز افزون مد و تأثیر بسیار زیاد آن بر فرهنگ عمومی جامعه و همچنین اهتمام به عناصر مثبت و منفی مدگرایی، باید به تولید نوگرایی و زایش مداوم فرهنگی آن اندیشید و در عین پاسخگویی به نیازهای بشری در زمینه پویایی، حقیقت جویی، زیباگرایی و کمالطلبی، سلیقه وی را در لباس و آرایش و طرز زندگی با نحوی متقارن با تعلقات فرهنگی و هویتی او بهبود بخشید.
نظریههای فرهنگی مد
اگر مد را جلوهایی از سبک زندگی بدانیم، ماکس وبر بر خلاف مارکس، سبک زندگی را بیش از آن که بر تولیدات استوار بداند، بر الگوی مصرف استوار میدانست. در نظر وی، مصرف، فرآیندی است که کردارهای اجتماعی و فرهنگی متفاوتی را شامل میشود و بیانکننده تفاوت میان گروههای اجتماعی است. تفاوتها تنها ناشی از عوامل اقتصادی نیست. از بحث وبر در مورد سبک زندگی میتوان این گونه نتیجه گرفت که مشابهت در الگوی رفتاری و مصرف، غالباً با گرد آمدن در اماکن خاص و حتی تشابه الگوی ارزشی و ذهنی همراه است.۴
از دیدگاه کروبر، مد عبارت است از تفاوت و تغییر، آن هم تغییری خاص، زیرا در حالی که بسیاری از پدیدههای اجتماعی بر اثر رشد درونی یا علل بیرونی دگرگون میشوند، مد تغییری بیبدیل و در واقع تغییر برای تغییر است. لکن به نظر برخی دیگر، نباید این دو جنبه را متضاد و جدا از هم دانست، بلکه باید آنها را به هم پیوند داد و چنانچه فلوگل بیان میکند «غرابت مد» در همین است. مد یک حرکت نیست، بلکه دو حرکت است؛ یکی این که افراد طبقه پایین را سوق میدهد که به افراد طبقه بالا شبیه شوند و دیگر این که افراد طبقه بالا را ترغیب میکند که وضع گذشته را رها کنند و نگذارند افراد طبقه پایین به آنها برسند. ۵
در مد میل همرنگی با دیگران، با میل به ممتاز بودن همراه است و میل اخیر به صورت خودنمایی ظاهر میشود. بنابراین از لحاظ روانی، مد با نوعی خودنمایی و نیاز به جلب توجه دیگران به خود بستگی دارد. البته به قول فلوگل، باید این نیاز را در بافتی از چشم و هم چشمی جنسی و اجتماعی درک کرد. وی شکل پوشاک در یک برهه از تاریخ را این گونه بیان میکند که “میان مد، افکار رایج و هویت زنان رابطه متقابلی وجود دارد … اخیراً نیز بعضی از دانشمندان خاطر نشان کردهاند که در هر دوره تاریخی، میان سبک معماری و سبک پوشاک، نوعی نزدیکی و خویشاوندی وجود دارد (همان).
وبلن، پدیده مد را به کمک انگیزشهای اجتماعی رفتار رقابتآمیز تبیین کرد. از نظر وی، مد مختص طبقه بالای جامعه است که برای کسب درآمد مجبور به انجام کار نیستند. وقتی مد در سطح جامعه توسعه یابد، به وسیله طبقات پایینتر تقلید میشود. طبقات بالاتر نیز همواره برای حفظ موقعیت اجتماعی خود، صور جدیدی از الگوهای مصرف میآفرینند. «مد روز بودن» معیاری است که طبقه مرفه برای باز تولید جایگاه مسلط خود تعریف میکند.
وبلن، عرضه مد و تجملگرایی را بعد از توسعه اقتصادی در اروپا، بیشتر در حوزه زنان میداند و معتقد است که طبقه ثروتمند، قدرت خود را از طریق زنان خود نمایش میدهند و به همراه توسعه اقتصادی، زنان موظف شدند به تدریج به جای رئیس خانواده مصرف کنند. در همین جریان، این اندیشه قوت گرفت که کار تولیدی آشکار، به خصوص برای زنان محترم، تحقیرآمیز است و زنان بیش از مردان طبقه خویش، باید به تن آسایی تظاهر کنند.
تحت تأثیر این آداب، نظام اجتماعی امروز، زن را موظف میکند تا توانایی خانواده را در صرف هزینه به نمایش بگذارد. در شیوه طبقه مرفه، خوشنامی خانواده بر عهده زن قرار دارد. بنابراین، صرف هزینه و تنآسایی تظاهری در حوزه عمل زنان قرار میگیرد.۶
جیمز ساموئل کلمن، مقوله مد را یکی از اشکال رفتار جمعی و مترادف با هوس میداند. هوسها در طول زمان، الگوی خاصی دارند، پدید میآیند، به آرامی رشد میکنند، کم کم نیرو میگیرند، به اوج میرسند وسرانجام رو به زوال میگذارند و از بین میروند. برخی از هوسها در یک چرخه همیشگی قرار دارند، بدین معنی که یک هوس یا مد پدیدار میشود و جای مد قبلی را میگیرد و به نوبه خود، جای خود را به مد دیگری میدهد. در واقع سبک پوشاک فرد با توجه به واکنش دیگران انتخاب میشود، یعنی افراد به شیوهای لباس میپوشند که مورد پسند دیگران باشند.
به عقیده زیمل، مد، هم میل به همرنگی با دیگران را ارضاء میکند و هم میل به جدایی و ممتاز بودن از دیگران را برآورده میسازد. فرد با پیروی از مد، هم خود را متفاوت و بدیع میسازد و هم جایگاه اکثریتی را که مانند او رفتار میکنند، بدست میآورد. بنابراین، مد پدیده اجتماعی خاص نظام سرمایهداری و مدرنیته غربی است که از یک سو، میل به همرنگی با دیگران و تأیید آنها و از سوی دیگر، با میل به ممتاز بودن، با مقولات فردی و خاص بودن ارتباط دارد. بنابراین اگر بخواهیم جریان اصلی مد را بهتر درک کنیم باید آن را در رابطه با فرآیند مصرفگرایی قرن بیستم در غرب همراه سازیم که به طور کلی میتوان خصیصههای آن را در دو مورد زیر برشمرد:
– فرهنگ مصرفی، فرهنگ مصرف است. معنای این عبارت آن است که در دنیای جدید، هسته اعمال اجتماعی و ارزشهای فرهنگی، ایدهها، آرزوها و هویتها بیشتر در رابطه با مصرف تعریف میشود و جهت مییابند تا به وسیله دیگر ابعاد اجتماعی همچون کار، شهروندی و جهان بینی مذهبی.
– فرهنگ مصرفی، فرهنگ جامعه مبتنی بر روابط بازار است. این ویژگی به این معنی است که رفتارها و تعاملات انسانی از طریق بازارها جهت میگیرند، بازارهایی که روز به روز در حال گسترش هستند. در جهان کنونی، «بازار آزاد» به عنوان ویژگی یک جامعه خوب مطرح شده است و ادعا میشود که به شکل عقلانی، ثروت، کالاها، خدمات و آزادی انتخاب را به مصرفکنندگان عرضه میکند. واقعیت آن است که این عقلانیت، همان عقلانیت ابزاری متأثر از فرهنگ صنعت است که به وسیله سرمایهداران سودجو ایجاد شده و مدام دستکاری میشود و در جهت تأمین منافع بیشتر آنها تغییر مییابد. جنبه منفی و سویه تاریک این نوع فرهنگ در جامعه، مصرفگرایی، اسراف، تجملگرایی، مادیگرایی، فرصتطلبی، خودپرستی و افراط در لذتجویی است.
بخش مهمی از آنچه که از آن به عنوان مصرفگرایی یاد میشود، مربوط به خرید و استفاده از لباس است. چنین گرایش فرهنگیای بیشتر مربوط به بعد از جنگ جهانی دوم است و خاستگاه آن کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی است، اما با ظهور پدیده جهانیشدن، این امر گستردهتر شده است. این حوزه بیش از همه، زنان و جوانان را درگیر خود کرده است و مخاطبان اصلی تبلیغات این شکل از مدگرایی، به ویژه در حوزه پوشاک، زنان و جوانان میباشند. برخی از سؤالات مهمی که در پی این مصرفگرایی افراطی و مدپرستی، که گاه به عنوان مذهب جدید از آن یاد میشود، مطرح میشود، از قبیل موارد ذیل است. تعامل افراد و کالاها و اشیاء یا تعامل افراد با نظام اشیاء در جامعه چیست؟ پیامد هواهای نفسانی زنان و جوانان که میادین و محلهها و مکان خرید را عرصه گردشگری خود کردهاند و به مدها و لباسها، و در کل، «خرید» عشق میورزند و پیوندهای عاطفی با این فضاهای جدید برقرار میکنند، چیست؟
اینها نمونه سؤالات اساسی هستند که در بخش بعدی سعی خواهد شد به صورت اجمالی، پاسخی درخور توجه به آنها داده شود.
مد، لباس و تهاجم فرهنگی
ظاهراً چنین مینماید که انسانها بر اساس نیازهای طبیعی و هنجاری جامعه خویش، مناسبترین پوشاک را به لحاظ جنس، رنگ و شکل انتخاب کرده و استفاده میکنند؛ اما در واقعیت چنین نیست. این امر شاید در جوامع باستانی یا پیش از رنسانس و قبل از انقلاب صنعتی اروپا، مصداق داشته باشد، اما با ظهور انقلاب صنعتی و شکلگیری و توسعه همهگیر رسانههای جمعی (به ویژه مطبوعات، مجلات مد، سینما و سپس تلویزیون) و تبلیغ آشکار و پنهان پوشاک و مدلهای لباس غربی از طریق توسعه گسترده پیامها، روند الگو گیری و تقلید از پوشش بازیگران سینمای غرب، عملاً بر سلیقه و انتخاب مردم دیگر نقاط جهان، به ویژه در آسیا و کشورهای جهان سوم تأثیر گذاشت. اکنون در شرایطی به سر میبریم که مردم، پوشاک غربی را به همراه فرهنگ و ضمیمه آن، نه به عنوان نیاز طبیعی و سلیقه خود، بلکه به تقلید از سلیقه و انتخاب مدسازان غربی مورد استفاده قرار میدهند و طبعاً در بخشی از هویت خویش، خدشه ایجاد میکنند.
هر چند مد را نمیتوان به عنوان پدیدهایی اجتماعی، مختص جامعه و فرهنگ خاصی معرفی کرد و پیدایش و افول آن در همه جوامع اتفاق میافتد، اما بهرهبرداری نظام سرمایهداری از رواج مد، منجر به تغییرات فرهنگی- اجتماعی گستردهایی در کشورهای مخاطب و به ویژه جهان سوم گردیده است.
در پدیده مدگرایی که بازار رقابت جنسی را نیز به همراه خود خلق کرده است، زنان ناگزیرند برای رسیدن به امنیت، با زنان دیگر رقابت کنند. بر این اساس، زنان حتی اگر از روی هوا و هوس به پوشاکهای مد و لوازم آرایشی روی نیاورده باشند، فشار اجتماعی ناشی از این رقابت آنها را وادار به این کار میکند.
وقتی پایههای فرهنگ بومی جامعهایی در اثر تبلیغات گسترده سست شد، اموری چون خودکمبینی، احساس حقارت و در نهایت، خود باختگی فرهنگی پدید میآید، اموری که در نهایت، زمینهساز پذیرش عناصر فرهنگ بیگانه میشوند. با پذیرش فرهنگ بیگانه و گسترش عوامل زیر بنایی آن از جمله سکولاریسم، مادیگرایی، فردگرایی، خودشیفتگی و لذتجویی، بازار فروش کالاهای فرهنگی و مصرفی بیگانه در داخل رواج مییابد و بدینسان نیروی ابتکار، خلاقیت و مهمتر از همه هویت فرهنگی کشور مورد هجوم قرار گرفته و دچار بحران میشود. به تبع این امر، اعتماد مردم نسبت به اصول فرهنگی بومی از بین میرود و زمینه پذیرش فرهنگ بیگانه فراهم میگردد؛ به گونهای که بیگانگان با تبلیغ گسترده خود، پذیرش ارزشهای فرهنگی خویش را تنها از راه پیشرفت و سعادت افراد معرفی میکنند. در چنین شرایطی پایبندی به ارزشها و هنجارهای اجتماعی، «نماد انحطاط و جمود فکری» و پذیرش فرهنگ بیگانه، «نشانه پیشرفت و تمدن» تلقی میشود.
نویسنده کتاب «فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی»، در رابطه با مد و خصوصاً در بخش پوشش، لباس پوشیدن را از دیدگاههای مختلفی چون روانشناسی، اخلاق، اقتصاد، جامعهشناسی، مذهب، قانون و جغرافیا، قابل مطالعه میداند. وی منشاء اصلی پیدایش لباس را نیاز به محفوظ ماندن، عفیف ماندن و زیبا بودن میداند و میگوید: «اشتباه است اگر تصور کنیم که میتوانیم این اختلاف و تنوعی را که در لباس افراد جوامع و دورانهای مختلف دیده میشود، تنها با در نظر گرفتن این سه اصل توجیه کنیم». وی رابطه فرهنگ و لباس را در طول رابطه لباس با سایر عوامل اجتماعی، اقلیمی، اقتصادی و تاریخی میداند، نه در عرض آن و تأثیر فرهنگ بر لباس را مهمتر و کلیتر از آن میداند که در ردیف سایر تأثیرها قرار گیرد. وی معتقد است همه تغییراتی که در لباس، از ناحیه عوامل داخلی غیر از فرهنگ ایجاد میشود، تابع رابطه لباس و فرهنگ و محاط در چارچوب محدودیتهای فرهنگی است. به نظر این نویسنده، فرهنگ، کلیترین بخش و نگرش یک جامعه به جهان است و اختلاف در لباس جوامع علاوه بر عوامل اجتماعی، اقتصادی و … ناشی از فرهنگها و بینشهای مختلف آنان است.۷
اما آنچه که امروزه مشاهده میشود، سیطره غرب بر فرهنگ با اتکا بر رسانههای فراگیر و صنعت، دنیا را به سوی همسانسازی عظیم پیش میبرد که از تجلیهای عینی آن پوشش مردمان روی این سیاره است. این یکسان سازی بیشترین تاثیر خود را در حوزه پوشاک و لباس گذاشته است و نمود عینی آن در این زمینه بیشتر است.
اسلام و مسأله مد و لباس
لباس همراه همیشگی تمدن و زیست انسان به دور از توحش بوده است. از آن فراتر، تاریخ نشان میدهد که انسان همیشه لباس میپوشیده است. به همین دلیل تمام ادیان الهی، به ویژه دین مبین اسلام، به مسئله پوشش به عنوان یک نیاز طبیعی و امری ارزشی، توجه خاصی نموده و ابعاد معنوی آن را نیز مطرح کردهاند که دیدگاه اسلام در این رابطه منحصر به فرد است. بر همین مبنا، مسئله پوشش و لباس در احکام و تعالیم دین اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است که مباحث آن در کنار موضوعات مربوط به روابط میان زنان و مردان و مسائل شرعی آن مطرح میشود.
به طور کلی، معیارهای مطلوب پوشش و مد در اسلام را میتوان در کلمه «حجاب» خلاصه نمود که نه تنها برای زنان، بلکه برای مردان نیز مصداق پیدا میکند. کلمه حجاب در لغت به معنای پرده افکندن و حایل قرار دادن میان دو چیز است و امروزه به پوشش ظاهری زنان اطلاق میشود.۸
برای حجاب، در اسلام، تعابیر مختلفی به کار برده شده است که به چند مورد از آنها به طور خلاصه اشاره میشود. این تعابیر همه از پیامدهای مثبت پوشش و حجاب اسلامی است:
الف)عفاف ذهن: نپرورانیدن ذهنیت گناه و معصیت در ذهن و پرهیز از فکر و خیال باطل؛
ب)عفاف نگاه: از دستورات مؤکد اسلام رعایت نگاه و پرهیز از نظر کردن به نامحرم است. مسلماً پوشش مناسب از نگاه کج و نظر کردن به نامحرم، که مقدمهای برای انحراف ذهن است، جلوگیری میکند.
ج)عفاف در تعاملات گفتاری: نوع پوشش هر کس تا حد زیادی نحوه برخورد دیگران با وی را مشخص میکند. به همین دلیل، نوع پوشش مناسب، تعاملات رفتاری مناسب را نیز در پی خواهد داشت.
د)عفاف در زینت: همچنین پوشش مناسب، راه مناسبی برای دوری از آرایش و زیورآلات زننده است. به واقع عفاف در زینت، بسیار تابع عفاف در پوشش و حجاب است و از افتادن در دام اشکال افراطی خودنمایی و ظاهرپرستی جلوگیری میکند.
معیارهایی که اسلام برای زیبایی زن برمیشمارد، هم زیباییها و فضیلتهای اخلاقی را شامل میشود و هم ظاهر را مورد توجه قرار میدهد تا آنجا که در متون دینی تصریح شده است «خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد». رویکرد اسلامی در معیارهای زیبایی عمدتاً شامل خرد، بیباکی، روشنفکری، صداقت، عاطفه و سایر فضایل اخلاقی است. از نظر اسلام، یک چهره بیآرایش نیز میتواند نشانگر همه این فضیلتها باشد و بدین طریق به زیبایی دست یابد. چهره فرد حتی با آرایشی غیر زننده، میتواند شادابی و زیبایی را برای فرد به همراه داشته باشد.
معیارهای مد و لباس از دیدگاه ایرانی-اسلامی
فرهنگ ایرانی از جمله فرهنگهایی است که همواره در خود تنوع بسیار زیادی را در خصوص پوشاک گروههای مختلف اجتماعی پذیرفته است. این گوناگونی و تنوع، نه فقط در گروههای قومی یا مذهبی، بلکه در میان طبقات متعدد اجتماعی بر حسب جایگاه اقتصادی، سیاسی، جنسیتی و کارکردی خود در طی زمان به وفور دیده شده است.
اولین پوشاکها در فرهنگ ایران باستان، حالت اسطورهایی دارند؛ به گونهای که فردوسی بر این باور است که کیومرث مبدع استفاده از خز حیوانات به عنوان لباس بوده است. بنابراین نقل، کیومرث پادشاه سلسله پیشدادیان معمولاً لباس پلنگ میپوشیده است.۹
از نظر عمر خیام نیز، پیدایش اولین لباسها با شاه هوشنگ بوده است، اما تابیدن و نساجی به دوران شاه طهمورث مربوط میشود.
بنا بر اسناد و سنگ نبشتههای به جا مانده از دوران باستان، در دورههای مختلفی از تاریخ، ایرانیان پیشتاز پوشاک در جهان به شمار میرفتهاند. این پیشتازی هم مربوط به قبل از اسلام در ایران میشد و هم بعد از اسلام. تصاویر حکاکی شده بر روی سنگها و آثار تاریخی به جا مانده از یونان، روم، چین و… نشان میدهد، که شاهزادگان و بزرگان آنان برای تفاخر خود، لباسهای ایرانی بر تن میکردهاند.۱۰
همچنین در عصر صفویه، که ایران دوران شکوفایی را طی میکرد، شواهدی موجود است که درباریان اروپایی در موطن خود، لباس ایرانی به تن میکردند.۱۱
برای مثال تاورنیه، جهانگرد مشهور فرانسوی با هدایایی به دربار شاهعباس آمد و در بازگشت به فرانسه، لباسهای ایرانی را در دربار ورسای رواج داد که تا مدتها درباریان فرانسه از آن استفاده میکردند. همه این شواهد نشانگر قوت و نفوذ فرهنگ ایرانی در ملل آن عصر بود. بر عکس در زمان قاجار که ضعف و درماندگی فرهنگی کشور هویدا بود، باعث شد که نوع پوشش اروپائیان برای ایرانیان تفاخر باشد.
همچنین، بر مبنای تحلیلهایی که از علل و عوامل اصلی در فتح ایران به وسیله مسلمانان بر میشمارند، از جمله قرابت و نزدیکی اندیشههای اسلامی با فرهنگ ایران باستان مطرح است. شاید یکی از مهمترین این قرابتها از لحاظ فرهنگی نیز مربوط به نوع پوشش، و به ویژه حجاب زنان باشد.
به گواه اسناد تاریخی، زنان ایرانی حتی قبل از ورود اسلام، چادری مستطیلی میپوشیدند و معمولاً لباسهایی را بر تن میکردهاند که همه بدن آنها را بپوشاند. معمولاً از رنگهای روشن استفاده میشده است و حتی از سربندهایی برای پوشش سر و موها نیز استفاده میکردند. به همین دلیل و به علت تطبیق کلیات تعالیم اسلام در مورد پوشش با فرهنگ ایران، این تعالیم به خوبی توانست در این بستر فرهنگی شکوفا شده و با توجه به تنوع قومیتی و اقلیمی ایران زمین، تنوع و زیبایی منحصر به فردی از لحاظ پوشاک در سرتاسر این سرزمین را بر مبنای ارزشهای ایرانی-اسلامی خلق کند. به همین دلیل است که هنوز هم بر مبنای همان سنت، از لباسهای زیبای کردی، لری، ترکمن، گیلک، لک و… نام برده میشود که همه آنها با حفظ معیارهای ایرانی-اسلامی، زیبایی و تنوع خاصی به پوشاک این مرز و بوم بخشیدهاند.
اهتمام و توجه خاصی که در اسلام و به ویژه در آیات متعدد قرآنی به مسئله پوشاک شده است، اهمیت این بخش را در حوزه فرهنگی به خوبی نمایان میسازد. آنجا که قرآن کریم به این مهم اشاره نموده است و میفرماید: «ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فرستادیم تا اندام شما را بپوشاند و مایه زینت شما باشد»۱۲
همچنین در شمار نعمتهای بیکران الهی، از لباس و نقش حفاظتی آن در برابر سرما و گرما و نیز در جنگها، یاد میکند: «خداوند از آنچه آفریده… برای شما پیراهنهایی آفرید که شما را از گرما (و سرما)حفظ کند و پیراهنهایی که حافظ شما در جنگ باشد.»۱۳
طرز دوخت لباس نیز از تعالیم خداوند مهربان به بشر است، که از طریق پیامبرالهی، حضرت ادریس(علیه السلام) صورت گرفته است. آن حضرت، اولین کسی است که خیاطی کرد و لباس دوخته پوشید.
قرآن همچنین برای برچیدن بساط آداب و خرافات جاهلی قریش، که مرسوم کرده بودند هر کس اعم از زن و مرد برای اولین بار به طواف میآید، در لباس اهل حرم طواف کند و اگر نیافت، عریان شود، و نیز برای این که اهمیت ظاهر و لباس در حفظ شئون مسجد را نمایان سازد، نه تنها برهنگی جاهلیت را منع کرد، بلکه به همگان دستور داد به هنگام رفتن به مسجد، خود را بیارایند و لباس آراسته بپوشند.
همچنین قرآن رابطه صمیمی و محبتآمیز زن و مرد در خانواده را به لباس یکدیگر بودن تشبیه میکند و در سوره مبارکه احزاب، پس از صدور حکم حجاب برای همسران و دختران پیامبر و زنان مؤمنان، آن را به عنوان عاملی برای شناخته شدن آنان به عفاف و پاکدامنی ذکر کرده است.
اسلام کلیات حدود لباس پوشیدن را به روشنی تبیین نموده و در جزئیات به راهنمایی و راهگشایی پرداخته و فرهنگ و آداب و سبک زندگی ملتها و شرایط جغرافیایی و آب و هوایی و دیگر اموری را که بر زندگی اجتماعی اثر میگذارند، محترم شمرده است. لذا انتخاب طرح، رنگ، جنس و دیگر جزئیات لباس را به عرف جوامع واگذاشته است تا با رعایت حدود الهی، به تناسب فرهنگ ملی، نوع لباس خود را تعیین کنند.
در اسلام همچنین آداب ظاهری فراوانی برای پوشش وضع شده است تا با رعایت آنها، انسان از غفلت رها شود و از آن برای رشد و رسیدن به اهداف عالی بهره ببرد، نه آن که لباس، خود به هدف زندگی تبدیل شود و مشی، شخصیت و فکر را تحت تأثیر قرار دهد و او را اسیر خود سازد. اگر لباس در انسان ریا و فخرفروشی و تکبر به وجود آورد، ابزاری در دست شیطان و آفت دین و موجب قساوت قلب خواهد بود.
همچنین در طرح متعالی اسلام، لباس باید موجب فروتنی، خشوع و خضوع انسان در برابر خداوند متعال شود و تجملپرستی و چشم و هم چشمی و اسراف و مصرفگرایی افراطی، در تهیه لباس مورد توجه قرار نگیرد.
لباسهای ممنوع
در احکام دین اسلام، پوشیدن برخی لباسها ممنوع و حرام است. در تمامی این محدودیتها، نکته مسلم آن است که لباس باید از مختل کردن نظم عمومی جامعه به دور باشد و همان طور که باید امنیت فکری و اجتماعی افراد را تأمین کند، باید سلامت روح و روان جامعه را نیز فراهم آورد، نه آن که خود به عنوان عاملی برای بینظمی و پراکندگی افکار و انحراف آن از خط اصیل انسانی تبدیل شود.
ممنوعیت لباس، گاه برای آقایان است و گاه برای خانمها و زمانی نیز شامل هر دو جنس میشود. برای نمونه پوشیدن لباسهای حریر و زر بافت برای مردان نهی شده است و نماز را باطل میکند.
لباسهای ممنوع برای هر دو جنس شامل آنهایی میشود که از اجزای بدن مردار باشد و یا پوشیدن لباسهایی که به واسطه خصوصیتی باعث انگشتنما شدن انسان شود، مانند لباس تنگ و چسبان که برخی از اندامهای بدن را برجسته میسازد. همچنین پوشیدن لباسهای مخصوص زنان به وسیله آقایان و بالعکس از دیگر ممنوعیتهای مشترک لباس است.
همچنین اسلام از زنان خواسته است تا تمام اعضا بدن آنها به جز قرص صورت و کف دو دست پوشیده باشد، لذا الگوها و مدهای پوششی مورد استفاده زنان باید به گونهای باشد که بتواند این حدود را تأمین کند. احکام اسلامی به کراّت این سبک از پوشش را تأمین کننده شخصیت و منزلت وجودی زن میداند. به همین نحو، تعالیم اسلام، به استفاده از حلباب و خمار برای پوشش سر و سینه، شلوار برای پوشش پاها و لباسهای گشاد و تمام قد، برای پوشش اندام بدن توصیه میکند.
غیر از جنسها و پوششهای ممنوع، سایر لباسها از نظر جنس جایزند، لیکن در روایاتی که از معصومین(علیهم السلام) رسیده است، توصیههایی در این مورد نیز به چشم میخورد. برای مثال در روایات بر لباسهای پشمی و کتان تأکید شده است. رنگ لباس نیز چون رنگ سایر اشیاء، نقش غیر قابل انکاری در اعصاب و روان و تلقی انسان از خود و محیط اطرافش دارد. اسلام نیز به تأثیر رنگ در زندگی توجه خاصی دارد و در مورد لباس و کفش در روایات، به توصیههای متعددی بر میخوریم. برای مثال، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بهترین رنگ برای لباس را رنگ سفید میداند. همچنین بر رنگهای زرد و سبز و سرخ کمرنگ و کبود نیز تأکید شده است. همچنین انتخاب رنگ سیاه جز برای کفش و عمامه و عبا، با این توضیع که چادر هم نوعی عبا است، کراهت دارد. همچنین استفاده از پارچههای نرم و لطیف و در عین حال غیر نازک که بدن نما نباشد، از دیگر توصیههای اسلام در خصوص پوشش میباشد. البته همان طور که قبلاً ذکر آن رفت، بکارگیری شکل و مد، رنگ و جنس لباسها در شرایط متنوع محیطی و در میان اقوام و قبایل مختلف با یکدیگر متفاوت است؛ لذا یک تعریف جامع و مشخصی را برای الگوی پوشش نمیتوان ارائه نمود و اسلام تنها قواعد کلی را برای تبین الگوها و مدهای مناسب پوشش ارائه نموده است.
آنچه از سطور بالا میتوان استنتاج کرد، نه مخالفت اسلام با مد و زیبایی پوشاک، بلکه مخالفت با پدیده مدگرایی و مصرفگرایی افراطی است. رویکرد اسلام، علاوه بر توجه به اهمیت پوشاک و مد، سعی در معرفی بخشهای منفی و تاریک این شکل از مد گرایی، که به نظر میرسد مقیاس جهانی نیز یافته است، دارد. مسلماً مباحثی همچون مصرفگرایی، مادیگرایی، فرصتطلبی، خودپرستی و لذتگراییهای افراطی، همگی معلول عدم توجه به پیامدهای رواج مدگرایی افراطی در یک جامعه است.
برای نمونه، شهر تهران به عنوان کلان شهری که در معرض تغییرات حاصل از مدرنیته بوده و هست، در دهههای اخیر دستخوش دگرگونیهای ارزشی و رفتاری شده است. گسترش رسانههای گروهی و تبلیغات و بالا رفتن ضریب نفوذ اینترنت و ماهواره در میان شهروندان تهرانی، این تغییرات را تسریع نموده است. در دهه اخیر، زنان به دلیل حضور بیشتری که در عرصههای تحصیلی و شغلی یافته اند و در اثر تغییر در سبک زندگی، غالباً مسئولیت خرید و تهیه اقلام مصرفی خانوادهها را بر عهده گرفتهاند، لذا بیشتر مخاطب مدها و تبلیغات و همچنین محور الگوهای ارزشی و نگرشی، زنان هستند و رفتار آنها تأثیرات فردی و اجتماعی بسیار زیادی بر جای گذارده است. گاه در تحلیلها بر اثر افزایش موج مصرفگرایی و مدپرستی که دیده میشود، تنها زنان را قربانیان اصلی این پارادایم معرفی میکنند، در حالی که حتی مسئله حجاب زنان، به مثابه سکهایی دو رو هم متوجه زنان میشود و آنها را از نگاه خیره مصون میدارد و هم آرامش محیطی را در جامعه و برای مردمان به همراه دارد.
با آسیبشناسی این شکل از مدگرایی و پوشاک، لزوم گسترش فرهنگ عفاف و حجاب در جامعه نمایان میگردد. افزایش محرکات جنسی، از یک سو به تغییر الگوی مصرف در لوازم آرایشی و پوشاک و به تبع آن با منافع مادی گروهی از سرمایه داران و تجار در ارتباط است و از سوی دیگر با منافع نامشروع ناشران مطبوعات تحریکزا و صاحبان شرکتهای فساد و تروریسم جنسی گره خورده است. این مهم علاوه بر تبیین ضرورت تغییر در وضع موجود، میتواند پاسخی به این پرسش باشد که چرا مقابله با مفاسد جنسی و اصلاح اخلاق اجتماعی، غالباً ناموفق بوده است.
به نظر میرسد که از عوامل اصلی ناکامی در مبارزه با اینگونه مفاسد، عدم شناخت کافی از عوامل مدگرایی از یک طرف و ظرفیتهای ملی- دینی از سوی دیگر است. برخی باورهای رایج در جامعه معتقدند که مقابله با پیامدهای منفی مدگرایی، خصوصاً در زمینه پوشاک و آرایش، تنها از طریق کنترلهای اجتماعی، عملکرد پلیسی و تحریمهای قانونی امکانپذیر است و دولت و مسئولین را در برخورد مناسب با این مسئله اجتماعی حساس میکنند. سؤالی که در برابر این گروه بیپاسخ مانده است، این است که «چرا عکسالعملهای دولت و مسئولین، تاکنون موفقیت چندانی به همراه نداشته است و حتی قانونگذاریهای متعدد نیز کمک شایانی نکردهاند؟»
از طرف دیگر، مدگرایان افراطی، از این که از انجام آنچه دوست دارند و میپسندند آزاد نیستند، ناراضی بوده و مسئولین عرصه فرهنگ را به تحجر و ممانعت از آزادیهای فردی متهم میکنند. در این طیف برخی نیز معتقدند که آزادی کامل در عرصه پوشاک میتواند جامعه را به تعادل منطقی بین سبکهای مختلف زندگی برساند!
در حالی که سیاست کلی اسلام در مورد پوشاک، حفظ اخلاق تربیتی و جنسی، تسهیل در ارضاء مشروع نیازها، پیشگیری از زمینههای گناه، تقویت خویشتن داری (عفاف)، تقویت احساس مسئولیت در دفاع از حریم شخصی و مقابله جدی با مفاسد اجتماعی و اشاعه منکرات در محیط اجتماعی است و این امر ممکن نمیشود، مگر با ارائه مدلها و سبکهای پوشش و لباسهای جایگزین که در عین حفظ معیارهای اسلامی و با استفاده از شاخصهای ملی و قومیتی، بتواند به درستی با سبکها و مدهای پوشش غربی رقابت کند.
این امر همچنین میتواند باعث ایجاد فرصتهای اشتغال فراوان و ارزآوری برای اقتصاد ملی، از طریق توسعه صادرات آن باشد. از لحاظ فرهنگی نیز هویت و شخصیت ملی را بهبود بخشد و غرور و افتخار ملی را به همراه داشته باشد. لذا از آنجا که فرهنگ مقولهای بخش نامهایی نیست، هر گونه تغییری در جهت ارائه و رواج دادن نوع مطلوبی از پوشاک در جامعه، نیاز به آگاهی و شناخت نیازها، معیارهای مطلوب پوشش، شناخت عناصر فرهنگی و ملی و همچنین آگاهی در شیوههای صحیح تبلیغ دارد. همچنین از آنجایی که فرهنگ، شیوه زندگی یک جامعه نیز است، بر این اساس مشارکت همگانی برای تقابل با فرهنگ مهاجم و اصلاح فرهنگ پوشاک و مد ضروری مینماید و اقدامات قهرآمیز و تصمیمات یک جانبه و عدم توجه به برنامهریزی مشارکت جو، شرایط را بهبود نمیبخشد. برای تحقق چنین چارچوبی، اجتهاد مستمر فرهنگی در قالب ارائه طرحهای نو، میتواند ضمن جهت دهی به مد، به تولید و اقتصاد ملی نیز کمک بایستهایی کند.
فهرست منابع
۱-مجموعه مقالات پوشش زن و عفاف، سازمان تبلیغات اسلامی، ص ۱۱۸
۲-دهخدا، فرهنگ لغت، ۱۳۵۲، ص ۲
۳-شایان مهر، دایرهالمعارف تطبیقی علوم اجتماعی،۱۳۷۷، ص ۱۲۶
۴-فاضلی، محو، مصرف و سبک زندگی، چ اول، قم، انتشارات صبح صادق، ۱۳۸۲
۵-استوتزل، ژان، روانشناسی اجتماعی، مترجم علی محمد کاردان، ج پنجم، دانشگاه تهران، ۱۳۷۱
۶-وبلن، تورستاین، نظریه طبقه مرفه، تهران، ترجمه فرهنگ ارشاد، نشر نی، ۱۳۸۳
۷-رک، حداد عادل، غلامعلی، ۱۳۷۲
۸-مطهری مرتضی، مسئله حجاب، ج ۶، ۱۳۷۲، ص ۶۳
۹-پوربهمن فریدون، پوشاک در ایران باستان، ترجمه: هاجر ضیاء سیکارودی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۶، ص
رک، پوربهمن، فریدون، ۱۳۸۶
۱۰-شریعتی پنهاهی، سید حسام الدین: اروپاییها و لباس ایرانیان، نشر قرمس، ۱۳۷۲،ص۵۵
سوره اعراف، آیه۲۶
نویسندگان: عیسی کشاورز؛ مهدی محمودی
منبع: سایت کارگروه ساماندهی مد و لباس وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
مُد و مدسازى، پدیدهاى است که در دنیاى امروز به نحو چشمگیرى گسترش یافته است. این فراگرد اجتماعى به شکلى بیسابقه در لایههاى اجتماعى جوامع نوین ریشه دوانیده است به طورى که بسیارى آن را اجتنابناپذیر و یا حتى برخى به کارکردهاى مثبت آن براى زندگى اجتماعى تاکید ورزیدهاند. در این راستا تئوریهاى متعددى در داخل و خارج کشور تدوین شده است که براى تقویت بینش و نگرش نظاممند جهت فهم مد و مدگرایى روشنگر خواهند بود.
گئورک زیمل جامعهشناس آلمانى، مد و مدسازى را فرآیندى میداند که بر اثر کشمکش میان طبقات متضاد بر سر دستیابى به منابع بیشتر با تکیه بر فراگرد تمایز حاصل میشود.(۱) وى براى مدهاى اجتماعى کارکردهایى متنوعى برمیشمرد. از جملهى این کار ویژهها، گریز از مسئولیت فردى از سوى افراد و تقویت امنیت و آرامش روانى ناشى از پذیرش مدهاست.
در کنار همرنگى با جمع و پنهان شدن در گسترهى نیروى جبرى آن، فرد با خلاقیتهایى که در شکلدهى مدهاى جدید به کار میگیرد، موجب گسترش فردیت و هویتبخشى به خود نیز میگردد.(۲)
فرامرز رفیعپور نیز همانند زیمل معتقد است که مدسازى ریشه در نابرابریهاى اجتماعى دارد. از آن جا که منابع اقتصادى و منزلتى محدود و پایان یافتنى هستند، بنابراین افراد همواره به دنبال به حداکثر رساندن سود و اتخاذ رفتارى مناسب براى جذب این منابع هستند.
ثروتمندانى که از دارایى و منابع مالى و اجتماعى بیشترى نسبت به دیگران برخوردارند، سعى دارند تا با طرح اشکال جدید لباس، خوراک، گفتمانهاى زبانى، تفریحات، اوقات فراغت و مواردى نظیر آن، خود را از سایر اقشار و طبقات اجتماعى متمایز سازند. بدین ترتیب با تفکیک و تمایزى که بر اثر اتخاذ این شیوه عینى رفتار رخ میدهد، افراد طبقهى بالاى اجتماعى قدرت، منزلت و حتى شرایط کسب منابع بیشترى را براى خود بازتولید میکنند.
به عنوان مثال نوع پوشش خاصى که حکایت از قیمت بسیار گران کفشهاى چرمى دارد یا بهرهمندى از لوازم لوکس خارجى، در معرفى فرد به عنوان شخصى مرفه و ثروتمند اثرگذار خواهد بود. از همین مجرا شرایط براى احترام بیشتر و بهرهمندى بهتر از مناسبات و روابط میان فردى فراهم میگردد.
افراد طبقات پایینتر نیز به همین نحو و با انگیزه مشابه، به شناسایى اشکال و صورتهاى پذیرفته شده در منش طبقات ثروتمند روى آورده و در همگونسازى خود با آنها و مرفّهنمایى میکوشند. این امر سبب میگردد که این تمایز و تفکیک از میان افراد رخت بربندد و بهرهمندى و برخوردارى از منابع محدود براى افرادى که از دیگر طبقات با مدهاى مسلط طبقات مرفه همرنگى نمودهاند را در پى داشته باشد.
در این گیر و دار ثروتمندان نیز از پا ننشسته و به طرح اشکال جدیدتر سبکها و صورتهاى زندگى روى آورده و سعى در تفکیک مجدد خود با اقشار فرودست دارند. این صور جدیدتر نیز اغلب به همان ترتیب پیش گفته توسط اقشار پایینتر بازسازى شده و خنثى میگردند.(۳)
باید خاطر نشان کرد که در این فراگرد نظام سرمایهدارى و اقتصاد مصرفى آن نیز بیتأثیر نبوده و با دامن زدن بر این تمایز بر رشد و گسترش این پدیده میافزاید. در این فرایند پس از شناسایى گونههاى جدید مدهاى مختلف، اجناس مشابه بدلى و تقلبى نیز وارد بازار میشوند و افراد طبقات پایینتر را براى همرنگى با طبقات بالا مهیا مینمایند.
بدین ترتیب مبناى مدسازى در نابرابرى توزیع منابع عینى مطلوب دانسته شده است که با دستکارى و دخل و تصرف بازار آزاد و سرمایهدارى دائماً در حال شکلگیرى و نابودى است. این چرخه دائماً در حال بازتولید است و تا زمانیکه این نابرابریها وجود دارد مد و کشمکش بر سر کسب منابع مطلوب و در نهایت گسترش مد نیز تداوم خواهد داشت بنابراین مد و فرآیند تفکیک در جوامع دارندهى اقتصاد سرمایهدارى امرى ضرورى و اجتنابناپذیر است.
علاوه بر موارد مذکور، برخى دیگر از منتقدان نظام سرمایهدارى بر چگونگى شکلگیرى، بسط و توسعهى فرآیند مد و مدسازى تأکید نمودهاند. از جمله مهمترین این متفکرین، مارکوزه نظریه پرداز مکتب انتقادى است که در خصوص نظام سرمایهدارى و نقش سرکوبگر آن در شناسایى و خلق نیازهاى کاذب در افراد، به گسترش ادبیات نظرى «مصرف در زندگى روزمره» همت گماشت.
ابزارى شدن فرهنگ و تحریف آن در نظامهاى مدرن سرمایهدارى همان چیزى است که مارکوزه بر آن تاکید دارد. وى برخلاف اسلاف خویش که عمدتاً بر تعین ساختارهاى اقتصاد بر فضاى جامعه تأکید مبالغه آمیزى داشتهاند، بر نقش فرهنگ و مکانیزمهاى اثر گذارى آن در جامعه جدید تأکید میورزد.
از همین رو وى در راستاى فهم ضعف نظام فرهنگى جامعه در ایجاد همبستگى اجتماعى به تحقیقات و مطالعات بیشائبهاى اهتمام ورزید. بزعم مارکوزه نظام سرمایهدارى با استفاده از شیوههاى نادرستى به دنبال ایجاد همبستگى اجتماعى و پیوند میان افراد است. از این حیث، نظام براى آن که بقا و دوام کارکردى خویش را تضمین نماید به تودهسازى و همانند نمودن افراد بر اساس خلق نیازهاى کاذب و طفره رفتن از ارضاى نیازهاى راستین و حقیقى آنان دست میزند.
نیازهاى حقیقى، نیازهایى هستند که ارضاى آنها به رشد و شکوفایى استعدادهاى فردى منجر شده و موجب تقویت و تکامل استعدادهاى انسانى و مسالمتجویانه در روابط با دیگر انسانها میگردد. نیازهاى کاذب نیز شکل تحریف شده این نیازها قلمداد میشوند لذا نظامهاى موجود از مکانیزمهایى براى باز تولید چنین وضعیتهایى در جامعه بهره میگیرند.
بدین معنى که از رسانههاى جمعى، تبلیغات فراگیر و تودهاى با تکیه بر روش هاى تداعى معانى و حتى آموزش و تعلیم افراد براى تحقق اهداف خویش سود میجویند. بدینسان براى تحقق اهداف نظام افرادى شبیه بهم و هم سان پرورش مییابند. تنوع و تکثرزدایى به طور چشمگیرى رونق مییابد و عرصههاى گوناگون اجتماعى به کارخانههاى آدمسازى تبدیل میشوند.
انسانهایى که کمتر به چرایى علت اعمال خود میاندیشند بلکه اغلب چگونگى انجام عمل براى دستیابى به هدف در نزد آنان اولویت دارد. استفاده از مدهاى لباس، اجناس لوکس و حتى افکار و عقاید مختلف از جمله مواردى هستند که در این میان به نحو فزایندهاى بروز میکنند.
مارکوزه اذعان میکند که در گذشته زمینههاى بیشترى براى خلق انسانهاى قوى و استوار فراهم بود افرادى که براى خود تصمیم گرفته و سبک زندگى مورد علاقه خود را اتخاذ میکردند. آنها درون دارتر از انسانهاى ضعیف امروزین بودهاند.
در مقابل انسانهاى امروز از توان لازم براى مقابله با جبرهاى اجتماعى و تحرکات بیرونى برخوردار نیستند و بسته به میزان اثرگذارى و شدت عوامل اجتماعى، سبکها و شیوههاى زندگى بعضاً ضد و نقیضى را پیش میگیرند. امروزه فرهنگ تودهاى، عوامگونه، مصرفگرا، غیرخلاق و منفعل در جامعه رشد مییابد و بدین ترتیب فرد مبدل به ابزارى براى برآوردن اهداف نظام میشود.(۴)
نمونه مشخص نیازهاى کاذب و راستین را میتوان در مصرف و بهرهگیرى از اجناس و کالاهاى لوکس خانگى مشاهده نمود آنجا که افراد با وجود برخوردارى از مواهب و وسایل رفع نیازهاى ضرورى، به تلاش بسیار بیشترى براى بدست آوردن کالاها و خدمات مشابه مبادرت میورزند.
بدینسان پس از مدتى کوتاه، قبل از مصرف کالاى در دسترس، به فکر داشتن نوع بهتر آن برمیآیند در حالى که در مواردى تفاوتهاى این اجناس ممکن است بسیار صورى و به لحاظ کارکردى به هم نزدیک میباشد. در اینجا سعى نظام در ایجاد امنیت کاذب به چشم میخورد. حس عدم برخوردارى از آزادى و انحصار در جبر و انفعال در برابر عناصر فرهنگى، امنیت و احساس آرامش را از افراد میگیرد.
این که نتوانیم براى خود تصمیم بگیریم و زندگى خود را با انتخاب خود تعیین کنیم، موجب از بین رفتن آرامش روانى و احساسا سرخورگى است؛ لذا نظام سعى دارد تا با ایجاد محصولاتى مشابه در عرصههاى گوناگون یک زمینه واحد و مشابه را پایهریزى نماید به طورى که شالوده و بنیان اشیاء از یک جوهر بوده، اما در ظاهر تفاوتهاى مشخصى میان آنها وجود داشته باشد.
به طور مثال این افراد هستند که با انتخاب خود از میان لباسهاى مختلف حس آزادى و توانایى انتخاب یافته و بدین ترتیب، آرامش دروغینى را در خود باز مییابند در حالی که در تمام این اوقات، افراد از میان گزینههاى مشابه انتخاب میکنند.
در واقع به لحاظ محتوایى انتخابى در کار نیست بلکه تفاوت تنها در صورتهاست.(۵) بدینترتیب نظام سرمایهدارى تأثیر شگرفى در بازتولید مد و سبکهاى زندگى جدید براى امنیتبخشى کاذب و مصرفى کردن جامعه دارد.
با تأکید بر آموزههاى مندرج در تئوریهاى فوق میتوان نتیجه گرفت تا زمانی که عقل ابزارى و اقتصاد مصرفى سرمایهدارى بر سر کار باشد گریز از مدهاى مختلف زودگذر و موقتى اجتنابناپذیر مینماید. افزون بر این با فرض پذیرش ضرورت و گریزناپذیرى مد و مدگرایى در جوامع جدیدـ آنگونه که جامعه امروز ایران نیز درگیر آن است ـ گریزى براى رهایى از مدهاى متنوع بیگانه باقى نمیماند مگر آنکه به دو نکته زیر توجه نماییم:
نخست آن که به شناسایى ذائقه هاى موجود در اقشار مختلف جامعه دست بزنیم و دوم؛ از همان طریق که نظام سرمایهدارى به خلق نیازها و یا نیازسازى در افراد مبادرت میورزد، شرایط را با اجراى برنامههاى اجتماعى و فرهنگى مرتبط با خلق نیازهاى جدید براى مصرف، آنگونه که متناسب با برنامههاى اسلامى ـ ایرانى باشد، مهیا سازیم.
به نظر میرسد که براى موفقیت این طرح و تحقق اهداف آن، نیازمند شناسایى و انجام تحقیقات جدیترى در عرصهى فرهنگ و زندگى روزمره میباشیم. در غیر اینصورت دستِکم نمیتوان به پذیرش و درونیسازى طرح توسط خود افراد امیدوار بود و گریزى جز ضمانتهاى اجرایى و تعقیب و گریزهاى عملى با تکیه بر خشونت براى تحقق این طرح باقى نمیماند.
بررسى تاثیر تماشاى تلویزیون بر کودک، امروزه مورد توجه بسیارى از متخصصان آموزش و پرورش قرار گرفته است. تاثیر تلویزیون بر کودک، از دو جنبه بسیار مهم است: اول، کودک چه برنامههایى را تماشا میکند و دوم، چند ساعت را به دیدن تلویزیون میگذراند؟
پدر و مادرى که درباره تماشاى فیلمهاى تلویزیونى کودک خود احساس مسوولیت میکنند چه چیز را باید در نظر داشته باشند:
تلویزیون چه نوع اطلاعات یا داشتههایى را به کودک منتقل میکند؟ چند ساعت از روز را کودک جلوى تلویزیون میگذراند؟ تاثیر خشونت، رفتارهاى غیراجتماعى و آگهیهاى بازرگانى بر کودک چه قدر است؟ درباره خانواده چه طور، آیا تلویزیون در کانون وسایل زندگى قرار دارد؟ آیا تلویزیون بیش از هر چیز نظر تازه وارد به خانه را جلب میکند؟ آیا در طول روز روشن است؟ همیشه صداى تلویزیون در گوش افراد خانه است؟ خود شما برنامههاى تلویزیون را انتخاب میکنید یا بیهاهدف جلوى آن مینشینید؟
آشناییهاى اولیه
بسیارى از کودکان پیش از رسیدن به سن مدرسه با تلویزیون آشنا میشوند. طبق آمار آکادمى کودکان در آمریکا (AAP) با وجود توصیههاى صریح متخصصان مبنى بر تماشاى یک تا دو ساعت تلویزیون در روز، کودکان آمریکایى به طور متوسط روزى چهار ساعت تلویزیون تماشا میکنند. براى کودکان زیر دو سال تماشاى تلویزیون به هیچوجه توصیه نمیشود. از آنجا که این سن براى رشد فکرى حیاتى است، تماشاى تلویزیون یا هر وسیله مشابهى مانند کامپیوتر یا پلیهااستیشن، بر ارتباط دو طرفه کودک و والدین که با بازى و آموزش همراه است، تاثیر منفى میگذارد و کسب و ارتقاى مهارتهاى شناختى، عملى، اجتماعى و احساسى طفل را دچار وقفه میکند.
جنبههاى مثبت و منفى
البته تماشاى تلویزیون به صورت معقول و متعادل، به دلایلى تاثیرات مثبت دارد، از جمله اینکه کودکان در سنین پیش از دبستان میتوانند از طریق آن الفبا را بیاموزند و گنجینه لغات خود را افزایش دهند. تلویزیون براى کودکان مدرسهاى دریچهاى به دنیایى است که هرگز ندیدهاند و یا حتى نخواهند دید. در مجموع، استفاده درست از تلویزیون بیهاتردید بر تنوع آموزش و تفریح بچهها موثر است.
با وجود برخى مزایا، تحقیقات نشان میدهد که تماشاى بیش از حد تلویزیون مسایل زیر را در پى خواهند داشت:
• احتمال اضافه وزن در کودکانى که به طور مرتب بیش از چهار ساعت در روز را به تماشاى تلویزیون میگذرانند، بیشتر است.
• کودکانى که شاهد صحنههاى خشن مانند قتل و گروگانگیرى در تلویزیون هستند، از دنیاى پیرامون خود میترسند و همواره با ترس از رخ دادن اتفاق بد زندگى میکنند.
• نقش تلویزیون بر القاى نابرابریهاى جنسیتى و نژادى در صورت نمایش برنامههاى نامناسب که به فرهنگسازى غلط منجر میشود، تردیدناپذیر است.
بستن یا نظارت؟
هر چند بسیارى خواهان افزایش ساعتهاى برنامههاى آموزشى تلویزیون هستند، عدهاى دیگر بهترین کار را بستن تلویزیون میدانند و برخى هم عقیده دارند والدین باید تماشاى تلویزیون را کنترل کنند و به کودکانشان بیاموزند تماشاى تلویزیون گاهى اوقات براى تفریح خوب است نه تماشاى دایمى آن.
به همین دلیل، نظارت بر محتواى برنامههاى تلویزیونى و اعمال محدودیت براى زمان تماشا کردن آن که میتواند وقت فعالیتهاى دیگر مانند بازى با دوستان، ورزش یا مطالعه را اشغال کند، مهم است.
خشونت
تماشاى صحنههاى خشن از تلویزیون که به طور معمول به وسیله قهرمانان فیلمها انجام میشود، در کودک این را القا میکند که خشونت اصولا ارزشى منفى نیست و با کمک آن میتوان به هر هدفى رسید. هر چند کودکان همیشه به وسیله خانواده از اعمال خشونت نهى میشوند، برنامههاى تلویزیونى خشن چراغ سبزى براى این اعمال هستند. حتى نقشهاى منفى این فیلمها گاهى از مسوولیت قانونى و مجازات فرار میکنند. تماشاى این صحنهها، کودک را دچار ضربه روحى و آسیبپذیر میکند. طبق تحقیقات، گفتن اینکه این صحنهها واقعى نیستند، دردى از کودکان دوا نمیکند چون اصولا فرق میان دنیاى واقعى و خیالى را نمیفهمند. هر چند بیان این مساله کمکى به کودکان ۸ تا ۱۲ سال است اصولا توصیه نمیشود این افراد در شرایطى قرار بگیرند که بترسند.
چاقى
متخصصان رابطه معنیهادارى میان تماشاى طولانى مدت تلویزیون و چاقى که یکى از معضلات سلامت است، میبینند. کودکانى که مدتى طولانى بیهاحرکت تلویزیون تماشا میکنند، بیشتر از بقیه همسالانشان غذاهایى را که ما به آن هلههوله میگوییم، میخورند حتى دیدن برنامههاى علمى که وقت ورزش، تعامل اجتماعى و مطالعه را اشغال میکنند هم همین تاثیر منفى را بر سلامت دارد. مطالعات نشان میدهد با کم کردن ساعات تماشاى تلویزیون و انجام تمرینات روزانه، فرد راحتتر میتواند وزن خود را کم کند.
آگهیهاى تبلیغاتى
طبق آمار (AAP) کودکان آمریکایى سالانه ۴۰ هزار آگهى تبلیغاتى را میبینند. پیامهاى بازرگانى مربوط به چیپس و پفک و اسباببازى که میان کارتونهاى روزهاى هفته پخش یا روى جعبه غذاهاى کودک دیده میشوند، اطراف کودکان را پر کرده است و براى آنان این کالاها بسیار وسوسهکننده هستند.
کودکان زیر ۸ سال تصور درستى از فروش کالا ندارند و در کودکان زیر ۶ سال قدرت تشخیص بین آگهیهاى تبلیغاتى با سایر برنامهها، به خصوص اگر در این آگهیها از شخصیتهاى محبوب تلویزیونى استفاده شود، وجود ندارد. حتى کودکان بزرگتر را درباره اهداف این آگهیها باید روشن کرد.
در کنار کودکان تلویزیون تماشا کنید و به آنها بگویید مصرفکننده با شعور را با هر آگهى فریبندهاى نمیتوان گول زد. به او توضیح دهید این آگهیها براى درآمد مالى صاحبان کالاها طراحى شدهاند و از راههاى دیگرى به جز خرید کالاهاى رنگارنگ میتوان خوشحالى و آرامش را به وجود آورد.
ترجمه و تدوین: مرجان یشایائى
آیا ادبیات اقتصاد مقاومتی در میان خانوارهای ایرانی محقق خواهد شد؟
مردم در انجام بسیاری از سیاستهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، نقش عمده و در برخی از سیاستها، اصلیترین نقش را در اجرا و شکست آن برعهده دارند.
به عبارت دیگر، همان طور که مقام معظم رهبری نیز در سخنانشان اشاره کردند، همواره یک طرف اجرای سیاستهای دولتی، در ابعاد مختلف، بُعد مردمی اجتماع و اقتصاد است. سیاست اقتصاد مقاومتی و تحقق جایگاه مردم در اقتصاد نیز از این قاعده مستثنا نیست و مطابق با تأکید مقام معظم رهبری در سخنرانی شعار امسال، مردم نیز نقش و وظیفهای اساسی در این امر دارند. ایشان در سخنرانی دیگری نیز بیان کرده بودند:
«عمده، مردماند. شما باید کالای ایرانی بخواهید. این افتخار نیست. این تفاخر غلطی است که ما مارکهای خارجی را در پوشاکمان، در وسایل منزلمان، در مبلمانمان، در امور روزمرهمان، در خوراکیهایمان ترجیح بدهیم به مارکهای داخلی؛ در حالی که تولید داخلی در خیلی از موارد بسیار بهتر است. تولید داخلی مهم است. ببینید کارگر ایرانی چه تولید کرده است، سرمایهدار ایرانی چه سرمایهگذاری کرده است. در زمینه ی مصرف، عمده ی کار، دست مردم است که این بخشی از اصلاح الگوی مصرف است که من دو سال قبل اینجا به ملت ایران عرض کردم و بخشی از جهاد اقتصادی است که سال گذشته عرض کردم. تولید ملی مهم است. این را باید هدف قرار بدهند.»[۱]
لذا بدون هدایت مردم در جهت رسیدن به اهداف سیاست تحقق عزم ملی و اقتصاد مقاومتی، راهکارهای سیاستی و حمایتی دولت محکوم به شکست خواهد بود و به جز هزینههای بسیار برای دولت، ثمرهای نخواهد داشت. متأسفانه در کشور ما، بسیاری از سیاستها بدون توجه به چنین مسائلی انجام میشود. به عنوان مثال، سیاست هدفمندی یارانهها، که به دنبال تصحیح الگوی مصرف مردم بود، بدون ایجاد آمادگی فرهنگی برای مردم انجام شد؛ یعنی برای اجرای بهتر چنین سیاستی، نیاز بود که در ابتدا فرهنگسازیهای لازم در مدت مشخصی انجام شود و بعد از این گونه آمادهسازیها، هدفمندی اجرا گردد. در چنین حالتی، مردم بسیار راحتتر هدفمندی یارانهها را قبول میکردند و فشارهای دولت نیز کمتر میشد. از این رو، باید برای انجام بهتر سیاست تحقق نقش مردم در اقتصاد مقاومتی و حمایت از تولید ملی نیز چنین رویهای در دولت پیگیری شود و در کنار سیاستهای حمایت از صنایع، فرهنگسازی لازم برای مردم نیز انجام بشود.
نگاهی به بیانات مقام معظم رهبری، نشان از نقش بالای مردم در حمایت از تولید ملی و گسترش میزان این تولیدات دارد. مردم مصرفکننده ی این محصولات هستند و نیمی از بار حمایت از تولید ملی بر دوش مصرفکنندگان است که عموم مردم را تشکیل میدهد.
ایشان بر نکته ی دیگری نیز تأکید داشتهاند که تا حدی در جهت آسیبشناسی رفتار مردم است و به ما تذکر میدهد که برای گسترش مصرف کالاهای داخلی، باید به چنین مواردی نیز توجه کرد. ایشان بیان کردند که نباید مصرف مارکهای خارجی در امور روزمره، یک تفاخر باشد. این مسئله نشان از این دارد که متأسفانه فرهنگ ما با مصرف کالاهای خارجی گره خورده است و اجازه ی مصرف کالاهای داخلی را نمیدهد. به عبارت بهتر، فرهنگی که بر الگوی مصرف مردم حاکم است، با مصرف کالاهای خارجی همخوانی بیشتری دارد تا مصرف کالاهای داخلی. به همین جهت، به نظر میرسد عامل اصلی این تغییر فرهنگی و تغییر الگوی مصرف، حاکم بودن الگوها و سبک زندگی غربی در جامعه ی امروزی کشورمان است. به عبارت دیگر، سبک زندگی کنونی مردم ایران، ثمرهای جز مصرف کالاهای خارجی ندارد و بدون تغییر در چنین رویکردهایی، نباید انتظار رشد مصرف کالاهای داخلی را داشته باشیم.
همچنین در طرف دیگر، تقویت سبک زندگی اسلامی، بر حمایت از کارگر ایرانی نیز تأثیر دارد. اسلام انسان را دعوت به کار کردن میکند و توصیه میکند که کار را خوب و کامل انجام دهد. رسول اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «رحم الله امرأ عمل عملا فأحکمه»(رحمت خدا بر آن انسانی که کاری را بکند و محکم بکند.)[۲]
اما برداشت ناصحیح ما از اسلام، ما را به کمکاری و تنبلی دعوت میکند. حال آن که این صفات از دیدگاه اسلام مذمت شدهاند. امام موسی کاظم(علیه السلام) میفرمایند: «إیَّاکَ وَ الْکَسَلَ وَ الضَّجَرَ فَإِنَّهُمَا یَمْنَعَانِکَ مِنْ حَظِّکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ»[۳]کارگری که با تعهد و وجدانکاری که ناشی از سبک زندگی اسلامی است در حال خدمت به مردم است، با کارگری که متأثر از عادات غلط فرهنگی، به دنبال سهلانگاری و دزدیدن از کار است، تفاوت دارد. لذا در ادامه، به تأثیر این سبک زندگی بر مصرف کالاهای داخلی و حمایت از کار ایرانی خواهیم پرداخت.
۱- اثر سبک زندگی در مصرف کالاهای خارجی
مروری بر عادات روزمره ی مردم، نشان میدهد که متأسفانه مردم در بسیاری از الگوهای حاکم در زندگیشان، از الگوهای غربی پیروی میکنند. به عنوان مثال، کالایی همانند یخچال یا ماشین لباسشویی و ظرفشویی، زاییده ی سبک زندگی و اهداف مصرفی غربی است. نظام فکری غرب برای ایجاد آسایش و آرامش و سهولت در زندگی و برای آن که مردم وقت خود را صرف کارهایی نظیر لباس شستن یا ظرف شستن نکنند و بتوانند هم وقت بیشتری در اختیار داشته باشند و هم آن که انرژی کمتری صرف کنند و زندگی راحتتر باشد، چنین دستگاههایی را تولید کرده است. به عبارت دیگر، سبک زندگی غربی همواره به دنبال کاهش زمان مصرفی مردم برای رسیدن به اهداف در کنار ایجاد سهولت در انجام امور است. به همین دلیل، ماشین را اختراع کرد تا مردم در زمان کمتر و با سهولت بیشتر، به مقصد خود برسند.
اما اکنون با وجود تهیه ی بسیاری از مواد غذایی از مغازهها یا غذا بیرونبرها و فستفودها، در کنار وجود جاروبرقی، ماشین لباسشویی و… برای انجام امور خانه، باز بسیاری از زنان از کمبود وقت و توان در جهت انجام کارها گله دارند. بحث آسیبشناسی فرهنگ غربی و اثرات آن در زندگی روزمره ی ما نیست، اما قصد بیان این نکته را داریم که سبک زندگی غربی، که بر اساس ایجاد راحتی و کاهش زمان انجام امور در زندگی ما رخنه کرده است، بسیاری از مسائل ما را تحت تأثیر قرار میدهد.
بنابراین در این سبک زندگی، که بسیاری از الگوهایش را از اقتصاد غربی وام گرفته، طبیعی است که مصرف کالاهای خارجی متناسب با این فرهنگ نیز اصل باشد و همچنین تکلم به انگلیسی نیز یک افتخار محسوب شود؛ زیرا نحوه ی زندگی حاکم در میان مردم، سبک زندگی غربی است که برخی از اصول اسلامی بر آن حاکم است. به همین دلیل، مصرفکننده ی داخلی، مصرف کالاهای داخلی برایش توجیه ندارد و تمایل به خرید کالاهایی دارد که با فرهنگی که به او ارائه میشود، همخوانی بیشتری داشته باشد.
اگر ما تنها تکنولوژی را از تمدن غربی وام بگیریم و سایر اقتضائات آن به کشور وارد نشود، با توجه به توضیحات بیان شده، تنها ثمره ی آن تنبلی و راحتطلبی خواهد بود که در جامعه ی امروزه مشاهده میکنیم.
۲-سبک زندگی اسلامی و تغییر ساختار تولیدات ملی
این مسائل در کنار این مهم نیز باید مورد توجه قرار گیرد که بسیاری از تولیدات داخلی ما متأثر از سبک زندگی غربی است که در رویکرد بلندمدت باید اصلاح شود. مثلاً تولید وسایلی نظیر جاروبرقی، نوشابه، غذاهای آماده و… نشئت گرفته از آن سبک زندگی است که تشریح شد و خود این مسائل به این سبک زندگی دامن میزند. لذا باید برای تغییر سبک زندگی و تغییر نحوه ی تولید ملی نیز فکر اساسی تری صورت گیرد.
به بیان دیگر، بسیاری از تولیدات ملی، خود مروج سبک زندگی غربی و راحت طلبی هستند که تکنولوژی برای ما به ارمغان آورده است. لذا در یک حرکت بلندمدت تر، باید با تغییر نظام تولیدی، به سمت تولید کالاهایی برویم که از تکنولوژی اسلامی نشئت میگیرند و میتوانند ساختار اقتصادی را نیز تغییر دهند.
۳-فرهنگسازی برای مردم
همان طور که مقام معظم رهبری نیز تأکید فرمودند، یکی از مسائل دیگری که در باب سبک زندگی مؤثر است، فرهنگسازی و تبلیغات در جهت مصرف کالاهای داخلی است. مردم باید از طریق رسانههای مختلف، از سبک زندگی متأثر از تکنولوژی و راحت طلبی، به سبکی از زندگی که تلاش و کوشش در آن تجلی دارد و بیشتر مطابق با فرهنگ اسلامی است روی بیاورند و این نیازمند تبلیغات و فرهنگسازی مناسب در رسانههاست.
متأسفانه در رسانههای مختلف، عزمی جدی برای فرهنگسازی تولید ملی دیده نمیشود. سایتها و خبرگزاریها بیشتر به مسائل حاشیهای نظیر مباحث سیاسی، اخبار دلار و سکه و مسائل حاشیهای تمرکز دارند و رسانه ی ملی نیز با وجود آن که برنامههای مختلفی در باب حمایت از تولید ملی تهیه میکند، اما در فرهنگسازی آن برای مردم، بسیار ضعیف عمل میشود و حتی برخی از فیلمها و سریالها که به نشان دادن زندگی افراد ثروتمند میپردازند، با نشان دادن مصرف کالاهای لوکس و تجملی و بعضاً غیرایرانی، مردم را تشویق به مصرف چنین کالاهایی میکنند. در چنین شرایطی که در برنامهها و فیلمها و سریالهای رسانه ی ملی مصرف کالاهای داخلی یک ارزش به شمار نمیآید، نمیتوان انتظار چندانی در تأثیرپذیری مردم و مصرف کالاهای داخلی داشت. تعطیل شدن بسیاری از برنامههای آموزشی و اقتصادی به خاطر کسری بودجه ی دولت در سال جاری نیز بر رها کردن فضای فرهنگسازی دامن زده است.
البته باید توجه داشت که عامل اصلی اثرگذاری تبلیغات در کشور، رعایت صداقت در تبیین مواضع برای مردم است. اگر مردم ببیند که در تبلیغات یک کالا ایرانی معرفی میشود، اما در حقیقت تولید داخل نیست و چنین سخنهایی در حد شعار است، نه تنها دیگر رغبتی به خرید کالای ایرانی نخواهند داشت، بلکه به علت این که اعتماد خود را به دولت از دست میدهد، سایر سیاستها نیز محکوم به شکست خواهد بود.
۴-فرهنگ رزقمحور و گسترش مصرف تولیدات داخلی
یکی از مسائلی که میتواند در حمایت از تولید ملی مؤثر باشد و در سبک زندگی اسلامی نیز جایگاه اساسی داشته باشد، مسئله ی رزق است. مطابق با سبک زندگی اسلامی و بیان آیات و روایات، رزق انسان البته در صورتی که تلاش کافی و لازم را انجام داده باشد، تضمین شده است و نباید نگران تأمین رزق خود باشد. در این شرایط، مسلمانی که در کار تولید و ساخت و ساز است، روزی خود را از خداوند طلب میکند و برای کسب درآمد در حق مردم اجحاف نمیکند و بر همین اساس، کالاهای باکیفیت تولید میکند و حقوق کارگران را به درستی میدهد و در بازار نیز تقلب نمیکند. اگر چنین برداشتی در میان تولیدکنندگان ما نهادینه شود و سبک زندگی در میان این قشر، اسلامی باشد، بازار کالا هم از نظر کیفیت و هم کمیّت بسیار متحول خواهد شد و مردم نیز منتفع میگردند.
این امر سبب میشود مردمی که مصرفکننده ی کالاهای داخلی هستند نیز به دلیل دیدن صداقت و کیفیت تولیدکننده، تمایل بیشتری به مصرف این کالاها نشان دهند و از کالاهای خارجی کمتر مصرف کنند و این مسئله نیز موجب گسترش مصرف تولیدات داخل و قدرت یافتن تولیدکننده ی داخلی میشود.
۵-رشد اقتصادی و سبک زندگی
با توجه به مطالب بیان شده، میتوان نتیجه گرفت که هر نوع رشد اقتصادی برای نظام اسلامی مطلوب نیست. به بیان دیگر، اگر رشد اقتصادی به رشد سبک زندگی اسلامی و ایرانی کمک کند و صنایعی را رشد دهد که باعث کاهش وابستگی کشور میشوند، میتواند برای نظام اسلامی مثمر ثمر باشد. اما رشد بیرویه ی بخش خدمات در مواردی نظیر پاساژهای فروش لباس و مواد خوراکی و بسیاری از اقلام مصرفی، در کنار رشد رستورانها و مجتمعهای رفاهی و رشد بانکها که ثمره ی رشد بیرویه ی نقدینگی در کشور است و بسیاری از موارد مشابه دیگر، برای جامعه ی اسلامی مطلوب نیست و نیاز است تا همان طور که رهبری نیز بیان کردند، نخبگان و مسئولین برای ایجاد چنین تغییری تلاش کنند.
به بیان دیگر، تغییر سبک زندگی و تغییر الگوی مصرف، دو بال تغییر ساختار مردمی اقتصاد هستند و بر یکدیگر متأثر هستند که تغییر در هر یک، به بهبود دیگری کمک خواهد کرد. تغییر ساختار مردمی اقتصاد یعنی تغییر الگوی مصرف و تغییر سبک زندگی از طریق نهادینه کردن مصرف کالاهای داخل در طرف تقاضا و بهبود کیفیت کالای داخل در طرف عرضه محقق خواهد شد. لذا دولت و نهادهای مسئول باید از طریق فرهنگسازی سبک زندگی اسلامی و الگوی مصرف اسلامی، در جهت نهادینه کردن مصرف کالاهای داخلی و بهبود کیفیت کالاهای داخلی گام بردارند تا هم شرایط برای اقتصاد مقاومتی و تحقق عزم ملی مهیا شود و هم این که راههای عملیاتیسازی تمدن اسلامی گسترده شود.
پینوشتها
[۱] دیدار با مردم در صحن حرم رضوی، ۱۳۹۱؛
[۲] مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۴۹؛
[۳] کلینی، کافی، ج ۵، ص ۸۵؛
پدیدآور: غضنفرنژاد، مرتضی
منبع: پایگاه برهان(با اندکی تغییر)
تلفن تماس: 37745111-025
فکس : 37742073-025