تعلیم و تربیت خانوادگی
جهت مطالعه این مقاله، به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
جهت مطالعه این مقاله، به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
همه مى دانیم که اوّلین مدرسه براى تعلیم و تربیت کودک محیط خانواده است، و بسیارى از زمینه هاى اخلاقى در آنجا رشد و نموّ مى کند؛ محیط سالم یا ناسالم خانواده تأثیر بسیار عمیقى در پرورش فضائل اخلاقى، یا رشد رذائل دارد؛ و در واقع باید سنگ زیربناى اخلاق انسان در آنجا نهاده شود.
اهمّیّت این موضوع، زمانى آشکار مى شود که توجّه داشته باشیم اوّلًا کودک، بسیار اثرپذیر است، و ثانیاً آثارى که در آن سنّ و سال در روح او نفوذ مى کند، ماندنى و پابرجا است!
این حدیث را غالباً شنیده ایم که امیر مؤمنان على علیه السلام فرمود: «الْعِلْمُ (فى ) الصِّغَرِ کَالنَّقْشِ فى الْحَجَرِ؛ تعلیم در کودکى همانند نقشى است که روى سنگ کنده مى شود!» (که سالیان دراز باقى و برقرار مى ماند.)[۱]
کودک بسیارى از سجایاى اخلاقى را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خویش مى گیرد؛ شجاعت، سخاوت، صداقت و امانت، و مانند آنها، امورى هستند که به راحتى کودکان از بزرگترهاى خانواده کسب مى کنند؛ و رذائلى مانند دروغ و خیانت و بى عفّتى و ناپاکى و مانند آن را نیز از آنها کسب مى نمایند.
افزون بر این، صفات اخلاقى پدر و مادر از طریق دیگرى نیز کم وبیش به فرزندان منتقل مى شود، و آن از طریق عامل وراثت و ژنها است؛ ژنها تنها حامل صفات جسمانى نیستند، بلکه صفات اخلاقى و روحانى نیز از این طریق به فرزندان، منتقل مى شود، هرچند بعداً قابل تغییر و دگرگونى است، و جنبه جبرى ندارد تا مسئولیّت را از فرزندان بطور کلّى سلب کند.
به تعبیر دیگر، پدر و مادر از دو راه در وضع اخلاقى فرزند اثر مى گذارند، از طریق تکوین و تشریع، منظور از تکوین در اینجا صفاتى است که در درون نطفه ثبت است و از طریق ناآگاه منتقل به فرزند مى شود، و منظور از تشریع، تعلیم و تربیتى است که آگاهانه انجام مى گیرد، و منشأ پرورش صفات خوب و بد مى شود.
درست است که هیچ کدام از این دو جبرى نیست ولى بدون شک زمینه ساز صفات و روحیّات انسانها است، و بسیار با چشم خود دیده ایم که فرزندان افراد پاک و صالح و شجاع و مهربان، افرادى مانند خودشان بوده اند و بعکس، آلوده زادگان را در موارد زیادى آلوده دیده ایم. بى شک این مسئله در هر دو طرف استثنائاتى دارد که نشان مى دهد تأثیر این دو عامل (وراثت و تربیت) تأثیر جبرى غیر قابل تغییر نیست. با این اشاره به قرآن مجید بازمى گردیم و مواردى را که قرآن به آن اشاره کرده است، مورد بررسى قرار مى دهیم.
ترجمه:
۳٫خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برترى داد.
آنها فرزندان (و دودمانى) بودند که (از نظر پاکى و تقوا و فضیلت) بعضى از بعضى دیگر گرفته شده بودند؛ و خداوند شنوا و دانا است (و از کوششهاى آنها در مسیر رسالتِ خود، آگاه مى باشد).
۵٫اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود و نه مادرت زن بدکاره اى!
تفسیر و جمع بندى
در نخستین آیه مورد بحث، باز سخن از قوم نوح است، که وقتى تقاضاى نابودى آنها را به عذاب الهى مى کند، تقاضاى خود را با این دلیل مقرون مى سازد، که اگر آنها باقى بمانند سایر بندگان تو را گمراه مى کنند، و جز نسلى فاجر و کافر از آنها متولّد نمى شود (انَّکَ ان تَذَرْهُمْ یُضِلّوُا عِبادَکَ وَ لایَلِدُوا الَّا فاجِراً کَفَّاراً).
این سخن ضمن این که نشان مى دهد افراد فاسد و مفسد که داراى نسل تبهکار هستند، از نظر سازمان خلقت، حقّ حیات ندارند و باید به عذاب الهى گرفتار شوند و از میان بروند، اشاره به این حقیقت است که محیط جامعه، تربیت خانوادگى، و حتّى عامل وراثت مى تواند در اخلاق و عقیده مؤثّر باشد.
قابل توجّه این که نوح علیه السلام بطور قاطع مى گوید: تمام فرزندان آنها فاسد و کافر خواهند بود، چرا که موج فساد در جامعه آنها به قدرى قوى بود که نجات از آن، کار آسانى نبود؛ نه این که این عوامل صددرصد جنبه جبرى داشته باشد و انسان را بى اختیار به سوى خود بکشاند. بعضى گفته اند آگاهى نوح بر این نکته به خاطر وحى الهى بوده، که به نوح فرمود: «انَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ الَّا مَنْ قَدْ آمَنَ؛ جز آنها که (تاکنون) ایمان آورده اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد!» (سوره هود، آیه ۳۶)
ولى روشن است این آیه، شامل نسل آینده آنها نمى شود، بنابراین بعید نیست که نسبت به نسل آینده براساس امور سه گانه اى که گفته شد (محیط، تربیت خانوادگى و عامل وراثت) قضاوت کرده باشد.
در بعضى از روایات، آمده که فاسدان قوم نوح هنگامى که فرزند آنها به حدّ تمیز مى رسید، او را نزد نوح علیه السلام مى بردند، و به کودک مى گفتند این پیرمرد را مى بینى، این مرد دروغگویى است، از او بپرهیز، پدرم مرا این چنین سفارش کرده (و تو نیز باید فرزندت را به همین امر سفارش کنى)!
و به این ترتیب نسلهاى فاسد، یکى پس از دیگرى مى آمدند و مى رفتند.[۲]
در قرآن مجید در داستان حضرت مریم علیها السلام زنى که از مهم ترین و با شخصیّت ترین زنان جهان است، تعبیراتى آمده که نشان مى دهد مسئله وراثت و تربیت خانوادگى و محیط پرورشى انسان در روحیّات او بسیار اثر دارد، و براى پرورش فرزندان برومند پاک دامن باید به تأثیر این امور توجّه داشت.
از جمله روحیّات مادر اوست که از زمان باردارى، پیوسته او را از وسوسه هاى شیطان به خدا مى سپرد، و آرزو مى کرد از خدمتگزاران خانه خدا باشد و حتّى براى این کار نذر کرده بود.
آیه فوق مى گوید: خداوند او را به حسن قبول پذیرفت و به طرز شایسته اى گیاه وجودش را پرورش داد (فَتَقَبَّلَها رَبُّها بَقَبُولٍ حَسَنٍ وَ انْبَتَها نَباتاً حَسَناً).
تشبیه وجود انسان پاک به گیاه برومند، اشاره به این حقیقت است که همان طور که براى برخوردارى از یک بوته گل زیبا یا یک درخت پرثمر باید نخست از بذرهاى اصلاح شده استفاده کرد و سپس وسائل پرورش آن گیاه را از هر نظر فراهم ساخت، و باغبان نیز باید بطور مرتّب در تربیت آن بکوشد، انسانها نیز چنین اند، هم عامل وراثت در روح و جان آنها مؤثّر است، و هم تربیت خانوادگى و هم محیط.
و قابل توجّه این که در ذیل این جمله مى افزاید وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا؛ و خداوند زکریّا را براى سرپرستى و کفالت او (مریم) برگزید[۳] پیدا است حال کسى که در آغوش حمایت پیامبر عظیم الشأنى است که خداوند او را براى کفالت او برگزیده است.
و جاى تعجّب نیست که با چنین تربیت عالى، مریم به مقاماتى از نظر ایمان و اخلاق و تقوا برسد که در ذیل همین آیه به آن اشاره شده: «کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزقاً قالَ یا مَرْیَمُ انّى لَکِ هذا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ انَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ؛ هر زمان زکریّا وارد محراب او مى شد، غذاى مخصوصى در آنجا مى دید؛ از او پرسید اى مریم! این را از کجا آورده اى؟ گفت: این از سوى خداست؛ خداوند به هرکس بخواهد، بى حساب روزى مى دهد.»
آرى آن تربیت بهشتى نتیجه اش این اخلاق و غذاى بهشتى است!
در سومین آیه مورد بحث که در واقع مقدّمه اى براى آیه مربوط به مریم و کفالت زکریّا محسوب مى شود، باز سخن از تأثیر عامل وراثت و تربیت در پاکى و تقوا و فضیلت است؛ مى فرماید: خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید و برترى داد؛ آنها دودمانى بودند که (از نظر پاکى و فضیلت، بعضى از آنها از بعضى دیگر بودند، و خداوند شنوا و دانا است (انَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَآلَ ابْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمینَ- ذُرِیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلِیمٌ).
گرفته شدن بعضى از آنها از بعضى دیگر، یا اشاره به عامل وراثت است، و یا تربیت خانوادگى و یا هر دو، و در هر حال شاهد گویایى براى مسئله مورد بحث، یعنى تأثیر وراثت و تربیت در شخصیّت و تقوا و فضیلت است.
در روایاتى که ذیل این آیه نقل شده است، به این معنى اشاره شده [۴] و به هر حال دلالت آیات فوق، بر این که محیط تربیتى یک انسان و مسئله وراثت، تأثیر عمیقى در شایستگیها و لیاقتهاى او براى پذیرش مقام رهبرى معنوى خلق دارد، قابل انکار نیست، و هرگز نمى توان، این گونه افراد را که از چنین وراثتها و تربیتهائى برخوردارند، با افراد دیگرى که از یک وراثت آلوده و تربیت نادرست برخوردار بوده اند، مقایسه کرد.
در چهارمین آیه، خداوند مؤمنان را مخاطب ساخته و مى گوید: اى کسانى که ایمان آورده اید، خود و خانواده خویش را از آتشى که آتش افروزه و هیزمش انسانها و سنگهاست، برکنار دارید!» (یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوْا انْفُسَکُمْ وَ اهْلیکُمْ ناراً وَقُوْدُهَا النَّاسُ وَالحِجارَهُ)
این آیه، به دنبال آیاتى است که در آغاز سوره تحریم آمده و به همسران پیامبر صلى الله علیه و آله هشدار مى دهد که دقیقاً مراقب اعمال خویش باشند؛ سپس مطلب را به صورت یک حکم عام مطرح نموده و همه مؤمنان را مخاطب ساخته است.
بدیهى است، منظور از آتش در اینجا همان آتش دوزخ است، و دور داشتن از آن، جز از طریق تعلیم و تربیت خانواده که موجب ترک معاصى و اقبال بر طاعات و تقوا و پرهیزگارى گردد، نخواهد بود؛ و به این ترتیب این آیه هم وظیفه سرپرست خانواده را نسبت به خانواده تحت سرپرستى خود روشن مى سازد، و هم تأثیر تعلیم و تربیت را در تقوا و فضائل اخلاقى.
این برنامه اى است که باید از نخستین سنگ زیربناى خانواده یعنى از مقدّمات ازدواج، سپس نخستین لحظه تولّد فرزند آغاز گردد و در تمام مراحل با برنامه ریزى صحیح و با نهایت دقّت تعقیب شود.
در حدیثى مى خوانیم هنگامى که آیه فوق نازل شد، یکى از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله سؤال کرد: چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنیم؟
فرمود:
«تَأْمُرُهُمْ بِما امَرَ اللَّهُ وَ تَنْهاهُمُ عَمَّا نَهاهُمْ اللَّهُ انْ اطاعُوکَ کُنْتَ قَدْ وَقَیتَهُمْ، وَ انْ عَصَوْکَ کُنْتَ قَدْ قَضَیْتَ ما عَلَیْکَ؛ آنها را امربه معروف و نهى از منکر کن، اگر از تو پذیرا شوند، آنها را از آتش دوزخ حفظ کرده اى و اگر نپذیرند، وظیفه خود را انجام داده اى!»[۵]
این نکته نیز روشن است که امربه معروف یکى از ابزار کار براى دور داشتن خانواده از آتش دوزخ است؛ و براى تکمیل این هدف باید از هر وسیله استفاده کرد و از تمام جنبه هاى عملى، روانى و قولى کمک گرفت؛ حتّى بعید نیست آیه، شامل مسائل مربوط به وراثت نیز بشود؛ مثلًا، به هنگام انعقاد نطفه غذاى حلال خورده باشد، و به یاد خدا باشد تا جنین در حال انعقاد نطفه از وراثت مثبتى برخوردار گردد، چرا که دور نگه داشتن از آتش، همه آنها را شامل مى شود.
پنجمین و آخرین آیه مورد بحث، اشاره به داستان مریم و تولّد حضرت مسیح علیه السلام بدون پدر مى کند و مى گوید هنگامى که مریم نوزاد خود حضرت مسیح را با خود به نزد بستگان و اقوام خویش آورد، آنها از روى تعجّب گفتند تو کار عجیب و بدى انجام دادى «اى خواهر هارون! پدر تو آدم بدى نبود، مادرت نیز هرگز آلودگى به اعمال خلاف نداشت (پس تو چرا بدون همسر صاحب فرزند شدى)!» (یا اخْتَ هارُونَ ما کانَ ابُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ امُکِ بَغِیّاً)
این تعبیر (مخصوصاً با توجّه به این که قرآن آن را نقل کرده است و عملًا به آن صحّه نهاده) نشان مى دهد که تأثیر عامل وراثت از سوى پدر و مادر و همچنین تربیت خانوادگى در اخلاق انسانها از مسائلى بوده که همه مردم آن را به تجربه دریافته بودند و اگر چیزى برخلاف آن مى دیدند تعجّب مى کردند.
از مجموع آنچه در شرح آیات بالا آمد بخوبى مى توان نتیجه گرفت که عامل وراثت و تربیت از عوامل مؤثّر و مهم در مسائل اخلاقى چه در جنبه هاى مثبت و چه در جنبه هاى منفى مى باشد.
رابطه اخلاق و تربیت خانوادگى در احادیث اسلامى
بى شک نخستین مدرسه هر انسانى دامان مادر و آغوش پدر اوست، و در همین جا است که نخستین درسهاى فضیلت یا رذیلت را مى آموزد. و اگر مفهوم تربیت را اعم از «تکوینى» و «تشریعى» در نظر بگیریم نخستین مدرسه رحم مادر و صلب پدر است که آثار خود را بطور غیر مستقیم در وجود فرزند مى گذارد، و زمینه ها را براى فضیلت و رذیلت آماده مى سازد.
در احادیث اسلامى تعبیرات بسیار لطیف و دقیقى در این قسمت وارد شده که به بخشى از آن ذیلًا اشاره مى شود:
به همین دلیل در خانواده هاى پاک و با فضیلت غالباً فرزندانى با فضیلت پرورش مى یابند و بعکس افراد شرور غالباً در خانواده هاى شرور و آلوده اند.
در روایات متعدد دیگرى نیز از قبول خواستگارى مرد شراب خوار و بداخلاق و آلوده نهى شده است.[۱۰]
کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَهِ حتّى یَکُونَ ابَواهُ هُمَا اللَّذانِ یُهَوِّدانِهِ وَ یُنَصِّرانِهِ؛ هر نوزادى بر فطرت پاک توحید (و اسلام) متولّد مى شود مگر این که پدر و مادر او را به آئین یهود و نصرانیّت وارد کنند»[۱۱]
جائى که تربیت خانوادگى، ایمان و عقیده را دگرگون سازد چگونه ممکن است در اخلاق اثر نگذارد؟
«حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوالِدِ انْ یُحْسِنَ اسْمَهُ وَ یُحسِنَ ادَبَهُ؛ حقّ فرزند بر پدر این است که نام نیکى بر او بگذارد و او را بخوبى تربیت کند»[۱۲]
روشن است نامها آثار تلقینى بسیار مؤثّرى در روحیّه فرزندان دارد؛ نام شخصیّتهاى بزرگ و پیشگامان تقوا و فضیلت، انسان را به آنها نزدیک مى کند، و نام سردمداران فجور و رذیلت، انسان را به سوى آنها مى کشاند؛ در اسلام حتّى از این مسئله ظریف روانى غفلت نشده و فصل مبسوطى درباره نامهاى خوب و نامهاى بد در کتب حدیث آمده است.[۱۳]
امام علیه السلام به هنگام شرح شخصیّت و بیان موقعیّت خود براى ناآگاهانى که او را با دیگران مقایسه مى کردند مى فرماید: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعى مِنْ رَسُولِ اللَّهِ بِالْقِرابَهِ الْقَریبَهِ وَ الْمَنْزِلَهِ الْخَصیصَهِ وَضَعَنى فى حِجْرِهِ وَ انَا وَلیدٌ یَضُمُّنى الَى صَدْرِهِ … یَرْفَعُ لى کُلَّ یَوْمٍ عَلَماً مِنْ اخْلاقِهِ وَ یَأمُرُنى بِالْاقتِداءِ؛ شما قرابت و نزدیکى مرا با پیامبر صلى الله علیه و آله و منزلت خاصّم را نزد آن حضرت بخوبى مى دانید؛ کودک خردسالى بودم پیامبر مرا در دامان خود مى نشاند و به سینه اش مى چسباند … او هر روز براى من پرچمى از فضائل اخلاقى خود مى افراشت و مرا امر مى کرد که به او اقتدا کنم (و این خلق و خوى من زائیده آن تربیت است.)
جالب این که امام در لا به لاى همین سخن هنگامى که از خلق و خوى پیغمبر اکرم بحث مى کند، چنین مى فرماید: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ صلى الله علیه و آله مِنْ لَدُنْ ان کانَ فَطیماً اعْظَمَ مَلَکٍ مِن ملائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمکارِمِ وَ مَحاسِنَ اخْلاقِ الْعالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ؛ از همان زمان که رسول خدا صلى الله علیه و آله از شیر بازگرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز وى را به راههاى مکارم اخلاق و صفات نیک جهان سوق دهد.»[۱۷] بنابراین پیامبر صلى الله علیه و آله خود نیز از تربیت یافتگان فرشتگان بود.
درست است که اخلاق و صفات روحى انسان اعم از خوب و بد، از درون او بر مى خیزد و با اراده او شکل مى گیرد ولى انکار نمى توان کرد که زمینه هاى متعدّدى براى شکل گیرى اخلاق خوب و بد وجود دارد که یکى از آنها وراثت از پدر و مادر و همچنین تربیت خانوادگى است؛ و این مسئله قطع نظر از تحلیلهاى علمى و منطقى، شواهد عینى و تجربى فراوان دارد که قابل انکار نیست.
به همین دلیل براى ساختن فرد یا جامعه آراسته به زیورهاى اخلاقى باید به مسئله وراثت خانوادگى و تربیت هائى که از نونهالان در دامن مادر و آغوش مادر مى بینند توجّه داشت و اهمّیّت این دوران در ساختار شخصیّت انسانها را هرگز فراموش نکرد.[۱۸]
[۱] . بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
[۲] . تفسیر فخر رازى و تفسیر مراغى، ذیل آیه مورد بحث.
[۳] . باید توجّه داشت« کفل» اگر بدون تشدید باشد به معنى به عهده گرفتن سرپرستى و کفالت است، و اگر بهصورت ثلاثى مزید( کفّل با تشدید) استعمال شود، به معنى انتخاب کفیل براى دیگرى است، و طبق تعبیر بالا، خداوند زکریّا را براى کفالت مریم برگزید( بنابراین کفّل در اینجا دو مفعول گرفته، یکى ضمیر هاء که به مریم بر مىگردد، و دوم زکریّا).
[۴] . به« نور الثّقلین» جلد ۱، صفحه ۳۳۱ مراجعه شود.
[۵] . نور الثّقلین، جلد ۵، صفحه ۳۷۲٫
[۶] . غرر الحکم
[۷] . غرر الحکم.
[۸] نهج البلاغه
[۹] لآلئ الاخبار
[۱۰] . وسائل الشّیعه، جلد ۱۴، صفحه ۵۳- ۵۴٫
[۱۱] . تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه ۳۰، سوره روم.
[۱۲] . کنز العمّال، حدیث ۴۵۱۹۲٫
[۱۳] . به کتاب وسائل الشّیعه، جلد ۱۵، صفحه ۱۲۲ تا ۱۳۲ مراجعه شود.
[۱۴] . کنز العمّال، حدیث ۴۵۴۱۱٫
[۱۵] . بحار، جلد ۷۱، صفحه ۶( جوامع الحقوق).
[۱۶] . غرر الحکم.
[۱۷] . نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲( خطبه قاصعه).
[۱۸]. برگرفته از: مکارم شیرازى، ناصر، اخلاق در قرآن(مکارم شیرازى)، ج۱، ص۱۶۴-۱۷۵، مدرسه الإمام علی بن أبی طالب (علیه السلام) – ایران – قم، چاپ: ۴، ۱۳۸۵ ه.ش.
بیشک نخستین مدرسه هر انسانی، دامان مادر و آغوش پدر اوست، و در همین جا است که نخستین درسهای فضیلت یا رذیلت را میآموزد. و اگر مفهوم تربیت را اعم از «تکوینی» و «تشریعی» در نظر بگیریم نخستین مدرسه رحم مادر و صلب پدر است که آثار خود را به طور غیر مستقیم در وجود فرزند میگذارد، و زمینهها را برای فضیلت و رذیلت آماده میسازد.
در احادیث اسلامی تعبیرات بسیار لطیف و دقیقی در این قسمت وارد شده که به بخشی از آن ذیلاً اشاره میشود:
۱ – علی (علیه السلام) فرمود: «حُسْنُ الْاَخْلاقِ بُرْهانُ کَرَمِ الْاَعْراقِ؛ اخلاق پاک و نیک، دلیل وراثتهای پسندیده انسان (از پدر و مادر) است».(۱۳۹)
به همین دلیل در خانوادههای پاک و با فضیلت غالباً فرزندانی با فضیلت پرورش مییابند و به عکس افراد شرور غالباً در خانوادههای شرور و آلودهاند.
۲ – در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم: «عَلَیْکُمْ فی طَلَبِ الْحَوائِجِ بِشَرافِ النُّفُوسِ وَ ذَوِی الْاُصوُلِ الطَیِّبَهِ فاِنَّها عِنْدَهُمْ اَقْضی وَ هِیَ لَدَیْهِمْ اَزْکی؛ در طلب حوائج به سراغ مردم شریف النّفس که در خانوادههای پاک و اصیل پرورش یافتهاند بروید، چرا که نیازمندیها نزد آنها بهتر انجام میشود و پاکیزهتر صورت میگیرد!»(۱۴۰)
۳ – در عهد نامه مالک اشتر در توصیهای که علی (علیه السلام) به مالک درباره انتخاب افسران لایق برای ارتش اسلام میکند، چنین میخوانیم: «ثُمَّ الْصَقْ بِذَوی الْمُروُءاتِ وَ الْاَحْسابِ وَ اَهْلِ الْبُیُوتاتِ الصالِحَهِ وَ السَّوابِقِ الْحَسَنَهِ ثُمَّ اَهْلَ النَّجَدَهِ وَ الشُّجاعَهِ وَ السَّخاءِ وَ السَّماحَهِ فَاِنَّهُمْ جِماعٌ مِنَ الْکَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ؛ سپس پیوند خود را با شخصیّتهای اصیل و خانوادههای صالح و خوش سابقه برقرار ساز و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و بزرگوار، چرا که آنها کانون فضیلت و مرکز نیکی هستند.»(۱۴۱)
۴ – تأثیر پدر و یا مادر آلوده در شخصیّت اخلاقی فرزندان تا آن اندازه است که در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «اَیُّما اِمْرأَهٍ اَطاعَتْ زَوْجَها وَ هوَ شارِبُ الْخَمْرِ، کانَ لَها مِنَ الْخَطایا بِعَدَدِ نُجُوُمِ السَّماءِ، وَ کُلُّ مَوْلوُدٍ یَلِدُ مِنْهُ فَهُوَ نَجسٌ؛ هر زنی اطاعت از همسرش کند در حالی که او شراب نوشیده (و با او همبستر شود)، به عدد ستارگان آسمان مرتکب گناه شده است و فرزندی که از او متولّد میشود، آلوده خواهد بود!»(۱۴۲)
در روایات متعدد دیگری نیز از قبول خواستگاری مرد شراب خوار و بداخلاق و آلوده نهی شده است.(۱۴۳)
۵ – تأثیر تربیت پدر و مادر در فرزندان تا آن پایه است که در حدیث مشهور نبوی آمده است:
کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَهِ حتّی یَکُونَ اَبَواهُ هُمَا اللَّذانِ یُهَوِّدانِهِ وَ یُنَصِّرانِهِ؛ هر نوزادی بر فطرت پاک توحید (و اسلام) متولّد میشود مگر این که پدر و مادر او را به آئین یهود و نصرانیّت وارد کنند»(۱۴۴)
جایی که تربیت خانوادگی، ایمان و عقیده را دگرگون سازد چگونه ممکن است در اخلاق اثر نگذارد؟
۶ – همین امر سبب شده است که مسأله تربیت فرزندان به عنوان یکی از اساسیترین حقوق آنها بر پدر و مادر شمرده شود؛ در حدیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) میخوانیم:
«حَقُّ الْوَلَدِ عَلَی الْوالِدِ اَنْ یُحْسِنَ اِسْمَهُ وَ یُحسِنَ اَدَبَهُ؛ حقّ فرزند بر پدر این است که نام نیکی بر او بگذارد و او را به خوبی تربیت کند»(۱۴۵)
روشن است نامها آثار تلقینی بسیار مؤثّری در روحیّه فرزندان دارد؛ نام شخصیّتهای بزرگ و پیشگامان تقوا و فضیلت، انسان را به آنها نزدیک میکند، و نام سردمداران فجور و رذیلت، انسان را به سوی آنها میکشاند؛ در اسلام حتّی از این مسأله ظریف روانی غفلت نشده و فصل مبسوطی درباره نامهای خوب و نامهای بد در کتب حدیث آمده است.(۱۴۶)
۷ – در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم: «ما نَحَلَ والِدٌ وَلَدَهُ اَفْضَلَ مِنْ اَدَبٍ حَسَنٍ؛ بهترین بخششی یا میراثی که پدر برای فرزندش میگذارد، همان ادب و تربیت نیک است.»(۱۴۷)
۸ – امام سجّاد علیّ بن الحسین (علیه السلام) در همین زمینه تعبیر رسایی فرموده است میفرماید: «وَ اِنَّکَ مَسُؤُولٌ عَمَّا وَلَّیْتَهُ بِهِ مِنْ حُسْنِ الْاَدَبِ وَ الدِّلالَهِ عَلی رَبّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الْمَعُونَهٍ لَهُ عَلی طاعَتِهِ؛ تو در برابر آنچه ولایتش برعهده تو گذارده شده است (از خانواده و فرزندان) مسؤول هستی نسبت به تربیت نیکوی آنها و هدایت به سوی پروردگار و اعانت او بر اطاعتش.»(۱۴۸)
۹ – امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در یکی از کلمات خود تعبیری دارد که نشان میدهد که خلق و خوی پدران میراثی است که به فرزندان میرسد؛ میفرماید: «خَیْرُ ما وَرَّثَ الْآباءُ اَلْاَبْناءَ اَلْاَدَبَ؛ بهترین چیزی که پدران برای فرزندان خود به ارث مینهند ادب و تربیت صحیح و فضائل اخلاقی است.»(۱۴۹)
۱۰ – این بحث را با سخن دیگری از علی (علیه السلام) در نهج البلاغه پایان میدهیم:
امام (علیه السلام) به هنگام شرح شخصیّت و بیان موقعیّت خود برای ناآگاهانی که او را با دیگران مقایسه میکردند میفرماید: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ بِالْقِرابَهِ الْقَریبَهِ وَ الْمَنْزِلَهِ الْخَصیصَهِ وَضَعَنی فی حُجْرِهِ وَ اَنَا وَلیدٌ یَضُمُّنی اِلَی صَدْرِهِ … یَرْفَعُ لی کُلَّ یَوْمٍ عَلَماً مِنْ اَخْلاقِهِ وَ یَأمُرُنی بِالْاِقتِداءِ؛ شما قرابت و نزدیکی مرا با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و منزلت خاصّم را نزد آن حضرت بخوبی میدانید؛ کودک خردسالی بودم پیامبر مرا در دامان خود مینشاند و به سینه اش میچسباند… او هر روز برای من پرچمی از فضائل اخلاقی خود میافراشت و مرا امر میکرد که به او اقتدا کنم (و این خلق و خوی من زائیده آن تربیت است.)
جالب این که امام در لا به لای همین سخن هنگامی که از خلق و خوی پیغمبر اکرم بحث میکند، چنین میفرماید: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنْ لَدُنْ اَن کانَ فَطیماً اَعْظَمَ مَلَکٍ مِن ملائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمکارِمِ وَ مَحاسِنَ اَخْلاقِ الْعالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ؛ از همان زمان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از شیر باز گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز وی را به راههای مکارم اخلاق و صفات نیک جهان سوق دهد.»(۱۵۰) بنابراین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خود نیز از تربیت یافتگان فرشتگان بود.
درست است که اخلاق و صفات روحی انسان اعم از خوب و بد، از درون او بر میخیزد و با اراده او شکل میگیرد ولی انکار نمیتوان کرد که زمینههای متعدّدی برای شکل گیری اخلاق خوب و بد وجود دارد که یکی از آنها وراثت از پدر و مادر و همچنین تربیت خانوادگی است؛ و این مسأله قطع نظر از تحلیلهای علمی و منطقی، شواهد عینی و تجربی فراوان دارد که قابل انکار نیست.
به همین دلیل برای ساختن فرد یا جامعه آراسته به زیورهای اخلاقی باید به مسأله وراثت خانوادگی و تربیتهایی که از نونهالان در دامن مادر و آغوش مادر میبینند توجّه داشت و اهمّیّت این دوران در ساختار شخصیّت انسانها را هرگز فراموش نکرد
تأثیر علم و آگاهی در تربیت
دیگر از زمینههای پرورش اخلاق، بالا بردن سطح علم و معرفت افراد است، چرا که هم با دلیل منطقی و هم با تجربههای فراوان به ثبوت رسیده است که هر قدر سطح معرفت و دانش الهی نسان بالاتر برود فضائل اخلاقی در او شکوفاتر میشود؛ و به عکس، جهل و فقدان معارف الهی ضربه شدید بر پایه ملکات فضیله وارد میسازد و سطح اخلاق را تنزّل میدهد.
در آغاز این کتاب در بحث رابطه «علم» و «اخلاق» بحث فشردهای درباره پیوند این دو داشتیم، و گفتیم بعضی از دانشمندان و فلاسفه آنقدر در این باره مبالغه کردهاند که گفتهاند «علم مساوی است با اخلاق».
و به تعبیر دیگر، علم و حکمت سرچشمه اخلاق است (آن گونه که از سقراط نقل شده) و رذائل اخلاقی معلول جهل و نادانی است.
مثلاً، انسانهای متکبّر و حسود به این دلیل گرفتار دو رذیله شدهاند که از آثار شوم و زیانهای حسد و تکبّر بیخبرند؛ آنها میگویند هیچ کس آگاهانه به دنبال بدیها و زشتیها نمیرود.
بنابراین اگر سطح معرفت جامعه بالا رود کمک به ساختار سالم اخلاقی آنها میکند.
هرچند این سخن مبالغه آمیز است، و تنها از یک زاویه به مسائل اخلاقی در آن نگاه شده است، ولی این واقعیّت را نمیتوان انکار کرد که علم، یکی از عوامل زمینه ساز اخلاق است و به همین دلیل افرادی که گرفتار جهل و جاهلیّت هستند آلودگی بیشتر دارند و عالمان آگاه که دارای معارف الهی هستند آلودگی کمتری دارند هر چند هر یک از این دو نیز استثناهایی دارند!
به همین دلیل، در قرآن مجید در مورد دعوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میخوانیم که او مبعوث شد تا «آیات خداوند را بر مردم بخواند و از آلودگیهای اخلاقی و گناهان پاکسازی کند. (هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمّیینَ رَسوُلاً مِنهُمْ یَتْلوُا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ اْلکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ) (سوره جمعه، آیه ۲)
و به این ترتیب، نجات از ضلال مبین و گمراهی آشکار و همچنین پاکسازی از رذائل اخلاقی و گناهان به دنبال تلاوت آیات قرآن مجید و تعلیم کتاب و حکمت فراهم است که بیشک نشانه روشنی بر وجود ارتباط در میان این دو است.
در جلد اوّل از دوره اوّل پیام قرآن، به هنگام بحث پیرامون مسائل مربوط به معرفت و شناخت، شواهد زنده فراوانی از آیات قرآن مجید بر ارتباط علم و معرفت با فضائل اخلاقی و رابطه جهل و عدم شناخت با رذائل اخلاقی بیان گردیده که در اینجا به ده نمونه از آن به صورت فشرده اشاره میکنیم:
۱ – جهل سرچشمه فساد و انحراف است! در آیه ۵۵ سوره نمل میخوانیم که لوط پیامبر برگ خدا به قوم منحرفش فرمود: «اِنَّکُمْ لَتَاْتُونَ الِرّجالَ شَهْوَهً مِنْ دوُنِ الِنّساءِ بَلْ اَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ؛ آیا شما به جای زنان از روی شهوت به سراغ مردان میروید؟! شما قومی نادانید!»
در اینجا، جهل و نادانی قرین با انحراف جنسی و فساد اخلاقی شمرده شده.
۲ – جهل سبب بیبندوباری جنسی است! در آیه ۳۳ سوره «یوسف» میخوانیم که آن حضرت در کلام خودش بیبندوباری جنسی را همراه با جهل میشمارد: «قالَ رَبِ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی اِلَیْهِ وَاِلاَّ تَصْرِفْ عَنِیّ کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَ اَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ؛ او (یوسف) گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه این زنان مرا به سوی آن میخوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی، به آنها متمایل میشوم و از جاهلان خواهم بود!»
۳ – جهل یکی از عوامل حسادت است! در آیه ۸۹ سوره یوسف میخوانیم: (در آن زمان که او عزیز مصر شد و بر تخت قدرت نشست و به طور ناشناس در برابر برادرانش که برای تحویل گرفتن گندم از کنعان به مصر آمده بودند، ظاهر شد؛) چنین گفت: «قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ اَخیهِ اِذْاَنْتُمْ جاهِلُونَ؛ آیا دانستید با یوسف و برادرش (بنیامین) چه کردید، آن گاه که جاهل بودید!»
یعنی جهل شما سبب آن حسادت شدید و آن حسادت سبب شد که توطئه قتل یوسف را بچینید و او را شکنجه دهید و در چاه بیفکنید!
۴ – جهل سرچشمه تعصّب و لجاجت است! در آیه ۲۶ سوره فتح تعبیری به چشم میخورد که نشان میدهد تعصّب کور مشرکان عرب در عصر پیامبر از جهل و نادانی آنها سرچشمه میگرفت: «اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ حَمِیَّهَ الْجاهِلِیَّهِ؛ (به خاطر بیاورید) هنگامی را که کافران در دلهای خود خشم و تعصّب جاهلیّت را قرار دادند.»
۵ – رابطه جهل و بهانه جوئی: تاریخ انبیاء پر است از بهانه جوئیهایی که امّتهای نادان در برابر آنها داشتند؛ در قرآن مجید مکرّر به آن اشاره میکند و گاه روی رابطه آن با جهل انگشت میگذارد؛ از جمله در آیه ۱۱۸ سوره بقره میخوانیم: «وَ قالَ الَّذینَ لایَعْلَمونَ لَوْلا یُکَلِّمُنا اللَّهُ اَوْ تَأتینا آیَهٌ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ؛ افرادی جاهل و ناآگاه گفتند چرا خدا با ما سخن نمیگوید و چرا آیه و نشانهای بر خود ما نازل نمیکند! پیشینیان آنها نیز همین گونه سخن میگفتند؛ دلها و افکارشان شبیه یکدیگر است.»
در اینجا تکیه بر جهل به عنوان زمینه بهانه جویی شده است، و نشان میدهد که این انحراف اخلاقی، رابطه نزدیکی با جهل دارد، همان گونه که تجربیّات فراوان نیز آن را نشان میدهد.
۶ – رابطه سوء ظن و بدبینی با جهل: در آیه ۱۵۴ سوره آل عمران که در مورد جنگجویان اُحُد میخوانیم: «ثُمَّ اَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ اَمَنَهً نُعاساً یَغْشی طائِفَهً مِنْکُمْ وَ طائِفَهٌ قَدْ اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّهِ؛ سپس به دنبال این غم و اندوه (که از شکست اُحُد حاصل شد) خداوند آرامش را به صورت خواب سبکی بر شما فرستاد که جمعی را فرا گرفت؛ امّا جمع دیگری در فکر جان خود بودند (و خواب به چشمانشان نرفت) آنها گمانهای نادرستی درباره خداوند مانند گمانهای دورانهای جاهلیّت داشتند!»
بیشک سوء ظن یکی از رذائل اخلاقی است که سرچشمه مفاسد بسیاری برای فرد و جامه است ؛ در اینجا رابطه میان جهل و سوء ظن به روشنی بیان شده است.
۷ – بیادبی از جهل سرچشمه میگیرد! قرآن مجید در آیه ۴ سوره حجرات، غالب کسانی را که نسبت به مقام والای پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) احترام لازم را نمیکردند، افراد کم فکر و نادان میشمرد؛ میفرماید: «اِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ اَکثُرُهُمْ لایَعْقِلُونَ؛ کسانی که از پشت حجرهها (ی خانه ات) بلند صدا میزنند، اکثرشان نمیفهمند.»
این آیه اشاره به کسانی است که وقت و بیوقت، پشت در خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میآمدند و بلند صدا میزدند: «یا مُحَمَّد! یا مُحمَّدُ! اُخْرُجُ اِلیْنا!؛ای محمّد!ای محمّد! بیرون بیا (با تو کار داریم)!»
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از بیادبی و مزاحمتهای پی در پی آنان، سخت آزرده خاطر بود ولی بر اثر حجب و حیا سکوت میکرد، تا این که آیه ۴ سوره حجرات نازل شد و آداب سخن گفتن و خطاب با پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را شرح داد.
تعبیر به اَکْثَرُهُم لایَعقْلِونَ (غالب آنها نمیفهمند) اشاره لطیفی است به این که این خلق و خوی زشت (جسارت و بیادبی) غالباً از پایین بودن سطح آگاهی سرچشمه میگیرد.
۸ – دوزخیان جاهلانند! بیشک کسانی راهی جهنّم میشوند که دارای اعمال زشت و اخلاق رذیله اند؛ و به تعبیر دیگر، صفات اخلاقی و نیز اعمال اخلاقی آنها آلوده است؛ و با توجّه به این که قرآن، دوزخیان را افرادی ناآگاه و جاهل و نادان معرفی میکند بخوبی روشن میشود که رابطه نزدیکی در میان اعمال زشت و جهل و نادانی است.
در آیه ۱۷۹ سوره اعراف میخوانیم:
«وَ لَقَدْ ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها، وَلَهُمْ آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها، اُولئِکَ کَالْاَنَعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اوُلئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ؛ به یقین گروه بسیاری از جنّ و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلها (عقلها)یی دارند که با آن (اندیشه نمیکنند و) نمیفهمند؛ و چشمانی که با آن نمیبینند؛ و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهترند! اینان همان غافلانند!»
در این آیه و بسیاری دیگر از آیات قرآن، رابطهای میان جهل و اعمال و اخلاق سوء، تبیین شده است.
۹ – صبر و شکیبایی از آگاهی سرچشمه میگیرد! در آیه ۶۵ سوره انفال این نکته به مسلمانان گوشزد شده است که در عین نابرابری سپاه خود با سپاه دشمن میتوانند به وسیله سپاه ایمان و صبر که زائیده علم و آگاهی است جبران کنند؛ میفرماید:
«یا اَیُّهَا النّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤمِنینَ عَلَی الْقِتالِ اِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِأَتَیْنِ وَ اِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مَأَهٌ یَغْلِبُوا اَلْفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِانَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ؛ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن! هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه میکنند؛ و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند، پیروز میگردند؛ چرا که آنها گروهی هستند که نمیفهمند!»
آری، ناآگاهی کافران سبب سستی و عدم شکیبایی آنها میشود؛ و آگاهی مؤمنان، سبب استقامت و پایمردی میگردد؛ تا آنجا که یک نفر از آنها با ده نفر از سپاه دشمن، میتواند مقابله کند.
۱۰ – نفاق و پراکندگی از جهل سرچشمه میگیرد! قرآن مجید در آیه ۱۴ سوره حشر، اشاره به گروهی از یهود میکند (یهود بنی نضیر) که به سبب اختلاف و پراکندگی (علی رغم ظاهر فریبنده آنها) از مقابله با مسلمانان عاجز و ناتوان ماندند؛ میفرماید: «لایُقاتِلوُنَکُمْ جَمیعاً اِلاَّ فی قُرًی مُحَصَّنَهٍ اَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمیعاً وَ قُلوُبُهُمْ شَتّی ذالِکَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ؛ آنها هرگز به صورت گروهی با شما نمیجنگند جز در دژهای محکم یا از پشت دیوارها! پیکارشان در میان خودشان شدید است، (امّا در برابر شما ضعیف!) آنها را متّحد میپنداری در حالی که دلهایشان پراکنده است؛ این به خاطر آن است که آنها قومی نادان هستند!»
به این ترتیب، نفاق و پراکندگی آنها را که از رذائل اخلاقی است ناشی از جهل و نادانی آنها میشمرد.
نتیجه
آنچه در بالا تحت عناوین دهگانه آمد، بخشی از آیاتی است که در قرآن مجید پیرامون رابطه علم و فضیلت از یک سو و جهل و رذیلت از سوی دیگر آمده است و به عنوان مشت نمونه خروار میتواند ما را به واقعیّت این رابطه محکم آشنا سازد.
به تجربه روزمرّه خود نیز این مسأله را بسیار دیده ایم که افراد جاهل و ناآگاه، مرتکب اعمال زشتی میشوند و دارای صفات رذیلهای هستند، و هنگامی که آگاهی کافی درباره قبح آن اعمال و مفاسد و زیانهای آن صفات پیدا میکنند یا سطح و معارف آنها درباره مبدأ و معاد بالاتر میرود، بکلّی آن اعمال و صفات را رها کرده، یا لااقل به مقدار زیادی از آن میکاهند.
دلیل منطقی این مسأله نیز روشن است؛ زیرا حرکت به سوی صفات والا و اعمال صالحه احتیاج به انگیزهای دارد؛ بدون شک یکی از بهترین انگیزه ها، آگاهی از مصالح اعمال و صفات نیک و مفاسد اعمال و صفات رذیله است، و نیز آگاهی بر مبدأ و معاد، و آشنایی با برنامههای مکتب انبیاء و اولیاء، انسان را به سوی آنها سوق میدهد و بازتاب وسیعی در اصلاح مفاسد اخلاقی دارد.
ناگفته پیدا است که منظور از علم و آگاهی در اینجا، آگاهی بر فنون صنایع و مسائل مادّی نیست؛ چرا که بسیارند کسانی که از این مسائل آگاهند و از همه آلودگان آلوده ترند؛ بلکه منظور علم و آگاهی به ارزشهای والای انسانی و تعلیمات الهی و مصالح و مفاسد معنوی و معارف الهیّه است.
منبع: مرکز اطلاع رسانی غدیر
تلفن تماس: 37745111-025
فکس : 37742073-025