اسلام و مسیحیت
اشاره:
تعاملات اسلام با مسیحیت، شرق با غرب و اروپا با آسیا، همواره از سوء تعبیرها و بدبینىها رنج برده است؛ اما اگر در این میان حقیقتى وجود داشته باشد، بالاخره ماه پشت ابر نمىماند و تاریکى و کدورت را از دل سیاه کجفهمىها و کوراندیشىها خواهد زدود. وجدان تاریخى جهان، بالاخره حقیقت را از کتمان و حرمان برون خواهد برد و تجربههاى روشنى را فرا روى ابنأ خود خواهد گذاشت. راه درازى که مسیحیت در مسیر تعامل خود با اسلام پیموده، به ویژه از آغاز جنگهاى صلیبى تا آن زمان که اسبهاى زرهپوش صلیبى از نفس افتادند و آخرین بازماندگان جنگهاى مقدس(!) به خانههاى خود رسیدند، تا امروز که بسیارى از اندیشمندان بزرگ غرب مدافعان جدى اسلام و آیین محمد(ص) هستند، بسیار خواندنى و شنیدنى است. این رویکرد جدى غرب به حقیقت قرآن محمدى(ص) و سیر تاریخى پرفراز و نشیب آن، با همه اندوههایى که بر دل مىنشاند، براى شما خواننده گرامى دور از شوق و خالى از لطف نخواهد بود.
۱۱۴۳ میلادى- شرق فرانسه، کلیساى کلونى
در این سال قرآن کریم کتاب آسمانى مسلمانان جهان براى نخستینبار از سوى شخصى انگلیسىتبار موسوم به روبرت از اهالى شهر کتن به زبان لاتین ترجمه شد.
ترجمهاى که گذشته از دخل و تصرفات دلخواهانه، بسیار در مضمون آیات، انواع حمله، انتقاد و القاى شبهه نسبت به اسلام و قرآن و پیامبر را نیز به همراه داشت. مفهومى که خود مسیحیان آن را بحث و جدل۱ مىدانند.
جرج سیل۲ ، مترجم مشهور قرآن به زبان انگلیسى در ۱۷۳۴، بااشاره به ترجمه روبرت (که در سال ۱۵۴۳، از سوى بیبلیاندر آلمانى چاپ و با مقدمه مارتین لوتر انتشار یافت)۳ مىنویسد: «شایسته نیست آنچه بیبلیاندر به زبان لاتین بهعنوان ترجمه قرآن منتشر کرد، ترجمه نامیده شود. زیرا اشتباهات فراوان، حذف و اضافه و دخل و تصرف کاملا آزادانه در موارد بسیار و بىشمار، باعث شده که این ترجمه هیچ شباهتى با متن اصلى خود نداشته باشد.»
کلونى خود نیز اعتراف مىکند که در ترجمه قرآن به زبان لاتین با مشکلات زیادى مواجه بوده و آزادانه در متن آن دخل و تصرف کرده تا کار را به پایان رسانده است. مثلا سوره بقره را به سه بخش یا سوره تقسیم کرده و با انجام دادن این کار در موارد دیگر، ۹ سوره به مجموع سور قرآن کریم افزوده است!
ترجمه قرآن توسط روبرت، به توصیه و تشویق و حمایت پطرس مقدس۴ یا پطرس کلونى، رئیس کلیساى کلونى انجام گرفت. کلیساى کلونى در سال ۹۱۰ میلادى در شرق فرانسه تاسیس شد و داراى نفوذى گسترده تا اسپانیا و واتیکان بود و رهبران این کلیسا، با تقرب خاصى که نزد پاپ رم داشتند، از این امتیاز بهرهمند بودند که به طور مستقل با کلیساهاى دیگر ارتباط برقرار کنند. این خود سبب شده بود که قدرت و ثروت زیادى بدست آورده و بر ۶۰۰ کلیسا و دیر در فرانسه و اسپانیا و دهها هزار راهب و کشیش پراکنده در بخش عظیمى از جهان، اعمال نفوذ کنند.
کلیساى کلونى ابتکار جنگ اعتقادى ضد اسلام را به روزگار جنگهاى صلیبى از آن خود کرده و رهبر مشهور و متعصب آن، پطرس کلونى، که ریاست کلیساى مزبور را در سالهاى ۱۱۲۲ تا ۱۱۵۶ میلادى به عهده داشت، تلاش مىکرد توجه روحانیون و سلاطین مسیحى وقت را به یک جنگ دوجانبه نظامى فکرى با مسلمانان جلب کند. پطرس در نامههایش به پادشاهان صلیبى خاطرنشان مىکرد که یک کشیش باید در فضایل و اخلاق، یک مسیحى باشد و در اعمال و رفتار، یک فرد نظامى و تلاش براى مسیحى کردن مسلمانان، به مراتب از کشتن آنها براى مسیحیت سودمندتر است.
او اعتقاد داشت که شعار جنگهاى صلیبى «به خاطر عشق به خدا و رضایت او، مسلمانان را به قتل مىرسانیم.» ۵ باید به این شعار تبدیل شود: «شمشیر کلمه به جاى شمشیر» و اگر پاپ اوربانوس دوم، فارغالتحصیل همین کلیساى کلونى، با سخنرانى مشهورش در مجمع کلرمونت (۱۰۹۵م.) آغازگر جنگهاى مشهور صلیبى شد، پطرس کلونى را نیز بایستى بنیانگذار جنگ فکرى علیه مسلمانان در خلال همان جنگها دانست که آثار و نتایج سوء و مخرب آن تا امروز به شیوههاى گوناگون ادامه دارد.
ترجمه تحریفآمیز قرآن توسط روبرت، جزیى از «مجموعه تولدویى»۶ بود که به انگیزه پیشبرد همین جنگ فکرى و تهاجم فرهنگى، به توصیه و امداد پطرس مقدس (کلونى) صورت گرفت و بد نیست بدانیم که تولدو (طفلَیطله) از اولین بخشهاى اندلس (اسپانیاى اسلامى) بود که به اشغال مجدد صلیبىها درآمد و مرکز فعالیتهاى ضداسلامى آنان شد.
روبرت، درباره انگیزه شیطانى خویش از ترجمه قرآن کریم به لاتین، خطاب به پطرس نوشت: «من در ترجمه خود آشکار کردم که آبشخور مسلمانان کدام برکه آلوده است و این کار من، مانند کار سربازان پیاده است که راه را براى غیر خود مىگشایند و من دودى را که حاصل آتش افروخته محمد(ص) بود، پراکنده ساختم تا تو [پطرس کلونی] این نور و آتش را خاموش کنی.»
ترجمه محرف روبرت (با چاپ بیبلیاندر آلمانى و مقدمه مارتین لوتر، پیشواى مسیحیان پروتستانت در نیمه قرن ۱۶) به تدریج به ۲۱ زبان اروپایى همچون ایتالیایى، آلمانى، فرانسوى، انگلیسى، یونانى، روسى و… برگردانده شد و زمینه پخش تصویرى کاملا وارونه و مغرضانه از حقایق قرآن و اسلام را در ذهن غربىها فراهم کرد و پایه چند قرن جنگ صلیبى فرهنگى علیه مسلمانان شد.۷
۱۹۶۳-۵ میلادى رم، شوراى دوم واتیکان
در این سالها، از سوى واتیکان که بر کاتولیکهاى جهان، بزرگترین گروه مسیحیان در دنیاى معاصر حکم مىرانَد یک سلسله اعلامیه «درباره ارتباط کلیسا با ادیان غیرمسیحى» منتشر شد که به اعلامیههاى دومین شوراى واتیکان مشهور است. در بخش مربوط به اسلامف این اعلامیهها، نظر رسمى کلیساى کاتولیک و پاپ رم درباره اسلام و مسلمانان چنین آمده است:
«کلیسا، همچنین مسلمانان را که معبودشان خداى یکتا، حى قیوم، بخشنده، قادر متعال و خالق آسمان و زمین است، خدایى که با انسان سخن گفته است، به دیده احترام مىنگرد. اسلام با اشتیاق، نسبت خود را به ابراهیم مىرساند و همانگونه که ابراهیم خود را تسلیم خداوند کرد، مسلمانان مىکوشند خود را تسلیم احکام پر رمز و راز او کنند. آنان عیسى مسیح را در مقام پیامبر احترام مىکنند و البته او را خدا نمىدانند؛ آنان براى مریم عَذرا، مادر عیسى، احترام قائلند و گاه از روى اخلاص و ایمان، او را مىخوانند. به علاوه، آنان در انتظار روز حساب هستند، روزى که خداوند همه انسانها را بر خواهد انگیخت و جزاى اعمالشان را خواهد داد. از اینرو براى زندگى بر طبق موازین اخلاقى اهمیت قائلند و با اقامه نماز، دادن زکات و روزه، خدا را عبادت مىکنند. اگر در طى قرون، میان مسلمانان و مسیحیان بارها خصومت و اختلاف بروز کرده است، این شوراى مقدس اکنون همگان را دعوت مىکند که گذشته را فراموش کنند، صادقانه براى تفاهم تلاش نمایند و براى حفظ و ترویج منافع کلیه افراد بشر، عدالت اجتماعى، اخلاق حسنه و نیز صلح و آزادى با یکدیگر همکارى کنند.»
آیا این همان کاتولیسم اروپاست که پاپ اوربانوس دومش در سال ۱۰۹۵ م. فتواى جنگ صلیبى را ضد مسلمانان صادر کرد و پطرس مقدسش نیز ۵۰ سال بعد از آن تاریخ، طرح یک تهاجم همهجانبه فرهنگى ضد اسلام را ریخت و اکنون چنین مىگوید؟! آیا خواب مىبینیم یا واقعیت دارد که بزرگترین گروه مسیحیت در دنیاى معاصر، چنین بیانیهاى را راجع به اسلام صادر کرده است؟!
خیر، خوابى در کار نیست، واقعیت است؛ واقعیتى عریان، بىپرده و بدون شرح!
البته بدیهى است که (باتوجه به سوء عملکرد گذشته کاتولیسیسم نسبت به مسلمانان و نیز مغازلات آن در دوران معاصر با امریکا و صهیونیسم) نباید جانب احتیاط را از دست داد؛ بلکه بایستى با چشم باز، اقوال و به خصوص اعمال واتیکاننشینان را در ارتباط با مصالح و منافع عمومیف شرقف اسلامى تعقیب و بررسى کرد که اولیاى واتیکان تا چه حد عملا به لوازم و اقتضائات گوناگونف این بخش از بیانیه پایبند بوده و هستند؛۸ اما در عین حال، در تبیین علل صدور این بیانیه، نباید این عامل اساسى را از نظر دور داشت که مغرب زمین، از آن روز که به فتواى اوربانوس دوم و پطرس مقدس، علیه اسلام شمشیر کشید (و در حقیقت، به خدمت فئودالیسم فرسوده و سپس سرمایهدارى پرتحرک غرب کمر بست) تا امروز، از حیث آشنایى با اسلام، راه نسبتا درازى را پیموده است و خورشید حقیقت، اینک در هفرم سوزان خود بسیارى از ابرهاى ظلمت را آب کرده و بر افق مغرب زمین درخشیدن گرفته است؛ هرچند که تا مقصد نهایى هنوز راهى طولانى در پیش است. خورشید، همواره پشت ابر نمىماند و خداى جهان گیتى را به سپیدهدمانف علم و عدل و آزادى، هدایت مىکند.
نیرومندترین و مجهزترین مخالفان اسلام در طول این چهارده قرن مسیحیان بودهاند. هنگامى که به تاریخچه داورى این رقیب نیرومند مىنگریم، مىبینیم دوره به دوره به سوى انصاف گراییده است و این خود از طرفى نشانه وجدان جهانى و از طرف دیگر نشانه حقیقت اسلام است.
چنانکه گفتیم، غرب از هجى کردن القائات پطرس کلونى تا امروز، راه درازى را پیموده است. ببینیم این راه طولانى را چگونه طى کرده است؟
تصویر اسلام در «آینه شکسته» تبلیغات صلیبى
بررسى آثار و نوشتههاى گوناگون غربیان درباره اسلام از قرون وسطى تاکنون۹ ، به روشنى نشان مىدهد که طرز تفکر و قضاوت نویسندگان غربى درباره پیامبر اسلام و کتاب و آیین او، طى قرون متمادى بر اثر توسعه اطلاعات و مطالعات انجام شده (بهویژه ترجمه قرآن به زبانهاى مختلف اروپایى) به تدریج تحول قابل ملاحظهاى یافته و روى هم رفته در یک سیر تکاملى از تندى و تهمت و تجاهل به سمت توجه و تحقیق و تکریم رفته است.۱۰
تحول تدریجى دیدگاه غربیان نسبت به اسلام، هرچند روالى صد در صد یکنواخت نداشته و احیانا خالى از برخى نشیب و فرازها و پیشرفت و پسرفتها نبوده است؛ اما در کل، به چهار دوران تاریخى قابل تقسیم است:
۱ . دوران تهمت و تجاهل یا دشمنى شدید توام با اتهامهاى ناشیانه و بىاطلاعى
۲ . دوران توجه و تردید
۳ . دوران تحقیق و تکریم
۴ . دوران تفهیم و تقریب
دست کم مىتوان از نقاط عطف این تحول تدریجى با عنوان چهار مکتب یاد کرد که تقریبا به دنبال هم رواج یافتهاند.
نخستین دوران (دوران تهمت و تجاهل) از زمان اولین برخورد نظامى امپراتورى بیزانس در قرن هفت میلادى با موج رو به گسترش اسلام آغاز مىشود و تا سالها پس از جنگهاى مشهور صلیبى ادامه مىیابد.
در این فاصله تاریخى در خلال اظهارات و نوشتههاى غربیان (و عمدتا پاپها و کشیشان) به نظریات و نسبتهاى بسیار عجیبى درباره حضرت محمد (ص) بر مىخوریم که فوقالعاده مضحک بوده و نقل آنها، مایه شرمسارى دستگاه تبلیغاتى مسیحیت و نویسندگان اروپاییف وقت است.
در قرون وسطى، جهالت و افترا را تا حدى رسانده بودند که موسس اسلام را به عنوان یک اسقف رومى مىشناختند که چون به مقام پاپى نایل نشده، به عربستان گریخته است! یا او را فردى مدعى خدایی! معرفى مىکردند عربها مجسمهاش را از طلا مىساختند و خود را قربانى او مىکردند! از نام محمد اسم بتى به اسم ماهوم مشتق کرده و در قصص رایج زبان آورده بودند! در سرودهاى مشهور رولان اشعارى است که مىگوید وقتى سواران شارلمانى بر اعراب پیروز شدند، بتهاى مسلمانان را شکستند و زیر پا ریختند! پاپ اینوسان سوم، پیامبر اسلام را [نعوذ بالله] دجال نامیده و نویسنده نسبتا جدى، ژیبر دونژان، حکایت مىکند که فوت پیامبر از شدت مستى بود بعد جسد او را خوکها خوردند، و به همین دلیل شراب و گوشت خوک در اسلام حرام شده است..!۱۱
ذکر این تهمتهاى فجیع و در عین حال بچگانه و مضحک که قلم از بازگویى آن شرم دارد، براى آن بود که با نمونهاى از اظهارات و تبلیغات غرب صلیبى (که با هدف توجیه قتل و غارت شرق اسلامى در جنگهاى صلیبى انجام مىگرفت) آشنا شویم و از این بابت از ساحت قدس نبى اکرم اسلام(ص)، پوزش مىطلبیم.
پروفسور مونتگمرى وات، استاد عربى و مطالعات اسلامى دانشگاه ادینبورگ انگلیس، تصویرى را که در اروپاى قرون وسطى از اسلام ترسیم مىشد، مبتنى بر چهار نکته اساسى زیر مىداند:
۱- دین اسلام دروغ است (چون، در نحوه تبیین حقایق مربوط به طبیعت، انسان و خدا با تفکر و تعلیمات رایج مسیحیت و تفسیر ارباب کلیسا از تورات و انجیل تعارض دارد و فىالمثل، مدعى است «فارقلیطا»یى که انجیل وعده ظهور او را مىدهد، همان پیامبر اسلام است).
۲- دین اسلام، دین شمشیر و خشونت است.
۳- دین اسلام، دین تنآسایى و عیش و عشرت است (چون رهبانیت مسیحى را قبول ندارد!).
۴- حضرت محمد [ص] یکى از پیامبران ضد مسیح است.۱۲
وات تصریح دارد که «اینها، چهار جنبه عمده تصویر تحریف شدهاى از اسلام بود که در اروپا بین قرون ۱۲ و ۱۴ میلادى شکل گرفته بود»۱۳ و «دست کم تا قرن هیجدهم بر تفکر اروپایى تاثیر عظیمى داشت و با وجود تلاش پژوهشگران براى تصحیح خطاهاى خود هنوز هم در برخى محافل، تاثیرى، هر چند ناچیز، دارد.»۱۴ در حالى که این گونه تصویر از اسلام، تصویرى بسیار دور از واقعیت۱۵ بوده و تحقیقات جدید اروپایى، از اسلام و بنیانگذار آن چهرهاى مغایر با این تصویر به دست مىدهد.۱۶ وات از این که مىبیند صلیبیون جنگافروز و مهاجم به دیار مسلمانان، اسلام و مسلمانان را متهم به خشونت مىکنند، اظهار شگفتى و تعجب مىنماید.۱۷
سردنیسن، راس خاورشناس انگلیسى اعتراف مىکند در طول چندین قرن اطلاعاتى که بیشتر اروپاییان راجع به اسلام داشتند، روى هم رفته مبتنى بر روایتها، یعنى گزارشهاى تحریف شده مسیحیان متعصب بود و همین معنى، منتهى به شیوع مجموعهاى از تهمتهاى ناروا و دور از انصاف شد و راجع به چیزهایى که در نظر اروپا خوب و پسندیده نمىنمود اغراق، مبالغه و سوء تعبیر صورت مىگرفت.
نویسندگان غربى مسلمانان را کافر، شرور، بتپرست، جهنمى، سگهاى جهنم، دشمنان خدا، دجال، ژانتیل، نابود کننده صنعت و هنر و امثال این عناوین خطاب مىکردند!
دوزى خاورشناس هلندى تصدیق مىکند که غرب از همان آغاز امر نسبت به اسلام بغض ریشهدار و عداوت غیر قابل وصفى نشان مىداد :
«مسیحیان نسبت به مسلمانان بغض شدیدى از خود نشان مىدادند و درباره محمد و عقایدى که نشر مىداد، اندیشههایى کاملا خطا و ناروا ابراز مىکردند. مسیحیانى که در میان اعراب زندگى مىکردند، با کمال سهولت مىتوانستند با اصل موضوع آشنا شوند و این تعلیمات را فرا گیرند؛ ولى با کمال سرسختى در آشنا شدن با منابعى که در دسترسشان بود امتناع مىکردند و به باور کردن و تکرار نمودن افسانههاى پوچى که راجع به پیغمبر مکه گردآورى کرده بودند، قانع شده بودند.»۱۸
نکتهاى که در نوع اظهارات و داورىهاى غربیان در قرون وسطى نسبت به مسلمانان به شکل شاخصى خودنمایى مىکند، گذشته از تعصب خشک مفرفط، جهل یا تجاهل عجیب گویندگان آنها نسبت به حقایق روشن تاریخ اسلام و احکام مسلم این آیین (نظیر دعوت به توحید و مبارزه پیگیر و قاطع با شرک و بتپرستى) است. بىجهت نیست که برخى از نویسندگان مانند ساثرن، برآنند که بیم و تنفر جهان مسیحى، زاییده نادانى مسیحیان بوده است. او مىگوید چهار سده نخستین تاریخ اسلام را باید «عصر نادانى» جهان مسیحى نسبت به اسلام دانست. زیرا در این مدت اروپاییان عملا چیزى از اسلام نمىدانستند و تنها کوشش مىکردند که در فروغ گفتههاى انجیل، آن را مورد تفسیر و بررسى قرار دهند. ساثرن، اندیشمندان غربى آن روزگار را به مردى نادان تشبیه مىکند که در زندانى به سر مىبرد و شایعاتى از بیرون زندان مىشنود و سعى مىکند که با کمک باورهاى پیش ساخته، به شنیدههاى خود شکل دهد.۱۹
پایک، مستشرق دیگر اروپایى در کتابى که پیرامون زندگانى پیامبر اسلام نوشته، اعتراف مىکند محمد [ص] یکى از مردان بزرگى است که بیش از هر مرد پرآوازه دیگر جهان، آماج تهمت و دروغزنى قرار گرفته است.۲۰
همانگونه که ساثرن نشان داده است، دست کم تا اوایل قرن ۱۸ ، دانش اروپا درباره شعبهاى از فرهنگ شرقى – که فرهنگ اسلامى است بسیار ناچیز، اما پیچیده بود.۲۱ نگارش کتابهایى که بعدها، بهویژه در قرن ۲۰ ، نسبتا با مراجعه مستقیم به متون اسلامى و اظهارات دانشمندان مسلمان، تحت عناوینى چون «فهم اسلام»۲۲ نوشته فریتیوف شووان، دینشناس مشهور فرانسوى معاصر، یا «کشف اسلام»۲۳ به قلم روژه دوپاسکیه، خاورشناس سوئیسى، تهیه شد، دربردارنده این حکم ضمنى بود که اسلام تا آن زمان در اروپا به درستى شناخته و فهمیده نشده و تصور رایج از اسلام در غرب، تصورى وارونه و تحریف شده از واقعیت این دین است.۲۴
جالب است بدانیم که پروفسور مونتگمرى وات، این تصویر وارونه را ناشى از احساس خودکمبینى و تحقیرى مىداند که اروپاى غربى در مقابل تمدن اسلام داشت. او معتقد است: «به طور کلى احساسات اروپاییان غربى نسبت به مسلمانان، مثل احساسات طبقات پایین جامعه نسبت به طبقات بالاى آن بود. آنها همانند طبقات نازل جامعه براى تایید خود در برابر طبقات ممتاز، روبه سوى دین خود، خصوصا به سوى آنچه دو شکل جدید دین مسیحى یعنى زیارتگاه سن جیمز در کومپوستلا و احساس عمیق نسبت به جنگهاى صلیبى براى گرفتن بیتالمقدس به شمار مىرفت، روى مىآوردند.
تصویر تحریف شدهاى از اسلام در میان اروپاییان، مساله جبران احساس حقارتشان را در مقابل مسلمانان پیش کشید. یکى از اساسىترین کمکها را براى این احساس جدید، پطرس مقدس با تهیه مجموعه تولدویى [یا مجموعه کلونیاک، شامل ترجمه لاتینى قرآن و…] و نیز تالیف خلاصهاى از دین اسلام۲۵ و نوشتن ردیهاى بر آن۲۶ انجام داد…
تصویر تحریف شدهاى از اسلام که در این زمان توسط دانشمندان مسیحى ترسیم شده، احتمالا به منظور تواناکردن مسیحیان دیگر براى این مساله بوده که حال که علیه مسلمانان مبارزه مىکنند، بدانند براى روشنایى در برابر تاریکى مىجنگند…»۲۷
برداشت خود وات این است که، «اسلام دینى است که در طلوع قرون براى میلیونها نفر از مردم امکان زیستن در یک زندگى پرمعنا را در شرایطى بسیار دشوار فراهم آورده است»۲۸ و «امروزه بر ما اروپاییان فرض است که برداشت غلط خودمان را اصلاح کرده و بر دین خویش نسبت به جهان اسلام و عرب اعتراف کنیم.»۲۹
بناى کجى که بنیان آن بهویژه از سوى کلیساى کلونى (و رئیس آن، پطرس مقدس) در قرن ۱۲ محکم شد، متاسفانه پس از پایان گرفتن دوران قرون وسطى نیز ادامه یافت و دولتهاى استعمارى غرب، براى توجیه مظالم و پیشبرد مطامع خویش در شرق و شستوشوى مغزى تودههاى مغرب زمین، به حفظ آن کمک کردند؛ سیاستى که تا امروز، به اشکال گوناگون ادامه داشته و حمایت از کتاب سلمان رشدى، یکى از آخرین حلقههاى این زنجیره مستمر است.
پروفسور آربرى کتابى در تفسیر قرآن دارد.۳۰ او در مقدمه این کتاب خاطرنشان مىکند که در سراسر اروپا از قرن ۱۴ و ۱۵ به بعد، قرآن با نام کتاب بربرها ترجمه شده است! بربرها عنوانى بود که به اصطلاح به وحشىها اطلاق مىشد و هرگاه کسى مىخواست به شرق مسافرت کند، مىگفتند «به سرزمین بربرها مىرود!».
کتاب شاتوبریان با عنوان سفرنامه پاریس به اورشلیم و اورشلیم به پاریس (سالهاى ۱۱ – ۱۸۱۰ میلادى) مشتمل بر جزییات سفر او در سالهاى ۱۸۰۵ و ۱۸۰۶ پس از سفر او به امریکاى شمالى، است. از دیدگاه شاتوبریان (۱۸۶۹ ۱۷۹۰)، ناپلئون بناپارت [فاتح مصر و سوریه] آخرین جنگجوى صلیبى بوده و او نیز به نوبه خویش «آخرین فرد فرانسوى است که کشورش را براى مسافرت به سرزمین مقدس۳۱ ترک مىکند، در حالى که اندیشهها، اغراض و احساسات سفرهاى اسلاف [صلیبى خود] را به همراه دارد». او مدعى است قرآن کتاب «زندگى [حضرت] محمد» است که شامل «هیچ اصلى از اصول تمدن و یا دستورى که بتواند شخصیت افراد را تعالى بخشد، نیست». به گفته او «این کتاب، نه کینهاى علیه ظلم و نه محبتى به آزادى را تبلیغ مىکند.»۳۲
منبع: پایگاه اندیشه
على ابوالحسنى