الشیعه
  • صفحه اصلی
  • پیامبر و اهل بیت علیهم السلام
    • پیامبر اسلام
      • تاریخ و سیره
      • معجزات
      • فضائل اخلاقی
      • اصحاب
      • خطبه ها ،نامه ها ،مناظرات
      • دعا ، نماز ،زیارت
      • پیامبر در آئینه شعر
    • پیرامون اهل بیت
    • فضائل و مناقب
    • تاریخ و سیره
    • معجزات و کرامات
    • دعاهاو نمازها
      • پیرامون دعا
      • موانع و شرائط استجابت دعا
      • دعاها
      • نمازها
    • زیارات اهل بیت
      • پیرامون زیارات
      • زیارتنامه ها
      • کتابشناسی
    • خطبه ها و نامه ها
    • خاندان
    • اصحاب و شاگردان
    • مناظرات
    • اهل بیت در آیینه شعر
    • احادیث موضوعی
  • شیعه شناسی
    • درباره شیعه
      • پیدایش شیعه
      • شیعه در روایات
      • امتیازات شیعه
    • اعتقادات
      • توحید
      • پیامبر شناسی
      • امام شناسی
      • عدل الهی
      • معاد شناسی
    • فروع دین
    • تاریخ و جغرافیای شیعه
      • شیعه در گذر تاریخ
      • دولتها و دولتمردان
      • قیامهای شیعه
      • جغرافیای شیعه
    • اخلاق و عرفان
      • درباره اخلاق
      • فضائل و رذائل
      • عرفان و معنویت
      • رشد معنوی
      • عوامل رشد
    • سؤالات ما
      • مسیحیت
      • وهابیت
      • اهل سنت
      • دیگر مذاهب
    • پاسخ به شبهات
      • اعتقادی
      • تاریخی
      • حدیثی
      • قرآنی
      • فقهی
    • مناسبت های مذهبی
  • خانواده شیعی
    • خانواده
      • نهاد خانواده
      • داستانهای خانواده
      • آسیبها و طلاق
    • ازدواج
      • آیین ازدواج
      • همسرداری
    • تربیت فرزند
      • کلیات
      • کودک
      • نوجوان و جوان
    • سبک زندگی
    • روانشناسی
    • زن و حجاب
    • پدر و مادر
    • کتابشناسی
    • مقالات تخصصی
      • خانواده
      • سبک زندگی
      • روانشناسی
  • فرهنگ و تمدن شیعه
    • شیعه و علوم اسلامی
      • تفسیر و علوم قرآنی
      • علوم حدیث
      • فقه و اصول
      • تاریخ و سیره
      • اخلاق و عرفان
    • میراث علمی فرهنگی شیعه
      • علوم تجربی
      • هنر و معماری
      • مراکز علمی
      • ادبیات
    • شخصیتها
      • عالمان دین
      • دانشمندان
      • مستبصرین(شیعه شدگان)
      • مستشرقین
  • نقد و بررسی ادیان و فرق
    • وهابیت
    • یهودیت
    • مسیحیت
    • الحاد و بی دینی
    • فرقه ضاله بهائیت
    • دیگر مذاهب
  • دیگر زبان ها

بایگانی برچسب برای: امام باقر (ع)

مکان شما: خانه / امام باقر (ع)
امام باقر (ع)

نوشته‌ها

سید محمدرضا علوی تهرانی (ره)

برچسب ها: امام حسین امام باقر (ع) قران کریم اجتهاد اهل بیت

اشاره:

آیت الله حاج سیدمحمدرضا علوی تهرانی در روز سه شنبه ۶ ذی القعده سال ۱۳۴۷ هجری قمری برابر با اسفند ماه ۱۳۰۵ هجری شمسی در خاندانی روحانی از اهل فضیلت و تقوی دیده به جهان گشود. پدر ایشان نامش را محمدرضا و لقبش را شمس الدین نهادند. آباء و اجداد ایشان تا ۵ قرن پیش، همگی از علماء و همات دین و روحانیین نامدار عصر خویش بودند. والد بزرگوارشان، مرحوم آیت الله سیدمحمدباقر علوی تهرانی فرزند مرحوم آیت الله سید علی علوی تهرانی فرزند مرحوم آیت الله حاج سید آقابزرگ علوی تهرانی فرزند مرحوم آیت الله العظمی سیدحیدر علوی تهرانی بوده است. والده ایشان زنی تحصیل کرده و معلمه قرآن که در خانواده ای متدین تربیت شده بود. معظم له از ۵ سالگی تحصیلات رایج آن روزگار را شروع نمود و سپس با تغییر شیوه تحصیلی موفق به اخذ مدرک کارشناسی در رشته حقوق از دانشگاه تهران می شوند.

همزمان با تحصیلات روز، مقطع سطح دروس دینی را نزد علمای بزرگ تهران طی می نمایند. ایشان در تهران در محضر اساتید نامداری ‏‏‏‏‏‏‏‏‏چون حضرات آیات عظام شاه آبادی، شعرانی، محمدتقی آملی، احمد آشتیانی، مهدی آشتیانی، سید کاظم عصار و فاضل تونی به تحصیل مشغول بودند و دروس ادبیات، منطق، اصول، فقه، هیأت، فلسفه و عرفان را نزد آن بزرگان فرا گرفتند. سپس برای تکمیل تحصیلات حوزوی خود، به شهر مقدس قم هجرت کردند. در آنجا نیز از درس اساتید و مراجع عالی قدر زمان هم چون آیات عظام بروجردی، حجت، محقق داماد، امام خمینی، گلپایگانی و علامه طباطبایی بهره مند شده و به تکمیل مبانی فقه و اصول، تفسیر، عرفان و فلسفه پرداختند. ایشان به لحاظ سعی و تلاش علمی که داشتند، به درجه اجتهاد نایل آمدند و از آیات عظام امام خمینی، خویی، حکیم، کاشف الغطاء و اصطهبانانی اجازاتی دراجتهاد اخذ نمودند. درسال ۱۳۴۵ هجری شمسی با ارتحال والد بزرگوارشان به تهران عزیمت نموده و به ترویج معارف الهی و نیز تدریس سطح و خارج علوم حوزوی و اقامه جماعت در مسجد سپه سالار قدیم واقع در بازارچه مروی پرداختند. درسال ۱۳۵۱ به امر مراجع زمان، به مسجد حضرت امیر (ع) (واقع در خیابان کارگر شمالی، مقابل پمپ بنزین) آمدند و به تبلیغ و تدریس و اقامه جماعت پرداختند. در همان سال نیز در مجاورت مسجد، مکتب حضرت امیر (ع) را بنا نهادند. معظم له در حدود ۲۴ سال به فعالیت در مسجد حضرت امیر (ع) و متعاقب آن در حسینیه معظم له پرداختند و همواره در نشر معارف اهل بیت همت گماردند.

ایشان در طول مدت بیماری خویش و در حدود ۲۰ روز قبل از آن، وقتی از بیمارستان به منزل منتقل شدند فرمودند که دوست خوبی از من دعوت کرده است تا من بروم. به ایشان اصرار شد که چه کسی از شما دعوت کرده است؟ چیزی نفرمودند. بعد از چندین مرتبه اصرار، فرمودند که میهمان حضرت امام محمدباقر (ع) هستم.

سیره اخلاقی ومعنوی

سیره معنوی مرحوم آیت الله علوی تهرانی سیره اهل علم و تقوی بود. اما آنچه در سیره ایشان بسیار جلوه می کرد، ارادت خاص ایشان به ساحت مقدس اهل بیت (ع) بود. همواره در برگزاری مجالس عزاداری اهل بیت چه در مسجد و چه در حسینیه خویش تمامی سعی و همت خود را بکار می گرفتند تا پرثمر باشد و می فرمودند مجلس هم باید مجلس قال باشد و هم حال. یعنی هم از معارف اهل بیت گفته شود و هم عزاداری و ذکر مصیبت ایشان انجام شود که البته این امر در جلسات ایشان همواره مورد توجه بود. در جلسات هفتگی صبح های جمعه که از یادگارهای ایشان است و هر هفته برقرار است زودتر از همه حاضر می شدند و در تجهیز و آماده سازی آن کمک می کردند. عصر عاشورا و بعد از اتمام مجلس عزاداری در حسینیه پیشاپیش دسته عزاداران حسینی با پای برهنه به سمت مسجد حرکت می کردند و در مصیبت حضرت سیدالشهداء (ع) اشک می ریختند و عزاداری می کردند. معظم له تأکید بسیاری بر برگزاری هرچه با شکوه تر اعیاد خصوصا عید غدیر و نیمه شعبان داشتند و آن دو را هویت و اعتقاد شیعه می دانستند. جلساتی که اکنون در حسینیه برگزار می شود با نیت پاک و خالص ایشان پایه گذاری شده است. از خداوند متعال مسألت می کنیم که روح مطهر ایشان را با ارواح طیبه اهل بیت (ع) محشور فرماید و به ما توفیق خدمت گزاری خالصانه در این مجالس را مرحمت نماید.

وفات

سرانجام در روز ۲۳ آبان ماه ۱۳۷۵هجری شمسی برابر با اول ماه رجب ۱۳۱۷ ق روز اول ماه رجب مصادف با ولادت حضرت امام محمدباقر (ع).دعوت حق را لبیک گفته و به سرای باقی شتافت. پیکر پاک ایشان پس از تشییع از حسینیه تا مسجد، به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) منتقل و در جوار ضریح آن بزرگوار به خاک سپرده شد.

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2019/12/طسص.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2019-12-31 18:12:262020-01-13 08:44:06سید محمدرضا علوی تهرانی (ره)

چهل حدیث درباره حضرت زهرا علیه السلام

برچسب ها: حدیث امام علی(ع) شفاعت امام باقر (ع) ایمان اطاعت مومنان

ارزش شناخت فاطمه علیه السلام

۱ . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«… فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر؛ (۱) هر کس به شناخت حقیقی فاطمه علیه السلام دست یابد، بی گمان شب قدر را درک کرده است .»

آثار محبت به فاطمه علیه السلام

۲ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«من احب فاطمه ابنتی فهو فی الجنه معی ومن ابغضها فهو فی النار؛ (۲) هر کس فاطمه علیه السلام دخترم را دوست بدارد، در بهشت با من است، و هر کس با او دشمنی ورزد، در آتش [دوزخ] است .»

اطاعت از فاطمه علیه السلام

۳ . امام باقر علیه السلام می فرمایند:

«… ولقد کانت – علیها السلام – مفروضه الطاعه علی جمیع من خلق الله من الجن والانس والطیر والوحش والانبیاء والملائکه … ؛ (۳) اطاعت از فاطمه علیه السلام بر تمامی آفریدگان خدا از جن و آدمیان و پرندگان و وحوش و پیامبران و فرشتگان واجب است .»

دستورهای فاطمه علیه السلام

۴ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… یا علی انفذ لما امرتک به فاطمه فقد امرتها باشیاء امر بها جبرئیل علیه السلام … ؛ (۴) ای علی! آنچه را فاطمه علیه السلام بدان امر می کند، انجام ده؛ زیرا من چیزهایی را به او امر کرده ام که جبرئیل علیه السلام به آنها امر کرده است .»

خلقت فاطمه علیه السلام

۵ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«ان فاطمه خلقت حوریه فی صوره انسیه … ؛ (۵) بی شک فاطمه علیه السلام حوریه ای است که به صورت انسان آفریده شده است .»

چرا نام فاطمه علیه السلام

۶ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«انی سمیت ابنتی فاطمه لان الله عزوجل فطمها وفطم من احبها من النار؛ (۶) من نام دخترم را فاطمه علیه السلام گذاشتم؛ زیرا خدای – عزوجل – فاطمه علیه السلام و هر کس که او را دوست دارد، از آتش دوزخ دور نگه داشته است .»

آثار نام فاطمه علیه السلام

۷ . امام کاظم علیه السلام می فرمایند:

«لایدخل الفقر بیتا فیه اسم محمد او احمد او علی او الحسن او الحسین او جعفر او طالب او عبدالله او فاطمه من النساء؛ (۷) در خانه ای که نام محمد یا احمد یا علی یا حسن یا حسین یا جعفر یا طالب یا عبدالله و یا از میان زنان، فاطمه باشد، فقر [و تنگدستی] وارد نمی شود .»

احترام به نام فاطمه علیه السلام

۸ . امام صادق علیه السلام به شخصی که نام دخترش را فاطمه گذاشته بود، فرمود:

«… اذا سمیتها فاطمه فلا تسبها و لاتلعنها ولاتضربها؛ (۸) حالا که نام او را فاطمه گذاشته ای، پس دشنامش مده، نفرینش مکن و کتکش مزن .»

الگوی نمونه

۹ . امام زمان علیه السلام در یکی از نامه هایشان می فرمایند:

«وفی ابنه رسول صلی الله علیه و آله لی اسوه حسنه … ؛ (۹) در دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای من الگوی نیکویی است .»

یاور خوب

۱۰ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از حضرت امیرالمؤمنین، علی علیه السلام درباره حضرت فاطمه زهرا علیه السلام پرسیدند، حضرت پاسخ دادند:

«نعم العون علی طاعه الله؛ (۱۰) [فاطمه علیه السلام] خوب یاوری در راه اطاعت و بندگی خداست .»

عزیزترین مردم

۱۱ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… فاطمه اعز البریه علی (۱۱) ؛ فاطمه علیه السلام عزیزترین مردم در نزد من است .»

نور چشم و میوه دل من

۱۲ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… ان فاطمه بضعه منی و هی نور عینی وثمره فؤادی … ؛ (۱۲) فاطمه علیه السلام پاره تن و نور چشم و میوه دل من است .»

خشم و خشنودی فاطمه علیه السلام

۱۳ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«ان الله لیغضب لغضب فاطمه ویرضی لرضاها؛ (۱۳) بی شک خداوند با خشم فاطمه علیه السلام به خشم می آید و با خشنودی او خشنود می شود .»

دشمن فاطمه علیه السلام در دوزخ است

۱۴ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… یا فاطمه! لو ان کل نبی بعثه الله وکل ملک قربه شفعوا فی کل مبغض لک غاصب لک ما اخرجه الله من النار ابدا؛ (۱۴) ای فاطمه! اگر تمام پیامبرانی که خدا برانگیخته و تمام فرشتگانی که مقرب درگاه خود گردانده است، برای هر کینه توزی که حق تو را غصب نموده است، شفاعت کنند، هرگز خدا او را از آتش [دوزخ] خارج نمی سازد .»

اختر تابناک

۱۵ . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«… فاطمه کوکب دری بین نساء اهل الدنیا … ؛ (۱۵) فاطمه علیه السلام اختری تابناک در میان زنان دنیاست .»

سرور زنان

۱۶ . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«… فاطمه سیده نساء العالمین من الاولین والاخرین؛ (۱۶) فاطمه علیه السلام سرور زنان جهانیان از اولین تا آخرین است .»

تسبیحات حضرت زهرا علیه السلام

۱۷ . امام باقر علیه السلام می فرمایند:

«ما عبد الله بشی ء من التحمید افضل من تسبیح فاطمه علیهاالسلام … ؛ (۱۷) خداوند در حمد و ستایش به چیزی برتر از تسبیح فاطمه علیه السلام عبادت نشده است .»

درود بر فاطمه علیه السلام

۱۸ . امام رضا علیه السلام می فرمایند:

«اول من جعل له النعش فاطمه ابنه رسول الله، صلوات الله علیها وعلی ابیها وبعلها وبنیها؛ (۱۸) نخستین کسی که پس از مرگش برای او تابوت ساخته شد، فاطمه علیه السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود؛ درود و صلوات خدا بر او و پدر و شوهر و فرزندانش باد .»

نفرین الهی برای دشمنان فاطمه علیه السلام

۱۹ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«ملعون ملعون من یظلم بعدی فاطمه ابنتی ویغصبها حقها ویقتلها … ؛ (۱۹) مورد نفرین است، مورد نفرین است هر کس پس از من به فاطمه علیه السلام دخترم ستم کند و حقش را غصب نماید و او را بکشد .»

زیارت فاطمه علیه السلام

۲۰ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… من زار فاطمه فکانما زارنی … ؛ (۲۰) هر کس فاطمه علیه السلام را زیارت کند، مانند این است که مرا زیارت کرده است .»

نماز مخصوص فاطمه علیه السلام

۲۱ . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«من صلی اربع رکعات فقرا فی کل رکعه بخمسین مره «قل هو الله احد» کانت صلوه فاطمه علیهاالسلام … ؛ (۲۱) هر کس چهار رکعت نماز بخواند [هر دو رکعت به یک سلام] و در هر رکعت [پس از سوره حمد] پنجاه مرتبه سوره «قل هو الله احد» را بخواند، این نماز، نماز فاطمه علیه السلام است .»

من از تو هستم

۲۲ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«یا فاطمه … انت منی وانا منک … ؛ (۲۲) ای فاطمه! تو از من هستی و من از تو هستم .»

پدرت به قربانت

۲۳ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… فداک ابوک یا فاطمه؛ (۲۳) پدرت به قربان تو باد ای فاطمه علیه السلام!»

بوی بهشت

۲۴ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… ففاطمه حوراء انسیه وکلما اشتقت الی رائحه الجنه شممت رائحه ابنتی فاطمه علیها السلام؛ (۲۴) فاطمه علیه السلام حوریه ای است به صورت انسان که من هر گاه مشتاق بوی بهشت می شوم، دخترم فاطمه علیه السلام را می بویم .»

فاطمه علیه السلام قلب محمد صلی الله علیه و آله

۲۵ . حضرت امیرالمؤمنین، علی علیه السلام می فرمایند:

«… ان الحسن والحسین سبطا هذه الامه وهما من محمد کمکان العینین من الراس واما انا فکمکان الید من البدن واما فاطمه فکمکان القلب من الجسد … ؛ (۲۵) حسن و حسین علیه السلام دو سبط این امت هستند، و آن دو برای محمد صلی الله علیه و آله همانند دو چشم برای سرند، و من [برای محمد صلی الله علیه و آله] همانند دست برای بدن هستم، و فاطمه علیه السلام [برای محمد صلی الله علیه و آله] همانند قلب برای بدن است .»

افتخار علی علیه السلام به فاطمه علیه السلام

۲۶ . حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:

«… انا زوج البتول سیده نساء العالمین … ؛ (۲۶) من همسر بتول علیه السلام هستم؛ همان کسی که سرور زنان جهانیان است .»

فاطمه علیه السلام زهره است

۲۷ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«انا الشمس وعلی علیه السلام القمر وفاطمه الزهره والفرقدان الحسن والحسین؛ (۲۷) من خورشیدم و علی علیه السلام ماه و فاطمه علیه السلام، زهره (ناهید) است و حسن و حسین علیه السلام دو ستاره نور افشان فرقدان هستند .»

ایمان فاطمه علیه السلام

۲۸ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«یا سلمان! ان ابنتی فاطمه ملا الله قلبها وجوارحها ایمانا ویقینا الی مشاشها تفرغت لطاعه الله … ؛ (۲۸) ای سلمان! به راستی که خداوند قلب و اعضای فاطمه علیه السلام تا استخوان هایش را از ایمان و یقین آکنده ساخته است؛ به گونه ای که در طاعت خدا جدیت دارد .»

زیارت شهیدان

۲۹ . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«ان فاطمه علیها السلام کانت تاتی قبور الشهداء فی کل غداه سبت … ؛ (۲۹) فاطمه علیه السلام در هر بامداد شنبه به مزار شهیدان می رفت .»

بوی خوش فاطمه علیه السلام

۳۰ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«رائحه الانبیاء رائحه السفرجل ورائحه الحور العین رائحه الآس ورائحه الملائکه رائحه الورد ورائحه ابنتی فاطمه الزهراء رائحه السفرجل والآس والورد … ؛ (۳۰) بوی پیامبران بوی به و بوی حورالعین بوی آس و بوی فرشتگان بوی گل سرخ است، ولی بوی دخترم فاطمه علیه السلام بوی به و آس و گل سرخ روی هم است .»

علی علیه السلام شایسته ترین انسان برای فاطمه علیه السلام

۳۱ . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«… لولا ان امیرالمؤمنین علیه السلام تزوجها لما کان لها کفو الی یوم القیامه علی وجه الارض آدم فمن دونه؛ (۳۱) به راستی اگر امیرالمؤمنین علیه السلام فاطمه علیه السلام را به ازدواج خود در نیاورده بود، تا روز قیامت بر روی زمین از آدم تا پس از آدم برای فاطمه علیه السلام همتایی نبود .»

پیوند آسمانی

۳۲ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«ما زوجت فاطمه الا لما امرنی الله بتزویجها؛ (۳۲) من فاطمه علیه السلام را به ازدواج در نیاوردم، مگر پس از آنکه خداوند مرا به ازدواج او فرمان داد .»

انجام کارهای سخت خانه

۳۳ . حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام درباره حضرت فاطمه زهرا علیه السلام می فرمایند:

«انها استقت بالقربه حتی اثرفی صدرها وطحنت بالرحی حتی مجلت یدها وکسحت البیت حتی اغبرت ثیابها واوقدت النار تحت القدر حتی دکنت ثیابها فاصابها من ذلک ضرر شدید؛ (۳۳) حضرت فاطمه زهرا علیه السلام آن قدر با مشک، آب کشید که اثر آن در سینه اش آشکار شد و چندان با دست خود آسیاب کرد که دستهایش پینه زد و آن قدر خانه را جاروب کرد که لباسهایش خاک آلود گردید . و چندان آتش در زیر دیگ روشن کرد که لباسهایش سیاه و دود آلود شد و از این کارها رنج و سختی زیادی به او رسید .»

فاطمه علیه السلام مطیع دائم علی علیه السلام

۳۴ . حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:

«فوالله … لا اغضبتنی ولاعصت لی امرا ولقد کنت انظر الیها فتنکشف عنی الهموم والاحزان؛ (۳۴) سوگند به خدا که فاطمه علیه السلام هیچ گاه مرا خشمگین نکرد و در هیچ کاری از من سرپیچی ننمود . و من هرگاه به فاطمه علیه السلام نگاه می کردم، غم و اندوه از من زدوده می شد .»

نور فاطمه علیه السلام از نور خداست

۳۵ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… نور ابنتی فاطمه من نور الله وابنتی فاطمه افضل من السماوات والارض … ؛ (۳۵) نور دخترم فاطمه علیه السلام از نور خداست، و دخترم فاطمه علیه السلام برتر از آسمان ها و زمین است .»

فاطمه علیه السلام بر بالین آدمی

۳۶ . امام باقر و امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«حرام علی روح ان تفارق جسدها حتی تری الخمسه: محمدا وعلیا وفاطمه وحسنا وحسینا بحیث تقر عینها او تسخن عینها … ؛ (۳۶) بر روح آدمی حرام است که از بدنش جدا شود، مگر آنکه پنج تن را ببیند: محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام، و آن هم به گونه ای است که یا چشم آدمی روشن و یا تاریک و محزون می شود .»

فاطمه علیه السلام شهیده است

۳۷ . امام کاظم علیه السلام می فرمایند:

«ان فاطمه علیها السلام صدیقه شهیده … ؛ (۳۷) فاطمه علیه السلام بانوی بسیار راست گویی است که او را به شهادت رسانده اند .»

اشتیاق بهشت به فاطمه علیها السلام

۳۸ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«اشتاقت الجنه الی اربع من النساء: مریم بنت عمران، وآسیه بنت مزاحم زوجه فرعون وخدیجه بنت خویلد وفاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله؛ (۳۸) بهشت مشتاق چهار زن است: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم و زن فرعون، خدیجه دختر خویلد و فاطمه علیه السلام دختر محمد صلی الله علیه و آله .»

فاطمه علیه السلام و خردسالان

۳۹ . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«ان اطفال شیعتنا من المؤمنین تربیهم فاطمه علیها السلام؛ (۳۹) بی شک خردسالان شیعه ما از مؤمنان را فاطمه علیه السلام پرورش می دهد .»

شفاعت فاطمه علیه السلام

۴۰ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… یا فاطمه ابشری فلک عندالله مقام محمود تشفعین فیه لمحبیک وشیعتک؛ (۴۰) ای فاطمه علیه السلام مژده باد! که در پیشگاه خدا مقامی شایسته داری که در آن مقام برای دوستان و شیعیانت شفاعت می کنی .»

پی نوشت ها:

۱) بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۶۵ .

۲) همان، ج ۲۷، ص ۱۱۶ .

۳) دلائل الامامه، ص ۲۸ .

۴) بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۸۴ .

۵) همان، ج ۷۸، ص ۱۱۲ .

۶) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۲، ص ۴۶ .

۷) کافی، ج ۶، ص ۱۹ .

۸) همان، ص ۴۸ .

۹) بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۸۰ .

۱۰) همان، ج ۴۳، ص ۱۱۷ .

۱۱) الامالی، شیخ مفید، ص ۲۵۹ .

۱۲) الامالی، شیخ صدوق، ص ۴۸۶ .

۱۳) الامالی، شیخ مفید، ص ۹۴ .

۱۴) بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۳۵۴ .

۱۵) کافی، ج ۱، ص ۱۹۵ .

۱۶) معانی الاخبار، ص ۱۰۷ .

۱۷) کافی، ج ۳، ص ۳۴۳ .

۱۸) بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۲۴۹ .

۱۹) همان، ج ۷۳، ص ۳۵۴ .

۲۰) همان، ج ۴۳، ص ۵۸ .

۲۱) من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۵۶۴ .

۲۲) بیت الاحزان، ص ۱۹؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۲ .

۲۳) بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۹۰ .

۲۴) التوحید، شیخ صدوق، ص ۱۱۷ .

۲۵) بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۳۵۲؛ کتاب سلیم بن قیس، ص ۸۳۰ .

۲۶) معانی الاخبار، ص ۵۸ .

۲۷) بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۷۴؛ معانی الاخبار، ص ۱۱۴ .

۲۸) بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۴۶؛ مناقب، ج ۳، ص ۳۳۷ .

۲۹) وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۸۷۹ .

۳۰) بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۷۷ .

۳۱) خصال، ج ۲، ص ۴۱۴ .

۳۲) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۲، ص ۵۹ .

۳۳) علل الشرایع، ج ۲، ص ۳۶۶ .

۳۴) بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۳۴ .

۳۵) همان، ج ۱۵، ص ۱۰ .

۳۶) کشف الغمه، ج ۱، ص ۴۱۴ .

۳۷) کافی، ج ۱، ص ۴۵۸ .

۳۸) بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۵۳ .

۳۹) همان، ج ۶، ص ۲۲۹؛ تفسیر علی بن ابراهیم، ج ۲، ص ۳۳۲ .

۴۰) بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۳۵۹ .

منبع :مبلغان – تیر ۱۳۸۳، شماره ۵۵
https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2018/03/چهل-حدیث-درباره-حضرت-زهرا-علیه-السلام.jpg 300 700 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-07-26 12:54:592018-07-26 12:54:59چهل حدیث درباره حضرت زهرا علیه السلام

دعوت عباسیان و تأثیر آن در توسعه تشیع

برچسب ها: امامان معصوم امام صادق (ع) امام باقر (ع) حضرت مهدى (عج) هدایت وراهنمایی حلال وحرام توسعه تشیع علمای اهل سنت خاندان پیامبر علم وحکمت مذاهب فقهی اهل بیت
از سال ۱۱۱ ه. دعوت عباسیان شروع شد. (۱) از یک سو سبب گسترش تشیع در مناطق گوناگون قلمرو اسلامی شد و از سوی دیگر از اختناق امویان کاست، در نتیجه شیعیان توانستند نفس راحتی بکشند. امامان معصوم علیهم السلام در این زمان مبانی فقهی و کلامی شیعه را پایه گذاری کردند و تشیع وارد مرحله ی جدیدی شد.
به طور کلی در زمان امویان دوگانگی میان فرزندان علی علیه السلام و فرزندان عباس وجود نداشت و اختلافی بین آنان نبود؛ چنان که سید محسن امین در این باره می گوید: «بنی علی و بنی عباس در زمان بنی امیه در یک مسیر بودند. مردمی که به این ها می پیوستند و معتقد می شدند که آنان از بنی امیه به خلافت سزاوارترند و آنان را یاری می کردند، شیعه ی آل محمد علیهم السلام نامیده می شدند. در این زمان، میان فرزندان علی و فرزندان عباس اختلاف در رأی و مذهب نبود. اما هنگامی که بنی عباس به حکومت رسیدند، شیطان میان آنان و فرزندان علی علیه السلام اختلاف انداخت و ستم های زیادی به فرزندان علی روا داشتند. (۲)» بدین سبب داعیان فرزندان عباس مردم را به خشنودی آل محمد دعوت می کردند و از مظلومیت خاندان پیامبر می گفتند. ابوالفرج اصفهانی می گوید:
«بعد از کشته شدن ولید بن یزید و اختلاف میان بنی مروان، داعیان و مبلغان بنی هاشم به نواحی گوناگون رفتند و نخستین چیزی که اظهار می کردند، فضل علی بن ابی طالب و فرزندانش بود. ایشان به مردم می گفتند که بنی امیه اولاد علی را چگونه کشته یا پراکنده ساخته اند». (۳)
در نتیجه در این زمان تشیع گسترش چشمگیری یافت، حتی احادیث مربوط به حضرت مهدی علیه السلام با سرعت میان مردم مناطق گوناگون پخش شد. بیشترین حوزه فعالیت داعیان عباسی، خراسان بود. بدین سبب تعداد شیعیان در آنجا به سرعت افزایش یافت، تا حدی که یعقوبی نقل می کند: «بعد از شهادت زید در سال ۱۲۱ ه. شیعه در خراسان به جنب و جوش و حرکت درآمد. شیعیان مذهب خویش را آشکار کردند، بسیاری از مبلغان بنی هاشم، نزد آنان می رفتند و جنایت های بنی امیه را درباره ی خاندان پیامبر می گفتند. شهری در خراسان نماند مگر این که این مطالب و اخبار به گوش مردم آن رسید و مبلغان و داعیان به آن شهر رفتند و خواب ها و رؤیاهایی در این باره دیده شد و کتاب های ملاحم تدریس شد» (۴) مسعودی نیز مطلبی را نقل می کند که حاکی از شیوع و گسترش تشیع در خراسان است. وی می نویسد:
«در سال ۱۲۵ ه. که یحیی بن زید در جوزجان کشته شد، مردم نام تمام اطفال ذکوری را که در این سال به دنیا آمدند، یحیی گذاشتند. (۵)»
اگر چه نفوذ عباسیان در خراسان بیشتر بود، چنان که ابوالفرج در شرح حال عبدالله بن محمد بن علی بن ابی طالب علیهم السلام می گوید:
«شیعیان خراسانی گمان کردند، عبدالله وارث پدرش محمد حنفیه است و او امام بود و محمد بن علی بن عبدالله بن عباس را جانشین خود قرار داد و جانشین محمد، ابراهیم امام بود که از ناحیه وراثت، امامت به عباسیان می رسد». (۶)
از این رو بیشترین سربازان عباسی را خراسانیان تشکیل می دادند. مقدسی دراین باره می گوید:
«پس چون خداوند ستم و بیداد بنی امیه را بر خاندان پیامبر بدید، لشکری را که از بخش های گوناگون همین خراسان گرد آمده بود، به سیاهی شب تاریک بر سر ایشان فرستاد. به هنگام خروج مهدی نیز از مردم خراسان همین توقع بیشتر هست». (۷)
با این حال اهل بیت علیهم السلام پیامبر جایگاهی در میان مردم یافته بودند؛ چنان که پس از پیروزی عباسیان، شخصی به نام شریک بن شیخ مهری در بخارا ضد ستم عباسیان بر خاندان پیامبر قیام کرد و گفت: «ما با اینان بیعت نکردیم که ستم کنیم و بی دلیل خون بریزیم و کار خلاف حق انجام بدهیم که توسط ابومسلم سرکوب گشته و کشته شد». (۸)

تشیع در عصر امام باقر و امام صادق علیه السلام

دوره ی دوم امامت امام باقر علیه السلام و دوره ی نخست امامت امام صادق علیه السلام مصادف است با تبیلغ های عباسیان و قیام های علویانی چون زید بن علی، یحیی بن زید، عبدالله بن معاویه -از نوادگان جعفر طیار (۹)- و ظهور ابومسلم خراسانی در جایگاه سرپرست داعیان عباسی در خراسان و شوراندن مردم علیه امویان. (۱۰) از سوی دیگر، امویان اختلافها و مشکل های درون گروهی میان طرفداران خود داشتند؛ زیرا در قلمرو آنان در میان مضریان و یمنیان طرفدار بنی امیه، درگیری شدید وجود داشت. (۱۱) این شورش ها و گرفتاری ها سبب شد که امویان از شیعیان غافل شوند. از این رو شیعه توانست نفس راحتی بکشد و از حالت تقیه شدید، بیرون آید، تجدید سازمان کند و با رهبران خود رابطه برقرار نماید. در این دوره بود که مردم به سوی امام باقر علیه السلام سرازیر شدند و از نعمتی که سالها از آن محروم بودند، بهره مند شدند. آن حضرت برای زنده نگه داشتن مکتب اهل بیت علیه السلام قیام کرد. به ارشاد و هدایت مردم پرداخت و حلقه های درس در مدینه و مسجد النبی تشکیل می داد. محل رجوع مردم بود، مشکلات علمی و فقهی آنان را حل می کرد و سخنش حجت بود. قیس بن ربیع نقل می کند که از ابواسحاق درباره ی مسح بر نعلین پرسیدم گفت:
«مانند سایر مردم بر نعلین مسح می کردم تا این که مردی از بنی هاشم را ملاقات کردم که هرگز مثل او را ندیده بودم و درباره مسح بر نعلینم از او پرسیدم، او مرا از آن نهی کرد و فرمود: امیرالمؤمنین بر نعلین مسح نمی کرد. من نیز بعد از آن از این کار خودداری کردم.»
قیس به ربیع هم می گوید: بعد از شنیدن این سخن از مسح بر نعلین خودداری کردم. مردی از خوارج خدمت امام باقر علیه السلام رسید و آن حضرت را مخاطب قرار داد و گفت:
«ای ابا جعفر! چه چیزی را می پرستی؟» حضرت فرمود: «خدا را. » مرد گفت: «او را دیده ای؟» فرمود: «آری ولی دیدگان نمی توانند او را مشاهده کنند، بلکه قلب ها با حقایق ایمان او را می بینند. با قیاس شناخته نمی شود. با حواس درک نمی گردد. شبیه مردم نیست…» مرد خارجی از محضر امام بیرون رفت، در حالی که می گفت: «خدا خوب می داند که رسالتش را کجا قرار دهد».
دانشمندانی چون عمرو بن عبید، طاووس یمانی، حسن بصری و نافع مولی ابن عمر برای حل مشکل های علمی و مشکل های فقهی خدمت حضرت می رسیدند. (۱۲)
آن هنگام که وارد مکه می شد، مردم برای استفتا از حلال و حرام به سوی او سرازیر می شدند و فرصت مصاحبت آن جناب را غنیمت می شمردند و بر علم و دانش خویش می افزودند. در حلقه ی درس امام باقر علیه السلام در مکه افزون بر طالبان دانش، اندیشه وران زمان نیز شرکت می کردند. (۱۳) وقتی که هشام بن عبدالملک برای حج به مکه آمده بود، حلقه درس آن جناب را دید و برایش گران آمد. شخصی را خدمت امام فرستاد که از سوی او بپرسد مردم در محشر چه می خوردند؟ امام در جواب فرمود:
«در محشر درختان و نهرهایی است که مردم از میوه آن ها می خورند و از آن ها آب می آشامند تا از حساب فارغ شوند.
هشام دوباره آن مرد را فرستاد که بپرسد مگر مردم در محشر فرصت خوردن و آشامیدن دارند؟ امام فرمود: «در جهنم نیز فرصت خوردن و آشامیدن می یابند و درخواست آب و سایر نعمت های خدا را می کنند.»
زراره می گوید:
«همراه امام باقر علیه السلام کنار کعبه نشسته بودم، آن حضرت رو به کعبه قرار داشت که فرمود: نظر به کعبه عبادت است. در این هنگام مردی آمد و عرض کرد: کعب الاحبار می گفت کعبه هر روز صبح به بیت المقدس سجده می کند. حضرت فرمود: تو چه می گویی؟ مرد گفت: کعب راست می گفت. امام ناراحت شد و فرمود: هم تو و هم کعب دروغ گفتید». (۱۴)
دانشمندان، فقیهان و محدثان بزرگی در محضر آن حضرت تربیت یافتند مثل: زراره بن اعین که امام صادق علیه السلام درباره ی او فرمود:
«اگر زراه نبود احتمال داشت احادیث پدرم از بین برود» (۱۵).
محمد بن مسلم که از امام باقر علیه السلام سی هزار حدیث شنیده بود. (۱۶) ابوبصیر که امام صادق علیه السلام درباره ی او فرمود:
«اگر اینها نبودند، آثار نبوت قطع می شد و کهنه می گشت». (۱۷)
بزرگان دیگری چون یزید بن معاویه عجلی، جابر بن یزید، حمران به اعین و هشام بن سالم از تربیت یافتگان مکتب حضرت هستند.
افزون بر دانشمندان شیعه، بسیاری از علمای اهل سنت نیز شاگردی او را کرده اند و از آن حضرت نقل روایت نموده اند. چنان که سبط ابن جوزی می گوید جعفر از سوی پدرش حدیث پیامبر را نقل می کرد، از این رو تعدادی از تابعان چون عطاء بن ابی رباح، سفیان ثوری، مالک بن انس (پیشوای فرقه مالکی)، شعبه و ابوایوب سجستانی از سوی آن جناب حدیث نقل کرده اند. (۱۸)
بالجمله در مکتب حضرت هزاران نفر از مردان علم و فقه و حدیث رشد یافتند و احادیث ایشان در همه جا پخش شد، به حدی که جابر جعفی که از محدثان بزرگ بود، هفتاد هزار حدیث از آن جناب نقل کرده است. (۱۹) تا این که حضرت در سال ۱۱۴ ه. در روز هفتم ذی حجه به شهادت رسید. (۲۰)

دانشگاه جعفری

امام صادق علیه السلام با توجه به فرصت سیاسی مناسبی که پدید آمده بود، دنباله نهضت علمی پدرش را گرفت و حوزه گسترده و دانشگاه بزرگی پدید آورد که آوازه اش در آفاق پیچید.
شیخ مفید می نویسد:
«به قدری علوم از آن حضرت نقل شده که زبان زد مرد گشته و آوازه آن همه جا پخش شده است. از هیچ یک از افراد خاندان پیامبر به اندازه او علم و دانش نقل نشده است (۲۱)».
امیر علی درباره ی حضرت می نویسد:
«این که مباحث ها و مناظره های فلسفی در تمام مراکز اسلامی عمومیت پیدا کرد و هدایت و راهنمایی هایی که در این باب داده شد، فقط به وسیله دانشگاهی بود که در مدینه تحت نظر حضرت صادق علیه السلام، نبیره حضرت علی علیه السلام برپا و دایر بوده است. او از دانشمندان بزرگ و دارای نظر دقیق و فکر عمیق و سرانجام در تمام رشته های علوم آن دوره متبحر بوده است. در حقیقت اوست که بنیان گذار دانشکده معقول در اسلام می باشد.» (۲۲)
از این رو دوستداران دانش و تشنگان معارف محمدی صلی الله علیه و آله گروه گروه از نقاط گوناگون سرزمین اسلامی، به سوی آن امام همام شتافتند و از چشمه سار علم و حکمت او بهره مند شدند. سید الاهل می گوید:
«در کوفه، بصره، واسط و حجاز هر قبیله جگر پاره هایش را به سوی جعفر ابن محمد علیه السلام
فرستاد؛ بیشتر بزرگان عرب و موالیان فارسی به ویژه از اهل قم خدمت آن جناب رسیدند». (۲۳)
مرحوم محقق در معتبر می نویسد:
«در زمان امام صادق علیه السلام به حدی از آن حضرت علوم گوناگون منتشر شد که عقول را حیران کرد. جماعتی از رجال نزدیک به چهار هزار نفر از ایشان روایت کرده اند و با تعلیمات ایشان عده زیادی در علوم گوناگون تبحر یافتند، به حدی که از جواب های آن حضرت به سؤال های آنان چهارصد مصنف جمع شد که آنها را اصول نامیدند». (۲۴)
شهید اول نیز در کتاب ذکری می گوید:
«جواب های ابی عبدالله، امام صادق علیه السلام به مسائل را چهار هزار نفر از اهل عراق، حجاز، خراسان و شام نوشتند». (۲۵)
بدین ترتیب شیفتگان و جویندگان علم و دانش از محضر حضرت بهره می جستند. دانشمندان برجسته ای در رشته های گوناگون علوم عقلی و نقلی آن روز چون هشام بن حکم، محمد بن مسلم، ابان ابن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، مفضل بن عمر، جابر بن حیان و… به برکت وجود امام تربیت شدند.
تصنیف های اینان که به اصول اربعمائه معروف است اساس کتاب های چهارگانه حدیثی شیعه -کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار- است.
شاگردان امام صادق علیه السلام منحصر به شیعیان نبودند بلکه بیشتر بزرگان و دانشمندان آن روز اهل سنت نیز شاگردی آن جناب را کرده اند. ابن حجر هیثمی از نویسندگان اهل سنت در این باره می نویسد:
«بزرگ ترین پیشوایان (فقه و حدیث) مانند یحیی بن سعد، ابن جریح، مالک، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، ابوحنیفه، شعبی و ایوب سجستانی از او نقل حدیث کرده اند». (۲۶)
ابوحنیفه پیشوای فرقه حنفی می گفت:
«مدتی نزد جعفر بن محمد رفت و آمد می کردم. او را همواره در یکی از این سه حالت می دیدم؛ یا نماز می خواند یا روزه بود یا قرآن تلاوت می کرد و هرگز او را ندیدم که بدون وضو حدیث نقل کند. (۲۷) در علم و عبادت و پرهیزگاری برتر از جعفر بن محمد هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است». (۲۸)
در مجالس درس او، فقط کسانی که بعدها مذاهب فقهی را بنیان گذاری کردند، شرکت نمی کردند، بلکه فلاسفه و طلاب فلسفه مناطق دور دست نیز در آن حاضر می شدند. اینان بعد از فراگیری علوم نزد امام خویش، به اوطان خود برمی گشتند و برای خود مجلس درس تشکیل می دادند. مسلمانان دور آنان جمع می شدند. آنان معارف اهل بیت علیه السلام را به گوش ایشان می رساندند و به گسترش تشیع می پرداختند. هنگامی که ابان بن تغلب به مسجد النبی می آمد ستونی را که پیامبر صلی الله علیه و آله به آن تکیه می داد، برای او خالی می کردند و او برای مردم حدیث می گفت. امام صادق علیه السلام به او می فرمود:
«در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده که من دوست می دارم میان شیعیانم، اشخاصی مثل تو دیده شوند».
ابان نخستین کسی است که در علوم قرآن تالیف دارد و در حدیث هم به حدی وارد بود که در مسجد النبی می نشست و مردم می آمدند و از او سوال می کردند و او با گوناگونی سخنان وارده به آنان پاسخ می داد و احادیث اهل بیت علیهم السلام را هم در میانشان می گنجاند. (۲۹) در مورد او ذهبی در میزان الاعتدال می گوید: «افرادی مثل ابان که متهم به تشیع هستند، اگر حدیث شان ردشود، بخش بزرگ آثار نبوی از بین می رود» (۳۰)
ابوخالد کابلی می گوید:
«ابوجعفر مومن طاق را دیدم که در مسجد النبی نشسته بود و مردم مدینه اطرافش ازدحام کرده بودند و مسائلشان را می پرسیدند و او جواب می داد». (۳۱)
تشیع در این دوره به اندازه ای گسترش داشت، که عده ای برای دستیابی به جایگاه اجتماعی میان مردم و جذب آنان به سوی خود، دست به جعل و تأویل احادیث ائمه علیه السلام زدند و به سود خود روایات ائمه علیهم السلام را تفسیر کردند؛ چنان که امام صادق علیه السلام -در جواب یکی از اصحابش به نام فیض ابن مختار که از سبب اختلاف احادیث می پرسید، می فرماید:
«آنان با حدیث و اظهار محبت به ما، رضای خدا را طلب نمی کنند، بلکه طالب دنیا هستند و هر یک دنبال ریاست خویش اند». (۳۲)

پی نوشت ها:

۱٫ ابن واضح، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی. منشورات الشریف الرضی، ج ۲، ص ۳۱۹٫
۲٫ سید محسن امین. اعیان الشیعه، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ج ۱، ص ۱۹٫
۳٫ ابوالفرج اصفهانی. مقاتل الطالبیین، منشورات الشریف الرضی، ۱۴۱۶ ه، ص ۲۰۷٫
۴٫ ابن واضح، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۴ ه. ق، ج ۲، ص ۳۲۶٫
۵٫ مسعودی. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۱۷ ه ق، ج ۳، ص ۲۳۶٫
۶٫ ابوالفرج اصفهانی. مقاتل الطالبیین، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۶ ه، ص ۱۳۳٫
۷٫ مقدسی. احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه دکتر علی نقی منزوی، شرکت مولفان و مترجمان ایران، ج ۲، ص ۴۲۶ و ۴۲۷٫
۸٫ تاریخ یعقوبی، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۴ ه، ح ۲، ص ۳۴۵٫
۹٫ ابوالفرج الصفهانی. مقاتل الطالبیین، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۶ ه ق، ص ۱۲۴- ۱۵۲٫
۱۰٫ ابن واضح، احمد بن ابی یعقوب. تاریخ یعقوبی، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۴ ه ق، ج ۲، ص ۳۳۲٫
۱۱٫ همان، ص ۳۳۳٫
۱۲٫ حیدر. اسد. الامام الصادق و المذاهب الاربعه، دارالکتاب العربی، ط سوم ، ۱۳۰۳، ج ۱، ص ۴۵۲ و ۴۵۳٫
۱۳٫ علامه مجلسی، محمد باقر. بحارالانوار، المکتبه الاسلامیه، ج ۴۶، ص ۳۵۵٫
۱۴٫ حیدر، اسد. همان مأخذ.
۱۵٫ شیخ طوسی. اختیار المعرفه الرجال، موسسه آل البیت علیهما السلام. لا حیاء التراث، قم، ۱۴۰۴ ه ق، ج ۱، ص ۳۴۵٫
۱۶٫ همان منبع، ص ۳۸۶٫
۱۷٫ همان منبع، ص ۳۹۸٫
۱۸٫ ابن جوزی تذکره الخواص، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۳۷۶ -۱۴۱۸ ه ق، ص ۳۱۱٫
۱۹٫ مطفر، محمد حسین. تاریخ الشیعه، منشورات مکتبه بصیرتی، ص ۴۲٫
۲۰٫ کلینی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق. اصول الکافی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۳ ه. ش، ج ۱، ص ۴۷۲٫
۲۱٫ شیخ مفید، محمد بن محمد بن النعمان. الارشاد، ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، ۱۳۷۶ ه. ش، ص ۵۲۵٫
۲۲٫ امیر علی. تاریخ عرب و اسلام، ترجمه فخر داعی گیلانی. انتشارات گنجینه، تهران، ۱۳۶۶ ه. ش، ص ۲۱۳٫
۲۳٫ حیدر، اسد. الامام الصادق و المذاهب الاربعه، دارالکتاب العربی، بیروت، ط سوم، ۱۴۰۳ ه ق
۲۴٫ المعتبر، چاپ سنگی، ص ۴ و ۵٫
۲۵٫ ذکری، چاپ سنگی، ص ۶٫
۲۶٫ الصواعق المحرقه، مکتبه القاهره، ۱۳۸۵ ه، ص ۲۰۱٫
۲۷٫ ابن حجر عسقلانی. تهذیب، دارالفکر، بیروت، ط اول، ۱۴۰۴ ه ق، ج ۱، ص ۸۸٫
۲۸٫ حیدر اسد. الامام الصادق و المذاهب الاربعه، دارالکتب العربیه، بیروت، ج ۱، ص ۵۳٫
۲۹٫ همان کتاب، ج ۱، ص ۵۵٫
۳۰٫ ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد. میزان الاعتدال، دارالمعرفه، بیروت، ج ۱، ص ۴٫
۳۱٫ شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، ج ۲، ص ۵۸۱٫
۳۲٫ همان منبع، ج ۱، ص ۳۴۷٫

منبع: کتاب تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت صغری

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/01/دعوت-عباسیان-و-تاثیر-آن-در-توسعه-تشیع.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-03-12 18:17:242018-04-21 09:38:18دعوت عباسیان و تأثیر آن در توسعه تشیع

غدیر و هویت شیعی:پاسخ به ۴ پرسش درباره غدیر

برچسب ها: حدیث غدیر امام باقر (ع) امام صادق(علیه السلام) پیامبر اکرم (ص) سازگاری امام علی علیه‌السلام توحید ومعاد مذهب اشعری احکام فقهی کلام وفقه عقاید واحکام جامعه شیعه غدیر

۱.برخی معتقدند که آن چه پیامبر در غدیر فرمود، یک توصیه بوده است و نه الزام؛ آیا چنین برداشتی صحیح است؟

تفسیر داستان غدیر و حدیث ولایت و امامت، به این که توصیه و یا نظریه شخصی پیامبر صلی الله علیه وآله بوده است، هیچ سابقه ای در میان علمای شیعه نداشته و هیچ زمانی – جز در این اواخر که برخی نظریه کاندیداتوری امام علی علیه السلام را توسط رسول خدا صلی الله علیه وآله مطرح کردند – چنین دیدگاهی مطرح نشده است. آن چه شیعه روی آن پافشاری دارد و حدیث غدیر فقط یکی از مستندات آن است، این است که امامت، به نص الهی است و آن چه هم به عنوان شاهد از سوره مائده نقل شده، «بلّغ ما انزل الیک من ربّک» است؛ یعنی چیزی که خداوند به تو فرموده برای مردم بیان کن. این افراد، اگر به عمق حدیث غدیر توجه می کردند، چنین دیدگاهی را مطرح نمی نمودند.

بحث ولاء الهی و انتقال آن از خداوند به رسول و از رسول به امام علی علیه السلام مطرح است و نه یک توصیه. رسول خدا صلی الله علیه وآله اگر قصد توصیه داشت، می توانست آن را با عبارات دیگری که به معنای توصیه باشد ارائه کند.

۲.جایگاه غدیر در شکل گیری تاریخ شیعه، تا چه میزان موثر بوده است؟

غدیر، هسته مرکزی معتقدات شیعه است و در واقع، اصل اسلام، توحید، نبوت و معاد است؛ اما اینها در دایره ولایت، مفهوم می یابند و این ولایت هم متکای اصلی اش، حدیث غدیر است. در اسلام، معتقدات دینی و فرایض عملی، در چهارچوب اعتقاد به ولایت الهی و پس از آن ولایت نبی و وصی، مفهوم اصلی خود را می یابند. شیعه و در رأس آنها و در سرخط تاریخ تشیع، عمار، سلمان، ابوذر و مقداد، دنبال همین حدیث غدیر بودند و ولایت خویش را با امام علی علیه السلام استوار کردند. در تاریخ طبری آمده است که به جز عامه مردم که در وقت خلافت امام، با آن حضرت بیعت کردند، دسته ای بر اساس «ولایت» و این که ما بر این اصل که با دوستان تو دوست و با دشمنان تو دشمن باشیم، بیعت می کنیم. شرطه الخمیس، اصحاب نزدیک و ولایی حضرت بودند و تشیع، از این جا آغاز شد. اشعار اصحاب امام علی علیه السلام در صفین، مبتنی بر کلمه وصایت است. آنان، علی علیه السلام را وصی رسول خدا صلی الله علیه وآله می دانستند. بسیاری از آنان، حدیث غدیر را در اشعار خود که برابر امام می خواندند، درج می کردند. امام علی علیه السلام در ابتدای ورود به کوفه، مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و فرمود: هر کس که در حادثه غدیر بوده است، برخیزد و شهادت دهد که گروه زیادی برخاسته، شهادت دادند و تشیع، از همین جا آغاز شد و ادامه یافت.

۳.برخی بر این باورند که شیعه مدت ها بعد از شهادت علی علیه السلام هویّت مستقل پیدا کرد؛ آیا این موضوع، درست است؟

همه مذاهب، در شکل مذهب و صورت فرقه ای خویش، به تدریج شکل گرفته اند؛ مثلاً مذهب حنفی، در قرن دوم، حنبلی، در قرن سوم، شافعی، در اواخر قرن دوم و مالکی نیز در اواخر قرن دوم، شکل گرفته است. حتی مذهب اشعری که در حال حاضر اکثریت قریب به اتفاق سنّیان – به جز وهابیان – به آن اعتقاد دارند، در قرن چهارم به وجود آمد. وهابیت نیز به این شکل و شمایل مشخص، از قرن هشتم به وسیله ابن تِیمیّه و یا به عبارت صریح تر، از محمد بن عبدالوهاب (متوفای ۱۲۰۶) پایه گذاری شد. اگر مقصود شکل گیری به این معنا باشد، تشیع فقاهتی از زمان امام باقر و امام صادق علیه السلام شکل گرفته است؛ اما اگر مقصود، هسته مرکزی تشیع و اعتقاد به ولایت است، این به غدیر و اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله – که ثابت و استوار بر حق ماندند – باز می گردد. به یک معنای دیگر هم می توان گفت که اگر تشخص شیعه به برخی از احکام فقهی و تفاوت آن با دیگران است که بسیاری از آن چه را که شیعه به آنها اعتقاد دارد، بسیاری از صحابه هم به آن اعتقاد داشتند. ما می توانیم مکتب اهل بیت علیه السلام را در بخش کلام و فقه، با قرآن و روایات صحیح و حتی با دیدگاه های صحابه عالم و عاقل مقایسه کنیم و ببینیم که آیا تشیع به متون اصیل اسلامی نزدیک تر است یا عقاید و دیدگاه های دیگران. بحث بر سر زمان شکل گیری، روش مناسبی نیست؛ زیرا هر چهار مذهب فقهی سنی از قرن دوم به بعد شکل گرفتند.

۴.تغییر و تحولات شیعه از هنگام شهادت امام علی علیه السلام تا دوران صفوی و از آن دوران تا به امروز، چگونه بوده است؟

هر مذهبی در طول تاریخ، به تناسب مسائلی که در برابرش مطرح شده، دیدگاه هایی را طرح کرده است و نیز هر مذهب و آیینی، از زمانی که در اختیار مردم قرار می گیرد، ممکن است گرفتار تحریف و انحراف در بخشی از اجزای خود شود. اصل اسلام، تشیع و آیین ها و فرقه های دیگر نیز از این روال کلی دور نبوده اند. بسیاری از اوقات، عوام مردم به دلیل نبودن راهنما و مفسر واقعی دین، آیین خود را به سمت و سویی برده اند که با اصل و اساس آن، سازگاری ندارد. تشیع هم از این قاعده کلی مستنثا نیست. بسیاری از غالیان شیعه در زمانی که امامان در محدودیت سیاسی بودند و اجازه نداشتند رهبری شیعه را با قدرت تمام انجام دهند، توانستند در صفوف شیعیان رخنه کرده، افکار انحرافی خود را در آن وارد کنند. این قبیل انحرافات، هیچ گاه شیعه را از مدار اصلی خود خارج نکرده است؛ دلیل آن هم این است که از ابتدا، اصحاب امامان و بعد علمای شیعه، با دقت به ثبت و ضبط احادیث و نقد و بررسی آنها پرداختند و هر بار هم که انحرافی روی می داد، در برابر آن موضع می گرفتند. به همین دلیل بود که امامان، شیعیان غالی را کافر خطاب کردند؛ زیرا آنان، الوهیت را که خاص حضرت باری بود، به امامان یا خودشان نسبت می دادند. در جامعه شیعه، گاهی اخباری گری غلبه داشته و گاهی اصول گرایی و هر بار که اصول گرایی در عقاید و احکام غلبه داشت، شیعه به خط اعتدال نزدیک تر بوده است؛ اما هر گاه که اخباری گری و ظاهربینی غلبه داشته، زمینه برای انحراف فراهم بوده است. در زمان ما هم برخی نشانه های ظهور ظاهربینی، به چشم می آید.

منبع :پرسمان – دی ۱۳۸۵، شماره ۵۲ –

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/01/غدیر-و-هویت-شیعی.-پاسخ-به-4-سوال-درباره-غدیر.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-03-12 18:17:152018-04-22 10:11:36غدیر و هویت شیعی:پاسخ به ۴ پرسش درباره غدیر

شرح مناجات التائبین (۱)

برچسب ها: کرامت یاد خدا امام باقر (ع) امام زمان(عج) معرفت تعظیم حیا شرم عوارض روحی عزت توبه عظمت اولیای خدا طبع ختم امیرمومنان (ع) نعمت های مادی ومعنوی برکات رحمت ومغفرت استغفار ودعا مناجات التائبین دنیا واخرت وظایف بندگی احساس خجالت بی شرمی دنیا پرستان شهوت الودگان بی حیایی کمال زیارت امام رضا (ع) خوف ورجاء سعادت وشقاوت انسان حالت روانی ونفسانی حالت خوف لغزش ها کوتاهی های انسان صفت رحمانیت مراتب توبه احساس حزن اندوه وپشیمانی التماس والتجاء تضرع مناجات پیشوایان معصوم خواری وذلت ذلت واسارت خشم خدا منابع اسلامی لباس عزت تقوا وپرهیز امورمعنوی محضرخدا انبیاء واولیای خدا فضایل متعالی خیروشر بد و خوب صلاح وفساد افاضات انابت خضوع واستکانت درجات عالی خضوع وتواضع
معرفت به فرجام زیان بار گناهان، در دنیا و آخرت، علاوه بر آنکه ترس از انجام گناه را در انسان برمی انگیزاند، از آن روی که ارتکاب گناهان، سرپیچی از دستورات خداوند و ناسپاسی از خالق هستی است که نعمت های بیشماری را در اختیار ما نهاده است، احساس شرم و حیا را نیز در انسان برمی انگیزاند. هر قدر معرفت ما به خداوند، وظایف بندگی، گستره نعمت های مادی و معنوی خالق هستی و فرجام رفتار ناپسند و زشت فزونی گیرد، این شرم و حیا در ما افزایش می یابد و ما را وامی دارد که در برابر احسان و عنایت خداوند و نعمت هایی که در اختیار ما نهاده، به مخالفت او برنخیزیم و بی تردید احساس شرم و حیا چه در برابر خداوند و چه در برابر مردم، دارای ویژگی مثبت، تأثیرگذار و بازدارنده است و ریشه در فطرت انسان دارد. البته امروزه، برخی از مکاتب اخلاقی مادی و انحرافی شرم و حیا را حالتی انفعالی و ناشی از ضعف انسان می دانند و به طور کلی به نکوهش آن می پردازند و به افراد توصیه می کنند که شرم، حیا و احساس خجالت را از درون خود زایل سازند.(۱) در برابر فرهنگ اسلامی شرم و حیا را خصلتی اصیل و ارزشمند می شمارد و از این روی از دیرباز، واژه «بی شرم» در فرهنگ مسلمانان ناسزا و فحش به حساب می آمده است، در فرهنگ انحرافی و عاری از فضایل انسانی دنیاپرستان و شهوت آلودگان، بی‌ حیایی کمال به حساب می آید و بدان افتخار نیز می کنند!
به هر روی، کسی که فطرت الاهی در وجودش زنده مانده است، وقتی به گناهان خویش می نگرد و درمی یابد نعمت هایی را که خداوند در اختیار او نهاده وسیله ای برای نافرمانی و مخالفت با معبود خود ساخته است، در برابر خدا احساس شرم و حیا می کند. از این روی در یکی از دعاهای مربوط به زیارت امام رضا علیه السلام آمده است:
رَبِّ إنِّی أستَغفِرُکَ استِغفارَ حَیَاء؛(۲) «پروردگارا، از تو آمرزش می ‌طلبم، آمرزش از طریق حیا و شرمساری».

نقش خوف و رجا در جلب رحمت الاهی

کسی که گناه و لغزشی از او سرزده علاوه بر ترس از فرجام گناه و توجه به آثار زیان ‌بار گناه و نیز حالت شرمساری از خداوند، باید امیدوار به بخشش و رحمت بی نهایت خداوند نیز باشد. و به این حقیقت توجه داشته باشد که خداوند، خودش ما را دعوت به توبه کرده و وعده داده است که از لغزش‌ ها و گناهان بنده پشیمان خود درگذرد و ما را از ناامیدی از درگاه خویش برحذر داشته است:
قُل یَا عِبَادِیَ الّذینَ أسرَفُوا عَلَی أنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَهِ اللهَ أن الله یَغفِرُ الذُّنوبَ جَمیعاً إنَّهُ هُوَ الغَفورُ الرَّحیمُ؛ (۳) «بگو: ای بندگان من که بر خویشتن زیاده‌ روی روا داشته اید [در گناهان از حد گذشته اید و به خود ستم کرده اید] از بخشایش خداوند نومید مباشید، به راستی خداوند همه گناهان را می آمرزد، که اوست آمرزگار و مهربان».
شناخت این مطلب که خداوند می تواند نعمت هایی چون صحت و سلامتی را از انسان بازپس گیرد و نیز او می تواند در جهان ابدی انسان را از همه نعمت های جاودانه بهشتی محروم سازد و به عذاب و رنج ابدی مبتلا گرداند. از همه بدتر، او را به دوری از خدا و رحمت او گرفتار سازد، خوف را در انسان برمی انگیزد. در مقابل، شناخت این حقیقت که خداوند می تواند از لغزش های انسان درگذرد و بر نعمت های خود بیفزاید و در آخرت او را از نعمت های ابدی خود بهره مند گرداند، رجا را در او برمی انگیزد. به تعبیر دیگر، شناخت این حقیقت که سعادت و شقاوت انسان در دنیا و آخرت به دست خداوند است، این شناخت ها دو حالت روانی و نفسانی « خوف» و «رجا» را در ما برمی انگیزد. حالت ترس، سرشکستگی و شرمساری گرچه مفهوماً با حالت امید متضاد هستند، اما چون متعلق آن دو متفاوت هستند در انسان جمع می شوند.
وجود حالت خوف، سرشکستگی، تأسف و پشیمانی از عمری که با گناه سپری شد و تباه گردید و در مقابل، امید انسان به خداوند متعال که می تواند لغزش ها و کوتاهی های انسان را جبران کند و ببخشد، انسان را مستعد دریافت رحمت الاهی می کند. رحمتی که پیوسته در حال ریزش است و اگر انسان خود را در معرض آن قرار دهد از آن بهره مند می گردد. خداوند همواره و پیوسته رحمتش را نازل می گرداند و تغییر و تحولی در صفت رحمانیت خداوند رخ نمی دهد. تغییر و تحول در حالات ما پدید می آید و بر این اساس، گاهی در پرتو تغییر و تحول مثبت، مستعد دریافت رحمت الاهی می گردیم و در مقابل، بر اثر تغییر منفی و انحرافی که در ما پدید می آید، مشمول غضب و خشم خداوند می گردیم. آن گاه ما با مسامحه و همسان ‌انگاری تغییر حالات را که خصیصه ما است به خداوند نیز نسبت می دهیم و بر این اساس، تعبیرات عامیانه ای چون: «رحمت خدا به جوش آمد، خدا بر سر مهر آمد، خدا با ما آشتی کرد و یا خدا با ما غضب کرد» را به کار می بریم. پس این ما هستیم که تغییر می کنیم و حالات ما دگرگون می شود و در خداوند تغییر و دگرگونی رخ نمی دهد؛ چنان که امیرمؤمنان علیه السلام در طلیعه یکی از خطبه های خویش می فرمایند: الحَمدُ لله الَّذِی لَم تَسبِق لَهُ حَالٌ حَالاً؛(۴) «سپاس خدای را که [صفت های او همیشگی است و ]حالی از او را بر حالی پیشی نیست».

اشاره ای به مراتب توبه و استغفار از گناه

سطح دریافت ما از رحمت الاهی و به تعبیر دیگر، نوع و کیفیت قبول توبه ما بستگی به کمیت و کیفیت تحول معنوی و پشیمانی ما از لغزش ها و امیدمان به رحمت الاهی دارد. هر قدر توبه انسان قوی تر و راسخ ‌تر باشد، بیشتر آثار تشریعی و وضعی گناهان محو و زایل می گردد. به عنوان تشبیه لباس سفید و تمیزی که با قطره خونی آلوده و نجس شده است، گاهی با شست‌ و شو جرم خون برطرف می گردد و رنگ آن کماکان در لباس باقی می ماند. در این صورت، آن لباس پاک شده، اما کاملاً اثر خون از آن زایل نگردیده است. اگر این لباس با مواد پاک‌کننده قوی شست‌ و شو شود، لکه و رنگ خون نیز از آن برطرف می گردد و هیچ اثری از خون در آن باقی نمی ماند. کسی که توبه می کند نیز گاهی توبه او باعث نجات از عذاب و کیفر می گردد، اما به طور کامل آثار وضعی گناه را برطرف نمی سازد. اما اگر آن شخص تمام مراحل توبه و استغفار را تحقق بخشد و در رفع همه آثار گناه بکوشد، علاوه بر آثار تکلیفی، آثار وضعی گناه نیز برطرف می گردد و او چون کسی خواهد بود که گناهی مرتکب نشده است. با توجه به این نکته، در روایات مراحل و مراتبی برای توبه و استغفار معرفی شده است که با تحقق کامل آنها توبه و استغفار کامل عینیت می یابد. از جمله امیرمؤمنان علیه السلام در جواب کسی که گفت: «استغفرالله» و در تبیین شرایط استغفار، خطاب به آن شخص فرمودند:
ثَکلَتک أمُّک! أَ تَدرِی مَا الاستِغفارُ؟ الاستِغفارُ دَرجَهُ العلِّیینَ، وَ هُوَ اسمٌ واقعٌ علَی سِتَّه معَان: أولُها النَّدمُ عَلَی ما مَضَی، وَالثِّانی العَزمُ علَی تَرک العَود إلیهِ أبداً، و الثِّالثُ أن تُؤدیَ إلیَ المَخلوقینَ حُقوقَهُم حَتِّی تَلقَی اللهَ أملسَ لَیسَ عَلیکَ تَبعَهٌ، و الرّابعُ أَن تَعمِدَ إلی کلِّ فریضَهٍ عَلَیک ضَیعتَهَا فَتُودِّی حَقَّها، و الخَامِسُ أن تَعمِدَ إلَی اللَّحم الّذی نَبَتَ عَلَی السُّحت فَتُذیبَهُ بِالأحزانِ حَتّی تُلصِقَ الجِلدَ بِالعَظمِ و یَنشأ بَینَهُمَا لَحمٌ جدیدٌ، و السّادسُ أن تُذیقَ الجِسمَ ألمَ الطّاعَهِ کمَا أذَقتَهُ حلاوَهَ المَعصیَه فَعندَ ذَلِک تَقولُ أستَغفِرُ الله؛(۵) «مادرت در مرگت بگرید! می دانی استغفار چیست؟
استغفار درجه بلند رتبگان است و بر شش معنا دلالت دارد : نخست پشیمانی برگناهان گذشته. دوم عزم بر ترک بازگشت. سوم آنکه حقوق مردم را چنان ادا کنی که وقتی خدای را ملاقات می کنی چیزی بر عهده تو نباشد. چهارم آنکه حق هر واجبی که ضایع ساخته ای ادا کنی. پنجم آنکه گوشتی را که از حرام بر بدنت روییده است با اندوه آب کنی تا پوست بر استخوان چسبد و گوشت نو روید. ششم آنکه رنج طاعت را به تن بچشانی چنان که شیرینی گناه را بر او چشانده بودی، پس آن گاه بگویی، استغفرالله».
چگونه کسی که سم وارد بدنش شده، در اقدام اولیه برای اینکه از مرگ نجات پیدا کند، معده اش را شست‌ و شو می دهند و سم را از بدنش خارج می کنند، اما برای اینکه همه عوارض سم برطرف گردد، باید معالجات دیگری نیز بر روی او انجام پذیرد. همچنین کسی که حقوق مردم را ضایع کرده و یا حریم بندگی خدا را پاس نداشته است، علاوه بر توبه ابتدایی و پشیمانی، باید دستورات و مراحلی که در کتاب‌ های اخلاقی و فقهی بیان شده انجام دهد تا همه عوارض گناه و سرپیچی از فرمان الاهی مرتفع گردند. در هر حال، برای اینکه توبه‌ گر، مستعد دریافت رحمت الاهی گردد، باید احساس حزن، اندوه و پشیمانی و احساس امید به رحمت الاهی را به صورت متوازن در خود پدید آورد و آنها را تقویت بخشد. طبیعی است او باید با التماس و التجاء به درگاه الاهی و تضرع و زاری با خداوند سخن گوید و طلب رحمت کند. چنان که از دعاها و مناجات پیشوایان معصوم ما و از جمله مناجات تائبین استفاده می شود، اولین مرحله در توبه اعتراف به گناه است و این اعتراف برآیند توجه به آثار زیان ‌بار گناهان و حالت حزن و اندوهی است که به دنبال آن در انسان پدید می آید. پس از مباحثی که تاکنون مطرح گردید، اکنون وقت آن رسیده که به بررسی مناجات ‌التائبین بپردازیم:
اِلهی، اَلبَستَنی الخَطایا ثَوبَ مَذلَّتی، وَ جَلَّلَنی التَّباعدُ مِنک لباسَ مَسکَنتی، وَ اَماتَ قَلبی عَظیمُ جِنایَتی، فَاحیِه بِتوبَهٍ مِنک یا اَمَلی وَ بُغیتی، وَ یا سُؤلی وَ مُنیَتی؛ «خدایا، خطاها جامه مذلت و خواری بر من پوشانده است، و دوری از تو لباس بینوایی بر تنم کرده است، و جنایت بزرگ من [هواپرستی] دلم را میرانده است. پس ای مقصد و مقصود من و ای مطلوب و آرزوی من با توبه به درگاهت آن را زنده ساز».

آثار زیان‌ بار گناه

امام در مقام توبه و اظهار ندامت و پشیمانی از خطاها و گناهان به سه اثر از آثار گناه اشاره می کند:

۱٫ خواری و ذلت در دنیا و آخرت

اولیای خدا در دنیا و آخرت و در پیشگاه خداوند و دیگران عزیز و مورد احترام هستند. اما کسانی که به گناه آلوده گشته اند، لباس ذلت و اسارت پوشیده اند و در دنیا و آخرت حقیر و بی ارزش‌اند. امیرمؤمنان علیه السلام می فرمایند: اِیّاکَ أَن تَستَهِلُ رُکوبَ المَعاصی فَإنَّها تَکسُوکَ فِی الدنیا ذِلّهً و تُکسِبُکَ فی الآخرهِ سَخطَ الله؛(۶) «بپرهیز از اینکه سوار شدن بر مرکب گناهان را آسان شمری، زیرا گناهان در دنیا لباس خواری و ذلت بر تنت می پوشاند و در آخرت نیز باعث خشم خدا می گردد».
گناه نشانه سرسپردگی به شیطان است و از این روی روح و شخصیت انسان را به اسارت می گیرد و او را حقیر و خوار می سازد. در مقابل، اسارت در درگاه الاهی و اظهار ذلت در برابر خداوند، انسان را عزیز می گرداند. در منابع اسلامی از باب استعاره دو لباس برای روح انسان معرفی شده است: یکی لباس ذلت و خواری است که بر اثر ارتکاب گناهان بر روح انسان پوشانده می شود، و دیگری، لباس عزت است که با تقوا و پرهیز از گناه روح انسان بدان آراسته می شود، و بی شک بهترین لباس برای روح انسان، لباس عزتمندی و لباس تقواست: وَ لباسُ التَّقوَیَ ذَلک خَیرٌ…؛ (۷) «و بهترین جامه [لباس] تقواست».
کسانی که به دنیا آلوده اند و شهوات و لذت های دنیا آنها را از امور معنوی بازداشته است، خواری و ذلت معنوی را درک نمی کنند. آنان ذلت و خواری دنیوی را درک می کنند که بسیار فروتر از خواری و ذلت معنوی است. بر این اساس، به پندار خویش سعی می کنند اسباب و عوامل عزت و عظمت موهوم دنیوی را فراهم آورند. اما اهل بصیرت و کسانی که دلشان به نور الاهی روشن شده، نیک می دانند که عالی ترین مرتبه عزت و سربلندی، عزت در پیشگاه الاهی است که نصیب بندگان مخلص و فرمان ‌بردار خداوند می گردد، کسانی که همه هستی خود را در طبق اخلاص و بندگی برای خداوند نهاده اند. از برجسته‌ ترین عزت‌ پیشگان در درگاه خداوند، شهیدان هستند که حتی جانشان را در راه خدا و پایداری ارزش های جاودانه الاهی فدا کردند. آنان گرچه به ظاهر مرده اند و بدنشان در زیر خاک مدفون و متلاشی گشته است، اما از لحظه شهادت در محضر خدا و در کنار انبیا و اولیای خدا، بر سر سفره نعمت های جاودانه الاهی نشسته اند و پیوسته جان خود را از مشاهده انوار الاهی سیراب می سازند: وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‌؛(۸) «هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندارید، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند».
در این دنیا گنهکاران به جهت آثار بدفرجام گناهان، از توجهات و عنایات الاهی محروم مانده اند و حال دعا و عبادت از آنان گرفته شده و در تحیر، سرگردانی، وانهادگی و بی پناهی به سر می برند. پس از مرگ نیز، وقتی با چهره های نورانی ره‌ یافتگان به رضوان حق مواجه می شوند که غرق توجه به خداوند و برخوردار از انس با حضرت حق و رفتار کریمانه محبوب و معبود خویش هستند و آن گاه خود را می نگرند که ننگ و نکبت گناهان سرتاپای وجودشان را گرفته و وجودشان را متعفن ساخته است، با نهایت خجلت و شرم آرزو می کنند که ای کاش از مادر زاده نمی شدند تا این مجازات و کیفر بزرگ را تحمل نمی کردند.

۲٫ دوری از خدا

گناهان به تدریج فاصله انسان از خداوند را افزایش می دهد و با هر گناهی انسان یک قدم از خدا فاصله می گیرد و با انجام گناهان بیشتر و غرق گشتن در منجلاب خطاها، انسان کاملاً از خداوند بیگانه می گردد و نتیجه دوری و بیگانگی از خدا، خواری و پستی است. امیرمؤمنان علیه السلام در مناجات شعبانیه می فرمایند: اِلهی اِن کانَتِ الخَطایا قَد اَسقَطَتنی لَدَیک، فَاصفَح عَنّی بِحُسنِ تَوَکلی عَلَیک، اِلهی اِن حَطَّتنِی الذُنوبُ مِن مَکارِمِ لُطفِک، فَقد نَبَّهَنِی الیَقینُ اِلی کرَمِ عَطفِک؛(۹) «خدایا، اگر خطاها مرا در برابر تو خوار ساخته و به سقوط کشانده است، با توکل نیکویی که به تو دارم از من درگذر، و اگر گناهان مرا از الطاف کریمانه ات محروم داشته، یقین من به بخشش و عطوفت تو مرا تنبیه کرد و متذکر ساخت».

۳٫ مرگ دل ‌ها

کسانی که دلشان اسیر مادیات گشته و اندیشه و فکرشان از محسوسات و عالم طبیعت فراتر نمی ‌رود، مرگ را منحصر در مرگ جسمانی و مادی می دانند. اما واقعیت این است که انسان دارای دو نوع حیات و مرگ است، یکی حیات و مرگ جسمانی و دیگری حیات و مرگ روحانی. در قرآن کریم، گاهی با واژه «ختم» و گاهی با واژه «طبع» و مانند آن از مرگ دل، حکایت شده است؛ نظیر آیات:
۱. خَتمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلَی اَبصارِهِم غِشاوَهٌ وَ لَهُم عذَابٌ عظِیمٌ؛ (۱۰) «خداوند بر دل ‌های آنان و بر گوش هایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است و آنان را عذابی است بزرگ».
۲. أُولئِکَ الَّذینَ طَبعَ اللهُ علَی قُلوبِهِم وَ سَمعِهم وَ ابصارِهم و أُولئِکَ هُمُ الغافِلُونَ؛ (۱۱) «آنان کسانند که خدا بر دل ها، گوش و دیدگانشان مهر نهاده است، و اینان اند بی‌ خبران».
در نتیجه مرگ روحانی و انسانی، شخص گرچه چون چهارپایان می ‌زید و حرکت می کند، اما بهره ای از فضایل متعالی انسانی ندارد، ارزش های والای الاهی را درک نمی کند و راهی به سوی مقصد اصلی و نهایی آدمی، یعنی قرب الاهی نمی برد. او چون از اصل و مقصد اصلی باز مانده در حیرت و سرگردانی به سر می برد و نمی داند چه مسیری را برگزیند و منافع و مصالح خویش را نمی شناسد. بدترین بلایی که بر سر انسان گرفتار آمده در کمند نفس و خودخواهی می آید، این است که نمی تواند خیر و شر، بد و خوب و صلاح و فساد خود را تشخیص دهد و به جهت رسوخ ظلمت و تاریکی بر سراسر وجودش، موعظه و نصیحت ناصحان در او اثر نمی گذارد. این همان فرجامی است که قرآن برای دل ‌مردگان بریده از رشته هدایت الاهی در نظر گرفته است و درباره آن می فرماید:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‌؛ (۱۲) «پس از آن، دل‌ هایتان سخت شد همچون سنگ یا سخت ‌تر، و همانا از برخی سنگ ها جوی ها روان شود و برخی از آنها بشکافد و آب از آن بیرون آید، و برخی از آنها از بیم خدا [از کوه] فرو ریزد؛ و خدا از آنچه می کنید غافل نیست».
انسان فاقد حیات روحانی و انسانی، اسیر هواهای شیطانی و شهوات است و در حصار اوهام، موقعیت های دنیوی و امور اعتباری گرفتار شده است، تا آنجا که اگر در مجلسی او را در جایگاه مناسب ننشانند و با تجلیل و احترام از او نام نبرند، سخت ناراحت می گردد. او چنان دل بسته پست و مقام است که اگر روزی آن پست از او گرفته شود، زندگی اش آشفته می گردد و کاملاً روحیه خود را از دست می دهد و فکر می کند که دنیا به آخر رسیده است. او به اینکه مردم او را بستایند و در برابرش تعظیم و احترام کنند و با القاب ویژه او را خطاب کنند دل خوش است، اما در این اندیشه نیست که کاری کند که امام زمان عجل الله تعالی فرجهم الشریف از او راضی گردد و او را تحسین کند.
باید توجه داشت که دل انسان به یک ‌باره نمی میرد و انسان به تدریج حیات روحانی خویش را از دست می دهد. از این روی، وقتی انسان برای نخستین بار مرتکب گناهی می گردد، ناراحت و پشیمان می شود. اما پس از انجام گناه اول، برای انجام گناه دوم آمادگی بیشتری دارد. پس اگر جلوی نفس اماره را نگیرد و وسوسه های شیطانی در او اثر گذارد، دست به گناه دوم می ‌زند و در این صورت از میزان پشیمانی و ناراحتی او کاسته می شود. بالاخره با انجام گناهان بیشتر به مرحله ای می ‌رسد که نه تنها از ارتکاب گناه پشیمان نمی گردد، بلکه خوش حال نیز می شود که این همان مرگ دل است. امام باقر علیه السلام در ترسیم این معنا می فرمایند:
مَا مِن عَبدٍ مُؤمنٍ إِلاَّ وَ فِی قَلبِهِ نُکتَهٌ بَیضاءُ، فَإِن أَذنبَ وَ ثَنَّی خَرجَ مِن تِلکَ النُّکتَه سَوادٌ، فَإن تَمادی فِی الذُّنوبِ اتَّسعَ ذَلک السَّوادُ حَتَّی یُغطِّی البَیاضَ، فَإذَا غَطَّی البَیاضَ لَم یَرجِع صاحِبهُ إلی خَیرٍ أَبداً، وَ هوَ قَولُ اللهِ؛(۱۳) کلاّ بَل رَانَ عَلَی قُلوبِهِم مّا کانُوا یَکسِبونَ؛(۱۴) «هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه در دلش نقطه سفیدی وجود دارد، پس اگر مرتکب گناه شد و دوباره آن را تکرار کرد، نقطه سیاهی در آن پدید خواهد آمد و اگر همچنان به گناه خویش ادامه داد، نقطه سیاه گسترش می یابد تا آنکه سفیدی قلب را به کلی می پوشاند و در این صورت، صاحب چنین قلبی هرگز به سوی خوبی برنمی گردد، و این مراد خداوند است که فرمود: «نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب می شدند زنگار بر دل ‌هایشان بسته است».
البته مردگی دل، دردی ناعلاج نیست و راه بازگشت به حیات دل و نجات از دل ‌مردگی یاد خدا، توبه و بازگشت به سوی خداست که از این گذر، باب رحمت الاهی به سوی انسان گشوده می شود و با حیات مجدد دل، انوار، برکات و افاضات معنوی بر دل انسان سرازیر می گردد.
فَوَ عِزَّتِک ما اَجِدُ لِذُنوبی سِواک غافِراً، وَلا اَری لِکسری غَیرَک جابِراً، وَ قَد خَضَعتُ بِالإنابَه اِلَیک، وَ عنَوتُ بِالاستِکانَهِ لَدَیک؛ «پس به عزت تو سوگند که جز تو آمرزنده ای برای گناهانم نمی یابم و برای ترمیم شکستگی های امورم جبران کننده ای جز تو نمی بینم. من با آه و ناله و کمال خضوع به درگاهت آمده ام و با زاری و خاکساری رو به آستانت می سایم».

توبه و انابه وسیله نیل به رحمت الاهی

نجوای حضرت در فراز فوق، گویای این حقیقت است که باب رحمت الاهی همواره به سوی بندگان خطاکار باز است و تنها خداوند است که می تواند با باران رحمت و مغفرت خویش دل های تفتیده از لهیب آتش گناه را خنک سازد، خداوند خود در آیات بسیاری نوید روح ‌نواز بخشش و رحمت داده است و در یکی از آیات رحمت خویش نوید امن و امان خویش را این ‌سان به گوش بندگان خطاکار خود می ‌رساند: قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‌ ؛(۱۵) «بگو: ای بندگان من که بر خویشتن زیاده ‌روی کرده اید [در گناهان از حد گذشته اید و به خود ستم کرده اید ]از بخشایش خدا نومید مباشید، به راستی خداوند همه گناهان را می آمرزد، که اوست آمرزگار و مهربان».
حضرت آن گاه به بعضی از شرایط دعا و نجوای با خداوند، یعنی انابت، خضوع و استکانت اشاره می کنند. «انابه» در لغت همانند «توبه» به معنای رجوع و بازگشت به سوی خدای سبحان و پشیمانی از گناهان است و درباره معنای اصطلاحی آن، در مفردات، چنین آمده است: «رجوع بعد از رجوع را نوب گویند. رجوعی که مکرر انجام گیرد. زنبور عسل را به این دلیل نوب گویند که پی در پی به کندویش بازمی گردد. حادثه را «نائبه» گویند، چون از شأن آن پی در پی بودن است.»(۱۶) به تعبیر دیگر، توبه بازگشت از طبیعت و خوی حیوانی به سوی فطرت پاک انسانی است و انابه بازگشت از هرچه غیر خداست و رجوع با شراشر وجود به سوی خالق متعال است.
مرحوم نراقی در این ‌باره می نگارد: «بدان که انابه بازگشت و روی کردن به خداست و بریدن از هر آنچه غیر اوست با جان و گفتار و عمل، تا آنجا که هماره انسان درباره خدا فکر کند، به یاد او باشد و درصدد انجام طاعات برآید. پس انابه بالاترین مرتبه توبه است، زیرا توبه رجوع از گناه است و انابه رجوع از مباحات و از این رو، انابه از مقام ‌های بلند و درجات‌ عالی انسان است».(۱۷)
در مقابل خضوع و استکانت در برابر مخلوق و برای دنیا که ظاهرش ذلت و خواری و تهی گشتن از کرامت و باطنش خسران و هلاکت است، خضوع و استکانت در پیشگاه ربوبی در ظاهر، اظهار خواری و ذلت است، اما باطن آن عزت و کرامت انسان است و آنچه انسان را به تعالی و عزت نایل می سازد خضوع و تواضع و فرو شکستگی در پیشگاه خداوند است و مقام توبه نصیب کسانی می گردد که در پیشگاه خداوند خاشع و خاضع‌ اند و کسی که در پیشگاه خداوند استکبار ورزد و خود بزرگ ‌بین باشد، هرگز به فضیلت توبه نایل نخواهد گشت.
فَاِن طَرَدتَنی مِن بابِک فَبِمَن اَلوُذُ، وَ اِن رَدَدتَنی عَن جَنابِک فَبِمَن اعُوذُ، فَوا اَسَفاهُ مِن خَجلَتی وَ افتِضاحی، وَوا لَهفاهُ مِن سُوءِ عَمَلی وَاجتِراحی؛ «پس اگر مرا از در خود برانی به که روی آورم و اگر از آستانت دورم کنی، به چه کسی پناه برم. پس افسوس بر شرمساری و رسوایی من، و دریغا بر بدی کردار و جنایتم».

پی نوشت ها :

۱ برخی از روان‌ شناسان غربی با نگرش منفی بر احساس شرم می نگارند:احساس شرم به علت جلب توجه و در برابر دید و مورد انتقاد دیگران قرار گرفتن است. احساسی است که تجربه آن بر این پایه قرار گرفته است که خویشتن را در هر موردی بی ارزش و نالایق جلوه دهیم(جین میدلتون موز، روان ‌شناسی شرم و گناه، ترجمه شهلا ارژنگ، ص ۲۸).
۲ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۲، باب۵۴،ص۵۶،ح۱۱٫
۳- زمر(۳۹)، ۵۳٫
۴-نهج ‌البلاغه، خطبه ۶۵٫
۵- همان، حکمت ۴۱۷٫
۶ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۱، باب ۴۱، ص ۳۳۹، ح۱۴٫
۷- اعراف(۷)، ۲۶٫
۸- آل عمران(۳)، ۱۶۹٫
۹- مفاتیح ‌الجنان، مناجات شعبانیه.
۱۰- بقره(۲)، ۷٫
۱۱- نحل(۱۶)، ۱۰۸٫
۱۲- بقره(۲)، ۷۴٫
۱۳- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۳، باب۱۳۷،ص۳۶۱،ح ۸۸٫
۱۴ مطففین(۸۳)، ۱۴٫
۱۵- زمر(۳۹)، ۵۳٫
۱۶- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص ۸۲۷٫
۱۷- محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج ۳، ص ۸۸٫

منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (۱۳۹۰)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول.

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/04/شرح-مناجات-التائبین-1.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-03-07 17:44:152018-03-07 17:44:15شرح مناجات التائبین (۱)

شرح مناجات الراغبین (۴)

برچسب ها: امام باقر (ع) امام سجاد (ع) نعمت خودخواهی رحمت بی کران تقرب به معبود ادب عبودیت خشم وغضب الاهی صفات رحمت الاهی امید به رحمت الاهی وصل بامعبود خجالت وحیا حالت انقباض وگرفتگی رحمت وعنایت کردارزشت محبت خداوند محبت وعطوفت عذاب وغضب بندگان مومن لطف ورحمت طمع مومن غرور فریب اغفال خودبینی فریب واغفال سرگرمی وغفلت امتنان منت منت نهادن حق مومنان بعث نبی خاتم منت پذیری فضل وکرم وابل احترام وتکریم عوامل عذاب وبیم معبود جمالت غنا وکمال ذلت وحقارت عظمت وجلال مغفرت

قبض و بسط دل

چنان که در مباحث پیشین گذشت، لحن سخن امام سجاد علیه السلام در آغاز مناجات الراغبین متناسب با حال کسی است که به عواملی که خشم و غضب الاهی را برمی انگیزاند و به عذاب الاهی توجه یافته است و ناگاه به صفات رحمت الاهی توسل می جوید تا حالات روانی خود را متعادل سازد و توازنی بین خوف از عذاب الاهی و امید به رحمت الاهی و آمرزش گناهان برقرار سازد. پس از آن مرحله و در نتیجه توجه به رحمت بی کران خداوند، افق روشنی را فراروی خود می یابد و انوار عظیم و خیره‏ کننده تجلیات الاهی که سراسر هستی را فرا گرفته اند مشاهده می کند و از خود بی خود می گردد و عالی ترین احساس و آرزوی خود را که قرب الاهی و نوشیدن شراب وصل با معبود است بر زبان جاری می سازد. اما ناگاه درمی یابد که تا رسیدن به آن آرزو راه درازی در پیش دارد و اکنون باید متناسب با حالش خواسته هایش را مطرح کند و به تدریج خواسته ها و آرزوهای بزرگ ‏تر و بزرگ ‏تر را مطرح سازد. بدین سان دست های خویش را در پیشگاه خداوند بلند می کند و می گوید: خدایا، من خود را در معرض نسیم رحمت تو قرار داده ام و منتظرم نسیم رحمت تو در جانم بنشیند و دلم را از آلودگی‏ ها و گناهان پاک سازد تا لایق دریافت رحمت فزون ‏تر تو گردم. خدایا، من از گناهان و آنچه خشم و غضب تو را برمی انگیزاند و عذاب تو را در پی دارد به تو پناه آورده ام؛ چون پناه گاهی جز تو ندارم و هرجا که بروم و به هرجا پناه آورم، آرامش و آسایش نمی یابم و بالاخره، چاره ای جز پناه آوردن به رحمت بی کران تو ندارم.
بنده گناهکار که خود را مستحق عقاب خدا می یابد، گرچه می داند که پناه گاهی جز جوار رحمت الاهی ندارد و می داند هرکجا برود سروکارش با خداست، اما خجالت و حیا مانع می شود که به نزد خداوند برگردد و تا در پناه خدا قرار نگرفته حالت انقباض و گرفتگی بر دل او چیره می گردد. اما پس از آنکه به سوی خداوند برگشت و در آغوش رحمت و عنایت الاهی آسود، آن حالت به حالت انبساط مبدل می گردد.
برای تقریب به ذهن و در حد تشبیهی ناقص و نازل، نظیر کودکی که در خانه شیطنت و خطایی انجام می دهد و برای رهایی از تنبیه و مجازات مادر از خانه می گریزد. او که پناهگاهی جز آغوش مادر ندارد و هرکجا که برود ناچار است به خانه و به نزد مادر برگردد، وقتی گرسنه شد و بالاتر از آن، نیاز به نوازش و مهربانی در او برانگیخته شد، پیش خود می اندیشد که به جز مادر چه کسی به من غذا می دهد و نوازش و آغوش مهرش را نصیبم می گرداند و با سرافکندگی و احساس شرم و حیا به نزد مادر برمی گردد و زبان به عذرخواهی و اظهار پشیمانی از کردار زشت خود می گشاید و خود را در آغوش مادر می افکند. وقتی مادر دست بر سر و روی او کشید و مهر و محبتش را نثارش ساخت، آن حالت گرفتگی و انقباض کودک به حالت انبساط و گشادگی دل مبدل می گردد و در پی این حالت زبانش باز می شود و در آغوش مادر به شیرین زبانی می پردازد.
پر واضح است که محبت مادر که کودک خطاکار را در سایه امنیت و آرامش‏ خاطر قرار می دهد، قابل مقایسه با محبت نامحدود خدا نیست و اگر همه محبت های مادران از آغاز تا قیامت را یک جا انباشته سازیم، باز در مقابل محبت الاهی چیزی به شمار نمی آید؛ چون محبت خداوند نامحدود و محبت دیگران هرچقدر عظیم باشد محدود می باشد. پس گرچه گناه ما عظیم است، اما در مقابل محبت و عطوفت الاهی نامحدود و غیرقابل توصیف است و رحمت و محبت مادر که خالص ‏ترین و سرشارترین محبت های انسانی است، خود جلوه ای از تجلیات محبت و رحمت بی انتهای خداوند می باشد. رحمتی که شامل همه بندگان خدا حتی گناه کاران می شود و آنان با توبه و پشیمانی از کردار زشت خود از آن بهره مند می گردند. امام باقر علیه السلام فرمودند:
ألا إنَّ اللهَ أفرَحُ بِتَوبَهِ عَبدِه حینَ یَتُوبُ مِن رَجُلٍ ضَلَّت راحِلَتُهُ فِی أرض قَفرٍ وَ عَلَیهَا طَعامُهُ وَ شَرابُهُ، فَبَینمَا هُوَ کذَلِک لایَدرِی ما یَصنَعُ وَلا أینَ یَتَوَجَّهُ حَتَّی وَضَعَ رَأسَهُ لِیَنامَ فَأتاهُ آتٍ فَقالَ لَهُ: هَل لَک فِی رَاحِلَتِک؟ قالَ نَعَم قالَ: هُوَ ذِه فَاقبِضهَا، فَقامَ إلَیهَا فَقَبَضَهَا فَقالَ أبو جَعفَر علیه السلام: وَ اللهُ أفرَحُ بِتَوبَهِ عَبدِهِ حینَ یَتوبُ مِن ذَلِک الرَّجُلِ حینَ وَجَدَ رَاحِلَتَهُ؛(۱) «همانا شادمانی خداوند از توبه بنده اش افزون تر از شادمانی مردی است که شترش را که آب و غذایش بر آن قرار دارد در بیابانی خالی از آبادانی گم کرده و در آن گیرودار که او نمی داند چه کند و به کجا روی آورد و سرش را بر زمین می نهد تا بخوابد (و تسلیم مرگ می گردد)، ناگاه کسی نزد او می آید و به او می گوید: در جست‏ و جوی شترت هستی؟ او می گوید: بله. آن شخص می گوید، شترت اینجاست، آن را بگیر؟ آن مرد برمی خیزد و شترش را می گیرد. امام باقر علیه السلام فرمودند: همانا شادمانی خداوند از توبه بنده اش افزون تر است از شادمانی آن مرد به هنگام یافتن شترش».
هرکس که از عذاب الاهی فرار می کند ناچار است که به خدا پناه آورد، از این روی حضرت فرمودند: خدایا، من تو را شفیع خود قرار دادم تا عذاب و غضبت را از من برداری، و از عذاب و قهرت به خودت پناه آوردم چون پناهی جز تو وجود ندارد. لطف و کرم بی نهایت خدا اقتضا می کند که هرکس به او پناه آورد، ناامیدش نسازد و رحمت و عنایت خویش را از او باز نگیرد. حتی خداوند به پیامبرش فرمان می دهد که اگر مشرکان به او پناه آوردند به آنان پناه دهد و آنان را مورد محبت و لطف خود قرار دهد، حال آیا سزد که خود به بندگان مؤمن خطاکار که از کردار زشت خود پشیمان گشته اند پناه ندهد و لطف و رحمتش را از آنان دریغ گرداند: وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْلَمُونَ‌؛ (۲) «و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود، سپس او را به مکان امنش برسان؛ چرا که آنان قومی نادان اند».

طمع مؤمن به احسان و نعمت های الهی

خدایا، اکنون که جز تو پناه گاهی ندارم و جز درگاه تو جایی را ندارم که بدان روی آورم و کسی جز تو نمی تواند خواسته ها و نیازهایم را برطرف سازد، با چشمداشت و طمع فراوان به احسانت به نزدت آمده ام: اَتَیتُکَ طامعاً فی احسانِک راغباً فِی امتِنانِک؛ «آمدم به درگاهت در حالی که به احسان تو طمع و به نعمت هایت رغبت دارم».
برخی از واژگان مشترک بین زبان عربی و فارسی، در زبان فارسی در معنایی متفاوت از معنایی که در زبان عربی به کار می رود استعمال می گردد. مثلاً واژه «غرور» دارای معانی متعددی نظیر «فریب»، «گول ‏خوردگی»، «اغفال» و «خودبینی» است و در زبان عربی بیشتر به معنای «فریب» به کار می رود؛ به عنوان نمونه خداوند وقتی می خواهد زندگی دنیا را وسیله فریب و اغفال انسان و وسیله سرگرمی و غفلت از سعادت واقعی معرفی کند می فرماید:
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ وَ إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فَازَ وَ مَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ؛ (۳)«هرکسی چشنده مرگ است، و جز این نیست که مزدهایتان را روز رستاخیز تمام بدهند. پس هر که از آتش دوزخ دور داشته و به بهشت درآورده شود به راستی رستگار شده است، و زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست».
اما در زبان فارسی «غرور» به معنای نوعی «خودخواهی» به کار می رود. همچنین «امتنان» از «منت» به معنای «نعمت» اشتقاق یافته و این دو واژه و سایر واژگان هم‏ خانواده آنها در زبان عربی بیشتر به معنای نعمت و بخشش به کار می روند و کمتر به معنای «منت نهادن» به کار می روند. به عنوان نمونه خداوند می فرماید: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ‌؛ (۴) «به راستی خداوند بر مؤمنان نعمت و بخشش [بزرگ] خود را ارزانی داشت که در میان شان پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان می خواند و پاکشان می سازد و کتاب و حکمتشان می آموزد، در حالی که پیش از آن [آمدن پیامبر] هر آینه در گمراهی آشکاری بودند».
برخلاف تصور برخی که «منّ الله» در آیه شریفه را به معنای «منت نهادن خدا» تلقی کرده اند، آن جمله به معنای نعمت و انعام خداوند در حق مؤمنان است و خداوند بدین وسیله از بزرگ ‏ترین نعمت خود که همان بعثت نبی خاتم صلی الله‏ علیه‏ و‏ آله است خبر می دهد.
البته در مواردی «منّ» به معنای «منت نهادن» نیز به کار رفته است؛ نظیر آیه:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذَى کَالَّذِی یُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لاَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لاَ یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْ‌ءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ‌؛ (۵) «ای کسانی که ایمان آورده اید، صدقه‏ های خود را به منت نهادن و رنجانیدن تباه مکنید، مانند آن کس که مال خویش را برای نمایاندن به مردم انفاق می کند و به خدا و روز واپسین ایمان ندارد [و نتیجه ای از انفاق خود نمی یابد]؛ داستان او چون داستان سنگ سخت صافی است که بر آن خاکی [غباری ]باشد و بارانی تند به آن برسد [و آن خاک را ببرد] و سنگ را همچنان سخت و صاف [بدون خاک ]بگذارد، [ریاکاران نیز] بر هیچ چیز از آنچه کرده اند دست نمی یابند؛ و خداوند گروه کافران را راه نمی نماید».
اما در زبان فارسی « امتنان» و « منت» و سایر واژگان هم خانواده آنها به معنای « منت نهادن» و « منت پذیری» به کار می روند.
مُستَسقِیاً وابِلَ طَولِک، مُستَمطِراً غَمامَ فَضلِک؛ «تشنه باران احسانت هستم و از ابر فضل و کرم تو باران عنایت می جویم».
تعبیر فوق به نوعی تکرار تعبیر پیشین است و معنای آن را به دست می دهد و این تکرار و ارائه الفاظ مترادف و هم‏ معنا و متناسب با اصول بلاغت، حاکی از حال انبساط روحی حضرت در مناجات با خداوند است که سرشار از انس با معبود خواسته خود را با تعابیر و الفاظ گوناگون مطرح می سازد تا گفت ‏و گوی با معبود به طول انجامد و بیشتر از لذت انس با معبود بهره مند گردد. حضرت در آن جملات خود را سخت نیازمند احسان و الطاف الاهی می داند و چونان زمین تشنه ای که با باران درشت و انبوه بهاری حیات دوباره می یابد، خود را محتاج و تشنه نعمت های بی کران خداوند می داند و از خداوند درخواست می کند که پیوسته با باران نعمت ها و الطاف خویش جسم و جان ایشان را حیات و طراوت بخشد.
«وابل» به معنای باران درشت می باشد و در مقابل آن، «طل» بر نم‏نم باران اطلاق می شود. این دو واژه در قرآن و از جمله در آیه ۲۶۵ سوره بقره با هم به کار رفته اند؛ آنجا که خداوند در تبیین آثار صدقه و انفاق در راه خدا می فرماید:
وَ مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ أموالَهُم ابتِغَاء مَرضَاتِ اللهِ وَ تَثبیتاً مِّن اَنفُسِهِم کمَثَلِ جَنَّهٍ بِربوَهٍ أصابَهَا وَابِلٌ فَآتَت أُکلَهَا ضِعفَینِ فَإن لَّم یُصِبها وابِلٌ فَطَلُّ وَاللهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصیرٌ؛
«و داستان کسانی که مال ‏های خود را برای جستن خشنودی خدا و استوار کردن [باور و اخلاص] نفس‏ های خویش انفاق می کنند، چون داستان بوستانی است بر جایی بلند که تند بارانی بدان رسد پس بار و برِ خود را دو چندان دهد و اگر باران درشت و تندی بدان نرسد باران نرمی رسد؛ و خداوند به آنچه می کنید بیناست».
طالِباً مَرضاتَک، قاصِداً جَنابَک، وارِداً شَریعَهَ رِفدِک؛ «به جست‏ و جوی خشنودی تو برخاسته ام و آهنگ توجه به درگاهت را دارم و به جویبار عطایت وارد گشته ام».

درخواست های ره‏ یافته به بارگاه ربوبی

«جناب» عنوان احترام و تکریم و نیز به معنای درگاه، پیشگاه و آستان است و این واژه پس از انتقال به زبان فارسی به معنای احترام و تکریم به کار می رود، اما در زبان عربی بیشتر به معنای درگاه و پیشگاه به کار می رود. معمولاً کسانی که بر شخصیت های بزرگ وارد می شوند، برای تجلیل و احترام می گویند که به پیشگاه و درگاه فلان شخصیت وارد شدیم و نمی گویند به نزد او رفتیم. در این مناجات نیز حضرت برای رعایت ادب و احترام نمی گویند که خدای من نزدت آمدم بلکه می گویند آهنگ بارگاه تو را کرده ام.
«شریعه» بر نهری که از رود بزرگ منشعب می گردد و به وسیله آن باغستان ‏ها و دشت ها سیراب می شوند اطلاق می گردد. گویا حضرت عطایای خداوند را به رود بی کرانی تشبیه کرده اند که به فراخور بندگان جویبارهایی از آن انشعاب یافته است و نهر و جویباری نیز به آن حضرت اختصاص یافته که از طریق آن از عطایا و بخشش‏ های الاهی بهره مند می گردند.
مُلتَمِساً سَنِیَّ الخَیراتِ مِن عِندِک، وافِداً اِلی حَضرَهِ جَمالِک، مُریداً وَجهَک، طارِقاً بابَک، مُستَکیناً لِعَظمَتِک وَ جَلالِک؛ «درخواست عالی ترین خیراتت را دارم و در پیشگاه جمال تو بار یافته ام و خواهان مشاهده تو هستم، حلقه در رحمتت را می کوبم و نیازمند عظمت و جلالت هستم».
چنان که گفتیم حضرت پس از توجه به عوامل عذاب و بیم از قهر و غضب الاهی، به رحمت و کرم پروردگار توجه یافته اند و این توجه به ایشان حالت انبساط بخشیده و در پی آن به معاشقه با خداوند و بیان کلمات متناسب با لحظات انس با معبود پرداخته اند و از جمله می فرمایند: خدایا، من از تو عالی ترین خیرات و بخشش ‏هایت را می جویم. خدایا، من به پیشگاه جمال تو بار یافته ام و هردَم از فیض حضور و نور جمالت سرشار می گردم و جانم را غنا و کمال و تعالی می بخشم.
اضافه «وجه» به خداوند در تعبیرات قرآنی و فرهنگ اسلامی رایج است و وقتی کسی کاری را خالص برای خداوند انجام دهد و چشمداشتی به پاداش نداشته باشد، گفته می شود «یرید وجه الله». حضرت نیز با جمله «مریداً وجهک» اعلام می دارند که خدایا، همه کارها و عبادات من برای توست و خواسته اصلی من نیل و وصل به ذات بی‏ همتای توست. آن‏ گاه حضرت، متناسب با ادب عبودیت به وضعیت خود توجهی دوباره می افکنند و در کنار آن آرزوهای بلند و درخواست های متعالی، می فرمایند: خدایا من گدای درگاه تو هستم و هرگز ذلت و حقارت خویش و عظمت ذات کبریایی تو را فراموش نکرده ام و سخت نیازمند عظمت و جلال تو هستم. این فراز از مناجات حالت کسی را مجسم می کند که در پرتو عنایات و نوازش خداوند دلش بسط یافته و به چرب‏ زمانی و شیرین زبانی با خداوند پرداخته و سخنان خود را به اوج رسانده و عالی ترین درخواست ها و آرزوهایش را مطرح ساخته است، اما ناگاه به خود می نگرد که از خود هیچ ندارد و هرچه دارد از آن مالک هستی است و می گوید خدایا، من در پیشگاه تو ذلیل و خوارم و لایق عقوبت، توبیخ و سرزنش‏ام، و تو شایسته مغفرت، رحمت و مهربانی هستی. خدایا، با من با رحمت و بخشایشی که خود شایسته آن هستی رفتار کن نه با عذاب و کیفری که من شایسته آن می باشم.

پی نوشت ها :

۱٫ مجلسی، بحارالانوار، ج ۶، باب ۲۰، ص ۳۸ـ۳۹، ح ۶۷٫
۲٫ توبه(۹)،۶٫
۳٫ آل عمران(۳)، ۱۸۵٫
۴٫ همان(۳)، ۱۶۴٫
۵٫ بقره(۲)، ۲۶۴٫

منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (۱۳۹۰)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول.

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/04/شرح-مناجات-الراغبین1.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-03-03 12:52:172018-03-03 12:52:17شرح مناجات الراغبین (۴)

دعاء از منظر معصومین (علیهم السلام)

برچسب ها: دعا امام باقر (ع) پیامبراکرم(ص) فاطمه زهرا(س) مناجات امیرمومنان (ع) معبود دعا از منظر معصومین پیشوایان دین حقیقت عمل حوائج مخلوقین امام جعفرصادق (ع) اهل بیت
پیشوایان دین قولاً و فعلاً ما را به جایگاه ممتاز و حساس دعا در زندگی آگاه ساخته اند آنان اگر چه ما را به زبان به دعا و مناجات به درگاه خدا دعوت کرده اند ولی آنچه که ما را بیشتر به ارزش و اهمیت مقوله دعا آگاه ساخته و به انجام آن تحریک و تشویق می نماید در حقیقت عمل آن بزرگواران می باشد.پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) او که باب حوائج مردم بود خود فقیر ترین و محتاج ترین مخلوقین به درگاه بی نیاز بود شبها خواب را بر خود حرام می کرد و با معبود خویش به نیایش و راز و نیاز می پرداخت.در نیمه های شب ام سلمه از خواب بیدار می شود و رسول خدا را در بستر نمی یابد برمی خیزد و در اطراف خانه به جست و جوی آن حضرت می پردازد ایشان را در گوشه ای از خانه می یابد که برپا ایستاده و دست ها را به سوی آسمان بلند کرده و گریه می کند و می فرماید: پروردگارا نعمت های صالحی را که به من عطا کرده ای از من مگیر.۱
ابودرداء نقل می کند: حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در سحرگاهان در حال راز و نیاز دیدم به او نگاه می کردم که در سجده طولانی از خود بی خود شده ناگاه دیدم که خاموش بر زمین افتاد بالای سرش رفتم او را حرکت دادم دیدم تکان نمی خورد فوراً به خانه فاطمه زهرا (علیه  السّلام) رفته در زدم و عرض کردم: ای بانوی اسلام علی در حال راز و نیاز با معبود وفات کرد حضرت زهرا (علیه السّلام) می فرمود: او وفات نکرده است بلکه از خوف خدا مدهوش گشته »۲
در روایات اهل بیت نیز به دعاء و ضرورت آن بسیار پرداخته شده و راجع به فضیلت این عمل اخبار و احادیث بسیاری وارد شده که در این بخش به نمونه ای از آنها اشاره می نمائیم.پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هیچ چیز نزد خدا از دعا گرامی تر نیست۳ و نیز فرمود: عصاره و اصل و اساس عبادت دعا است ۴ امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: محبوب ترین اعمال نزد پروردگار در این جهان همانا دعاست و بس.۵ شخصی از امام باقر (علیه السلام) می پرسد : چه عبادتی از همۀ عبادتها بالاتر است؟ و حضرت می فرماید: هیچ چیز نزد خداوند از آن بافضیلت تر نیست که به درگاه او دعا کنی و از او حاجت بخواهی ۶ .
امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرماید: … در نزد خدا مقامی است که به آن مقام کسی نرسد مگر با درخواست و مسئلت از پروردگار و اگر بنده ای دهان فرو بندد و از خدا سؤال نکند هیچ چیز به او داده نخواهد شد۷ .معاویه بن عمار گوید: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: درباره دو شخص که همزمان با هم مشغول نماز می گردند و نیز همزمان با هم سلام دهند ولی یکی مشغول خواندن قرآن و دیگری مشغول دعا گردد چه می فرمائید؟ نماز کدام یک افضل باشد؟ حضرت فرمودند: نماز آن کس که دعا بیشتر خوانده افضل است و سپس آیه ۶۰ سوره غافر را تلاوت کردند.۸

پی نوشت ها:

۱. بحار ،ج۶ ، ص۲۱۷.
۲. مجموعۀ الگوهای رفتاری جلد۱۲ ،ص ۱۲۳ ، امام علی (علیه السلام) و امور معنوی و عبادی – محمد دشتی
۳. مکارم الاخلاق ،ج۲، ص۲ .
۴. صحیح ترندی ،ج۱۲ ، ص۲۶۶ .
۵. کافی ،ج۴، ص۲۱۳ .
۶. کافی ،ج۴، ص۱۰ .
۷. همان، ص۱۱ .
۸. ترجمه عده الداعی.

۹.سید محمد ابطحی

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/04/دعا-از-منظرمعصومین.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-03-03 12:49:572018-03-03 12:49:57دعاء از منظر معصومین (علیهم السلام)

شرح مناجات الشاکین (۴)

برچسب ها: حقیقت سعادت احساسات امام باقر (ع) ایمان رسول خدا (ص) امام سجاد (ع) غفلت مناجات شعبانیه قران نفس امّاره مناجات شاکین امیر مومنان (ع) هوای نفس قلب بیمار هدایت فطری قلب در قران روح ونفس انسانی ادراکات عواطف واحساسات قلب سلیم قاسیه ناپاک بیمار مهرخورده قساوت قلب درک حقایق زیغ انحراف دل راه صحیح صفا ونورانیت خدای متعال دگرگونی قلب زنگارزدگی قلب وسوسه های شیطانی رین طبع ختم هدایت وکمال ایات قران تجاوز ستم کاری حالات فطری حالت رقت ونرمی انسان های پاک حالت ترس وخوف حیا وخجلت سختی دل افات اجتماعی واخلاقی تعبیر قران احکام طهارت احکام دین خشکی چشم حرص وطمع زیاد مناجات وعبادت خدا اعتقاد راسخ ایمان به دستورات

ویژگی های قلب بیمار در سخن امام سجاد علیه السلام

در ادامه مناجات شکایت کنندگان، امام سجاد علیه السلام از قلب معیوبی که از هدایت فطری تهی گشته و دچار قساوت گردیده است شکایت می کنند و می‏ فرمایند: اِلاهی اِلَیک اَشکو قَلباً قاسِیاً مَعَ الوَسواسِ مُتَقَلِّباً، وَ بِالرَّینِ و الطَّبعِ مُتَلَبِّساً؛ «خدایا، به تو شکایت می کنم از دلی سخت که با وسوسه دگرگون گردیده و با زنگار ظلمت و تاریکی و مُهر بی توفیقی در پیچیده شده است».
منظور از قلب در قرآن و روایات و از جمله در این مناجات و نیز در ادبیات عمومی و اخلاق عضو صنوبری شکل درون سینه که در دانش پزشکی قلب نامیده می شود نیست، بلکه منظور از آن همان روح و نفس انسانی است از آن نظر که دارای ادراکات، عواطف و احساسات می باشد. قرآن قلب سالم و قلبی را که از مدار فطرت خارج نگشته و در مقابل حق انعطاف پذیر است، قلب سلیم می نامد و در مقابل برخی از قلب ‏ها را «قاسیه»، «ناپاک»، «بیمار» و «مهرخورده»می خواند و نیز برخی قلب ها را به «زنگار گرفته» توصیف می کند.

۱٫ قساوت قلب

«قساوت» به معنای سختی و نفوذ ناپذیری است و از این رو سنگ های خشن و سخت را «قاسی» می نامند و بر این اساس، به دل های خالی از محبت، مهر و احساسات پاک و نیز تهی از ادراکات سالم که در برابر نور حق و هدایت انعطاف ‏ناپذیرند و نرم و تسلیم نمی گردند و نور هدایت در آنها نفوذ نمی کند، «قلب های قاسیه» یا قساوتمند گفته می شود و در فارسی از آنها به «سنگ ‏دل» تعبیر می گردد.
یکی از عوامل قساوت قلب جهل و غفلت است و از این رو، قرآن مردم را به سیر در آفاق و مطالعه تاریخ و عبرت از امت های پیشین فرا می خواند تا بدین وسیله زمینه تعقل و درک بهتر در آنها فراهم آید. قرآن می فرماید: أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا…؛ (۱)«آیا در زمین به گردش و تماشا نرفتند تا دل هایی داشته باشند که با آن [به هشیاری پند را] دریابند یا گوش هایی که با آن [اندرز را] بشنوند؟
در آیه دیگر، خداوند درباره کسانی که دل دارند اما به تفقه و تعقل نمی پردازند و قلب و دل را از کارکرد اصلی ‏اش که تعقل و تفکر و دریافت معارف اصیل و حقایق است محروم می سازند می فرماید:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ‌ ؛(۲) «و هر آینه بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ بیافریدیم [سرانجامشان به دوزخ می رسد، زیرا]دل هایی دارند که به آن [حق را] درنمی ‏یابند و چشم هایی دارند که به آن [حق را]نمی بینند و گوش هایی دارند که به آن [حق را] نمی شنوند. اینان بسان چارپایان ‏اند، بلکه گمراه‏ ترند؛ آنان همان غافلانند».
همچنین خداوند درباره دل های بیمار و آفت ‏زده می فرماید:
۱. فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ‌؛(۳) «در دل هاشان بیماری [شک و نفاق]هست، پس خدا بیماری آنان را بیفزود و به سزای آنکه دروغ می گفتند عذابی دردناک دارند».
۲٫ وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ‌؛(۴) «و [یاد کنید]آن گاه که موسی به قوم خود گفت: ای قوم، چرا مرا می ‏آزارید و حال آنکه می دانید که من فرستاده خدا به سوی شمایم؟ پس چون [از حق] بگشتند و کج روی کردند خدا هم دل هاشان را بگردانید و کج ساخت و خدا مردم بدکار نافرمان را راه ننماید.
چنان‏ که در دو آیه مذکور آمده، گاهی بر انحراف دل از فطرت و حق «مرض» و گاهی «زیغ» اطلاق می گردد و وقتی زیغ و انحراف دل، شدت یافت انسان از درک حقایق و تشخیص راه صحیح و منطق درست محروم می گردد و وقتی کسی به این مرحله از انحراف رسید، گفته می شود که دلش مرده است؛ چه اینکه در این حالت خواص و آثار مطلوب خویش را از دست داده است.
بایسته گفتن است که دل انسان در آغاز از صفا و نورانیت و فطرت پاکی برخوردار است و از انجام گناه متأثر و پشیمان می شود. ولی اگر گناه ادامه یابد انسان به مرحله ای از انحطاط می رسد که نه تنها از خطاکاری و انجام گناه نادم و پشیمان نمی گردد بلکه راضی و خشنود نیز می گردد. امام باقر علیه السلام در این ‏باره فرمودند:
مَا مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ إلاّ وَفِی قَلبِهِ نُکتَهٌ بَیضاءُ فَإن أذنَب وَثَنَّی خَرَجَ مِن تِلک النُّکتَه سَوادٌ، فَإن تَمادَی فِی الذُّنوبِ اتَّسعَ ذلِک السَّوادُ حَتّی یُغطِّیَ البَیاضَ، فَإذا غَطَّی البَیاضَ لَم یَرجِع صَاحِبُهُ إلَی خَیرٍ أبداً، و هُوَ قَولُ اللهِ:(۵) “کَلاّ بَل رَانَ عَلَی قُلوبِهِم مّا کانُوا یَکسِبونَ؛(۶) «در قلب هر بنده مؤمن یک نقطه سفید وجود دارد، پس اگر مرتکب گناه شد و آن را تکرار کرد، یک نقطه سیاه در آن پیدا خواهد شد. اگر همچنان به گناه خویش ادامه داد، نقطه سیاه به تدریج توسعه می ‏یابد به حدی که سفیدی قلب را به کلی می پوشاند؛ در این صورت چنین قلبی هیچ ‏گاه به سوی خوبی بر نمی گردد و این است منظور خدای متعال که در قرآن فرمود: “بلکه کردارشان تمام قلبشان را پوشانده و تیره کرده است”.

۲٫ دگرگونی قلب با وسوسه شیطان

از نظر قرآن انسان موجودی است که همواره در حال تغییر و تحول است و شاید قلب را به جهت دگرگونی و زیر و رو شدنش قلب می نامند و هوای نفس و وسوسه های شیطانی دو عامل اساسی برای این انقلاب و تغییر و تحول قلب می باشند. وسوسه ها، القائات شیطانی و شبهه ‏هایی که به ذهن راه می ‏یابند، باعث زوال اطمینان و اعتقاد راسخ در قلب و تزلزل و شک و نااستواری دل می گردند. در این صورت دل به چیزی ایمان نمی ‏آورد و در حال شک و تردید و عدم اعتقاد باقی می‏ ماند

۳٫ زنگارزدگی قلب

از جمله حالات قلب که حضرت بدان اشاره دارند و بر اثر گناه به وجود می ‏آید، حالت «رَین» و زنگارگرفتگی قلب است. «رین» در اصل به معنای زنگاری است که روی آینه، فلزات و اشیای قیمتی می نشیند و به تعبیر بعضی، قشر قرمز رنگی است که بر اثر رطوبت هوا روی آهن و مانند آن ظاهر می شود و در فارسی به آن «زنگ» یا «زنگار» می گویند. یکی از خواص فلز این است که صیقلی باشد و وقتی زنگار بر روی آن بنشیند حالت طبیعی و صیقلی خود را از دست می دهد و زنگار مانع جلا و شفافیت فلز می گردد. همچنین وقتی آینه زنگار بگیرد، هر قدر آن را تمیز کنند زنگار برطرف نمی شود و آینه شفاف نمی گردد و نمی ‏توان در آن چیزی را دید. دل انسان نیز بر اثر گناه صفا و شفافیت خود را از دست می دهد و گناهان چنان زنگاری بر دل می نشانند که به هیچ روی برطرف نمی شوند و درنتیجه حقایق و دریافت های ارزشمند و اصیل فطری در آن منعکس نمی‏ گردد.

۴٫ مُهرزدگی قلب

یکی از حالات دل که در فراز مزبور از مناجات شکایت کنندگان بدان اشاره شده، حالت «طبع» است که گاهی در قرآن از آن به «ختم» تعبیر شده است. مراد از طبع و مهر زدن به قلب آن است که شخص حاضر به پذیرش حق نگردد و زیر بار آن نرود، و در مقابل، انسان فطری و سالم در برابر دلایل متقن و حقایق تسلیم می گردد، قابلیت ایمان از کسی که مهر بر دلش نهاده اند محو می گردد و در نتیجه از پذیرش حق سر باز می ‏زند و هر چند او را به راه هدایت و کمال دعوت کنند سر باز می‏ زند و حتی سخن پیامبران الاهی نیز در وی اثر نمی گذارد، از این روی خداوند درباره کفرپیشگان که بر دل هایشان مهر نهاده شده فرموده است:
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ‌ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ‌؛(۷) «کسانی که کافر شدند برایشان یکسان است که آنان را بیم دهی و یا بیم ندهی، ایمان نمی ‏آورند. خداوند بر دل هایشان و بر گوش هایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است و آنان را عذابی است بزرگ».
در پاره ای از آیات قرآن علت مُهر زدن بر قلب کفر، تجاوز، ستمکاری و غفلت معرفی شده است:
الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ ؛(۸) «آنان که درباره آیات خدا بی ‏آنکه حجتی برای آنان آمده باشد ستیزه و جدل می کنند، [این]در نزد خدا و نزد کسانی که ایمان آورده اند سخت دشمن داشته و مورد خشم است، و این‏ گونه خدای بر دل هر گردنکش خودکامه مهر می نهد».
در آیه دیگری علت مهر نهادن بر دل هواپرستی معرفی شده است:
أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ؛(۹) «آیا دیدی کسی را که هوای نفس خویش را خدای خود گرفته است و خدا از روی دانش گمراهش کرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده افکند؟ پس کیست که او را پس از [فرو گذاشتن] خدا راه نماید؟ آیا پند نمی گیرید؟»
در آیه شریفه کسانی مورد مذمت قرار گرفته اند که به خدا و احکام او علم دارند و در عین حال از تبعیت از خدا و انجام دستورات او سرباز می ‏زنند و در پی بندگی هوای نفس به انجام خواسته های دل خود می پردازند. آنان چون به لوازم علم خود به اینکه معبودی جز خدا نیست عمل نمی کنند و درصدد انجام خواسته های دل و پیروی از هواهای نفسانی خود برمی آیند، گمراه می گردند و خداوند چنان بر دل، گوش و چشمشان مهر می زند و به پرده و حجاب می افکند که نتوانند حقایق را درک کنند.

حالات فطری و طبیعی قلب در قرآن

چنان که از قرآن استفاده می شود از خواص و حالات فطری قلب وجود احساسات و عواطف و حالت رقت و نرمی دل است و در این راستا خداوند درباره قلب رئوف و مهربان و مملو از عواطف و احساسات پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله که خیل بی شمار انسان ‏های پاک و تشنه محبت و رحمت الاهی را جذب وجود آن حضرت کرده، می فرماید:
فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ‌… ؛(۱۰) «[ای پیامبر،] به مهر و بخشایش از خداست که برای ایشان نرم شدی و اگر درشت خوی سخت‏ دل بودی از گِرد تو پراکنده می شدند. پس از آنان درگذر و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنان در کار [جنگ] مشورت کن».
چنان که از آیه شریفه استفاده می شود یکی از عوامل اساسی گسترش دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و گرایش معجزه ‏آسای مردم به آن حضرت و پذیرش اسلام، نرم ‏خویی آن حضرت و مهر و عطوفتی بود که خداوند در دل نازنین آن حضرت قرار داده بود و وجود این ویژگی، هم باعث گرایش گسترده مردم به آن حضرت و هم عشق و محبت شدید آنان و پافشاری شان در پیروی از رسول خدا صلی الله علیه و آله گردیده بود.
حالت دیگری که به دل و قلب نسبت داده شده و از خواص فطری آن شمرده شده است، حالت ترس و خوف است. ما در جای خود گفته ایم که وجود همه حالات انسان و از جمله ترس در جای خود مطلوب و دارای اثر مثبت است. گرچه بعضی از روان ‏شناسان به طور مطلق ترس را نکوهش می کنند و حالاتی چون ترس، حیا و خجلت را بد و نشانه ضعف قلمداد می کنند، اما از دیدگاه اسلام همه حالات انسان، از جمله ترس، حیا و خجلت، اگر بجا مصرف شوند مطلوب می باشند و ترس از خطرهای جدی و از جمله ترس از خدا که به معنای ترس از عقوبت گناهان است مطلوب و لازم است و از این روی خداوند ترس از خویش را از ویژگی ها و حالات ثابت مؤمنان به خویش برمی شمارد و می فرماید: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ‌؛(۱۱) «جز این نیست که مؤمنان کسانی اند که چون خدا یاد شود دل هایشان ترسان گردد [از عقوبت و یا عظمت او] و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگارشان توکل کنند».
در برابر دو حالت مزبور، قساوت و سخت دلی قرار دارد که وقتی بر دل انسان سیطره یابد انسان از خدا نمی ترسد و از گناه، قیامت و عذاب های اخروی بیمی به خود راه نمی دهد و وقتی آیات عذاب الاهی برای او تلاوت می شود هرچند آنها را انکار نمی کند، اما به جهت قساوت قلب انفعال و تغییری در او پدید نمی ‏یابد و دل او چونان سنگ سخت انعطاف‏ ناپذیر است. چنان که قرآن درباره بنی اسرائیل می فرماید:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‌؛(۱۲) «پس از آن دل هایتان سخت شد همچون سنگ یا سخت ‏تر و همانا از برخی سنگ ها جوی ها روان شود و برخی از آنها بشکافد و آب از آن بیرون آید، و برخی از آنها از بیم خدا [از کوه] فرو ریزد، و خدا از آنچه می کنید غافل نیست».
از جمله حالات و خواص طبیعی و فطری قلب، تسلیم در برابر دلیل و حجت قطعی و اطمینان و یقین بدان است.کسانی که قلبشان سالم است و از آفات اجتماعی و اخلاقی و وسوسه های شیطانی پاک است، در برابر دلایل قطعی و محکم خیلی زود تسلیم می شوند و بدان‏ ها گردن می نهند. اما کسانی که دلشان مریض است و با وسوسه های شیطانی آلوده شده در برابر دلایل محکم و قطعی هم تسلیم نمی گردند و حتی اگر برهانی که نتیجه ای بدیهی و خدشه ‏ناپذیر دارد اقامه گردد نمی پذیرند و در حالت تردید و دودلی باقی می ‏مانند و به تعبیر قرآن «ریب» و شک از دلشان برطرف نمی گردد:
إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ‌؛(۱۳) «همانا کسانی از تو رخصت می خواهند که به خدا و روز واپسین ایمان ندارند و دل هایشان به شک آلوده است، پس در شک خویش دو دل و سرگردان ‏اند».
انسان ‏هایی که شیطان دلشان را به وسواس مبتلا کرده است به هیچ کس و هیچ چیز اعتماد ندارند و پیوسته در حالت دو دلی و اضطراب به سر می برند و دلشان سکونت و آرامش نمی ‏یابد. از جمله وسوسه های شیطانی وسواسی است که برخی متدینان در مقام عمل به احکام دین و از جمله احکام طهارات و نجاسات مبتلا می گردند و برای تطهیر بدن با وجود آنکه همه فقها گفته اند حداکثر با دو مرتبه شستن تطهیر می گردد، گاهی فرد وسواسی صد بار محل نجاست را می شوید و باز می گوید پاک نشد و هر قدر دست خود را در آب کر فرو برد باز مطمئن نمی گردد که پاک شده! در دورانی که ما در مدرسه به سر می بردیم، شخص فاضلی گرفتار وسواس بود و او به هنگام نماز صبح از اول اذان یخ حوض مدرسه را می شکست و تا نزدیک طلوع آفتاب وضوی او به طول می انجامید و به زحمت نمازش را ادا می خواند. برخی افراد نیز گرفتار وسواس فکری هستند و چنان که اشاره کردیم، در برابر برهان و دلیل قطعی تسلیم نمی گردند و همواره در حالت تردید و شک به سر می برند. شاید در آغاز به حقایق و معارف اصیل اعتراف و یقین داشته باشند، اما به تدریج تحت تأثیر القائات و وسوسه های شیطانی به جایی می رسند که هیچ امری را یقینی و قطعی و ثابت نمی دانند. این حالت تزلزل و تشکیک در امور یقینی و قطعی حالتی غیرطبیعی و ناشی از خروج از مدار فطرت و به تعبیر دیگر خروج از انسانیت است. امیرمومنان علیه السلام درباره این گروه که از مدار انسانیت خارج گشته اند می فرمایند: فَالصُّورَهُ صُورَهُ إنسانٍ وَالقَلبُ قَلبُ حَیَوانٍ لا یَعرِف بَابَ الهُدَی فَیَتَّبِعَهُ ولا بَابَ العَمَی فَیَصُدَّ عَنهُ وَ ذَلِک مَیِّتُ الأحیاءِ؛(۱۴) «پس چنین کسی سیمای انسانی ولی دلی حیوانی دارد، نه راه هدایت را شناسد که در آن گام نهد و نه درِ گمراهی را داند که آن را بربندد. پس او مرده ای است در بین زندگان».

خشک چشمی

در ادامه مناجات، حضرت از چشمی که از خوف خدا گریان نمی گردد شکایت دارند و می فرمایند: و عیناً عَنِ البکاءِ مِن خوفِک جامدهً، واِلی ما یَسُرُّها طامحه؛ «خدایا، به تو شکایت می کنم از چشمی که از خوف تو اشک نمی بارد و به آنچه شادش کند خیره می شود».
وقتی انسان به قساوت دل مبتلا شد آثارش در بدن و به خصوص در چشم ظاهر می گردد و به دیگر سخن، خشکی چشم و عدم گریه از خوف خدا اثر و نشانه قساوت دل است. دلی که جولانگاه شیطان گردد و هواهای نفسانی آن را احاطه کنند، از بیم عذاب های الاهی متأثر نمی شود، اما به ‏شدت ‏تحت ‏تأثیر صحنه ها و منظره های لذت‏ بخش و شهوت ‏برانگیز قرار می گیرد و خیره خیره به آنها نگاه می کند و چشم از آنها بر نمی دارد.
امیرمؤمنان علیه السلام می فرمایند: مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إلاّ لِقسوَهِ القُلُوبِ وَ ما قَسَت القُلوبُ إلا لِکثرَهِ الذُّنُوبِ؛(۱۵) «چشم ها از ریزش اشک خشک نمی گردند مگر به جهت قساوت دل ها و دل ها قساوت ‏زده نمی شوند مگر به جهت فراوان گشتن گناهان».
همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: مِن عَلامَات الشَّقَاءِ جُمودُ العَینِ وَ قَسوَهُ القَلبِ وَ شِدَّهُ الحِرصِ فِی طَلَبِ الدُّنیا و الإصرَارُ عَلَی الذَّنبِ؛(۱۶) «از نشانه های شقاوت خشکی چشم، قساوت دل، حرص و طمع زیاد در فراهم آوردن روزی و پافشاری بر گناه است».
ریزش اشک از چشم در حالات خاصی امری طبیعی است، از این روی وقتی مادر فرزندش را ناراحت می بیند و یا هنگامی که از او جدا می شود می گرید و همچنین در فراق دوست اشک از چشمان انسان جاری می گردد. مهم تر آنکه قلب سالم فطری در برابر خداوند نرم است و در مقام مناجات و عبادت خدا و به‏ جهت‏ ترس از عذاب های الاهی می گرید و نیز وقتی حقیقت را می شناسد از شوق و لذت به وجد می ‏آید و در نتیجه ‏اشک‏ شوق ‏از چشم ‏جاری می گردد.
چنان‏ که ‏خداوند در وصف‏ گروهی از نصاری که پاک‏ نهاد و تشنه حق بودند و زمینه ایمان در آنها وجود داشت، می فرماید که وقتی به ‏آیات ‏الاهی که بر رسول خدا صلی‏ الله علیه ‏و‏ آله نازل شده آگاه می شوند از شوق اشک می ریزند: وَ إذَا سَمِعُوا مَا أنزِلَ إلَی الرَّسولِ تَرَی أعیُنَهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمعِ ممّا عَرفُوا مِنَ الحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکتُبنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ؛(۱۷) «و چون آنچه را بر پیامبر فرو آمده بشنوند می بینی که ‏دیدگانشان ‏از آنچه از حق ‏شناخته اند اشک می بارد، می گویند: پروردگارا، ایمان آوردیم. پس [نام] ما را با گواهی دهندگان [به حق، یعنی با نام‏دیگر مؤمنان] بنویس».

ضرورت تقارن استمداد از خدا با تلاش در دوری از گناه

در فرازهای پیشین مناجات، حضرت از نفس اماره، شیطان، قلب سخت و قساوت ‏زده و نیز چشم خشک شده که از خوف خدا نمی گرید شکایت می کنند و از خداوند درخواست می کنند که ایشان را از آنها حفظ کند. چنین درخواستی وقتی صادقانه و واقعی است که با تلاش و کوشش انسان نیز همراه باشد و انسان در دوری از شیطان و حفظ دل خویش از هوای نفس بکوشد و آن‏ گاه از خداوند استمداد جوید که در این راه او را یاری کند و او را از گناه و نافرمانی خود حفظ کند. در غیر این صورت، درخواست او از خداوند غیرواقعی، غیرجدی بوده به شوخی با خداوند می ‏ماند. مثل کسی که دست خویش را روی آتش می گیرد و از خداوند می خواهد که دستش را حفظ کند که آن رفتار و آن درخواست باعث خنده دیگران خواهد شد و آنها خواهند گفت که اگر می خواهی دستت نسوزد، آن را از آتش دور کن.خاصیت آتش سوزاندن است و تو اگر می خواهی که دستت نسوزد، آن را درون آتش مبر. اگر واقعاً انسان از اینکه چشم و دلش معیوب است و هوای نفس بر او غالب گردیده و شیطان بر او مسلط گشته ناراحت است، باید در حد توان خود بکوشد و در انجام آنچه از او برمی ‏آید کوتاهی نکند و آن‏ گاه از خداوند درخواست کمک کند، نه اینکه بر گناه اصرار ورزد و در رهایی خویش از شر هوای نفس و شیطان نکوشد و صرفاً با زبان از خداوند درخواست کند که او را از گناه و شیطان حفظ کند. چنین درخواستی غیر واقعی است و سودی در رفتار انسان ندارد، بر اساس برخی روایات به مثابه به سخریه گرفتن و استهزای خداوند است. لااقل انسان باید بکوشد که در حال دعا خود را از هوای نفس حفظ کند و شیطان را از حریم دل خویش دور سازد.
پس دعای انسان نباید صرف لقلقه زبان باشد و در کنار آن انسان باید در راستای عملی شدن درخواست خود از خداوند بکوشد. البته در مواردی انسان کاملاً خود را ناتوان و عاجز می بیند و به جهت اینکه دشمن و شیطان بسیار قوی است، یا حیله های او مؤثر و قوی است و یا غرایز و شهوات نفسانی به حد طغیان رسیده اند و یا شرایط اجتماعی به گونه ای است که مقاومت در برابر آنها سخت می باشد، انسان احساس عجز می کند و راهی جز درخواست از خدا ندارد و کاری نیز از او ساخته نیست. در هر صورت، انسان باید بر این باور باشد که کاری بدون اراده و مشیت خداوند انجام نمی پذیرد، از این روی حضرت فرمودند: اِلهی لا حَولَ لی وَ لا قُوَّه إلاّ بِقُدرَتِک، وَلا نَجاهَ لی مِن مَکارِهِ الدُّنیا اِلاّ بِعِصمَتِک؛ «خدایا، مرا نیرو و قدرتی جز به توانایی تو نیست و راه نجاتی از ناگواری های دنیا جز به حفظ و نگهداری تو ندارم».
خدایا، خطرهای سهمگین و ویرانگر نفس اماره، شیطان و قساوت قلب در برابرم قرار گرفته اند و جز با عنایت و یاری تو نمی توانم بر آنها فایق آیم. پس ای خدای بزرگ، به من اراده و همت بلند عنایت کن و بر توان و نیرویم بیفزای و یاری ام کن که در مصاف با شیطان و نفس اماره پیروز و سرافراز گردم و هر آنچه را که باعث دوری من از تو می گردد و خشم و غضب تو را برمی انگیزاند به دور افکنم و راه قرب به تو را بجویم و بپویم.
از امام باقر علیه السلام درباره معنای لا حول ولا قوه الا بالله» سوال شد، حضرت فرمود: مَعنَاهُ لا حَولَ لََنَا عَن مَعصِیَهِ اللهِ إلاّ بِعَونِ الله، وَلا قُوَّه لَنَا عَلَی طَاعَهِ اللهِ إلا بِتَوفیقِ الله عَزَّ وَ جَلَّ؛(۱۸) «یعنی هیچ توانی برای ما از اینکه معصیت خدا را نکنیم جز کمک و امداد الاهی نیست و هیچ نیرویی برای انجام طاعت خدا جز به توفیق او نداریم».

درخواست های امام سجاد علیه السلام از خداوند

در پایان مناجات، حضرت می فرمایند:
فَاسئَلُک بِبَلاغَهِ حِکمَتِک، وَ نَفاذِ مَشِیَّتِک، اَن لاتَجعَلَنی لِغَیرِ جُودِک مُتَعَرِّضاً، وَ لاتُصَیِّرنی لِلفِتَنِ غَرَضاً وَ کن لی عَلَی الأعدآءِ ناصِراً، وَ عَلَی المَخازی وَالعُیُوبِ ساتِراً، وَ مِنَ البَلاءِ واقیاً، وَ عَنِ المَعاصی عاصِماً بِرأفَتِک وَ رَحمَتِک، یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ؛ «پس از تو مسئلت دارم که به حکمت بالغه و نفوذ مشیتت چنان کنی که جز به بخشش تو به هیچ چیز روی نیاورم. و از تو تمنا دارم که مرا هدف فتنه ها قرار ندهی و بر دشمنان پیروزم گردانی و بر رسوایی ها و عیب هایم پرده افکنی و از بلا نگهداری و از گناهان حفظ کنی؛ به مهر و رحمتت ای مهربان ‏ترین مهربانان».
حضرت در این فراز به واسطه حکمت بالغه و مشیت نافذ خداوند، درخواست های خود را از خداوند مطرح می کنند. قبل از بررسی درخواست های آن حضرت، بایسته گفتن است که همه کارهای خداوند مبتنی برحکمت کامل است و خداوند خواست خود را با حکمت کامل و نافذ به اجرا می گذارد. همچنین مشیت الاهی در سراسرهستی جاری و نافذ است و کاری جز از طریق مشیت الاهی انجام نمی پذیرد. حتی انسان که فاعل مختار است به جز از طریق اسبابی که خداوند در اختیار او نهاده کاری از پیش نمی برد و همه اسبابی که در اختیار انسان هستند، نظیر فهم، اراده، سلامتی، آب و هوا همگی مجاری مشیت الاهی هستند تا انسان کار شایسته و نیک را اراده کند و انجام دهد و اگر آن اسباب فراهم نبودند، انسان قادر بر انجام کاری از جمله کار نیک نمی بود. نکته دیگر آنکه وقتی ما می خواهیم کاری را انجام دهیم، به صرف خواستن ما کار انجام نمی گیرد و برای عملی شدن خواست ما شرایط فراوانی باید فراهم گردند که بسیاری از آنها از حیطه اراده و خواست ما خارج هستند. اما خواست و مشیت خداوند کامل و نافذ است و متوقف بر شرایط بیرونی نیست و به مجرد آنکه خداوند اراده کند، مراد خداوند تحقق می ‏یابد و تحقق مراد و خواست خداوند بر شرایطی که خارج از اراده و مشیت خداوند باشد متوقف نیست. این معنا را خداوند در آیه شریفه این‏ گونه بیان می کند: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌؛(۱۹) «جز این نیست که کار و فرمان او، چون چیزی را بخواهد، این است که گویدش: باش، پس می باشد».
اما درخواست های حضرت از خداوند:
۱. ما را جز در معرض جود و احسانت درنیاوری: یعنی خدایا به من توفیق بده که فقط چشم به جود و احسان تو داشته باشم و سراغ غیر تو نروم. شکی نیست که انسان هر چند لایق فضل و رحمت الاهی نباشد، اما پیوسته به بخشش و رحمت الاهی نیازمند است و در هر حال از رحمت الاهی بهره‏مند است. در مناجات شعبانیه امیرمؤمنان علیه السلام می خوانیم: اِلهی اِن کنتُ غَیرَ مُستَاهِلٍ لِرَحمَتِکَ، فَانتَ اَهلٌ اَن تَجُودَ عَلیَّ بِفَضلٍ سَعَتِکَ؛(۲۰) «خدایا، اگر من شایسته رحمت و بخشش تو نیستم، تو سزاوار و شایسته آن هستی که با فضل بی کران و گسترده ات بر من ببخشایی».
۲. مرا آماج تیر فتنه ها نگردانی: منظور از فتنه ها گمراهی ها و انحرافات و نیز امتحان و آزمایش و همچنین بلا و عذاب است که از هر سو انسان را فرا می گیرند و اگر انسان دچار غفلت شود و هشیارانه با آنها برخورد نکند هلاک می گردد.
۳٫ بر دشمنان پیروزم گردان: انسان در زندگی با دشمنان فراوانی رو به‏ رو می گردد. دشمنان بیرونی و درونی که هر یک به سهم خود گرفتاری ها و خطراتی را برای انسان فراهم می ‏آورند. سخت ‏ترین این دشمنان، شیطان است و درنتیجه سخت‏ ترین مبارزه انسان در مصاف با این دشمن قدار انجام می گیرد. بنابراین، برای غلبه بر این دشمن خطرناک، انسان باید به خداوند پناه برد و از او بخواهد که او را تحت حمایت خود قرار دهد و دلش را با ایمان به خویش استوار و محکم سازد و در مصاف با شیطان از لطف و عنایت خویش بهره ‏مندش گرداند، تا بتواند در این مصاف سرنوشت ‏ساز فرجامی سعادتمندانه داشته باشد.
۴٫ بر عیب ها و رسوایی هایم پرده بپوشان: یکی از صفات و اسمای خداوند ستار است. خداوند عیب ها و رسوایی های انسان را از چشم دیگران پنهان می دارد و وی را نزد دیگران رسوا نمی سازد. بر اساس برخی از روایات، خداوند متعال تا وقتی انسان به آخرین مراحل انحطاط و سقوط نرسیده، عیب ها و رسوایی هایش را می پوشاند که اگر چنین نمی کرد، انسان در نزد نزدیکان خویش نیز خوار می‏ گشت و همه از او فاصله می گرفتند. خداوند چنان بر عیب بنده خطاکارش پرده‏ پوشی می کند که گویی او به جای بنده خود شرم و حیا می کند.
۵. مرا از بلا نگهدار: بلاها و حوادث انسان را فراگرفته اند و او را گریزی از بلاها و حوادثی که باعث بیماری، مرگ و اختلال زندگی او می شوند نیست. خداوند بر اساس سنت خود مخلوقات و بندگان خود را با بلاها و گرفتاری هایی مواجه می سازد و خودش نیز آنها را از آن بلاها حفظ می کند که اگر پناه امن الاهی نمی بود،آن بلاها خیلی زود انسان را از پای در می ‏آوردند.
۶. مرا از گناهان حفظ کن: شکی نیست عامل درونی هوای نفس و عوامل بیرونی یعنی ابلیس و شیاطین زمینه طغیان و سرپیچی از دستورات الاهی را در انسان فراهم می ‏آورند و مقاومت در برابر شیطان در سایه اعتقاد راسخ به خداوند و ایمان به دستورات او و به خصوص در پرتو لطف و عنایت خداوند میسر می گردد و اگر خداوند در کارزار سخت و دشوار با شیطان و هواهای نفسانی انسان را یاری نکند و او را از تیرهای فتنه و وسوسه های شیطانی حفظ نکند، وی نمی تواند فرشته هدایت و سعادت را در آغوش کشد و درنتیجه در گرداب هلاکت و نابودی فرو می رود و برای همیشه آتش قهر الاهی و رسوایی او را در هم می شکند.

پی نوشت ها :

۱٫ حج(۲۲)، ۴۶٫
۲٫ اعراف(۷)، ۱۷۹٫
۳٫ بقره(۲)، ۱۰٫
۴٫ صف(۶۱)، ۵٫
۵٫ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۳، باب ۱۳۷، ص ۳۶۸، ح ۸۸٫
۶٫ مطففین(۸۳)، ۱۴٫
۷٫ بقره(۲)، ۷،۶٫
۸٫ غافر(۴۰)، ۳۵٫
۹٫جاثیه(۴۵)، ۲۳٫
۱۰٫ آل عمران(۳)، ۱۵۹٫
۱۱٫ انفال(۸)، ۲٫
۱۲٫ بقره(۲)، ۷۴٫
۱۳٫توبه(۹)، ۴۵٫
۱۴٫ نهج‏ البلاغه، خطبه ۸۷٫
۱۵٫ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۳، باب ۱۳۷، ص ۳۵۴، ح ۶۰٫
۱۶٫ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۲۹۰، ح ۶٫
۱۷٫ مائده(۵)، ۸۳٫
۱۸٫ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص ۲۱٫
۱۹٫ یس(۳۶)، ۸۲٫
۲۰٫ مفاتیح ‏الجنان.

منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (۱۳۹۰)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول.

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/04/شرح-مناجات-الشاکین3.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-02-28 15:11:542018-02-28 15:11:54شرح مناجات الشاکین (۴)

امام باقر (ع) و غيبت حضرت مهدى (عج)

برچسب ها: امام باقر (ع) غيبت حضرت مهدى (عج)

آيا امام باقرعليه السلام از غيبت حضرت مهدى عليه السلام خبر داده است؟

پاسخ:

صدوق؛ به سند خود از امام باقر (ع) روايت كرده كه فرمود:

«يأتى على الناس زمان يغيب عنهم إمامهم. فيا طوبى للثابتين على أمرنا فى ذلك الزمان. إنّ أدنى ما يكون لهم من الثواب أن يناديهم البارئ جلّ جلاله فيقول عبادى وإمائى آمنتم بسرّى وصدقتم بغيبى، فأبشروا بحسن الثواب منّي…»؛[1]

«زمانى بر مردم بيايد كه امامشان از آنها غايب گردد. پس خوشا به حال كسانى كه بر امر ما در آن زمان ثابت قدم باشند. همانا كمترين ثوابى كه براى آنها در نظر گرفته شده اين است كه خداوند بارى جلّ جلاله مى فرمايد: اى بنده ها وكنيزان من! به سرّ من ايمان آورديد، وغيب مرا تصديق كرديد، بشارت باد شما را به حسن ثواب از جانب من…».

پی نوشتها:

[1] . كمال الدين، ص 330 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 145، ح 66.

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2014/09/emambagher-8.jpg 1050 1575 محمد امین ناصری محمد امین ناصری2015-01-13 09:56:542016-04-28 14:04:36امام باقر (ع) و غيبت حضرت مهدى (عج)

امام باقر (ع) پايه ‏گذار انقلاب فرهنگى

برچسب ها: امام باقر (ع) بنی امیه انقلاب فرهنگى شهیدان کربلا جابر شکافنده علوم حاکمان جبار مظلومیت امام سجاد خون پشه

اشاره:

در ميان امامان دوازده گانه خاندان نبوّت(علیهم السلام)، امام باقر(علیه السلام) از ويژگيهاي خاصّي برخوردار است. مادرش فاطمه دختر امام حسن(علیه السلام) بود، از اين رو او را وارث عظمت پيامبر(صلی الله علیه و آله) از ناحيه پدر و مادر مي دانند. در يكي از احاديث معتبر، معروف به «حديث لوح»، خداوند در شأن او مي فرمايد: «وَاِبْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمـَحْمُودِ مُحَمَّدٌ، الْباقِرُ عِلْمِي، وَ الْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي؛ و پسر امام سجّاد همانند جدّ پسنديده اش پيامبر(صلی الله علیه و آله) است، يعني محمّد باقر(علیه السلام)كه شكافنده علم من، و كانون حكمت من مي باشد.»[1]

و امام صادق(علیه السلام) در شأنش فرمود: «اِنَّ لاَبِي مَناقِبٌ لَيْسَتْ لاَحَدٍ مِنْ آبائِي؛ همانا براي پدرم (امام باقر) فضايل و كمالاتي هست كه هيچ يك از پدرانم داراي آن مناقب نيستند.»[2] بر همين اساس حضرت امام خميني ـ قُدّس سِرُّه ـ در وصيت نامه الهي سياسي خود، از امام باقر(علیه السلام) باعظمت مخصوص ياد كرده و مي فرمايد: «ما مفتخريم باقرالعلوم كه بالاترين شخصيّت تاريخ است، كسي كه جز خداوند تعالي و رسول(صلی الله علیه و آله) و ائمّه معصومين(علیهم السلام) مقام او را درك نكرده و نتوانند درك كرد، از ماست.»[3]

با اين اشاره، در اين گفتار، به توضيح راز گفتار فوق مي پردازيم، به اميد آن كه درسهاي سازنده اي از مكتب امام باقر(علیه السلام) بياموزيم.

عصر امام باقر (ع)

با روي كار آمدن معاويه و سپس حاكمان جبّار و فضيلت كش بني اميّه، اسلام ناب محمّدي در انزواي كامل قرار گرفته بود و همه ابعاد زندگي مسلمانان در تاريكيِ جهل، تعصّب، خفقان فريب، زر و زور و انواع انحرافها و آلودگيها و نامردمي ها فرو رفته بود.

بني اميّه به قدري افكار مردم را مسموم كرده بودند و با تهاجم فرهنگي خود، عقلها و انديشه ها را ربوده بودند، كه يزيد و سردمداران شرك و نفاق، امام حسين(علیه السلام) جگر گوشه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و يارانش را با آن وضع فجيع كشتند، و همه ارزشهاي اسلامي را تار و مار كردند، در عين حال به حكومت ننگين خود ادامه دادند، شراب نوشيدند، خوش رقصي كردند و به نام اسلام، تعاليم محمّد(صلی الله علیه و آله) و علي(علیه السلام) را زير پاي ناپاك خود قرار دادند، شرايطي به وجود آوردند كه ياد كردن از نام حسين(علیه السلام) قدغن بود، و مي خواستند آثاري از خاندان نبوّت باقي نماند.

پس از ماجراي جان سوز كربلا، مظلوميّت امام سجّاد(علیه السلام) به جايي رسيد كه در مدينه تنها چهار نفر نزد ايشان مي آمدند، با اين كه سزاوار بود هزاران نفر در مجلس درسش شركت نمايند و از فيوضات وجودش بهره مند گردند. امام صادق(علیه السلام) در اين باره فرمود: «اِرْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ اِلاّ اَرْبَعَةً؛ اَبُو خالِدِ الْكابُلي، و يحيي بن امّ الطّويل وَ جُبَيْرُ بنِ مُطْعَمِ وَ جابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ الاَنْصارِي، ثُمّ اِنَّ النّاسَ لُحِقُوا و كُثِروُا؛ بعد از شهادت امام حسين(علیه السلام) همه مردم (از راه و خطّ حسين ـ عليه السّلام ـ) مرتد شدند، جز چهار نفر كه عبارتند از: ابوخالد كابلي، يحيي بن امّ طويل، جبير بن مطعم و جابر بن عبداللّه انصاري، سپس كم كم مردم به اين افراد پيوستند، و جمعيّتشان زياد شد.»[4]

توضيح اين كه: پس از شهادت امام حسين(علیه السلام) بر اثر خفقان و ديكتاتوري هاي بي رحمانه حاكمان جبّار اموي، غالب مردم به خاطر ترس، جهل، دنياپرستي و علل ديگر از خاندان نبوّت بريده بودند، بعضي به دشمنان پيوستند، برخي به بي تفاوتي رو آوردند، و عدّه اي سرگردان بودند و حتّي بعضي دهان به اعتراض گشودند كه مثلاً چرا حسين بن علي(علیه السلام) با افراد اندك خود قيام كرد؟ و اين قيام چه نتيجه اي داشت؟!

جهل و تيره دلي آنان به جايي رسيده بود كه از خون پشه مي پرسيدند كه آيا پاك است يا نجس، ولي در مورد خون شهيدان كربلا نمي پرسيدند كه چرا ريخته شد و چه كسي ريخت؟ چنان كه روايت شده: شخصي از اهالي كوفه از «ابن عمرو» (يكي از دانشمندان آن عصر) در مورد خون پشه پرسيد، او به حاضران گفت: «به مرد كوفي بنگريد كه از من در مورد خون پشه مي پرسد با اين كه پسر رسول خدا امام حسين(علیه السلام) را

شخصي از اهالي كوفه از «ابن عمرو» (يكي از دانشمندان آن عصر) در مورد خون پشه پرسيد، او به حاضران گفت: «به مرد كوفي بنگريد كه از من در مورد خون پشه مي پرسد با اين كه پسر رسول خدا امام حسين(علیه السلام) را كشتند، از آن نمي پرسد.»[5]

به اين ترتيب مي بينيم كه اكثر مردم در عمل از دين و خاندان پيامبر(صلی الله علیه و آله) روي برگرداندند و تنها چهار نفر در محضر امام سجّاد(علیه السلام) باقي ماندند.

پس قبل از هر چيز سزاوار بود كه يك انقلاب عميق و گسترده فرهنگي صورت گيرد، و آحاد مردم بين اسلام محمّد(صلی الله علیه و آله) و علي(علیه السلام) با اسلام حاكمان جبّار اموي، فرق بگذارند، تا پس از اين انقلاب فرهنگي بتوان اسلام ناب را از زير ابرهاي تيره و تار بيرون آورد و آن ابرها را كنار زد تا نور ولايت امامان راستين، چون خورشيد، در آسمان اسلام ناب همه جا را روشن كند، و چنين كار مهمّي جز با انقلاب فرهنگي فراگير، راه ديگري نداشت.

زمينه سازي و پايه گذاري انقلاب فرهنگي

امام سجّاد(علیه السلام) در فرصتهايي كه به دست آورد، توانست با بهره گيري از پيام خون شهيدان كربلا، زمينه هاي چنين انقلاب فرهنگي را به وجود آورد، ولي به دنبال اين زمينه ها، نياز به قيام و نهضت فرهنگي بزرگ مردي از خاندان نبوّت بود، تا با پشتوانه آن زمينه ها، و تشكيل حوزه علميّه، و تربيت شاگردان، پرده ها را بشكافد و علوم ناب اسلام را آشكار كند، و در معرض افكار جهانيان قرار دهد، آن بزرگمرد امام باقر(علیه السلام) بود، كه خداوند او را براي پايه گذاري چنين انقلابي، ذخيره نموده بود.

او خود در ايّام كودكي (در حدود چهار سالگي) در كربلا حضور داشت، همه صحنه ها را ديده بود، با اسيران از كربلا به كوفه و از آن جا به شام ره سپرده بود، خطبه هاي پدرش امام سجّاد(علیه السلام) و عمّه هايش زينب، ام كلثوم و فاطمه بنت الحسين(علیه السلام) را شنيده بود، و به خوبي دريافته بود كه تاريخ اسلام به قهقرا برگشته، بايد به ياري شهيدان كربلا شتافت و به آرمانهاي آنها كه آشكار نمودن اسلام آنهاست، جامه عمل پوشانيد.

بر همين اساس، بارها پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) از او به عنوان «باقرالعلوم» (شكافنده علم ها) ياد كرده بود، و جابر بن عبداللّه انصاري صحابي معروف رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، سخن پيامبر(صلی الله علیه و آله) را به طور مكرّر براي مردم مي خواند، تا بيدار شوند، و چون هاله اي به گرد باقرالعلوم حلقه زنند، و آب زلال اسلام را از سرچشمه حقيقي آن به دست آورند.

پيامبر(صلی الله علیه و آله) به جابر فرموده بود: «اِنَّكَ سَتُدْرِكُ رَجُلاً مِنّي اِسْمُهُ اِسْمي، وَ شَمائلُهُ شَمائلي، يَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْرا؛ اي جابر، تو به مردي از خاندان من مي رسي كه همنام و همشكل من است، علم را مي شكافد، و درهاي دانش را مي گشايد، و آن دانش را تفسير و توضيح مي دهد.»[6]

خداوند عمر طولاني به جابر داد، تا آن وقت كه امام باقر(علیه السلام) را در دوران كودكي در محضر پدرش امام سجّاد(علیه السلام) مشاهده كرد، نزد او آمد و گفت: «بِاَبِي اَنْتَ و اُمّي، اَبُوكَ رَسُولُ اللّهِ يُقْرِئُكَ السَّلام وَ يَقُولُ ذلِكَ؛ پدر و مادرم فدايت، پدرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به تو سلام رسانيد و چنين فرمود… .»[7]

جابربن عبداللّه انصاري به طور مكرّر با امام باقر(علیه السلام) ملاقات مي كرد، و سخن پيامبر(صلی الله علیه و آله) و ابلاغ سلام آن حضرت را يادآوري مي نمود، و جمله «باقرالعُلوم» را تكرار مي كرد، تا به سرزبانها بيفتد و قلوب همه مردم براي پذيرش گفتار او و انقلاب فرهنگي او آماده گردد.

روزي نزد امام باقر(علیه السلام) آمد و گفت: «يا باقِرُ اُشْهِدُ بِاللّهِ اَنَّكَ قَدْ اوُتيتَ الْحُكْمَ صَبِيّا؛ اي شكافنده علوم، خدا را گواه مي گيرم كه در خردسالي به تو حكمت و علم (امامت) داده شده است.»

زماني ديگر نزد امام باقر(علیه السلام) آمد و گفت: «يا باقِرُ اَنْتَ الْباقِرُ حقّا، اَنْتَ الّذي تَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْرا؛ اي باقر! تو به راستي شكافنده علم هستي، تو اعماق علم را با شكاف عميق، مي شكافي و اسرار و پنهانيهاي علم را آشكار مي سازي.»[8]

اينها همه خبر از آينده مي داد، و يك نوع زمينه سازي قلبها، و جلب توجّه مردم به سوي امام باقر(علیه السلام) بود، تا او و موقعيّت و شخصيّت ملكوتي و علمي او را بشناسند، و خود را براي پذيرش انقلاب فرهنگي اش آماده سازند.

نموداري ازانقلاب فرهنگي امام باقر(علیه السلام)

امام باقر(علیه السلام) از فرصتي كه بر اثر رويارويي بني عبّاس با بني اميّه پيش آمده بود استفاده كرد و به تشكيل حوزه علميّه، و تربيت شاگرد پرداخت، و بدين سان، كاري عميق و فرهنگي را پايه گذاري نمود كه بعدها فرزندش امام صادق(علیه السلام) با حدود چهار هزار شاگرد آن را توسعه داد.[9]

امام باقر(علیه السلام) شاگردان برجسته اي مانند: محمّد بن مسلم، زُراره، ابوبصير، جابر بن يزيد جُعفي، ابان بن تغلب، حُمران بن اعين، سَدير صيرفي، ابوصباح كناني، عبدالله بن ابي يعفور و… تربيت كرد، كه هر كدام فقيهي بزرگ و محدّثي سترگ، و عارفي دل آگاه و مرجعي ربّاني شدند، و نقش به سزايي در گسترش اسلام ناب و فرهنگ تشيّع داشتند.

جابر جُعفي مي گويد: «هيجده سال در خدمت سرور انسانها حضرت محمّد بن علي(علیه السلام) (امام باقر) بودم، و از خرمن پرفيض او خوشه چيني مي كردم، هنگام خداحافظي و وداع ـ براي مراجعت از مدينه به كوفه ـ تقاضا كردم باز مرا بهره مند سازد، فرمود: پس از هيجده سال (بس نيست) عرض كردم: «آري شما دريايي هستيد كه آبش تمام نمي شود و به قعر آن نمي توان رسيد.» فرمود: «بَلِّغْ شِيعَتِي عَنِّي السَّلامُ وَاعْلَمْهُمْ اَنَّهُ لاقَرابَةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ لايَتَقَرَّبُ اِلَيْهِ اِلاّ بِالطّاعَةِ لَه. يا جابِرُ مَنْ اَطاعَ اللّهَ وَ اَحَبَّنا فَهُوَ وَلِيُّنا، وَ مَنْ عَصَي اللّه لَمْ يَنْفَعْهُ حُبُّنا؛ سلام مرا به شيعيانم برسان، و به آنها اعلام كن كه بين ما و خداوند خويشاوندي نيست، و به پيشگاه خدا كسي جز در پرتو اطاعت و عمل، نزديك نگردد.

اي جابر كسي كه خدا را اطاعت كند و ما را دوست بدارد،او دوست ما خواهد بود، و كسي كه نافرماني خدا كند، دوستي ما به حال او سودي نخواهد بخشيد.»

نقل شده: جابر هفتاد هزار حديث، از امام باقر(علیه السلام) آموخت.[10]

يكي از شاگردان برجسته امام باقر(علیه السلام) ابان بن تَغْلب است كه امام باقر(علیه السلام) به او فرمود: «اِجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدينَةِ وَ اَفْتِ النّاسَ فَاِنّي اُحِبُّ اَنْ يُري فِي شِيعَيتي مِثْلُكَ؛ در مسجد مدينه بنشين، و براي مردم فتوا بده، چرا كه من دوست دارم در ميان شيعيانم فردي مثل تو ديده شود.»[11]

نهضت فكري و حوزه علمي و مجالس تدريس امام باقر(علیه السلام) در مدينه در سطحي بود كه دانشمندان بزرگ آن عصر، در برابرش، بسيار خاضع و كوچك به نظر مي رسيدند، يكي از آنها «حَكَم بن عُتَيْبَه» بود، كه يكي از دانشمندان به نام «عطا» مي گويد: «رَأيْتُ الْحَكَمَ عِنْدَهُ كَاَنَّهُ عُصْفُورٌ مَغْلوُبٌ؛ حكم بن عتيبه را در محضر امام باقر(علیه السلام) همانند گنجشگ شكست خورده ديدم.»[12]

عبدالله بن عطا مكّي، يكي از دانشمندان برجسته اهل تسنّن در عصر امام باقر(علیه السلام) مي گويد: «من حكم بن عُتيبه را با آن جلالت و شكوهي كه در ميان قوم خود داشت، در محضر امام باقر(علیه السلام) همانند كودكي ديدم كه در برابر امام زانوي ادب بر زمين زده و شيفته و مجذوب كلام و شخصيّتش شده است.»[13]

آثار علمي، اخلاقي، سياسي و اجتماعي درخشاني كه از حوزه علميّه امام باقر(علیه السلام) نشأت گرفته بود، آن چنان چشمگير و عميق بود، كه همگان اعتراف داشتند كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درست فرمود كه امام باقر(علیه السلام) شكافنده علوم و گشاينده درهاي دانش است.

امام باقر(علیه السلام) در حق گويي و روشن ساختن مسائل، بسيار صريح و قاطع بود، در مسائل اصولي هرگز پرده پوشي و مسامحه نمي كرد، گرچه قاطعيّت او موجب رنجش و خشم طاغوتهاي عصرش مي گرديد و سرانجام به دستور هشام بن عبدالملك (دهمين خليفه اموي) مسموم شده و به شهادت رسيد. امام باقر(علیه السلام) با صراحت مي فرمود: «نَحْنُ خَزَنَةُ عِلْمِ اللّهِ، وَ نَحْنُ وُلاة اَمْرِ اللّهِ وَ بِنا فُتِحَ الاِسْلامُ وَ بِنا يُخْتمُهُ؛ كانون علم خدا، ما هستيم، رهبران و مجريان امر خدا، ما مي باشيم، اسلام به وسيله ما آغاز گرديد، و به وسيله ما پايان مي يابد.»[14]

نويسنده:  محمّد محمّدي اشتهاردي

پی نوشتها:

[1] . شيخ محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج1، ص528.

[2] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج46، ص228.

[3] . وصيتنامه الهي سياسي امام خميني(ره)، ص3.

[4] . علامه علياري تبريزي، بهجة الآمال، ج2، ص484؛ آية الله العظمي خويي، معجم رجال الحديث، ج2، ص99؛ محدّث قمي، سفينة البحار، ج1، ص368.

[5] . علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج43، ص262.

[6] . شيخ محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج1، ص469.

[7] . همان.

[8] . شيخ صدوق، علل الشّرايع، ج2، ص233؛ علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج46، ص225.

[9] . ابوعمرو، محمدبن عمربن عبدالعزيزكِشّي،رجال كشيّ،ص125.

[10] . محدّث قمي، سفينة البحار، ج1، ص142

[11] . همان، ص7.

[12] . سيد محسن امين، اعيان الشّيعه، ج1، ص651.

[13] . اعلام الوري، ص263.

[14] . همان، ص262.

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2014/06/2009_11_24__18_19_23_news-e1407139206512.jpg 200 253 عصمت رضایی عصمت رضایی2014-06-18 00:00:002017-02-27 10:21:53امام باقر (ع) پايه ‏گذار انقلاب فرهنگى

زندگى علمى امام باقر (ع)

برچسب ها: خوارج امام باقر (ع) جنگ نهروان غالیان بنی قریظه اندیشه خوارج گروه مارقه قدریه و جبریه

 امام باقر (علیه السلام) در زمانی که افزون بر نیم قرن از رحلت رسول اکرم (صلّى اللّه عليه و آله) گذشته و تنشهای فکری و عقیدتی، شدت بیشتری یافته است، مجال می یابد تا با تشکیل حوزه عظیم درسی به تصحیح اندیشه ها بپردازد.

مبارزه با اندیشه خوارج

خوارج گر چه پس از جنگ نهروان به شدت تضعیف شدند، ولی با گذشت زمان به تجدید قوا پرداخته و هوا دارانی یافته و بعدها به شورشها و حرکتهای اجتماعی دامن زدند.

یکی از میدانهای رویارویی امام باقر (علیه السلام) با اندیشه های منحرف، موضعگیریها و روشنگریهای آن حضرت در رویارویی با عقاید و مشی خوارج بود.

امام باقر (علیه السلام) در برخی از تعالیم خود می فرمود: به این گروه مارقه[1] باید گفت: چرا از علی (علیه السلام) جدا شدید، با این که شما مدتها سر در فرمان او داشتید و در رکابش جنگیدید و نصرت و یاری وی زمینه تقرب شما را به خداوند، فراهم می آورد.

آنها خواهند گفت: امیر المؤمنین (علیه السلام) در دین خدا حکم کرده است (یعنی در جنگ با معاویه حکمیت را پذیرفته است در حالی که نمی بایست شرعا حکمیت را بپذیرد) .

به آنان باید گفت: خداوند در شریعت پیامبر حکمیت را پذیرفته و آن را به دو مرد از بندگانش وانهاده است.آنجا که فرموده:

فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما[2]؛ هر گاه میان زن و شوهر اختلافی رخ نمود که احتمال دارد به جدایی منتهی شود، به انگیزه ایجاد سازش و همدلی میان آنها، یک مرد از جانب شوهر و یک مرد از جانب زن به عنوان حکم فرستاده شوند تا اگر بنای اصلاح باشد، خدا آنان راتوفیق عطا کند.

از سوی دیگر، رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) در جریان بنی قریظه برای حکمیت، سعد بن معاذ را برگزید و او به آن چه مورد امضا و پذیرش خداوند بود، حکم کرد.

به خوارج باید گفت: آیا شما نمی دانید که وقتی امیر المؤمنین (علیه السلام) حکمیت را پذیرفت به افرادی که حکمیت بر عهده آنان نهاده شده بود فرمان داد تا بر اساس قرآن حکم کنند و از حکم خداوند فراتر نروند و شرط کرد که اگر حکم آنان خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذیرفت؟ زمانی که کار حکمیت علیه علی (علیه السلام) تمام شد، برخی به آن حضرت گفتند: کسی را بر خود حکم ساختی که علیه تو حکم کرد!

امیر المؤمنین (علیه السلام) در پاسخ گفت: من به حکمیت کتاب خدا تن دادم، نه به حکمیت یک فرد تا نظر شخصی خودش را اعمال کند.

اکنون باید به خوارج گفت که در کجای این حکمیت، انحراف از حکم قرآن دیده می شود! با این که آن حضرت بصراحت اعلام کرد که: حکم مخالفت قرآن را رد می کند.[3]

در روایتی دیگر آمده است: فردی از خوارج مدعی بود که علی (علیه السلام) در جنگ نهروان به خاطر کشتن خوارج، گرفتار ظلم شده است.وی می گفت اگر بدانم که در پهنه زمین کسی هست که برای من ظالم نبودن علی (علیه السلام) را ثابت کند به سویش خواهم شتافت.به او گفتند که از میان فرزندان علی (علیه السلام) شخصی چون ابو جعفر، محمد بن علی می تواند تو را پاسخ دهد.

وی که از سردمداران خوارج بود، گروهی از بزرگان یارانش را گرد آورد و به حضور امام باقر (علیه السلام) رسید.

به امام باقر (علیه السلام) گفته شد اینان برای مناظره آمده اند.حضرت فرمود اکنون بازگردند و فردا بیایند.

فردای آن روز، امام باقر (علیه السلام) فرزندان مهاجر و انصار را گرد آورد و گروه خوارج نیز حضور یافتند.

امام باقر (علیه السلام) با حمد و ستایش خداوند، سخن آغاز کرد و پس از شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اکرم (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود: سپاس خدای را که با اعطای نبوت به پیامبر اکرم، ما خاندان را کرامت بخشید و ولایت خویش را به ما اختصاص داد.ای فرزندان مهاجر و انصار! در میان شما هر کس فضیلتی از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) می داند، بر جای ایستد و آن را بازگوید.

حاضران هر یک ایستادند و در فضیلت علی (علیه السلام) سخنها ایراد کردند.

با این زمینه و فضایی که امام باقر (علیه السلام) پدید آورد آن مرد که بزرگ خوارج آن محفل بشمار می آمد، از جای برخاست و گفت:

من فضایل و ارزشهای علی (علیه السلام) را بیش از این جمع آگاهم و روایتهای فزونتری را می دانم، ولی اینها مربوط به زمانی است که علی (علیه السلام) هنوز حکمیت را نپذیرفته، با پذیرش حکمیت کافر نشده بود.

سخن در فضایل علی (علیه السلام) به حدیث خیبر رسید، آنجا که پیامبر (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود: «لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، کرارا غیر فرار، لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه.»

فردا، پرچم را به فردی خواهم سپرد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.بر دشمن هماره می تازد و هرگز از میدان نبرد نمی گریزد، او از رزم باز نمی گردد مگر با پیروزی و فتح خیبر.

در این هنگام امام باقر (علیه السلام) رو به جانب آن مرد کرد و فرمود:

درباره این حدیث چه می گویی؟

خارجی گفت: این حدیث حق است و شکی هم در آن نیست، ولی کفر پس از این مرحله پدید آمد .

امام باقر (علیه السلام) فرمود: آیا آن روز که خداوند علی را دوست می داشت، می دانست که او در آینده اهل نهروان را خواهد کشت یا نمی دانست؟

مرد گفت: اگر بگویم خدا نمی دانست، کافر شده ام، پس ناگزیر باید اقرار کنم که خداوند می دانسته است.

امام باقر (علیه السلام) فرمود: آیا محبت خدا به علی (علیه السلام) از آن جهت بوده که وی در خط اطاعت خدا حرکت می کرده یا به خاطر عصیان و نافرمانی بوده است!

مرد گفت: بدیهی است که دوستی خداوند نسبت به امیر المؤمنین علی (علیه السلام) ازجهت اطاعت و بندگی وی بوده است نه عصیان و نافرمانی. (در نتیجه محبت خداوند به علی (علیه السلام) بیانگر این است که علی (علیه السلام) تا پایان عمر در راه اطاعت خدا گام نهاده و هرگز از مسیر رضای او بیرون نرفته است و آنچه کرده وظیفه الهی او بوده است).

سخن که به اینجا رسید، امام باقر (علیه السلام) رو به آن مرد کرده و فرمود: اکنون تو در میدان مناظره مغلوب شدی، از جای برخیز و مجلس را ترک کن.

مرد از جای برخاست و آیه ای از قرآن را که بیانگر آشکار گشتن حق برای او بود زمزمه می کرد و اظهار داشت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته».[4]

مبارزه با توهمات قدریه و جبریه

از جمله مسایل بحث انگیز معارف اسلامی که از دیر زمان، ذهن اندیشه وران و حتی عامیان را به پرسشهای مختلف بر می انگیخته، مسأله جبر و اختیار است.

در قرآن که محور تعالیم اسلامی است از یک سو حاکمیت مطلق الهی بر تمامی ابعاد و زوایای هستی به انسان یادآوری شده است، و از سوی دیگر اعمال و موضعگیری آدمیان در صحنه زندگی و در میدان کفر و ایمان، عمل خود آنان بشمار آمده است.

در برخی آیات می خوانیم: ما شاء الله لا قوة الا بالله [5]؛ خواست، خواست خداست و نیرویی جز به اتکای خدا وجود ندارد.

و ما تشاؤون إلا ان یشاء الله… [6]؛ شما چیزی را نمی خواهید مگر این که خداوند بخواهد.

تضل بها من تشاء و تهدی بها من تشاء[7] خداوند آن کس را که بخواهد به وسیله آیات قرآن گمراه می سازد و هر آن کس را که بخواهد هدایت می کند.

و از سوی دیگر در بعضی از آیات می خوانیم:

و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم…[8]؛ هر ناگواری که به شما برسد، نتیجه دستاوردهای خود شماست.

و لتجزی کل نفس بما کسبت و هم لا یظلمون[9]؛ هر فردی به وسیله آن چه خود کسب کرده و انجام داده است مجازات می شود و آدمیان مورد ستم واقع نخواهند شد.

و لا تزر وازرة اخری[10]؛ در نظام داوری حق، هیچ کس سنگینی بار دیگری را بر دوش نمی کشد.

هر یک از این دو دسته آیات، بیانگر بعدی از معرفت جامع دینی است، و نظر به تبیین حقیقتی خاص دارد و در صورتی که جایگاه هر یک از این آیات شناخته نشود، مثلا یک دسته مورد توجه قرار گیرد و دسته دیگر نادیده انگاشته شده، یا توجیه و تأویل شود، معرفت دینی به انحراف می گراید، چنان که در صدر اسلام، دور ماندگان از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) به دلیل عدم آشنایی کامل با منطق وحی و عدم تسلط بر مجموعه آیات قرآن و ناآگاهی از شیوه جمع میان پیامهای آن، گرفتار افراط و تفریط شدند، گروهی به جبر گراییدند و دسته ای به تفویض کامل!

این جریانهای فکری هر چند در عصر امام صادق (علیه السلام) اوج بیشتری یافت، ولی خیزشهای آن در عصر امام باقر (علیه السلام) نمایان شد.

امام باقر (علیه السلام) در رد نظریه جبر مطلق و اختیار مطلق می فرمود:

لطف و رحمت الهی به خلق، بیش از آن است که آنان را به انجام گناهان مجبور سازد، و سپس ایشان را به خاطر کارهایی که به اجبار انجام داده اند عذاب کند! از سوی دیگر خداوند قاهرتر و نیرومندتر از آن است که چیزی را اراده کند و تحقق نیابد.

از آن حضرت سؤال شد که مگر میان جبر و اختیار، جایگاه سومی وجود دارد؟ امام باقر (علیه السلام) فرمود: آری میان جبر و اختیار مجالسی گسترده تر از فضای آسمانها و زمین هست.[11]

راوی حدیث همانند این بیان را به امام صادق (علیه السلام) نیز نسبت داده است.

موضعگیری علیه دروغپردازان و غالیان

ضعف فرهنگ جامعه، همواره دو نتیجه تلخ را به همراه دارد: افراط یا تفریط! این دو آفت در حکومت امویان و مروانیان، جامعه را بشدت رنج می داد.

برخی از مردم تحت تأثیر محیط و شگردهای تبلیغی دستگاه حکومتی، از خاندان رسالت تا آنجا فاصله گرفتند که به ایشان توهین کرده و ناسزا می گفتند.و در مقابل، گروه دیگری از مردم به انگیزه موضعگیری علیه حکومت و یا انگیزه های دیگر، در تعظیم جایگاه اهل بیت (علیهم السلام)، تا بدان جا افراط می کردند که ائمه معصومین (علیهم السلام) ناگزیر با آنان به مواجهه و مبارزه می پرداختند .

با توجه به امکانات محدودی که در اختیار امامان (علیهم السلام) قرار داشت، آنان برای ارتباط با شیعیان و تبیین مواضع حق برای ایشان، دشواریهای مهمی داشتند و عناصر فرصت طلب از این خلأ در جهت منافع شخصی خود سود جسته، شیفتگان خاندان رسالت را با روایات ساختگی و دروغ به انحراف می کشاندند.

در روایتی از امام صادق (علیه السلام) هفت تن به عنوان عناصر فرصت طلب و دروغپرداز معرفی شده اند:

1 – مغیرة بن سعید

2 – بیان

3 – صائد

4 – حمزة بن عماره بربری

5 – حارث شامی

6 – عبد الله بن عمر و بن حارث

7 – ابو الخطاب.[12]

در روایتی دیگر از امام ابو الحسن الرضا (علیه السلام) آمده است: «بیان» ، بر علی بن الحسین (علیه السلام) دروغ می بست و خداوند حرارت آهن را به او چشانید و کشته شد.مغیرة بن سعید بر امام باقر (علیه السلام) دروغ می بست، او نیز کشته شد و به کیفر رسید و…[13]

هشام بن حکم از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است:

مغیرة بن سعید از روی عمد و غرض ورزی بر پدرم (امام باقر علیه السلام) دروغ می بست.یاران مغیرة در جمع اصحاب امام باقر (علیه السلام) می آمدند و نوشته ها و روایات را از ایشان می گرفتند و به مغیره می رساندند، و او در لابلای آن نوشته ها مطالب کفر آمیز و باطل را می افزود و به امام باقر (علیه السلام) نسبت می داد و آنان را امر می کرد تا آن مطالب را به عنوان آرای امام در میان شیعه رواج دهند.پس آن چه از مطالب آمیخته به غلو در روایات امام باقر دیده شود، افزوده های مغیرة بن سعید است.[14]

امام باقر (علیه السلام) از وجود چنین عناصر نا سالمی، کاملا آگاهی داشت و در هر فرصت به افشای چهره آنان و انکار بافته های ایشان می پرداخت.

وی درباره مغیرة می فرمود: آیا می دانید مغیرة مانند کیست؟ مغیره مانند بلعم است که خداوند در حق وی فرمود:

الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین[15] ما آیات خود را به او عطا کردیم ولی او به عصیان گرایید و پیرو شیطان گشت و در زمره گمراهان جهان قرار گرفت.[16]

از این روایت استفاده می شود که مغیرة در آغاز گمراه نبوده، بلکه در جمع شیعه جایگاهی ارزشمند داشته، ولی در مراحل بعد گرفتار کجروی و غلو شده و فرقه مغیریه را بنیان نهاده است.

مغیرة بن سعید، درباره خداوند قائل به تجسیم بود و سخنان غلو آمیز درباره علی (علیه السلام) می گفت.[17] درباره او گفته اند که بعد از وفات امام باقر (علیه السلام)، مدعی امامت شد و بعدها ادعای نبوت نیز کرد.[18]

«بیان» از دیگر چهره های افراطگر و غالی است.

درباره وی گفته اند که به الوهیت علی بن ابی طالب (علیه السلام) و حسن بن علی (علیه السلام) و حسین بن علی (علیه السلام) و محمد بن حنفیه و سپس ابو هاشم (فرزند محمد بن حنفیه) قائل بوده، و خود را مصداق آیه هذا بیان للناس می دانسته است.[19]

او تا بدان جا به انحراف گراییده که برای خویش مدعی نبوت و رسالت نیز شده است.[20]

امام باقر (علیه السلام) درباره او فرمود: «خداوند لعنت کند بیان تبان[21] را، زیرا وی بر پدرم (علی بن الحسین، زین العابدین علیه السلام) دروغ می بست.من شهادت می دهم که پدرم (علی بن الحسین) بنده صالح خدا بود.[22]

در روایتی دیگر از امام باقر (علیه السلام) این سخن نقل شده است: خداوندا! من از مغیرة بن سعید و بیان به درگاه تو تبری می جویم.[23]

حمزة بن عماره بربری، از دیگر منحرفانی است که تحت لوای اعتقاد به امامت علی (علیه السلام) و ائمه، به تحریف اندیشه ها پرداخته است.

او از اهل مدینه بود و محمد بن حنفیه را تا مرتبه الوهیت بالا برد، و گروهی از مردم مدینه و کوفه پیرو او شدند.امام باقر (علیه السلام) از او تبری جسته و وی را لعنت کرده است.[24]

ابو منصور عجلی، افراطگر و منحرف دیگری است که در عصر امام باقر (علیه السلام) باافکار غلو آمیز و آرای ساختگی خود، پیروانی برای خویش گرد آورد که با نام «منصوریه» یا «کسفیه»[25] شهرت یافتند.

امام باقر (علیه السلام) ابو منصور را به طور رسمی طرد نمود، ولی وی پس از وفات آن حضرت مدعی شد که امامت از امام باقر (علیه السلام) به وی منتقل شده است.[26]

غالیان و افترا زنندگان به ائمه، خطوط مختلفی را دنبال می کرده اند.

برخی از آنان در پی انگیزه های سیاسی، تلاش می کرده اند تا امام باقر (علیه السلام) را مهدی موعود معرفی کنند.ولی امام باقر (علیه السلام) در رد آنان می فرمود:

گمان می کنند که من مهدی موعودم، ولی من به پایان عمر خویش نزدیکترم تا به آنچه ایشان مدعی هستند و مردم را به آنان می خوانند.[27]

گروهی دیگر از این گروهها، راه تندروی و غلو را در امر ولایت و مقام ائمه در پیش گرفته بودند که امام باقر (علیه السلام) در رد ایشان می فرمود:

ای گروه شیعیان! خط میانه باشید تا تندروان از تندروی خویش نادم شوند و به شما اقتدا نمایند، و جویندگان راه و حقیقت به شما ملحق گردند.

فردی از انصار به امام عرض کرد: تندروان و غالیان چه کسانی هستند؟

امام فرمود: غالی و تندرو آن کسانی هستند که به ما اوصاف و عناوین و مقاماتی را نسبت می دهند که خودمان آن اوصاف را برای خویش قایل نشده ایم.آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم…

سپس آن حضرت چنین ادامه داد: به خدا سوگند، ما از سوی خدا برائت و آزادی مطلق به همراه نداریم، و میان ما و خدا خویشاوندی نیست، و بر خداوند حجت و دلیلی در ترک تکلیف و وظایف نخواهیم داشت.ما به خداوند تقرب نمی جوییم، مگر به وسیله اطاعت و بندگی او.

پس هر یک از شما که مطیع خداوند باشد، ولایت و محبت ما به حال او ثمر بخش است، و کسی که اهل معصیت باشد، ولایت ما سودی به حالش نخواهد داشت.هان، دور باشید از گول زدن خویش وگول خوردن به وسیله غالیان![28]

پدیدآور: ترابی، احمد

منبع: زندگی سیاسی امام باقر (علیه السلام)

پی نوشت ها:

[1] . «مارقه» به گروه خوارج اطلاق شده است، زیرا آنان از زیر بار بیعت خود با علی (ع) خارج شدند، و علی (ع) در خطبه شقشقیه به این جهت درباره ایشان گفت: «و مرقت اخری» .نهج البلاغه، خطبه 3.

[2] . نساء/ 35.

[3] . احتجاج طبرسی 2/ 324.

[4] . الکافی 8/349، بحار 21/ 26.

[5] . کهف/ 39.

[6] . انسان/76، تکویر/ 81.

[7] . اعراف/ 155.

[8] . شوری/ 30.

[9] . جاثیه/ 22.

[10] . انعام/164، اسراء/15، زمر/39، فاطر/ 18.

[11] . عن ابی جعفر و ابی عبد الله (ع) قالا: إن الله ارحم بخلقه من ان یجبر خلقه علی الذنوب ثم یعذبهم علیها و الله اعز من ان یرید امرا فلا یکون، قال: فسئلا (ع) هل بین الجبر و القدر منزلة ثالثة؟ قالا: نعم أوسع مما بین السماء و الارض.اصول کافی 1/باب الجبر و القدر، حدیث 9.

[12] . اختیار معرفة الرجال، جزء 4/302، حدیث 543.

[13] . همان، حدیث/ 544.

[14] . اختیار معرفة الرجال، جزء 3/225، حدیث 402.

[15] . اعراف/ 175.

[16] . تفسیر العیاشی 2/42، اختیار معرفة الرجال 228، حدیث 406، بحار 46/ 322.

[17] . تاریخ طبری 5/456، الکامل فی التاریخ 4/209-207.

[18] . الفصل فی الملل و الأهواء و النحل 2/14-13.

[19] . تاریخ طبری 5/457، الکامل فی التاریخ 4/ 209.

[20] . فرق الشیعة 34.

[21] . «تبان» به معنای علاف و کاه فروش است.

[22] . اختیار معرفة الرجال 301.

[23] . طبقات ابن سعد 5/ 237.

[24] . فرق الشیعة 28-27.

[25] . «کسفیه» نامیده شدند، چون می گفتند: «ان علیا هو الکسف الساقط من السماء» .

[26] . فرق الشیعه 38، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل 2/ 14.

[27] . سیر اعلام النبلاء 4/407، تاریخ ابن عساکر 15/ 357.

[28] . اصول کافی 2/ 75.

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2014/06/180-e1404763763755.jpg 400 533 عصمت رضایی عصمت رضایی2014-06-18 00:00:002017-02-27 09:57:33زندگى علمى امام باقر (ع)

مطالب اخیر

راه‌های موثر برای کنار آمدن با غم و اندوه

تبارشناسی حضرت مهدی (ع) و پاسخ به دو شبهه

فطری بودن عقیده به ظهور حضرت مهدی علیه السلام

دشمنی با شیعه دشمنی با پیامبر اسلام (ص)

آیه اکمال دین

روانشناسی و شبه روانشناسی

ماجراى افسانه غرانیق

خسته شدن از زندگى

اَبوطُفَیل عامر بن واثِلَه کِنانی

منزلتهاى فاطمه زهرا (س)

روايت «لولا أنا رأينا أبابكر لها أهلا لما تركناه» از قول امام على (ع)

حوزه علمیه خراسان

گفتگوى هارون با امام کاظم(علیه السلام)

امامزاده خواجه سيد محمد(ع) کججان

صبحی چگونه بزرگترین مبلغ بهایی شد

رمزی برای استجابت دعا

farsi@al-shia.org

AlShia_Support

آدرس: قم، خیابان شهید فاطمی، مقابل کوچه 21 پلاک 294

تلفن تماس: 37745111-025

فکس : 37742073-025

بایگانی

  • ژوئن 2020
  • می 2020
  • آوریل 2020
  • مارس 2020
  • فوریه 2020
  • ژانویه 2020
  • دسامبر 2019
  • نوامبر 2019
  • اکتبر 2019
  • سپتامبر 2019
  • آگوست 2019
  • جولای 2019
  • ژوئن 2019
  • می 2019
  • آوریل 2019
  • مارس 2019
  • فوریه 2019
  • ژانویه 2019
  • دسامبر 2018
  • نوامبر 2018
  • اکتبر 2018
  • سپتامبر 2018
  • آگوست 2018
  • جولای 2018
  • ژوئن 2018
  • می 2018
  • آوریل 2018
  • مارس 2018
  • فوریه 2018
  • ژانویه 2018
  • دسامبر 2017
  • نوامبر 2017
  • اکتبر 2017
  • سپتامبر 2017
  • آگوست 2017
  • جولای 2017
  • ژوئن 2017
  • می 2017
  • آوریل 2017
  • فوریه 2017
  • ژانویه 2017
  • نوامبر 2016
  • اکتبر 2016
  • سپتامبر 2016
  • آگوست 2016
  • ژوئن 2016
  • می 2016
  • آوریل 2016
  • مارس 2016
  • فوریه 2016
  • ژانویه 2016
  • دسامبر 2015
  • نوامبر 2015
  • اکتبر 2015
  • سپتامبر 2015
  • آگوست 2015
  • جولای 2015
  • ژوئن 2015
  • می 2015
  • آوریل 2015
  • مارس 2015
  • فوریه 2015
  • ژانویه 2015
  • دسامبر 2014
  • نوامبر 2014
  • اکتبر 2014
  • سپتامبر 2014
  • آگوست 2014
  • جولای 2014
  • ژوئن 2014
  • آوریل 2014
© کپی رایت - الشیعه
رفتن به بالا