الشیعه
  • صفحه اصلی
  • پیامبر و اهل بیت علیهم السلام
    • پیامبر اسلام
      • تاریخ و سیره
      • معجزات
      • فضائل اخلاقی
      • اصحاب
      • خطبه ها ،نامه ها ،مناظرات
      • دعا ، نماز ،زیارت
      • پیامبر در آئینه شعر
    • پیرامون اهل بیت
    • فضائل و مناقب
    • تاریخ و سیره
    • معجزات و کرامات
    • دعاهاو نمازها
      • پیرامون دعا
      • موانع و شرائط استجابت دعا
      • دعاها
      • نمازها
    • زیارات اهل بیت
      • پیرامون زیارات
      • زیارتنامه ها
      • کتابشناسی
    • خطبه ها و نامه ها
    • خاندان
    • اصحاب و شاگردان
    • مناظرات
    • اهل بیت در آیینه شعر
    • احادیث موضوعی
  • شیعه شناسی
    • درباره شیعه
      • پیدایش شیعه
      • شیعه در روایات
      • امتیازات شیعه
    • اعتقادات
      • توحید
      • پیامبر شناسی
      • امام شناسی
      • عدل الهی
      • معاد شناسی
    • فروع دین
    • تاریخ و جغرافیای شیعه
      • شیعه در گذر تاریخ
      • دولتها و دولتمردان
      • قیامهای شیعه
      • جغرافیای شیعه
    • اخلاق و عرفان
      • درباره اخلاق
      • فضائل و رذائل
      • عرفان و معنویت
      • رشد معنوی
      • عوامل رشد
    • سؤالات ما
      • مسیحیت
      • وهابیت
      • اهل سنت
      • دیگر مذاهب
    • پاسخ به شبهات
      • اعتقادی
      • تاریخی
      • حدیثی
      • قرآنی
      • فقهی
    • مناسبت های مذهبی
  • خانواده شیعی
    • خانواده
      • نهاد خانواده
      • داستانهای خانواده
      • آسیبها و طلاق
    • ازدواج
      • آیین ازدواج
      • همسرداری
    • تربیت فرزند
      • کلیات
      • کودک
      • نوجوان و جوان
    • سبک زندگی
    • روانشناسی
    • زن و حجاب
    • پدر و مادر
    • کتابشناسی
    • مقالات تخصصی
      • خانواده
      • سبک زندگی
      • روانشناسی
  • فرهنگ و تمدن شیعه
    • شیعه و علوم اسلامی
      • تفسیر و علوم قرآنی
      • علوم حدیث
      • فقه و اصول
      • تاریخ و سیره
      • اخلاق و عرفان
    • میراث علمی فرهنگی شیعه
      • علوم تجربی
      • هنر و معماری
      • مراکز علمی
      • ادبیات
    • شخصیتها
      • عالمان دین
      • دانشمندان
      • مستبصرین(شیعه شدگان)
      • مستشرقین
  • نقد و بررسی ادیان و فرق
    • وهابیت
    • یهودیت
    • مسیحیت
    • الحاد و بی دینی
    • فرقه ضاله بهائیت
    • دیگر مذاهب
  • دیگر زبان ها

بایگانی برچسب برای: احساسات

مکان شما: خانه / احساسات
احساسات

نوشته‌ها

شرح مناجات الشاکین (۴)

برچسب ها: حقیقت سعادت احساسات امام باقر (ع) ایمان رسول خدا (ص) امام سجاد (ع) غفلت مناجات شعبانیه قران نفس امّاره مناجات شاکین امیر مومنان (ع) هوای نفس قلب بیمار هدایت فطری قلب در قران روح ونفس انسانی ادراکات عواطف واحساسات قلب سلیم قاسیه ناپاک بیمار مهرخورده قساوت قلب درک حقایق زیغ انحراف دل راه صحیح صفا ونورانیت خدای متعال دگرگونی قلب زنگارزدگی قلب وسوسه های شیطانی رین طبع ختم هدایت وکمال ایات قران تجاوز ستم کاری حالات فطری حالت رقت ونرمی انسان های پاک حالت ترس وخوف حیا وخجلت سختی دل افات اجتماعی واخلاقی تعبیر قران احکام طهارت احکام دین خشکی چشم حرص وطمع زیاد مناجات وعبادت خدا اعتقاد راسخ ایمان به دستورات

ویژگی های قلب بیمار در سخن امام سجاد علیه السلام

در ادامه مناجات شکایت کنندگان، امام سجاد علیه السلام از قلب معیوبی که از هدایت فطری تهی گشته و دچار قساوت گردیده است شکایت می کنند و می‏ فرمایند: اِلاهی اِلَیک اَشکو قَلباً قاسِیاً مَعَ الوَسواسِ مُتَقَلِّباً، وَ بِالرَّینِ و الطَّبعِ مُتَلَبِّساً؛ «خدایا، به تو شکایت می کنم از دلی سخت که با وسوسه دگرگون گردیده و با زنگار ظلمت و تاریکی و مُهر بی توفیقی در پیچیده شده است».
منظور از قلب در قرآن و روایات و از جمله در این مناجات و نیز در ادبیات عمومی و اخلاق عضو صنوبری شکل درون سینه که در دانش پزشکی قلب نامیده می شود نیست، بلکه منظور از آن همان روح و نفس انسانی است از آن نظر که دارای ادراکات، عواطف و احساسات می باشد. قرآن قلب سالم و قلبی را که از مدار فطرت خارج نگشته و در مقابل حق انعطاف پذیر است، قلب سلیم می نامد و در مقابل برخی از قلب ‏ها را «قاسیه»، «ناپاک»، «بیمار» و «مهرخورده»می خواند و نیز برخی قلب ها را به «زنگار گرفته» توصیف می کند.

۱٫ قساوت قلب

«قساوت» به معنای سختی و نفوذ ناپذیری است و از این رو سنگ های خشن و سخت را «قاسی» می نامند و بر این اساس، به دل های خالی از محبت، مهر و احساسات پاک و نیز تهی از ادراکات سالم که در برابر نور حق و هدایت انعطاف ‏ناپذیرند و نرم و تسلیم نمی گردند و نور هدایت در آنها نفوذ نمی کند، «قلب های قاسیه» یا قساوتمند گفته می شود و در فارسی از آنها به «سنگ ‏دل» تعبیر می گردد.
یکی از عوامل قساوت قلب جهل و غفلت است و از این رو، قرآن مردم را به سیر در آفاق و مطالعه تاریخ و عبرت از امت های پیشین فرا می خواند تا بدین وسیله زمینه تعقل و درک بهتر در آنها فراهم آید. قرآن می فرماید: أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا…؛ (۱)«آیا در زمین به گردش و تماشا نرفتند تا دل هایی داشته باشند که با آن [به هشیاری پند را] دریابند یا گوش هایی که با آن [اندرز را] بشنوند؟
در آیه دیگر، خداوند درباره کسانی که دل دارند اما به تفقه و تعقل نمی پردازند و قلب و دل را از کارکرد اصلی ‏اش که تعقل و تفکر و دریافت معارف اصیل و حقایق است محروم می سازند می فرماید:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ‌ ؛(۲) «و هر آینه بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ بیافریدیم [سرانجامشان به دوزخ می رسد، زیرا]دل هایی دارند که به آن [حق را] درنمی ‏یابند و چشم هایی دارند که به آن [حق را]نمی بینند و گوش هایی دارند که به آن [حق را] نمی شنوند. اینان بسان چارپایان ‏اند، بلکه گمراه‏ ترند؛ آنان همان غافلانند».
همچنین خداوند درباره دل های بیمار و آفت ‏زده می فرماید:
۱. فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ‌؛(۳) «در دل هاشان بیماری [شک و نفاق]هست، پس خدا بیماری آنان را بیفزود و به سزای آنکه دروغ می گفتند عذابی دردناک دارند».
۲٫ وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ‌؛(۴) «و [یاد کنید]آن گاه که موسی به قوم خود گفت: ای قوم، چرا مرا می ‏آزارید و حال آنکه می دانید که من فرستاده خدا به سوی شمایم؟ پس چون [از حق] بگشتند و کج روی کردند خدا هم دل هاشان را بگردانید و کج ساخت و خدا مردم بدکار نافرمان را راه ننماید.
چنان‏ که در دو آیه مذکور آمده، گاهی بر انحراف دل از فطرت و حق «مرض» و گاهی «زیغ» اطلاق می گردد و وقتی زیغ و انحراف دل، شدت یافت انسان از درک حقایق و تشخیص راه صحیح و منطق درست محروم می گردد و وقتی کسی به این مرحله از انحراف رسید، گفته می شود که دلش مرده است؛ چه اینکه در این حالت خواص و آثار مطلوب خویش را از دست داده است.
بایسته گفتن است که دل انسان در آغاز از صفا و نورانیت و فطرت پاکی برخوردار است و از انجام گناه متأثر و پشیمان می شود. ولی اگر گناه ادامه یابد انسان به مرحله ای از انحطاط می رسد که نه تنها از خطاکاری و انجام گناه نادم و پشیمان نمی گردد بلکه راضی و خشنود نیز می گردد. امام باقر علیه السلام در این ‏باره فرمودند:
مَا مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ إلاّ وَفِی قَلبِهِ نُکتَهٌ بَیضاءُ فَإن أذنَب وَثَنَّی خَرَجَ مِن تِلک النُّکتَه سَوادٌ، فَإن تَمادَی فِی الذُّنوبِ اتَّسعَ ذلِک السَّوادُ حَتّی یُغطِّیَ البَیاضَ، فَإذا غَطَّی البَیاضَ لَم یَرجِع صَاحِبُهُ إلَی خَیرٍ أبداً، و هُوَ قَولُ اللهِ:(۵) “کَلاّ بَل رَانَ عَلَی قُلوبِهِم مّا کانُوا یَکسِبونَ؛(۶) «در قلب هر بنده مؤمن یک نقطه سفید وجود دارد، پس اگر مرتکب گناه شد و آن را تکرار کرد، یک نقطه سیاه در آن پیدا خواهد شد. اگر همچنان به گناه خویش ادامه داد، نقطه سیاه به تدریج توسعه می ‏یابد به حدی که سفیدی قلب را به کلی می پوشاند؛ در این صورت چنین قلبی هیچ ‏گاه به سوی خوبی بر نمی گردد و این است منظور خدای متعال که در قرآن فرمود: “بلکه کردارشان تمام قلبشان را پوشانده و تیره کرده است”.

۲٫ دگرگونی قلب با وسوسه شیطان

از نظر قرآن انسان موجودی است که همواره در حال تغییر و تحول است و شاید قلب را به جهت دگرگونی و زیر و رو شدنش قلب می نامند و هوای نفس و وسوسه های شیطانی دو عامل اساسی برای این انقلاب و تغییر و تحول قلب می باشند. وسوسه ها، القائات شیطانی و شبهه ‏هایی که به ذهن راه می ‏یابند، باعث زوال اطمینان و اعتقاد راسخ در قلب و تزلزل و شک و نااستواری دل می گردند. در این صورت دل به چیزی ایمان نمی ‏آورد و در حال شک و تردید و عدم اعتقاد باقی می‏ ماند

۳٫ زنگارزدگی قلب

از جمله حالات قلب که حضرت بدان اشاره دارند و بر اثر گناه به وجود می ‏آید، حالت «رَین» و زنگارگرفتگی قلب است. «رین» در اصل به معنای زنگاری است که روی آینه، فلزات و اشیای قیمتی می نشیند و به تعبیر بعضی، قشر قرمز رنگی است که بر اثر رطوبت هوا روی آهن و مانند آن ظاهر می شود و در فارسی به آن «زنگ» یا «زنگار» می گویند. یکی از خواص فلز این است که صیقلی باشد و وقتی زنگار بر روی آن بنشیند حالت طبیعی و صیقلی خود را از دست می دهد و زنگار مانع جلا و شفافیت فلز می گردد. همچنین وقتی آینه زنگار بگیرد، هر قدر آن را تمیز کنند زنگار برطرف نمی شود و آینه شفاف نمی گردد و نمی ‏توان در آن چیزی را دید. دل انسان نیز بر اثر گناه صفا و شفافیت خود را از دست می دهد و گناهان چنان زنگاری بر دل می نشانند که به هیچ روی برطرف نمی شوند و درنتیجه حقایق و دریافت های ارزشمند و اصیل فطری در آن منعکس نمی‏ گردد.

۴٫ مُهرزدگی قلب

یکی از حالات دل که در فراز مزبور از مناجات شکایت کنندگان بدان اشاره شده، حالت «طبع» است که گاهی در قرآن از آن به «ختم» تعبیر شده است. مراد از طبع و مهر زدن به قلب آن است که شخص حاضر به پذیرش حق نگردد و زیر بار آن نرود، و در مقابل، انسان فطری و سالم در برابر دلایل متقن و حقایق تسلیم می گردد، قابلیت ایمان از کسی که مهر بر دلش نهاده اند محو می گردد و در نتیجه از پذیرش حق سر باز می ‏زند و هر چند او را به راه هدایت و کمال دعوت کنند سر باز می‏ زند و حتی سخن پیامبران الاهی نیز در وی اثر نمی گذارد، از این روی خداوند درباره کفرپیشگان که بر دل هایشان مهر نهاده شده فرموده است:
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ‌ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ‌؛(۷) «کسانی که کافر شدند برایشان یکسان است که آنان را بیم دهی و یا بیم ندهی، ایمان نمی ‏آورند. خداوند بر دل هایشان و بر گوش هایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است و آنان را عذابی است بزرگ».
در پاره ای از آیات قرآن علت مُهر زدن بر قلب کفر، تجاوز، ستمکاری و غفلت معرفی شده است:
الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ ؛(۸) «آنان که درباره آیات خدا بی ‏آنکه حجتی برای آنان آمده باشد ستیزه و جدل می کنند، [این]در نزد خدا و نزد کسانی که ایمان آورده اند سخت دشمن داشته و مورد خشم است، و این‏ گونه خدای بر دل هر گردنکش خودکامه مهر می نهد».
در آیه دیگری علت مهر نهادن بر دل هواپرستی معرفی شده است:
أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ؛(۹) «آیا دیدی کسی را که هوای نفس خویش را خدای خود گرفته است و خدا از روی دانش گمراهش کرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده افکند؟ پس کیست که او را پس از [فرو گذاشتن] خدا راه نماید؟ آیا پند نمی گیرید؟»
در آیه شریفه کسانی مورد مذمت قرار گرفته اند که به خدا و احکام او علم دارند و در عین حال از تبعیت از خدا و انجام دستورات او سرباز می ‏زنند و در پی بندگی هوای نفس به انجام خواسته های دل خود می پردازند. آنان چون به لوازم علم خود به اینکه معبودی جز خدا نیست عمل نمی کنند و درصدد انجام خواسته های دل و پیروی از هواهای نفسانی خود برمی آیند، گمراه می گردند و خداوند چنان بر دل، گوش و چشمشان مهر می زند و به پرده و حجاب می افکند که نتوانند حقایق را درک کنند.

حالات فطری و طبیعی قلب در قرآن

چنان که از قرآن استفاده می شود از خواص و حالات فطری قلب وجود احساسات و عواطف و حالت رقت و نرمی دل است و در این راستا خداوند درباره قلب رئوف و مهربان و مملو از عواطف و احساسات پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله که خیل بی شمار انسان ‏های پاک و تشنه محبت و رحمت الاهی را جذب وجود آن حضرت کرده، می فرماید:
فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ‌… ؛(۱۰) «[ای پیامبر،] به مهر و بخشایش از خداست که برای ایشان نرم شدی و اگر درشت خوی سخت‏ دل بودی از گِرد تو پراکنده می شدند. پس از آنان درگذر و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنان در کار [جنگ] مشورت کن».
چنان که از آیه شریفه استفاده می شود یکی از عوامل اساسی گسترش دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و گرایش معجزه ‏آسای مردم به آن حضرت و پذیرش اسلام، نرم ‏خویی آن حضرت و مهر و عطوفتی بود که خداوند در دل نازنین آن حضرت قرار داده بود و وجود این ویژگی، هم باعث گرایش گسترده مردم به آن حضرت و هم عشق و محبت شدید آنان و پافشاری شان در پیروی از رسول خدا صلی الله علیه و آله گردیده بود.
حالت دیگری که به دل و قلب نسبت داده شده و از خواص فطری آن شمرده شده است، حالت ترس و خوف است. ما در جای خود گفته ایم که وجود همه حالات انسان و از جمله ترس در جای خود مطلوب و دارای اثر مثبت است. گرچه بعضی از روان ‏شناسان به طور مطلق ترس را نکوهش می کنند و حالاتی چون ترس، حیا و خجلت را بد و نشانه ضعف قلمداد می کنند، اما از دیدگاه اسلام همه حالات انسان، از جمله ترس، حیا و خجلت، اگر بجا مصرف شوند مطلوب می باشند و ترس از خطرهای جدی و از جمله ترس از خدا که به معنای ترس از عقوبت گناهان است مطلوب و لازم است و از این روی خداوند ترس از خویش را از ویژگی ها و حالات ثابت مؤمنان به خویش برمی شمارد و می فرماید: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ‌؛(۱۱) «جز این نیست که مؤمنان کسانی اند که چون خدا یاد شود دل هایشان ترسان گردد [از عقوبت و یا عظمت او] و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگارشان توکل کنند».
در برابر دو حالت مزبور، قساوت و سخت دلی قرار دارد که وقتی بر دل انسان سیطره یابد انسان از خدا نمی ترسد و از گناه، قیامت و عذاب های اخروی بیمی به خود راه نمی دهد و وقتی آیات عذاب الاهی برای او تلاوت می شود هرچند آنها را انکار نمی کند، اما به جهت قساوت قلب انفعال و تغییری در او پدید نمی ‏یابد و دل او چونان سنگ سخت انعطاف‏ ناپذیر است. چنان که قرآن درباره بنی اسرائیل می فرماید:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‌؛(۱۲) «پس از آن دل هایتان سخت شد همچون سنگ یا سخت ‏تر و همانا از برخی سنگ ها جوی ها روان شود و برخی از آنها بشکافد و آب از آن بیرون آید، و برخی از آنها از بیم خدا [از کوه] فرو ریزد، و خدا از آنچه می کنید غافل نیست».
از جمله حالات و خواص طبیعی و فطری قلب، تسلیم در برابر دلیل و حجت قطعی و اطمینان و یقین بدان است.کسانی که قلبشان سالم است و از آفات اجتماعی و اخلاقی و وسوسه های شیطانی پاک است، در برابر دلایل قطعی و محکم خیلی زود تسلیم می شوند و بدان‏ ها گردن می نهند. اما کسانی که دلشان مریض است و با وسوسه های شیطانی آلوده شده در برابر دلایل محکم و قطعی هم تسلیم نمی گردند و حتی اگر برهانی که نتیجه ای بدیهی و خدشه ‏ناپذیر دارد اقامه گردد نمی پذیرند و در حالت تردید و دودلی باقی می ‏مانند و به تعبیر قرآن «ریب» و شک از دلشان برطرف نمی گردد:
إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ‌؛(۱۳) «همانا کسانی از تو رخصت می خواهند که به خدا و روز واپسین ایمان ندارند و دل هایشان به شک آلوده است، پس در شک خویش دو دل و سرگردان ‏اند».
انسان ‏هایی که شیطان دلشان را به وسواس مبتلا کرده است به هیچ کس و هیچ چیز اعتماد ندارند و پیوسته در حالت دو دلی و اضطراب به سر می برند و دلشان سکونت و آرامش نمی ‏یابد. از جمله وسوسه های شیطانی وسواسی است که برخی متدینان در مقام عمل به احکام دین و از جمله احکام طهارات و نجاسات مبتلا می گردند و برای تطهیر بدن با وجود آنکه همه فقها گفته اند حداکثر با دو مرتبه شستن تطهیر می گردد، گاهی فرد وسواسی صد بار محل نجاست را می شوید و باز می گوید پاک نشد و هر قدر دست خود را در آب کر فرو برد باز مطمئن نمی گردد که پاک شده! در دورانی که ما در مدرسه به سر می بردیم، شخص فاضلی گرفتار وسواس بود و او به هنگام نماز صبح از اول اذان یخ حوض مدرسه را می شکست و تا نزدیک طلوع آفتاب وضوی او به طول می انجامید و به زحمت نمازش را ادا می خواند. برخی افراد نیز گرفتار وسواس فکری هستند و چنان که اشاره کردیم، در برابر برهان و دلیل قطعی تسلیم نمی گردند و همواره در حالت تردید و شک به سر می برند. شاید در آغاز به حقایق و معارف اصیل اعتراف و یقین داشته باشند، اما به تدریج تحت تأثیر القائات و وسوسه های شیطانی به جایی می رسند که هیچ امری را یقینی و قطعی و ثابت نمی دانند. این حالت تزلزل و تشکیک در امور یقینی و قطعی حالتی غیرطبیعی و ناشی از خروج از مدار فطرت و به تعبیر دیگر خروج از انسانیت است. امیرمومنان علیه السلام درباره این گروه که از مدار انسانیت خارج گشته اند می فرمایند: فَالصُّورَهُ صُورَهُ إنسانٍ وَالقَلبُ قَلبُ حَیَوانٍ لا یَعرِف بَابَ الهُدَی فَیَتَّبِعَهُ ولا بَابَ العَمَی فَیَصُدَّ عَنهُ وَ ذَلِک مَیِّتُ الأحیاءِ؛(۱۴) «پس چنین کسی سیمای انسانی ولی دلی حیوانی دارد، نه راه هدایت را شناسد که در آن گام نهد و نه درِ گمراهی را داند که آن را بربندد. پس او مرده ای است در بین زندگان».

خشک چشمی

در ادامه مناجات، حضرت از چشمی که از خوف خدا گریان نمی گردد شکایت دارند و می فرمایند: و عیناً عَنِ البکاءِ مِن خوفِک جامدهً، واِلی ما یَسُرُّها طامحه؛ «خدایا، به تو شکایت می کنم از چشمی که از خوف تو اشک نمی بارد و به آنچه شادش کند خیره می شود».
وقتی انسان به قساوت دل مبتلا شد آثارش در بدن و به خصوص در چشم ظاهر می گردد و به دیگر سخن، خشکی چشم و عدم گریه از خوف خدا اثر و نشانه قساوت دل است. دلی که جولانگاه شیطان گردد و هواهای نفسانی آن را احاطه کنند، از بیم عذاب های الاهی متأثر نمی شود، اما به ‏شدت ‏تحت ‏تأثیر صحنه ها و منظره های لذت‏ بخش و شهوت ‏برانگیز قرار می گیرد و خیره خیره به آنها نگاه می کند و چشم از آنها بر نمی دارد.
امیرمؤمنان علیه السلام می فرمایند: مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إلاّ لِقسوَهِ القُلُوبِ وَ ما قَسَت القُلوبُ إلا لِکثرَهِ الذُّنُوبِ؛(۱۵) «چشم ها از ریزش اشک خشک نمی گردند مگر به جهت قساوت دل ها و دل ها قساوت ‏زده نمی شوند مگر به جهت فراوان گشتن گناهان».
همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: مِن عَلامَات الشَّقَاءِ جُمودُ العَینِ وَ قَسوَهُ القَلبِ وَ شِدَّهُ الحِرصِ فِی طَلَبِ الدُّنیا و الإصرَارُ عَلَی الذَّنبِ؛(۱۶) «از نشانه های شقاوت خشکی چشم، قساوت دل، حرص و طمع زیاد در فراهم آوردن روزی و پافشاری بر گناه است».
ریزش اشک از چشم در حالات خاصی امری طبیعی است، از این روی وقتی مادر فرزندش را ناراحت می بیند و یا هنگامی که از او جدا می شود می گرید و همچنین در فراق دوست اشک از چشمان انسان جاری می گردد. مهم تر آنکه قلب سالم فطری در برابر خداوند نرم است و در مقام مناجات و عبادت خدا و به‏ جهت‏ ترس از عذاب های الاهی می گرید و نیز وقتی حقیقت را می شناسد از شوق و لذت به وجد می ‏آید و در نتیجه ‏اشک‏ شوق ‏از چشم ‏جاری می گردد.
چنان‏ که ‏خداوند در وصف‏ گروهی از نصاری که پاک‏ نهاد و تشنه حق بودند و زمینه ایمان در آنها وجود داشت، می فرماید که وقتی به ‏آیات ‏الاهی که بر رسول خدا صلی‏ الله علیه ‏و‏ آله نازل شده آگاه می شوند از شوق اشک می ریزند: وَ إذَا سَمِعُوا مَا أنزِلَ إلَی الرَّسولِ تَرَی أعیُنَهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمعِ ممّا عَرفُوا مِنَ الحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکتُبنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ؛(۱۷) «و چون آنچه را بر پیامبر فرو آمده بشنوند می بینی که ‏دیدگانشان ‏از آنچه از حق ‏شناخته اند اشک می بارد، می گویند: پروردگارا، ایمان آوردیم. پس [نام] ما را با گواهی دهندگان [به حق، یعنی با نام‏دیگر مؤمنان] بنویس».

ضرورت تقارن استمداد از خدا با تلاش در دوری از گناه

در فرازهای پیشین مناجات، حضرت از نفس اماره، شیطان، قلب سخت و قساوت ‏زده و نیز چشم خشک شده که از خوف خدا نمی گرید شکایت می کنند و از خداوند درخواست می کنند که ایشان را از آنها حفظ کند. چنین درخواستی وقتی صادقانه و واقعی است که با تلاش و کوشش انسان نیز همراه باشد و انسان در دوری از شیطان و حفظ دل خویش از هوای نفس بکوشد و آن‏ گاه از خداوند استمداد جوید که در این راه او را یاری کند و او را از گناه و نافرمانی خود حفظ کند. در غیر این صورت، درخواست او از خداوند غیرواقعی، غیرجدی بوده به شوخی با خداوند می ‏ماند. مثل کسی که دست خویش را روی آتش می گیرد و از خداوند می خواهد که دستش را حفظ کند که آن رفتار و آن درخواست باعث خنده دیگران خواهد شد و آنها خواهند گفت که اگر می خواهی دستت نسوزد، آن را از آتش دور کن.خاصیت آتش سوزاندن است و تو اگر می خواهی که دستت نسوزد، آن را درون آتش مبر. اگر واقعاً انسان از اینکه چشم و دلش معیوب است و هوای نفس بر او غالب گردیده و شیطان بر او مسلط گشته ناراحت است، باید در حد توان خود بکوشد و در انجام آنچه از او برمی ‏آید کوتاهی نکند و آن‏ گاه از خداوند درخواست کمک کند، نه اینکه بر گناه اصرار ورزد و در رهایی خویش از شر هوای نفس و شیطان نکوشد و صرفاً با زبان از خداوند درخواست کند که او را از گناه و شیطان حفظ کند. چنین درخواستی غیر واقعی است و سودی در رفتار انسان ندارد، بر اساس برخی روایات به مثابه به سخریه گرفتن و استهزای خداوند است. لااقل انسان باید بکوشد که در حال دعا خود را از هوای نفس حفظ کند و شیطان را از حریم دل خویش دور سازد.
پس دعای انسان نباید صرف لقلقه زبان باشد و در کنار آن انسان باید در راستای عملی شدن درخواست خود از خداوند بکوشد. البته در مواردی انسان کاملاً خود را ناتوان و عاجز می بیند و به جهت اینکه دشمن و شیطان بسیار قوی است، یا حیله های او مؤثر و قوی است و یا غرایز و شهوات نفسانی به حد طغیان رسیده اند و یا شرایط اجتماعی به گونه ای است که مقاومت در برابر آنها سخت می باشد، انسان احساس عجز می کند و راهی جز درخواست از خدا ندارد و کاری نیز از او ساخته نیست. در هر صورت، انسان باید بر این باور باشد که کاری بدون اراده و مشیت خداوند انجام نمی پذیرد، از این روی حضرت فرمودند: اِلهی لا حَولَ لی وَ لا قُوَّه إلاّ بِقُدرَتِک، وَلا نَجاهَ لی مِن مَکارِهِ الدُّنیا اِلاّ بِعِصمَتِک؛ «خدایا، مرا نیرو و قدرتی جز به توانایی تو نیست و راه نجاتی از ناگواری های دنیا جز به حفظ و نگهداری تو ندارم».
خدایا، خطرهای سهمگین و ویرانگر نفس اماره، شیطان و قساوت قلب در برابرم قرار گرفته اند و جز با عنایت و یاری تو نمی توانم بر آنها فایق آیم. پس ای خدای بزرگ، به من اراده و همت بلند عنایت کن و بر توان و نیرویم بیفزای و یاری ام کن که در مصاف با شیطان و نفس اماره پیروز و سرافراز گردم و هر آنچه را که باعث دوری من از تو می گردد و خشم و غضب تو را برمی انگیزاند به دور افکنم و راه قرب به تو را بجویم و بپویم.
از امام باقر علیه السلام درباره معنای لا حول ولا قوه الا بالله» سوال شد، حضرت فرمود: مَعنَاهُ لا حَولَ لََنَا عَن مَعصِیَهِ اللهِ إلاّ بِعَونِ الله، وَلا قُوَّه لَنَا عَلَی طَاعَهِ اللهِ إلا بِتَوفیقِ الله عَزَّ وَ جَلَّ؛(۱۸) «یعنی هیچ توانی برای ما از اینکه معصیت خدا را نکنیم جز کمک و امداد الاهی نیست و هیچ نیرویی برای انجام طاعت خدا جز به توفیق او نداریم».

درخواست های امام سجاد علیه السلام از خداوند

در پایان مناجات، حضرت می فرمایند:
فَاسئَلُک بِبَلاغَهِ حِکمَتِک، وَ نَفاذِ مَشِیَّتِک، اَن لاتَجعَلَنی لِغَیرِ جُودِک مُتَعَرِّضاً، وَ لاتُصَیِّرنی لِلفِتَنِ غَرَضاً وَ کن لی عَلَی الأعدآءِ ناصِراً، وَ عَلَی المَخازی وَالعُیُوبِ ساتِراً، وَ مِنَ البَلاءِ واقیاً، وَ عَنِ المَعاصی عاصِماً بِرأفَتِک وَ رَحمَتِک، یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ؛ «پس از تو مسئلت دارم که به حکمت بالغه و نفوذ مشیتت چنان کنی که جز به بخشش تو به هیچ چیز روی نیاورم. و از تو تمنا دارم که مرا هدف فتنه ها قرار ندهی و بر دشمنان پیروزم گردانی و بر رسوایی ها و عیب هایم پرده افکنی و از بلا نگهداری و از گناهان حفظ کنی؛ به مهر و رحمتت ای مهربان ‏ترین مهربانان».
حضرت در این فراز به واسطه حکمت بالغه و مشیت نافذ خداوند، درخواست های خود را از خداوند مطرح می کنند. قبل از بررسی درخواست های آن حضرت، بایسته گفتن است که همه کارهای خداوند مبتنی برحکمت کامل است و خداوند خواست خود را با حکمت کامل و نافذ به اجرا می گذارد. همچنین مشیت الاهی در سراسرهستی جاری و نافذ است و کاری جز از طریق مشیت الاهی انجام نمی پذیرد. حتی انسان که فاعل مختار است به جز از طریق اسبابی که خداوند در اختیار او نهاده کاری از پیش نمی برد و همه اسبابی که در اختیار انسان هستند، نظیر فهم، اراده، سلامتی، آب و هوا همگی مجاری مشیت الاهی هستند تا انسان کار شایسته و نیک را اراده کند و انجام دهد و اگر آن اسباب فراهم نبودند، انسان قادر بر انجام کاری از جمله کار نیک نمی بود. نکته دیگر آنکه وقتی ما می خواهیم کاری را انجام دهیم، به صرف خواستن ما کار انجام نمی گیرد و برای عملی شدن خواست ما شرایط فراوانی باید فراهم گردند که بسیاری از آنها از حیطه اراده و خواست ما خارج هستند. اما خواست و مشیت خداوند کامل و نافذ است و متوقف بر شرایط بیرونی نیست و به مجرد آنکه خداوند اراده کند، مراد خداوند تحقق می ‏یابد و تحقق مراد و خواست خداوند بر شرایطی که خارج از اراده و مشیت خداوند باشد متوقف نیست. این معنا را خداوند در آیه شریفه این‏ گونه بیان می کند: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌؛(۱۹) «جز این نیست که کار و فرمان او، چون چیزی را بخواهد، این است که گویدش: باش، پس می باشد».
اما درخواست های حضرت از خداوند:
۱. ما را جز در معرض جود و احسانت درنیاوری: یعنی خدایا به من توفیق بده که فقط چشم به جود و احسان تو داشته باشم و سراغ غیر تو نروم. شکی نیست که انسان هر چند لایق فضل و رحمت الاهی نباشد، اما پیوسته به بخشش و رحمت الاهی نیازمند است و در هر حال از رحمت الاهی بهره‏مند است. در مناجات شعبانیه امیرمؤمنان علیه السلام می خوانیم: اِلهی اِن کنتُ غَیرَ مُستَاهِلٍ لِرَحمَتِکَ، فَانتَ اَهلٌ اَن تَجُودَ عَلیَّ بِفَضلٍ سَعَتِکَ؛(۲۰) «خدایا، اگر من شایسته رحمت و بخشش تو نیستم، تو سزاوار و شایسته آن هستی که با فضل بی کران و گسترده ات بر من ببخشایی».
۲. مرا آماج تیر فتنه ها نگردانی: منظور از فتنه ها گمراهی ها و انحرافات و نیز امتحان و آزمایش و همچنین بلا و عذاب است که از هر سو انسان را فرا می گیرند و اگر انسان دچار غفلت شود و هشیارانه با آنها برخورد نکند هلاک می گردد.
۳٫ بر دشمنان پیروزم گردان: انسان در زندگی با دشمنان فراوانی رو به‏ رو می گردد. دشمنان بیرونی و درونی که هر یک به سهم خود گرفتاری ها و خطراتی را برای انسان فراهم می ‏آورند. سخت ‏ترین این دشمنان، شیطان است و درنتیجه سخت‏ ترین مبارزه انسان در مصاف با این دشمن قدار انجام می گیرد. بنابراین، برای غلبه بر این دشمن خطرناک، انسان باید به خداوند پناه برد و از او بخواهد که او را تحت حمایت خود قرار دهد و دلش را با ایمان به خویش استوار و محکم سازد و در مصاف با شیطان از لطف و عنایت خویش بهره ‏مندش گرداند، تا بتواند در این مصاف سرنوشت ‏ساز فرجامی سعادتمندانه داشته باشد.
۴٫ بر عیب ها و رسوایی هایم پرده بپوشان: یکی از صفات و اسمای خداوند ستار است. خداوند عیب ها و رسوایی های انسان را از چشم دیگران پنهان می دارد و وی را نزد دیگران رسوا نمی سازد. بر اساس برخی از روایات، خداوند متعال تا وقتی انسان به آخرین مراحل انحطاط و سقوط نرسیده، عیب ها و رسوایی هایش را می پوشاند که اگر چنین نمی کرد، انسان در نزد نزدیکان خویش نیز خوار می‏ گشت و همه از او فاصله می گرفتند. خداوند چنان بر عیب بنده خطاکارش پرده‏ پوشی می کند که گویی او به جای بنده خود شرم و حیا می کند.
۵. مرا از بلا نگهدار: بلاها و حوادث انسان را فراگرفته اند و او را گریزی از بلاها و حوادثی که باعث بیماری، مرگ و اختلال زندگی او می شوند نیست. خداوند بر اساس سنت خود مخلوقات و بندگان خود را با بلاها و گرفتاری هایی مواجه می سازد و خودش نیز آنها را از آن بلاها حفظ می کند که اگر پناه امن الاهی نمی بود،آن بلاها خیلی زود انسان را از پای در می ‏آوردند.
۶. مرا از گناهان حفظ کن: شکی نیست عامل درونی هوای نفس و عوامل بیرونی یعنی ابلیس و شیاطین زمینه طغیان و سرپیچی از دستورات الاهی را در انسان فراهم می ‏آورند و مقاومت در برابر شیطان در سایه اعتقاد راسخ به خداوند و ایمان به دستورات او و به خصوص در پرتو لطف و عنایت خداوند میسر می گردد و اگر خداوند در کارزار سخت و دشوار با شیطان و هواهای نفسانی انسان را یاری نکند و او را از تیرهای فتنه و وسوسه های شیطانی حفظ نکند، وی نمی تواند فرشته هدایت و سعادت را در آغوش کشد و درنتیجه در گرداب هلاکت و نابودی فرو می رود و برای همیشه آتش قهر الاهی و رسوایی او را در هم می شکند.

پی نوشت ها :

۱٫ حج(۲۲)، ۴۶٫
۲٫ اعراف(۷)، ۱۷۹٫
۳٫ بقره(۲)، ۱۰٫
۴٫ صف(۶۱)، ۵٫
۵٫ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۳، باب ۱۳۷، ص ۳۶۸، ح ۸۸٫
۶٫ مطففین(۸۳)، ۱۴٫
۷٫ بقره(۲)، ۷،۶٫
۸٫ غافر(۴۰)، ۳۵٫
۹٫جاثیه(۴۵)، ۲۳٫
۱۰٫ آل عمران(۳)، ۱۵۹٫
۱۱٫ انفال(۸)، ۲٫
۱۲٫ بقره(۲)، ۷۴٫
۱۳٫توبه(۹)، ۴۵٫
۱۴٫ نهج‏ البلاغه، خطبه ۸۷٫
۱۵٫ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۳، باب ۱۳۷، ص ۳۵۴، ح ۶۰٫
۱۶٫ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۲۹۰، ح ۶٫
۱۷٫ مائده(۵)، ۸۳٫
۱۸٫ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص ۲۱٫
۱۹٫ یس(۳۶)، ۸۲٫
۲۰٫ مفاتیح ‏الجنان.

منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (۱۳۹۰)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول.

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/04/شرح-مناجات-الشاکین3.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-02-28 15:11:542018-02-28 15:11:54شرح مناجات الشاکین (۴)

نسل جوان؛ ضرورت شناخت افکار، احساسات و انحرافات

برچسب ها: انحرافات تربیت فرزند احساسات نسل جوان شناخت افکار مکاتب الحادی مرتضى مطهرى ماتریالیستى

نسل جوان ما، مزایایى دارد و عیب‌هایى. زیرا این نسل، یک نوع ادراکات و احساساتى دارد که در گذشته نبود و از این جهت باید به او حق داد. در عین حال یک انحرافات فکرى و اخلاقى دارد و باید آنها را چاره کرد. چاره کردن این انحرافات، بدون در نظر گرفتن مزایا یعنى ادراکات و احساسات و آرمانهاى عالى که دارد و بدون احترام گذاشتن به این ادراکات و احساسات میسر نیست. باید به این جهات احترام گذاشت. رو در بایستى ندارد.

در نسل گذشته، فکرها این اندازه باز نبود، این احساسات با این آرمان‌هاى عالى نبود. باید به این آرمان‌ها احترام گذاشت. اسلام، به این امور احترام گذاشته است. اگر ما بخواهیم به این امور بى اعتنا باشیم، محال است که بتوانیم جلوى انحراف‌هاى فکرى و اخلاقى نسل آینده را بگیریم.

روشى که فعلاً ما در مقابل این نسل پیش گرفته ایم که روش دهان کجى و انتقاد صرف و مذمت است و دائماً فریاد ما بلند است که سینما این طور، تئاتر، این طور، مهمانخانه‌هاى بین شمیران و تهران این طور، رقص چنین، استخر چنان، و دائماً واى واى مى کنیم درست نیست. باید فکر اساسى براى این انحراف ها کرد.

فکر اساسى به اینست که اول ما درد این نسل را بشناسیم، درد عقلى و فکرى، دردى که نشانه بیدارى است یعنى آن چیزى را که احساس مى کند و نسل گذشته احساس نمى کرد.

مولوى مى گوید:

حسرت و زارى که در بیمارى است

وقت بیمارى هم از بیدارى است

هر که او بیدارتر پر دردتر

هر که او هشیارتر رخ زردتر

در گذشته درها به روى مردم بسته بود. درها که بسته بود سهل است، پنجره ها هم بسته بود. کسى از بیرون خبر نداشت، در شهر خود که بود از شهر دیگر خبر نداشت، در مملکت خود که بود از مملکت دیگر خبر نداشت. امروز این درها و پنجره ها باز شده، دنیا را مى بینند که رو به پیشرفت است، علم‌هاى دنیا را مى بینند، قدرت‌هاى اقتصادى دنیا را مى بینند، قدرتهاى سیاسى و نظامى دنیا را مى بینند، دموکراسی‌هاى دنیا را مى بیند، برابری ها را مى بیند، حرکتها را مى بیند، قیام‌ها و انقلاب‌ها را مى بیند، جوان است، احساسش عالى است، و حق هم دارد، مى گوید ما چرا باید عقب مانده تر باشیم.

به قول شاعر:

سخن درست بگویم نمى توانم دید

که مى خورند حریفان و من نظاره کنم

دنیا این طور چهار اسبه به طرف استقلال سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و عزت و شوکت و حرمت و آزادى مى رود و ما همین جور خواب باشیم، یا از دور تماشا کنیم و خمیازه بکشیم؟! نسل قدیم این چیزها را نمى فهمید و درک نمى کرد. نسل جدید حق دارد بگوید چرا ژاپن بت پرست و ایران مسلمان در یکسال و یک وقت به فکر افتادند که تمدن و صنعت جدید را اقتباس کنند و ژاپن رسید به آنجا که با خود غرب رقابت مى کند و ایران در این حد است که مى بینیم؟!

ما و لیلى همسفر بودیم اندر راه عشق

او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم

آیا نسل جدید حق دارد این سؤال را بکند یا نه؟

نسل قدیم، سنگینى بار تسلط‌هاى خارجى را روى دوش خود احساس نمى کرد، و نسل جدید احساس مى کند. آیا این گناه است؟. خیر گناه نیست بلکه خود این احساس یک پیام الهى است. اگر این احساس نبود معلوم مى شد ما محکوم به عذاب و بدبختى هستیم. حالا که این احساس پیدا شده نشانه اینست که خداوند تبارک و تعالى مى خواهد ما را از این بدبختى نجات بدهد.

در قدیم سطح فکر مردم پائین بود، کمتر در مردم شک و تردید و سؤال پیدا مى شد، حالا بیشتر پیدا مى شود. طبیعى است وقتى که فکر، کمى بالا آمد سؤالاتى برایش طرح مى شود که قبلاً مطرح نبود. باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سؤالات و احتیاجات فکریش پاسخ گفت.

نمى شود به او گفت برگرد به حالت عوام، بلکه این خود زمینه مناسبى است براى آشنا شدن مردم با حقایق و معارف اسلامى. با یک جاهل بى سواد که نمى شود حقیقتى را به میان گذاشت.

بنابراین در هدایت و رهبرى نسل قدیم که سطح فکرش پائین تر بود ما احتیاج داشتیم به یک طرز خاص بیان و تبلیغ و یک جور کتاب ها، اما امروز آن طرز بیان و آن طرز کتاب ها به درد نمى خورد، باید و لازم است رفورم و اصلاح عمیقى در این قسمت ها به عمل آید، باید با منطق روز و زبان روز و افکار روز آشنا شد و از همان راه به هدایت و رهبرى مردم پرداخت.

نسل قدیم اینقدر سطح فکرش پائین بود که اگر یک نفر در یک مجلس ضد و نقیض حرف مى زد کسى متوجه نمى شد و اعتراض نمى کرد، اما امروز یک بچه که تا حدود کلاس ۱۰ و ۱۲ درس خوانده همین که برود پاى منبر یک واعظ، پنج شش تا و گاهى ده تا ایراد به نظرش مى رسد. باید متوجه افکار او بود و نمى شود گفت خفه شو، فضولى نکن.

در قدیم این طور نبود، یک نفر در یک مجلس هزار شعر یا نثر ضد و نقیض مى خواند و کسى نمى فهمید اینها با هم ضد و نقیض است. مثلاً یک نفر مى گفت هیچ کارى بدون سبب نمى شود «ابى الله ان یجرى الامور الا باسباب ها»؛ (خداوند ابا دارد که کارها را جز از راه اسباب عملى سازد) همه مى گفتند درست است، و اگر پشت سرش مى گفت: «اذا جاء القدر عمى البصر»؛ (چون قدر آید دیده کور شود) و این جمله را طورى تقریر مى کرد که اسباب، ظاهرى است و حقیقت ندارد باز هم همه تصدیق مى کردند و مى گفتند صحیح است .

مى گویند: تاج نیشابورى در وقتى که آمده بود به همین تهران، چون خوش آواز بود خیلى پاى منبرش جمع مى شدند، اجتماع‌هاى عظیمى تشکیل مى شد. یک روز صدراعظم وقت به او گفت: حالا که این قدر مردم پاى منبر تو جمع مى شوند، تو چرا چهار کلمه حرف حسابى براى مردم نمى گویى و وقت مردم را تلف مى کنى؟! تاج گفت: این مردم قابل حرف حسابى نیستند! حرف حسابى را باید به مردمى گفت که فکرى داشته باشند، اینها فکر ندارند! صدر اعظم گفت: خیر این طور نیست. تاج گفت: این طور است و من شرط مى بندم و یک روز به تو ثابت مى کنم.

یک روز که صدر اعظم حضور داشت، تاج، روضه ورود اهل بیت(علیهم السلام) به کوفه را شروع کرد. اشعارى مى خواند با آهنگ خوش و سوزناک، و مردم زیاد گریه مى کردند. یک مرتبه گفت: آرام، آرام، آرام،. همه را که آرام کرد و ساکت شدند، گفت: مى خواهم منظره اطفال ابى عبدالله را در کوفه خوب براى شما بیان کنم: وقتى که اهل بیت(علیهم السلام) وارد کوفه شدند، هوا به شدت گرم بود، آفتاب سوزان مثل آتش بر سرشان مى بارید، اطفال تشنه بودند و از اثر تشنگى در آن آفتاب سوزان مى سوختند، آنها را بر شترهاى برهنه سوار کرده بودند، و چون زمین یخ زده بود شترها روى یخ مى لغزیدند و بچه ها از بالاى شتر به روى زمین مى افتادند و مى گفتند و اعطشاه! ” تاج ” این جمله ها را پشت سر هم مى گفت و مردم هم محکم به سر و صورت خود مى زدند و گریه مى کردند. بعد که پایین آمد گفت: نگفتم که این مردم فکر ندارند؟! من در آن واحد، مى گویم سوز آفتاب چنین و چنان بود، باز مى گویم زمین یخ زده بود و این مردم فکر نمى کنند چطور ممکن است که هم هوا این طور گرم باشد و هم زمین یخ زده باشد (این قصه را از مرحوم آیه الله صدر«رضوان الله علیه» شنیدم).

به هر حال مقصودم بیان اصل کلى است که نسل جوان، افکار و ادراکات و احساساتى دارد و انحراف هایى. تا به دردش یعنى به افکار و ادراکات و احساساتش رسیدگى نشود، نمى شود جلوی انحرافاتش را گرفت.

علل گرایش برخى جوانان به مکتب‌هاى الحادى

اتفاقاً دیگران از راه شناختن درد این نسل، آنها را منحرف کرده اند و از آنها استفاده کرده اند. مکتب‌هاى ماتریالیستى که در همین کشور به وجود آمد و اشخاصى فداکار درست کرد براى مقاصد الحادى، از چه راه کرد؟ از همین راه. مى دانست که این نسل احتیاج دارد به یک مکتب فکرى که به سؤالاتش پاسخ بدهد.

یک مکتب فکرى به او عرضه کرد، مى دانست که این نسل، یک سلسله آرمان‌هاى اجتماعى بزرگى دارد و درصدد تحقق دادن به آنها است، خود را با آن آرمان ها هماهنگ نشان داد. در نتیجه افراد زیادى را دور خود جمع کرد با چه فداکارى و صمیمیتى.

بشر همین قدر که به چیزى احتیاج پیدا کرد، چندان در فکر خوب و بدش نیست. معده که به غذا احتیاج پیدا کرد، به کیفیت اهمیت نمى دهد، هر چه پیدا کند خود را سیر مى کند. روح هم اگر به حدى رسید که تشنه یک مکتب فکرى شد که روى اصول معین و مشخصى به سؤالاتش پاسخ دهد و همه مسائل جهانى و اجتماعى را یکنواخت برایش حل کند و جلویش بگذارد، اهمیت نمى دهد که منطقاً قوى است یا نیست.

بشر آن قدرها دنبال حرف محکم و منطقى نیست، دنبال یک فکر منظم و آماده است که یک نواخت، در مقابل هر سؤالى جوابى بگذارد. ما که کارمان فلسفه بود مى دیدیم که آن حرف ها چقدر سخیف است، اما چون آن فلسفه در یک زمینه احتیاجى عرضه شده بود و از این حیث یک خلاى وجود داشت، جایى براى خود باز کرد.

منبع: ده گفتار؛ علامه شهید مرتضى مطهرى؛ صفحه ۲۱۸-۲۱۲

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/08/احساسات-و-انحرافات.jpg 300 500 حسین تقی زاده حسین تقی زاده2018-02-07 11:54:502020-07-21 07:35:51نسل جوان؛ ضرورت شناخت افکار، احساسات و انحرافات

دوستی‌ها در دوره نوجوانى

برچسب ها: تربیت فرزند احساسات تعامل با همسالان دوره نوجوانى دوستیابى شخصیت نوجوانان دوستی ها

یکى از عوامل مهم در شکل‌گیرى رفتارها، افکار، نگرش‌ها، احساسات، آرزوها و به‌طور کلى شخصیت نوجوانان، ارتباط با دوستان و همسن و سالان است.

 به‌ طور نسبى می‌توان گفت که در شش سال اول زندگى، خانواده، در شش‌ سال دوم، معلمان و در شش سال سوم زندگى، همسالان و دوستان بیش‌ترین نقش را در تربیت و شکل‌گیرى شخصیت هر فرد ایفا می‌کنند.  بدیهى است که برقرارى رابطه با دوستان و هم قطاران در هر دوره‌اى از زندگى واجد اهمیت است. اما در دوره نوجوانى با توجه به ویژگی‌ها و رفتارهایى که توام با نوجوانى است، به ویژه این که آنها خواهان مستقل شدن از خانواده، اثبات وجود و کسب هویت‌‌اند، اهمیتى مضاعف پیدا می‌کند. در این سلسله مقالات به تشریح ابعاد مختلف این موضوع می‌پردازیم.

دوست‌یابى در دوره نوجوانى

نوجوانى سن رفاقت و دوران دوستی‌هاست. نوجوانان در این سن عاشق دوستى و رفاقت‌اند. گاهى دوستی‌هاى آتشینى در این دوران پدید می‌آید که باعث مشکلاتى می‌شود. دوستى در این سن، بیش‌تر سطحى و کم‌تر عمیق است. با این حال، گاهى شدت دوستى و وابستگى به حدى است که نوجوان خانواده خود را رها می‌کند و حتى حاضر است براى دوست خود جانش را فدا نماید.

 هراس از گمنامى و تنهایى، نوجوان را بر می‌انگیزد تا خود را در ارتباط با گروه همسالان قرار دهد. رنج ناشناخته ماندن ، آن چنان او را تحت تاثیر قرار می‌دهد که براى احساس تعلق به گروه بیش‌ترین فعالیت را از خود بروز می‌دهد. هم‌بستگى گروهى  در این دوره قوی‌تر از سایر مراحل زندگى است و غالبا به عنوان یک شاخص موفقیت براى اکثر نوجوان‌ها محسوب می‌گردد.

 نیاز به تعلق به گروه به مفهوم پذیرش و قبول گروه مورد نظر نوجوانان است. هر نوع رویدادى که بر این پذیرش اثر گذارد، نوجوان را دچار تزلزل، بی‌کفایتى و بی‌اعتمادى نسبت به خود خواهد کرد. در مواردى، نوجوان سرخورده از گروه به باندها و گروه‌هاى ناسالم اجتماعى می‌پیوندد تا بر تنهایى و عدم تعلق اجتماعى خویش فائق آید.

دوستی‌هاى دوران بلوغ، یعنى آغاز نوجوانى، اغلب میان دو نفر به وجود می‌آیند و گاه موجب مختل شدن رشد اجتماعى شده، پیوستن به گروه را دشوار می‌سازند. در میان نوجوانان ۱۲ تا ۱۵ ساله اغلب دیده شده است که به‌طور مرتب از جانب یک «بهترین دوست» به سوى دیگرى می‌روند و رفیق عوض می‌کنند (بیابان‌گرد،۱۳۷۶).

هر چند این جدایى در ابتدا دردناک است، با یافتن جانشین درمان می‌پذیرد. نوجوانان، به ویژه نوجوانان دختر، نیاز به دوست داشتن و مورد علاقه بودن را در رویا و تخیل ارضاء می‌کنند، زیرا در رویا می‌توانند بدون هیچ‌گونه واهمه خود را به دست غلیان احساس بسپارند و با نسبت دادن کلیه خوبی‌ها و زیبایی‌ها به خود، کمبودهاى واقعى را جبران کنند.

جذب گروهى و پذیرفته شدن در جمع دوستان براى نوجوانان اهمیت فراوان دارد و لذا باید هر گونه انزوا و کناره‌گیرى را در دوره نوجوانى به دقت مورد بررسى قرار داد و علت آن را جویا شد. شاید علت انزوا، نداشتن مهارت اجتماعى باشد یا احساس خطاکارى و اشتباه و احساس بی‌ارزشى آن را ایجاد کند که در این صورت آموزش مهارت‌هاى ارتباطى می‌تواند به نوجوان کمک کند تا در جمع پذیرفته شود و خود را ابراز دارد.

بر اساس نتایج یک مطالعه(۱۳۷۲)، ۶۲ درصد دانش‌آموزان راهنمایى ناحیه ۳ اصفهان از گروه همسال، الگو پذیرفته‌اند.  ۷۲ درصد در گذران اوقات فراغت و ۷۵ درصد در الگوى درس خواندن از گروه همسالان پیروى کرده، ۴۸ درصد مانند پدر، ۶۰ درصد مانند معلم تربیتى و ۷۳ درصد مانند بهترین معلم خود رفتار می‌کنند. مقایسه پسران و دختران نشان داد که پسران بیش از دختران تحت تاثیر گروه همسالان خود بوده‌اند. این تفاوت را می‌توان به امکان تعامل بیش‌تر پسران با گروه همسالان در جامعه ما نسبت داد. دختران بیش از پسران به خاطر همسالان خود دست از خواست‌هاى خویش بر می‌دارند.

منابع

احمدى احمد؛ روان‌شناسى نوجوانان و جوانان؛ نشر رودکى؛ تهران ۱۳۷۲.

بیابانگرد اسماعیل؛ روانشناسى نوجوانان؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامى؛ تهران ۱۳۷۶.

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/08/دوستي‌ها-در-دوره-نوجوانى.jpg 300 500 حسین تقی زاده حسین تقی زاده2018-02-05 21:32:532018-07-04 20:00:52دوستی‌ها در دوره نوجوانى

روانشناسی افرادی که نمی‌توانند با واقعیت روبرو شوند

برچسب ها: احساسات خودکنترلی واقعیت روانشناسی قبول واقعیت واقع گرایی هیجانات انکار واقعیت تمایلات سختی های زندگی پذیرش حقیقت حفره واقعیت رضایت درونی رضایت بیرونی

بعضی اوقات، سیلی سریع به انبار حافظه ما می‌خزد، انگار یک‌ لحظه گذرا باشد، مثل وقتی‌ که سر و صدا، ما را با ناراحتی از خواب بیدار می‌کند، اما دوباره زود می‌خوابیم. بعضی اوقات، سیلیِ واقعیت آن قدر محکم است که از شدت ضربه، بی‌حس می‌شویم و روزها و هفته‌ها، با احساس گیجی و پریشانی سر می‌کنیم. این ضربه هر شکلی که داشته باشد، یک‌ چیز قطعی است: به ما آسیب می‌زند. انتظارش را نداریم، دوستش نداریم و به‌ یقین آن را نمی‌خواهیم.

برای وقتی که واقعیت‌های زندگی، ما را شوکه می‌کند

آخرین باری که از واقعیت سیلی خوردید کی بود؟ همهٔ ما بارها و بارها در زندگی خود از این سیلی‌ها خورده‌ایم، همان لحظاتی که زندگی ضربهٔ محکم و دردناکی به ما می‌زند. این ضربه ما را شوکه می‌کند و به ما آسیب می‌زند. بعد از این ضربه سعی می‌کنیم روی پا بایستیم و بعضی اوقات از پا می‌افتیم. در این مطلب می‌خواهیم بگوییم چطور می‌توانید احتمال دوم یعنی روی‌ پا ایستادن را بیشتر کنید. روان‌شناسی افرادی که نمی‌توانند با واقعیت روبرو شوند را با دقت بخوانید.

سیلی واقعیت، شکل‌های متفاوتی دارد. بعضی اوقات، مثل یک مشت خیلی محکم است: مرگِ محبوب، بیماری یا زخمی‌شدن شدید، یک تصادف وحشتناک، ورشکستگی، خیانت‌دیدگی، آتش‌سوزی خانه، سیل و طوفان و دیگر فجایع طبیعی و… . بعضی اوقات سیلی واقعیت آرام‌تر است: برق حسادتی که به ما می‌زند، وقتی متوجه می‌شویم یکی دیگر، چیزی را دارد که ما می‌خواستیم داشته باشیم؛ درد تیز تنهایی که ما را می‌آزارد، وقتی‌که می‌فهمیم چقدر از دیگران دورافتاده‌ایم؛ انفجار خشم و رنجشی که گرفتارش می‌شویم، وقتی‌که با ما بدرفتاری می‌کنند؛ شوک‌های تیز و کوتاهی که لرزه به تنمان می‌اندازد، وقتی دربارهٔ خودمان تأمل می‌کنیم و از آن چیزی که می‌بینیم خوشمان نمی‌آید؛ زخم‌‌های دردناکی که خنجرِ شکست، ناامیدی و طرد عاطفی به تن و جانمان می‌زند.

روبرو با حفرهٔ واقعیت

بعضی اوقات، سیلی، سریع به انبار حافظه ما می‌خزد: انگار یک‌ لحظه گذرا باشد، مثل وقتی‌ که سر و صدا ما را با ناراحتی از خواب بیدار می‌کند، اما دوباره زود می‌خوابیم. بعضی اوقات، سیلی واقعیت، آن قدر محکم است که از شدت ضربه بی‌حس می‌شویم و روزها و هفته‌ها با احساس گیجی و پریشانی سر می‌کنیم. این ضربه هر شکلی که داشته باشد، یک‌ چیز قطعی است: به ما آسیب می‌زند. انتظارش را نداریم، دوستش نداریم و به‌ یقین آن را نمی‌خواهیم و متأسفانه سیلی، فقط آغاز رنج است. آنچه بعداً به سرمان می‌آید خیلی بدتر است: بعد از آن‌ که سیلی یک‌ مرتبه بیدارمان می‌کند، با حفره‌ای دردناک روبرو می‌شویم.

اسم این حفره، حفرهٔ واقعیت است؛ چون یک‌ طرف، واقعیتی است که داریم و طرف دیگر، واقعیتی است که دلمان می‌خواهد داشته باشیم. هر چقدر حفرهٔ بین این دو واقعیت بیشتر باشد، احساسات دردناک بیشتری از آن سرریز می‌شوند: رشک و حسد، ترس، یاس، شوک، اندوهِ فقدان، غم، خشم، وحشت، احساس گناه، رنجش و حتی تنفر و انزجار. با این‌ که خود سیلی معمولاً به‌ سرعت اتفاق می‌افتد و تمام می‌شود، حفره‌ای که ایجاد می‌کند برای روزها، هفته‌ها، ماه‌ها، سال‌ها و حتی دهه‌ها باقی می‌ماند.

چرا نمی‌توانیم با واقعیت مواجه شویم؟

بسیاری از ما برای مقابله با حفره‌های بزرگ واقعیت، بد تجهیز شده‌ایم. جامعه‌مان به ما یاد نمی‌دهد که چطور آن‌ها را مدیریت کنیم، در حالی‌ که باید یاد بگیریم طوری این سانحه‌ها را مدیریت کنیم که بتوانیم پس از آن، رشد کنیم و رضایت‌مندی پایداری را به دست بیاوریم. وقتی با یک حفرهٔ واقعیت روبرو می‌شویم بنا به غریزه، اولین واکنش ما تلاش برای بستن آن است؛ سعی می‌کنیم واقعیت را تغییر بدهیم تا با آرزوهای ما مطابقت پیدا کند و اگر موفق بشویم، حفره بسته ‌شده و حالمان خوب می‌شود. با احساس موفقیت یا آزادی، شاد، راضی یا آرام می‌شویم. بالاخره اگر بتوانیم کاری برای رسیدن به اهداف خود در زندگی انجام بدهیم که غیرقانونی و متضاد ارزش‌های اساسی زندگی‌مان نباشد و مشکل بزرگ‌تری برایمان ایجاد نکند، آن‌وقت احساس می‌کنیم که باید به‌ پیش برویم و آن را انجام بدهیم.

اما اگر نتوانیم به آنچه می‌خواهیم دست پیدا کنیم، چه می‌شود؟ وقتی نمی‌توانیم حفرهٔ واقعیت را ببندیم چه‌کار می‌کنیم؟ وقتی کسی که دوستش می‌داریم می‌میرد یا محبوبمان ما را برای همیشه ترک می‌کند یا فردی که می‌خواهیم با او دوست باشیم از ما خوشش نمی‌آید یا بینایی‌مان را از دست می‌دهیم یا می‌فهمیم که دچار بیماری لاعلاج یا مزمنی شده‌ایم یا آن‌ وقتی که می‌فهمیم به‌ اندازه‌ای که دوست داریم، با استعداد و خوش‌قیافه نیستیم، چه‌کار می‌کنیم؟ و از طرف دیگر چه می‌شود وقتی‌ که بستن حفرهٔ واقعیت ممکن باشد، اما زمان و هزینه بسیار زیادی طلب کند؟ در این شرایط قرار است چه‌ طور سر به‌ سلامت ببریم؟

اگر حفرهٔ واقعیت کوچک باشد یا بتوانیم نسبتاً سریع آن را ببندیم، خیلی از ما می‌توانیم اوضاع را خوب اداره کنیم؛ اما هر چقدر حفره بزرگ‌تر و زمان لازم برای بستن آن بیشتر باشد، دچار دردسر بیشتری خواهیم شد. به همین خاطر است که رضایت درونی بسیار مهم است. رضایت درونی حس عمیق آرامش، بهزیستی و سرزندگی است که شما می‌توانید حتی رو در روی یک حفرهٔ واقعیت بزرگ هم آن‌ها را تجربه کنید. منظورم وقتی است که رؤیاهای شما به واقعیت نمی‌پیوندد، به اهدافتان نمی‌رسید و زندگی با شما با بی‌انصافی و خشونت رفتار می‌کند.

این‌ طور افراد می‌گویند: خوب «از پشت هر ابری، نور خورشید را می‌توان دید» یا «هر آنچه مرا نکشد، قوی‌ترم می‌کند»؛ اما اگر این جملات، اولین حرف‌هایی باشد که به فردی دردمند می‌زنید، آن‌ها این‌ طور فکر می‌کنند که شما اصلاً نمی‌فهمید چه بر سر آن‌ها می‌گذرد.
رضایت درونی، تفاوت زیادی با رضایت بیرونی دارد. وقتی واقعیت را با آرزوهای خودمان وفق می‌دهیم، وقتی حفره را می‌بندیم، به اهدافمان می‌رسیم و به آنچه در زندگی از صمیم قلب می‌خواهیم، می‌رسیم و حال خوبی داریم که همان رضایت بیرونی است. رضایت مهم است. همهٔ ما دوست داریم به اهدافمان برسیم و نیازهای خودمان را ارضاء کنیم؛ اما رضایت بیرونی همیشه ممکن نیست. پس در این مقاله همان‌ طور که احتمالاً حدس زده‌اید، ما روی رضایت درونی تمرکز خواهیم کرد. منظورم حس عمیق بهزیستی و آرامش است که از درون خودمان به دست می‌آوریم، نه از دنیای بیرون. خبر خوب این است که منابع رضایت درونی، همیشه در دسترس‌اند، شبیه یک چشمهٔ همیشه جاری که هر وقت تشنه شدیم، می‌توانیم خودمان را از آن سیراب کنیم. با این‌ حال، تمرکز روی رضایت درونی به معنای دست‌کشیدن از لذت‌ها، تمایلات، خواسته‌ها، نیازها و اهداف دنیوی نیست. منظور من این است که با این تمرکز، دیگر برای رسیدن به حس بهزیستی و سرزندگی، به چیزهای بیرون از خود وابسته نخواهیم بود و حتی در میانهٔ درد یا ترس یا فقدان یا محرومیتی بزرگ، می‌توانیم به حس آرامش و آسایش درونی دست پیدا کنیم.

روبرویی با واقعیت دردناک

خوب حالا برای مقابله با حفره‌های دردناک واقعیت چه باید کرد؟ چه‌ طور می‌توانیم با این حفره‌ها طوری مقابله کنیم که نه‌تنها آسیب کم‌تری ببینیم، بلکه رشد کنیم و به رضایت‌مندی درونی برسیم؟ برای مقابله موفق چهار اصل اساسی را باید رعایت کرد:

اصل اول: با خودتان به مهربانی رفتار کنید

آیا می‌توانم با خودم مهربان باشم؟ حفرهٔ بسیار بزرگی بین آنچه می‌خواهم و آنچه دارم وجود دارد و درد بسیار زیادی می‌کشم. با این اوصاف می‌توانم با خودم مهربان باشم؟ بسیاری از ما نمی‌دانیم چطور این کار را بکنیم؛ به مواد یا الکل یا غذا پناه می‌بریم یا به خودمان زخم می‌زنیم یا از زندگی کنار می‌کشیم. واضح است که این راه مهربانی با خود نیست؛ پس باید شیوه‌های ساده‌ای وجود داشته باشد که از طریق آن‌ها، سپری برای خودمان بسازیم تا از زخم و تیغ درد و غم در امان بمانیم.

اصل دوم: لنگر بیاندازید

همهٔ این هیجانات و احساسات دردناک، یک طوفان هیجانی به راه می‌اندازند. من اگر در میان طوفان به دریانوردی خود ادامه بدهم، کاری از دستم برنخواهد آمد، پس چطور می‌توانم لنگر بیاندازم؟ من از توجه‌ آگاهی استفاده می‌کنم تا در لحظهٔ اکنون جای بگیرم و به افکار و احساسات دردناکم اجازه بدهم بدون آن که مرا بدزدند، در ذهنم آمد و شد بکنند. دربارهٔ شیوهٔ توجه آگاهی باید جداگانه و مفصل صحبت کرد.

اصل سوم: ارزش‌های زندگی‌تان را بشناسید

من برای چه می‌خواهم به زندگی ادامه بدهم؟ من در مواجهه با این چالش، در مواجهه با این فقدان، در مواجهه با این بحران می‌خواهم نماد و نشانهٔ چه چیزی باشم؟ نماد ضعف و شکست و ناامیدی یا نماد وقار، خردمندی و تاب‌آوری؟ من مجبور به ناامیدی نیستم. همچنان می‌توانم به خاطر چیزی به زندگی ادامه بدهم. حتی در میان این طوفان بلا، حتی در غم ازدست‌دادن محبوبم، هنوز می‌توانم دلیلی برای روی‌ پا ایستادن و ادامه‌دادن پیدا کنم. من می‌توانم دست از زندگی بکشم یا دلیلی پیدا کنم که به زندگی‌ام معنا ببخشد. این اصل به ارزش‌های زندگی و اقدام متعهدانه می‌پردازد.

اصل چهارم: گنجتان را بیابید

حتی در زمان رنج و درد، چیزهایی وجود دارد که آن‌ها را گرامی بداریم و قدردانشان باشیم. مثلاً وقتی سالگرد مرگ محبوب خود را می‌گیریم، درد بسیاری می‌کشیم؛ اما در همان حالا افرادی وجود دارند که با ما به مهربانی و با عشق رفتار می‌کنند. آیا نمی‌توانیم قدردان این لحظات باشیم؟

این اصل چهارم، تنها وقتی قابل اجرا است که به سه اصل قبلی، عمل کرده باشیم. خطرناک است که افراد در وهلهٔ اول، به دنبال یافتن گنج باشند. این‌ طور افراد می‌گویند: خوب «از پشت هر ابری، نور خورشید را می‌توان دید» یا «هر آنچه مرا نکشد، قوی‌ترم می‌کند»؛ اما اگر این جملات اولین حرف‌هایی باشد که به فردی دردمند می‌زنید، آن‌ها این‌ طور فکر می‌کنند که شما اصلاً نمی‌فهمید چه بر سر آن‌ها می‌گذرد. پس یافتنِ گنج، آخرین اقدام است. ما نباید تظاهر کنیم که درد و رنجی وجود ندارد. این‌ها هستند و البته چیزهایی هم هستند که می‌توانیم قدردان آن‌ها باشیم؛ اما اول باید به اصل‌های یک تا سه عمل کرد.

منبع: سپیده دانایی

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2017/04/روان-شناسی-افرادی.jpg 300 500 حسین فاضلی حسین فاضلی2018-01-30 20:13:502019-06-30 11:55:18روانشناسی افرادی که نمی‌توانند با واقعیت روبرو شوند

روانشناسی هیجان؛ هیجان چیست؟

برچسب ها: احساسات عواطف خشم پرخاشگری عصبانیت خودکنترلی روانشناسی هیجان کنترل احساسات تنظیم هیجان سید حسن علم الهدایی یاسمن رحیمی Emotion Emovere

واکنش کلی و کوتاه به یک واقعیت غیر منتظره همراه با یک حالت عاطفی خوشایند یا ناخوشایند، هیجان نامیده می‌شود.

برای هر انسانی در طول زندگی روزمره، اتفاقاتی رخ می‌دهد، اخباری را می‌شنود، افکاری را از سر می‌گذراند و اعمالی انجام می‌دهد که همگی می‌توانند در او، احساسات یا هیجاناتی را به وجود بیاورد. این احساسات به نوبه خود، در شکل دادن رفتارهای او موثر می‌باشد. وقتی خوشحال هستیم، یعنی احتمالا اتفاقات خوبی را پشت سر گذاشته‌ایم و هنگامی که غمگین هستیم، احتمالا اتفاقات ناگواری پیش آمده است.
هیجانات و احساسات، تجاربی درونی هستند که در مقابل رخدادهای بیرونی در خود حس می‌کنیم، مثل احساسات خشم، غم، شادی نگرانی، ترس و غیره.
هیجان ترجمه لغت انگلیسی Emotion که از نظر ریشه لغت عاملی که ارگانیسم را به حرکت در می‌آورد، مثلا خشم، ترس، دوست داشتن.
هیجان‌ها، احساسات و عواطف، بخش عمده‌ای از شخصیت انسان‌ها را تشکیل می‌دهند و محرک انسان در زندگی فردی و اجتماعی برای رسیدن به اهداف و آرزوها هستند…
در روان‌شناسی هیجان‌ها، جایگاه بسیار حساس و بنیادی دارند؛ زیرا ریشه بسیاری از اختلال‌های روانی را تشکیل می‌دهند؛ حتی سلامتی انسان را تضمین می‌کنند؛ مثلا ترس باعث فرار از خطر و حفظ جان می‌شود.
تلاش‌های گسترده توسط فلاسفه، فیزیولوژیست‌ها و روان‌شناسان برای بررسی هیجان‌ها به عمل آمده، اما شیوه عمل آنها هنوز به صورت فرضیه باقی مانده است.
مطالعات مختلف نشان داد که در ظهور و تکوین جلوه‌های هیجان، فرهنگ هم نقش بسزایی دارد.

هیجان‌ها، چند بعدی هستند. هیجان‌ها به صورت پدیده‌های ذهنی، زیستی، هدفمند و اجتماعی وجود دارند. هیجان‌ها از این نظر احساس‌های ذهنی هستند که باعث می‌شوند به صورت خاصی مثل عصبانی یا شاد احساس کنیم. هیجان‌ها، واکنش‌های زیستی هم هستند. آنها پاسخ‌های بسیج‌کننده انرژی‌اند که بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیتی که روبرو می‌شویم، آماده می‌سازند. برای مثال خشم، نوعی میل انگیزشی در ما ایجاد می‌کند تا کاری انجام دهیم که معمولا آن را انجام نمی‌دهیم، مثلا با یک دشمن بجنگیم یا به یک بی‌عدالتی اعتراض کنیم. هیجان‌ها، پدیده‌ای اجتماعی نیز هستند. وقتی هیجانی می‌شویم علائم قابل تشخیص چهره‌ای، ژستی و کلامی می‌فرستیم که کیفیت هیجان‌پذیری ما را به دیگران منتقل می‌کند. (مثل حرکت ابروهایمان و تن صدایمان) این اصطلاح از ریشه لاتین Emovere به معنی حرکت، تحریک، حالت تنش یا تهییج مشتق شده است.

همه ما، انواع گوناگونی از هیجان‌ها را تجربه می‌کنیم و می‌کوشیم با توسل به روش‌هایی کارآمد یا ناکارآمد، با این هیجان‌ها مقابله کنیم. بدون وجود هیجان‌های مختلف، زندگی ما نیز فاقد معنی، حس، غنا، شادی و ارتباط با دیگران خواهد بود. هیجان‌ها، مطالبی را درباره نیازهای ما، ناکامی‌های ما و حقوق ما در اختیار ما قرار می‌دهند و انگیزه لازم را برای ایجاد تغییر و گریز از موقعیت‌های دشوار به ما اعطا کرده و سبب می‌شوند که دریابیم در چه مواقعی، احساس رضایتمندی می‌کنیم.

مهارت مدیریت هیجانات، فرد را قادر می‌سازد تا هیجان‌ها را در خود و دیگران تشخیص داده، نحوه تاثیر آنها را بر رفتار بداند و بتواند واکنش مناسبی به هیجان‌های مختلف نشان دهد. مثلا: وقتی فکر می‌کنم سلام نکردن یکی از دانش‌آموزان، به معنی توهین و گستاخی به من است، احتمالا هیجان خشم را تجربه خواهم کرد، در صورتی که اگر فکر کنیم رفتار سلام نکردن او، نشانه این است که احتمالا او امروز مشکلی دارد و حالش خوب نیست، امکان دارد دیگر خشمگین نشوم و هیجانی دیگر را تجربه کنیم.

به طور کلی انسان‌ها بیشتر از این که در زندگی خود تابع عقلانیت و خردورزی باشند، از احساسات، تمایلات و هیجان‌های خود پیروی می‌کنند. برخی محققان، هیجان‌ها را حالت تحریک شده عقلانی یا بی‌قراری فکر و احساس می‌دانند. معمولا هیجان‌ها به هیجان‌های مثبت و منفی تقسیم می‌شوند. هیجان‌های مثبت، محرک‌هایی خوب اما تا حدودی کوتاه‌مدت هستند اما هیجان‌های منفی مانند اضطراب، شکست، غم، اندوه، ناکامی، نگرانی در مورد آینده و فشارهای روانی می‌توانند آثار درازمدت‌تری بر روان انسان‌ها بگذارند و اگر از حالت متعادل و کنترل شده خارج شوند، باعث ابتلا به بیماری هم بشوند. بد نیست بدانید که حتی اگر هیجان‌های مثبت هم به درستی مهار نشوند، می‌توانند خطرآفرین باشند؛ مثلا خیلی از سکته‌ها و ایست‌های قلبی، هنگام تماشای یک مسابقه پرهیجان و حساس ورزشی(حتی در صورت برد تیم یا بازیکن مورد علاقه) اتفاق می‌افتد.

چگونه در زنان و مردان بروز می‌کند؟

زن‌ها در مقایسه با مردها در بروز و تخیله هیجان‌ها و احساسات، شدیدتر و حساس‌تر عمل می‌کنند. مطالعه‌ها نشان می‌دهند مردان هیجان‌های خود را به دفعات کمتر، پنهان‌تر و با شدت کمتری از زن‌ها در حضور دیگران ابراز می‌کنند. حتی بسیاری از پژوهشگران و نظریه‌پردازان معاصر معتقدند تفاوت‌های جنسیتی در بروز هیجان‌ها، بیش از این که ناشی از تفاوت‌های طبیعی و زیست‌شناختی بین زن و مرد باشد، به انتظارهای فرهنگی و رفتارهای اجتماعی از مردان بستگی دارد.

جامعه انتظار ندارد یک مرد هنگام مواجهه با مشکلات و ناکامی‌ها گریه کند اما این شرایط در وضعیت‌های خاص مانند مسابقه‌های قهرمانی جهان مانند المپیک که میلیون‌ها بیننده در سطح دنیا دارد و با حیثیت ملی و اعتبار یک کشور مرتبط می‌شود، تفاوت دارد. طبیعی است که هیچ ورزشکاری برای ناکام شدن و شکست از حریف، پا به یک میدان مسابقه جهانی نمی‌گذارد. اولین و شاید مهمترین انتظاری که چنین ورزشکاری از خود دارد، رسیدن به بهترین جایگاه و کسب بهترین مدال است.

در این گونه مسابقه‌ها، فشارهای روانی و انتظارها بسیار بالاست؛ ورزشکار، زحمت‌های زیادی برای درخشیدن کشیده بنابراین گریه کردن و فریاد زدن او و تماشاچیان در هر دو حالت موفقیت یا شکست، شاید سریع‌ترین و آسان‌ترین نوع تخلیه هیجانی و مکانیسم دفاعی باشد که در چنین شرایطی می‌تواند از خود نشان دهد. گریه افراد در این حالت، با شرایط معمولی و عادی متفاوت می‌شود و شاید بین زن و مرد در این شرایط تفاوت زیادی احساس نشود. بنابراین دیدن صحنه گریه یک قهرمان ملی مرد یا زن یا تماشاگر مرد یا زنی که به دلیل کسب افتخار برای وطنش اشک شوق می‌ریزد، چندان مورد مذمت جامعه نیست زیرا بحث دلبستگی‌های ملی، قومی و اعتلای کشور وجود دارد و گریه کردن هر فردی برای این موفقیت‌ها یا شکست‌های ملی، مورد پذیرش جامعه است.

شناخته شدن به وسیله دیگران و پیدا کردن جایگاه اجتماعی، باعث احساس لذت در فرد مشهور می‌شود. افرادی که تلاش‌های فراوانی انجام می‌دهند، دوست دارند به عالی‌ترین مقام در میدان مسابقه برسند و زبانزد عام و خاص شوند. اگر شهرت بخواهد ریشه در خودنمایی و تظاهر داشته باشد، باعث ایجاد جایگاه‌های کاذب اجتماعی می‌شود و اگر فرد، ظرفیت‌های لازم اخلاقی و فکری را برای مشهور شدن نداشته نباشد، شهرت در نهایت به ضرر او و جامعه تمام خواهد شد.

تاثیر در زندگی

به هنگام هیجان، قدرت تفکر و قدرت عمل می‌تواند فلج شده و یا قدرت یابد. ساده‌تر این که گاه هیجان ذهن را خالی می‌کند و فرد نه می‌تواند چیزی بگوید و نه انجام دهد. نمونه آن همان ضرب المثل «ترس، برادر مرگ است»، می‌باشد. چرا که فرد عملا قادر به انجام کاری و عکس‌العملی نیست و گاه فعالیت ذهن را افزایش می‌دهد، تحلیل را پرواز می‌دهد، الهام‌بخش، خلاقیت‌برانگیز و نیروبخش می‌شود.

طرز کار و عملکرد

هنگام هیجان، دو عصب سمپاتیک و پاراسمپاتیک جهت عکس هم عمل می‌کند. سمپاتیک بدن را برای حالت اضطراری آماده می‌کند و پاراسمپاتیک او را به سوی آرامش فرا می‌خواند و علت تفاوت عملکرد آنها در آماده کردن مواد شیمیایی جداگانه است که یکی موجب برانگیختگی و دیگری باعث آرامش می‌شود.

ارتباط با سایر علوم

این بحث، در شاخه‌های مختلفی از علوم انسانی و رفتاری و علوم اجتماعی جایگاه ویژه‌ای دارد. چرا که هیجان و بروز جلوه‌های آن یعنی رفتار، در ارتباط نزدیکی با فرهنگ و آداب اجتماع قرار دارد. از سوی دیگر، در حیطه روان‌شناسی فیزیولوژیک قرار می‌گیرد و از دیدگاه فیزیولوژیکی مورد بررسی قرار می‌گیرد.
همچنین در شاخه‌های مختلف روان‌شناسی از جمله پزشکی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی احساس و روانشناسی ادراک، روان‌شناسی اجتماعی، روان‌شناسی رشد و روانشناسی تربیتی و…

کاربردها

حفظ و سلامت روان و جسم، مهمترین کارکرد هیجان برای انسان است. ظهور یک هیجان روحی و بروز جلوه‌های آن و در نتیجه پاسخ فرد به آن باعث تخلیه و آرامش روحی می‌گردد و در نتیجه دستگاه ایمنی بدن را تقویت می‌کند و همچنین از لحاظ جنسی باعث به فعالیت افتادن ارگانیزم و حفظ جان می‌شود.

چشم‌انداز و آینده بحث

حاصل مطالعات ما را بر این نکته واقف می‌کند که بر هیجان‌های مثبت تاکید داشته باشیم. چرا که تحقیقات نشان داده است که در بین بیماران قلبی، آنهایی که بیشتر در خود فرو رفته‌اند، بیشتر از کسانی که شاد هستند، از بیماری خود رنج می‌برند و یا اشخاصی که از نظر هیجانی، افت قابل ملاحظه‌ای دارند، از بروز خشم جلوگیری می‌کنند یا خود را بی‌پناه و بدون تکیه‌گاه احساس می‌کنند، بیشتر از دیگران به بیماری سرطان مبتلا می‌شوند. خلاصه این که نگرش فرد نسبت به هیجان‌ها، می‌تواند دستگاه ایمنی بدن را تقویت کرده بر طول عمر انسان بیفزاید.

روان‌شناسی هیجان چیست؟

یکی از مشکلات اصلی که پژوهشگران هیجان با آن روبرو هستند، فهمیدن علت یا علت‌های هیجان است. در این بررسی علیتی، دیدگاه‌های متعددی مطرح شده است که دیدگاه‌های زیستی، روان تکاملی، شناختی رشدی، روان‌کاوی، اجتماعی، جامعه‌شناختی، فرهنگی و انسان‌شناختی از جمله آنها هستند.

ابعاد هیجــان

•عنصر ذهنی به هیجان احساس می‌دهد یعنی تجربه ذهنی‌ای که هم معنی و هم اهمیت شخصی دارد. هیجان از نظر شدت و کیفیت، در سطح ذهنی احساس می‌شود.
•عنصر زیستی فعالیت دستگاه‌های خودمختار و هورمونی را شامل می‌شود، به این صورت که آنها برای آماده کردن رفتار کنار آمدن سازگارانه آن در هیجان دخالت دارد. فعالیت نور و فیزیولوژیکی آن چنان با هیجان آمیخته است که هر گونه تلاش برای تجسم فردی عصبانی که برانگیخته نباشد تقریبا غیرممکن است.
•عنصر کارکردی (هدفمند) به این سوال مربوط می‌شود که وقتی فردی هیجانی را تجربه می‌کند، چه فایده‌ای از آن می‌برد. آدم بدون هیجان از لحاظ تکاملی در مقایسه با سایر آدم‌ها اشکال دارد. برای مثال تجسم کنید فردی که قابلیت ترس، علاقه یا عشق ندارد از نظر بقای جسمانی و اجتماعی، چقدر در وضعیت نامساعدی قرار دارد.
•عناصر بیانگر جنبه اجتماعی و ارتباطی هیجان است. تجربه‌های خصوصی ما از طریق ژست‌ها، آواگری‌ها، و به ویژه جلوه‌های صورت به دیگران ابراز و منتقل می‌شوند. پس هیجان‌ها کل بدن ما را درگیر می‌کنند. احساس‌ها و پدیدارشناسی‌مان، زیست شیمی و نظام عضلانی‌مان، امیال و هدف‌هایمان و ارتباط و تعامل‌مان با دیگران است.

دیدگاه‌های مربوط به هیجان

دیدگاه زیستی

این دیدگاه معتقد است که هیجان‌ها از تاثیرات بدنی گذرگاه‌های عصبی لیمبیک، الگوهای شلیک عصبی و پس‌خوراند صورت می‌گیرد.

دیدگاه شناختی

این دیدگاه معتقد است که هیجان‌ها از رویدادهای ذهنی نظیر ارزیابی‌ها، دانش و حافظه، زمانی که فرد معنی شخصی رویدادهای محرک را تعبیر می‌کند ناشی می‌شود. چون مواردی نظیر داروها، تحریک برقی مغز و پس‌خوراند صورت هیجان را فعال می‌کند. معلوم است که نیروهای زیستی بدون دخالت شناختی یا با دخالت آن تجربه هیجانی به بار می‌آورند چون افراد تقریبا همیشه ارتباط شخصی و اهمیت شخصی رویدادها را تعبیر می‌کنند پس معلوم می‌شود که نیروهای شناختی هم موجب تجربه هیجانی می‌شوند.

چند هیجان وجود دارد؟

گرایش شناختی بر هیجان‌های اصلی مثل خشم، ترس تاکید می‌کند و به اهمیت هیجان‌های ثانوی یا اکتسابی کم بها می‌دهد. گرایش شناختی قبول دارد که هیجان‌های اصلی مهم هستند اما معتقد است جالب بودن تجربه‌های هیجانی، به خاطر تجربه‌های فردی، اجتماعی و فرهنگی است. در نهایت پاسخ‌دهی به سوال فوق، بستگی به این که طرفدار گرایش شناختی باشیم یا زیست شناسی فرق می‌کند.
•دیدگاه زیستی معتقد است که انسان‌ها چیزی بین ۲ تا ۱۰ هیجان دارند.
•دیدگاه شناختی معتقد است که انسان‌ها خزانه هیجان بسیار متنوع‌تری از هیجان‌های اصلی دارند.
این نظریه‌پردازان می‌گویند درست است که تعداد معدودی مدار عصبی و واکنش بدنی مثل جنگ و گریز وجود دارد اما چند هیجان مختلف می‌تواند از واکنش زیستی یک ایجاد شوند برای مثال یک پاسخ فیزیولوژیکی تنها مثل بالا رفتن سریع فشار خون می‌تواند مبنای زیستی خشم، حسادت یا رشک باشد.

هیجان‌ها چه فایده‌ای دارند؟

از دیدگاه کارکردی، هیجان‌ها به صورت واکنش‌های زیستی تکامل یافته‌اند تا به ما کمک کنند تا با تکلیف اساسی زندگی مثل مواجه شدن با تهدید به خوبی کنار بیاییم. علاوه بر این، هیجان‌ها به هدف‌های اجتماعی هم کمک می‌کنند. هیجان‌ها احساسات ما را به دیگران منتقل می‌کنند، بر نحوه تعامل دیگران با ما تاثیر می‌گذارند، ما را به تعامل اجتماعی فرا می‌خوانند و نقش مهمی در برقراری روابط میان فردی، حفظ و قطع آن دارند.

کارکرد‌های هیجانات

– به زندگی رنگ، طعم و روح می‌بخشد.
– می‌تواند وسیله همبستگی افراد شود.
– پایه و اساس هنر است.
– می‌تواند نیروی اضافی تولید کند یا موجب اتلاف نیرو گردد.
– می‌تواتد به اعمال یاری‌رسان یا آسیب‌زننده، منجر گردد.
– می‌تواند عقل و منطق را تحت‌الشعاع قرار دهد.

اهمیت مدیریت هیجانی در چیست؟

۱- برخورد صحیح با موقعیت‌های تهدید‌کننده و خطرناک: مثلا در مواجهه با یک جانور درنده، هیجان ترس باعث می‌شود با قدرت بیشتری پا به فرار گذاشته و جان خود رانجات دهیم.
۲- برای خشنودی و شادی بیشتر: هر چه مدیریت هیجانی بالاتر باشد، هیجانات و احساسات به ما کمک می‌کند تا اطلاعات مربوط به پایه و اساس سلامتی، یعنی شادی را جمع‌آوری کرده، اولویت‌بندی و پردازش کنیم تا به نحو احسن از آن استفاده کنیم.
۳- برای کمک به دیگران: مدیریت هیجانی می‌تواند به ما کمک کند تا با شناخت هیجانات خود و دیگران نیازهای آنان را درک کرده و حداقل با همدلی به آنان یاری برسانیم.

تنظیم هیجان

تنظیم هیجان، نقش مهمی در سازگاری ما با وقایع استرس‌زای زندگی دارد هنگامی که یک فرد با یک موقعیت هیجانی رو به رو می‌شود، احساس خوب و خوش‌بینی برای کنترل هیجان کافی نیست؛ وی نیاز دارد تا در این موقعیت‌ها، بهترین کارکرد شناختی را از خود ارائه دهد.
سبک تنظیم هیجانی شناختی به دو صورت سازگارانه و غیر سازگارانه تعریف شده است.
سبک تنظیم هیجانی شناختی سازگارانه دارای ۵ زیرمقیاس است و راهبردهای مقابله‌ایی بهنجار محسوب می‌شوند عبارتند از:
– پذیرش: تفکر با محتوای پذیرش و تسلیم رخداد؛
– تمرکز مجدد مثبت: فکر کردن به موضوع لذتبخش و شاد به جای تفکر درباره حادثه واقعی؛
– ارزیابی مجدد مثبت: تفکر درباره جنبه‌های مثبت واقعه یا ارتقا شخصی؛
– تمرکز مجدد بر برنامه‌ریزی: فکر کردن درباره مراحل فایق آمدن بر واقعه منفی یا تغییر آن؛
– کنار آمدن با دیدگاه‌پذیری: تفکرات مربوط به کم‌اهمیت بودن واقعه یا تاکید بر نسبیت آن در مقایسه با سایر وقایع.

سبک تنظیم هیجانی شناختی ناسازگارانه دارای چهار زیرمقیاس است و راهبردهای مقابله‌ایی نابهنجار محسوب می‌شوند عبارتند از:
– سرزنش خود: تفکر با محتوای تقصیر دانستن و سرزنش خود؛
– نشخوار فکری: اشتغال ذهنی درباره احساسات و تفکرات مرتبط با واقعه منفی؛
– فاجعه‌انگاری: تفکر با محتوای وحشت از حادثه؛
-سرزنش دیگری: تفکر با محتوای مقصر دانستن و سرزنش دیگران به خاطر آنچه اتفاق افتاده است؛

منابع: رشـــد؛ میگنا
مقاله‌ای از دکتر سیدحسن علم‌‎الهدایی؛ دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
یاسمن رحیمی

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2017/04/روان-شناسی-هیجان.jpg 300 500 حسین فاضلی حسین فاضلی2018-01-30 20:11:542019-06-30 13:18:27روانشناسی هیجان؛ هیجان چیست؟

شهادت دو زن برابر یک مرد

برچسب ها: احساسات اعضا و جوارح مسائل حقوقی نظام تکوین شهادت دوزن راه حل معتدل

چرا در بحث شهادت شهود شهادت دو زن عادل به اندازه شهادت یک مرد عادل ارزش دارد؟

پاسخ:

در بسیاری از مسائل حقوقی و جزائی مرد و زن با هم تفاوت دارند مثلاً اگر مردی مرتد شود با شرایطی حکم او قتل است ولی اگر زنی مرتد شود حکم او قتل نیست یا وظایفی که بر دوش مرد قرار داده شده بر زن نیست. مکانیسم خلقی زن و مرد با هم متفاوت است. روحیات و اخلاق زن و مرد با هم یک جور نیست. توقعی که خداوند از زن دارد با توقعی که از مرد دارد یکی نیست. خداوند زن را برای امری خلق کرده و مرد را برای هدف دیگری آفریده است. این دو گرچه از یک جنس ند. امّا هر چند که از یک جنس باشند، با هم مساوی نیستند.

بحث شهادت و اطلاع رسانی به قاضی ربطی به ماهیت مرد و زن و خلقت آن دو ندارد. در بعضی موارد که شهادت مربوط به زنان باشد اصلاً شهادت مردان مورد قبول نیست چون مرد در آن موارد نمی تواند شاهد باشد. در وقایع و رخدادهای کوچه و بازار، مردان بیشتر از زنان دست اندر کار هستند. مردان به خاطر کار و تلاش و به دست آوردن زاد و توشه و گذران زندگی با رخدادها و وقایع اجتماعی بیشتر مأنوس اند و اگر واقعه ای رخ داد، بیشتر و بهتر در معرض اطلاع اند. فرض کنیم در خیابان دو نفر با هم دعوا می کنند و با چوب و چا قو و سنگ به جان یکدیگر افتاده اند. پس از چند دقیقه مردان اطراف آنان را گرفته و آنان را از یکدیگر جدا می کنند. این جا اگر قتلی یا جراحتی واقع شد مردان چون شاهد و ناظر بوده اند بهتر می توان از آنان شهادت را پذیرفت.

 در این جور وقایع یا اصلاً زنان حضور ندارند یا اگر حضور داشته باشند خود را کنار می کشند یا مردان آنان را به عقب می رانند. از این رو پذیرفتن شهادت مردان و نپذیرفتن شهادت یک زن مسئله طبیعی است و ربطی به نقص یکی و کمال دیگری ندارد.

از طرفی بر اساس نظر روانشناسان زنان ازروحیه لطیف تربرخوردارند و احساسی تر هستند بنابراین سریعتر مطالبی را قبول می کنند و زودتر تحت تاثیر قرار می گیرند.

و به تعبیر دیگر “شهادت” در قوانین قضایی اسلام در زمره حقوق قرار ندارد. شهادت حق نیست، بلکه تکلیف و مسئوولیت است؛ یعنی انسان وظیفه دارد برای این که حقوق دیگران پایمال نگردد، شهادت بدهد. بدین جهت است که قرآن کتمان شهادت را حرام اعلام نموده است.(۱)

اگر شهادت برخی در دادگاه پذیرفته نمی‏شود، یا کم‏تر پذیرفته می شود، گویای سهل‏تر بودن تکلیف و مسئوولیت است، نه تضییع حقوق.

اسلام در برخی امور مردان را از تکلیف شهادت معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است، امّا در برخی امور زنان را از آن معاف دانسته و آن را در انحصار مردان در آورده و در برخی امور شهادت دو زن را برابر با یک مرد قرار داده است.

همه این قوانین بر پایه حکمت و هماهنگی بین نظام تشریع با نظام تکوینی بنا نهاده شده است.

توضیح:

برای بشر دو نظام وجود دارد: نظام تکوین و تشریع.

نظام تکوینی، یعنی قوانین، وظایف و مسئوولیت هایی که از سوی خلقت بر آدمی فرمانروایی می‏کند و ربطی به حوزه اختیاری بشر ندارد. در این حوزه برای هر یک از دو جنس نرینه و مادینه وظیفه خاص و هماهنگ با امکاناتی که دارند، در نظر گرفته شده است، به گونه‏ای که انکار آن از هیچ فردی پذیرفتنی نیست.

نظام تشریع، یعنی قوانینی که به حوزه فعالیت‏های اختیاری بشر مربوط است. این نظام اگر برگرفته، منطبق و هماهنگ با نظام تکوینی نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمندی نظام تشریع به میزان انطباق آن با ظرفیت‏های وجودی موجود در نظام تکوینی است.

حال می‏گوییم: در نظام تکوین بین زن و مرد از چند جهت تفاوت‏های زیادی وجود دارد، بدین شرح:

۱- از جهت اعضا و جوارح: دو جنس زن و مرد در تمامی اعضا و جوارح با یکدیگر اختلاف دارند، چه اعضا و جوارحی که به عضو جنسی و تولید مثل مربوط است و چه غیر آن. رویش مو در بدن زن و مرد، چربی زیر پوست، بافت‏ها، ظرافت و ضخامت پوست، شکل و وزن حجمی استخوان‏ها، مقدار مواد آلی و کانی در استخوان‏ها، درشتی عضلات، زور بازو، شکل هندسی و حجم و وزن مغز، وزن قلب، ضربان نبض، فشار خون، حرارت بدن، میزان و تعداد تنفس در دقیقه، قد، وزن، ارتعاشات صوتی، ترشحات بدن، میزان گلبول‏های سفید و قرمز در خون، گنجایش و حجم ریه، و الگوی رشد جسمانی در آغاز از دو جنس نرینه و مادینه. خلاصه این که همه چیز در زن و مرد حتی در یک تار مو متفاوت است.(۲)

۲- از نظر احساسات، عواطف، تمایلات و اخلاق: طبق نظر روانشناسان، محبت، رفتار انفعالی، رفتار عاطفی و حمایت کننده، از ویژگی‏های زنانه است. در برابر این امور، پرخاشگری، استقلال، رقابت، سلطه و حاکمیت را از ویژگی‏های مردان بر شمرده‏اند.(۳)

نیز گفته‏اند: داشتن دلی پر مهر و عاطفه و احساساتی آتشین، جلوه گری، دلربایی، آرایش گری، دوستدار پارچه و لباس و طلا و امور زینتی از خصائص زنان است.(۴)

زن در تقلید، مدپرستی، تجمّل پرستی، خنده و گریه از مرد پیش قدم است.(۵)

زنان به جهت این که از نیروی احساس و عاطفه بیشتری بهره مندند، از صحنه‏های احساسی و عاطفی بیشتر متأثر می‏شوند و به هیجان می‏آیند.(۶)

از تفاوت‏های موجود در نظام خلقت، تفاوت‏هایی در نظام تشریع پدید می‏آید، بدین جهت در برخی از تکالیف و مسئولیت‏ها بین زن و مرد تفاوت هایی وجود دارد که سؤال مذکور از جمله آن‏ها است. در ظرفیت وجودی زنان دو چیز بیش از مردان است: یکی بُعد عاطفی و دیگری شرم و حیا و عفت. به نظر روانشناسان فراموشی با میزان احساسات و هیجانات، نیز با میزان شرم و حیا و عفت رابطه مستقیم دارد.

وقتی که در حوزه تکوینی این ویژگی‏ها وجود دارد، در حوزه تشریع برای محکم کاری (به ویژه در اموری که مربوط به حقّ النّاس است) می‏بایست چاره‏ای اندیشیده شود، تا حقوق مردم در شهادت‏ها ضایع نگردد. در این جا سه صورت متصوّر است:

۱- به جهت غلبه عاطفه، عفت و هیجانات در زنان که زمینه ساز فراموشی در برخی امور هیجانی است و هم چنین به این جهت که گفته شده زنان زودتر به حالت اطمینان در یک مسئله دست می‏یابند و زود باورند و راحت‏تر تحت تأثیر قرار می‏گیرند، بگوییم شهادت زنان فاقد ارزش است، تا حقوق از طریق شهادت زنان تضییع نگردد.

این سخن ممکن است از جهت دیگر موجب تضییع حقوق دیگران شود و آن جایی است که شهادت در انحصار زنان باشد.

۲- بگوییم شهادت زنان مانند شهادت مردان اعتبار دارد. این سخن موجب می‏شود که به جهت موارد مذکور از اعتبار قضا کاسته شود و به نوعی حقوق مردم تضییع گردد.

۳- راه حل معتدل: خداوندی که انسان‏ها را آفرید و به همه اسرار نهفته آگاه است، فرموده در اموری که مربوط به حقوق مردم است (حق النّاس، نه حقّ اللَّه) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده شود، لیکن به جهت محکم کاری دو شاهد زن در اموری که یک شاهد مرد لازم است، یا چهار شاهد زن در اموری که دو شاهد مرد لازم است، با شرایطی، ارزش و اعتبار دارد. این عین عدل و منطبق با نظام تکوینی است.

* پی نوشت‏ها:

۱٫ بقره (۲) آیه ۲۸۳٫
۲٫ دکتر سید رضا پاک نژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبران، ج ۱۹، ص ۲۸۰ – ۲۹۳٫
۳٫ روانشناسی رشد، ج اوّل، ص ۳۳۰، از انتشارات سمت.
۴٫ دکتر سید رضا پاک نژاد، همان، ص ۲۸۱٫
۵٫ همان، ص ۲۹۵٫
۶٫ کتاب نقد، ش ۱۲، ص ۵۹
منبع :  نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها
https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2017/12/شهادت.jpg 300 500 حسین تقی زاده حسین تقی زاده2018-01-02 12:21:142018-01-02 12:21:14شهادت دو زن برابر یک مرد

اخلاق عملی و نظری و منشأ اخلاق

برچسب ها: احساسات محبت فطرت تمایلات جنسی عقل وجدان اخلاق نظری اخلباق عملی منشأاخلاق

اخلاق در لغت

اخلاق بر وزن افعال، کلمه ای عربی و جمع خُلْق و خُلُق می باشد. خلق (به ضم ل(۱)ام و سکون آن) به معنی طبع و سجیه است.

اخلاق در اصطلاح

برای(۲) اخلاق، تعاریف اصطلاحی متعددی مطرح شده است که همه آنها در دو گروه قرار می گیرند:

  1. تعریف اخلاق به حالتی در نفس، مثل تعریف ابوعلی مسکویه رازی که می گوید: اخلاق حالتی است برای نفس، که انسان را بدون نیاز به فکر و تأمّل و تدبیر به سوی انجام افعال دعوت می کند.
  2. تعریف اخلاق به اصول، قواعد، ارزش ها(۳) و هنجارهایی در جامعه، مثل تعریف ابوالقاسم فنایی که می گوید: اخلاق عبارت است از هنجارها و ارزش هایی که راهنمای عمل اند. تعریف ویلیام فرانکنا از اخلاق «که اخلا(۴)ق را به نهاد اخلاقی زندگی معنا کرده است» هم در این گروه قرار می گیرد چون ایشان معتقدند نهاد اخلاقی زندگی، مجموعه ای از اصول و قواعدی است که برای هدایت و کنترل افراد جامعه به کار می رود.

اخلاق نظری و اخلاق عملی

اخلاق نظری عبارت است از مبانی و زیربناهای اخلاق و معیارهای خوبی و بدی. لذا علمی که از مبانی و زیربناهای اخلاق و معیارهای خوبی و بدی بحث می کند علم اخلاق نظری یا فلسفه اخلاق نامیده می شود. مسأله نسبی یا مطلق بودن اخلاق و مسأله حسن و قبح ذاتی و مصالح و مفاسد در این راستا مورد توجه قرار می گیرد.

مقصود از اخلاق عملی، آداب و دستورهای خاصی(۵)  است که در مسیر تزکیه و تهذیب، التزام به آنها ضرورت دارد و از طریق عمل ما را به هدف نزدیک می سازد. البته منظور از عمل در اینجا اعم از اعمال قلبی (مثل نیت، حبّ و بغض، سوء ظن و امثال آن) و اعمال بدنی است. لذا علمی که از آداب و دستورهای اخلاقی و مصادیق اخلاقیات بحث می کند علم اخلاق عملی نامیده می شود.

بررسی ریشه های اخلاق یا بایدها و نبا(۶)یدهادر ابتدا گفتنی است که واژه «ریشه» مترادف با معیار و منشأ نیز آورده شده است.

حال در ارتباط با ریشه ها و منشأ اخلاق و باید و نبایدهای آن بین اخلاق پژوهان چندین نظریه است، ما در اینجا به هر یک از آنها در حد مختصر اشاره می کنیم جهت مطالعه بیشتر به کتب منبع مراجعه فرمایید.

  1. ۱. محبت: عده ای ریشه اخلاق را محبت عنوان کرده اند:

محبت، ریشه اصلی شجره اخلاق و فضیلت مایه اساسی سجایای انسانی است. محبت خداوند به مردم و محبت مردم به خدا، حبّ پیغمبر و امام به امت، و حبّ امت به پیغمبر و امام، علاقه و محبت مسلمین به یکدیگر، سرمایه اساسی دین است. در آیات قرآن شریف و روایات اسلامی محبت، بسیار مهم تلقی شده تا جایی که حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ در ضمن حدیثی فرموده است: «هل الدّین الّا الحبّ ؟».

  1. وجدان: وجدان را ریشه اخلاق دانستن، (۷)نظریه معروف کانت است.

کانت فیلسوف معروف آلمانی است که در دنیا او را یکی از بزرگترین فلاسفه جهان و هم ردیف ارسطو و افلاطون در نبوغ می دانند و فیلسوف فوق العاده ای است. کانت کتابی دارد در باب عقل نظری و کتابی در باب عقل عملی، و در عقل عملی در باب اخلاق و ریشه اخلاق و فلسفه اخلاق بحث کرده است و بیشتر اهمیت حرف هایش هم در مسائل حکمت عملی و اخلاق عملی است. این مرد در فلسفه خودش معتقد است که فعل اخلاقی یعنی فعلی که انسان آن را به عنوان یک تکلیف، از وجدان خودش گرفته باشد. فعل اخلاقی یعنی فعلی که وجدان گفته “انجام بده” و انسان هم بدون چون و چرا ـ نه برای هدف و غرضی ـ صرفاً و صرفاً برای اطاعت امر و فرمان وجدان، آن را انجام می دهد. پس فعل اخلاقی یعنی فعلی که ناشی از فرمان وجدان است. او درباره وجدان و ضمیر انسان نظرات فراوانی دارد.

کانت می گوید معیار فعل اخلاقی این است (۸)که از وجدان انسان الهام بگیرد. او معتقد است که در انسان یک وجدان اخلاقی بسیار عالی وجود دارد. از این رو وجدان تکیه گاه او در فلسفه عملی اش می باشد.

استاد مطهری در ارزیابی این نظریه می فرماید(۹): بنابراین، آن که می گوید ریشه اخلاق در وجدان انسان است حرفش، هم راست است و هم راست نیست. راست است به این معنی که واقعاً قلب انسان اینها را به او الهام می کند. اما راست نیست به این معنی که انسان خیال کند وجدان، حسی است مستقل از حس خداشناسی و کارش این است که برای ما تکلیف معین می کند بدون اینکه مکلّفی را به ما شناسانده باشد. مکلّف هم خودش است، خودش مستقلًا برای ما تکلیف معین می کند و ما باید تکلیف او را بشناسیم.

  1. فطرت: عده ای براین باورند که ریشه مفاهیم اخلاق(۱۰) در فطرت و سرشت و ذات آدمیان است، درک مفاهیم اخلاقی، از ویژگی های وجودی انسان است. انسان ها بر صورت اخلاقی خداوند آفریده شده اند، به عبارتی دست کم برخی از اصول اخلاقی مورد پذیرش انسان ها، قابل تعلیم و آموزش نیستند. مثلاً افلاطون معتقد بود که انسان در بدو تولد، همه چیز را می داند. زیرا نفس آدمی پیش از تولد در عالم مثل بوده است.
  2. عقل: نظریه فلاسفه و حکمای مسلمان۱۱٫

استاد مطهری می نویسد:

«این نظریه از لابلای کلمات حکمای اسلامی پیدا می شود. آنها ملاک اخلاق را عقل، ولی عقل آزاد یا آزادی عقلی می دانند. این مطلب را به این شکلی که عرض می کنم، شما در کتب آنها معمولًا پیدا نمی کنید و ما از لابلای کلمات (فلاسفه اسلامی) مخصوصاً صدرالمتألهین به دست آورده ایم. این نظریه مبتنی بر همان اصل روح مجرّد است.

این آقایان معتقدند که گوهر انسان آن قوّه عاقله انسان است. جوهر انسان عقل انسان است، و کمال و سعادت نهایی و واقعی انسان سعادت عقلی است. سعادت عقلی یعنی چه؟ یعنی معارف. یعنی انسان در آن آخرین حدی که برای او ممکن است، به معارف الهی آشنا بشود و عالم وجود را آنچنان که هست دریافت کند».

استاد مطهری می افزاید: «اساس اخلاق (۱۲) از نظر علمای اسلامی عدالت است. اینکه چرا عدالت را اساس می دانند؟ ریشه اش این است: گفته اند اخلاق این است که حاکمِ بر وجود انسان طبیعت نباشد، یعنی شهوت و غضب و هیچ یک از غرایز طبیعی نباشد، وهم و قوّه واهمه نباشد، خیال نباشد. حاکم بر وجود انسان عقل باشد، و اگر حاکم عقل باشد، عقل به عدالت در انسان حکم می کند… عقل انسان آزادانه بتواند به بدن و قوا فرمان بدهد و مثلًا بگوید: اینجا برو، آنجا نرو، این مقدار استفاده کن، آن مقدار استفاده نکن (و خلاصه) فرمان عقل در بدن حاکم مطلق باشد. از نظر اینها نیز ریشه اخلاق برمی گردد به عدالت و توازن، اما توازن برای آزادی عقل. و در واقع اخلاق از نظر این حکما از مقوله آزادی است به یک معنا و از مقوله حاکمیت عقل است به معنی دیگر، که اگر آزادی بگوییم می شود آزادی عقلی».

اخلاقیون می گویند ریشه همه اخلاق ها عدالت(۱۳) است، و عدالت را به موزون بودن تفسیر می کنند و آنگاه اخلاق فاضله را حد وسط قرار می دهند، یعنی اخلاق موزون.

البته برخی فلاسفه غرب نیز ریشه اخلاق (۱۴) را عقل دانسته اند.

آنها نظریه وجدانی بودن ریشه های اخلاقی را رد کرده و گفته اند: ریشه اخلاق در نهایت، عقل انسان است. یعنی آن ریشه های دیگر غلط است، وجدانی هم که کانت می گوید اساس ندارد، اینکه انسان غیرخواه بشود، انسان دوست بشود، نوع پرست بشود، همه اینها خیالات است. انسان هیچ وقت این جور نمی شود. اخلاق، اخلاق هوشیارانه است. یعنی یک انسان عاقل وقتی که در جامعه قرار گرفت، این قدر عقلش به او می گوید که تو اگر بنا بشود فقط به فکر خودت باشی رفیقت هم مثل تو خواهد بود، او هم فقط به فکر خودش است، آن یکی هم به فکر خودش است. وقتی همه در فکر شخص خودمان باشیم، من می خواهم آنچه را که شما دارید از شما بگیرم، شما می خواهید آنچه را که من دارم از من بگیرید. بعد من می بینم این به ضرر من است، شما هم می بینید این به ضرر شماست، با همدیگر توافق می کنیم و می گوییم من حدود و حقوق تو را رعایت می کنم، تو هم حدود و حقوق مرا رعایت کن. از اینجا اخلاق پیدا می شود. اخلاق یعنی آن سلسله اصولی که منافع افراد را بهتر از همه تأمین می کند.

به ظاهر این نظریه برتراند راسل است (۱۵) که یک مادی مسلک است. استاد مطهری در تبیین نظریه او آورده است.

او اخلاق را از مقوله هوشیاری می داند: هر اندازه انسان جاهل باشد به عکس العمل کارهایش توجه ندارد و دنبال منافع فردی می رود، و هر اندازه عالم تر و هوشیارتر باشد، به عکس العمل ها بیشتر توجه داشته باشد… بیشتر کوشش می کند که منفعت خودش را با منافع دیگران تطبیق بدهد. پس اخلاق یعنی خودپرستی عاقلانه و هوشیارانه، و ریشه اخلاق را باید در هوشیاری و عقل جستجو کرد. و لذا از نظر این آدم، ما برای اینکه اخلاق خوب به جامعه بیاوریم پیوسته باید جامعه را داناتر و دانشمندتر کنیم و مردم را به عکس العمل ها و لوازم فعل ها و کارهای شان آگاه تر نماییم. در این صورت اخلاق بهتر در میان مردم پیدا می شود. که این نظریه بیشتر با عبارت قبلی منطبق است(۱۶).

در نقد این نظریه نیز مطهری می نویسد: نظریه راسل بر ضد انسان دوستی است و برخلاف شعارهای خود اوست. این نظریه ریشه اخلاق را زیرکانه زده است. بنا بر نظریه جناب راسل، اخلاق فقط در جایی می تواند اخلاق باشد که انسان نگران عکس العمل سوء دیگران بر ضد منافع خودش باشد… .

  1. اوامر و نواهی الهی: عده ای از اخلاق نویسان(۱۷) ، ریشه اخلاقی بودن فعل را، اوامر ونواهی دینی می دانند. پس ما نمی توانیم اخلاق علمی، فلسفی و عقلی داشته باشیم. فقط و فقط می توانیم اخلاق مذهبی داشته باشیم.

این نظریه منسوب به اشاعره است،نظر اشاعره (۱۸) براین است که منشأ و ریشه احکام اخلاقی می بایست موجودی متعالی تر و فراتر از انسان باشد تا شایستگی امر و نهی داشته و سزاوار آن باشد که انسان از او فرمان ببرد. این موجود متعالی که منشأ احکام اخلاقی می باشد، کسی جز خداوند تبارک و تعالی نیست. اما فراتر از حکم و خواست او، هیچ واقعیت بیرونی نمی توان یافت که اساس و مبنای حکم و اراده الهی باشد.

بنابراین، اینکه بعضی افعال ممدوح است و برخی دیگر مذموم، تنها به این علت است که خداوند به دسته اول امر کرده و از دسته دوم نهی نموده است. به عبارت دیگر ملاک حسن و قبح، همان امر و نهی خداوند متعال است و صرف نظر از امر و نهی او خوب و بدی وجود ندارد و بدین ترتیب گفته می شود که اشاعره منکر حسن و قبح ذاتی اشیاء هستند. و بنا بر آن که اشیاء ذاتاً دارای جهات حسن و قبح نیستند، برای اثبات حسن یا قبح یک کار، نیز نمی توان به واقعیات عینی استناد کرد. مثلاً نمی توان در اثبات بدی ناپسندی «دروغ» به این واقعیت که دروغ، اعتماد مردم به یکدیگر را سست می کند و… توسل جست بلکه کافی است ـ و تنها راه همین است ـ که در آیات و احادیث به جستجوی نهی خداوند از دروغ بپردازیم.

اشاعره بر این باورند که امر و نهی خداوند است(۱۹) که موجب پیدایش مفاهیم اخلاقی می شود، به عقیده آنها «خوب» یعنی متعلق امر الهی بودن و «بد» یعنی متعلق نهی خداوند.

  1. احساسات. نظریه هیوم: هیوم نیز با نظریه (۲۰) عقل دانستن ریشه اخلاق مخالفت کرده و بر این باور است که

افعال اخلاقی ما متعلق عقل نمی تواند باشد، و بدی و خوبی کذب و صدق ناشی از سازگاری و ناسازگاری با عقل نیست. اعتقاد هیوم بر این است که اخلاقیات از حس اخلاقی یا حسی درونی برمی آیند(۲۱). به تعبیر دیگر، عواطف و احساسات آدمی مبنا و منشأ تمایزات اخلاقی اند. او می گفت که در مقام عمل به احکام اخلاقی، آنچه انگیزه ایجاد می کند و آدمی را به فعل یا ترک فعل وا می دارد عبارت است از عواطف و احساسات و انفعالات، نه عقل. به نظر وی، آنچه خوب و بد را تعیین می کند احساسات و عواطف است، نه عقل.

  1. واقعیت خارجی: مطابق این رای، مفاهیم اخلاقی(۲۲)، واقعیات خارجی و عینی هستند که بوسیله عقل یا شهود درک می شوند. یعنی ما به ازای مفاهیم اخلاقی، بخشی از جهان خارجی و عینی است. خوبی در یک فعل اخلاقی، درست مانند حُسنی است که در اشیاء وجود دارد، همان طور که زیبائی گل واقعیتی است که عقل انسان درک وکشف می کند.
  2. انشاء و اعتبار: دسته ای از فیلسوفان اخلاق چنین گمان کرده اند که منشأ پیدایش مفاهیم اخلاقی، انشا و اعتبار است. (۲۳) یعنی مفاهیم اخلاقی هیچ ریشه ای در واقعیات عینی و خارجی نداشته و صرفاً انشائات و جعلی هستند که از خواست گوینده نشأت گرفته اند. پیروان مکتب جامعه گرایی از حامیان این نظریه هستند، که معتقدند منشأ مفاهیم اخلاقی، عقل و آگاهی جمعی است.
  3. تمایلات جنسی: فروید همان طوری که همه حوادث اجتماع را با غریزه جنسی تحلیل و توجیه می کرد(۲۴)، خواست دین را هم از این راه توجیه کند و نتیجتاً گفت: بشر در اجتماع از نظر جنسی محرومیت هایی پیدا می کند که موجب می شود غریزه عقب رانده شده و به شعور ناخودآگاه برود… او همچنین می گفت که ریشه اخلاق هم تمایلات جنسی است، علم هم ریشه اش جنسی است.

و نظریات دیگر

 

«نظریه عرفانی اخلاق بر این است که ارزش های اخلاقی ریشه در تجربه عرفانی دارند»(۲۵).

نظریه اصطلاحاً «عاطفی» اخلاق بر این است که اخلاقیات از عواطف ـ که ذهنی ـ شخصی و اعتباری است نشأت می گیرد. (۲۶)

پیشامدهایی احیاناً تلخ و ناگوار و ظالمانه(۲۷)

استاد مطهری به مناسبتی در لابلای مباحث می فرماید: ««ویل دورانت با اینکه ریشه اخلاق را نه طبیعت بلکه پیشامدهایی که احیاناً تلخ و ناگوار و ظالمانه بوده است می داند، مدعی است که این اخلاق هر چند معایبی دارد اما چون مظهر انتخاب اصلح در مسیر تکامل است، بهتر این است حفظ شود».

نظریه افلاطون: افلاطون می گفت ریشه اخلاق زیبایی روح است(۲۸)، البته وی ریشه آن زیبایی را تعادل می دانست.

خاتمه آن که در مکتب اخلاقی اسلام، ریشه های اخلاق، در فطرت، عقل و آموزه های دینی دانسته شده است. (۲۹)

شاید همه این نظریات را بتوان در سه گروه وظیفه گرایی، نتیجه گرایی و غایت گرایی گنجاند.

پی نوشتها

  1. علت اینکه کلمه خلق همیشه به صورت جمع به کار برده می شود دوری از مشتبه شدن دو لفظ خُلق و خَلق است. (تهذیب الاخلاق، ترجمه علی اصغر حلبی، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ اول، ۱۳۸۱ش، ص۱۱).
  2. ر.ک: ابن منظور، محمّد، لسان العرب، بیروت، دارصادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق، ج۱۰، ص۸۷٫
  3. مسکویه رازی، ابوعلی، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، قم، طلیعه النور، چاپ اول، ۱۴۲۶ق، ص۱۱۵٫
  4. فنایی، ابوالقاسم، دین در ترازوی اخلاق، تهران، مؤسّسه فرهنگی صراط، چاپ اول، ۱۳۸۴ش، ص۵۱٫
  5. ر.ک: مهدوی کنی، محمدرضا، نقطه های آغاز در اخلاق عملی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم، ۱۳۷۶ش، ص۱۵٫
  6. همان.
  7. الحدیت ـ روایات تربیتی، ج۳، ص۱۸۲٫
  8. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۳۳۴٫
  9. همان، ج۲۱، ص۴۳۷٫
  10. همان، ج۲۲، ص۳۸۴٫
  11. مصباح، مجتبی، فلسفه اخلاق، ص۴۶ـ۴۷٫
  12. مجموعه آثار، همان، ج۲۲، ص۴۸۰٫
  13. همان، ج۲۲، ص۴۸۱ـ۴۸۲٫
  14. همان، ج۲۲، ص۵۹۱٫
  15. همان، ج۲۱، ص۴۳۸٫
  16. همان، ج۲۲، ص۴۸۵٫
  17. همان، ج۲۲، ص۴۸۶٫
  18. همان، ج۲۲، ص۶۰۱٫
  19. فلسفه اخلاق، همان، ص۴۹ـ۵۰٫
  20. همان، ص۴۵٫
  21. شیدان، ص۲۱۳٫
  22. همان، ص۲۳۳٫
  23. فلسفه اخلاق، همان، ص۴۴٫
  24. همان، ص۴۵٫
  25. مجموعه آثار، همان، ج۳، ص۳۹۲٫
  26. چترچی، نوشین، دانش اخلاق و دانش ها، ص۹۳٫
  27. همان، ص۹۳٫
  28. مجموعه آثار، همان، ج۱۹، ص۶۳۵٫
  29. همان، ج۲۲، ص۶۱۲٫

منبع: نرم افزار پاسخ ۲ مرکز مطالعات حوزه.

 

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2017/09/محبت.jpg 300 500 حمید رفیعی حمید رفیعی2017-09-28 13:35:282017-09-28 13:35:28اخلاق عملی و نظری و منشأ اخلاق

سخنى با جوانان

برچسب ها: تربیت‏ جوانان احساسات عواطف رضا فرهاديان دوران جوانی اندیشه جوان فکر جوان

 رضا فرهادیان

روح کنجکاو و فعال جوان، همیشه در صدد جستجو و آشنایى با پدیده‌هاى اطراف و پیرامون خویش است. جوان، بنا به موقعیتى که دارد، محیطى که در آن زندگى می‌کند، شرایط زمانى خاصى که در آ ن به سر مى برد و با دوستانى که نشست و برخاست دارد، همه زمینه‌هاى شکل گیرى شخصیت او را فراهم می‌کند.

اندیشه و فکر جوان، همواره تحت تأثیر عوامل درونى وبیرونى اوست که هر لحظه به شکلى توجه او را به خود جلب کرده و سیر افکار و اندیشه‌هایش را به سوى خود می‌کشاند.

کشش جوان به‌سوى کارها، فعالیتها، رویدادها، افراد، انجمنها و محافلِ پیرامونش، حاکى از نیازهاى جسمى و روانى اوست که به‌صورت انگیزه‌ها و خواسته‌ها، موجب حرکت و جنب و جوش وى به طرف نیاز و خواسته‌اش مى شود.

جوان گاهى به خود، به آینده خود، به نیازمندیهاى خود، به محیط پیرامون خود، به دوستانی  که با او در ارتباط ‌اند و به سخنان و برخوردى که والدین با او دارند،می‌اندیشد. زمانى هم غرق  در شناخت پدیده‌ها و شگفتیهاى عالم طبیعت می‌شود و به مظهر آیات و خالق طبیعت می‌اندیشد. زمانى دیگر به شخصیتهاى بزرگ، شخصیتهایى که در جامعه و تاریخ تحولى عظیم به‌وجود آورده‌اند. لحظه‌اى بعد پرنده خیالش به محیط خانه  و مدرسه بر می‌گردد و از برخوردی  که با دیگران  داشته و متأثر شده است، از رفتار و واکنش خود با دیگران تعجب می‌کند. گاهى از خود رضایت دارد و خود را از دیگران برتر مى داند و فکر می‌کند که دیگران احساسات او را درک نمی‌کنند و زمانى یأس و دلسردى در اوراه مى یابد و احساس کمبود می‌کند و خود را از دیگران کمتر می‌بیند. از پرخاشگری‌هایى که نسبت به دیگران داشته، نگران و ناراحت است. از عهدشکنی‌هاى خود، از این که در مقابل تمایلات و هوسهایش زود تسلیم می‌شود و از ا ینکه نمى تواند تصمیم بگیرد و اراده اش ضعیف است، سخت شرمنده است.

همه این حالات و نوسانات روحى و روانى، از ویژگیهاى دوران جوانى است که ذهن او را به خود مشغول مى دارد؛ زیرا کودک و نوجوان دیروز، یک‌باره  خود را در موقعیت  تغییریافته  و پرمسؤولیت امروز می‌یابد و نمی‌داند چه کار کند. ذهنش او را وادار می‌کند که از خود بپرسد که من کیستم؟ این خواسته‌ها و تمایلات در من براى چیست؟ در برخورد با دیگران  چگونه  باید باشم؟ چگونه خود را کنترل کنم؟ تا چه حد خشم خود را فرو برم؟ چگونه زندگى کنم که رفتارم موجب رضاى خدا و احترام مردم باشد تا از آرامش روانى برخوردار باشم؟ و چگونه باشم تا دوستان خوبم مرا بپذیرند؟. همه این سؤالها او را به این دو پرسش اساسى می‌کشاند که:

۱ـ من کیستم؟

۲ـ چگونه باید باشم؟

این سؤالها و سؤالهایى از این قبیل ما را به این حقیقت راهنمایى می‌کند که:

تا نیابى معرفت بر نفس خویش              

ره نیابد نفس تـو گامى به پیـش

تأمل در خویشتن و تفکر درباره رفتار خود، ازآنجا که انسان موجودى است داراى حب ذات و دوستدار خود، او را به سوى آن موضوع اصلى سوق می‌دهد که به خود بپردازد و در صدد شناختن نیروهاى درونى خویش و کمالاتى که باید به آنها دست یابد، باشد.

اهداف خودشناسى

۱ـ چون انسان ذاتاً خود خواه است، در شرایط عادى قادر به دیدن عیبها و نقصهاى خود نیست. خود شناسى راه را براى تهذیب و پالایش و زمینه را براى قضاوت صحیح درباره رفتار و اعمال خود هموار می‌کند.

۲ـ با خود شناسی، انسان می‌تواند خود را ارزیابى و تحلیل کند، خصلت‌هاى منفى را از خود دور کرده و در صدد تقویت جنبه‌هاى مثبت باشد.

۳ـ با خود شناسی، مى تواند به فعالیتهاى روزمره زندگى شکل و جهت صحیح بخشد و زمینه را براى بهره‌بردارى از استعدادها و نیروهاى خویش فراهم کند.

۴ـ با خود شناسی، انسان با نحوه نظارت بر غرایز و عواطف خویش آشنا می‌شود. در می‌یابد که چگونه سرمایه‌هاى وجودى خویش و فرصتهایى که در مراحل زندگى به‌دست مى آورد، کمال بهره‌بردارى را بنماید تا در موقعیتهاى حساس پیش‌بینى لازم را جهت به کارگیرى معیارهاى دینى در مقام اتخاذ تصمیم‌ها و واکنش‌هاى مناسب نشان دهد تا از بروز هر گونه  اختلالات روحى و روانى جلوگیری کند و بر غرایز که حاکمیت نیرومندى بر انسان دارند فایق آید.

۵ ـ انسان، با خودشناسى و خودسازى، مى تواند از چنگال خصلت‌هاى پلیدی  چون خود‌خواهی، حرص، آز، کینه، حسد، بخل‌و هر گونه عادت بد، رهایى یابد و در شناخت خویش و قدرت‌هاى روحى در سیر به کمال و عروج به عالم ملکوت که همواره مردان حق پیشگام آن بوده‌اند، دست یابد.

آیات

۱ـ «یا اَیّها الّذین آمنوا علیکم اَنفُسَکُم؛ اى کسانى که ایمان آورده‌اید، بر شما باد که به خویشتن بپردازید».( سوره مائده، آیه ۱۰۵)

۲ ـ «و فى اَنْفُسِکُمْ اَفَلا تُبْصِرُون؛ چرا دربارهٔ نفس خود نمی‌اندیشید؟». ( سوره ذاریات، آیه ۲۱)

۳ ـ «وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ؛ و مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند، خدا هم خودشان را از یادشان برد». ( سوره حشر، آیه ۱۹)

پیام آیات

۱ـ اهمیت شناخت و معرفت نفس خویش.

۲ـ تأکید خداوند برتدبیر دربارهٔ خود و خودسنجى و خودشناسی.

۳ـ عدم خودشناسى موجب خدا ناشناسى می‌شود.

توضیح

انسان در اساس، همه تلاشها و فعالیتهاى روزانه‌اش را براى تأمین خواسته‌ها و نیازمندیها و منافع و مصالح خود انجام مى دهد. بنابراین، براى او شناختن منشأ رفتار و اعمال و آشنایی  با نحوهٔ‌ نظارت تمایلات و خواسته‌ها مقدم بر همه مسائل است. از این جهت است که على(علیه السلام) مى فرماید: «در شگفتم از کسى که گمشده‌اش را می‌جوید، در حالى که خود را گم کرده و نمی‌جویدش». (۱)

و نیز می‌فرماید:

«بزرگترین نادانی، نشناختن خویشتن است». (۲)

و نیز می‌فرماید:

«بزرگترین کامیابى و سعادت از آن کسى است که به خود شناسى نایل شود». (۳) و باز مى فرماید: «کسى که خود را شناخت پروردگار خود را نیز خواهد شناخت». (۴)

به همین جهت است که قرآن مجید خطاب به همهٔ مؤمنان می‌فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید، بر شما باد که به خویشتن بپردازید.» (۵) و در جاى دیگر به ا نسانها هشدار می‌دهد که: «چرا درباره نفس  خود نمى اندیشید؟». (۶)

در قرآن، علت فراموشی و غفلت  از یاد خدا را همان فراموش کردن خود و توجه نداشتن به حقیقت وجودى خویشتن می‌داند و آن را به عنوان عقوبت این گناه معرفى مى کند:

«و مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند، خدا هم خودشان را از یادشان برد».

پاورقى‌ها

۱ و ۲ و ۳ ـ کلمات قصار؛ غررالحکم

۴ ـ من عرف نفسه، عرّف ربّه

۵ـ (سوره مائده ، آیه ۱۰۵).

۶ـ (سوره ذاریات، آیه ۲۱).

منبع: مجله بشارت؛ نشریه قرآنى ویژه جوانان

https://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2015/09/سخنی-با-جوانان.jpg 300 500 حسین تقی زاده حسین تقی زاده2016-03-12 14:49:472018-07-07 09:33:07سخنى با جوانان

مطالب اخیر

ابوالقاسم غروی تبریزی

سیره سیاسی امام رضا علیه السلام در برخورد با حکومت جور.

به دو دلیل نباید با بیمارمان همدردی کنیم!

مراسم عاشورا در میان اهل سنت

تأثیر آموزش مدیریت استرس بر شدت افسردگی در مبتلایان به دیابت نوع ۲

پرتوى از خورشید سامرّا امام حسن عسکری (ع)

اعزام مسلم بن عقیل (ع) به سوى کوفه ۱۵ رمضان

آیا انفاق به والدین واجب است؟

رویکردهاى اخلاقى- معنوى در سده هاى نخست

منابع اجتهاد در فقه شیعه

حسین شب زنده دار(ره)

دلایل گرایش به جنس مخالف

گزارشی ازنامه‌های پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله.

نقش خانواده و نهادهاى اجتماعى در تربیت قرآنى فرزندان

نماز امام زمان علیه السلام

بررسی نگرش نسبت به ادامه تحصیل پس از ازدواج و تأثیر آن بر تصمیم‌گیری درباره فرزندآوری (مطالعه زنان در شرف ازدواج شهرستان نیشابور)

farsi@al-shia.org

AlShia_Support

آدرس: قم، خیابان شهید فاطمی، مقابل کوچه 21 پلاک 294

تلفن تماس: 37745111-025

فکس : 37742073-025

بایگانی

  • ژوئن 2020
  • می 2020
  • آوریل 2020
  • مارس 2020
  • فوریه 2020
  • ژانویه 2020
  • دسامبر 2019
  • نوامبر 2019
  • اکتبر 2019
  • سپتامبر 2019
  • آگوست 2019
  • جولای 2019
  • ژوئن 2019
  • می 2019
  • آوریل 2019
  • مارس 2019
  • فوریه 2019
  • ژانویه 2019
  • دسامبر 2018
  • نوامبر 2018
  • اکتبر 2018
  • سپتامبر 2018
  • آگوست 2018
  • جولای 2018
  • ژوئن 2018
  • می 2018
  • آوریل 2018
  • مارس 2018
  • فوریه 2018
  • ژانویه 2018
  • دسامبر 2017
  • نوامبر 2017
  • اکتبر 2017
  • سپتامبر 2017
  • آگوست 2017
  • جولای 2017
  • ژوئن 2017
  • می 2017
  • آوریل 2017
  • فوریه 2017
  • ژانویه 2017
  • نوامبر 2016
  • اکتبر 2016
  • سپتامبر 2016
  • آگوست 2016
  • ژوئن 2016
  • می 2016
  • آوریل 2016
  • مارس 2016
  • فوریه 2016
  • ژانویه 2016
  • دسامبر 2015
  • نوامبر 2015
  • اکتبر 2015
  • سپتامبر 2015
  • آگوست 2015
  • جولای 2015
  • ژوئن 2015
  • می 2015
  • آوریل 2015
  • مارس 2015
  • فوریه 2015
  • ژانویه 2015
  • دسامبر 2014
  • نوامبر 2014
  • اکتبر 2014
  • سپتامبر 2014
  • آگوست 2014
  • جولای 2014
  • ژوئن 2014
  • آوریل 2014
© کپی رایت - الشیعه
رفتن به بالا