امام صادق علیه السلام از منظر دانشوران اهل سنت
اشاره:
درباره عظمت امام صادق(ع) نه تنها توسط شیعیان به فراوانى سخنگفته شده است، بلکه دراین باره جمع کثیرى از دانشوران و بزرگاناهل سنت و جماعت لب به سخن گشودهاند. پیشوایان مذاهب اهل سنت،عالمان نامدار اسلامى و صاحب نظران زبردست در بارهى برجستگیهایعلمى، عملى، اخلاقى، کرامت و عظمت آن امام هدایت، امام جعفرصادق(ع) بسیار سخن گفتهاند. اینک در این نوشتار به طور گذرا بهبیان برخى از این اظهار نظرها و اعترافات میپردازیم.
ابوحنیفه و امام صادق(ع)
«نعمان بن ثابتبن زوطى» معروف به «ابوحنیفه» (۸۰ ۱۵۰ه. ق.) پیشواى فرقهى حنفى که از نظر زمانى معاصر با امامصادق(ع) بود، دربارهى عظمت امام صادق(ع) اظهارات و اعترافاتخوبى دارد. از جمله دربارهى آن حضرت گفت:
«مارایت افقه من جعفربن محمد و انه اعلم الامه»
من فقیهتر و داناتر از جعفربن محمد ندیدهام. او داناترین فرداین امت است. (۱)
در زمان امام صادق(ع) منصور دوانقى، خلیفهى مقتدر عباسى، قدرتسیاسى را در اختیار داشت، او همواره از مجد وعظمتبنیعلى وبنیفاطمه به ویژه امام صادق(ع) رنج میبرد و براى رهایى از اینرنج گاهى ابوحنیفه راتحریک میکرد که در برابر امام صادق(ع)بایستد; منصور عباسى او را به عنوان مهمترین دانشوران عصرتکریم میکرد تا شاید بتواند برمجد و عظمت علمى امام جعفربنمحمد(ع) فائق آید.
در این رابطه خود ابوحنیفه نقل میکند و میگوید:
«روزى منصور دوانقى کسى را نزد من فرستاد و گفت: اى ابوحنیفه!مردم شیفتهى جعفربن محمد شدهاند، او در بین مردم از پایگاهاجتماعى وسیعى بهرهمند است، تو براى این که پایگاه جعفربن محمدرا خنثى کنى و در دید مردم از عظمت او به خصوص از عظمت علمیاو بکاهى، چند مسالهى پیچیده و غامض را آماده کن و در وقتمناسب از او بپرس تا بلکه باناتوان شدن جعفربن محمد از پاسخگویى، او را تحقیر نمایى و دیگر، مردم شیفتهى او نباشند و ازاو فاصله بگیرند.
در همین رابطه من چهل مسالهى مشکل را آماده کردم و در یکى ازروزها که منصور در «حیره» بود و مرا طلبید، به حضورش رسیدم.همین که وارد شدم، دیدم جعفربن محمد در سمت راستش نشسته است،وقتى که چشمم به آن حضرت افتاد، آن چنان تحت تاثیر ابهت وعظمت او قرار گرفتم که از توصیف آن عاجزم. با دیدن منصورخلیفهى عباسى آن ابهتبه من دست نداد، در حالى که منصور خلیفهاست و خلیفه به جهت این که قدرت سیاسى در اختیارش ستبایدابهتداشته باشد. سلام گفتم و اجازه خواستم تا درکنارشان بنشینم;خلیفه با اشاره اجازه داد و در کنارشان نشستم. آن گاه منصورعباسى به جعفربن محمد نگاه کرد و گفت:
ابو عبدالله! ایشان ابوحنیفه هستند.
او پاسخ داد: بلى، او را میشناسم. سپس منصور به من نگاهى کرد وگفت: ابوحنیفه! اگر سوالى دارى از ابوعبدالله، جعفربن محمدبپرس و با او در میان بگذار. من گفتم: بسیار خوب. فرصت راغنیمتشمردم و چهل مسالهاى را که از پیش آماده کرده بودم، یکیپس از دیگرى با آن حضرت درمیان گذاشتم. بعد از بیانهرمسالهاى، امام صادق(ع) در پاسخ آن بیان میفرمود:
عقیدهى شما در این باره چنین و چنان است، عقیدهى علماى مدینهدر این مساله این چنین ا ست و عقیدهى ماهم این است.
در برخى از مسائل آن حضرت با نظر ما موافق بود و در برخى هم بانظر علماى مدینه موافق بود و گاهى هم با هردو نظر مخالفت میکردو خودش نظر سومى را انتخاب میکرد و بیان میداشت.
من تمامى چهل سؤال مشکلى را که برگزیده بودم یکى پس از دیگریبا او در میان گذاشتم و جعفربن محمد هم بدین گونهاى که بیان شدبه جملگى آنها، با متانت تمام و با تسلط خاصى که داشت پاسخگفت.»
سپس ابوحنیفه بیان داشت:
«ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس»
«همانا دانشمندترین مردم کسى است که به آراء و نظریههاى مختلفدانشوران در مسائل علمى احاطه و تسلط داشته باشد.» و چونجعفربن محمد این احاطه را دارد، بنابراین او داناترین فرداست.» (۲)
همو دربارهى عظمت علمى امام صادق(ع) بیان داشت:
«لولا جعفربن محمد ما علم الناس مناسک حجهم.» (۳)
اگر جعفربن محمد نبود، مردم احکام و مناسک حجشان رانمیدانستند.
مالک بن انس و امام صادق(ع)
مالک بن انس (۱۷۹۹۷ ه .ق) یکى از پیشوایان چهارگانهى اهلسنت و جماعت و رئیس فرقهى مالکى است که مدتى افتخار شاگردیامام صادق(ع) نصیب وى شد. (۴) او در بارهى عظمت و شخصیت علمیو اخلاقى امام صادق(ع) چنین میگوید:
«ولقد کنت آتى جعفربن محمد و کان کثیرالمزاح و التبسم، فاذاذکر عنده النبی(ص) اخضر و اصفر، و لقد اختلفت الیه زمانا وماکنت اراه الا على ثلاث خصال: اما مصلیا و اما صائما وامایقراء القرآن. و ما راءیته قط یحدث عن رسول الله(ص) الا علیالطهاره و لا یتکلم فى مالا یعنیه و کان من العلماءالزهاد الذینیخشون الله و ماراءیته قط الا یخرج الوساده من تحته و یجعلهاتحتى.» (۵)
«مدتى به حضور جعفربن محمد میرسیدم. آن حضرت اهل مزاح بود.
همواره تبسم ملایمى برلبهایش نمایان بود. هنگامى که در محضر آنحضرت نام مبارک رسول گرامى اسلام(ص) به میان میآمد، رنگرخسارههاى جعفربن محمد به سبزى و سپس به زردى میگرایید. در طولمدتى که به خانهى آن حضرت آمد و شد داشتم، او را ندیدم جز اینکه در یکى از این سه خصلت و سه حالتبه سر میبرد، یا او را درحال نماز خواندن میدیدم و یا در حالت روزهدارى و یا در حالتقرائت قرآن.
من ندیدم که جعفربن محمد بدون وضو و طهارت از رسول خدا(ص)حدیثى نقل کند. من ندیدم که آن حضرت سخنى بیفایده و گزافبگوید. او از عالمان زاهدى بود که از خدا خوف داشت. ترس از خداسراسر وجودش را فراگرفته بود.
هرگز نشد که به محضرش شرفیاب شوم، جز این که زیراندازى کهزیرپاى آن حضرت گسترده شده بود، آن را از زیرپایش برمى داشت وزیر پاى من میگستراند.»
مالک بن انس دربارهى زهد و عبادت و عرفان امام صادق(ع) بیانداشت:
به همراه امام صادق(ع) به قصد مکه و براى انجام مناسک حج ازمدینه خارج شدیم. به مسجد شجره که میقات مردم مدینه است،رسیدیم. لباس احرام پوشیدیم، در هنگام پوشیدن لباس احرام تلبیهگویى یعنى گفتن: «لبیک اللهم لبیک» لازم است. دیگران طبقمعمول این ذکر را بر زبان جارى میکردند.»
مالک میگوید: من متوجه امام صادق(ع) شدم، دیدم حال حضرت منقلباست. امام صادق(ع) میخواهد لبیک بگوید ولى رنگ رخسارهاش متغیرمیشود. هیجانى به امام دست میدهد و صدا در گلویش میشکند، وچنان کنترل اعصاب خویش را از دست میدهد که میخواهد بیاختیار ازمرکب به زمین بیفتد. مالک میگوید: من جلو آمدم و گفتم: ایفرزند پیامبر! چارهاى نیست این ذکر را باید گفت. هر طورى کهشده باید این ذکر را بر زبان جارى ساخت. حضرت فرمود:
«یابن ابیعامر! کیف اجسر ان اقول لبیک اللهم لبیک و اخشى انیقول عزوجل لا لبیک و لا سعدیک.»
اى پسر ابیعامر! چگونه جسارت بورزم و به خود جرات و اجازهبدهم که لبیک بگویم؟ «لبیک» گفتن به معناى این است کهخداوندا، تو مرا به آن چه میخوانى با سرعت تمام اجابت میکنم وهمواره آمادهى انجام آن هستم. با چه اطمینانى با خداى خود اینطور گستاخى کنم و خود را بندهى آماده به خدمت معرفى کنم؟! اگردر جوابم گفته شود: «لالبیک و لاسعدیک» آن وقت چه کنم؟ (۶)
همو در سخنى دیگر درباره فضیلت و عظمت امام صادق(ع) میگوید:
«ما راءت عین و لا سمعت اذن و لا خطر على قلب بشر افضل منجعفربن محمد» (۷)
هیچ چشمى ندیده است و هیچ گوشى نشنیده است و به قلب هیچ بشریخطور نکرده است، مردى که با فضیلتتر از جعفربن محمد باشد.
دربارهى مالک بن انس نوشتهاند:
«و کان مالک بن انس یستمع من جعفربن محمد و کثیرا مایذکر منسماعه عنه و ربما قال حدثنى الثقه یعنیه.»
مالک بن انس از جعفربن محمد سماع حدیث مینمود و بسیار آن چه راکه از او سماع میکرد، بیان مینمود و چه بسا میگفت: این حدیث رامرد ثقه به من حدیث کرده است که مرادش جعفربن محمد بود. (۸)
حسین بن یزید نوفلى میگوید:
«سمعت مالک بن انس الفقیه یقول والله ما راءت عینى افضل منجعفربن محمد(ع) زهدا و فضلا و عباده و ورعا. و کنت اقصدهفیکرمنى و یقبل على فقلت له یوما یاابن رسول الله ما ثواب منصام یوما من رجب ایمانا و احتسابا فقال (و کان والله اذا قالصدق) حدثنى ابیه عن جده قال قال رسول الله(ص) من صام یوما منرجب ایمانا و احتسابا غفرله فقلت له یا ابن رسول الله فى ثوابمن صام یوما من شعبان فقال حدثنى ابیعن ابیه عن جده قال قالرسول الله(ص) من صام یوما من شعبان ایمانا و احتساباغفرله.» (۹)
از مالک بنانس فقیه شنیدم که گفت: به خدا سوگند! چشمان من ندیدفردى را که از جهت زهد، علم، فضیلت، عبادت و ورع برتر ازجعفربن محمد باشد. من به نزد او میرفتم. او با روى باز مرامیپذیرفت و گرامى میداشت. روزى از او پرسیدم: اى پسر پیامبر!ثواب روزهى ماه رجب چه میزان است؟ او در پاسخ روایتى از پیامبرنقل کرد. به خدا سوگند هرگاه چیزى از کسى نقل کند درست و راستنقل میکند. او در پاسخ گفت: پدرم از پدرش و ازجدش و از پیامبرنقل کرده است که ثواب روزهى ماه رجب این است که گناهانش بخشیدهمیشود. سپس این پرسش را در بارهى روزهى ماه شعبان هم بیان کردمو حضرت همان پاسخ را داد.
ابن شبرمه و امام صادق(ع)
عبدالله بن شبرمه بن طفیل ضببى معروف به «ابن شبرمه» (۷۲.۱۴۴ ه .ق) قاضى و فقیه نامدار کوفه، دربارهى امام صادق(ع)میگوید:
«ماذکرت حدیثا سمعته من جعفربن محمد(ع) الا کادان یتصرع لهقلبى سمعته یقول حدثنى ابیعن جدى عن رسول الله.» (۱۰) به یاد ندارم حدیثى را از جعفربن محمد شنیده باشم جز این که درعمق جانم تاثیر گذاشته باشد. از او شنیدم که در نقل حدیثمیگفت که از پدرم و از جدم و از رسول خدا(ص) این روایت را نقلمیکنم.
همو گفت:
«واقسم بالله ما کذب على ابیه و لا کذب ابوه على جده و لا کذبجده على رسول الله.» (۱۱)
به خدا سوگند! نه جعفربن محمد در نقل روایات از پدرش دروغمیگفت و نه پدرش برجدش دروغ میگفت و نه او بر پیامبر(ص). یعنیآنچه که در سلسلهى سند روایات جعفربن محمد وجود دارد جملگیدرست است.
ابنابى لیلى و امام صادق(ع)
شیخ صدوق روایتى نقل میکند که محمدبن عبدالرحمان معروف به«ابن ابیلیلى» (۷۴.۱۴۸ ه .ق) فقیه، محدث، مفتى و قاضیبنام کوفه نزد امام صادق(ع) رفت و از آن حضرت پرسش هایى نمود و پاسخهاى خوبى شنید. سپس به امام خطاب کرد و عرض نمود:
«اشهد انکم حجج الله على خلقه.» (۱۲)
شهادت میدهم که شما حجتهاى خداوندى بر بندگانش هستید.
عمروبن عبید معتزلى و امام صادق(ع)
«عمروبن عبید معتزلى» به نزد امام جعفربن محمد(ع) مشرف شد،وقتى رسید این آیه را تلاوت نمود:
«الذین یجتنبون کبائرالاثم و الفواحش» (۱۳)
سپس ساکتشد. امام صادق(ع) فرمود: چرا ساکتشدى؟ گفت: خواستمکه شما از قرآن گناهان کبیره را یکى پس از دیگرى براى من بیاننمایى. حضرت شروع کرد وبه ترتیب از گناه بزرگتر یکى پس ازدیگرى را بیان نمود. از بس که امام خوب و عالى پاسخ عمرو بن عبید راداد که در پایان عمروبن عبید بیاختیار گریست و فریادزد:
«هلک من قال براءیه و نازعکم فى الفضل و العلوم» (۱۴)
هرکه به راى خویش سخن بگوید و در فضل و علم با شما منازعهکند، هلاک میشود.
جاحظ و امام صادق(ع)
«ابوبحرجاحظ بصرى» (۲۵۵۱۶۰ ه .ق) که از دانشوران مشهور قرنسوم بود، دربارهى امام صادق(ع) بیان داشت:
«جعفربن محمدالذى ملاالدنیا علمه و فقهه و یقال ان اباحنیفه منتلامذته و کذلک سفیان الثورى و حسبک بهما فى هذاالباب.» (۱۵)
جعفربن محمد کسى بود که علم و فقه آن حضرت جهان را پرکرده استو گفته میشود که ابوحنیفه و سفیان ثورى از شاگردان او بودند. همین در عظمت علمى آن حضرت کافى است.
عمربن مقدام و امام صادق(ع)
«عمربن مقدام» از علماى معاصر امام صادق(ع) دربارهى آن حضرتمیگوید:
«کنت اذا نظرت الى جعفربن محمد علمت انه من سلاله النبیین و قدراءیته واقفا عندالجمره یقول سلونى، سلونى.» (۱۶)
هنگامى که جعفربن محمد را میدیدم، میفهمیدم که او از نسلپیامبران است. خودم دیدم که در جمرهى منى ایستاده بود و ازمردم میخواست که از او بپرسند و از علم سرشار او بهرهمندشوند…
شهرستانى و امام صادق(ع)
ابوالفتح محمدبن ابیالقاسم اشعرى معروف به «شهرستانى»(۴۷۹.۵۴۷ ه .ق) درکتاب گرانسنگ «الملل و النحل» دربارهیعظمت امام صادق(ع) مینویسد:
«و هو ذوعلم عزیز فى الدین و ادب کامل فى الحکمه و زهر بالغفى الدنیا و ورع تام عن الشهوات.» (۱۷)
امام صادق(ع) در امور و مسایل دینى، از دانشى بیپایان و درحکمت، از ادبى کامل و نسبتبه امور دنیا و زرق و برقهاى آن، اززهدى نیرومند برخوردار بود و از شهوتهاى نفسانى دورى میگزید.
ابن خلکان و امام صادق(ع)
ابن خلکان دربارهى امام صادق(ع) مینویسد:
«احدالائمه الاثنى عشر على مذهب الامامیه و کان من ساداتاهلالبیت و لقب بالصادق لصدق مقالته و فضله اشهر من ان یذکر.»
او یکى از امامان دوازده گانهى امامیه و از بزرگان اهلبیت رسولخدا(ص) بود. به جهت صدق در گفتارش به لقب صادق شهرت یافت و فضلاو مشهورتر از آن است که نیازمند به توضیح داشته باشد.
ابن خلکان همچنین مینویسد: امام صادق(ع) در صنعت کیمیا (شیمی)از مهارت خاصى بهرهمند بود، ابوموسى جابربن حیان طرطوسى، شاگرداو بود. جابر کتابى شامل هزار ورق تالیف کرد که تعلیماتجعفربن صادق را در برداشت و حاوى پانصد رساله بود. (۱۸)
ابن حجر عسقلانى و امام صادق(ع)
شهاب الدین ابوالفضل احمدبن على مصرى شافعى، مشهور به «ابنحجر عسقلانى» (۷۷۳.۸۵۲ ه .ق) دربارهى امام صادق(ع) میگوید:
«جعفربن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب فقیهى استبسیار راست گفتار.» (۱۹)
ابن حجر در کتاب تهذیب التهذیب از ابیحاتم و او از پدرش نقلمیکند که دربارهى امام صادق(ع) بیان داشت:
«لایساءل عن مثله.»
و نیز مینویسد: ابن عدى گفته است:
«و لجعفراحادیث و نسخ و هو من ثقات الناس… و ذکره ابن حبانفیالثقات و قال کان من سادات اهلالبیت فقها و علما و فضلا… وقال النسایى فیالجرح و التعدیل ثقه.» (۲۰)
براى جعفربن محمد احادیث و نسخههاى بسیار است. او از افرادموثق است. ابن حبان او را در زمرهى ثقات قرار داده است و گفتهاست: جعفربن محمد از بزرگان اهلبیت رسول خدا(ص) است و ازجهتفقه، علم و فضل مقام بالایى دارد. «نسایى» در جرح و تعدیل،امام صادق(ع) را از افراد «ثقه» معرفى کرده است.
صاحب «سیراعلام النبلاء» و امام صادق(ع)
صاحب «سیراعلام النبلاء» دربارهى امام صادق(ع) مینویسد:
جعفربن محمد بن على بن حسین که از فرزندان حسین بن على ریحانهیرسول خدا(ص) است، یکى از بزرگان است که مادرش «ام فروه» دخترقاسم بن محمد بن ابیبکر است و مادر ام فروه «اسماء» دخترعبدالرحمان بن ابیبکر است. به همین جهت است که آن حضرت میگفت: من از دو جهتبه ابوبکر منتسبم. او بزرگ بنیهاشم است. از محضرعلمى او افراد بسیارى کسب فیض کردند، از جمله، فرزندش «موسایکاظم»، «یحیى بن سعید انصارى»، «یزید بن عبدالله»، «ابوحنیفه»، «ابان بن تغلب»، «ابن جریح»، «معاویهبنعمار»، «ابن اسحاق»، «سفیان»، «شبعه»، «مالک»،«اسماعیل بن جعفر»، «وهب بن خالد»، «حاتم بن اسماعیل»،«سلیمان بن بلال»، «سفیان بن عینیه»، «حسن بن صالح»،«حسن بن عیاش»، «زهیربن محمد»، «حفص بن غیاث»، «زید بنحسن»، «انماطى»، «سعیدبن سفیان اسلمى»، «عبدالله بنمیمون» «عبدالعزیزبن عمران زهرى»، عبدالعزیزدراورى»،«عبدالوهاب ثقفى»، «عثمان بن فرقد»، «محمدبن ثابتبنانى»، «محمدبن میمون زعفرانى»، «مسلم زنجى»، «یحییقطان»، «ابوعاصم نبیل» و… (۲۱)
همو در کتاب «میزان الاعتدال» مینویسد:
جعفربن محمد یکى از امامان بزرگ است که مقامى بس بزرگ دارد ونیکوکار و صادق است. (۲۲)
ابن حجر هیتمى و امام صادق(ع)
شهاب الدین ابوالعباس، احمدبن بدرالدین شافعى، معروف به «ابنحجر هیتمى» (۹۷۴۹۰۹ ه .ق) در «صواعق المحرقه» دربارهیامام صادق(ع) مینویسد:
مردم از آن حضرت دانشهاى بسیارى فرا گرفتهاند. این علوم ودانشها توسط مسافران به همهجا راه یافت و سرانجام آوازهیجعفربن محمد در همه جا پیچیده شد. عالمان بزرگى مانند «یحییبن سعید»، «ابن جریج»، «مالک»، «سفیان ثورى»، «سفیانبن عینیه»، «ابوحنیفه»، «شعبه» و «ایوب سجستانى» از اوحدیث نقل کردهاند. (۲۳)
میرعلى هندى و امام صادق(ع)
«میرعلیهندى» که از علماى نامدار اهلسنت است و در همین دورهیمعاصر میزیست دربارهى عظمت علمى و اخلاقى امام صادق(ع) میگوید:
آراء و فتاواى دینى تنها نزد سادات و شخصیتهاى فاطمى رنگ فلسفیبه خود گرفته بود. گسترش علم در آن زمان، روح بحث و جستجو رابرانگیخته بود و بحثها و گفتگوهاى فلسفى در همهى اجتماعات رواجیافته بود. شایستهى ذکر است که رهبرى این حرکت فکرى را حوزهیعلمیاى که در مدینه شکوفا شده بود، بر عهده داشت. ابن حوزه رانبیرهى على بنابیطالب(ع) به نام امام جعفر که «صادق» لقبداشت، تاسیس کرده بود. او پژوهشگرى فعال ومتفکرى بزرگ بود وبا علوم آن عصر به خوبى آشنایى داشت و نخستین کسى بود که مدارسفلسفى اصلى را در اسلام تاسیس کرد.
در مجالس درس او تنها کسانى که بعدها مذاهب فقهى را تاسیسکردند، شرکت نمیکردند بلکه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دور دستدر آن حاضر میشدند.
«حسن بصرى» موسس مکتب فلسفى «بصره» و «واصل بن عطا» موسسمذهب «معتزله»، از شاگردان او بودند که از زلال چشمهى دانش اوسیراب میشدند. (۲۴)
پى نوشت:
۱. شمس الدین ذهبى، سیراعلام النبلاء، ج۶، ص۲۵۷; تاریخالکبیر، ج ۲، ص۱۹۹ و ۱۹۸، ح۲۱۸۳٫
۲. سیراعلام النبلاء، ج۶، ص ۲۵۸; بحارالانوار، ج۴۷، ص۲۱۷٫
۳. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص۵۱۹، طبع قم، نشراسلامى.
۴. سیراعلام النبلاء، ج۶، ص۲۵۶٫
۵. ابن تیمیه، التوسل و الوسیله، ص ۵۲; جعفریان، حیات فکرى وسیاسى امامان شیعه، ص۳۲۷٫
۶. شیخ صدوق، امالى، ص۱۴۳، ح۳٫
۷. شهید مطهرى، سیرى در سیرهى ائمه اطهار(ع)، ص۱۴۹٫
۸. شرح الاخبار فى فضایل الائمه الاطهار، ج۳، ص۲۹۹، ح۱۲۰۳٫
۹. امالى صدوق، ص ۴۳۵ و۴۳۶، ح ۲٫
۱۰ و ۱۱. همان، ص۳۴۳، ح۱۶٫
۱۲. من لایحضرهالفقیه، ج ۱، ص ۱۸۸، ح۵۶۹٫
۱۳. سوره نجم، آیه ۳۲٫
۱۴. کلینى، کافى، ج ۲، ص ۲۸۷۲۸۵٫
۱۵. رسائل جاحظ، ص۱۰۶; حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص۳۲۸٫
۱۶. سیراعلام النبلاء، ج۶، ص۲۵۷٫
۱۷. الملل و النحل، ج ۱، ص۱۴۷; حیات فکرى و سیاسى امامانشیعه، ص ۳۳۰٫
۱۸. وفیات الاعیان، ج ۱، ص۳۲۷; سیرهى پیشوا، ص۳۵۳; حیات فکریو سیاسى امامان شیعه، ص ۳۳۰٫
۱۹. تقریب التهذیب، ص ۶۸٫
۲۰. تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۰۴٫
۲۱. سیراعلام النبلاء، ج۶، ص ۲۵۵ و۲۵۶٫
۲۲. لغت نامه دهخدا، ج۹، ص۱۳۰۳۲۳٫
۲۳. الصواعق المحرقه، ص ۲۰۱٫
۲۴. مختصر تاریخ العرب، ص۱۹۳; سیرهى پیشوایان، ص ۳۵۲٫
منبع: ماهنامه کوثر، تیر ۱۳۷۹، شماره ۴۰