یوسف صدیق و سرگذشت او در دایره المعارف قرآنى مستشرقان+
اشاره
تعالیم هدایتبخش قرآن که چون شمعى فروزان، فراروى انسانهاست، از صدر اسلام تاکنون مورد توجه محققان علوم قرآنى قرار گرفته است. آنان حاصل پژوهشها و تدبّرهاى خود را در مورد این کتاب آسمانى در قالب کتابها و دایرهالمعارفها به جهان علم عرضه کرده اند. از جمله آنها دایرهالمعارف قرآن (Encyclopaedia of the Quran) بوده که در ۵ جلد توسط انتشارات «بریل» در شهر لیدن (هلند) منتشر شده است. سرویراستار این دایرهالمعارف خانم «جین دمن مکاولیف» استاد تاریخ و ادبیات دانشگاه جرج تاون آمریکاست که چهار تن از معروفترین قرآنپژوهان و اسلامشناسان غربى، وى را در این راه یارى داده اند. این چهار تن عبارتند از: کلود ژیلیو، از دانشگاه اِکس-آن-پروانس (فرانسه)، ویلیام گراهام از دانشگاه هاروارد (آمریکا)، وَداد قاضى از دانشگاه شیکاگو (آمریکا)، اندرو ریپین از دانشگاه ویکتوریا (کانادا). البته مونیک برناردز و ولیج مِن از دانشگاه گرونینگن (هلند) و جان نواس از دانشگاه کاتولیک لیوون، هیئت ویراستاران اصلى را یارى دادند.
همچنین هیئت مشاوران ارشد در این دایرهالمعارف عبارتند از: نصر حامد ابوزید از دانشگاه لیدن، محمد ارکون از دانشگاه سوربن فرانسه، گرهارد بورینگ از دانشگاه ییل (آمریکا)، جرالد هاوتینگ از دانشگاه لندن، فِرِد لیمهاوس از دانشگاه گرونینگن (هلند)، آنجلیکا نویوِرت از دانشگاه برلین آلمان.
هر یک از مقالات کوتاه یا بلند این دایرهالمعارف، نوشته یکى از محققان مسلمان یا غیرمسلمان است که در دانشگاههاى اروپا، کانادا و آمریکا و نیز برخى از کشورهاى اسلامى، به تدریس و تحقیق در زمینه مطالعات قرآنى اشتغال دارند. از جمله مؤلفان مسلمان این دایرهالمعارف، مىتوان به نصر حامد ابوزید(مصرى)، محمدعلى امیرمعزّى(ایرانى)، محمد ارکون(الجزایرى)، وائل حلاّق(فلسطینى)، مستنصر میر(پاکستانى)، عبدالعزیز ساشادنیا(تانزانیایى) و محسن ذاکرى(۱)(ایرانى) اشاره کرد.
همچنین شمارى از قرآنپژوهان معروف غربى مانند هربرت برگ، هریبرت بوسه، فردریک دنى، هریبرت آیزنشتاین، ریچارد مارتین، هارولد موتسکى، اندرو ریپین، ارى رُبین، مایکل سلز و آلفورد ولچ، تألیف بخشى از مقالات دایرهالمعارف قرآن را بر عهده داشتهاند. طرح تدوین و انتشار دایرهالمعارف قرآن، نخستین بار در ۱۹۹۳ در ملاقات میان خانم مکاولیف و آقاى پرى بیرمان از مسؤولان انتشارات بریل مطرح شد و بلافاصله پس از تأیید و قبول آن از سوى این انتشارات مهم، چهار تن از محققان قرآنپژوه غربى به نامهاى وَداد قاضى، کلود ژیلیو، ویلیام گراهام و اندرو ریپین، شوراى ویراستارى این دایرهالمعارف را تشکیل دادند. اینان با دعوت از معروفترین نویسندگان و محققان قرآنى در دانشگاههاى سراسر جهان کوشیدهاند کتابى مرجع در مطالعات قرآنى امروزى فراهم آورند که در این حوزه تخصصى، جدیدترین اطلاعات و پژوهشها را به خوانندگان و علاقه مندان مباحث قرآنى ارائه کنند.
این طرح، مشابه طرح انتشار دایرهالمعارف اسلام توسط همین ناشر در لیدن (هلند) است که به گونهاى بسیار وسیعتر، به تمامى مباحث و مطالعات اسلامى مى پردازد. با اینهمه نباید از یاد برد که مقالات دایرهالمعارف قرآن همگى صرفاً از منظرى قرآنى و یا مرتبط با قرآن تألیف نشدهاند؛ اما در دایرهالمعارف اسلام، نگاه مؤلفان وسیعتر و کلىتر است و به همین جهت بسیارى از مدخلهاى دایرهالمعارف قرآن در دایرهالمعارف اسلام وجود ندارد و بالعکس.
از آنجا که قصد سرویراستار و هیئت ویراستارى این دایرهالمعارف، تهیه دانشنامهاى جامع و مرجع در حوزه مطالعات قرآنى بوده است، توجه ایشان به مباحث قدیم و موضوعات جدید، یکسان است. بر این اساس، مدخلهاى این دایرهالمعارف بر دو گونهاند: گونه نخست که اکثریت مقالات را تشکیل مىدهند، به معرفى شخصیتهاى مهم، مفاهیم، مکانها، ارزشها و حوادث مهمى مى پردازند که مستقیماً در خود قرآن به آنها اشاره شده است و یا امورى هستند که اهمیت و ارتباط نزدیکى با متن قرآن دارند. نمونه آنها مقالات ابراهیم، هارون، على بن ابى طالب، کهف، ارتداد، تابوت عهد، عرفات، تدفین، بَدر، بسمله، نَسخ و جز آن است. دسته دوم از مقالات این دایرهالمعارف به مباحث و موضوعات مهم حوزه مطالعات قرآنى مىپردازند. چند نمونه از این مدخلها عبارتند از: پژوهشهاى قرآنى معاصر، رایانه ها و قرآن، هنر و معمارى و قرآن(۲)، کنترل موالید، باستانشناسى و قرآن و زبان و خط عربى. در این هر دو دسته مقالات، هم اطلاعات و منابع کهن اسلامى و هم تحقیقات، نظریات و متون جدید قرآنى مدنظر بوده است.
بررسى مقالات نشان مى دهد که مسؤولان علمى دایرهالمعارف قرآن (EQ) در انتخاب و گزینش مؤلف، بر تخصص و زمینه تحقیقاتى هریک از مؤلفان تأکید ورزیده و سعى داشته اند تا تألیف مقالات مهم را به کسى بسپارند که در آن زمینه صاحبنظر بوده و تألیفاتى علمى-پژوهشى داشته باشد. براى نمونه تألیف مقاله پراهمیت «اسباب النزول» به قرآنپژوه معروف انگلیسى آقاى اندور ریپین سفارش داده شده که به صورت تخصصى در این موضوع به پژوهش پرداخته و پایاننامه دکتراى وى با عنوان «متون اسباب النزول قرآنى: بررسى کاربرد و تحول آن» است. خانم زابینه اشمیتکه مؤلف کتاب «اندیشههاى کلامى علامه حلى» نیز که قبلاً به همراه مارتین مکدرموت و زیر نظر پرفسور ویلفرد مادلونگ، تأثیر و تأثر و ارتباط آرا و اندیشه هاى متکلّمان بزرگ شیعه با مکتب کلامى اعتزال را بررسى کرده، تألیف مقاله مهم «معتزله» را عهدهدار شده است.
در انتخاب و نامگذارى مدخلهاى این دایرهالمعارف، شیوهاى رعایت شده است که در دایرهالمعارف اسلام سابقه ندارد. ویراستاران و هیئت علمى این دایرهالمعارف در نامگذارى مدخلها، بنا را بر انگلیسى بودن واژهها گذاشتهاند و معروفترین اصطلاحات و اسامى اسلامى را بر مبناى تلفظ عربىشان آوانگارى نکردهاند، بلکه همواره کوشیده اند تا حد امکان از معادلهاى انگلیسى و لاتین متداول در متون و ادبیات غربى استفاده کنند. مثلاً به جاى نَسخ (Nackh) از Abrogation و به جاى تشبیه (Tashbih) از Anthropomorphism و به جاى جاهلیّت (Jahiliyya) از ترکیب IgnoranceAge of استفاده کردهاند. ایشان حتى اسامى خاص و اعلامى چون آدم، ابراهیم، هارون، هابیل، قابیل، یأجوج و مأجوج و مانند آن را همانند دایرهالمعارف اسلام بر اساس تلفظ عربى، آوانگارى نمىکنند، بلکه بر مبناى ادبیات کتاب مقدس، معادلهاى انگلیسى آنها را به کار برده اند.
البته اگر اسم خاص یا اصطلاحى که به عنوان یک مدخل به کار گرفته شده، معادلى در زبان لاتین نداشته باشد، بر مبناى تلفظ عربىاش آوانگارى شده است. مانند همه نامها و اسامى خاص مربوط به حوزه اسلام نظیر على بن ابىطالب، ابوبکر، حمزه بن عبدالمطّلب و فاطمه که در متون مقدس غربیان به کار نرفته و اصطلاحاتى نظیر جن، مصحف، معتزله، ناموس، حنیف، برزخ و بسمله که تنها در حوزه اسلام مطرح شده است. این روش هرچند براى غربیان مفهومتر و مقبولتر است این ایراد را دارد که از سیستم جامعى جهت ارجاع مدخلهاى هم معنا بى بهره است(۳) که البته نقد و بررسى جامع این دایرهالمعارف فرصت گسترده اى لازم دارد.
به لحاظ اهمیت نقطه نظر مستشرقان پیرامون مباحث اسلامى، در این نوشتار ترجمه یکى از مقالات دایرهالمعارف مذکور با عنوان «یوسف» به قلم اس. گلدمن ارائه مى شود. امید است ترجمه این قبیل آثار، گامى در جهت آشنایى با دیدگاههاى اسلام شناسان غربى باشد.
یوسف
پسر یعقوب داستانش در سوره یوسف -سوره دوازدهم قرآن- بیان شده است. این سوره به ذکر داستان یوسف اختصاص یافته و به تنهایى، مفصلترین زندگىنامه یک شخصیت را در قرآن تشکیل داده است. ۱۱۱ آیه این سوره رخدادهاى زندگى یوسف را نقل مىکنند. از گفتگوهاى دوران کودکى یوسف با پدرش -یعقوب- و برادرانش(۴) گرفته تا گفتگوهایى که به تبعید و زندانىشدن او منجر شدند و رفع کشمکشهاى خانوادگى به واسطه هدایت و وحى الهى(۵).
در آیه سوم سوره یوسف اعلام مىشود که قرار است «نیکوترین سرگذشتها» (أحسن القصص) نقل شود(۶). مفسران قرآن، اختلاف نظر دارند که آیا عبارت اخیر، ارجاعى مستقیم به داستان یوسف است یا اظهارنظرى کلى درباره کیفیت قصه هاى قرآن؟ مفسرانى که قصه یوسف را بهترین قصه مى دانند، دلایل عدیدهاى را براى برترى آن ارائه مى کنند(۷). «این داستان به خاطر درسهاى عبرت آموز نهفته در آن، سخاوت یوسف و گنجینهاى از موضوعات مختلف، از همه داستانها زیباتر است و در آن پیامبران(۸)، فرشتگان(۹)، شیاطین(۱۰)، جنّیان، انسانها، جانوران، پرندگان(۱۱)، فرمانروایان(۱۲) و رعایا هر کدام نقشى ایفا مى کنند(۱۳)».
در جاى جاى این سوره دعوتهاى متعددى هست که مؤمنان را ترغیب مىکند تا در پس امور انسانى، دست خداوند را ببینند و به قدرت نبوتِ راستین پى ببرند. پس یوسف را مىتوان نمونه و سرمشق اصلى قرآن دانست: او پیامبرى (نبى) است که ریشخند و تبعید مىشود؛ اما نهایتاً حرفهایش به کرسى مىنشیند و منزلت بسیار مىیابد. به تعبیرى، یوسف، الگوى زندگى محمدصلى الله علیه وآله است و بسیارى از تفاسیر(۱۴) مضمون و کارکرد اصلى سوره یوسف را همین موضوع مى دانند(۱۵). این تفسیر از پشتوانه روایت «اسباب نزول» نیز برخوردار است که آن روایت چگونگى نزول این سوره را در زمانى مىداند که شکاکان، دانش محمدصلى الله علیه وآله را نسبت به داستانهاى بنى اسرائیل مورد تردید قرار داده و در این باره از او سؤال کرده بودند(۱۶). این سوره پاسخى است به سؤال فوق و در نتیجه داستانى آکنده از جزئیات است و اطلاعاتى را در بر مىگیرد که حتى پیش از این در بازگویى هاى قصه هاى خاندان یعقوب هم یافت نمى شود.
بیضاوى در تفسیر آیه نخست این سوره – «این است آیات کتاب روشنگر»- تفسیرى ارائه مىدهد که با معناى ساده این نص، متفاوت است. تفسیر او به قرار زیر است: «این سوره، سورهاى است که سؤالات یهودیان را روشن ساخت… در خبر است که احبار ایشان به سران مکه گفتند: از محمد علت سفر خاندان یعقوب از شام به مصر و سرگذشت یوسف را بپرسید. این سوره در چنین شرایطى نازل شد». در نوبتى دیگر، از محمدصلى الله علیه وآله حتى جزئیات بیشترى پرسیده مىشود که او در پاسخ نام ستارگانى(۱۷) را که یوسف در رؤیایش دیده بود بازگو مىکند(۱۸).
در این داستان رؤیاها(۱۹) نقش اصلى را ایفا مىکنند. رؤیاى کودکى یوسف که حاکى از رسیدن او به جاه و مقام بود و برادرانش را به شدت رنجاند. در آیههاى چهار تا هفت سوره یوسف توصیف مىشود. رؤیاهاى پادشاه مصر(۲۰) او را نگران مىکنند. آنها «خوابهایى پریشان» (أضْغاثُ أحْلام) هستند و تنها یوسف مىتواند تعبیر واقعى آنها را عرضه کند. در این آیات انسان مىتواند ایجاز داستان را که در سوره یوسف مؤثر است، ببیند. در داستانهاى تورات از یوسف، هر دو دسته رؤیا یعنى رؤیاهاى یوسف و رویاهاى فرعون، هر کدام از دو رؤیا تشکیل مىشوند؛ ولى قرآن براى هر شخصیت تنها یک رؤیا بازگو مىکند. چکیده پیامهاى این رؤیاها از طریق نحوه نگارش و تعبیرهاى بازگوشده آنها انتقال مى یابد(۲۱).
درمیان این دو دسته رؤیا، (رؤیاى یوسف و رؤیاى فرعون) بخشى از داستان جاى دارد که هم در فرهنگ اسلامى و هم در فرهنگ غرب، بیشترین توجهات تفسیرى و ادبى را از آنِ خود کرده است. فرازى از داستان که در آن بانوى اربابِ یوسف در صدد اغواى او برمىآید. دلایل تن ندادن یوسف به پیشنهاد این زن که نامش ذکر نشده و بزرگتر از یوسف است، مستقیماً بیان نمىگردد. صرفاً نقل مى شود که یوسف با دیدن «برهان پروردگارش» (بُرْهانَ رَبِّهِ آیه ۲۴) از وسوسه دورى جست که این «برهان» در تفاسیر، تعابیر گوناگونى یافته و مثلاً رؤیت تصویر ارباب آن خانه یا تصویر پدرش یعقوب انگاشته شده است. مطلب مذکور در تفاسیر دیگر به اشکال زیر نیز تفسیر شده است: «نداى» الهى به یوسف فرمان مىدهد که گناه نکند یا نقش بستن آیات قرآنى بر دیوار که بیانگر حذر از گناه بودند(۲۲).
در پى ماجراى یوسف و بانوى اربابش و نیز برخورد بعدى او با «زنان شهر» وى را به زندان انداختند که تنها پس از تعبیر خواب پادشاه مصر، از آن رهایى یافت. قرآن در اینجا بر بى گناهى یوسف پاى مى فشارد و صحنه را براى گستردن نیمه دوم سرگذشت وى آماده مىکند. نیمه دوم سوره یوسف به برخوردهاى پرماجرا میان یوسف و اعضاى خانواده اش اختصاص دارد. برادران یوسف -که نامشان ذکر نمى شود- مدام بین پدرشان -یعقوب- و برادرشان -یوسف- رفت و آمد مىکردند و به دنبال رفع اختلاف خانوادگى بودند. پیش از ورود همزمان این برادران و پدرشان به مصر، این اختلاف برطرف مى شود. یوسف به برادرانش اطمینان مىدهد که نکوهش نخواهند شد و به یعقوب گفته مى شود که فرزندانش بخشیده شدند. این سوره در پایان داستان، خواننده/شنونده را ترغیب مىکند تا اراده الهى را در پس سرگذشت یوسف مشاهده کند. ارادهاى که صرفاً به واسطه فرستادگان خداوند آشکار مى شود(۲۳).
نام یوسف در دو سوره دیگر به جز سوره یوسف نیز ذکر مىشود. نام یوسف در فهرستى از پیامبران پیشین، میان ایّوب و موسى (قرآن ۸۴:۶) به چشم مىخورد. درباره همین مضمون که یوسف یکى از پیامبران پیشین -و در نتیجه سلف و الگوى محمد- است به آیه ۳۴ سوره غافر مراجعه کنید. آنجا که بیان مىشود: «و به یقین، یوسف پیش از این، دلایل آشکار براى شما آورد و از آنچه براى شما آورد همواره در تردید بودید تا وقتى که از دنیا رفت گفتید: خدا بعد از او هرگز فرستادهاى را برنخواهد انگیخت».
در قرآن نه به مرگ یوسف اشاره مىشود و نه به مراسم خاکسپارى او؛ اما در افسانه هاى اسلامى به آنها پرداخته مىشود. طبرى (متوفى ۹۲۳/۳۱۰) در روایتى نقل مىکند که یوسف ۱۲۰ سال عمر کرد. همچنین وى با استناد به روایتى از کتاب مقدس بیان مىکند که یوسف در سن کمتر از این درگذشته است. «در تورات ذکر مىشود که ۱۱۰ سال عمر کرد و اَفرایم و مناسه از او به دنیا آمدند». در فرهنگ عامه اسلامى به استفاده از تابوت یوسف براى تضمین حاصلخیزى مصر نیز اشاره مىشود. بیضاوى (متوفى حدود ۱۲۸۶/۶۸۵) در تفسیرش درباره سوره یوسف مى گوید: «…مصریان بر سر محل دفن یوسف با یکدیگر مشاجره مىکردند و اختلافشان در آستانه بدل شدن به جنگ بود. سرانجام تصمیم گرفتند او را در تابوتى از سنگ مرمر بگذارند و در رود نیل دفنش کنند تا آب از رویش بگذرد و به تمام مصر برسد. به این ترتیب همه مصریان به یک اندازه از او بهره مند مى شدند». استخوانهاى یوسف را از شام به مصر بردند.
روایات اسلامى در مورد محل نهایى دفن یوسف با یکدیگر مناقشه دارند. مطابق روایتى، این محل در حرم الخلیل شهر حبرون(۲۴) و بنابر روایتى دیگر در روستاى بَلَته(۲۵) در نزدیکى نابلس است. از همین مرور اجمالى آشکار مىشود که روایات فرهنگ عامه و تفسیرى درباره سوره یوسف بسیار مفصلاند. تحقیقات غربى اولیه صرفاً به تطبیق این سوره با روایتهاى یوسف در تورات توجه داشتند؛ اما تحقیقات جدیدتر به ویژگىهاى ادبى این سوره و مناسبت این داستان با زندگى محمدصلى الله علیه وآله توجه دارند.
اس. گلدمن
تعلیقه مترجم
چنان که گذشت مضمون کلام نگارنده مقاله در تفسیر آیات ۲۳ و ۲۴ سوره یوسف بدین قرار است:
«وقتى همسر عزیز مصر پیشنهاد کامجویى به یوسف داد، یوسف آن پیشنهاد را پذیرفته و در صدد عملى کردن آن برآمد؛ اما با مشاهده برهان پروردگار از انجام تصمیمش منصرف گردید. بنابر نظر برخى از مفسران، مراد از این برهان، نداى خداوند بود که به یوسف فرمان داد تا گناه نکند. مطابق دیدگاه پارهاى دیگر، منظور از برهان، آن است که یوسف در حالت مکاشفه، سیماى پدرش -یعقوب- را دید و در حالى که انگشت خود را به دندان مىگزید وى را از ارتکاب به عمل زشت زنا نهى کرد».
مطالب تفسیرى فوق که بیانگر نسبت قصد انجام عمل زنا به یوسف هستند را نمىتوان پذیرفت زیرا:
۱٫ مستند تفاسیر یاد شده، اخبار مجعول و غیرقابل اعتماد هستند. از تأمل دقیق در محتواى این اخبار چنین به نظر مىرسد که آنها از زمره اسرائیلیات باشند و بر هر محقق ژرفنگرى کاملاً واضح و مبرهن است که اسرائیلیات تا چه اندازه، بىپایه و اساس هستند. علت آنکه نگارنده مقاله، چنین نظریاتى را در تفسیر آیات ۲۳ و ۲۴ سوره یوسف برگزیده آن است که از منابع اهل سنت استفاده کرده است. توضیح آنکه اهل سنت قائل به عصمت انبیا نیستند بنابراین مطالب زشت و زنندهاى چون قصد انجام عمل زنا را به یوسف نسبت داده و در منابع خود ذکر کرده اند.
۲٫ خداوند در آیه ۲۴ سوره یوسف با تعبیر «...إنّهُ مِنْ عِبادِنَا المُخْلَصین» از یوسف یاد مىکند. آیا بر اساس توصیف فوق که یوسف از بندگان مخلَص (خالص شده) حضرت حق قلمداد مىشود، مىتوان قصد انجام عمل بسیار زشت زنا را به یوسف نسبت داد؟ هرگز! حضرت امام رضاعلیه السلام در خصوص مسأله مورد بحث مىفرماید: «همسر عزیز مصر تصمیم به کامجویى از یوسف گرفت و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نمىدید، همچون همسر عزیز مصر تصمیم مىگرفت؛ ولى او معصوم بود و معصوم هرگز قصد گناه نمىکند و به سراغ آن نمى رود(۲۶)».
پی نوشت:
۱) محسن ذاکرى، مؤلف مقاله «حکمیّت» در دایرهالمعارف قرآن بوده که راقم این سطور آن را ترجمه و در نشریه «گلستان قرآن»، شماره ۱۷۶، سال هفتم، خرداد ۱۳۸۳ منتشر شده است. (مترجم).
۲) مقاله «هنر، معمارى و قرآن» به قلم «الگ گرابار» است و توسط نگارنده، ترجمه و در نشریه «اسلامپژوهى»، شماره اول، پاییز و زمستان ۱۳۸۴، منتشر شده است. (م).
۳) براى اطلاع بیشتر از دایرهالمعارف قرآن: ن.ک: مقاله «آشنایى با دایرهالمعارف قرآن» در شماره ۸۶ نشریه گلستان قرآن، «انتشار جلد سوم دایرهالمعارف قرآن» در شماره ۷۳ نشریه کتاب ماه دین، «پیشگفتار دایرهالمعارف قرآن». (م).
۴) ن.ک: به مقالات BENJAMIN ; BROTHER AND )BROTHERHOOD (بنیامین، برادر و برادرى) در دایرهالمعارف قرآن.
۵) ن.ک: مقاله REVELATION AND INSPIRATION (وحى و الهام) در همین دایرهالمعارف.
۶) ن.ک: مقاله NARRATIVES (قصص) در همین دایرهالمعارف.
۷) ن.ک: مقاله MYTHS AND LEGENDS IN THE QURAN (اسطورهها و افسانهها در قرآن)، در همین دایرهالمعارف.
۸) ن.ک: مقاله PROPHETS AND PROPHETHOOD (انبیا و نبوت)، در همین دایرهالمعارف.
۹) ن.ک: مقاله ANGEL (فرشته) در همین دایرهالمعارف.
۱۰) ن.ک: مقاله DEVIL (شیطان)، در همین دایرهالمعارف.
۱۱) ن.ک: مقاله COSMOLOGY; ANIMAL LIFE (جهانشناسى، زندگى حیوانات) در همین دایرهالمعارف.
۱۲) ن.ک: مقاله QURANKINGS AND RULERS; COMMUNITY AND SOCIETY IN THE (سلاطین و حاکمان، جامعه و بزرگان در قرآن)، در همین دایرهالمعارف.
۱۳) ثعلبى، قصص، ر.ک: ذیل بحث مذکور.
۱۴) ن.ک: مقاله (EXEGESIS OF THE QURAN: CLASSICAL AND MEDIEVAL)(تفسیر قرآن: دوران اسلام و سدههاى میانه) در همین دایرهالمعارف.
۱۵) ن.ک: مقاله OPPOSITION TO MUHAMMAD (مخالفت با محمد) در همین دایرهالمعارف.
۱۶) بیضاوى، انوار.
۱۷) ن.ک: مقاله PLANTES AND STARS (سیارات و ستارگان) در همین دایرهالمعارف.
۱۸) زمخشرى، کشّاف. ن.ک: مقاله JEWES AND JUDAISM (یهودیان و یهودیت) در همین دایرهالمعارف.
۱۹) ن.ک: مقاله DREAMS AND SLEEP (رویاها و خواب) در همین دایرهالمعارف.
۲۰) ن.ک: مقاله PHARAOH( (فرعون) در همین دایرهالمعارف.
۲۱) ن.ک: مقاله (SCRIPTURE AND THE QURAN (کتاب آسمانى و قرآن)، در همین دایرهالمعارف.
۲۲) ن.ک: مقاله SEXUALITYSIN; MAJOR AND MINOR; ADULTERY AND FORNICATION; گناه، بالغ و صغیر، زناى محصنه و غیرمحصنه، جماع و شهوت) در همین دایرهالمعارف.
۲۳) ن.ک: مقاله (MESSENGER) (رسول)، در همین دایرهالمعارف.
۲۴) یاقوت حموى، معجمالبلدان، ج ۲، صص ۴۹۹-۴۹۸٫
۲۵) همان، ج ۱، ص ۷۱۰ و الهروى، Guide، ۶۱٫
۲۶) طبرسى، فضل بن حسن، مجمعالبیان فى تفسیر القرآن، بیروت ۱۴۰۶ (ه.ق) ج ۵، صص ۳۴۵-۳۳۹، طیّب، سید عبدالحسین، أطیبالبیان فى تفسیر القرآن، تهران، ۱۳۷۸ (ه.ش) ج ۷، صص ۱۷۹-۱۷۶ و قرشى، سید علىاکبر، احسن الحدیث، تهران ۱۳۷۷ (ه.ش) ج ۵، صص ۱۰۹-۱۰۷ و مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، قم، ۱۴۰۳ (ه.ق) ج ۹، صص ۳۸۲-۳۶۶٫
منبع :مجله مکتب اسلام؛شماره ۸۶
اس. گلدمن
ترجمه و تعلیق: حسن رضایى هفتادر