سبک زندگی از نگاه جلال آل احمد
مقدمه
ایرانیان از یک سو، ملتی هستند با میراثی غنی و از سوی دیگر، در مرحلهای سرنوشتساز از تازیخ خود قرار دارند. کوشش آنها در دو دهه گذشته در دموکراسیسازی و گسترش مشارکت عمومی، دلالت بر این دارد که میخواهند سرنوشت خود را به دست بگیرند، و در جهان امروز، ایفای نقش کنند. راست این است که برای بازیگری در روند تمدنسازی، نخست باید نسبت به این میراث غنی آگاهی داشت، و آن هم بدست نمیآید مگر به این پرسش که “ایرانی کیست” پاسخی کلان داده شود، پاسخی که هم رابطه او با گذشتهاش را حفظ کند و هم حرکت او به سوی آینده را استوار. این گام در عصر حاضر که ویژگی آن “یک تمدن” (تمدن رایانه و فناوری) و “چندفرهنگ” است هم ضروری و هم امکانپذیر است.
هویت، از آن زمره مشکلات است که تنها به یک وجه نمیتوان آن را دریافت و یا برای آن، صورتبندی نمود. هویت، همیشه و همه جا چندلایه و متغیر بوده است و هر چه انسانها از لحاظ جغرافیایی به هم نزدیکتر شده و از نظر فرهنگی نیز تعامل بیشتر داشتهاند، این چندلایگی، هم از نظر کمی، هم از نظر کیفی، گستردهتر و پیچیدهتر شده است. با این حال، هویت، مقولهای انتزاعی، نامتغیر، ایستا و ابدی نیست. سیر تاریخی “رودخانه هویت ایرانی” نشان میدهد که در دورانهای تولید تمدنی و فرهنگی در تاریخ ایران، ایرانیان به وجهی ابتکارآمیز مناسبات خود با خود، با دیگر همنوعان، زمان و مکان خویش را بازآفرینی، بازتعریف و بازسازی کردهاند. هویت بهنگام و برای عصر جهانی شدهی ایرانیان چند بعدی است و به ناچار باید با خمیرمایههای ایران، دین، سنت، پادشاهی و تجدد، قوام و دوام یابد.
در این نوشتار قصد بر این است که به عنصر تجدد و غرب در هویت ایرانی با توجه به کتاب غربزدگی جلال آل احمد پرداخته شود. اما این که چرا غرب و تجدد، جزیی از عناصر هویتی ماست میتوان با این سوال پاسخ داد که “چرا به نظر، زندگی ایرانیان نه واقعا مصداق میراث ایرانی و یا اسلامی است و نه مصداق معیارهای جهان جدیدی که خود را در آستانه هزاره جدید تصور میکنند؟ زیرا” در دو سدهی گذشته، هر قشر و گروهی از ایرانیان، تنها یکی از سه معیار: سنت، دین، تجدد را برگزیده و بر اساس آن، کوششهای صادقانه هم نموده است. ” در واقع میتوان گفت “انسان، بدون گذشته، ریشه نخواهد داشت و بدون آینده، افق ندارد. اما همه جنبههای میراث گذشته نمیتواند برای حال کارساز باشد و همه چیز حال نیز مطلوب نیست.
بنابراین عنصر تجدد، از الزامات تحولات و پیشتازی به سوی آینده است که اکنون در کنار عناصر سنت و دین، در ایران قرار گرفته است، اما این که” کدام جنبه از گذشته واقعا به گذشته تعلق دارد و عمرش به سر آمده است و کدام جنبه به زمان حال، به ارزیابی و انتخاب بازیگران امروز بستگی دارد.
و در آخر پرسش اساسی که در کتاب ” غربزدگی ” به دنبال آن هستم ” دلیل اهمیت غرب در هویت ایرانی از دیدگاه جلال آل احمداست. “
کتاب غربزدگی به جز مقدمه و پیش درآمدش، ١١ فصل دارد که از مجموع ٢٢٧ صفحه متن غربزدگی تنها حدود ٩۰صفحه آن به طرح تاریخی مسئله غربزدگی که اساس آن است اختصاص دارد و بقیه وصفی است از وضع زمان به عنوان دنباله اجتنابناپذیر آن سیر تاریخی. اما به هر حال، اغلب مطالب کتاب، تاریخ قرن ١٩ و٢۰ ایران را بررسی کرده و نقش و اثر بریتانیا و آمریکا را در آن جستجو میکند. بنابراین برای آوردن دلیل نویسنده برای ترجیح بعد غرب و تجدد در هویت ایرانی با همان ٩۰ صفحه اول سروکار داریم که نوآوریهای اوست و به قول خود او ” طرحی تازست ” از تاریخ و آن بقیه حرفهایی است عیان.
مشکل نوشتن انتقاد بر این کتاب، این است که، آدم نمیداند از کجا باید شروع کند! چون تقریبا همه مطالب همه جا آمده و با وجود این که کتاب فصلبندی شده است، نظمی را که باید، در آن نمیتوان یافت. از این جهت، نقدی که تابع سیر کتاب باشد، همان گونه پراکنده خواهد بود که البته این خود، سبک نویسندگی اوست. بنابراین طبق فصلهای کتاب، ابتدا خلاصهای از آن را ارائه کرده، که همان اندیشههای نویسنده از طرح مبحث غرب و تجدد است و سپس در انتهای هر چهار فصل اول که همان ۹۰ صفحه نخستین است نقدها و شاهد مثالهایی در تایید اندیشه نویسنده آورده میشود.
۱) طرح یک بیماری
در این فصل، به تعریف غربزدگی میپردازد و در تحلیلهای خویش، غربزدگی را نوعی مرض نظیر وبازدگی یا بقول آلبرکامو، طاعون میداند. “غربزدگی میگویم همچون وبازدگی… به هر صورت سخن از یک بیماری است و تلقی جلال از غرب، آنگاه قوت و استحکام و جامعیت مییابد که آن را با شرق مواجه میسازد. در اندیشه جلال، غرب و شرق در کلیت موضوع، فاقد مفاهیم سیاسی و در حدود جغرافیای نامحدود هستند، بلکه در بدو امر، دو مفهوم کاملا اقتصادی به شمار میروند.
” غرب در یک معنا یعنی ممالک سیر و شرق یعنی ممالک گرسنه. برای من، دولت آفریقای جنوبی هم تکهای از غرب است. گرچه در منتهیالیه جنوبی آفریقاست و اغلب ممالک آمریکای لاتین جزو شرقند گرچه آن طرف کرهی ارضند. جلال، ما را از دستهی دوم میداند ” واضح است که ما از این دستهی دومیم. از دستهی ممالک گرسنه.
آل احمد در یک نگاه خصوصیات غرب را در ثروت، قدرت، علم و آبادانی و تمدن تصور مینماید و خصوصیات شرق غربزده را در فقر، ضعف، جهل، ویرانی و… ترسیم میسازد و بالاخره غربیان را سازندگان و صادرکنندگان و شرقیان را مصرفکنندگان و واردکنندگان معرفی مینماید. ” روزگار ما، دو دنیاست یکی در جهت ساختن و پرداختن و صادر کردن ماشین، و دیگری در جهت مصرف کردن و فرسوده کردن و وارد کردن آن. یکی سازنده و دیگری مصرفکننده.
” نکته مهم این است که برای ما ایرانیان، تجدد نیز مانند اسلام از سوی غرب به ایران آمد و ایرانیان در شکلگیری آن، نقش بارزی ایفا نکردند و در واقع، دریافتکننده آن بودهاند. به جای بازیگرشدن، یا به تماشاچی تبدیل شدند و یا مصرفکننده صرف ماندند که دیدیم همین موضوع را جلال نیز اشاره میکند.
” بنابراین شناخت ایرانیان از دنیای جدید، بسیار ضعیف است و مهمتر از آن، قلت منابع و در دسترس نبودن آنها، نسل امروز ایرانی برای استخراج جنبههایی از تجدد که برای هویتش مفید است، با مشکلات متعددی روبروست.
جلال نیز میگوید: ” حرف اصلی این است که ما نتوانستهایم شخصیت ” فرهنگی- تاریخی ” خودمان را در قبال ماشین و هجوم جبریاش حفظ کنیم؛ بلکه مضمحل شدهایم. حرف در این است که ما نتوانستهایم موقعیت سنجیده و حساب شدهای در قبال این هیولای قرن جدید بگیریم. تا وقتی ماهیت و اساس و فلسفه تمدن غرب را درنیافتهایم، همچون آن خریم که در پوست شیر رفت و دیدیم که چه به روزگارش آمد. این که ما تا وقتی مصرفکنندهایم. – تا وقتی ما ماشین را نساختهایم- غربزدهایم. غربزدگی، مشخصه دورانی از تاریخ است که به مقدمات ماشین یعنی به علم جدید و تکنولوژی آشنا نشدهایم.
٢) نخستین ریشههای بیماری
در این فصل، به ریشههای تاریخی غربزدگی در شرق میپردازد و دلیل توجه ما به غرب را ” گریز از هند (مرکز) میداند و یا فشار بیابانگردهای شمال شرقی، ما را به این سمت میرانده است و همچنین توجه به اسلام را هم نیز خود توجهی به غرب میدانست و توجه ما را به غرب در دو دوره مقایسه میکند:
١-تا حدود سیصد سال پیش که ما همیشه به غرب احساس حسادت و رقابت داشتهایم.
٢-سه قرن اخیر که احساس رقابت جایش را به حسرت و درماندگی و عبودیت داده است.
در واقع جلال، ریشههای غربزدگی را در خودباختگی میبیند و معتقد است بر اساس همین خودباختگی است که انسانهای غربزده به جای احساس رقابت، به احساس درماندگی مبتلا میشوند و در مقابل غرب، احساس بندگی میکنند و در نتیجه نه تنها خود را مستحق و یا بر حق نمیدانند بلکه به این باور میرسد که “… نفت ما را میبرند چون حقشان است و چون ما عرضه نداریم، سیاستمداران را میگردانند چون خود ما دست بستهایم. آزادی را گرفتهاند، چون لیاقتش را نداریم. جلال، دانه شیوع این مرض را گستردهتر میداند و معتقد است برای این که به جامعه غربزده خویش اصالت ببخشیم و خود را مطرح سازیم و نهایتا حیات خویش را بیابیم، باید: “… . عین غربیها زن ببریم! عین ایشان ادای آزادی را درآوریم! عین ایشان دنیا را خوب و بد کنیم! عین ایشان لباس بپوشیم و چیز بنویسیم! و بالاخره شب و روزمان وقتی شب و روز است که ایشان تایید کرده باشند؛ و میبینیم رجایی هم این مطلب را بیان کرده است که ” مهمترین چالش برای استخراج جنبههایی از تجدد یکسره آفرینشهای تازهای است و ایرانیان آنقدر از اطمینانخاطر و اعتماد به نفس برخوردار نیستند که ” خودباور” باشند.
٣) سرچشمههای اصلی سیل
این فصل به تحولات صنعتی غرب اشاره دارد و جلال دلیل آن را در یک بررسی تاریخی این میداند که ” غرب مسیحی در وحشت از نیستی و اضمحلال در مقابل خطر اسلام یک مرتبه بیدار شد و ناچار نجات یافت و اکنون را نوبت ما میداند که در مقابل قدرت غرب احساس خطر کنیم.
زمانهای توجه به غرب را یکی زمانی میداند که ایران راهی برای رسیدن به هند و چین بود و دیگری زمانی است که نفت خوزستان به میان میآید.
وی در ریشهیابی عقبماندگیهای شرق، آثاری از مسیحیت کاتولیکی مییابد و بر این باورست که غرب مسیحی، نقش عمدهای در شعلهور ساختن بسیاری از جنگ و گریزهای شرق داشته و از آتش ویرانیهای مغول و کشتار تیمور هرگز جرقهای به دامن عالم مسیحیت اصابت نکرده است و در نتیجهگیری چنین مینویسد: ” و اگر باز هم شکی دارید، متوجه باشید که درست پنجاه سال بعد از فتح قسطنطنیه به دست مسلمانان – حکومت صفوی در اردبیل تاسیس شد – یعنی درست در پشت سر عثمانی؛ بهترین جا برای فرو کردن خنجر؛ و آیا میدانید یا نه که در”چالدران”با قتل عامهای داخلی از دو سو – خون نزدیک به ۵۰۰ هزار مسلمان به زمین ریخت؟!
گمان نکنید که به دفاع از ترکان عثمانی برخاستهام، نه! میخواهم بگویم که بر اثر کمخونی ناشی از آنهاست که ما خاورمیانهایها امروز به چنین روزگاری گرفتاریم.
۴) جنگ تضادها
در این قسمت به نظر جلال، یکی از مظاهر عمده غربزدگی، به خاطر جبر بازار و اقتصاد نفتی، ناگزیر به خرید و مصرف ماشین هستیم. در تحلیل این مقوله، به شاخصهایی میرسیم که در زیر به برخی از آنها اشاره میشود:
١-روستاگریزی و کنده شدن از روستا و مهاجرت به شهر و عواقب آن که این را حاصل غربزدگی ما میداند.
٢-مسئله آزادی زنان (واجبات غربزدگی) را مطرح میکند که ” جز تظاهر در اجتماع به او اجازه دیگری ندادهایم، در نتیجه زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است به ولنگاری کشیدهایم.
٣-به نظر او، افتراق بین ” مذهب ” و ” حکومتِ با تکیه بر غربزدگی ” نتیجهای جز انحطاط ندارد. (حاکمیت بیمذهبی و بیدینی)
۴-حاکمیت عوامفریبی
۵-احساس خودباختگی و بیهویتی
۶-وابستگی روز افزون سیاسی دولتها به غرب
٧-ایجاد صنایع وارداتی و رکود صنایع داخلی
۵) راه شکستن طلسم
در این فصل آل احمد، سه راه حل ارائه میدهد:
١-مصرفکننده ماشین بمانیم؛ (راهی است که تاکنون پیمودهایم) که همان غربزدگی است.
٢-بستن درهای زندگی به روی ماشین و تکنولوژی و روی آوردن به رسوم و سنتهای ملی و مذهبی.
اگر ایران میخواهد استقلال اقتصادی و فرهنگی خود را بدست آورد، باید فوت و فنهای ماشین را یاد بگیرد و شکی نیست که آل احمد از راه سوم طرفداری میکند.
۶) اجتماعی به هم ریخته
در این فصل به ویژگیهای جامعه غرب زده میپردازد که: ” از نظر اجتماعی و اقتصادی گرفتار سازمانی ناهماهنگ و درهم ریخته است، ملغمهای از اقتصاد شبانی و جامعه روستایی و شهرنشینی تازه پا، با سلطه قدرتهای بزرگ اقتصادی، خارجیتر است یا کارتل.
خطر روستا را وسوسه شهر و وحشت از گذر ایل و… میداند و خطر شهر را ” کنفورمیسم ” یعنی همه را سر و ته یک کرباس کردن میداند.
به نظر جلال، جامعه مدرن که ماشین را میسازد تا آن حد خطرناک است که آدمی را به خدمت ماشین میگمارد و در جوامعی نظیر ما که صرفاً مصرفکننده ماشین است، این خطر دو چندان میشود. وی در همین زمینه چنین مینویسد:
“… یک غربی خدمتکار ماشین، دستکم از دموکراسی هم خبری دارد چرا که حزب دنباله ماشین است ولی ما که حزب نداریم از اجتماعات مذهبیمان هم که مدارس روز به روز میکاهند و بعد هم گرفتار حکومتی از نوع عهد دقیانوسیم. پس اگر قرار باشد به خدمتکاری ماشین در آییم و همه سر و ته یک کرباس بشویم که دیگر واویلا! دیگر نه اصلی میماند و نه فرعی…
جلال یکی از مشکلات عمده این قبیل جوامع را مسئله دموکراسی میداند و بر این باور است که حکومتها فقط دموکراسی نمایی میکنند آن هم صرفا برای بستن دهان این یا آن حریف سیاسی خارجی که باید وام بدهد. وی معتقد است که دموکراسی غربی به احزاب متکی است و تظاهر تنها به دموکراسی غربی یکی دیگر از نشانههای غربزدگی است.
٧) اقتربت الساعه
در آخرین فصل کتاب، آل احمد با بررسی کتابهای دیگری چون طاعون ” آلبرکامو ” نمایش نامه کرگدن ” اوژن یونسکو ” و فیلم مهر هفتم اثر ” اینگمار برگمن ” بیان میکند که همه ” دلشکسته از عاقبت کار بشریتند. ” بشریتی که اگر نخواهد زیر پای ماشین له بشود باید حتما در پوست کرگدن برود و من میبینم که همه این عاقبتهای داستانی وعید ساعت آخر را میدهند که به دست دیو ماشین (اگر مهارش نکنیم و جانش را در شیشه نکیم) در پایان راه بشریت، بمب ئیدروژن نهاده است.
نقد و بررسی
بیش از چهار دهه از طرح ” غربزدگی ” جلال آل احمد میگذرد. این عنوان از ابتدا مخالفان و موافقان بسیاری داشت. دفاع آل احمد از کلیت تشیّع به ویژه ستایش او از شیخ فضل الله نوری سبب شد تا جامعه روشنفکری ما هیچگاه به طرح مسئله ” غربزدگی ” روی خوش نشان ندهد. البته برخی از آنان تا آنجا که آل احمد از منظر سیاست و اقتصاد مسئله شرق و غرب را مطرح میکرد با او مخالفت چندانی نداشتند. اما مشکل از آنجایی شروع شد که آل احمد میخواست ریشههای غربزدگی را نشان دهد. و نیز راهی برای گریز از غربزدگی. اگر آل احمد برای مبارزه با غرب از مفاهیم اسلامی مدد نمیجست شاید همدلی شبه روشنفکران را نیز بر میانگیخت. اما او روشنفکری پراگماتیست بود. برای او تعریف و تمجید روشنفکران و منتقدان چندان مهم نبود. او میدانست در جامعهای زندگی میکند که صورت غالب مردم آن در ساحت اسطوره به سر میبرند و با زبان روشنفکری سخن گفتن، هیچ حاصلی در پی نخواهد داشت.
در واقع اصل مطلبی که آل احمد مطرح میکند این است که: او طرح ” غربزدگی ” را مخالفت با غرب – به دلیل غرب بودن! – و یا مقاومت در برابر تکنولوژی و ماشین، که از غرب میآید نمیداند، چرا که هیچ دروازهای از جهان را به روی ماشین بسته نمیبیند و تکنولوژی را ابزار دقیق کار و زندگی قرن بیستم میداند. اما گله وی از انتقال بیرویه ماشین و مصنوعات غربی به شرق مصرفکننده است و دیگر این که اختیار تمامی این معاملات و مبادلات نیز بر عهده غرب است. که همه چیز را در این رابطه و معامله تعیین میکند و حتی مانع از فراگیری و آموزش جوامع عقب مانده میشود.
از تعریف و تمجید که بگذریم به مشکلاتی در نگاه آل احمد میرسیم:
١-اولین مشکل آل احمد در کارش تعاریف اوست از غرب و شرق: اگر مقصود از ” غرب ” تمام ممالکی هستند که به صنعت دست یافتهاند و این تعریف مثلا شامل ژاپن و سوئد هم میشود، آیا مجموعه این کشورها با راه و رسمها و ایدئولوژیهای مختلف خود بر روی کشورهای دسته دوم تاثیر یکسانی دارند که آن را میتوانیم ” غربزدگی ” بخوانیم؟ آیا اثر سیاسی، اقتصادی، تاریخی و فرهنگی انگلستان و آمریکا و فرانسه بر روی ما – مجموعه اقوام و مللی که به شکلی از اشکال مقهور آن قدرتها شدهاند – همان بوده است که ژاپن و سوئد و… داشتهاند؟ پاسخ روشن است. اگر بخواهیم روابط دو گروه کشورهای صنعتی و غیر صنعتی را بر مبنای اقتصاد توضیح دهیم (که باید بدهیم) باید گفت که محتوی رابطه اقتصادی میان این دو گروه لزوما رابطه غالب و مغلوب نیست. بسا که رابطه کشور صنعتی قدرتمندی با یک کشور کم رشد معین رابطهای عادلانه باشد و با کشو دیگری بر عکس. بنابراین آنچه که ” غربزدگی ” خوانده میشود عوارض فرهنگی و اخلاقی تسلط اقتصادی و سیاسی است که ملتهای سه قاره آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را از بسیاری جهات به صورت زواید و تئابعی از متغیر قدرتهای جهانی در آورده و الاّ هر گونه رابطه ملتی صنعتی با ملتهای غیر صنعتی را نمیتوان رابطه استعماری دانست.
٢-برداشت تاریخی آل احمد در این کتاب بسیار سرسری، شتابزده و در عین حال جسورانه است. بنابراین میبینیم که آل احمد در طرح تاریخی مسئله ما و غرب، دچار یک اشتباه تاریخی مهم میشود و آن این که مسئله را در تمام طول تاریخ رابطه ما و غرب، مانند جنگهای صلیبی، مسئله تنازع میان اسلام و مسیحیت میانگارد و گویا مسئله استعمار را چنین تلقی میکند که غایت آن این است که پاپ روم پشت پهلوان اسلام را به خاک برساند. او سر رشته مسئله را از دوران صفویه میگیرد که در آن دوره تشیّع مذهبی رسمی شد و ما از ” کلیت اسلامی” که عثمانی ادعای سردمداری و خلافتش را داشت، بریدیم. آل احمد در این استنباط غرب را کلّیت یکپارچهای میانگارد که با ” کلیت اسلامی ” ما درافتاد و آن همه تقاضاها، جنگها و کشمکشها را که در غرب، به ویژه میان پاپ و زمامداران کشورها، وجود داشت نادیده میگیرد.(پاره کردن تکفیر نامه پاپ توسط لوتر)
مسئله تنها این است که در یک سوی دنیا انقلاب صنعتی واقع شد و کفه تعادل قدرتها را به کل بر هم زد و در واقع مسئله نه مسئله اسلام و مسیحیت، بلکه مسئله دنیای دست یافته به تکنولوژی در برابر دنیای واپس مانده، دنیای مولد کالا و سرمایه اضافی در برابر دنیای مفتوح آن اضافات است. اگر این انقلاب صنعتی، مثلا در چین یا در هند رخ داده بود آن وقت ما شرق زده یا چین زده میشدیم(!) و حالا که در غرب ظهور کرده غرب زده شدهایم، زیرا که از جمع جهات تحت تسلط فرهنگ و تمدنی از این طرح قرار گرفتهایم و در انتها به پاسخ پرسش آغازین خود میرسیم که چون عنصر تجدد و غرب در فرهنگ، دین و سیاست و اقتصاد ما نفوذ کرده است و ما ظواهر آن را که از دیدگاه آل احمد غربزدگی مینامد میبینیم دلیل اهمیت این عنصر از دیدگاه آل احمد در هویت ایرانی را میتوان به خوبی درک کرد همان طور که خود گفته است:
“حرف اصلی این دفتر، در این است که ما نتوانستهایم شخصیت” فرهنگی-تاریخی” خودمان را در قبال ماشین و هجوم جبریاش حفظ کنیم بلکه مضمحل شدهایم. حرف در این است که ما نتوانستهایم موقعیت سنجیده و حساب شدهای در قبال این هیولای قرن جدید بگیریم. حرف در این است که ما تا وقتی ماهیت و اساس و فلسفه تمدن غرب را در نیافتهایم و تنها به صورت و به ظاهر ادای غرب را در میآوریم – با مصرف کردن ماشینهایش – درست همچون آن خریم که در پوست شیر رفت و دیدیم که چه به روزگارش آمد.
نقش تجدد در هویت ایرانی
به نظر من، تجدد عنصری وارداتی بوده است و وقتی هم وارد شده، به هیچ عنوان بومیسازی نشده است، در نتیجه این بزرگترین مشکلی است که برای ما ساخته است. بدون مقدمه، بدون پیش زمینه با یک التقاط وحشتناک وارد شده است و دلایل آن را میتوانم این گونه بیان کنم که:
١) تجدد به دلیل این که از طریق دربار وارد شده است و چون مردم خود را از جنس آنان نمیدیدند(فره ایزدی)، در نتیجه تجدد را مخصوص شاه و درباریان میدانستند.
٢)چون روحانیت در مقابل تجدد ایستاده است، در نتیجه عامه مردم نیز در مقابل تجدد میایستند، زیرا عنصر هویت دینی در اینان، بسیار پر رنگ است.
٣)چون تجدد، پاسخی به نیاز ما نبوده است، بلکه پاسخی بوده که نیازساز ما شده است و به دلیل پر رنگ بودن عنصر هویت دینی در ایران، میبینیم که روحانیون خودشان را به تجدد تحمیل میکنند.
بنابراین من تجدد را عنصر هویتی ایران نمیدانم، زیرا تجدد، باید عناصرش (تکنولوژی و همراه با آن حقوق مدنی) با هم آمیخته شود تا معنای اصلیاش را بدهد. این تجدد، به خاطر جذابیتها و سرعتش، تنها ظاهرش به ما رسیده است و ما تازه داریم استفاده از وسایلی را که شاه خریداری کرده بود را یاد میگیریم! این یعنی این که ما هنوز در جزء اول تجدد که همان تکنولوژی است ماندهایم و شاید به ظاهر دارای حقوق مدنیای چون حق رای نیز باشیم، اما مفاهیم آن در ما وجود ندارد و باز تاکید میکنم که این تجدد، تنها ظاهرش به ما رسیده است و نمیتوان آن را عنصری هویتی تلقی کرد.
منابع
١-غربزدگی؛ جلال آل احمد؛ زیر نظر شمس آل احمد؛ چاپ سوم؛ ١٣٧۵؛ انتشارات فردوس؛ تهران
٢-مشکله هویت ایرانیان امروز (ایفای نقش در عصر یک تمدن و چند فرهنگ)؛ فرهنگ رجایی؛ چاپ سوم؛ ١٣٨۵؛ نشر نی؛ تهران
٣-یادنامه جلال آل احمد؛ علی دهباشی؛ چاپ اول؛١٣٧٨؛ نشر به دید؛ تهران
منبع: وبلاگ زندگی اسلامی۲