زیارت آل یاسین و توضیح کلمات کلیدى آن (۲)
اشاره:
زیارت آلیاسین از زیارتنامههای مشهور امام زمان(عج) است که با جملۀ «سلامٌ عَلی آلِ یاسین» آغاز میشود و حاوی ۲۳ سلام بر هر یک از عناوین خاص امام زمان است. این زیارت به بخش مهمی از اعتقادات اسلامی و شیعی از جمله توحید، نبوت حضرت محمد(ص)، امامت یکایک ائمه، حقانیت رجعت، مرگ، نکیر و منکر، قیامت، پل صراط، بهشت، جهنم و… اشاره کرده و ایمان به آنها برای زائر ضروری خوانده است. زیارت آل یاسین دو نقل دارد که راوی نقل مشهور ابو جعفر محمد بن عبدالله حمیری قمی است. وی در اواخر دوران غیبت صغری میزیسته و مکاتبات متعددی از او با امام زمان(ع) نقل شده که از جمله آنها توقیعی است که زیارت آل یاسین را در بردارد. زیارت آل یاسین در کتابهای حدیثی مهم و دعایی نقل شده و به تصریح برخی علما، از بهترین زیارتهای امام زمان است و میتوان در همه اوقات آن را قرائت کرد.
۷ـ رَبّانِىَّ آیاتِه. «الرَّبّانى» واژهاى قرآنى است که به صورت جمع «الرّبّانیّون» دوبار در سوره مائده (آیات ۴۴ و ۶۳) ذکر شده و هر دو جا پس از آن «الأحبار» (جمع حِبر: دانشمند) آمده. مرادف فارسىاش در لسان التنزیل(۲۳) مرد خداى و خداپرستان است. راغب که با دقتى خاص لغات قرآن را توضیح مىدهد از جمله مىنویسد: گفته شده ربّانى منسوب است به ربّ یعنى خداى تعالى، و ساختارش مانند «اِلهىّ» است و زیادى «ان» در آن مانند لَحیانى و جسمانى است. و مىافزاید: «قال علىٌّ ـ رضىَ اللّهُ عنه ـ أنا ربّانىُّ هذهِ الأُمَّه»(۲۴). علاّمه طباطبایى هم این نسبت را پذیرفته مىگویند: «ربّانى منسوب است به ربّ. «ان» براى دلالت نمودن بر تعظیم و کثرت به آن اضافه مىشود، چنان که به شخص کثیراللِحیه «لَحیانى» گویند. بنابراین «ربّانىّ» کسى است که اختصاصش به خداوند زیاد باشد و اشتغالش به بندگى او بسیار»(۲۵). در لغتنامه دهخدا به نقل از ابن اثیر، ربّانى را «دانشمند راسخ در علم و دین» معنى کرده. پس «ربّانىّ» که صیغه و ساختش تعظیم و کثرت را مىرساند خداپرست راسخ در دین و دانش مىباشد و ترکیب «ربّانىّ آیاته»؛ یعنى مرد خدا که به آیات الهى (در کتاب تکوین و تشریع) معرفت و علم دارد.
از سوى دیگر با اندک تأمل مىیابیم بزرگ آیت ربّانى خودِ حضرت حجه بن الحسن ـ عجَّل اللّهُ فَرجه ـ مىباشد؛ زیرا عمرش طولانى و پنهان زیستىاش استثنایى است، همانند خورشیدى که در پسِ ابرهاى بیداد و فساد است، ولى پرتوافشانى خفیفش دلهاى شیعیان شیفتهاش را منوّر دارد، و بالأخره ظهور بىنظیرش همراه با نابودى کفر و بیداد و بر پایىِ عدل و داد در جهان است، و این همه آیات ربّانى است در آن وجود مبارک.
۸ـ الرّحمه الواسعه. از اوصاف دیگرى که بعد از سلام به امام زمان ـ عجّل اللّهُ فَرجَه ـ گفته مىشود «رحمت گسترده» است که از اوصاف الهى است و آن حضرت یکى از مظاهر و نمودهایش مىباشد.
اصل معنى «رحمه» رقّت و نازکدلى و حال خاصّ روحى است که منشأ احسان و خیر رسانى مىشود. این در نسبت رحمت و رَحْم به آدمیان است، امّا هنگامى که به پروردگار سبحان نسبت داده شود معنىاش احسان و نعمت دادن و تفضّل است؛ زیرا در آن ذات مقدسِ مجرَّد، رقت و تغییر حال و تأثُّر معنى ندارد و عقلاً محال است. اکنون که مقصود از رحمت الهى روشن شد گوییم اصولاً رحمت و اِنعام و احسان آفریدگار منشأ ایجاد جهان و جهانیان شده. نظامى گنجوى در این باره مىگوید:
من نکردم خلق تا سودى کنم
بلکه تا بر بندگان جودى کنم
بیت مذکور مىتواند اشارهاى به این آیه باشد: «اِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَ لِکَ خَلَقَهُمْ» (هود / ۱۱۹)؛ «خلایق براى رسیدن به رحمت خلق شدهاند، تا بدان وسیله به سعادتِ خود نائل آیند»(۲۶). صاحب تفسیر المیزان تصریح مىکند: انتساب رحمت به خداى تعالى «منطبق است بر مطلق عطاى الهى و افاضه وجود بر خلق خود، و ایصال هر چیزى به سعادتى که لیاقت و استعداد رسیدن به آن را دارد».
از ماده «رحم» دو صفت مهم و پُر بَسامد در قرآن و متون دینى آمده که «رحمان» و «رحیم» است. رحمان که بر وزن فَعلان است وسعت و فراگیرى معنىاش را مىرساند، چنان که رحیم که بر وزن فعیل است ثبوت و دوام آن مفهوم را مىرساند، به این لحاظ رحمت رحمانى را مخصوص دنیا و رحمت رحیمى را ویژه آخرت دانستهاند(۲۷). در قرآن مجید مىخوانیم: «وَرَحْمَتِى وَسِعَتْ کُلَّ شَىْءٍ فَسَاَکْتُبُهَا لِلَّذینَ یَتَّقُونَ» (اعراف / ۱۵۶)، و خطاب به رسول اکرم مىفرماید: «وَ مَآ اَرْسَلْنَاکَ اِلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالَمینَ» (انبیاء / ۱۰۷). سیره نبوى و حیات آن رسول گرامى نیز رَحم و رحمت و احسان و محبت حضرتش را نشان مىدهد و مىرساند که یکى از مظاهر آشکار رحمت آفریدگارِ فراخبخشایش است. بىشک براى شیعه امیر مؤمنان على علیهالسلام روشن و قطعى است که مهدى امّت نیز مانند جدش چهرهاى روشن و مَظهرى دیگر از رحمت خداوند است، خاصّه که واسطه فیوضات مادى و معنوى پروردگار است و آخرین حجت و خلیفه خاصّ او براى اجراى عدالت واقعى مورد نظر انبیاء و مصلحان. به سبب این اوصاف است که در زیارتش مىگوییم: «السلام علَى العَلَم المَنصُوب والعِلمِ المَصبوبِ و الغَوثِ و الرحمهِ الواسعهِ وعدا غیرَ مکذوب»؛ سلام بر تو اى پرچم برافراشته و دانش فرو ریخته، و فریادرس و رحمت گسترده، و وعده راستین.
۹ـ السلام، سلام. لفظى احترامآمیز است که ادب و مودّت سلامکننده را به مخاطب مىرساند و در زیارتنامهها بَسامدى فراوان دارد، و در فارسى به «درود» ترجمه مىشود، امّا این کلمه عمق و گستردگى معنى سلام را نمىرساند و جا دارد جزء کلماتى باشد که شرح مىدهیم تا مفهوم اصلى و اهمیت اجتماعىاش یادآورى گردد؛ زیرا با آن که هر روز بر زبان مىآوریم و مىگوییم به معنى اصلى آن توجّه نداریم، پس به کتب لغت مراجعه مىکنیم:
در اقرب الموارد آمده: «سَلِم» مِن العیوب و الآفات سلاما و سلامهً؛ از عیبها دور و از آفات نجات یافت. پس سلام و سلامت هر دو مصدر است. معنى دیگر «سلام» را تحیت مسلمانان ذکر کرده.
راغب که به لغات مفرد قرآن توجّه دارد، سَلم و سلامت را پاک بودن و دورى از آفتهاى ظاهرى و باطنى مىشمارد، و «بقلبٍ سلیم» (شعراء / ۸۹)؛ دل خالى از دغل را مثال براى سلامت باطنى، «مُسَلَّمَهٌ لاَ شِیَهَ فِیهَا» (بقره / ۷۱)؛ ([گاو ]بىنقص است و هیچ عیبى در آن نیست) را مثال قرآنى براى سلامت ظاهرى مىآورد. در آیه شریفه «اُدْخُلُوهَا بِسَلامٍ آمِنینَ» (حجر / ۴۹) سلام به معنى «سلامت و دورى از آفتها» است.
معنى دیگر «سلام» گردن نهادن و تسلیم است و با اسلام به یک معنى مىباشد.
«سلام» از نامها و اوصاف آفریدگار هم مىباشد، چنان که در قرآن مجید مىخوانیم: «هُوَ اللّهُ الَّذى لاَآ اِلـهَ اِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ» (حشر / ۲۳). این نامگذارى براى آن است که خداى سبحان از آفات و عیبها و هر نقص و بدى و ظلمى منزّه و دور است.
نکته ارزشمندى که راغب در همین بحث یاد مىکند این است که سلامت حقیقى جز در بهشت نیست؛ زیرا تنها در آن سراى است که بقائى است بىفنا و غنایى بدون فقر و عزّتى بىذلّت و تندرستى دور از بیمارى. بر این اساس است که خداوند مىفرماید: «لَهُمْ دَارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ» (انعام / ۱۲۷)؛ براى آنان نزد پروردگارشان سراى عافیت است.
این کلمه «سلام» که گرانبار از معنایى احترامآمیز و خوشایند است در آیین اسلام شعار مسلمین شده، و نخستین لفظى است که در دیدار دو مُسلم بر زبان جارى مىشود و اعلام امنیت داشتن از سوى سلامکننده و بلکه برتر از آن یعنى احترام و بزرگداشتِ وى مىباشد. علاّمه طباطبایى در فواید اجتماعى سلامِ تحیت مىنویسند:
«اولین چیزى که هر اجتماع تعاونى بین افراد خود لازم دارد این است که هر فرد در جان و مال و عِرض خود ـ و هر چه برگشت به این سه مطلب داشته باشد ـ از دست دیگران در امان باشد. این است معنى «سلام» که خداوند سنت قرار داده و باید هر دو نفرى که به هم مىرسند به یکدیگر القا کنند»(۲۸).
در اهمیت سلامِ تحیّت همین بس که مستحب مؤکّد و سنت پیامبر معظّم ماست، ولى جواب آن واجب است. دیگر اینکه یکى از واجبات نماز ـ این مهمترین فریضه ـ است و نمازگزار با سلام دادن بر خود و بندگان صالح عبادتش پایان مىپذیرد. در شب قدرِ بهتر از هزار شب نیز تا پگاه آن، سلام است و سلامت. به تصریح قرآن تحیت مؤمنان در بهشت هم سلام مىباشد. «تَحیَّتُهُمْ فیهَا سَلامٌ» (ابراهیم / ۲۳)؛ درودشان در آنجا سلام است.
از آنچه گفته شد درمىیابیم چرا این لفظ پُر معنى و کلمه بهشتى در زیارتنامهها تکرار مىشود، و بهترین تعبیرى است که زائر در پیشگاه حجت خدا و امام خود به زبان مىآورد، و با آن احترام و بزرگداشت حضرتش را از یک سو و قبول ولایت و اوامرشان را از دیگر سو اعلام مىنماید.
۱۰ـ وَعْدَ اللّهِ الَّذى ضَمِنَه؛ وعده خدا که اجرایش را ضمانت کرده. این تعبیر مىرساند که وجود داشتن، غیبت و پنهان زیستن و بالأخره ظهور و قیام عدالتگسترى که احکام واقعى اسلام را در اجتماع بشرى عملى کند قطعى و حتمى است؛ زیرا وعدهاى است که خداى توانا داده و اجرایش را تضمین کرده، و ما ـ با وجود شبهات معاندان ـ در این باره تردید به خود راه نمىدهیم و شک نمىکنیم چون بر این باوریم که «اِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمیعَاد» (آل عمران / ۹)؛ قطعا خداوند خُلف وعده نمىکند.
مىپرسند: این وعده در کجا آمده؟ پاسخ مىدهیم: در قرآن کریم و معجزه عظیم خدا، و کجا از آنجا مطمئنتر و راستتر! «وَمَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدیثًا» (نساء / ۸۷)؛ که از خدا راستگوتر است؟ اکنون به کلام اللّه مراجعه مىکنیم، در سوره نور آیه ۵۵ مىخوانیم: «وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَـبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْنًا یَعْبُدُونَنى لاَ یُشْرِکُونَ بى شَیْـءًا وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَاُولـئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»؛ خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند وعده داده است که حتما آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد، همانگونه که کسانى را که پیش از آنان بودند جانشین [خود]قرار داد، و آن دینى را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنى مبدّل گرداند [تا] مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نگردانند و هر کس پس از آن به کفر گراید آنانند که نافرمانند.
براى آگاهى خوانندگان از نظر مفسران مختلف غیر شیعه امامیه از مراد خداى تعالى نسبت به کسانى که آنان را در زمین خلیفه مىگرداند خلاصه آنچه ابوالفتوح رازى ـ مفسّر بزرگ شیعه در سده ششم ـ نوشته نقل مىکنیم و آن سه قول است:
۱ـ جمله امّت مصطفى صلىاللهعلیهوآله که خداوند آنان را خلیفه امتهاى پیشین کرد.
۲ـ مراد صحابهاند که خلافت کردند بعد رسول صلىاللهعلیهوآله ؛ زیرا خداى تعالى در عهد ابوبکر بعضى ولایت عرب بگشاد، و در عهد عمر بعضى ولایت عجم.
۳ـ قول سوم آن است که «در تفسیر اهل البیت آمد که مراد به این خلیفه صاحب الزمان است علیهالسلام ، که رسول خبر داد به خروج او در آخر الزمان و او را مهدى خواند و امّت بر خروج [و قیام] او اجماع کردند».
دلیل بر صحت این قول و فساد قولهاى دیگر آن است که خداى وعده داد و وعده به چیزى دهند که نباشد. اگر مقصود ملّت و آیین رسول است (قول نخست) این نقد بوده نه وعده؛ زیرا در عهد رسول خداى تعالى مُلک و شرایع منسوخ کرد و زمین به رسول داد. دیگر آن که تمکین از دین و پذیرفتن اسلام به آن حد نبود که خداى حکایت کرد، و بدَل شدن خوف به امن هم به اندازهاى نبود که جاى گفتن باشد. و آن که گفت «مرا عبادت مىکنند و چیزى را با من شریک نمىکنند» هم حاصل نشد؛ یعنى وعدههایى که در آیه داده شده تحقق نیافت. پس اینها دلیل فساد قول آنان است که آیه را به خلافت صحابه حمل مىکردند (قول دوم). امّا قول خداى تعالى «وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمْ» اگر تمکین بر دین بدان حد خواستند که امروز است و در عهد صحابه بود، و این و مانندش در عهد رسول صلىاللهعلیهوآله بود، پس حاصل است و وعده دادن نمىخواهد، و اگر بیش از آن خواست تمکینى کلى چنان که وعده داده: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینَ کُلِّه»تا بر تمام دینها برترى و پیروزى دهد نه آن روز بود و نه امروز است، بلکه آن روز خواهد بود که رسول علیهالسلام گفت: «یَملاَءُ الأرضَ قِسطا و عَدلاً کَما مُلِئَت جَورا و ظُلما». امّا تبدیل خوف به امن «و لَیُبَدّلنّهم مِن بعدِ خَوفِهم أمنا» معلوم است که این بر عموم حاصل نیست مگر در بعضى مواضع. و اینکه گفت «مرا عبادت کنند و چیزى را شریک نسازند» پوشیده نیست که مسلمانى نسبت به کافرى اندکى است از بسیارى، و شمار کافران بر زمین بیش از مسلماناناند.
پس آیه پذیراى آن اقوال نیست و مصداقش منطبق نمىشود مگر به خلافت و امامت مَهدى علیهالسلام که رسول به او بشارت داد و امت همگى بر آن اجماع کردند، هر چند در تعیین مصداق آن اختلاف دارند. ابوالفتوح در پایان استدلال مذکور حدیثى نقل مىکند که عینا مىآوریم:
«و رسول گفت: «لَو لَم یَبْقِ مِن الدُّنیا الاّ یومٌ واحدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلکَ الیومَ حتّى یَخرُجَ رَجلٌ مِن وُلْدى. یُواطى إسمُهُ إسمى و کُنیَتُه کُنیَتى. یَملاَءُ الأرضَ قِسطا و عَدلاً کَما مُلِئَت جَورا و ظُلما»: گفت اگر از دنیا نمانَد الاّ یک روز، خداى تعالى آن روز را دراز کند تا بیاید مردى از فرزندان من. همنام من و همکنیت من. زمین پر از عدل و انصاف کند پس از آن که پُر جور و ظلم باشد. و این خبر مخالف و مؤالف روایت کردند و خلاف در تعیین [معین کردن مصداقش] افتاد»(۲۹).
خوشبختانه با روایات بسیارى که از یازده امام معصوم ما رسیده و توقیعاتى که از آن حضرت صادر شده(۳۰)، شخص او هم معین شده؛ یعنى فرزند حضرت حسن بن على عسکرى علیهالسلام که در نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجرى قمرى در سامرّا از بانویى پاک نهاد به نام نرجس زاده شده است، و شرح زادنش در کتب معتبر قدیم، مانند کمال الدین و تمام النعمه، تألیف شیخ ابو جعفر محمّد بن على بن بابویه قمى ملقب به صدوق (م. ۳۸۱ق)، و پیش از آن در اصول کافى، کتابُ الحجه، تألیف محمّد بن یعقوب کلینى (م. ۳۲۹ق) آمده است، و ما با وثوق به این کتب معتبر و اطمینان به وعدهاى که خداوند داده و رسولش ابلاغ کرده، در انتظار ظهورِ پُر سرورش به سر مىبریم، و مىکوشیم با قلم و قدم و گفتار و رفتارِ شایسته، مقدمات آمدنش را فراهم سازیم.
پى نوشت:
۱ ـ به مناسبت نیمه شعبان ۱۴۲۶ قمرى (برابر ۲۹ شهریور ۱۳۸۴ شمسى) تحریر شد.
۲ ـ براى آگاهى از آداب ظاهرى و باطنى زیارت و فواید فرهنگى ـ اجتماعى بقاع متبرکه ائمه معصومین، و توصیهاى که در احادیث به زیارت آنان شده و پاسخ شبهات منکران زیارت و شرح درونمایه زیارتها رجوع کنید به: شوق دیدار (مباحثى پیرامون زیارت)، محمّد مهدى رکنى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ چهارم، ۱۳۸۱٫
۳ ـ ر.ک: آل عمران / ۱۶۹ «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فى سَبیلِ اللّهِ اَمْوَاتًا بَلْ اَحْیَاآءٌ عِنْدَ رَ بِّهِمْ یُرْزَقُونَ».
گذشته از این، مرگ انتقال از زندگى گذراست به حیات ابدى، و این مقبول همه دینداران و خداپرستان است؛ و هر کس اگر درباره خودش تأمل کند مىیابد حقیقتى که از آن به «مَن» تعبیر مىکند ـ با وجود تغییر پیکر مادىاش ـ ثابت مانده به طورى که در پیرى همان شخص است که از کودکىاش به یاد دارد، و در علوم عقلى هم ثابت شده که «روح» نامیراست.
۴ ـ براى ملاحظه حدیث مذکور و صورتهاى گوناگون نقل آن و تواترش ر.ک: الاستاذ محمّد واعظزاده الخراسانى، الشیخ قوام الدین الوَشنوى، حدیث الثقلین، المجمع العالَمى للتقریب بین المذاهب الاسلامیه، ۱۴۱۶ق.
۵ ـ ابوالفتوح رازى، روضُ الجِنان و رَوح الجَنان فى تفسیر القرآن، تصحیح دکتر محمّد جعفر یاحقى ـ دکتر محمّد مهدى ناصح، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، بهمن ۱۳۶۵، ۱۶/۲۳۴٫
۶ ـ سیّد محمّد حسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، منشورات الأعلمى، بیروت، ۱۳۹۳ق / ۱۹۷۳م، ۱۷/۱۵۹٫
۷ ـ مکارم شیرازى (آیهاللّه)، تفسیر نمونه، دارالکتب الإسلامیه، قم، تاریخ مقدمه خرداد ۱۳۶۴، ۱۹/۱۴۵٫
۸ ـ این سه مورد عبارت است از: سوره بقره، ۲۴۸: «فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَ بِّکُمْ وَبَقِیَّهٌ مِمَّا تَرَکَ الُ مُوسى وَ الُ هَارُونَ»؛ در آن [بقیه] از آنچه خاندان موسى و خاندان هارون [در آن] بر جاى نهادهاند. (قرآن مجید، ترجمه استاد محمّد مهدى فولادوند). «بقیه»، در آیه نامبرده یادگار نفیس بر جا مانده از خاندان موسى و هارون است (ر.ک: تفسیر نمونه، ۹/۲۷۶). مورد دوم «بقیه» در سوره هود آیه ۸۶ آمده که مورد بحث است. و دیگر سوره هود آیه ۱۱۶ و تعبیر «اولوا بقیه» است که در متن مقاله توضیح داده شد.
۹ ـ ر.ک: عبدالجلیل عیسى (شیخ کُلّیتَى اصولُ الدین و اللغه العربیه بالأزهر)، المُصحفُ المَیسَّر، دارالکتاب المصرى ـ دارالکتاب اللبنانى، الطبعهُ السابعه، ۱۴۰۷، ص ۳۰۱٫ براى ملاحظه نظر دیگر مفسران از شیخ طوسى و طبرسى و فیض کاشانى درباره «بقیتاللّه / بقیهاللّه»، ر.ک: بهاءالدین خرمشاهى، قرآن کریم، با ترجمه و توضیحات، انتشارات نیلوفر، جامى، تهران، ۱۳۷۴، ذیل آیه ۸۶ سوره هود.
۱۰ ـ ابوالقاسم حسین بن محمّد المعروف بالراغب الإصفهانى، المفردات فى غَریب القرآن، تحقیق و ضبط محمّد سیّد کیلانى، المکتبه المرتضویه: حجّ.
۱۱ ـ محمّد بن یعقوب الکلینى الرازى، الأصول مِن الکافى، دارالکتب الإسلامیه، مطبعه الحیدرى، طهران، ۱/۱۶٫ ضمن حدیثى طولانى که حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام اهمیت و شرف «عقل» را با استشهاد به آیات قرآن بیان مىفرمایند، به هشام بن حَکَم که مخاطب و راوى خبر است مىفرمایند: «یا هشام: إنَّ للّهِ علَى الناسِ حُجَّتین: حُجّهً ظاهرهً و حجهً باطنه. فأمّا الظّاهره فالرُّسُل و الأنبیاء و الأئمه و امّا الباطنه فالعقول».
۱۲ ـ همان، بابُ أنَّ الحجه لا تَقومُ للّهِ على خَلقِه الاّ بإمام، ص ۱۷۷؛ و بابُ أنَّ الأرضَ لا تخلو مِن حجه، ص ۱۷۸٫ سومین حدیث این باب تصریح مىکند که همواره بر زمین حجت خدا باید باشد تا حلال و حرام را معرفى کند و مردم را به راه خداى تعالى بخواند.
۱۳ ـ عبدالرحیم بن عبدالکریم صفىپور، مُنتَهى الأرب فى لغهِ العرب، کتابفروشى اسلامیه ـ ابن سینا، ۱۳۷۷ق.
۱۴ ـ غیاث الدین محمّد رامپورى، غیاث اللغات، به کوشش محمّد دبیر سیاقى، کانون معرفت، تهران.
۱۵ ـ ابو جعفر محمّد بن على بن حسین بن بابویه القمّى، کمالُ الدین و تمامُ النعمه، ترجمه منصور پهلوان، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، قم، ۱۳۸۰، ۱/۷٫
۱۶ ـ همان، ۱/۹٫
۱۷ ـ الأصول من الکافى، بابُ الإراده مِن صفات الفعل و سائر صفات الفعل، ۱/۱۰۹، حدیث ۳٫
۱۸ ـ براى ملاحظه آراى مختلف درباره چگونگى انتساب اراده و سمع و بصر به حق تعالى و شرح حدیثى در این باره از اصول کافى، ر.ک: امام خمینى (ره)، شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینى، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۶، ص ۶۱۲-۶۱۴٫
۱۹ ـ ترجمه آیات از: محمّد مهدى فولادوند، قرآن مجید، تحقیق و نشر دارالقرآن الکریم، چاپ سوم، دى ماه ۱۳۷۶٫
۲۰ ـ سوره الإنسان (۷۶) / ۳۰: و تا خدا نخواهد [شما [نخواهید خواست.
۲۱ ـ شیخ عباس قمى، مفاتیح الجِنان، مقصد سوم، زیارت حضرت سیّد الشهدا علیهالسلام ، زیارت اول، انتشارات اسلامى، ص ۶۹۰٫
۲۲ ـ قابل توجّه است که ابن منظور ـ صاحب لِسانُ العرَب ـ از اهل سنت و سعید الخورى اللبنانى که مسیحى است هر دو خبر مذکور را نقل کردهاند. این خبر نه تنها قضاوت بر حق و عادلانه حضرت على علیهالسلام را پس از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مىرساند، بلکه طبعا و تبَعا مقام علمى و عدالت و خلافت بلافصل آن امامِ بر حق را هم ارائه مىدهد.
۲۳ ـ لسانُ التنزیل (مؤلف ناشناخته)، به اهتمام دکتر مهدى محقق، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۶۲٫
۲۴ ـ المفردات، ذیل ماده: ربّ.
۲۵ ـ المیزان، ۳/۴۶۹، به نقل از: على تاجدینى، فرهنگ جاودان المیزان، نشر مهاجر، تهران، ۱۳۸۲٫
۲۶ ـ المیزان فى تفسیر القرآن، ترجمه سیّد محمّد باقر موسوى همدانى، چاپ سوم، ج ۲۱/۹۹-۱۰۷ که بحثى محققانه در تفسیر آیه ۱۱۸ و ۱۱۹ سوره هود دارد و فشرده و نتیجهاش همان است که نقل شد.
۲۷ ـ المفردات: رحم. در تفسیرها نیز این مطلب ذکر شده است.
۲۸ ـ فرهنگ جاودان المیزان: سلام.
۲۹ ـ روض الجِنان و روح الجَنان، ذیل آیه.
۳۰ ـ براى ملاحظه شمارى از توقیعات صادر شده از آن امام نهانْزیست ر.ک: محمّد مهدى رکنى، نشانى از امام غایب، (بازنگرى و تحلیل توقیعات)، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ پنجم: ۱۳۸۱٫
منبع : فصلنامه مشکوه شماره ۸۷