دروازه شرقشناسى
اشاره:
از دورههاى باستان تااکنون دانشمندان جهان در مورد ایران پرسیده و سخن گفتهاند. حتى فیلسوفان بزرگ متاخرى مانند هگل، نیچه و فوکو بخشهاى مهمى از مطالعات خود را به ایران اختصاص دادهاند. اما اینها فقط مىتواند نشانگر اهمیت ایرانشناسى براى غربیها باشد و براى دانستن سایر وجوه ضرورت ایرانشناسى براى غرب، مىبایست دورههاى مختلف این مطالعات را بررسى نمود و انواع ایرانشناسى را بهدقت معلوم ساخت. اینکه چگونه ایرانشناسى پس از گذران دورهاى به مدت بیستوپنج قرن به جایگاه جهانى فعلى رسیده است، در مقاله حاضر مورد تامل قرار گرفته است.
کسانى که بخواهند سابقه تمدن و فرهنگ جهان را مطالعه کنند، آنان که علاقمند باشند جغرافیا و تاریخ را بدانند، افرادى که مایل باشند سابقه علم و دانش را در این منطقه مرور نمایند، اشخاصى که در پى شناسایى دانشمندان برجسته نظیر فلاسفه، حکیمان، طبیبان، منجمین، فیزیکدانان، علماى شیمى، فقیهان، حقوقدانان، گیاهشناسان و… پیشگام باشند، باید وارد علم ایرانشناسى شوند. ایرانشناسى امروز یک علم، هنر و فن است. با ایرانشناسى مىتوان کلید تمدن و فرهنگ جهان را بهدست آورد.
امروز در بیش از صد کشور جهان، محققانى مشغول مطالعات و بررسى بُعد یا ابعادى از ایران هستند. آنها جهات مختلف تاریخ، فرهنگ و هنر ایران را بررسى مىکنند. تنها ایران است که چندهزار سال سابقه درخشان تاریخ خود را همراه با استقلال حفظ نموده و در برابر همه تجاوزات با استحکام تمام ایستاده است و هر وقت بخشى از سرزمین آن مورد تجاوز قرار گرفته، مردم ایران متجاوزان را در بطن تمدن و فرهنگ خود جذب نمودهاند.
سابقه ایرانشناسى طولانى است اما در هر زمان براى شناخت این سرزمین اهداف خاصى وجود داشته است. شناسایى در ادوارى بهصورت مخفیانه و سرى انجام مىگرفت. افرادى مامور مىشدند تا بدون معرفى خود و بهطور غیرمجاز وارد کشور شوند و طى برقرارى ارتباطات غیرمرئى، تحقیقات موردنظر را در مورد میزان قدرت نظامى، تسلیحاتى و دفاعى بهدست آورند و در صورت نیاز به حملات نظامى مىتوانستند از این شناسایى قبلى بهره ببرند. بنابراین این نوع ایرانشناسى در حد امور نظامى و دفاعى بود. همچنین آنها گاه براى فراهمکردن زمینه تبلیغ، آمادگى ذهنى مردم ایران را مورد سنجش قرار مىدادند تا بدانند که آیا مردم ایران حاضرند از طریق تبلیغات، دین یا مذهب جدیدى را بپذیرند و در چه حد به عقاید دینى خود پایبند هستند و یا چگونه مىتوان در عقاید آنها رسوخ نمود. گاه مساله تجارت در بین بود. یعنى آنها مصرفکنندگان ایرانى را مورد شناسایى قرار مىدادند مبنىبرآنکه چه تعدادند، به چه میزان آموزش لازم دارند، چه کالاهایى براى آنها ضرورى است و مىتوان به ایران صادر کرد، این کالاها چه میزان خریدار دارد و چه مواقعى مصرف تغییر پیدا مىکند و… . درواقع جهت این ایرانشناسى و هدف آن، بازاریابى بود. در زمانى هم اشخاص روانه ایران مىشدند تا درباره معادن و نیز آثار باستانى ایران اطلاعاتى بهدست آورند و سپس براى نقاط موردنظر امتیاز حفارى کسب مىکردند. امتیازاتى که در دوره قاجار به بیگانگان داده شدند، درواقع براساس همین شناساییهاى قبلى بودند.
هزاران کتاب در مورد ایرانشناسى یا مطالب مربوط به ایران به زبانهاى مختلف نگاشته شدهاند. جهانگردان و سیاحان بسیارى در اعصار مختلف به این سرزمین وارد شده و مدتى در ایران بهسر بردهاند. آنها به شگفتیهاى زیادى برخورد کرده و در نوشتههاى خود بنا بر انگیزهاى که از سیاحت داشتهاند، بهنوعى پارهاى از مطالب را نقل کردهاند.[۱] اینکه مثلا یکباره قرارداد رژى امضا مىشود و امتیاز نفت بخش وسیعى از کشور به یکنفر انگلیسى داده مىشود، برمبناى اتفاق نیست. درواقع زمینشناسانى نقاط مختلف را مطالعه مىکردند و اطلاعات لازم را به کشور خود مىبردند. پس از آن، پیشنهاد اکتشاف و استخراج از سوى آنان مطرح مىگردید و آنان امتیاز را آنطورکه مىخواستند، مىگرفتند.
ایرانشناس کیست؟
لغتنامه دهخدا در برابر کلمه ایرانشناس مىگوید: «دانشمند غیرایرانى که در باب ایران و ایرانیان تحقیق و تتبع کند.» دهخدا در این تعریف براى ایرانشناسى چهار عنصر ذکر کرده است: ۱ــ غیرایرانىبودن ۲ــ دانشمند بودن ۳ــ تحقیق و تتبع ۴ــ موضوع تحقیق، ایران باشد.
بنابراین اگر ایرانى در مقام مطالعه سوابق ایران برآید و در هر مقوله از تاریخ، جغرافیا، فلسفه، شعر و ادب ایران وارد شود، عنوان ایرانشناس پیدا نمىکند. یعنى ممکن است او در زمینه تاریخ ایران و یا در زمینه فلسفه و اراضى کشور صاحبنظر و متخصص باشد و سدهاى ایران یا معادن کشور و یا ریشههاى انقلاب ایران را بهطورکلى بررسى کند، اما به او ایرانشناس نمىگویند. او صرفا در رشته خودش محقق و دانشمند تلقى مىشود. ممکن است دکترا هم اخذ کرده باشد اما به او استاد، محقق، مدرس و نویسنده مىگویند و بنا به تعریف مذکور از ایرانشناسى، عنوان ایرانشناس به او اطلاق نخواهد شد؛ چون اصل بر این است که هر ایرانى مملکت خود را بهخوبى مىشناسد. حالآنکه اتفاقا ایرانى علاقمند به ایران، باید ایران و مردم ایران را به جهان معرفى کند و نباید ایرانشناسى مختص به بیگانگان باشد. به عبارتى، تعریف یادشده، قابل تغییر است.
عنصر دوم در ایرانشناسى، شخصیت علمى فرد ایرانشناس است. ایرانشناس باید داراى تحصیلات عالیه باشد و به مرحله تحقیق و مطالعه رسیده باشد. به هر توریستى که وارد ایران مىشود و از دیدنیهاى ایران بازدید مىکند و احتمالا چند صفحه سفرنامه هم مىنویسد، نمىتوان عنوان ایرانشناس اطلاق کرد. ایرانشناس باید شخصیت علمى داشته باشد، تحقیق و مطالعه حرفه او تلقى شود و بهگونهاى هدفمند مطالعات را شروع و اطلاعات را جمعآورى کند.
عنصر سوم، تحقیق و مطالعه است؛ یعنى صرفا با مطالعه یک یا چند کتاب درباره اوضاع و احوال و مردم ایران، به یک فرد ایرانشناس اطلاق نمىشود. لازمه تحقیق، مراجعه به کتب مختلف، بازدید از مکانهاى مختلف و مصاحبه با اشخاص متعدد است. یک ایرانشناس محقق باید موضوعات را از هم تفکیک کند، صحیح و سقیم را بهخوبى تشخیص دهد و بالاخره مطالعات و تحقیقات او باید در مورد ایران باشد؛ یعنى اگر یک محقق در چارچوب رشتهاى نظیر جغرافیا همه کشورها و از جمله ایران را در بحثهاى خود وارد کند، به او عنوان ایرانشناس اطلاق نمىشود بلکه او یک جغرافىدان است. ایرانشناس مىتواند در زمینه خاصى از مسائل ایران، مثلا درخصوص جغرافیا، تاریخ و یا بعد دیگرى از ایران به تحقیق بپردازد.
یکى از ایرانشناسان مشهور، ادوارد براون است که سالها در ایران بود و از محققان و دانشمندان شناختهشده محسوب مىشود که در چند جلد کتاب، تاریخ ادبیات ایران را مورد تحقیق قرار داده است و ایرانى هم نیست. براون اشتیاق و علاقه و بلکه عشق به شعراى ایران داشت و واقعا در راستاى گردآورى این مجموعه، وقت بسیار صرف کرد. کتاب دیگر وى، «یکسال در بین ایرانیان» است. نوشتههاى براون یک ایرانشناس تمامعیار را به نمایش مىگذارند. در لغتنامه دهخدا در تعریف ایرانشناسى آمده است: «دانش و معرفت به احوال ایران و ایرانیان، رشته تحقیقات فنى و علمى مربوط به ایران.» کسى که براى تحقیق و مطالعه به ایران بیاید و نقاط زلزلهخیز ایران را شناسایى کند و با دلایلى ثابت کند که ایران روى خط زلزله قرار دارد، در محدوده موضوعى که در مورد ایران تحقیق کرده، ایرانشناس است. اما اگر همین تحقیق را یک ایرانى انجام دهد، گرچه عمل او هم ایرانشناسى است اما با تعریف دهخدا، اقدامکننده مذکور ایرانشناس محسوب نمىشود و وارد جرگه ایرانشناسى بهمعنىاصطلاحى آن نشده است. حالآنکه این طرز تلقى، درست نیست بلکه باید تمامى کسانى را که با تحقیق و مراجعه به منابع، تمام یا بخشى از واقعیتهاى مربوط به ایران و ایرانیان را فراهم مىآورند، ایرانشناس اطلاق کرد، خواه فرد مذکور ایرانى باشد یا غیرایرانى. «تاریخ هنرهاى ملى و هنرمندان ایرانى از کهنترین زمان تاریخى تا پایان دوره قاجار (از مانى تا کمالالملک)» در دو جلد به وسیله عبدالرفیع حقیقت (رفیع) تالیف گردید. این دو جلد با بیش از هزار صفحه، اقدامى ایرانشناسانه است اما چون محقق آن ایرانى است، کار او در چارچوب تعریف مذکور از ایرانشناسى قرار نمىگیرد؛ حالآنکه این نحوه تفکیک درست نیست.
عبدالرفیع حقیقت مقدمه کتاب خود را با این شعر بلند فردوسى آغاز کرده است:
جهان پرشگفتى است چون بنگرى
ندارد کسى آلت داورى
که جانت شگفت است و تن هم شگفت
نخست از خود اندازه باید گرفت
درواقع وى وظیفه ایرانشناسى را برخلاف تعریف دهخدا متوجه خود ایرانیان مىنماید. در مقام ایرانشناسى بهحق باید ابتدا به سراغ حکیم فردوسى و شاهنامه او رفت و مولف کتاب فوق نیز همین کار را کرده است. گرچه محققان طراز اول جهان، در مورد ایران و ژرفاى معنویت و توان مردم این سرزمین سخنها گفتهاند، اما آقاى حقیقت سخن حماسهسراى ایران را ترجیح داده است که مىگوید:
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندانند شیر ژیان را به کس
مولف تاریخ هنر به نکته بسیار دقیقى در مورد هنرمندان ایران اشاره مىکند که در دیگر کشورها دیده نمىشود: برخلاف هنرمندان غربى بسیار نادر است که از صد اثر هنرى و صنعتى ایران، یک مورد آن امضا داشته باشد. درواقع هنر ایرانى فاقد نام و نشان شخصى است و گویى این اعتقاد در روح هنرمندان با فرهنگ ایرانى رسوخ داشته است که همه آنان از یک واحدند؛ یعنى در راه یک هدف مقدس ملى و انسانى قدم برمىدارند. در حقیقت هنرمند ایرانى، هنر خود را متعلق به جامعه خود مىدانسته و به خود صرفا بهعنوان عاملى براى خدمتگذارى به هنر ایران نگاه مىکرده است؛ بهعبارتبهتر، هدف هنرمند ایرانى، جاویدنگهداشتن هنر ایرانى بوده است و نه نام هنرمند. پس درواقع شعار مقدس آنان این بوده است که «همه افراد ایران براى ایران و خداى ایران.»[۲]
هنر موسیقى در دوره پهلوانى
شاهنامه فردوسى از اسناد قابلتوجه حماسى ایران باستان است. نخستینبار پس از دوره جمشید، در دوره منوچهر از ساز و آواز در جشن پیوند زال و رودابه سخن رفته است و این خود آغاز دوره پهلوانى در تاریخ ایران و معادل چهارهزار سال تا چهارهزاروپانصد سال پیش است. در این جشن نام چند ساز ذکر شده است و این مساله نشان مىدهد موسیقى در مراسم مختلف تفاوت داشته است؛ یعنى موسیقى در هر کدام از زمانهاى تولد فرزند، ازدواج، شروع جنگ،[۳] زمان پیروزى، دیدار پس از مفارقت طولانى و… انواع مختلفى دارد.
سرودهاى مربوط به سههزاروپانصد سال قبل (۱۵۰۰ سال قبل از میلاد)، یعنى دفتر «گاثا» اشو زردشت، هنوز در دست است. واژه گاثا ــ که آن را گات هم مىخواندند ــ در زبان پهلوى به صورت گاس درآمد و طبق قانون زبان «س» در آن به «هـ» تبدیل شد و امروز به نام گاه خوانده مىشود و مىگویند دستگاه، سهگاه، چهارگاه… .
به فن ترکیب اصوات بهنحوىکه به گوش خوشایند باشد، موسیقى مىگویند؛ چنانکه در ترجمه مجالسالنفائس آمده است: «مولانا در فن شعر ماهر بوده و در علم ادوار موسیقى کامل و نادر… .»[۴] قدما موسیقى را چنین تعریف کردهاند: «معرفت الحان و آنچه التیام الحان بدان بود و بدان کامل شود.»[۵] ارسطو موسیقى را یکى از شعب ریاضى مىدانست و فیلسوفان اسلامى نیز این قول را پذیرفتند اما ازآنجاکه همه قواعد موسیقى مانند ریاضى مسلم و غیرقابل تغییر نیستند، بلکه ذوق و قریحه سازنده و نوازنده نیز در آنها دخالت تام دارد، موسیقى را هنر نیز محسوب کردهاند. ایرانیان در فن و هنر موسیقى به لحاظ سابقه پیشگام بودهاند و در اتصال آن به ملل دیگر، در طول ادوار مختلف کار کردهاند. صاحب تاریخالحکما ــ موسوم به نزههًْالارواح ــ مىگوید: «پس از توجه ایرانیها به دانش و حکمت در زمان شاپور ذوالاکتاف، آلات عجیبه عود را اختراع کردند که بر جمیع آلات موسیقى برترى دارد و کسى که آن را پیدا کرده، از بیم آنکه مبادا او را به لهو و لعب و بطالت منسوب کنند، نام خویش را مخفى کرده و این چنین آلت در زمان بطلمیوس و نیمقوماخس وجود نداشته، زیرا ایشان آن را در کتب خود ذکر ننمودهاند.»
وقتى عبداللهبن زبیر براى ترمیم خانه کعبه از ایران یک عده بنّا به عربستان برد و ایشان با کارگران عرب مشغول تعمیر آن خانه گردیدند، یکى از این کارگران که به عبداللهبن مسجح موسوم بود، ملاحظه کرد که ایرانیان به زبان خود چیزى مىگویند و آوازى مىخوانند. وى طبعا مجذوب لحن و نواى ایرانى شد و تمایل یافت رموز آن را بیاموزد و دقایق فن موسیقى را فراگیرد. وى از بلاد عرب به ایران آمد و پس از تحصیل فن موسیقى به مملکت خود بازگشت و این فن را در میان مسلمانان انتشار داد. بهعلاوه مسلمانان از زبان ایرانى دوره ساسانى (پهلوى) نیز کتب متعددى در زمینه موسیقى به عربى ترجمه کردند.
هنرمندان، موسیقىدانان، شاعران و نویسندگان و حتى عالمان دینى مانند تشیط فارسى، ابن سریج، ابوعباد معبد، عزهًْ المیلاء، ابراهیم موصلى ارجانى فارسى، ابومحمد اسحق موصلى ارجانى فارسى، علىبن نافع زریاب ایرانى (ابنمنجم)، ابنخردادبه خراسانى، ابوالعبک بختیار، رودکى، ابونصر فارابى، ابوالحسن علىبن حسین مسعودى، ابوالفرج على اصفهانى، ابوعبدالله محمدبن یوسف خوارزمى، ابوالفاء محمد یوزجانى خراسانى، ابوالقاسم حسین راغب اصفهانى، ابوعلىسینا، ابوالفرج عبدالله جاثلیق همدانى، ابنزیله اصفهانى، ابوالقاسم عبدالکریم قشیرى نیشابورى، ابوحامد محمد غزالى طوسى، عمربن ابراهیم خیامى (خیام) و دیگران تا پایان قرن ششم هجرى علاوه بر یادگیرى و آگاهى بر هنر موسیقى ایرانى فصلى از کتابهاى خود را به معرفى ادوار و شعب و شقوق آن اختصاص داده و برخى رسالهها و کتابهاى مستقل در این باب تصنیف و تالیف کردهاند.[۶] مهمترین این افراد، ابونصر فارابى است که در بخش دوم از قسمت اصلى کتاب موسیقى کبیر، به شرح آلات موسیقى معمول در زمان خود پرداخته و پردهبندى آنان را بهطوردقیق تعیین کرده است. پس از دقت در این اثر ارزنده علمى و هنرى، به این باور مىرسیم که پردهبندى طنبور خراسانى اساس گامهاى موسیقى شرقى و غربى است. فارابى از سازهاى زهى پردهدار ــ که نتها با تغییر طول تار بهوسیله انگشتان دست در آنها ایجاد مىشود ــ عود، طنبور بغدادى، طنبور خراسان و رباب، و از سازهاى زهى بدون پرده ــ که نت با تارهاى دست باز در آنها ایجاد مىشود ــ معازف (انواع قانون و سنتور)، صنوج (انواع چنگ) و از سازهاى بادى مزامیر (انواع نى) و سرنا را نام برده است.
از بین این سازها فارابى طنبور خراسانى را براى تشریح نظرات علمى خود درباره چگونگى فاصلههاى موسیقى مناسبتر مىداند. اصالت این ساز مسلم است و انتساب آن به خراسان، ایرانىبودن آن را مىرساند.
در ایرانشناسى این سوابق نسبت به تمامى علوم، فنون و هنرها منعکس شدهاند.
فارابى صرفا نمونهاى از دانشمندان ایرانى و موسیقى صرفا یکى از رشتههاى هنرى و علمى ایران هستند وگرنه در تمامى رشتههاى فنى و علمى باید از دانشمندان ایران نام برد و فعالیتهاى آنها را برشمرد.
تمدن و فرهنگ ایرانى از همان آغاز یک تمدن و فرهنگ انسانى و دنیایى بود. متفکران، فلاسفه، عرفا، نویسندگان و شعراى ما همواره دیدى جهانى و بشرى داشتند و از جنبه معنویت و بشردوستى به سراسر جهان مىنگریستند؛ چنانکه مایه اصلى ادبیات و حکمت ایران را محبت، عشق، راستى و پیوستگى تشکیل مىدهد. آنچه اساس تاریخ کهنسال ایران را شکل مىدهد، همین توجه عمیق به اصول معنویت و اخلاق است.
بااینوجود ایران از حیث نظامى و سیاسى نیز پیروزیها و موفقیتهاى بسیارى را همواره تجربه مىکرد اما افکار اصلى ایرانیان اغلب پیروزیهایى را پذیرفته است که در طول تاریخ به توسعه و تکامل فرهنگ و تمدن بشرى کمک کردهاند.
پرارجترین سپاهیان ما، طى هزاران سال، مردان و زنانى بودند که در تمام تاریخ کهنسال ایران مشعل دانش و فرهنگ را در برابر تندبادهاى حوادث فروزان نگاه داشتند.
از هنگامى که آنکتیل دو پرون، دانشمند فرانسوى، اولین ترجمه کامل اوستا را حدود دو قرن پیش در اروپا منتشر ساخت، تاکنون مطالعات علمى مربوط به آثار فرهنگ و تمدن ایران بدون وقفه در دنیاى غرب و بعدا در بسیارى از کشورهاى دیگر ادامه یافته است. در دو قرن اخیر بیش از هزار تن از دانشمندان خاورشناس ــ البته با برخوردارى از سطوح مختلف اهمیت و صلاحیت علمى ــ اساس کار خود در رشته خاورشناسى را بر مبناى مطالعات حوزه ایران قرار دادهاند[۷] و اکنون حاصل این مطالعات در قالب هزاران کتاب، رساله و مقاله به زبانهاى مختلف در اخبار ما موجود است. مجموعه ایرانشناسى، در زوایاى تحقیقات خود ماهیت و شخصیت ایران را در دنیا مشخص مىسازد که البته به اغراض خاص ایرانشناسان نیز باید توجه داشت.[۸]
اولین نقش جهانى تمدنهاى فلات ایران، بهطورىکه از کاوشهاى باستانشناسى در سرزمینهاى دوردست آسیاى مرکزى، آسیاى شرقى، سند، آناتولى و… برمىآید، ارتباط هنرى و فرهنگى مردم این فلات با مردم سرزمینهاى مذکور بوده است. نمایشگاههاى متعدد هفتهزار سال هنر در ایران، در سالهاى اخیر در بسیارى از کشورهاى اروپایى و امریکایى بر همین اساس برپا مىشوند. مطالعاتى که محققان در افغانستان، پاکستان، آسیاى مرکزى، مغولستان و نواحى دریاى سیاه انجام مىدهند، رابطه وسیع تمدنى را نشان مىدهد.
درواقع ایرانشناسى از همان ادوار قبل از میلاد به لحاظ تاثیرگذارى ایران بر کل منطقه وجود داشته و امروز پس از بیستوچند قرن، ایرانشناسى کاملا گسترهاى جهانى پیدا کرده است.
انقلاب اسلامى ایران را هم باید با توجه به اصل ایرانشناسى ملاحظه نمود. این انقلاب شگفتانگیزترین و تکاندهندهترین حادثه قرن محسوب مىشود. موقعیت ژئوپلتیک ایران، برخوردارى از منابع و معادن عظیم نفت، گاز و…، دارابودن نفوذ و تاثیر فرهنگى پرسابقه در کشورهاى منطقه خلیجفارس و آسیاى میانه، ویژگى اسلامى انقلاب و تکیه بر دین و مذهب تشیع، همگى در ایجاد تحول عظیم اجتماعى در کشور ما و اداره امور جامعه بهگونهاى مدرن و تبدیل آن از مهمترین پایگاه انگلیسى ــ امریکایى به مهد و کانون اسلامگرایى، آزادگى و استقلال، از مهمترین عواملى هستند که توجه محافل سیاسى، آکادمیک و مردمى جهان را به خود جلب کردهاند.
این تحول ریشهاى و سریع، بسیارى افراد و کشورها از جمله سرویسهاى اطلاعاتى امریکا، انگلیس و شوروى را غافلگیر ساخت. این پدیده، نظریهپردازان و متفکران عالم سیاست، متخصصان تحولات اجتماعى، فرهنگشناسان، دینپژوهان، جامعهشناسان و بازیگران صحنه سیاسى جهانى را متحیر ساخت و آنها هرکدام کوشیدند از دیدگاه خود تصویر و تفسیرى از انقلاب اسلامى ارائه دهند و علل و عوامل پیدایش و آثار و نتایج آن را تحلیل کنند؛ چنانکه در طول بیستوهفتسال، هزاران کتاب و مقاله راجع به انقلاب، ایران و شناسایى ایران به رشته تحریر درآمد و صدها سمینار و کنفرانس به همت مراکز علمى مستقل یا وابسته و نیز از سوى محافل قدرت و سیاست با موضوع بررسى ریشهها و شناخت ماهیت انقلاب برگزار گردید تا ایران را بازشناسى کنند.
در دوران اسلامى فرهنگ، ادب و هنر ایران، رنگ تازهاى به خود گرفت و امکانات بیشترى براى توسعه پیدا کرد و در نتیجه طولى نکشید که علوم، فنون و هنر ایرانى در سراسر قلمرو اسلام ــ از اقصاى آسیا تا غرب آفریقا و جنوب غربى اروپا ــ گسترش یافت. بغداد مرکز خلافت اسلامى عملا به کانون نفوذ فرهنگ و مدنیت ایرانى تبدیل شد و حکما، فقها و عرفاى ایرانى در همهجاى این قلمرو وسیع، بسیار شاخص شدند.
گرایش ایرانیان به مسائل علمى و فرهنگى، از همان آغاز عصر اسلامى به اندازهاى بود که پیامبر عظیمالشان اسلام(ص) ــ طبق حدیث معروفى که ابنخلدون و دیگران نقل کردهاند ــ فرمود: «اگر علم در گوشهاى از آسمان باشد، باز هم کسانى از مردم ایران بدان دست خواهند یافت.» خود ابنخلدون در «مقدمه» مشهور خود، دراینباره مىنویسد: «از غرایب اینکه در جامعه اسلامى، چه در علوم شرعى و چه در علوم عقلى، غالب پیشوایان علم، ایرانى بودند، جز در مواردى نادر و قلیل. و چنانچه بعضى از آنها منسوب به غرب بودند، زبانشان فارسى و محیط تربیت آنها ایران بود، درصورتىکه صاحب شریعت عربى هستند.»[۹]
از همان آغاز عصر اسلامى سنت علمى و فرهنگى دانشگاه بزرگ گندىشاپور پایهگذار مراکز علمى بغداد شد و سایر دانشگاهها و دارالعلمهاى اسلامى براساس آن پدید آمدند. در رشتههاى مختلف ریاضى، پزشکى، هیات، شیمى، معمارى، الهیات، فلسفه، صرف و نحو، لغت، تذکرهنویسى، تاریخ و جغرافیا، ادبیات، موسیقى و هنرهاى زیبا، بزرگان درجه اولى از ایران برخاستند که تمدن و فرهنگ اسلامى و سرانجام فرهنگ و تمدن مغربزمین تاحدزیادى مرهون آنها است.
از قرون اولیه اسلامى بسیارى از آثار مهم ادبیات پیش از اسلام به عربى ترجمه شدند که از جمله آنها باید اوستا، زند، دینکرد، مینوى خرد، بندهشن، پندنامه زرتشت، خداى نامک، آبکن نامک، اندرز اوشز دانا، اندرز خسرو گواذان، اندرز آذربه، مهرسپندان، کارنامک اردشیر بابکان، تاجنامک، نامه تنسر، گاهنامک و وهرام چوبین نامک را نام برد.
ازهمانزمان اروپاییان آثار متعدد دانشمندان و حکماى ایرانى را که غالبا به عربى نوشته شده بودند، ترجمه کردند و انتشار این ترجمهها افق علمى تازهاى را به روى آنان گشود. مرکز این نهضت ترجمه آثار بزرگ علوم، فلسفه و حکمت اسلامى و ایرانى، اسپانیا و ایتالیا بودند که با عالم اسلامى پیوند نزدیکى داشتند.
نهضت ترجمه در اواخر قرن دهم میلادى بهدست پاپ سیلوستر دوم بنیان گذاشته شد و در قرون یازدهم و دوازدهم توسعه بسیار یافت؛ چنانکه عدهاى از دانشمندان مسیحى براى آشنایى نزدیک با این آثار به اندلس ــ که در آن زمان به یکى از کانونهاى درخشان فرهنگ اسلامى تبدیل شده بود ــ روى آوردند. سه قرن پیش، حدود سیصد کتاب مهم علمى و فلسفى اسلامى به لاتین ترجمه شدند که لااقل یکسوم آنها آثار دانشمندان ایرانى بودند. حدود هفتاد جلد از این کتب بهتنهایى توسط یکى از دانشمندان برجسته ایتالیایى به نام گرار دو داکرمونا، که او را باید از پیشکسوتان خاورشناسى مغربزمین بهشمار آورد، به زبان لاتین ترجمه شدند. داکرمونا به منظور آشنایى مستقیم با آثار ابنسینا که در کتابخانه معروف تولدو نگاهدارى مىشدند، به آن شهر رفت و در آنجا زبان عربى را تکمیل کرد. وى سالها بهطورمداوم به ترجمه کتابهاى متعددى پرداخت که مهمترین آنها ترجمه وى از کتاب القانون فى الطب، اثر ابوعلىسینا، است. این ترجمه پانصدسال کتاب درسى دانشگاههاى اروپا بود و پسازآنکه در سال ۱۵۲۴٫م نخستین چاپ آن در رم منتشر گردید، تنها در طول یک قرن بیش از بیستبار تجدید چاپ شد.
ایرانشناسى در معناى وسیع خود و بهطورخلاصه یکى از بزرگترین ابواب شرقشناسى است. علت توجه خاص به این بخش از خاورشناسى، آن است که فرهنگ و تمدن ایرانى در مبادى و مبانى بسیارى از فرهنگها و تمدنهاى دنیاى قدیم و جدید نفوذ کرده و آثار این نفوذ به صور گوناگون در ممالک متعددى از قارههاى آسیا، اروپا و اقیانوسیه باقى مانده است.
همچنین ایران بر اثر موفقیت ممتاز و مناسب جغرافیایى و قرارگرفتن در مرکز فرهنگهاى گوناگون و پیشرفته، از دیرباز داراى یک فرهنگ غنى و گسترده بوده است؛ چنانکه آمیختهاى از فرهنگهاى متنوع را یکجا در دل خود جاى داده و تاریخ ایران را به صورت تاریخ توالى رویدادها و تمدنها درآورده است. در این مدت طولانى، اگر هم در برخى سدهها کشور ایران از یک حکومت واحد مرکزى برخوردار نبوده اما همواره بر اصلىترین ارزشهاى اندیشه، دین و اخلاق تکیه داشته و نسبت به فرهنگهاى گوناگون از موقعیت مرکزى برخوردار بوده است، این فرهنگ به ویژگیهاى برجسته، فضایل علمى و اخلاقى و نیز به نشاط، کوشش، هنرهاى ظریفه و فلسفه آراسته بود. شناساندن این فرهنگ و تمدن ارزشمند و جلوههاى گوناگون آن به علاقمندان، یکى از مهمترین وظایفى است که ایراندوستان، پژوهشگران و اهل قلم مىتوانند به آن مبادرت داشته باشند.
ایرانشناسى، در شکلهاى دیگرى، در راستاى کمک به خواستههاى جدید غرب قرار دارد. امروز حتى در امریکا و از طریق دستگاه حاکمه آن کشور، بودجههایى صرف مىشود تا افراد زیادى زبان فارسى بیاموزند و ایران را بازشناسى کنند. بارها مسئولان سیاست خارجى امریکا اعلام داشتهاند برخى تصمیمات آنها بهخاطر نداشتن شناسایى کافى از ایران به نتیجه مطلوب نرسیدهاند. در بیستوهفت سال دوران پیروزى انقلاب و تغییر نظام از سلطنت به جمهورى اسلامى، به صور آشکار و بعضا پنهان اقداماتى علیه ایران و براى توقف سیاست مبتنى بر موازین اسلامى از سوى آنها انجام شده که البته تمامى این اقدامات توام با شکست بودهاند. آخرین ترفند آنها در مقابل ایران، مساله استفاده صلحآمیز از انرژى هستهاى است. غرب، ایران اسلامى و انقلابى را مانعى جدى در مقابل اهداف خود تلقى مىکند و سعى دارد بههرشکلممکن از پیشرفت و دستیابى آن به سلاحهاى مدرن جلوگیرى کند تا شعاع فعالیت ایران از مرزهاى جغرافیایى آن فراتر نرود و افکار دینى ایران فراگیر نشود. آنها سعى مىکنند تاحدى که ممکن است ایران را از دستاوردهاى علمى محروم سازند. آنها تلاش مىکنند سازمانهاى بینالمللى و دیگر کشورها را نیز علیه ایران با خودشان همراه سازند و رسانههاى تبلیغى خود را با عناوینى چون اتهام حمایت از تروریسم، سعى در تحصیل سلاحهاى اتمى و نقض حقوق بشر بهکار گیرند و در مقام تهدید حتى شوراى امنیت را دخیل نمایند. درواقع این اشتباهات آنها از آنجا ناشى مىشود که آنان از یک ایرانشناسى قوى و مطابق با واقع برخوردار نیستند. آنها مردم ایران، عقاید دینى آنها و ایستادگىشان تا پاى شهادت را درک نکردهاند و بههمینجهت بعید است که از اقداماتشان نتیجه مطلوب بگیرند. مسئولان ایران باید با قدرت و با اتکا به نیروى الهى و حمایت مردمى مقاومت کنند و حتى در مقام احیاى حقوق تضییعشده خود برآیند.
مرکز مطالعات فرهنگى و بینالمللى (سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى) پیرو مصوبه کنگره مطالعات ایرانى (که در روزهاى بیستم و بیستویکم اسفند ۱۳۷۳ با حضور ایرانشناسان داخلى و خارجى در تهران برگزار گردید) بهمنظور ارائه آخرین مقالات و یافتههاى داخلى کشور در حوزه فرهنگ و تمدن ایران، به انتشار مجموعه مقالاتى با عنوان مطالعات ایران اقدام کرد. هدف از انتشار این مجموعه آشنایى علاقمندان با روند مطالعات ایران در رشتههاى ادبیات، عرفان، هنر، باستانشناسى، جامعه، تاریخ، علم و تکنولوژى مردم و سرزمین ایران ذکر شده است.
از جمله مباحث ایرانشناسى اعتقادات دینى مردم ایران است که سرمنشا بسیارى از تحولات بهشمار مىرود و به مردم در حوادث آرامش مىبخشد، در میان آنها استحکام ایجاد مىکند و آنان را آبدیده و مقاوم مىنماید. دعا و زیارت در فکر و روح و جان مردم ایران تاثیرگذار است. نیایش، انسان را با خدا پیوند مىدهد و به انسان کمال مىبخشد و به بالاترین مقام و جایگاه مىرساند که همان مقام و جایگاه قرب الهى است. معارف ناب دینى در قالب دعا، دگرگونى ژرفى مىآفرینند و انسان را از عالم خاکى بر مىکنند و به ملکوت پرواز مىدهند. دعاها و متن نیایشها به زبان عربى است و بهتر، عالىتر و زیباتر آن است که به همان زبان عربى زمزمه شوند. علما و صاحبنظران دین براىاینکه نیایشگران عاشقانه و با سوز و گداز به نیایش بپردازند، شرح و ترجمههایى بر این ادعیه نوشتهاند.
نمونه برجستهاى از شرقشناسان (که درعینحال متضمن ایرانشناسى هم بود) هنرى راولینسون است که با تلاشى قابل تحسین خطوط میخى کتیبه بزرگ داریوش در بیستون را کشف، مطالعه و به جهانیان تشنه فرهنگ و ادب قدیم ایران معرفى کرد. وى با ترجمه متن کامل این کتیبه بزرگ و تسلیم آن به انجمن سلطنتى مطالعات آسیایى در لندن باب بررسى خطوط کهن دیگر همچون هیروگلیف، بابلى و ایلامى را گشود و غوغایى عظیم بپا کرد.
کشف کتیبه داریوش که نتیجه تلاش راولینسون بود، آشکار ساخت که ایرانیان ازمنه بسیار قدیم خصائلى برجسته داشتهاند. در این کتیبه داریوش مىگوید: خداوند کشور ما را از دروغ حفظ کند. بعدها با ظهور دین مبین اسلام که بر پایه توحید و خداپرستى استوار است و با معنویت و اخلاق انسان را تربیت مىنماید، ایرانیان پذیراى آن شدند و از این حیث فرهنگ ایرانى ــ اسلامى تواما از شایستگى ایرانیان حکایت دارد. ویلسون، یک شرقشناس دیگر، با صراحت ایران را مشعلدار تمدن خوانده و نوشته است: «ایران در گذشته مشعلدار تمدن و فرهنگ گیتى به شمار مىرفته است و در زمان داریوش و خشایارشاه آوازه عظمت آن از آفاق تا آفاق مىرسید. در آن روزگاران که ایرانیان به اصول تمدن و فرهنگ آگاه بودند، مردم بخشى از اروپا فرسنگها با کاروان تمدن فاصله داشته و شاید هم در توحش و بربریت به سر مىبردهاند.» ایران بههرحال از جهات معنوى و مادى به اندازهاى اهمیت داشت که شاردنها، تاورنیهها، پیتر دلاوالهها و دهها شرقشناس را شیفته خود ساخت و مونتسکیو، ولتر، گوته و علماى دیگر غرب را وادار نمود تا در آثار خود ولو به اجمال به شناخت ایران بپردازند.[۱۰]
اصطلاح شرقشناسى نخستینبار در سال ۱۷۶۹ در فرهنگ انگلیسى آکسفورد به کار رفت و یک قرن بعد، به سال ۱۸۳۸٫م، به فرهنگ علمى فرانسه وارد شد. شرقشناسى تمام شاخههاى علوم و دانشهایى را که به پژوهش، تحقیق و تفحص درباره همه ملل شرقى و زبان، علوم، آداب و رسوم آنها مىپرداخت، در بر مىگرفت. با آغاز قرن هیجدهم، دانش شرقشناسى به شیوه علمى اشغال سرزمینهاى اسلامى از مصر تا ایران تبدیل شد. افراد خاورشناس، گروههاى مختلفى را تشکیل مىدادند: از کارمندان دایره اطلاعات وزارتخانههاى بریتانیا و فرانسه تا جهانگردان، شاعران و سیاسیون که در کل مستشاران دولت متبوع خود در زمینههاى سیاسى ــ نظامى بودند.
ادوارد سعید، اندیشمند فلسطینىالاصل امریکایى، با گرایشى نزدیک به فلاسفه منتقد تجدد مانند آنتونیو گرامشى و میشل فوکو، در کتاب شرقشناسى سعى دارد ذهن انسان غربى نسبت به جهان شرق را تحلیل و ارزیابى کند. وى ادعا مىکند شرقشناسى یکسره نوعى تلاش دیگرساز در پارادایم اکتشاف جهان غربى نسبت به جهانهاى دیگر بوده است.
شرقشناسى در این چارچوب هیچ دستاورد قابلتوجهى ندارد و آنها گاه حتى در اردوگاه دشمنان شرق نیز بودهاند. دسوقى و دیگران معتقدند آنچه چهره اسلام و شرق را در غرب زشت ساخته و بذر نفرت از اسلام و مسلمانان را در دل و درون غربیان کاشته است، درواقع همین شرقشناسى است اما آنها هیچگاه نگفتهاند که شاید این خود ما بودیم که بر اندام نورانى و انسانى اسلام پوستین وارونه افکندیم؛ بهعبارتى تصاویر مغرضانه، ملحدانه و استعمارى شرقشناسى درواقع بر مبناى همین پوستین وارونه شکل گرفته است و نه از حقیقت تابناک اسلام. عدهاى شرقشناسى را عبارت از «تحریف، تدلیس، تاویل، دستکارى، زشتسازى، استناد به روایات ضعیف، افسانهها، خرافهها، جعلیات، شایعات، گفتههاى مشرکان، احبار، متولیان کلیسا و دیگر تحریفات قرون و اعصار» دانستهاند و درخصوص ایران هم مىگویند اگر سفرنامهها به دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند، معلوم خواهد شد که آنان از مسافرتشان به ایران هدفهاى خاصى داشتهاند، از جمله آنها تبلیغات مذهبى، بهرهبرداریهاى سیاسى، کسب منافع تجارى و امتیازات سیاسى و مهمترازهمه فراهمآوردن زمینه مساعد براى صدور فرهنگ خود را مدنظر داشتهاند.
ادوارد براون انگلیسى که البته از جهتى بهتر از اسلاف خود چون اوژن فلاندن، جرج کرزن، ویلیام جکسون و گوبینو، گوهر ایرانى را شناخته و شناسانده است، در نوامبر ۱۸۸۷٫م به ایران آمد. وى وقتى با زبان فارسى آشنا شد، کتاب یکسال در میان ایرانیان را نوشت که به اعتقاد دنیسون راس، یکى دیگر از شرقشناسان، از دلکشترین و آموزندهترین سفرنامههاى جهان است. اما آیا براون بهراستى از جهت معنوى شیفته سرزمین ایران بود؟
از دید سیاسى، براون از خواستهاى مشروطهخواهان دفاع مىکرد و در کار تحقیقى خود بهگونهاىخستگىناپذیر به سخنرانى و نوشتن رسالات و مقالات مىپرداخت. وى همچنین عهدنامه انگلیس و روس ۱۹۰۷ را تقبیح کرد. وى نقشى فعال در کمیته ایرانى ــ واقع در لندن ــ ایفا کرد و نقل کردهاند وقتى وارد شیراز شد، حالت عاشقى را داشت که به وصال معشوق رسیده باشد.
معرفى یکى از ایرانشناسان
یکى از ایرانشناسان قرن گذشته پروفسور مینورسکى بود. وى در سال ۱۸۷۷٫م در کرچوا، واقع در نزدیکى مسکو، متولد شد. کرچوا قصبهاى در شمال غربى مسکو بود که اکنون زیر آب رودخانه ولگا ناپدید شده است. مینورسکى در دانشگاه مسکو ابتدا به تحصیل حقوق پرداخت و سپس به فراگرفتن زبانهاى شرقى و از جمله فارسى در موسسه لازارویسکى مشغول شد. وى بعد از آن به وزارتخارجه روسیه وارد شد و در سال ۱۹۰۴٫م به سمت نایب دوم ژنرال کنسولگرى روس در تبریز منصوب گردید. مینورسکى بعدها به سفارت روس در تهران منتقل شد و پس از مسافرتهاى زیاد در قسمتهاى شمال غربى ایران به پطرزبورگ مراجعت نمود و در این اثنا به ترکستان روسیه هم مسافرت کرد.
وى بعدا در اوقاتى که در سفارت کبراى روس در استانبول مشغول کار بود، به عضویت کمیسیون مختلط که ماموریت تحدید حدود عثمانى و ایران را بر عهده داشت، انتخاب شد. مینورسکى مدتى در همکارى با آن کمیسیون، به همراهى سرآرنولد ویلسون از طرف انگلیس و اعتلاءالملک خلعتبرى از طرف ایران و عضوى از وزارتخارجه عثمانى، سرحدها را در طول صدها کیلومتر از آرارات در شمال تا محمره در جنوب طى کرد و ماموریت خود را انجام داد تاوقتىکه جنگ بینالمللى اول در سال ۱۹۱۴٫م شروع شد. وى سپس به تهران مراجعت کرد و تا آخر جنگ و زمان انقلاب روسیه، بهعنوان مستشار سفارت روس به فعالیت پرداخت. او سپس به اروپا رفت و در سفارت روس در پاریس مشغول به کار شد. پسازآنکه رژیم تزارى از هم پاشید، مینورسکى وارد مدرسه زبانهاى زنده شرقى در لندن شد. وى دهسال در آن مدرسه ابتدا بهعنوان دانشیار و سپس در جایگاه استاد مشغول به کار بود. مینورسکى از ۱۹۲۳٫م به تدریس فارسى و سپس به تدریس ترکى در مدرسه السنه شرقى پاریس مشغول شد. وى در سال ۱۹۳۰٫م به لندن رفت و براى تهیه اشیایى که جهت نمایش در نمایشگاه صنایع ایران در برلینگتن هاوس جمعآورى شده بودند، ششماه کار کرد. از ۱۹۳۲٫م به معلمى زبان و ادبیات فارسى و تاریخ ایران در مدرسه السنه شرقیه لندن گماشته شد و به همراه سر دنیس راس در ۱۹۳۷٫م بهعنوان استاد فارسى آن مدرسه فعالیت کرد. مینورسکى در ۱۹۴۴٫م بازنشسته شد و از آن سال تا آخر عمر با حقوق بازنشستگى خود در کمبریج زندگى کرد. وى در فاصله سالهاى ۱۹۴۸ تا ۱۹۴۹٫م در جامعه (دانشگاه) فواد اول در قاهره درس و کنفرانس داد. مینورسکى در مجمعهاى بینالمللى متعددى شرکت کرد و از آن جمله در کنگره فردوسى و کنگره ابنسینا در ایران حضور داشت. او در تحقیق و نوشتن کتاب و مقاله خیلى کار مىکرد. زبانهاى روسى، فرانسه، انگلیسى، فارسى و عربى را فراگرفته بود و به همه این زبانها مقاله و کتاب نوشت. مینورسکى زیاد مطالعه مىکرد و زیاد مىنوشت. از هرکس که به او دسترسى پیدا مىکرد، استفاده مىنمود. تا آخر عمرش از خواندن، یادگرفتن و نوشتن غافل نشد. اشتباهات گذشته خود را در نوشتههاى اواخر عمر اصلاح کرد. وى از ۱۹۰۱ تا ۱۹۱۷٫م مقالات خود را به روسى مىنوشت. مقالاتى که براى دایرهًْالمعارف اسلام نوشته است، به زبان فرانسه هستند و عموما به مباحث تاریخ و جغرافیاى ایران اختصاص دارند. از ۱۹۳۱ تا آخر عمر بیشتر مقالات وى به زبان انگلیسى مىباشند. وى در اغلب تحقیقات خود درباره ایران از علامه قزوینى کسب اطلاع نموده است. محمد قزوینى با او بسیار صمیمى شده بود از جمله یادداشتهاى او درباب اهل حق به صورت دو مقاله در ۱۹۲۰٫م در پاریس منتشر شد و در ۱۹۲۲٫م بهصورت کتاب درآمد.
فعالیت علمى مینورسکى وسیع بود. تعداد مقالات، رسائل و کتب او را بیش از چند صد عنوان ذکر کردهاند. از جمله صدوده مقاله دایرهًْالمعارف اسلامى مربوط به او است. بیشتر تحقیقات او به ایران اختصاص دارد. وى از سال ۱۹۴۴٫م به بعد، کمبریج را براى سکونت اختیار کرد. هفت کتاب و هفتاد مقاله نوشت اما ضعف چشم در اواخر عمر مانع از فعالیت شدید او شده بود و او به کمک همسرش فعالیتهاى تحقیقى خود را ادامه مىداد. مینورسکى فارسى را خوب مىنوشت.
در مورد مینورسکى نوشتهاند که وى فردى بسیار مهربان بود و در ارائه کمک علمى به دیگران دریغ نمىکرد. او به انقلابیون روسیه نپیوست اما مقامات شوروى وطنپرستى او را ستودند و در هشتادسالگى از او دعوت کردند تا در کنگره بینالمللى مستشرقین در مسکو شرکت کند. مینورسکى این دعوت را قبول کرد و درخواست نمود او را بهصورت اختصاصى ببرند و دوباره به انگلیس بازگردانند.
مینورسکى در سال ۱۹۳۲٫م کتابى راجع به سلطنت دیالمه نوشت. در ۱۹۳۴٫م طرح تاریخ نادرشاه را در دست داشت و رشید یاسمى همان وقت آن را به فارسى ترجمه کرد. کتابى که راکهارت درباب تاریخ نادرشاه نوشته و به فارسى ترجمه شده، مبتنى بر طرح مینورسکى است. حدودالعالم کتاب جغرافیاى فارسى است که با اصلاحاتى در ۱۹۵۵٫م به صورت مقاله به طبع رسید. مینورسکى رسالهاى بهنام نصیرالدین طوسى درباب باج و خراج و امور مالیاتى مملکت مغولان نوشته است که متن فارسى آن با همکارى مجتبى مینوى در ۱۹۴۰٫م منتشر گردید. کتاب دیگر وى، تذکرهًْالملوک درخصوص دستگاههاى دیوانى و بنیادهاى ادارى دولتى در عهد صفویه است. مینورسکى مقالهاى نیز درباب ویس و رامین نوشته است. مجتبى مینوى در جلسه یادبود او، طى یک خطابه مفصل، مىگوید: «مینورسکى را از ۱۹۲۹٫م (۱۳۰۸٫ش) مىشناختم. در اقطار عالم ــ فرانسه، انگلیس، ایتالیا، آلمان، امریکا، روسیه، ترکیه ــ با او بودم و او را همواره دوست و رفیق یافتم. از اول حس کردم که با یک نویسنده و آموزنده سروکار دارم. مرا به کتابخانه ملى برد و راه و رسم کارکردن در آنجا را به من آموخت. من از انبوه کتاب در آن کتابخانه دچار رعب و هراس شدم و حس کردم که در آن میان گم خواهم شد و راه بهجایى نخواهم برد. عبارتى به من گفت که هنوز به یاد دارم: آقاجان در میان دومیلیارد آدمى که در روى زمین هست، فلان شخص را چطور پیدا مىکنی؟ با پنج کلمه اسم مملکت، شهر، خیابان، کوچه و نمره خانهاش ــ در میان این چهارپنج میلیون کتاب هم با پنج کلمه مىشود هر کتابى را یافت و آن پنج کلمه در فهرستهاى کتابخانه ثبت است. فقط باید دانست که چطور آن پنج کلمه را آدم پیدا کند. راه را به من نشان داد و واقعا دیدم که آسان بود. با موسیقى اروپایى هم مرا آشنا کرد. بعد از آن در ۱۹۳۱ او را در لندن دیدم. مینورسکى در بیستوپنجم مارس ۱۹۶۶ در نودسالگى درگذشت.»[۱۱]
پىنوشت:
[۱]ــ در عصر جمهورى اسلامى، ایرانشناسى برخلاف معنایى که دارد باید به وسیله ایرانیان مسلط به روح و فرهنگ و تمدن ایران با دقت نگاشته شود و از این طریق به دنیا معرفى گردد.
[۲]ــ عبدالرفیع حقیقت، پیشگفتار تاریخ هنرهاى ملى، ص۵
[۳]ــ موسیقى جنگ هیاهویى بوده که هنگام جنگ از سوى سپاه برمىخاسته که با آن ترس در دل خصم مىافکندند از جمله این هیاهو یکى هم فریاد جنگاوران بوده است. در بسیارى از جنگها گروههایى برگزیده شده بودند که با بانگ و هیاهوى خویش روحیه دشمن را ضعیف مىکردهاند و از شاهنامه چنین پیدا است که کرناى یا ناى بسیار بلندى که در آن مىدمند و هنوز هم در نقارهخانهها و به هنگام تعزیه و در جنگ نواخته مىشد، در دوران پیش از جمشید یعنى دوره تهمورث پیدا شده است.
[۴]ــ ترجمه مجالس النفائس، ص۱۶
[۵]ــ شمسالدین محمدبن محمود آملى، نفایس الفنون فى عرایس العیون، تصحیح: ابوالحسن شعرانى، ج دوم، اسلامیه، ۱۳۷۷، ص۷۷
[۶]ــ لازم به ذکر است، اکنون که در سال جارى میلادى اصفهان پایتخت جهان اسلام معرفى شده است، باید برنامههایى ترتیب داده شود تا افراد زیادى از خارج و داخل ایران از این شهر دیدن نمایند و نظر خود را بنویسند. مردم اصفهان، سازمانهاى دولتى و شرکتهایى که در ارتباط با مسائل اصفهان فعالیت دارند، باید بدوناینکه از فعالیت معمول خود بکاهند، مرکز فرهنگى جهان اسلام را آنطورکه هست، به دنیا بشناسانند. اصفهان در ادوارى مرکز اصلى ایران بوده است. کارهاى زیادى باید در این راه انجام گیرد. محصولات این شهر و زبان شیرین فارسى اصفهانى باید از اسباب جذب باشند و تئاتر و سینماى این شهر باید تمدن و فرهنگ خلاق ایرانى را به نمایش گذارد. شهر اصفهان دیدنىهاى فراوان دارد. این شهر دانشمندان، فلاسفه، شعرا، عرفا و فقهاى زیادى داشته است و همه آنان در این سال و سالهاى بعد باید شناسانده شوند. تا بهحق فعالیتى در جهت ایرانشناسى و گامى در معرفت تشیع علوى برداشته شود تا بدانند اصفهانى که در آن تحقیقات هستهاى صلحآمیز صورت مىگیرد تازه کشف نشده و جدیدا به کاروان علم نپیوسته است بلکه این شهر حتى قبل از کشف امریکا هم شکوفا بود.
[۷]ــ لازم است مطالعات دقیق صورت گیرد که چرا خاورشناسى و بهویژه ایرانشناسى رواج پیدا کرده و چرا امروز در امریکا و اروپا این کار ادامه دارد و هزینه این تحقیقات چگونه پرداخت مىشود، و در چه مواردى از این تحقیقات استفاده مىشود.
[۸]ــ در دورهاى از شاهان پهلوى کار ایرانشناسى و بزرگنمایى با آن هدف صورت مىگرفت تا پردهاى در برابر دیانت اسلام قرار دهند که در قلب و روح ایرانیان جاىگرفته است.
[۹]ــ شجاعالدین شفا، جهان ایرانشناسى، تهران، کتابخانه پهلوى، ۱۳۴۸، ص۲۹
[۱۰]ــ محمدتقى قربانعلى، ایران از منظر شرقشناسى، مجله مطالعات ایران، شماره ۶
[۱۱]ــ رک: مقاله مجتبى مینوى راهنماى کتاب، شماره اول، سال نهم، اردیبهشت ۱۳۴۵
منبع: ماه نامه زمانه – ۱۳۸۵ – شماره ۴۳
سید جلال الدین مدنى