خانواده درمانی (Family therapy)
تمامی مکاتب خانوادهدرمانی، از حیث نظری متعهد هستند که با فرآیند تعامل خانوادگی کار کنند. سیستمهای متفاوت خانوادهدرمانی از حیث عمل به یکدیگر شباهت بیشتری دارند تا به لحاظ نظریههایی که ارائه میدهند.
خانواده چیست؟
خانواده، چیزی بیش از مجموعه افرادی است که با هم در یک فضای فیزیکی و روانشناختی به سر میبرند. به تعبیری خانواده، یک نظام اجتماعی و طبیعی با تمام ویژگیهای خاص خود است. نظامی که یک دسته قواعد، نقشها، یک ساختار قدرت، اشکال مراوده و ارتباط، روشهای گفتگو و حل مسأله را که انجام مؤثر وظایف گوناگون را ممکن میسازد، ایجاد میکند. رابطه ی اعضای این خرده فرهنگ، رابطهای عمیق و چند لایه است.
در فرهنگهای مختلف، نظرات درباره ی این که یک خانواده چیست و ساختار آن باید چگونه باشد، متفاوت است. از نظر بعضیها، خانواده خویشاوندان تنی را در بر میگیرد، در حالی که برخی دیگر بر این باورند که خانواده شامل افرادی است که با یکدیگر ارتباط عاطفی و روانی دارند و بعضی دیگر معتقدند که خانواده، مجموعه ی افرادی است که در یک منزل یا یک محله زندگی میکنند. در حقیقت خانواده، فاقد تعریف مشخصی است و از نظر گروههای فرهنگی مختلف تعاریف متفاوتی دارد. حصول به یک اتفاق نظر درباره ی ساختار متشکله ی یک خانواده، دشوار است.
برخیها خانواده را به صورت گروهی متشکل از دو یا چند نفر که از طریق تولد، ازدواج و یا فرزندخواندگی با یکدیگر مرتبط شدهاند و در یک منزل با هم زندگی میکنند، میدانند. برخی دیگر خانواده را شامل افرادی که هرگز ازدواج نکردهاند یا ازدواج کرده ولی هرگز صاحب فرزندی نشدهاند و یا آنهایی که ازدواجشان به طلاق یا فوت انجامیده و بالاخره طیفی از خانوادهها را که اصطلاحاً (غیرسنتی) خوانده میشوند در بر میگیرد.
خانواده هستهای (زن، شوهر و فرزندان) به طور سنتی به عنوان تامینکننده اصلی تربیت اجتماعی فرزندان و حامی سنن فرهنگی تلقی میشود، همچنین خانواده هستهای به عنوان یک گروه اجتماعی است که جامعه روابط جنسی را تنها در این حریم و چارچوب مجاز میشمارد(گلادینگ ۱۳۸۲).
در جوامع امروز درباره آینده خانواده و زندگی خانوادگی، عقاید و نظریات متفاوتی ابراز میشود. بسیاری معتقدند که در آیندهای نه چندان دور، خانواده به صورتی که هم اکنون وجود دارد، از میان خواهد رفت.
تاریخچه خانوادهدرمانی
خانوادهدرمانی، واژهای است که به روشهای کار با خانوادههای دارای مشکلات زیستی، روانی و اجتماعی اطلاق میشود.
خانوادهدرمانی قبل از سال ۱۹۴۰: تاکید بر فرد، منابع اجتماعات و روانتحلیلی است. مهارتهای تربیت فرزند را ارنست گروفس و آلفرد آدلر آموزش میدادند. مشاوره ازدواج توسط آبراهام و هاناه استون، امیلی مود، پوپنو آغاز شد. شورای ملی روابط خانوادگی در سال ۱۹۳۸ شروع به کار کرد.
۱۹۴۹-۱۹۴۰: انجمن مشاوران ازدواج آمریکا (AAMC) در سال ۱۹۴۲ تاسیس شد. میلتون اریکسون روشهای درمانی را رواج داد که بعدها از سوی خانوادهدرمانی پذیرفته شد. اولین اثر درباره زناشویی درمانی همزمان توسط بلامیتل من در سال ۱۹۴۸ منتشر شد. مطالعه ی خانوادههای اسکیزوفرنیک توسط تئودور لیذر ولایمن صورت گرفت. جنگ جهانی دوم برای خانوادهها استرس به ارمغان آورد. لایحه بهداشت روانی در سال ۱۹۴۶ در کنگره آمریکا به تصویب رسید.
۱۹۵۹-۱۹۵۰: ناتان آکرمن رویکرد روانتحلیلی را برای کار کردن با خانوادهها مطرح کرد. گروه گریگوری بیتسون مطالعه الگوهای ارتباط را در خانواده آغاز کردند. موسسه تحقیقات روانی (MRI) توسط دان جکسون در سال ۱۹۵۹ شروع به کار کرد. کارل ویته کر اولین کنفرانس را درباره ی خانوادهدرمانی در ایالت جورجیا در سال ۱۹۵۵ برگزار کرد. موری بوئن پروژه NIMH را درباره مطالعه خانوادههای دارای اعضای اسکیزوفرنیک آغاز کرد.
۱۹۶۹-۱۹۶۰: جی هیلی رویکردهای درمانی میلتون اریکسون را پالایش و معرفی کرد. اولین نشریه در خانوادهدرمانی به نام «فرآیند خانواده» منتشر شد.
AAMFC در سال ۱۹۷۹ به انجمن طرفدار درمانگران ازدواج و خانواده (AAMFC) تغییر نام دارد. برنامههای ارتقای پایه آن توسط دپارتمان بهداشت، آموزش و رفاه بازبینی شد. انجمن خانوادهدرمانی (AFTA) در سال ۱۹۷۷ شروع به کار کرد. کتاب اضداد و اضداد متقابل توسط گروه میلان (۱۹۷۸) منتشر شد. جی هیلی کتاب درمان نامتعارف (۱۹۷۳) و روان درمانی خانواده (۱۹۷۶) را منتشر کرد.
۱۹۸۹-۱۹۸۰: عضویت AAMFT به ۱۴۰۰۰ عضو افزایش یافت. نظریهپردازان فمنیست، به رهبری راشل هارموستین مفروضههای خانوادهدرمانی را به تدریج زیر سوال بردند.
۱۹۹۰: خانوادهدرمانیهای متمرکز بر راه حل فراگیر شدند. مراقبت بهداشتی اصلاح شد و جایگاه فراهمکننده اصلی بهداشت روانی به طرز فزایندهای اهمیت پیدا کرد (گلادینگ، ۱۳۸۲).
فرآیند خانوادهدرمانی
درمان، یک فرایند قابل پیشبینی در خانوادهدرمانی است. تمامی مکاتب خانوادهدرمانی از حیث نظری متعهد هستند که با فرآیند تعامل خانوادگی کار کنند. سیستمهای متفاوت خانوادهدرمانی از حیث عمل، به یکدیگر شباهت بیشتری دارند تا به لحاظ نظریههایی که ارائه میدهند.
برای خانواده درمانگران، مهم است که از روشهای فراگیر کار کردن با خانواده آگاه باشند. آنها با چنین آگاهی و اشرافی میتوانند با متخصصان گوناگون در ارتباط باشند. همچنین آنها بهتر میتوانند به بینظیر بودن نظریههایی که تحتالشعاع آنها کار میکنند پی ببرند. چنین معرفتی امکان انعطافپذیری و اتحاد با دیگران را در حرفههای یاورانه برای آنها فراهم میکند.
یک دلیل برای خانوادهدرمانی، این باور است که اکثر مشکلات، در زندگی بروز میکند و میتوان در درون خانواده، آنها را به بهترین نحو مشخص کرد. خانوادهها به عنوان نیروهای قدرتمندی تلقی میشوند که خواه به سود یا به زیان اعضای خانواده، بر سلامت یا ناسازگار بودن خانواده به عنوان یک کلیت و اعضایش موثر است(گلادینگ ۱۳۸۲).
رویکرد بنیادی
اصول رویکرد بنیادی زیربنای تمام الگوهای درمان است و با عنوان خانوادهدرمانی استفاده میشوند که میتوان آنها را به صورت ذیل خلاصه کرد:
۱- افراد در خانواده پیوندهای نزدیک دارند و برای درک رفتارهای مشکلدار و ایجاد تغییر در آنها تمرکز در پیوندها و باورهای اعضای خانواده معتبرتر از تمرکز بر دیدگاه درمان بر یک فرد است.
۲- افرادی که نزدیک یکدیگر زندگی میکنند، الگوهای تعاملی را بنا میکنند که از زنجیرههای نسبتا ثابت گفتار و رفتار ساخته شدهاند.
۳- الگوهای تعاملی، اعتقادات و رفتار را که درمانگر مشاهده میکند و با آنها درگیر است، میتوان به عنوان زمینه مشکل شناخت و به صورت علت و معلول در نظر گرفت که به شکل حلقههای بازخورد عمل میکنند و میان مشکل و خانواده پیوند ایجاد میکند.
۴- مسایل موجود در الگوهای زندگی خانوادگی غالباً مربوط به مشکلاتی در انطباق با بعضی از تاثیرات یا تغییرات محیطی هستند.
رویکرد بنیادی در واکنش به تغییرات خانوادگی و اجتماعی ذاتاً در تغییر است و اصرار پیشگامان بر ملاقات همه اعضای خانواده در یک اتاق جای خود را به شناخت اهمیت این موضوع داده است که درمانگر همه خانواده را در ذهن داشته باشد و بپرسد که افراد غایب در نظر افراد حاضر چگونهاند.
رویکرد سیستمی: (خانواده به عنوان یک سیستم)
این عقیده که خانواده یک سیستم است بر کار لودویک برتالانفی استوار است. برتالانفی زیستشناسی بود که پدیدههای جوهری زندگی را به صورت تمامیتهای فردی به نام ارگانیسیم میدید. وی ارگانیسم را به عنوان شکلی از زندگی، مرکب از اجزاء و فرایندهای به هم وابستهای که در تعامل با هم هستند تعریف میکند. صاحبنظران اجتماعی بر اساس کار برتالانفی چنین استنباط کردند که تمام سیستمهای زنده، از جمله خانوادهها طبق مجموعه اصول مشابهی عمل میکنند یعنی آنها از درون به هم مرتبطاند. بنابراین در خانواده، اعضا پی در پی در تعامل هستند و متقابلاً بر همدیگر موثرند. وقتی در هر یک از اعضاء تغییر یا حرکتی صورت گیرد تمام جوانب خانواده متاثر میشود. خانواده یک ارگانیسم زنده است، سلامت و توانایی آن برای انجام وظیفه متاثر از سلامت تمامی اعضایش است.
از دیدگاه سیستمها، خانوادهها دائماً در حال تغییر و جایگزینسازی خویش هستند. تلقی خانواده به عنوان یک سیستم مستلزم تشخیص این نکته است که روابط شکل گرفته میان اعضای خانواده بیش از حد قدرتمند هستند و سرشار از میزان قابل توجهی از رفتار، هیجان، ارزشها و نگرشهای آدمی است.
رویکردهای درمانی سیستمی در مقابل فردی
خانواده درمانگران در نتیجه آغاز رویکرد مشاوره سیستمی، مداخلاتی متفاوت با متخصصانی که بر افراد متمرکز میشوند به عمل میآورند، علیت خطی فلسفه زیربنایی اکثر مشاورههای فردی است (مثلاً الف، علت ب است). خانوادهدرمانی بر عکس بر تفکر حلقوی استوار است(مثلاً الف و ب بر رفتار یکدیگر تاثیر میگذارند). خانوادهدرمانی بر «چطور» و «چه چیز» متمرکز میشوند. مثلاً: چطور رفتار خاصی به خانواده کمک میکند؟ و چه چیزی باید تغییر کند؟
سومین تفاوتی که خانوادهدرمانی را از رویکردهای فردی جدا میسازد، فرآیند در مقابل محتوا است. در خانوادهدرمانی توجه قابل ملاحظهای در کشف پویاییهای تعاملی میشود. حال این که در مشاوره فردی، اغلب توجه به محتوای خاصی از مطلب و موضوع مربوط جلب میشود.
سرانجام این که خانوادهدرمانی از همان ابتدا با موضوعات کنون – اینجایی سر و کار دارد در حالی که بیشتر مشاورههای فردی بر اطلاعات تاریخچهای تاکید میکنند. وقایع تاریخچهای با موقعیتهایی مرتبطاند که تحلیل این موضوعات در آن موقعیتها، به ساخت شخصیت فرد منجر میشود. با این حال در خانوادهدرمانی اکثر موارد کانون توجه بر فراهم کردن تغییر سریع متمرکز است.
علیت متقابل یا جبر دو سویه
با انتخاب رویکرد ارتباطنگر، توجه نیز از محتوی به فرایند خانوادگی معطوف میشود؛ یعنی به جای آن که برای تبیین مشکلات کنونی بر روی حقایق تاریخی و قبلی انگشت بگذاریم، بر مجموعهای از تبادل پیامهای به هم پیوسته در نظام خانواده توجه میکنیم.
شاخص علیت خطی، عبارت است از محتوای یک رویداد باعث رویداد دیگری میشود آن هم به صورت معادله محرک – پاسخ یک طرفه. چنین چیزی شاید برای درک موقعیتهای ماشینی ساده مناسب باشد ولی در برخورد با موقعیتهای پیچیده مثل خانواده بسیار نابسنده خواهد بود. در جهان مادی، یعنی جهان نیوتونی سخن گفتن از علیت خطی بجا است ولی در روابط بشری، کاربردی ندارد.
اگر محتوا را شاخص علیت خطی بدانیم، پس فرایند نیز وجه ممیزه علیت حلقوی خواهد بود. در این حالت تأکید بر نیروهایی است که به طور همزمان در چندین سو حرکت میکنند و هیچ رویدادی معلول حرکت قبل از خود نیست. در درون هر خانواده، تغییر یکی از اعضاء بر تمامی اعضای دیگر و کل خانواده تأثیر خواهد گذاشت.
بازخورد: نظریه سیستمی در ایدههای مربوط به بازخورد که پایه سیبرنتیک را شکل میدهد و از آن فراتر میرود جای میگیرد. درمانگر نظامدار نه فقط فرایندهای بازخورد موجود، بلکه فرایندهای که موجب تغییر در نظام خانوادگی میشوند را نیز مد نظر دارد.
قطعیت یکسان: قطعیت یکسان عبارت است از توانایی خاصی که نظامهای باز برای حفظ حالت ثبات یکسان در مقابل درون دادهای مختلف از خود نشان میدهند؛ هر چند به نظر میرسد اصل قطعیت یکسان، به طریقه کارکرد خانوادهها هم بستگی دارد، اما امروزه این ایده، کاربردی در متون خانوادهدرمانی ندارد.
رویکرد روانپویشی
دیدگاه روانپویشی که منبعث از الگوی روانکاوی فروید است، تعامل نیروهای متضاد درون انسان را مبنای انگیزهها، تعارضات و سرچشمه ی ناراحتی و اضطراب آدمی میداند. دیدگاه اولیه فروید در خصوص اشخاص روانرنجور دیدگاهی متعلق به اروپای میانه و انسان اوایل قرن بیستم بود. بر طبق این دیدگاه، روانرنجوری نتیجه ی تعارض درونی امیال یا خواستههای جنسی و پرخاشگری با وجدان کیفردهنده و گناهستیز است. لیکن همان گونه که سندر خاطرنشان میسازد، نظریه ی روانکاوی در عین توجهی که ظاهراً به رشد شخصیت بیمار دارد، عمیقاً به تعامل فرد و خانوادهاش اهمیت میدهد.
متفکران بر این عقیدهاند که هر دو نیروی درون روانی و بین فردی، به گونهای متقابل و دو سویه عمل میکنند. بسیاری از خانواده درمانگرهای پیشگام، آموزش روانکاوی دیده بودند و هنگامی که اندیشه ی سیستمی را کشف کردند آرای روانکاوی را به صورت عقایدی کهنه و منسوخ که آسیبهای افراد بزرگسال را مستقیماً و به گونهای خطی با تعارضات رشدی دوران کودکی پیوند میداد کنار گذاشتند.
دیدگاه روانپویشی در حوزه ی خانواده به دنبال کشف نحوه ی پیوند متقابل زندگی درونی و تعارضهای درون روانی اعضای خانواده با یکدیگر و چگونگی تاثیر این امور در اختلال روانی اعضای خانواده است. چنین تلاشهایی عمدتاً تحت تاثیر نظریه ی روابط فردی بوده است.
رویکرد خانوادهدرمانی استراتژیک
تاکید عمده خانوادهدرمانی استراتژیک، انعطافپذیری آن به عنوان ابزار مهم کار با انواع خانوادههای مراجعهکننده است. کاربرد این رویکرد در درمان خانوادهها و اعضایشان که رفتارهای ناکارسازی از قبیل بهم تنیدگی، اختلالات خوردن و سوء مصرف مواد نشان میدهند موفقیتآمیز بوده است. دومین تاکید خانوادهدرمانی استراتژیک، این است که تغییر اساسی را میتوان بدون درگیر شدن کل سیستم در جلسات درمان ایجاد کرد. بنابراین فرصتها برای کسب نتایج مطلوب، افزایش پیدا میکند. سومین تاکید خانوادهدرمانی استراتژیک، تمرکز روی نوآوری و خلاقیت است. چهارمین تاکید خانوادهدرمانی استراتژیک، سهولت استفاده از آن همراه با سایر درمانها به ویژه مکاتب خانوادهدرمانی ساختی و رفتاری است.
یک جنبه از خانوادهدرمانی استراتژیک که آن را از سایر رویکرد متفاوت میسازد تمرکز آن بر یک مشکل است. این کیفیت که به ویژه در نخستین گروه MRI آشکار است، در اوایل تکامل خانوادهدرمانی استراتژیک آن را از سایر روشهای خانوادهدرمانی جدا کرد. در اصل این رویکرد به خانواده کمک میکند که در برخورد با مشکل معلوم به سرعت و با کارآمدی منابعاش را تنظیم کند. بعضی از مدلهای خانوادهدرمانی استراتژیک از قبیل آنهایی که هی لی توصیه میکند بر فنون قدرتمند و خبره بودن درمانگر تاکید میکند. جملگی بر خلاقیت درمانگر در یافتن راه حل برای خانواده تاکید میورزد.
رویکرد غنیسازی ارتباط
رویکرد غنیسازی ارتباط، رویکردی است که دیدگاههای روانتحلیلی، رفتاری، ارتباطات و سیستمهای خانواده را در هم ادغام میکند این دیدگاه بر اهمیت شناخت باورهای افراد درباره علت بروز مشکلات تأکید کرده و به مراجعان کمک میکند که مهارتهایی را یاد بگیرند که آنها را قادر میکند تا مشکلات را حل کند. به طور خلاصه در این برنامه درمانگر ابتدا به مراجعان کمک میکند احساس کنند درکشان کرده است و سپس به آنها کمک میکند تا مشکلاتشان را به صورت روشنتر بشناسند و سپس پی ببرند که یادگیری مهارتهای خاص به آنها کمک میکند تا با همکاری هم مشکلات را حل کنند. درمانگر و مراجع بر روی محدوده زمانی دوره عمل توافق میکند برنامههای غنیسازی ارتباط خدماتی آموزشی هستند که برای پیشبرد و غنی کردن روابط بین افراد نزدیک و صمیمی مخصوصاً افراد خانواده طراحی شدهاند. هدف برنامه، افزایش رضایت روانشناختی و عاطفی موجود در روابط افراد نزدیک است.
یک باور اولیه غنیسازی ارتباط این است که فقدان درک یا درک نادرست از خود و افراد نزدیک عملکرد ما را تحلیل میبرد. متقابلاً درک خود و افراد نزدیک به ما کمک میکند تا بهتر عمل کنیم و یکی از اهداف اساسی رویکرد غنیسازی افزایش این درک است. بنابر رویکرد غنیسازی ارتباط، روابط غنی روابطی هستند که در آنها افراد ظرفیت زیادی را برای درک خود ایجاد کردهاند که این درک را انتقال دهند. این رویکرد به انسانها کمک میکند فراتر از تغییر دادن موقعیت عمل کنند. آنها قابلیت افراد را برای انجام کارهای متفاوت تقویت میکنند. الگوهای مهارتی رفتار بعد از یادگیری مهارتهای غنیسازی ارتباط تغییر کرده و روشهای کارآمدتر جایگزین آنها میشود.
دورتی و باس تاکید میکنند که ارزشها و اخلاقیات زیربنایی همه فعالیتهایی است که برای خانواده انجام میشود. همچنین ارزشها دارای عنصری ارزیابانه هستند، یعنی همچون اصولی برای انتخاب کردن بین حوزههای جایگزین فعالیت، عمل میکنند. مسئولیت درمانگر این است که اعتقادات زیربنایی رویکرد درمانی غنیسازی ارتباط را به اطلاع مراجعین برساند تا آنها بتوانند صادقانه و آزادانه مشارکت و همکاری کنند.
رویکرد غنیسازی ارتباط بر چهار پایه اساسی مبتنی است که عبارتند از:
۱- همدلی ۲- زبان و رابطه ۳- بیان عاطفی ۴- پذیرش
رویکرد تجربهنگر/انسانگرا
خانوادهدرمانی تجربهنگر/انسانگرا ماحصل فنون پدیدار شناختی (گشتالت درمانی، نقش گذاری روانی یا پسیکودرام، درمان درمانجو مدار، و جنبش گروههای رویارویی) است که در میان رویکردهای درمانی انفرادی دهه ۱۹۶۰ شهرت خاصی یافته بودند. این شگردهای درمانی به جای حمایت از یک فن خاص روشهایی به شمار میآیند که بنا به تعریف منحصراً با یک درمانجو یا خانواده خاص جور بودند. تمامی درمانگرهای تجربهنگر / انسانگرا بر حق انتخاب آزاد، اراده آزاد و مخصوصاً قابلیت آدمی در علیت شخصی و خود شکوفایی تاکید میورزند. این درمانگران اشخاصی فعال و غالباً خود فاش کنندهاند که احتمالاً برای کمک به درمانجو جهت نیل هر چه بیشتر به احساسات، حسها، تخیلات، و تجارب درونی شخصیشان از فنون و روشهای تحریککننده مختلفی استفاده میکنند. درمانجو در طول درمان تشویق میشود تا نسبت به اینجا و اکنون، و تجارب فعلی زندگیاش حساس باشد؛ انکار تکانهها و فرو نشانی عواطف، اموری نا کارآمد و مانع رشد تلقی میشود.
خانواده درمانگرهای تجربهنگر، رویکرد خود را با تعارضات و الگوهای رفتاری یگانه هر خانواده متناسب میسازند، هر چند آنها در حد امکان دقت میکنند که هیچ گونه فرض نظری از پیش تعیین شدهای را به خانواده تحمیل نکنند.
درمانگرهای تجربهنگر به جای پرده برداری از گذشته فرد، با زمان حال سر و کار دارند. تاکید آنان بر اینجا و اکنون و موقعیتی است که لحظه به لحظه میان درمانگری فعال و دلسوز و خانواده جریان دارد. تعاملات اعضای خانواده بایکدیگر و با درمانگر تشویق میشود تا کسانی که درگیر این تعاملها هستند بتوانند رفتارهای رشد فزایندهای در خود به وجود آورند. یعنی فرصتی برای خود انگیختگی، آزادی بیان، و رشد شخصی اعضای خانواده، همین تاکید بر نفس تجربه بین فردی به جای تکیه بر فنون است که محرک رشد و کمال در رویکرد مزبور به شمار میآید.
رویکرد مبتنی بر فرآیند اعتبار یابی انسان(ستیر)
جایگاه محوری ویرجینیا ستیر در تاریخ جنبش خانوادهدرمانی موضع بیهمتایی دارد، چون که تنها زن و یگانه مددکار اجتماعی است که در میان روانپزشکان مذکر سفید پوست به چشم میخورد. در واقع، شاید او از اکثر همتایان مذکرش زودتر به کار با خانوادهها پرداخته باشد. ستیر به همراه آکرمن معمولاً در زمره اولین و پرجاذبهترین رهبران این حوزه به شمار میآیند، با این که ستیر به خاطر پیوند آغازینش با MRI طرفدار رویکرد پیامرسانی جلوه میکرد، اما چهارچوب انسانگرا را به رویکرد خویش اضافه کرد و شماری از فنون رشدافزا (مثلاً آگاهی حسی، رقص ماساژ، و فنون رویارویی گروهی) را به منظور تحریک احساسها و تصریح الگوهای پیامرسانی خانواده به کار گرفت. ستیر (۱۹۸۶) در آخرین تالیفش، رویکرد خود را «الگوی فرایند اعتباریابی انسان» نامید؛ در این رویکرد، درمانگر و خانواده، نیروی خود را به هم درمیآمیزند تا فرایند ذاتی افزایش سلامت روان را در خانواده به تحریک درآورند.
ستیر خانواده را یک نظام متوازن میدانست. او مایل بود بهایی را که نظام برای حفظ توازن کلی آن واحد میپردازد تعیین کند؛ یعنی، او نشانههای اختلال در هر عضو را علامتی دال بر وقفه رشد و کمال میداند که برای نظام خانوادگی ارزش تعادلی دارد، چرا که خانواده باید این انسداد و تحریف رشد را به شکلی در تمامی اعضای آن به وجود آورد تا توازن آن حفظ شود.
عامل مهم دیگر در رشد و کمال فرد عبارت است از مثلث روان، بدن و احساس. قسمتهای بدن غالبا از معنایی استعاری برخوردارند هر قسمت معمولا ارزشی مثبت یا منفی دارد که صاحبش ارزش آن را تعیین میکند. برخی محبوب هستند، سایر قسمتها نامحبوباند، و برخی را نیز باید تحریک کرد. ستیز با استفاده از عملی که آن را ضیافت اندامها مینامند، درمانجو را ترغیب میکند تا از این اجزا آگاهی یافته و یاد بگیرد که از آنها «به شیوه هماهنگ و یکپارچه» استفاده کند.
رویکرد ساختنگر
به طور اخص، سادگی این نظریه درباره سازمان خانواده، همراه با پژوهشهای مستند و رویکردهای خاص مداخله درمانی که سالوادور مینوچین و همکاران وی کردهاند، باعث شده است که گروه کثیری از خانواده درمانگران طرفدار نظریه سیستمها، دیدگاه ساختاری را انتخاب کنند.
نظریهپردازان ساختنگر بر:
۱) کلیت نظام خانواده
۲) تاثیر سازمانی مرتبهای خانواده
۳) کارکرد به هم پیوسته ی نظامهای فرعی آن تاکید دارند و آنها را تعیینکننده ی اصلی بهزیستی اعضا میداند.
اولین هدف درمانگران ساختاری، عبارت است از تلاش فعالانه برای تغییر سازمان در خانواده ی بدکار و تصورشان بر این است که تغییرات رفتاری فردی و همچنین کاهش نشانهها، به دنبال تغییر بستر تبادلات خانواده حادث خواهند شد. نقش درمانگر ساختاری آن است که شخصاً عامل تغییر باشند، فعالانه با کل خانواده درگیر شود، چالشهایی به راه اندازد که تغییرات انطباقی را به وجود میآورند و هرگاه اعضای خانواده بکوشند که با پیامدهای حاصله کنار آیند، آنها را حمایت و رهبری کند.
منابع
۱- گلادینگ، ساموئل، خانوادهدرمانی (تاریخچه، نظریه، کاربرد) ترجمه: فرشاد بهاری و همکاران. (تهران: انتشارات تزکیه).
۲- گلدنبرگ، ایرنه – گلدنبرگ، هربرت، خانوادهدرمانی. ترجمه: حمید رضا حسین شاهی برواتی و همکاران(تهران: نشر روان).
۳- نظری، محمد علی، مبانی زوج درمانی و خانوادهدرمانی، (تهران: نشر علم).
تنظیم: علیرضا نوربخش؛ دانشجوی ارشد روانشناسی بالینی
منبع: میگنا