تهران
تهران
در قديم معمولا از ماه ارديبهشت تا پايان تابستان ماههاي فراواني و ارزاني بود و اگر ماه مبارک رمضان در تابستان واقع ميشد، دغدغه و نگراني از نظر تأمين مواد غذايي نبود. همچنين اگر ماه مبارک در زمستانها واقع ميشد، با ذخيرهسازي مواد غذايي، مردم خود به خوبي آن را مديريت ميکردند. با توجه به اينکه در گذشته و در فصول گرم سال مردم کمتر از گوشت- بهخصوص قرمز- استفاده ميکردند و گوشت مرغ نيز چندان مورد اقبال مردم قرار نميگرفت، لبنيات، ميوهها، سبزيها، عصارهها و شربتآلات به فراواني به مصرف ميرسيدند. سنتهاي ماه رمضان در کنار آنها، حبوبات نيز از جمله مواد غذايياي بودند که به سر سفره روزهداران راه مييافتند و از آنجا که گوشت و حبوبات، باعث عطش ميشدند، استفاده از اين نعمالهي، کمتر صورت ميگرفت و با مصرف زياد سبزي و ميوه، اين امر تسهيل ميشد. چند روز مانده به ماه مبارک رمضان، بسياري از کسبه، تکهسنگي را در کف ترازو در کفهاي که سنگ ترازو را قرار ميدادند، ميگذاردند تا «مسئولذمه» نشوند و جنس را اصطلاحا «سرک کشيده» و چربتر براي مشتري محاسبه ميکردند. بسياري نيز با ارزانکردن جنس خود، طلب آمرزش براي خود و نزديکان و والدينشان از مردم داشتند و چه بسا اين مهم را فرصتي ميدانستند براي حلاليت طلبيدن. نانهاي ماه مبارک رمضان نانواييها در اين ماه، مثل تمامي ماههاي سال پر از مشتري و طالبان نان بودند، اما از آنجا که فقط دو وعده پخت در طول روز انجامميدادند. طبيعي بود که با ازدحام مشتري پيشاز افطار مواجه شوند و اين بهترين فرصت بود تا خلوصنيت خود را نشان دهند. در اين ماه، نان سنگک پنجهخورده، کنجدي، سياهدانهاي، دوباره تنور، قهوهاي و بغل تنور، مطبوعترين نانها بود و مردم اساسا از خوردن نانهاي حجيم دوري ميکردند. بعد از نان سنگک، تافتون که دوبار تنور ميشد و بيشتر در «خشکهپزي»ها عرضه ميشد، نان مطبوع مردم در اين ماه بود. ديگر نانها از جمله «نان خراساني»، لواش و بربري نيز طالبين فراواني داشتند، اما از آنجا که بربري و خراساني حجيم بودند و بعضا ميانشان خمير باقي ميماند و لواش نازک بود، اقبال عمومي به سمت سنگک و تافتون بود و دليل ديگر سبوسدار بودن آرد اين نانها در آن روزگار بود که علاوه بر تسهيل در امر هضم غذا، ارزش غذايي فراوانتري داشت. نظافت در ماه مبارک رمضان در تهران قديم حمامهاي عمومي در تمامي محلات و خيابانها، در تمامي ساعات روز پذيراي مردم بودند. در روزهاي رمضان، از افطار تا نزديکيهاي سحر، مملو و شلوغ از مردم محل و چه جاي باصفايي که تمامي اهل محل، علاوه بر مسجد محله و خيابان خود، فرصت رويارويي در اين مکان را نيز پيدا ميکردند. چه بسا با ديدن يکديگر، اگر نقار و دلخورياي ميان آنها بود رفع ميشد و حتي با پادرمياني ديگران، چه دوستيها که شکل نميگرفت. ضرب و زنگ مساجد، بعد از افطار و بهخصوص در شبهاي احيا و قدر مملو از جمعيت ميشدند و اهالي گود و زورخانه، بعد از اقامه نماز و شنيدن وعظ واعظ، راهي زورخانه ميشدند. پهلوانان، همچون اهالي مسجد، قبل از ماه مبارک رمضان، دست به رفت و روب برده و تمامي گود و ادوات آن را از پليديها ميزدودند. اصل رعايت ورود پيشکسوت به گود، در اين روزها، حتي اگر يک نوچه و نوخاسته، از سلاله سادات بود، بر اهالي گود، اعم از پيشکسوت، پهلوان و نوخاسته، فرض و واجب بود تا به جا آورند و اولاد پيامبر(ص) و علي(ع) بر تمامي اهالي گود برتري داشتند و آنان نيز رسم ادب و پهلواني در رخصت طلبيدن را نيز به خوبي رعايت ميکردند. ضرب و زنگ، در شبهاي احيا، قدر و ضربت خوردن و شهادت حضرتعلي(ع) کاملا از صدا ميافتاد و به جاي آن زمزمه منم، منم گداي تو، علي، علي، علي، عليبه عرش اعلي ميرسيد. سحر و افطار مردم تهران در روزگار قديم در ماه مبارک رمضان از افطار تا سحر بيدار ميماندند و سحرگاهان، به خصوص در تابستانها، پشتبام به پشتبام صدا برميخاست و حتي در روزگاري اندکي دورتر، کوبيدن بر پشت طشتمسي نيز رسم بود و در برخي از محلات مردم به صورت گروهي «چاووشيخواني» ميکردند تا کسي خواب نماند. برخاستن از خواب، همچون فريضه نماز، بر تمامي اهل خانه واجب بود و خرد و کلان و سالم و بيمار نميشناخت و چون اين باور عمومي وجود داشت که دعاي سحرگاهي، مورد استجابت درگاه الهي واقع ميشود، بيماران و همراهان آنان، صداي دعا و استغاثهشان به درجه اعلا ميرسيد. دست کشيدن از خوردن و آشاميدن سحرگاهي، با شنيدن صداي توپ و برخاستن «اللهاکبر» مؤذن از مأذنه مسجد محله، از قوه به فعل ميآمد. ثواب شستن ظروف در آن روزگاران رسم نبود که با «بريز و بپاش» سفرههاي رنگين بگسترند و افطاري بدهند ولي از آنجا که «اطعام مساکين» رسمي علي(ع) وار بود، سفره اطعام گسترده ميشد. براي شستن ظروف، برخي نيت کرده و براي آنکه اندکي از آلام زندگي و گناهان خود بکاهند و جبران مافات کنند، دست به کار ميشدند و از ديگ گلگرفته سياه شده از آتش گرفته تا ديگور، آبگردان، کفگير، ملاقه(ملعقه(، دوري، ديس و هرآنچه بعد از افطار باقي ميماند را ميشستند و بعد از خشک کردن به گوشهاي مينهادند تا روزي ديگر، براي سفرهاي ديگر به کار آيد. ديد و بازديد و صله رحم در تهران قديم در ايام رمضان و به جز ايام قدر و شهادت موليعلي(ع) مردم به ديد و بازديد ميرفتند و «صلهرحم» به جا ميآوردند.
چه بسا، صحبت خواستگاري بهميان ميآمد و «نشانه»اي گذارده ميشد تا برکت زندگي در اين ماه بيشتر شود و بقيه مراسم به بعد از عيدفطر موکول ميشد. زدودن کينه و نقار و کدورت از دلها، از جمله ديگر کارها بود. آنکه اهل گود و زورخانه بود به مقتدايش علي(ع) تأسي ميکرد و به ياد ميآورد: «به جز علي(ع) که گويد، به پسر که قاتل من، چو اسير توست اکنون، به اسير کن مدارا» و نذر شير در روزهاي ضربت خوردن و شهادت اميرمومنانعلي(ع) از کارهاي رايج مردم بود. هيچکس گرسنه نميماند همه مهمان خدا بودند در ميان مردم تهران قديم همانقدر که کفران نعمت مطرود بود، هيچ شکمي گرسنه نميماند. کافي بود در کوچه و خيابان کسي نداي گرسنگي سر دهد، در اندک مدتي در خانهها باز ميشد تا ثواب اين عمل صواب، نصيب اولين کسي شود که آن گرسنه را سير کرده بود. در همين ماه بود که اعمال خلاف اخلاق و شرع به حداقل خود ميرسيد و چه بسا بسياري از اعمال مطرود ترک ميشد و افراد با درسگيري از عمل خود، اعمال نکوهيده را به کناري ميگذاشتند. نذورات حلوا و آش در انواع مختلف از جمله نذورات مردم قديم تهران بود. از آنجا که تهران از ديرباز شهري مهاجرنشين بود و خرده فرهنگهاي مختلف در آن بروز و ظهور يافته بود، هرکس به فراخور حال خود براي باقياتصالحات و فاتحه اهل قبور و طلب آمرزش دو، سه ساعت مانده به افطار آش و حلوايش را آماده ميساخت و نيم ساعت مانده به افطار، حداقل براي هفت خانه نذري ميفرستاد.