بهداشت روانى در قرآن
مباحث بهداشت روانى در قرآن، به نحو بسیار گستردهاى مطرح شدهاند. این مباحث شامل موضع قرآن نسبت به مقوله بهداشت روان، روانشناسى شخصیت سالم(psychology of healthy personality)، انحراف از سلامت روانى و مکانیسمهاى بروز و روشهاى اصلاح آن، و نیز شیوههاى ارتقاء سلامت روانى(mental health promotion) و رشد عاطفى و عقلانى است.
در این مقاله عنوان اول یعنى موضع قرآن نسبت به بهداشت روان، و عنوان دوم؛ یعنى روانشناسى شخصیت سالم در قرآن، به استناد آیات کریمه و با استفاده از تفاسیر معتبر مورد بحث قرار گرفتهاند.
موضع قرآن نسبت به مقوله بهداشت روانى
حتى یک نگاه اجمالى و سطحى به آیات قرآن، نشان مىدهد که سلامت روانى انسان، یک موضوع بسیار اساسى در سراسر این کتاب الهى است. اما براى اثبات این که هدفگیرى اصلى قرآن، بهداشت روانى است لازم است به نکات زیر توجه شود:
۱- شرط رستگارى اخروى بهداشت روانى است:
ییوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتى الله بقلب سلیم(شعراء:۸۹)؛ روز جزا آن روزى است که مال و فرزندان سودى نمىبخشد و تنها آن کس که با سلامت روانى به نزد خدا آمده باشد این امر به حال او فایده خواهد داشت.
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربک راضیه مرضیه فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى(فجر: ۲۷ تا۳۰)؛ اى روان آرام! به سوى پروردگار خود بازگرد در حالى که راضى هستى و از تو رضایت وجود دارد و به جمع بندگان خاص من و به بهشت من داخل شو.
قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها(شمس: ۹و۱۰)؛ هر کس که جان خود را از انحراف پیراست رستگار شد و هر کس که آن را بیالود، زیانکار شد.
۲- قرآن فلسفه ایمان و هدف آن را(رشد عاطفى و عقلانى) معرفى مىکند و خلاف آن را قرین عقب افتادگى عاطفى و عقلانى مىداند:
فلیستجیبوا لى و لیؤمنوا بىلعلهم یرشدون(بقره:۱۸۶)؛ بندگان باید مرا اجابت کنند و به من ایمان بیاورند تا رشد یابند.
و من یرغب عن مله ابراهیم الا من سفه نفسه(یقره: ۱۳۰)؛ چه کسى از آیین ابراهیم روگردان مىشود جز آن که جان خود را به ورطه بىخردى انداخته باشد.
۳- سرشت انسان الهى است، لذا به پرستش خداوند نیاز دارد و این نیاز در طول زمان تغییر نمىکند، نادیده گرفتن نیازهاى سرشتى نیز به سلامت روانى آسیب مىزند. از این رو فلسفه پرستش خدا پاسخ به یک نیاز سرشتى و حفظ و ارتقاء بهداشت روانى است:
فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله(روم:۳۰)؛ پیوسته رو به سوى دین پاک خداوند داشته باش که انسانها را بر آن سرشته است و خلقت خدا مبدل نخواهد شد.
۴- حتى دستوراتى مانند بخشش به دیگران نیز داراى فلسفه بهداشت روانى است:
الذین ینفقون امولهم ابتغاء مرضات الله و تثبیتاً من انفسهم(بقره: ۲۶۵)؛ آنان که اموال خود را براى خشنودى خدا و ثبات روانى خویش انفاق مىکنند.
۵- از آن جا که انسان و حیات او، یکى از محورهاى اساسى بحث در قرآن کریم است، لذا نمىتواند نسبت به روانشناسى و بهداشت روانى انسان فاقد موضع باشد. در واقع قرآن را باید کاتالوگ انسان دانست که از سوى خالق انسان فراهم شده است. به زبان علوم بهداشتى، این کتاب یک راهنماى اسلوب زندگى(life style) براى دستیابى به سلامتى به طور اعم و سلامت روانى به طور اخص مىباشد:
لقد انزلنا الیکم کتاباً فیه ذکرکم افلا تعقلون(انبیاء:۱۰)؛ به واقع کتابى را به سوى شما فرو فرستادیم که یاد شما در آن است آیا تعقل نمىکنید؟
۶- علم به کلیه حقایق در نزد خداست و اگر مبحث بهداشت روانى شاخهاى از علوم و معارف است لاجرم به طور اکمل و به نحو صحیح در نزد خدا موجود است:
قل انما العلم عند الله و انما انا نذیر مبین(ملک:۲۶)؛ بگو حقیقت آن است که تمامى دانش در نزد خداست و من ترسانندهاى هستم و بس.
روانشناسى شخصیت سالم در قرآن
اساساً ویژگىهاى شخصیتى را در سه بخش مىتوان مطالعه کرد:
۱- ویژگىهاى شناختى(cognitive)
۲- ویژگىهاى عاطفى(emotional)
۳- ویژگىهاى رفتارى(behavioral)
ویژگىهاى شناختى شامل نگرشها، اعتقادات، جهانبینى، و اصول تفکر هستند. ویژگىهاى عاطفى که بر مبناى ویژگىهاى شناختى پدید مىآیند شامل عواطف، هیجانات، احساسات، گرایشها، و دلبستگىها مىباشند. ویژگىهاى عاطفى به نوبه خود، زمینه و علت بروز ویژگىهاى رفتارى و الگوهاى عمل کرد هستند. اینک ویژگىهاى شناختى، عاطفى و رفتارى شخصیت سالم را از نظر قرآن بررسى مىکنیم.
۱- ویژگىهاى شناختى
این مبحث را مىتوان در چهار قسمت کلى بررسى کرد: ویژگىهاى شناختى و شیوههاى استنباط، نوع شناخت نسبت به مبداء جهان، نوع شناخت نسبت به محیط(جهان پیرامون)، و نوع شناخت نسبت به خود.
الف. ویژگىهاى شناختى و شیوههاى استنباط
ـ پیرو ظن و گمان نیست: ان الظن لایغنى من الحق شیئا(یونس:۳۶)؛ و لا تقف ما لیس لک به علم(سراء :۳۶).
ـ از بدگمانى پرهیز مىکند و پارانوئید نیست: یا ایها الذین امنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم(حجرات:۱۲).
ـ اهل تعقل، تحلیل، و استنتاج منطقى است: قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنى و فرادى ثم تتفکروا(سباء:۴۶)؛ و یریکم ایاته لعلکم تعقلون(بقره:۷۳)؛ ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لایعقلون(انفال:۲۲).
ـ اهل تحقیق، بحث، تضارب آراء و گفت وگوى سالم به منظور کشف حقیقت است: الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالالباب(زمر:۱۸).
ـ به حق اصالت مىدهد نه به اکثریت: و ان تطع اکثر من فى الارض یضلوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون(انعام:۱۱۶)؛ انه الحق من ربک و لکن اکثر الناس لایؤمنون(هود:۱۷).
ب. نوع شناخت نسبت به مبدأ جهان
ـ به بیان قرآن، شخصیت سالم جهان را داراى منشاء واحدى مىداند که نه تنها آن را به وجود آورده: الله خالق کل شىء(زمر:۶۲)، بلکه به طور لایزال آن را اداره مىکند: و هو على کل شىء وکیل(زمر:۶۲)؛ و هو رب کل شىء(انعام:۱۶۴).
ـ به این منشاء مىتوان اتکاء کرد، اما به غیر او نمىتوان: و توکل على الله و کفى بالله وکیلا(نساء:۸۱).
ـ او مظهر قدرت و مهربانى است، لذا مىتوان بر او اعتماد کرد: و توکل على العزیز الرحیم(شعراء:۲۱۷).
ـ او درستى را بر نادرستى ترجیح مىدهد در نتیجه اگر فرد درستى پیشه کند خدا او را موفق مىکند: انى توکلت على ربى و ربکم ما من دابه الا هو اخذ بناصیتها ان ربى على صراط مستقیم(هود:۶۵).
ـ او بر چنین کارى قادر است، زیرا سررشته همه کارها در دست اوست: ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر(ممتحنه:۴)؛ الا الى الله تصیر الامور(شورى:۵۳)؛ و لله غیب السموات و الارض و الیه یرجع الامر کله فاعبده و توکل علیه و ما ربک بغافل عما تعملون(هود:۱۲۳).
ـ تسلط او به جهان چنان است که حد و مقدار هر چیز را او تعیین مىکند: و ان من شىء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم(حجر:۲۱)؛ انا کل شىء خلقناه بقدر(قمر:۴۹).
ـ او فعال بلامنازع است: ان الحکم الا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون(یوسف:۶۷)؛ و یفعل الله ما یشاء(ابراهیم:۲۷).
ـ در افعال خود به کسى حساب پس نمىدهد، اما همه باید حساب کارهاى خود را به او پس دهند: لایسئل عما یفعل و هم یسئلون(انبیاء:۲۳).
ـ اما این همه قدرت او موجب خودکامگى و هوسبازى و انحراف از حق نیست و به کسى ستم نمىکند: ان ربى على صراط مستقیم(هود:۵۶)؛ ان الله لا یظلم مثقال ذره(نساء:۴۰)؛ و لا یظلم ربک احدا(کهف:۴۹).
ـ در حقیقت او مهربانى را بر خود واجب کرده است: کتب على نفسه الرحمه(انعام:۱۲).
ـ درخواست بندگانش را مىپذیرد و به آنها نزدیک است: و اذا سئلک عبادى عنى فانّى قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان(بقره:۱۸۶).
ـ از بسیارى از جرائم بندگان مىگذرد: او یوبقهن بما کسبوا و یعف عن کثیر(شورى:۳۴).
ـ او توبهپذیر و مهربان است و کسانى که در صدد جبران بدىهاى خود برآیند، مشمول گذشت و پذیرش او مىشوند: الا الذین تابوا و اصلحوا و بیّنوا فاولئک اتوب علیهم و انا التواب الرحیم(بقره:۱۶۰).
ـ با این حال او در کمین ستم کاران است: انّ ربک لبالمرصاد(فجر:۱۴).
ـ و خیانتکاران را موفق نمىکند: و ان الله لا یهدى کید الخائنین(یوسف:۵۲).
ـ در او غفلت، خواب، فراموشى، اشتباه، زوال، و هر آن چه بوى عدم دهد، راه ندارد: فاعبده و توکل علیه و ما ربک بغافل عما تعملون(هود:۱۲۳)؛ الله لا اله الا هو الحى القیوم لا تأخذه سنه و لا نوم(بقره:۲۵۵)؛ و ما کان ربک نسیّا(مریم:۶۴)؛ لا یضل ربى و لا ینسى(طه:۵۲)؛ و توکل على الحى الذى لا یموت(فرقان:۵۸).
ـ و بالاخره او برى از هر زشتى: سبحان الله عما یصفون(صافات:۱۵۹)؛ و منشاء هر زیبایى است: الحمدلله رب العالمین(حمد:۲).
ج. نوع شناخت نسبت به محیط
ـ شخصیت سالم، مجموعه جهان و وقایع آن را پوچ و باطل و بىهدف نمىداند: الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السموت و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار(آل عمران:۱۹۱).
ـ دنیا را محل تلاش و کار و بهرهبردارى صحیح مىداند: و من رحمته جعل لکم اللیل و النهار لتسکنوا فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون(قصص:۷۳)؛ و اخرون یضربون فى الارض یبتغون من فضل الله(مزمل:۲۰)؛ و ابتغ فیما اتیک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا(قصص۷۷).
ـ اما دنیا را شایسته دلبستگى نمىداند، زیرا مرحلهاى موقتى بوده و در مقایسه با آخرت ناچیز است: ارضیتم بالحیوه الدنیا من الاخره فما متاع الحیوه الدنیا فى الاخره الا قلیل(توبه:۳۸)؛ ان الذین لایرجون لقاءنا و رضوا بالحیوه الدنیا و اطمأنوا بها و الذین هم عن ایتنا غافلون(یونس:۷)؛ المال و البنون زینه الحیوه الدنیا و البقیت الصلحت خیر عند ربک ثوابا و خیر املا(کهف:۴۶).
ـ او بلایا را عامل امتحان و تکامل مىداند: و اذ ابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انى جاعلک للناس اماما(بقره:۱۲۴)؛ و لنبلونکم بشىء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین(بقره:۱۵۵).
ـ ارزیابى او از رویدادها به آرامش روانى وى آسیب نمىزند، زیرا مىداند که چه بسا وقایع ناخوشایند که خیر هستند و چه بسا امور دوست داشتنى که شرّند. به علاوه هیچ مصیبتى رخ نمىدهد مگر آن که قضاى الهى آن را از پیش مقدر کرده باشد: و عسى ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسى ان تحبوا شیئا و هو شر لکم(بقره:۲۱۶)؛ ما اصاب من مصیبه فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبرأها ان ذلک على الله یسیر(حدید:۲۲).
ـ مشکلات و سختىها را قرین و مقدمه آسایش و گشایش مىداند و همواره امیدوار است: ان مع العسر یسرا(شرح:۶)؛ سیجعل الله بعد عسر یسرا(طلاق:۷)؛ و لا تیأسوا من روح الله انه لا ییأس من روح الله الا القوم الکفرون(یوسف:۸۷).
ـ نیایش و دعا را در رویدادهاى جهان مؤثر مىداند: و قال ربکم ادعونى استجب لکم(غافر:۶۰)؛ ا من یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء(نمل:۶۲).
ـ ثروت و امکانات مادى را به خودى خود عامل خوش بختى نمىداند: فلا تعجبک امولهم و لا اولادهم انما یرید الله لیعذبهم بها فى الحیوه الدنیا و تزهق انفسهم و هم کفرون(توبه:۵۵).
ـ نژاد و قومیت را عامل برترى نمىداند: یا ایها الناس انّا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم ان الله علیم خبیر(حجرات:۱۳).
د. نوع شناخت نسبت به خود
ـ محدودیتهاى خود را مىپذیرد و از خود به اندازه توانش انتظار دارد و همین دیدگاه را نیز نسبت به دیگران دارد: لا تکلف نفس الا وسعها(بقره:۲۳۳).
ـ در عین حال خود و هر انسان دیگر را مسئول اعمال خویش مىداند: الا تزر وازره وزر اخرى و ان لیس للانسان الا ما سعى(نجم:۳۸ و۳۹).
ـ خود را مبرى از عیوب نمىداند و نقاط ضعف خود را مىپذیرد: و ما ابرىء نفسى ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى ان ربى غفور رحیم(یوسف:۵۳).
ـ در عین حال به ارزش وجودى خود احترام مىگذارد و خود را جانشین خداوند در زمین مىداند. خود و سایر هم نوعان خود را موجودات تصادفى ندانسته، بلکه موجوداتى ارزش مند، انتخاب شده، برگزیده، و داراى رسالت مىداند: انى جاعل فى الارض خلیفه(بقره:۳۰).
ـ خودشناسى داشته و ویژگىهاى خود را شناسایى مىکند و دچار خود فراموشى و از خود بیگانگى نمىشود: و فى الارض آیات للموقنین و فى انفسکم افلا تبصرون(ذاریات:۲۰ و۲۱)؛ و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون(حشر:۱۹)؛ یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم(مائده:۱۰۵).
ـ حیات خود را هدفمند مىداند و نه پوچ و بىهدف و رنج و تعب را به عنوان امور اجتنابناپذیر زندگى مىپذیرد: یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه(انشقاق:۶).
ـ او مرگ را پایان زندگى نمىداند، بلکه آن را یک مرحله طبیعى و اجتنابناپذیر از زندگى محسوب مىکند و معتقد است که مرگ به دنبال یک زندگى سالم چیز ترسناکى نیست: کل نفس ذائقه الموت ثم الینا ترجعون(عنکبوت:۵۷)؛ اینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فى بروج مشیّده(نساء:۷۸)؛ و لئن قتلتم فى سبیل الله او متّم لمغفره من الله و رحمته خیر مما یجمعون. و لئن متّم او قتلتم لالى الله تحشرون(آل عمران: ۱۵۷ و۱۵۸)؛ ا یجب الانسان ا لّن نجمع عظامه بلى قادرین على أن نسوى بنانه(قیامه:۳و۴)؛ کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فأحیکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون(بقره:۲۸).
۲- ویژگىهاى عاطفى
شخصیت سالمى که مورد نظر قرآن کریم است، شرط شاد بودن را نداشتن مشکل نمىداند، اما در عین حال چیزى او را ذوق زده و مغرور نمىکند به عبارت دیگر از دست دادن و به دست آوردن او را چندان دچار استرس نمىکند: لکیلا تأسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتیکم و الله لا یحب کل مختال فخور(حدید:۲۳)؛ فلمّا جائهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما کانوا به یستهزئون(غافر:۸۳).
ـ سرخوش و ذوق زده و مانیاک(manic) نیست لذا تفکر بزرگ منشى و فخرفروشى ندارد: اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین(قصص:۷۶)؛ انه لفرح فخور(هود:۱۰)؛ لاتحسبن الذین یفرحون بما أتوا و یحبون ان یحمدوا بما لهم یفعلوا فلا تحسبنهم بمفازه من العذاب و لهم عذاب الیم(آل عمران:۱۸۸)؛ و الله لا یحب کل مختال فخور(حدید:۲۳).
ـ افسردگى و اضطراب ندارد: فإما یأتینکم منى هدیً فمن تبع هداى فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون(بقره:۳۸)؛ بلى من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون(بقره:۱۱۲)؛ و ما نرسل المرسلین الا مبشرین و منذرین فمن أمن و اصلح فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون(انعام:۴۸)؛ الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون(یونس:۶۲).
ـ در مجموع از احساس امنیت و آرامش برخوردار است: الذین امنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون(انعام:۸۲).
ـ مهار تمایلاتش را در دست دارد: و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى(نازعات:۴۰).
ـ لذا مىتواند خشم خود را خاموش کند، از خشونت بپرهیزد، از بدىهاى دیگران بگذرد و حتى در مقابل، به آنها نیکى کند و کینه در دل نگیرد: و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین(آل عمران:۱۳۴).
ـ حسادت نمىکند و کمالگرا و برترىطلب نیست: ام یحسدون الناس على ما اتیهم من فضله(نساء:۵۴)؛ و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم على بعض(نساء:۳۲)؛ و ان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفین(یونس:۸۳).
ـ تملق پذیر نیست: یریدون ان یحمدوا بما لم یفعلوا(آل عمران:۱۸۸).
ـ احساس گناه(guilt feeling) از نوع تخریبى ندارد، زیرا راه جبران اشتباهات را مسدود نمىداند، لذا احساس گناه او از نوع سازنده و در جهت جبران خطاها است: و الذین اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و لم یصرّوا على ما فعلوا و هم یعلمون(آل عمران:۱۳۵)؛ ان الحسنات یذهبن السیئات(هود:۱۱۴)؛ قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم(زمر:۵۳).
ـ به توانایىها و امکانات خود مغرور نیست و احتمال عدم موفقیت را در نظر مىگیرد: و لا تقولن لشىء انى فاعل ذلک غدا الا ان یشاء الله(کهف: ۲۳ و۲۴).
ـ اگر چیزى را فراموش کرد مضطرب یا اندوهناک نمىشود: لایکلف الله نفسا الا وسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا(بقره:۲۸۶)؛ و اذکر ربک اذا نسیت و قل عسى ان یهدین ربى لاقرب من هذا رشدا(کهف:۲۴) که بر طبق برخى از تفاسیر این آیه نیز به همین معنا است.
ـ احساس حقارت ندارد، بلکه احساس ارزشمند بودن دارد، ارزیابى وى از خود(self steam) مثبت است و در نتیجه به خود و دیگران، احترام مىگذارد: لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم(تین:۴)؛ ثم انشأناه خلقا اخر فتبارک الله احسن الخالقین(مؤمنون:۱۴)؛ انى جاعل فى الارض خلیفه(بقره۳۰).
ـ اما این احساس ارزشمند بودن، منجر به خود بزرگبینى نمىشود: انه لا یحب المستکبرین(نحل:۲۳)؛ ساصرف عن آیاتى الذین یتکبرون فى الارض بغیر الحق(اعراف:۱۴۶)؛ کذلک یطبع الله على کل قلب متکبر جبار(غافر:۳۵)؛ ان الذین یجادلون فى آیات الله بغیر سلطان اتیهم ان فى صدورهم الا کبر ما هم ببالغیه فاستعذ بالله انه هو السمیع البصیر(غافر:۵۶).
ـ به طور کلى دیگران را دوست دارد و مهربان، خیرخواه و خوشنیت است: و تواصوا بالمرحمه(بلد:۱۷)؛ رحماء بینهم(فتح:۲۹)؛ و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفظوا من حولک(آل عمران:۱۵۹).
ـ به خدا اعتماد و توکل دارد: و ما عندالله خیر و ابقى للذین امنوا و على ربهم یتوکلون(شورى:۳۶).
ـ خداوند را به شدت دوست دارد: و الذین امنوا اشد حبا لله(بقره:۱۶۵).
ـ با پدیده سوگ(grief reaction) کنار مىآید: الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون(بقره:۱۵۶).
ـ مسئله مرگ براى او حل شده و در او اضطراب ایجاد نمىکند: و لئن متم او قتلتم لالى الله تحشرون(آل عمران:۱۵۸).
۳- ویژگىهاى رفتارى
از اظهار نظر درباره چیزى که نمىداند، پرهیز مىکند: اذ تلقونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه هیناً و هو عندالله عظیم(نور:۱۵)؛ فلم تحاجّون فیما لیس لکم به علم(آل عمران:۱۶۶)؛ و ما لهم به من علم ان یتبعون الاّ الظن و ان الظن لا یغنى من الحق شیئاً(نجم:۲۸)؛ و قالوا ما هى الاّ حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الاّ الدهر و ما لهم بذلک من علم ان هم الاّ یظنون(جاثیه:۲۴).
ـ تشنه آموختن به منظور رشد(self actualization) است: قال له موسى هل اتبعک على ان تعلمن مما علّمت رشدا(کهف:۶۶).
ـ پیش داورى نمىکند و اهل تحقیق است: الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه(زمر:۱۸).
ـ حق را مخفى نمىکند و مىگوید حتى اگر بر علیه خود یا نزدیکانش باشد: و لا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و انتم تعلمون(بقره:۴۲)؛ یا ایها الذین امنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو على انفسکم او الوالدین و الاقربین(نساء:۱۳۵)؛ و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربى(انعام:۱۵۲).
ـ رفتار وى با شناخت و عواطف او هماهنگى و سازگارى دارد لذا دو رنگى، ریا و نفاق ندارد. رو راست و راست گو است: لیجزى الله الصادقین بصدقهم(احزاب:۲۴)؛ یا ایها الذین امنوا لم تقولون ما لا تفعلون کَبُر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون(صف:۲و۳)؛ یقولون بافواههم ما لیس فى قلوبهم و الله اعلم بما یکتمون(آل عمران:۱۶۷).
ـ اهل رعایت حد و مرزها و قوانین است: ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون(نحل:۱۲۸)؛ و لو اَنّ اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض(اعراف:۹۶).
ـ حتى اگر در تنگنا بیفتد دست به ستم یا قانون شکنى نمىزند: و من یتق الله یجعل له مخرجا(طلاق:۲).
ـ در مشکلات وقار و صبر خود را از دست نمىدهد: و الصابرین فى البأساء و الضراء و حین البأس(بقره:۱۷۷)؛ فصبر جمیل(یوسف:۱۸)؛ فاصبر صبرا جمیلا(معارج:۵).
ـ ضمن سازگارى با محیط در حد توان به رفع اشکالات محیط مىپردازد: ان ارید الا الاصلاح ما استطعت(هود: ۸۸).
ـ براى جبران اشتباهاتش تلاش مىکند: انما التوبه على الله للذین یعملون السوء بجهاله ثم یتوبون من قریب(نساء:۱۷).
ـ رفتار متکبرانه ندارد: و لا تصعّر خدّک للناس و لا تمش فى الارض مرحا ان الله لایحب کل مختال فخور(لقمان:۱۸).
ـ در حفظ حریم و احترام دیگران کوشا است، لذا غیبت، تمسخر، عیبجویى، و هرزهزبانى نمىکند حتى به بهانه شوخى: و لا تجسسوا و لا یغتب بعضکم بعضا(حجرات:۱۲)؛ یا ایها الذین امنوا لایسخر قوم من قوم عسى ان یکونوا خیرا منهم(حجرات:۱۱)؛ و لا تلمزوا انفسکم و لا تنابزوا بالالقاب(حجرات:۱۱).
ـ آن چه از دیگران انتظار دارد خودش عمل مىکند: أ تأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم(بقره:۴۴).
ـ در تعامل با دیگران منصف است: و یا قوم اوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشیائهم و لا تعثوا فى الارض مفسدین(هود:۸۵).
ـ کمفروشى یا کمکارى نمىکند: ویل للمطففین الذین اذا اکتالوا على الناس یستوفون و اذا کالوهم او وزنوهم یُخسِرون(مطففین: ۱تا۳).
ـ مردم آزار و ضد اجتماعى(antisocial) نیست، از خشونت پرهیز مىکند و رفتار نرم و توأم با مهربانى دارد: و الذین یؤذون المؤمنین والمؤمنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبینا(احزاب:۵۸)؛ فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفظوا من حولک(آل عمران:۱۵۹)؛ و الکاظمین الغیظ(آل عمران:۱۳۴).
ـ آرام سخن مىگوید و آرام رفتار مىکند: و اقصد فى مشیک و اغضض من صوتک ان انکر الاصوات لصوت الحمیر(لقمان:۱۹).
ـ آسایش دیگران را بر آسایش خود ترجیح مىدهد: و یؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصه(حشر:۹).
ـ سخاوتمند و دست و دل باز است: و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون(حشر:۹).
ـ اما از حق خود دفاع مىکند: لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا علیما(نساء:۱۴۸)؛ و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل(شورى:۴۱)؛ لاتَظلِمون و لا تُظلَمون(بقره:۲۷۹)؛ اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدیر(حج:۳۹)؛ و الذین اذا اصابهم البغى هم ینتصرون(شعر:ا۳۹).
ـ و اگر نتواند حق خود را بگیرد، از جایگاه ظلم بیرون مىرود(هجرت): و الذین هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوئنهم فى الدنیا حسنه و لاجر الآخره اکبر لو کانوا یعلمون(نحل:۴۱).
ـ از مظلوم دفاع مىکند: و ما لکم لاتقاتلون فى سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا(نساء:۷۵).
ـ اگر به او بدى شود حداکثر به همان اندازه پاسخ مىدهد نه بیشتر: فان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به(نحل:۱۲۶).
ـ اما ترجیحا از بدى دیگران مىگذرد: و لئن صبرتم لهو خیر للصابرین(نحل:۱۲۶)؛ و لمن صبر و غفر ان ذلک من عزم الامور(شورى:۴۳).
ـ و در حالت بهتر بدى را با خوبى پاسخ مىدهد: و یدرءون بالحسنه السیئه(رعد:۲۲ و قصص:۵۴).
ـ به دیگران نیکى مىکند و نیکى آنان را با نیکى پاسخ مىدهد: ان الله یأمر بالعدل و الاحسان(نحل:۹۰)؛ هل جزاء الاحسان الا الاحسان(رحمن:۶۰).
ـ و ترجیحاً نیکى دیگران را با نیکى بالاترى پاسخ مىدهد: و اذا حیّیتم بتحیّه فحیّوا باحسن منها او ردّوها ان الله على کل شیئ حسیبا(نساء:۸۶).
ـ اگر به کسى نیکى کرد او را با منت نمىآزارد: یا ایها الذین امنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذى(بقره:۲۶۴)؛ و لا تمنن تستکثر(مدثر:۶).
ـ براى افزایش احساس ارزشمندى خود، دیگران را تحقیر نمىکند: فاستخف قومه فاطاعوه(زخرف:۵۴).
ـ رفتار نمایشى ندارد: و لا تکونوا کالذین خرجوا من دیارهم بطرا و رئاءالناس(انفال:۴۷)؛ الذین هم یرائون(ماعون:۶).
ـ اجتماعى است و تکروى و انزوا ندارد: و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا(آل عمران:۱۰۳).
ـ به نحو مؤثر ارتباط برقرار مىکند و یک شنونده فعال(active listener) است: الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه(زمر:۱۸) جالب آن است که در این آیه، به جاى کلمه یسمعون(شنیدن) از کلمه یستمعون(گوش دادن) استفاده شده است که نشاندهنده شنیدن فعال(active listening) مىباشد.
ـ جا را براى حضور اجتماعى دیگران تنگ نمىکند: یا ایها الذین امنوا اذا قیل لکم تفسّحوا فى المجالس فافسحوا یفسح الله لکم(مجادله:۱۱).
ـ استقلال فکرى دارد: و لا تتبع اهوائهم عما جائک من الحق(مائده۴۸:)؛ و ان تطع اکثر من فى الارض یضلوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون(انعام:۱۱۶)؛ و قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و کبراءنا فاضلونا السبیلا(احزاب:۶۷)؛ اذ تبرأ الذین اتُّبعوا من الذین اتَّبعوا و رأوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب(بقره:۱۶۶).
ـ در عین حال استبداد رأى ندارد و از مشورت دیگران بهرهمند مىشود: و امرهم شورى بینهم(شورى:۳۸).
ـ رفتار برترى جویانه ندارد: تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین(قصص:۸۳)؛ و ان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفین(یونس:۸۳).
ـ نسبت به امانت و قول خود متعهد است: و هم لاماناتهم و عهدهم راعون(مؤمنون:۸ و معارج:۲۲)؛ و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا(اسراء:۳۴)؛ بلى من اوفى بعهده و اتّقى فان الله یحب المتقین(آل عمران:۷۶) و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا(بقره:۱۷۷).
ـ خیانت نمىکند: و ان الله لا یهدى کید الخائنین(یوسف:۵۲).
ـ براى خودکفایى مالى تلاش مىکند: و هو الذى جعل لکم الارض ذلولا فامشوا فى مناکبها و کلوا من رزقه و الیه النشور(ملک:۱۵)؛ لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون(نحل:۱۴)؛ و اخرون یضربون فى الارض یبتغون من فضل الله(مزمل:۲۰).
ـ اما بیش از حد مالاندوزى نمىکند(عامل استرس): و الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم(توبه:۳۴)؛ الهیکم التکاثر(تکاثر:۱).
ـ براى خود محدودیتهاى ساختگى و مندرآوردى قائل نمىشود و خود را از نعمتهاى پاکیزه دنیا محروم نمىکند: یا ایها الذین امنوا لا تحرّموا طیبات ما احل الله لکم(مائده:۸۷)؛ قل من حرّم زینه الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق(اعراف:۳۲).
ـ هدف اصلى او در بهرهگیرى از نعمات دنیوى سعادت اخروى است: و ابتغ فیما اتیک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا(قصص:۷۷).
ـ در غذاى مصرفى خود، دقت مىکند و هر چیزى را نمىخورد: یا ایها الذین امنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم و اشکروا لله ان کنتم ایاه تعبدون(بقره:۱۷۲).
ـ به خصوص از مصرف موادى که اندیشه را مختل مىکنند(مانند الکل) خوددارى مىکند: انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء فى الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکر الله و عن الصلوه فهل انتم منتهون(مائده:۹۱).
ـ پرخورى و شکمبارگى نمىکند: و کلوا و اشربوا و لاتسرفوا انه لا یحب المسرفین(اعراف:۳۱).
ـ روابط جنسى تنظیم شده و کنترلشدهاى دارد: و الذین هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین فمن ابتغى وراء ذلک فاؤلئک هم العادون(مؤمنون: ۵ تا۸).
ـ چشمچرانى نمىکند(یک انحراف شناخته شده روانى): و قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکى لهم ان الله خبیر بما تصنعون و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن(نور:۳۰و۳۱).
ـ متقابلاً از خودنمایى تحریکآمیز هم پرهیز مىکند: و لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها و لیضربن بخمرهن على جیوبهن(نور:۳۱)؛ و لا یضربن بارجلهن لعلکم ما یخفین من زینتهن(نور:۳۱)؛ فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض(احزاب:۳۲).
ـ از مزایاى روانى تشکیل خانواده بهرهمند مىشود: و من ایاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فى ذلک لآیات لقوم یتفکرون(روم:۲۱).
ـ براى کنترل احساسات جنسى خود از مکانیسمهاى دفاعى(defense mechanisms) مانند سرکوب(repression) استفاده نمىکند، بلکه مکانیسمهاى تطابق(coping mechanisms) را به کار مىبندد؛ یعنى در صورت امکان، این غریزه را به طریق سالم ارضا مىکند(حل مسئله با مکانیسم تطابقى تسلط و مهارت) و در غیر این صورت، از مکانیسمهاى تطابقى دیگرى مانند تصعید و تعلیه(sublimation) و دینگرایى(religious coping) استفاده مىکند(و انکحوا الایامى و الصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم و لیستعفف الذین لایجدون نکاحا حتى یغنیهم الله من فضله(نور: ۳۲ و۳۳)؛ و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیئ قدرا(طلاق:۲و۳).
ـ اما با غیر هم مسلک خود ازدواج نمىکند(به دلیل عوارض روانى براى زوجین و فرزندان که در جاى خود اثبات شده است): و لا تنکحوا المشرکات حتى یؤمنّ(بقره:۲۲۱)؛ و لا تنکحوا المشرکین حتى یؤمنوا(بقره:۲۲۱).
ـ به نظافت و بهداشت فردى اهمیت مىدهد: و ثیابک فطهر. و الرجز فاهجر(مدثر:۴و۵)؛ و یحب المتطهرین(بقره:۲۲۲).
ـ سحرخیز است: و المستغفرین بالاسحار(آل عمران:۱۷).
ـ رفتارهاى خودتخریبى، خودآزارى، و خودکشى ندارد: و لاتقتلوا انفسکم(نساء:۲۹).
ـ از آثار روانى انفاق بهرهمند مىشود: و مثل الذین ینفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبیتا من انفسهم(بقره:۲۶۵).
ـ براى منابع ارزش قائل است و آنها را ریخت و پاش نمىکند: و لا تبذر تبذیرا ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین(اسراء: ۲۶و۲۷).
ـ در طول روز ساعاتى را به تمرکز فکرى معنوى(transendental meditation) و نیایش مىگذراند: اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنى و اقم الصلوه لذکرى(طه:۱۴).
ـ در اکثر حالات به یاد خداست: و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون(جمعه:۱۰).
ـ اهل اتلاف وقت، لغو و بیهودگى نیست و از امور بىمحتوى و بىنتیجه پرهیز مىکند: و الذین هم عن اللغو معرضون(مؤمنون:۳)؛ و الذین لایشهدون الزور و اذا مرّوا باللغو مرّوا کراما(فرقان:۷۲).
ـ از بىکارى پرهیز مىکند، اما هم زمان به کارهاى متعددى نمىپردازد(زیرا هر دو منبع استرس هستند) لذا با اتمام هر کار، کار جدیدى را آغاز مىکند: فاذا فرغت فانصب(انشراح:۷).
نتیجه
شخصیتى با ویژگىهاى فوق، بدون شک شخصیتى محبوب و دوست داشتنى خواهد بود و الگوى عینى آن در معصومین(علیهم السلام) قابل مشاهده است. این نکته در سوره مریم آیه۹۶ بیان شده است. در این آیه، به طور فشرده از ویژگىهاى شناختى و رفتارى شخصیت سالم تحت عنوان ایمان و عمل صالح نام برده شده است(ان الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن وُدّا؛ آنان که ایمان آورده و اعمال شایسته داشته باشند، به زودى خداوند آنان را محبوب دلها خواهد ساخت).
على مرعشى
منبع: باشگاه اندیشه