بلال حبشی
چکیده:
بِلال بن رَباح، معروف به بلال حبشی (درگذشت ۱۷ تا ۲۱ق) صحابی و مؤذّن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) . از نخستین کسانی بود که اسلام آورد، خزانهدار بیت المال در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود و در تمامی جنگها شرکت کرد. بِلال چند سال پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز زنده بود؛ اما در این مدت، جز در چند مورد اذان نگفت. بر اساس قول مشهور، قبر او در قبرستان باب الصغیر دمشق است.
خانواده و مشخصات ظاهری
خاندان بلال اصالتاً از نوبه، منطقهای در شمال سودان و جنوب مصر هستند.[۱] پدر بِلال از اسیران حبشه بود[۲] و خود او نیز در طایفه بنی جُمَح یا سَراه (که ساکن مکه بودند) در خانوادهای از بردگان زاده شد.[۳] برخی سال ولادت او را سه سال پس از عام الفیل دانستهاند.[۴]
بِلال را با قامتی بلند و لاغر، رنگ پوستی سیاه بسیار سیاهپوست، پشتی خمیده، مویی بلند و خاکستری، و صورتی ظریف توصیف کردهاند.[۵]
ازداوج و فرزندان
در مورد ازدواج بلال گزارش های مختلفی است، بلاذری در گزارشی ازدواج بلال با دختری از بنی زهره و در گزارش دیگر ازدواج وی با دختری از بنی کنانه را ذکر کرده است.[۶] همچنین گفتهاند بلال در سفری به یمن همراه با برادرش، برای ازدواج تصمیم گرفت. هنگام خواستگاری، خود را این گونه معرفی کرد: «من بلال و این مرد، برادرم، هر دو غلامانی از حبشه بودیم. گمراه بودیم که خداوند هدایتمان کرد. برده بودیم که خداوند کریم آزادمان کرد. اگر دخترانتان را به ما بدهید، الحمدلله و اگر ندهید، الله اکبر خانوادۀ دختر پیش از آنکه به بلال پاسخ قطعی بدهند، نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رفته، با گفتن ماجرا، از آن حضرت نظر خواستند. حضرت سه بار بلال را به آنان پیشنهاد کرد و فرمود: «چه کس را میخواهید بهتر از او، که اهل بهشت است.[۷]
با آنکه برخی نویسندگان بلال را فاقد فرزند دانستهاند؛[۸] اما سخاوی در کتابش از پسر او، عمر، به عنوان یکی از راویان او یاد کرده است.[۹] ابن اثیر نیز از شخصی به نام هلال بن عبدالرحمن یاد میکند که از نسل بلال بودهاست.[۱۰]
آزادی از بردگی
بلال پس از ماهها تحمل رنج و مشقت، خریداری و آزاد شد. گروهی بِلال را آزادشده ابوبکر میدانند، ولی این امر از جهت تاریخی غیرقابل قبول دانسته شده است. ابوجعفر اسکافی، استاد ابن ابی الحدید، از واقدی، ابن اسحاق و دیگران نقل کرده است که بلال را پیامبر(صلی الله علیه و آله) آزاد کرد.[۱۱] شیخ طوسی[۱۲] و ابن شهر آشوب[۱۳] نیز بلال را آزادشده پیامبر(صلی الله علیه و آله) معرفی کردهاند؛ و نقل این جمله از پیامبر(صلی الله علیه و آله) که «اگر ثروتی داشتم، بلال را میخریدم و آزادش میساختم»[۱۴] با واقعیت تاریخی سازگار نیست؛ برای اینکه خدیجه تمامی ثروت خود را در اختیار پیامبر(صلی الله علیه و آله) نهاده بود تا در راه خدا به کار برد؛ و به علاوه توان اقتصادی ابوبکر چنان نبود که بتواند بردگان زیر شکنجه، از جمله بِلال، را خریداری و آزاد کند.[۱۵]
یار نزدیک پیامبر(صلی الله علیه و آله)
بِلال پس از آزادی به جمع مسلمانان پیوست و نخستین مؤذّن اسلام گشت و در سفر و حضر پیامبر(صلی الله علیه و آله) را همراهی نمود.[۱۶] از او در زمره «نجبا» و رفقای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) یاد شده است.[۱۷] بِلال خزانهدار بیت المال پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم بود[۱۸] و در تمامی جنگها رسول خدا را همراهی کرد.[۱۹] در جنگ بدر، به اشاره بلال، اُمَیه بن خلف و فرزندش به دست مسلمانان کشته شدند[۲۰] و به نقل برخی، اُمَیه را خود بلال به قتل رسانید.[۲۱]
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در مدینه، میان بلال و عبدالله بن عبدالرحمان خَثعَمی عقد اخوت بست.[۲۲] و به گفته ابن هشام (درگذشت ۲۱۸ق.) تا زمان وی دیوان حبشه و خَثعَم یکی بوده است.[۲۳] برخی نیز پیمان برادری او را با عُبَیده بن حارث[۲۴] و یا با ابوعُبَیدَه بن جَرّاح[۲۵] ذکر کردهاند که شاید مربوط به پیمان اخوت قبل از هجرت به مدینه باشد.
منزلت بلال
بلال از نخستین کسانی بود که اسلام را پذیرفت[۲۶] و در این راه شکنجههای فراوانی از کفار مکه، به ویژه اُمَیه بن خَلَف که مالک او بود دید، ولی از دین خود دست برنداشت.[۲۷]
حضرت علی(ع) نیز بلال را از سابقان در اسلام دانسته[۲۸] و اخلاص و تهذیب نفس او را ستوده است.[۲۹] امام سجاد(ع) نیز در مدح بلال و نقل احتجاج او با مخالفان درباره فضائل امیرالمؤمنین(ع) مطالبی بیان داشته است.[۳۰] امام صادق(ع) بلال را «عبد صالح»[۳۱] و دوستدار اهل بیت(ع) نامیده است.[۳۲]
او یکی از راویان احادیث پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود[۳۳] و جماعتی از صحابه و تابعان از او حدیث نقل کردهاند.[۳۴]. همچنین احادیث فراوانی از پیامبر(صلی الله علیه و آله) در جلالت قدر او وارد شده است؛ از جمله اینکه بِلال از سابقان و پیشی گیرندگان در اسلام بود؛[۳۵] او سید مؤذّنان است؛[۳۶] بهشت مشتاق سه تن است: علی، عمّار و بِلال؛[۳۷] سه تن از سیاهان سادات بهشتاند: لقمان حکیم، نجاشی و بلال؛[۳۸] و نیز دعای پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حق او به جهت یاری دادن به حضرت فاطمه(س) در کار منزل.[۳۹]
به نقل مفسران، در شأن بلال و یاران او چندین آیه نازل شده است: نساء، آیه ۶۹؛[۴۰] انعام، آیه ۵۲؛[۴۱] نحل، آیه ۱۱۰؛[۴۲] کهف، آیه ۲۸؛[۴۳] و حجرات، آیه۱۱ و ۱۲.[۴۴]
اذان گویی
در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله)
بلال نخستین مؤذن اسلام بود. نقل شده است که «شین» را «سین» میگفت، و در روایت آمده است که سین بلال نزد حقّ تعالی شین است.[۴۵] در روز فتح مکه نیز بلال به دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر فراز کعبه شد و اذان گفت که بسیار باشکوه بود، کفار مکه از این واقعه بسیار ناراحت شدند.[۴۶]
پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله)
بلال پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، جز در چند مورد، برای احدی اذان نگفت.[۴۷] یکی از این موارد، به درخواست حضرت فاطمه(س) بود، ولی چون آن حضرت به یاد رنجهای پس از فوت پدر افتاد و از شدت ناراحتی تاب نیاورد، بلال به ناچار اذان را ناتمام رها کرد.[۴۸]
دیگر بار، زمانی بود که برای زیارت قبر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به مدینه آمد و حسنین(ع) از او درخواست کردند که اذان بگوید، و او نیز پذیرفت؛ این حادثه مدینه را تحت تأثیر قرار داد.[۴۹]
آخرین بار زمانی بود که خلیفه دوم از مدینه به شام رفت (بنا به گفته طبری در سال ۱۷ هجری) و در منطقه جابِیه به درخواست مسلمانان، از بلال خواست که اذان بگوید؛ او نیز پذیرفت و همگان به یاد دوران رسول خدا، گریستند.[۵۰]
مهاجرت به شام
این مهاجرت در زمان حکومت ابوبکر[۵۱] و طبق برخی نقلها در زمان حکومت عمر بن خطاب بوده است.[۵۲] بیشتر منابع علت مهاجرت وی به شام را درک فضیلت جهاد و پیوستن به مجاهدان نقل کردهاند. در حالیکه از حضور بلال در جنگها و فتوحات، مطلبی ذکر نشده است.[۵۳]
عدم بیعت با خلیفه اول
برخی منابع نقل کردهاند که بلال پس از فوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) حاضر نشد که با خلیفه اول بیعت کند و به همین دلیل به دستور عمر بن خطاب مدینه را ترک کرد و به شام رفت.[۵۴]
وفات
بیشتر منابع تاریخ درگذشت او را سال ۲۰ پس از هجرت در دمشق ذکر کردهاند[۵۵] ولی سالهای ۱۷، ۱۸ و ۲۱ نیز ذکر شده است[۵۶] و در پارهای منابع تصریح شده است که به بیماری طاعون از دنیا رفته است.[۵۷]
بنا بر مشهور در باب الصغیر دمشق مدفون است.[۵۸] برخی نیز مدفن او را در باب کیسان داریا و باب الاربعین حَلَب دانستهاند[۵۹] ولی مزّی احتمال میدهد کسی که در شهر حَلَب مدفون است خالد برادر بِلال باشد.[۶۰]
سن او را به هنگام وفات بیش از ۶۰ ذکر کردهاند که در پارهای منابع ۶۳، ۶۴ و ۷۰ نیز ذکر شده است.[۶۱]
پی نوشتها
- الوافی، ج ۲۱، ص ۱۱۴.
- ابن اثیر، الکامل، ج ۱، ص ۶۶.
- ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۵۰۵؛ ابن سعد، ج۳، ص۲۳۲
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۳۸؛ ابن عبدالبرّ، ج۱، ص۱۷۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ص۴۷۵.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۳۸-۲۳۹؛ ابن قتیبه، کتاب المعارف، ص۸۸؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج۱، ص۱۸۰
- أنسابالأشراف،ج۱،ص:۱۸۹(چاپزکار،ج۱،ص:۲۱۴)
- أسدالغابه،ج۱،ص:۵۷۱
- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۱۰، ص۴۳۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۲۴۴
- سخاوی، التحفه اللطیفه، ص۲۱
- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۶۳۰.
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۷۳؛ تستری، قاموسی الرجال، ج۲، ص۳۹۳
- طوسی، رجال، ۱۳۸۰ق، ص۸.
- ابن شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص۱۷۱
- ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج۱، ص۱۸۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۲۴۳؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۵۲
- عاملی، الصحیح، ج۲، ص۳۶-۳۸، ۲۷۷-۲۸۳؛ نیز درباره اختلافات روایی در این خصوص، نک: ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۲۱۱؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج۱، ص۱۸۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج ۲، ص۶۶-۶۷؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۵۲
- ابن اسحاق، کتاب السیره، ص۲۹۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۲، ص۱۳۶-۱۳۷، ۱۷۷-۱۷۹، ج ۳، ص۲۳۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۲، ص۶۶-۶۷
- ابن حنبل، مسند، ج۱، ص۱۴۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ص۴۵۲
- ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۱، ص۲۴۳
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۳۹؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج۱، ص۱۷۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ص۴۳۳
- ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۵۳۱؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۴۵۲-۴۵۳
- ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج۱، ص۱۸۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۱، ص۲۴۳
- ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۳۵۵
- ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۳۵۶؛ ابن قتیبه، کتاب المعارف، ص۸۸
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۵۱؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج۱، ۱۷۸
- نووی، تهذیب الاسماء، قسم۱، جزء۱، ص۱۳۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج۱، ص۳۲۶
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۵؛ ابن حنبل، مسند، ج۱، ص۴۰۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۱۵.
- ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۲۱۰۲۱۱؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۴۵۲؛ ابونُعَیم، حلیه الاولیاء، ج۱، ص۱۴۸
- ابن بابویه، الخصال، ج ۱، ص۳۱۲؛ فتّال نیشابوری، روضه الواعظین، ج۲، ص۳۰۷
- ابن فهد حلّی، عده الداعی، ص۲۷
- تفسیر امام حسن عسکری(ع)، ص۶۲۱-۶۲۳
- کشّی، اختیار معرفه الرجال، ص۳۹
- مفید، الاختصاص، ص۷۳
- ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص۱۸۹-۱۹۴؛ فتّال نیشابوری، روضه الواعظین، ج۲، ص۳۴۳-۳۴۵
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۷، ص۵۰۹؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج ۱، ص۱۸۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ص۴۲۹، ۴۳۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۱، ص۲۴۴؛ نووی، تهذیب الاسماء، قسم۱، جزء۱، ص۱۳۶-۱۳۷؛ مزّی، تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۸-۲۸۹
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۳۲؛ ابونعیم، حلیه الاولیاء، ج۱، ص۱۴۹
- ابونعیم، حلیه الاولیاء، ج۱، ص۱۴۷؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۵۵
- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ص۴۵۱؛ صفدی، کتاب الوافی، ج ۱۰، ص۲۷۶
- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ص۴۶۲
- ورّام، ج۲، ص۲۳۰
- ابن شهرآشوب، مناقب، ج۳، ص۸۷
- طوسی، التبیان، ج۴، ص۱۴۴؛ زمخشری، الکشّاف، ج۲، ص۲۷؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۳۸۷-۳۸۸؛ ابوالفتوح رازی، تفسیر روح الجِنان، ج۷، ص۱۴۹
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۴۸؛ طوسی، التبیان، ج۶، ص۴۳۱
- صفدی، کتاب الوافی، ج۱۰، ص۲۷۶
- زمخشری، الکشّاف، ج۴، ص۳۷۰؛ ابوالفتوح رازی، تفسیر روح الجِنان، ج۱۰، ص۲۵۳؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۱۳۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ص۴۶۶
- قمی، منتهی الآمال، ص۲۹۲
- طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۱۳۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ۴۶۶؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۹۷-۹۸، ۱۶۳-۱۶۴
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۳۶-۲۳۷؛ ابن قتیبه، کتاب المعارف، ص۸۸؛ ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۱، ۱۸۴؛ مفید، الاختصاص، ص۷۳
- ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۹۴
- ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۲۴۴-۲۴۵؛ نووی، تهذیب الاسماء، قسم۱، جزء۱، ص۱۳۶؛ مزّی، تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۹
- ابن قتیبه، کتاب المعارف، ص۸۸؛ طبری، تاریخ، ج۴، ص۶۵-۶۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ص۴۷۰-۴۷۱
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۳۶-۲۳۷؛ ابن قتیبه، کتاب المعارف، ص۸۸؛ ابونعیم، حلیه الاولیاء، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۱؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج۱، ص۱۸۱
- ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج۱، ص۱۸۰-۱۸۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ص۴۶۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۲۴۴
- امین، اعیان الشیعه، ج۳، ص۶۰۵
- قمی، سفینه البحار، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۸۹.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۳۸؛ ابن قتیبه، کتاب المعارف، ص۸۸؛ طبری، تاریخ، ج۴، ص۱۱۲؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۸۴
- طوسی، رجال، ۱۳۸۰ق، ص۸؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج ۱، ص۱۷۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ص۴۳۳، ۴۷۶-۴۷۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۱، ص۲۴۴
- طوسی، رجال، ۱۳۸۰ق، ص۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ص۴۷۶؛ مزّی، تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۹۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج۱، ص۳۲۷
- طوسی، رجال، ۱۳۸۰ق، ص۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۳۸؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج ۱، ص۱۷۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۰، ص۴۳۳، ۴۷۶-۴۷۹
- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۱۰، ص۴۸۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۱، ص۲۴۴؛ نووی، تهذیب الاسماء، قسم ۱، جزء۱، ص۱۳۷؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۵۹-۳۶۰
- مزّی، تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۹۱
- ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج ۱، ص۱۷۹؛ نووی، تهذیب الاسماء، قسم ۱، جزء۱، ص۱۳۷؛ مزّی، تهذیب الکمال، ج ۴، ص۲۹۰
منبع: ویکی شیعه