انگیزش
انگیزش
جهت مطالعه این مقاله، به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
انگیزش
جهت مطالعه این مقاله، به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
واکنش کلی و کوتاه به یک واقعیت غیر منتظره همراه با یک حالت عاطفی خوشایند یا ناخوشایند، هیجان نامیده میشود.
برای هر انسانی در طول زندگی روزمره، اتفاقاتی رخ میدهد، اخباری را میشنود، افکاری را از سر میگذراند و اعمالی انجام میدهد که همگی میتوانند در او، احساسات یا هیجاناتی را به وجود بیاورد. این احساسات به نوبه خود، در شکل دادن رفتارهای او موثر میباشد. وقتی خوشحال هستیم، یعنی احتمالا اتفاقات خوبی را پشت سر گذاشتهایم و هنگامی که غمگین هستیم، احتمالا اتفاقات ناگواری پیش آمده است.
هیجانات و احساسات، تجاربی درونی هستند که در مقابل رخدادهای بیرونی در خود حس میکنیم، مثل احساسات خشم، غم، شادی نگرانی، ترس و غیره.
هیجان ترجمه لغت انگلیسی Emotion که از نظر ریشه لغت عاملی که ارگانیسم را به حرکت در میآورد، مثلا خشم، ترس، دوست داشتن.
هیجانها، احساسات و عواطف، بخش عمدهای از شخصیت انسانها را تشکیل میدهند و محرک انسان در زندگی فردی و اجتماعی برای رسیدن به اهداف و آرزوها هستند…
در روانشناسی هیجانها، جایگاه بسیار حساس و بنیادی دارند؛ زیرا ریشه بسیاری از اختلالهای روانی را تشکیل میدهند؛ حتی سلامتی انسان را تضمین میکنند؛ مثلا ترس باعث فرار از خطر و حفظ جان میشود.
تلاشهای گسترده توسط فلاسفه، فیزیولوژیستها و روانشناسان برای بررسی هیجانها به عمل آمده، اما شیوه عمل آنها هنوز به صورت فرضیه باقی مانده است.
مطالعات مختلف نشان داد که در ظهور و تکوین جلوههای هیجان، فرهنگ هم نقش بسزایی دارد.
هیجانها، چند بعدی هستند. هیجانها به صورت پدیدههای ذهنی، زیستی، هدفمند و اجتماعی وجود دارند. هیجانها از این نظر احساسهای ذهنی هستند که باعث میشوند به صورت خاصی مثل عصبانی یا شاد احساس کنیم. هیجانها، واکنشهای زیستی هم هستند. آنها پاسخهای بسیجکننده انرژیاند که بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیتی که روبرو میشویم، آماده میسازند. برای مثال خشم، نوعی میل انگیزشی در ما ایجاد میکند تا کاری انجام دهیم که معمولا آن را انجام نمیدهیم، مثلا با یک دشمن بجنگیم یا به یک بیعدالتی اعتراض کنیم. هیجانها، پدیدهای اجتماعی نیز هستند. وقتی هیجانی میشویم علائم قابل تشخیص چهرهای، ژستی و کلامی میفرستیم که کیفیت هیجانپذیری ما را به دیگران منتقل میکند. (مثل حرکت ابروهایمان و تن صدایمان) این اصطلاح از ریشه لاتین Emovere به معنی حرکت، تحریک، حالت تنش یا تهییج مشتق شده است.
همه ما، انواع گوناگونی از هیجانها را تجربه میکنیم و میکوشیم با توسل به روشهایی کارآمد یا ناکارآمد، با این هیجانها مقابله کنیم. بدون وجود هیجانهای مختلف، زندگی ما نیز فاقد معنی، حس، غنا، شادی و ارتباط با دیگران خواهد بود. هیجانها، مطالبی را درباره نیازهای ما، ناکامیهای ما و حقوق ما در اختیار ما قرار میدهند و انگیزه لازم را برای ایجاد تغییر و گریز از موقعیتهای دشوار به ما اعطا کرده و سبب میشوند که دریابیم در چه مواقعی، احساس رضایتمندی میکنیم.
مهارت مدیریت هیجانات، فرد را قادر میسازد تا هیجانها را در خود و دیگران تشخیص داده، نحوه تاثیر آنها را بر رفتار بداند و بتواند واکنش مناسبی به هیجانهای مختلف نشان دهد. مثلا: وقتی فکر میکنم سلام نکردن یکی از دانشآموزان، به معنی توهین و گستاخی به من است، احتمالا هیجان خشم را تجربه خواهم کرد، در صورتی که اگر فکر کنیم رفتار سلام نکردن او، نشانه این است که احتمالا او امروز مشکلی دارد و حالش خوب نیست، امکان دارد دیگر خشمگین نشوم و هیجانی دیگر را تجربه کنیم.
به طور کلی انسانها بیشتر از این که در زندگی خود تابع عقلانیت و خردورزی باشند، از احساسات، تمایلات و هیجانهای خود پیروی میکنند. برخی محققان، هیجانها را حالت تحریک شده عقلانی یا بیقراری فکر و احساس میدانند. معمولا هیجانها به هیجانهای مثبت و منفی تقسیم میشوند. هیجانهای مثبت، محرکهایی خوب اما تا حدودی کوتاهمدت هستند اما هیجانهای منفی مانند اضطراب، شکست، غم، اندوه، ناکامی، نگرانی در مورد آینده و فشارهای روانی میتوانند آثار درازمدتتری بر روان انسانها بگذارند و اگر از حالت متعادل و کنترل شده خارج شوند، باعث ابتلا به بیماری هم بشوند. بد نیست بدانید که حتی اگر هیجانهای مثبت هم به درستی مهار نشوند، میتوانند خطرآفرین باشند؛ مثلا خیلی از سکتهها و ایستهای قلبی، هنگام تماشای یک مسابقه پرهیجان و حساس ورزشی(حتی در صورت برد تیم یا بازیکن مورد علاقه) اتفاق میافتد.
چگونه در زنان و مردان بروز میکند؟
زنها در مقایسه با مردها در بروز و تخیله هیجانها و احساسات، شدیدتر و حساستر عمل میکنند. مطالعهها نشان میدهند مردان هیجانهای خود را به دفعات کمتر، پنهانتر و با شدت کمتری از زنها در حضور دیگران ابراز میکنند. حتی بسیاری از پژوهشگران و نظریهپردازان معاصر معتقدند تفاوتهای جنسیتی در بروز هیجانها، بیش از این که ناشی از تفاوتهای طبیعی و زیستشناختی بین زن و مرد باشد، به انتظارهای فرهنگی و رفتارهای اجتماعی از مردان بستگی دارد.
جامعه انتظار ندارد یک مرد هنگام مواجهه با مشکلات و ناکامیها گریه کند اما این شرایط در وضعیتهای خاص مانند مسابقههای قهرمانی جهان مانند المپیک که میلیونها بیننده در سطح دنیا دارد و با حیثیت ملی و اعتبار یک کشور مرتبط میشود، تفاوت دارد. طبیعی است که هیچ ورزشکاری برای ناکام شدن و شکست از حریف، پا به یک میدان مسابقه جهانی نمیگذارد. اولین و شاید مهمترین انتظاری که چنین ورزشکاری از خود دارد، رسیدن به بهترین جایگاه و کسب بهترین مدال است.
در این گونه مسابقهها، فشارهای روانی و انتظارها بسیار بالاست؛ ورزشکار، زحمتهای زیادی برای درخشیدن کشیده بنابراین گریه کردن و فریاد زدن او و تماشاچیان در هر دو حالت موفقیت یا شکست، شاید سریعترین و آسانترین نوع تخلیه هیجانی و مکانیسم دفاعی باشد که در چنین شرایطی میتواند از خود نشان دهد. گریه افراد در این حالت، با شرایط معمولی و عادی متفاوت میشود و شاید بین زن و مرد در این شرایط تفاوت زیادی احساس نشود. بنابراین دیدن صحنه گریه یک قهرمان ملی مرد یا زن یا تماشاگر مرد یا زنی که به دلیل کسب افتخار برای وطنش اشک شوق میریزد، چندان مورد مذمت جامعه نیست زیرا بحث دلبستگیهای ملی، قومی و اعتلای کشور وجود دارد و گریه کردن هر فردی برای این موفقیتها یا شکستهای ملی، مورد پذیرش جامعه است.
شناخته شدن به وسیله دیگران و پیدا کردن جایگاه اجتماعی، باعث احساس لذت در فرد مشهور میشود. افرادی که تلاشهای فراوانی انجام میدهند، دوست دارند به عالیترین مقام در میدان مسابقه برسند و زبانزد عام و خاص شوند. اگر شهرت بخواهد ریشه در خودنمایی و تظاهر داشته باشد، باعث ایجاد جایگاههای کاذب اجتماعی میشود و اگر فرد، ظرفیتهای لازم اخلاقی و فکری را برای مشهور شدن نداشته نباشد، شهرت در نهایت به ضرر او و جامعه تمام خواهد شد.
تاثیر در زندگی
به هنگام هیجان، قدرت تفکر و قدرت عمل میتواند فلج شده و یا قدرت یابد. سادهتر این که گاه هیجان ذهن را خالی میکند و فرد نه میتواند چیزی بگوید و نه انجام دهد. نمونه آن همان ضرب المثل «ترس، برادر مرگ است»، میباشد. چرا که فرد عملا قادر به انجام کاری و عکسالعملی نیست و گاه فعالیت ذهن را افزایش میدهد، تحلیل را پرواز میدهد، الهامبخش، خلاقیتبرانگیز و نیروبخش میشود.
طرز کار و عملکرد
هنگام هیجان، دو عصب سمپاتیک و پاراسمپاتیک جهت عکس هم عمل میکند. سمپاتیک بدن را برای حالت اضطراری آماده میکند و پاراسمپاتیک او را به سوی آرامش فرا میخواند و علت تفاوت عملکرد آنها در آماده کردن مواد شیمیایی جداگانه است که یکی موجب برانگیختگی و دیگری باعث آرامش میشود.
ارتباط با سایر علوم
این بحث، در شاخههای مختلفی از علوم انسانی و رفتاری و علوم اجتماعی جایگاه ویژهای دارد. چرا که هیجان و بروز جلوههای آن یعنی رفتار، در ارتباط نزدیکی با فرهنگ و آداب اجتماع قرار دارد. از سوی دیگر، در حیطه روانشناسی فیزیولوژیک قرار میگیرد و از دیدگاه فیزیولوژیکی مورد بررسی قرار میگیرد.
همچنین در شاخههای مختلف روانشناسی از جمله پزشکی، جامعهشناسی، روانشناسی احساس و روانشناسی ادراک، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی رشد و روانشناسی تربیتی و…
کاربردها
حفظ و سلامت روان و جسم، مهمترین کارکرد هیجان برای انسان است. ظهور یک هیجان روحی و بروز جلوههای آن و در نتیجه پاسخ فرد به آن باعث تخلیه و آرامش روحی میگردد و در نتیجه دستگاه ایمنی بدن را تقویت میکند و همچنین از لحاظ جنسی باعث به فعالیت افتادن ارگانیزم و حفظ جان میشود.
چشمانداز و آینده بحث
حاصل مطالعات ما را بر این نکته واقف میکند که بر هیجانهای مثبت تاکید داشته باشیم. چرا که تحقیقات نشان داده است که در بین بیماران قلبی، آنهایی که بیشتر در خود فرو رفتهاند، بیشتر از کسانی که شاد هستند، از بیماری خود رنج میبرند و یا اشخاصی که از نظر هیجانی، افت قابل ملاحظهای دارند، از بروز خشم جلوگیری میکنند یا خود را بیپناه و بدون تکیهگاه احساس میکنند، بیشتر از دیگران به بیماری سرطان مبتلا میشوند. خلاصه این که نگرش فرد نسبت به هیجانها، میتواند دستگاه ایمنی بدن را تقویت کرده بر طول عمر انسان بیفزاید.
روانشناسی هیجان چیست؟
یکی از مشکلات اصلی که پژوهشگران هیجان با آن روبرو هستند، فهمیدن علت یا علتهای هیجان است. در این بررسی علیتی، دیدگاههای متعددی مطرح شده است که دیدگاههای زیستی، روان تکاملی، شناختی رشدی، روانکاوی، اجتماعی، جامعهشناختی، فرهنگی و انسانشناختی از جمله آنها هستند.
ابعاد هیجــان
•عنصر ذهنی به هیجان احساس میدهد یعنی تجربه ذهنیای که هم معنی و هم اهمیت شخصی دارد. هیجان از نظر شدت و کیفیت، در سطح ذهنی احساس میشود.
•عنصر زیستی فعالیت دستگاههای خودمختار و هورمونی را شامل میشود، به این صورت که آنها برای آماده کردن رفتار کنار آمدن سازگارانه آن در هیجان دخالت دارد. فعالیت نور و فیزیولوژیکی آن چنان با هیجان آمیخته است که هر گونه تلاش برای تجسم فردی عصبانی که برانگیخته نباشد تقریبا غیرممکن است.
•عنصر کارکردی (هدفمند) به این سوال مربوط میشود که وقتی فردی هیجانی را تجربه میکند، چه فایدهای از آن میبرد. آدم بدون هیجان از لحاظ تکاملی در مقایسه با سایر آدمها اشکال دارد. برای مثال تجسم کنید فردی که قابلیت ترس، علاقه یا عشق ندارد از نظر بقای جسمانی و اجتماعی، چقدر در وضعیت نامساعدی قرار دارد.
•عناصر بیانگر جنبه اجتماعی و ارتباطی هیجان است. تجربههای خصوصی ما از طریق ژستها، آواگریها، و به ویژه جلوههای صورت به دیگران ابراز و منتقل میشوند. پس هیجانها کل بدن ما را درگیر میکنند. احساسها و پدیدارشناسیمان، زیست شیمی و نظام عضلانیمان، امیال و هدفهایمان و ارتباط و تعاملمان با دیگران است.
دیدگاههای مربوط به هیجان
دیدگاه زیستی
این دیدگاه معتقد است که هیجانها از تاثیرات بدنی گذرگاههای عصبی لیمبیک، الگوهای شلیک عصبی و پسخوراند صورت میگیرد.
دیدگاه شناختی
این دیدگاه معتقد است که هیجانها از رویدادهای ذهنی نظیر ارزیابیها، دانش و حافظه، زمانی که فرد معنی شخصی رویدادهای محرک را تعبیر میکند ناشی میشود. چون مواردی نظیر داروها، تحریک برقی مغز و پسخوراند صورت هیجان را فعال میکند. معلوم است که نیروهای زیستی بدون دخالت شناختی یا با دخالت آن تجربه هیجانی به بار میآورند چون افراد تقریبا همیشه ارتباط شخصی و اهمیت شخصی رویدادها را تعبیر میکنند پس معلوم میشود که نیروهای شناختی هم موجب تجربه هیجانی میشوند.
چند هیجان وجود دارد؟
گرایش شناختی بر هیجانهای اصلی مثل خشم، ترس تاکید میکند و به اهمیت هیجانهای ثانوی یا اکتسابی کم بها میدهد. گرایش شناختی قبول دارد که هیجانهای اصلی مهم هستند اما معتقد است جالب بودن تجربههای هیجانی، به خاطر تجربههای فردی، اجتماعی و فرهنگی است. در نهایت پاسخدهی به سوال فوق، بستگی به این که طرفدار گرایش شناختی باشیم یا زیست شناسی فرق میکند.
•دیدگاه زیستی معتقد است که انسانها چیزی بین ۲ تا ۱۰ هیجان دارند.
•دیدگاه شناختی معتقد است که انسانها خزانه هیجان بسیار متنوعتری از هیجانهای اصلی دارند.
این نظریهپردازان میگویند درست است که تعداد معدودی مدار عصبی و واکنش بدنی مثل جنگ و گریز وجود دارد اما چند هیجان مختلف میتواند از واکنش زیستی یک ایجاد شوند برای مثال یک پاسخ فیزیولوژیکی تنها مثل بالا رفتن سریع فشار خون میتواند مبنای زیستی خشم، حسادت یا رشک باشد.
هیجانها چه فایدهای دارند؟
از دیدگاه کارکردی، هیجانها به صورت واکنشهای زیستی تکامل یافتهاند تا به ما کمک کنند تا با تکلیف اساسی زندگی مثل مواجه شدن با تهدید به خوبی کنار بیاییم. علاوه بر این، هیجانها به هدفهای اجتماعی هم کمک میکنند. هیجانها احساسات ما را به دیگران منتقل میکنند، بر نحوه تعامل دیگران با ما تاثیر میگذارند، ما را به تعامل اجتماعی فرا میخوانند و نقش مهمی در برقراری روابط میان فردی، حفظ و قطع آن دارند.
کارکردهای هیجانات
– به زندگی رنگ، طعم و روح میبخشد.
– میتواند وسیله همبستگی افراد شود.
– پایه و اساس هنر است.
– میتواند نیروی اضافی تولید کند یا موجب اتلاف نیرو گردد.
– میتواتد به اعمال یاریرسان یا آسیبزننده، منجر گردد.
– میتواند عقل و منطق را تحتالشعاع قرار دهد.
اهمیت مدیریت هیجانی در چیست؟
۱- برخورد صحیح با موقعیتهای تهدیدکننده و خطرناک: مثلا در مواجهه با یک جانور درنده، هیجان ترس باعث میشود با قدرت بیشتری پا به فرار گذاشته و جان خود رانجات دهیم.
۲- برای خشنودی و شادی بیشتر: هر چه مدیریت هیجانی بالاتر باشد، هیجانات و احساسات به ما کمک میکند تا اطلاعات مربوط به پایه و اساس سلامتی، یعنی شادی را جمعآوری کرده، اولویتبندی و پردازش کنیم تا به نحو احسن از آن استفاده کنیم.
۳- برای کمک به دیگران: مدیریت هیجانی میتواند به ما کمک کند تا با شناخت هیجانات خود و دیگران نیازهای آنان را درک کرده و حداقل با همدلی به آنان یاری برسانیم.
تنظیم هیجان
تنظیم هیجان، نقش مهمی در سازگاری ما با وقایع استرسزای زندگی دارد هنگامی که یک فرد با یک موقعیت هیجانی رو به رو میشود، احساس خوب و خوشبینی برای کنترل هیجان کافی نیست؛ وی نیاز دارد تا در این موقعیتها، بهترین کارکرد شناختی را از خود ارائه دهد.
سبک تنظیم هیجانی شناختی به دو صورت سازگارانه و غیر سازگارانه تعریف شده است.
سبک تنظیم هیجانی شناختی سازگارانه دارای ۵ زیرمقیاس است و راهبردهای مقابلهایی بهنجار محسوب میشوند عبارتند از:
– پذیرش: تفکر با محتوای پذیرش و تسلیم رخداد؛
– تمرکز مجدد مثبت: فکر کردن به موضوع لذتبخش و شاد به جای تفکر درباره حادثه واقعی؛
– ارزیابی مجدد مثبت: تفکر درباره جنبههای مثبت واقعه یا ارتقا شخصی؛
– تمرکز مجدد بر برنامهریزی: فکر کردن درباره مراحل فایق آمدن بر واقعه منفی یا تغییر آن؛
– کنار آمدن با دیدگاهپذیری: تفکرات مربوط به کماهمیت بودن واقعه یا تاکید بر نسبیت آن در مقایسه با سایر وقایع.
سبک تنظیم هیجانی شناختی ناسازگارانه دارای چهار زیرمقیاس است و راهبردهای مقابلهایی نابهنجار محسوب میشوند عبارتند از:
– سرزنش خود: تفکر با محتوای تقصیر دانستن و سرزنش خود؛
– نشخوار فکری: اشتغال ذهنی درباره احساسات و تفکرات مرتبط با واقعه منفی؛
– فاجعهانگاری: تفکر با محتوای وحشت از حادثه؛
-سرزنش دیگری: تفکر با محتوای مقصر دانستن و سرزنش دیگران به خاطر آنچه اتفاق افتاده است؛
منابع: رشـــد؛ میگنا
مقالهای از دکتر سیدحسن علمالهدایی؛ دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
یاسمن رحیمی
علل فوبیها به صورت کلی، اضطراب است و معمولاً داروهای ضدافسردگی برای آنان تجویز میشود. چرا که قسمتی از فوبیها وراثتی و ژنتیکی است.
احتمالاً کلمه فوبی را به کرات شنیدهاید. از افرادی که به شوخی و مزاح، خود را فوبیک میخوانند تا افرادی که از این نوع هراس مزمن، زمینگیر شدهاند. اما شاید از میان دهها نوع فوبی، ترس از شاد بودن و عذاب وجدان از قهقهه زدن، از همه عجیبتر و تکاندهندهتر باشد. نرگس در حال بیان اتفاق خوبی که صبح برایش رخ داده بود، به شدت میخندید. اشک از چشمانش جاری بود و روی زمین غلت میزد. وقتی تعریف کردنش تمام شد، ناگهان سکوت کرد و جمله جالبی را گفت، «من هر زمان شادم، قطعاً به زودی اتفاق بدی خواهد افتاد و اشکم را درمیآورد». شاید با کمی دقت، شرطی شدن نرگس را بهخوبی دریابیم. نرگسی که پس از هر بار شادی، به دلیل مسائل محیطی، روانی، فیزیولوژیکی و… ناکامی و غمی را تجربه کرده است. تجربهای که در اعماق وجود او ریشه دوانده و آزارش میدهد.
فوبیها، هراسهایی مزمن هستند. زمانی که بیان میکنیم ترسیدهایم، این ترس شاید به دلیل یک عامل محیطی گذرا و حلشونده باشد که ممکن است زود هم فراموش شود. اما فوبیها، ترسهایی هستند که تبدیل به اضطراب و هراسی مزمن شدهاند. هراسهایی که عملاً زندگی فرد را مختل میکنند. از فردی که به دلیل وجود گربهها در خیابان از خانه خارج نمیشود و زندگیاش مختل شده است تا مردی که با وجود زانودرد شدید و آب آوردن زانوهایش، از آسانسور به دلیل ترسی شدید و غیرمنطقی، استفاده نمیکند و درد زیاد و مختل شدن سلامتش را به جان میخرد.
اما چروفوبیا (Cherophobia) چیست؟
نرگس شاید نمونه کوچک و مزمن نشدهای از «چروفوبیا»ها باشد. آدمهایی را در اطراف خود دیدهایم که به طور مشخصی از شاد شدن میترسند و اعتقاد عمیقی دارند که در پس این شادی، به زودی غمی سراغ آنها میآید. زمانی که این حسها عمیق و مزمن شود، با بررسی شرایط پیچیدهای که در افراد فوبیک وجود دارد، میتوان تشخیص این اختلال را داد. در شرایط پیشرفته، این افراد احساس دیوانه شدن، عدم لذت از زندگی، عذاب وجدان از شادی و… دارند.
علل فوبیها به صورت کلی، اضطراب است و معمولاً داروهای ضدافسردگی برای آنان تجویز میشود. چرا که قسمتی از فوبیها، وراثتی و ژنتیکی است. داروهایی مانند سرترالین، افکسور و پاکسیل برای چروفوبیها توسط سازمان غذا و داروی امریکا تائید شده است که البته دارو صرفاً مسدودکنندههای بتا و آدرنالین هستند و درمان قطعی نیستند. در کنار استفاده از دارودرمانی، رویکرد رواندرمانی «سی بی تی» پاسخ خوبی به درمان خواهد داد و شاید بتوان گفت دارودرمانی در درمان فوبیها، خط اول درمان نیستند؛ لازمند اما کافی نیستند. در کنار همه عوامل، مسائل فرهنگی نیز دخیلند. در کشورهایی که با خرافات آمیختهاند، میزان این مشکل بیشتر است.
این مشکل و اختلال در افراد باید به صورت دقیقی بررسی شود. برای مثال، فردی ممکن است خندههای ناگهانی و خوشحالیهای گاه گاهش، به دلیل مکانیزم دفاعی و ایجاد سدی در برابر غم بزرگی باشد که ممکن است روان او را متلاشی کند. این مکانیزم دفاعی که تمام میشود و فرد از لاک دفاعی خود خارج میشود، ممکن است غم بازگردد و فرد این حس را داشته باشد که جزو تقدیر اوست که پس از هر شادیای، غمی را تجربه کند.
منبع: میگنا؛ نویسنده: میلاد زارعی؛ مشاور و آزمونگر
تلفن تماس: 37745111-025
فکس : 37742073-025