الشیعه
  • صفحه اصلی
  • پیامبر و اهل بیت علیهم السلام
    • پیامبر اسلام
      • تاریخ و سیره
      • معجزات
      • فضائل اخلاقی
      • اصحاب
      • خطبه ها ،نامه ها ،مناظرات
      • دعا ، نماز ،زیارت
      • پیامبر در آئینه شعر
    • پیرامون اهل بیت
    • فضائل و مناقب
    • تاریخ و سیره
    • معجزات و کرامات
    • دعاهاو نمازها
      • پیرامون دعا
      • موانع و شرائط استجابت دعا
      • دعاها
      • نمازها
    • زیارات اهل بیت
      • پیرامون زیارات
      • زیارتنامه ها
      • کتابشناسی
    • خطبه ها و نامه ها
    • خاندان
    • اصحاب و شاگردان
    • مناظرات
    • اهل بیت در آیینه شعر
    • احادیث موضوعی
  • شیعه شناسی
    • درباره شیعه
      • پیدایش شیعه
      • شیعه در روایات
      • امتیازات شیعه
    • اعتقادات
      • توحید
      • پیامبر شناسی
      • امام شناسی
      • عدل الهی
      • معاد شناسی
    • فروع دین
    • تاریخ و جغرافیای شیعه
      • شیعه در گذر تاریخ
      • دولتها و دولتمردان
      • قیامهای شیعه
      • جغرافیای شیعه
    • اخلاق و عرفان
      • درباره اخلاق
      • فضائل و رذائل
      • عرفان و معنویت
      • رشد معنوی
      • عوامل رشد
    • سؤالات ما
      • مسیحیت
      • وهابیت
      • اهل سنت
      • دیگر مذاهب
    • پاسخ به شبهات
      • اعتقادی
      • تاریخی
      • حدیثی
      • قرآنی
      • فقهی
    • مناسبت های مذهبی
  • خانواده شیعی
    • خانواده
      • نهاد خانواده
      • داستانهای خانواده
      • آسیبها و طلاق
    • ازدواج
      • آیین ازدواج
      • همسرداری
    • تربیت فرزند
      • کلیات
      • کودک
      • نوجوان و جوان
    • سبک زندگی
    • روانشناسی
    • زن و حجاب
    • پدر و مادر
    • کتابشناسی
    • مقالات تخصصی
      • خانواده
      • سبک زندگی
      • روانشناسی
  • فرهنگ و تمدن شیعه
    • شیعه و علوم اسلامی
      • تفسیر و علوم قرآنی
      • علوم حدیث
      • فقه و اصول
      • تاریخ و سیره
      • اخلاق و عرفان
    • میراث علمی فرهنگی شیعه
      • علوم تجربی
      • هنر و معماری
      • مراکز علمی
      • ادبیات
    • شخصیتها
      • عالمان دین
      • دانشمندان
      • مستبصرین(شیعه شدگان)
      • مستشرقین
  • نقد و بررسی ادیان و فرق
    • وهابیت
    • یهودیت
    • مسیحیت
    • الحاد و بی دینی
    • فرقه ضاله بهائیت
    • دیگر مذاهب
  • دیگر زبان ها

بایگانی برچسب برای: مومنان

مکان شما: خانه / مومنان
مومنان

نوشته‌ها

چهل حدیث درباره حضرت زهرا علیه السلام

برچسب ها: حدیث امام علی(ع) شفاعت امام باقر (ع) ایمان اطاعت مومنان

ارزش شناخت فاطمه علیه السلام

۱ . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«… فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر؛ (۱) هر کس به شناخت حقیقی فاطمه علیه السلام دست یابد، بی گمان شب قدر را درک کرده است .»

آثار محبت به فاطمه علیه السلام

۲ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«من احب فاطمه ابنتی فهو فی الجنه معی ومن ابغضها فهو فی النار؛ (۲) هر کس فاطمه علیه السلام دخترم را دوست بدارد، در بهشت با من است، و هر کس با او دشمنی ورزد، در آتش [دوزخ] است .»

اطاعت از فاطمه علیه السلام

۳ . امام باقر علیه السلام می فرمایند:

«… ولقد کانت – علیها السلام – مفروضه الطاعه علی جمیع من خلق الله من الجن والانس والطیر والوحش والانبیاء والملائکه … ؛ (۳) اطاعت از فاطمه علیه السلام بر تمامی آفریدگان خدا از جن و آدمیان و پرندگان و وحوش و پیامبران و فرشتگان واجب است .»

دستورهای فاطمه علیه السلام

۴ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… یا علی انفذ لما امرتک به فاطمه فقد امرتها باشیاء امر بها جبرئیل علیه السلام … ؛ (۴) ای علی! آنچه را فاطمه علیه السلام بدان امر می کند، انجام ده؛ زیرا من چیزهایی را به او امر کرده ام که جبرئیل علیه السلام به آنها امر کرده است .»

خلقت فاطمه علیه السلام

۵ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«ان فاطمه خلقت حوریه فی صوره انسیه … ؛ (۵) بی شک فاطمه علیه السلام حوریه ای است که به صورت انسان آفریده شده است .»

چرا نام فاطمه علیه السلام

۶ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«انی سمیت ابنتی فاطمه لان الله عزوجل فطمها وفطم من احبها من النار؛ (۶) من نام دخترم را فاطمه علیه السلام گذاشتم؛ زیرا خدای – عزوجل – فاطمه علیه السلام و هر کس که او را دوست دارد، از آتش دوزخ دور نگه داشته است .»

آثار نام فاطمه علیه السلام

۷ . امام کاظم علیه السلام می فرمایند:

«لایدخل الفقر بیتا فیه اسم محمد او احمد او علی او الحسن او الحسین او جعفر او طالب او عبدالله او فاطمه من النساء؛ (۷) در خانه ای که نام محمد یا احمد یا علی یا حسن یا حسین یا جعفر یا طالب یا عبدالله و یا از میان زنان، فاطمه باشد، فقر [و تنگدستی] وارد نمی شود .»

احترام به نام فاطمه علیه السلام

۸ . امام صادق علیه السلام به شخصی که نام دخترش را فاطمه گذاشته بود، فرمود:

«… اذا سمیتها فاطمه فلا تسبها و لاتلعنها ولاتضربها؛ (۸) حالا که نام او را فاطمه گذاشته ای، پس دشنامش مده، نفرینش مکن و کتکش مزن .»

الگوی نمونه

۹ . امام زمان علیه السلام در یکی از نامه هایشان می فرمایند:

«وفی ابنه رسول صلی الله علیه و آله لی اسوه حسنه … ؛ (۹) در دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای من الگوی نیکویی است .»

یاور خوب

۱۰ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از حضرت امیرالمؤمنین، علی علیه السلام درباره حضرت فاطمه زهرا علیه السلام پرسیدند، حضرت پاسخ دادند:

«نعم العون علی طاعه الله؛ (۱۰) [فاطمه علیه السلام] خوب یاوری در راه اطاعت و بندگی خداست .»

عزیزترین مردم

۱۱ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… فاطمه اعز البریه علی (۱۱) ؛ فاطمه علیه السلام عزیزترین مردم در نزد من است .»

نور چشم و میوه دل من

۱۲ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… ان فاطمه بضعه منی و هی نور عینی وثمره فؤادی … ؛ (۱۲) فاطمه علیه السلام پاره تن و نور چشم و میوه دل من است .»

خشم و خشنودی فاطمه علیه السلام

۱۳ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«ان الله لیغضب لغضب فاطمه ویرضی لرضاها؛ (۱۳) بی شک خداوند با خشم فاطمه علیه السلام به خشم می آید و با خشنودی او خشنود می شود .»

دشمن فاطمه علیه السلام در دوزخ است

۱۴ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… یا فاطمه! لو ان کل نبی بعثه الله وکل ملک قربه شفعوا فی کل مبغض لک غاصب لک ما اخرجه الله من النار ابدا؛ (۱۴) ای فاطمه! اگر تمام پیامبرانی که خدا برانگیخته و تمام فرشتگانی که مقرب درگاه خود گردانده است، برای هر کینه توزی که حق تو را غصب نموده است، شفاعت کنند، هرگز خدا او را از آتش [دوزخ] خارج نمی سازد .»

اختر تابناک

۱۵ . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«… فاطمه کوکب دری بین نساء اهل الدنیا … ؛ (۱۵) فاطمه علیه السلام اختری تابناک در میان زنان دنیاست .»

سرور زنان

۱۶ . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«… فاطمه سیده نساء العالمین من الاولین والاخرین؛ (۱۶) فاطمه علیه السلام سرور زنان جهانیان از اولین تا آخرین است .»

تسبیحات حضرت زهرا علیه السلام

۱۷ . امام باقر علیه السلام می فرمایند:

«ما عبد الله بشی ء من التحمید افضل من تسبیح فاطمه علیهاالسلام … ؛ (۱۷) خداوند در حمد و ستایش به چیزی برتر از تسبیح فاطمه علیه السلام عبادت نشده است .»

درود بر فاطمه علیه السلام

۱۸ . امام رضا علیه السلام می فرمایند:

«اول من جعل له النعش فاطمه ابنه رسول الله، صلوات الله علیها وعلی ابیها وبعلها وبنیها؛ (۱۸) نخستین کسی که پس از مرگش برای او تابوت ساخته شد، فاطمه علیه السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود؛ درود و صلوات خدا بر او و پدر و شوهر و فرزندانش باد .»

نفرین الهی برای دشمنان فاطمه علیه السلام

۱۹ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«ملعون ملعون من یظلم بعدی فاطمه ابنتی ویغصبها حقها ویقتلها … ؛ (۱۹) مورد نفرین است، مورد نفرین است هر کس پس از من به فاطمه علیه السلام دخترم ستم کند و حقش را غصب نماید و او را بکشد .»

زیارت فاطمه علیه السلام

۲۰ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… من زار فاطمه فکانما زارنی … ؛ (۲۰) هر کس فاطمه علیه السلام را زیارت کند، مانند این است که مرا زیارت کرده است .»

نماز مخصوص فاطمه علیه السلام

۲۱ . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«من صلی اربع رکعات فقرا فی کل رکعه بخمسین مره «قل هو الله احد» کانت صلوه فاطمه علیهاالسلام … ؛ (۲۱) هر کس چهار رکعت نماز بخواند [هر دو رکعت به یک سلام] و در هر رکعت [پس از سوره حمد] پنجاه مرتبه سوره «قل هو الله احد» را بخواند، این نماز، نماز فاطمه علیه السلام است .»

من از تو هستم

۲۲ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«یا فاطمه … انت منی وانا منک … ؛ (۲۲) ای فاطمه! تو از من هستی و من از تو هستم .»

پدرت به قربانت

۲۳ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… فداک ابوک یا فاطمه؛ (۲۳) پدرت به قربان تو باد ای فاطمه علیه السلام!»

بوی بهشت

۲۴ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… ففاطمه حوراء انسیه وکلما اشتقت الی رائحه الجنه شممت رائحه ابنتی فاطمه علیها السلام؛ (۲۴) فاطمه علیه السلام حوریه ای است به صورت انسان که من هر گاه مشتاق بوی بهشت می شوم، دخترم فاطمه علیه السلام را می بویم .»

فاطمه علیه السلام قلب محمد صلی الله علیه و آله

۲۵ . حضرت امیرالمؤمنین، علی علیه السلام می فرمایند:

«… ان الحسن والحسین سبطا هذه الامه وهما من محمد کمکان العینین من الراس واما انا فکمکان الید من البدن واما فاطمه فکمکان القلب من الجسد … ؛ (۲۵) حسن و حسین علیه السلام دو سبط این امت هستند، و آن دو برای محمد صلی الله علیه و آله همانند دو چشم برای سرند، و من [برای محمد صلی الله علیه و آله] همانند دست برای بدن هستم، و فاطمه علیه السلام [برای محمد صلی الله علیه و آله] همانند قلب برای بدن است .»

افتخار علی علیه السلام به فاطمه علیه السلام

۲۶ . حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:

«… انا زوج البتول سیده نساء العالمین … ؛ (۲۶) من همسر بتول علیه السلام هستم؛ همان کسی که سرور زنان جهانیان است .»

فاطمه علیه السلام زهره است

۲۷ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«انا الشمس وعلی علیه السلام القمر وفاطمه الزهره والفرقدان الحسن والحسین؛ (۲۷) من خورشیدم و علی علیه السلام ماه و فاطمه علیه السلام، زهره (ناهید) است و حسن و حسین علیه السلام دو ستاره نور افشان فرقدان هستند .»

ایمان فاطمه علیه السلام

۲۸ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«یا سلمان! ان ابنتی فاطمه ملا الله قلبها وجوارحها ایمانا ویقینا الی مشاشها تفرغت لطاعه الله … ؛ (۲۸) ای سلمان! به راستی که خداوند قلب و اعضای فاطمه علیه السلام تا استخوان هایش را از ایمان و یقین آکنده ساخته است؛ به گونه ای که در طاعت خدا جدیت دارد .»

زیارت شهیدان

۲۹ . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«ان فاطمه علیها السلام کانت تاتی قبور الشهداء فی کل غداه سبت … ؛ (۲۹) فاطمه علیه السلام در هر بامداد شنبه به مزار شهیدان می رفت .»

بوی خوش فاطمه علیه السلام

۳۰ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«رائحه الانبیاء رائحه السفرجل ورائحه الحور العین رائحه الآس ورائحه الملائکه رائحه الورد ورائحه ابنتی فاطمه الزهراء رائحه السفرجل والآس والورد … ؛ (۳۰) بوی پیامبران بوی به و بوی حورالعین بوی آس و بوی فرشتگان بوی گل سرخ است، ولی بوی دخترم فاطمه علیه السلام بوی به و آس و گل سرخ روی هم است .»

علی علیه السلام شایسته ترین انسان برای فاطمه علیه السلام

۳۱ . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«… لولا ان امیرالمؤمنین علیه السلام تزوجها لما کان لها کفو الی یوم القیامه علی وجه الارض آدم فمن دونه؛ (۳۱) به راستی اگر امیرالمؤمنین علیه السلام فاطمه علیه السلام را به ازدواج خود در نیاورده بود، تا روز قیامت بر روی زمین از آدم تا پس از آدم برای فاطمه علیه السلام همتایی نبود .»

پیوند آسمانی

۳۲ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«ما زوجت فاطمه الا لما امرنی الله بتزویجها؛ (۳۲) من فاطمه علیه السلام را به ازدواج در نیاوردم، مگر پس از آنکه خداوند مرا به ازدواج او فرمان داد .»

انجام کارهای سخت خانه

۳۳ . حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام درباره حضرت فاطمه زهرا علیه السلام می فرمایند:

«انها استقت بالقربه حتی اثرفی صدرها وطحنت بالرحی حتی مجلت یدها وکسحت البیت حتی اغبرت ثیابها واوقدت النار تحت القدر حتی دکنت ثیابها فاصابها من ذلک ضرر شدید؛ (۳۳) حضرت فاطمه زهرا علیه السلام آن قدر با مشک، آب کشید که اثر آن در سینه اش آشکار شد و چندان با دست خود آسیاب کرد که دستهایش پینه زد و آن قدر خانه را جاروب کرد که لباسهایش خاک آلود گردید . و چندان آتش در زیر دیگ روشن کرد که لباسهایش سیاه و دود آلود شد و از این کارها رنج و سختی زیادی به او رسید .»

فاطمه علیه السلام مطیع دائم علی علیه السلام

۳۴ . حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:

«فوالله … لا اغضبتنی ولاعصت لی امرا ولقد کنت انظر الیها فتنکشف عنی الهموم والاحزان؛ (۳۴) سوگند به خدا که فاطمه علیه السلام هیچ گاه مرا خشمگین نکرد و در هیچ کاری از من سرپیچی ننمود . و من هرگاه به فاطمه علیه السلام نگاه می کردم، غم و اندوه از من زدوده می شد .»

نور فاطمه علیه السلام از نور خداست

۳۵ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… نور ابنتی فاطمه من نور الله وابنتی فاطمه افضل من السماوات والارض … ؛ (۳۵) نور دخترم فاطمه علیه السلام از نور خداست، و دخترم فاطمه علیه السلام برتر از آسمان ها و زمین است .»

فاطمه علیه السلام بر بالین آدمی

۳۶ . امام باقر و امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«حرام علی روح ان تفارق جسدها حتی تری الخمسه: محمدا وعلیا وفاطمه وحسنا وحسینا بحیث تقر عینها او تسخن عینها … ؛ (۳۶) بر روح آدمی حرام است که از بدنش جدا شود، مگر آنکه پنج تن را ببیند: محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام، و آن هم به گونه ای است که یا چشم آدمی روشن و یا تاریک و محزون می شود .»

فاطمه علیه السلام شهیده است

۳۷ . امام کاظم علیه السلام می فرمایند:

«ان فاطمه علیها السلام صدیقه شهیده … ؛ (۳۷) فاطمه علیه السلام بانوی بسیار راست گویی است که او را به شهادت رسانده اند .»

اشتیاق بهشت به فاطمه علیها السلام

۳۸ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«اشتاقت الجنه الی اربع من النساء: مریم بنت عمران، وآسیه بنت مزاحم زوجه فرعون وخدیجه بنت خویلد وفاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله؛ (۳۸) بهشت مشتاق چهار زن است: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم و زن فرعون، خدیجه دختر خویلد و فاطمه علیه السلام دختر محمد صلی الله علیه و آله .»

فاطمه علیه السلام و خردسالان

۳۹ . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«ان اطفال شیعتنا من المؤمنین تربیهم فاطمه علیها السلام؛ (۳۹) بی شک خردسالان شیعه ما از مؤمنان را فاطمه علیه السلام پرورش می دهد .»

شفاعت فاطمه علیه السلام

۴۰ . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«… یا فاطمه ابشری فلک عندالله مقام محمود تشفعین فیه لمحبیک وشیعتک؛ (۴۰) ای فاطمه علیه السلام مژده باد! که در پیشگاه خدا مقامی شایسته داری که در آن مقام برای دوستان و شیعیانت شفاعت می کنی .»

پی نوشت ها:

۱) بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۶۵ .

۲) همان، ج ۲۷، ص ۱۱۶ .

۳) دلائل الامامه، ص ۲۸ .

۴) بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۸۴ .

۵) همان، ج ۷۸، ص ۱۱۲ .

۶) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۲، ص ۴۶ .

۷) کافی، ج ۶، ص ۱۹ .

۸) همان، ص ۴۸ .

۹) بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۸۰ .

۱۰) همان، ج ۴۳، ص ۱۱۷ .

۱۱) الامالی، شیخ مفید، ص ۲۵۹ .

۱۲) الامالی، شیخ صدوق، ص ۴۸۶ .

۱۳) الامالی، شیخ مفید، ص ۹۴ .

۱۴) بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۳۵۴ .

۱۵) کافی، ج ۱، ص ۱۹۵ .

۱۶) معانی الاخبار، ص ۱۰۷ .

۱۷) کافی، ج ۳، ص ۳۴۳ .

۱۸) بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۲۴۹ .

۱۹) همان، ج ۷۳، ص ۳۵۴ .

۲۰) همان، ج ۴۳، ص ۵۸ .

۲۱) من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۵۶۴ .

۲۲) بیت الاحزان، ص ۱۹؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۲ .

۲۳) بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۹۰ .

۲۴) التوحید، شیخ صدوق، ص ۱۱۷ .

۲۵) بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۳۵۲؛ کتاب سلیم بن قیس، ص ۸۳۰ .

۲۶) معانی الاخبار، ص ۵۸ .

۲۷) بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۷۴؛ معانی الاخبار، ص ۱۱۴ .

۲۸) بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۴۶؛ مناقب، ج ۳، ص ۳۳۷ .

۲۹) وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۸۷۹ .

۳۰) بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۷۷ .

۳۱) خصال، ج ۲، ص ۴۱۴ .

۳۲) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۲، ص ۵۹ .

۳۳) علل الشرایع، ج ۲، ص ۳۶۶ .

۳۴) بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۳۴ .

۳۵) همان، ج ۱۵، ص ۱۰ .

۳۶) کشف الغمه، ج ۱، ص ۴۱۴ .

۳۷) کافی، ج ۱، ص ۴۵۸ .

۳۸) بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۵۳ .

۳۹) همان، ج ۶، ص ۲۲۹؛ تفسیر علی بن ابراهیم، ج ۲، ص ۳۳۲ .

۴۰) بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۳۵۹ .

منبع :مبلغان – تیر ۱۳۸۳، شماره ۵۵
http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2018/03/چهل-حدیث-درباره-حضرت-زهرا-علیه-السلام.jpg 300 700 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-07-26 12:54:592018-07-26 12:54:59چهل حدیث درباره حضرت زهرا علیه السلام

مفهوم مناجات و پاره ‌ای از مصادیق آن در قرآن

برچسب ها: صدقه امام علی (ع) دعا امام صادق (ع) رسول خدا (ص) اهل بیت(ع) مومنان ایات قران سعادت دنیوی واخروی حضرت موسی (ع) ندا لطف ورحمت معبود لهوولعب مومنان وطالبان سعادت مفهوم مناجات مناجات ونجوا نیکوکاری وپرهیزکاری ثروتمندان وتوانگران عنایت الهی رحمانیت دعای افتتاح وابوحمزه ثمالی حضرت داوود

کلمه مناجات و نجوا که هم‌ خانواده هستند، در لغت عرب به معنای درگوشی سخن گفتن و راز گفتن و سخن گفتن خصوصی با دیگری می باشند. برخی برآنند که نجوای در کلام به این حاصل می شود که جمعی یا دو نفر در خلوت با یکدیگر سخن گویند، خواه سری سخن گویند و خواه آشکارا. پس سرّی و در گوشی سخن گفتن در معنای مناجات نهفته نیست و مناجات سخنی است که دور از اغیار باشد.(۱)

با این لحاظ مناجات با آهسته سخن گفتن بیشتر تناسب دارد تا با بلند سخن گفتن و آواز برآوردن. بر این اساس خواندن مناجاتی که از اهل بیت علیهم السلام وارد شده و یا اشعاری که برخی در نجوای خویش با خدا سروده اند، نجوا و مناجات نیست بلکه خواندن مناجات است. چه اینکه در دعا کردن، انسان به قصد انشا چیزی را می خواند و از خدا درخواست می کند و خواندن دعاهایی که از سوی اهل بیت علیهم السلام وارد شده، دعای خود انسان به حساب نمی آید، چون انسان به هنگام خواندن آنها قصد انشا ندارد و به قصد حکایت جملاتی را بیان می کند و در این صورت انسان دعا نمی کند، بلکه به خواندن دعا می پردازد و گاهی شخصی که آن دعاها را می خواند توجهی به معانی شان ندارد.
به هر حال، مناجات به معنای راز گفتن و خصوصی سخن گفتن است و گاهی مناجات بین دو انسان صورت می پذیرد و گاهی بین انسان و خدا و گاهی بین خدا و انسان. از شمار قسم اول و مصادیق نکوهیده آن، در برخی از آیات قرآن از نجوا و سخنان درگوشی منافقان و کسانی که ایمان به خدا نداشتند و با هدف توطئه و دسیسه، علیه مؤمنین خصوصی و درگوشی با یکدیگر صحبت می کردند و باعث حزن، اندوه و نگرانی مؤمنان می شدند نکوهش شده است و خداوند خطاب به مؤمنان می فرماید:
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ فَلاَ تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مَعْصِیَهِ الرَّسُولِ وَ تَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ‌ ؛(۲)
«ای کسانی که ایمان آورده اید، چون با یکدیگر راز گویید رازی مگویید که در آن گناه و ستم و نافرمانی پیامبر باشد و با یکدیگر به نیکوکاری و پرهیزکاری راز گویید و از خدایی که به سوی او برانگیخته می شوید، پروا کنید».
بر اساس آیه شریفه، سخنان خصوصی و درگوشی در حضور دیگران در صورتی رواست که دارای مصلحت و به جهت انجام کار خیری باشد و موجب حزن، اندوه و نگرانی دیگران نگردد والاّ در گوشی سخن گفتن، خود به ‌خود، خلاف ادب و نارواست و باید از آن پرهیز شود.
در آیه دیگر و در ارتباط با کسانی که با هدف کسب موقعیت و برای اینکه در نزد دیگران عزیز و موجه جلوه کنند، مکرر نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می آمدند و به صورت خصوصی با آن حضرت سخن می گفتند و رنجش‌ و مزاحمت برای آن حضرت فراهم می آوردند، خداوند می فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَهً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ‌؛(۳) «ای کسانی که ایمان آورده اید، چون با پیامبر راز (سخن محرمانه) گویید، پیش از راز گفتن خود صدقه ای بدهید. این برای شما بهتر و پاک‌ تر است. پس اگر [ صدقه ای] نیافتید، همانا خدا آمرزگار و مهربان است [می‌ توانید بی‌ صدقه راز گویید]».
قبل از نزول آیه ی فوق، ثروتمندان و توانگران مدینه پیوسته نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می آمدند و با آن حضرت گفت و گو می کردند و این را برای خود مایه فخر و مباهات می دانستند و می خواستند در برابر فقرا خود را از نزدیکان و خصیّصین رسول خدا وانمود کنند، اما پس از آنکه آیه نازل شد که برای رازگویی با آن حضرت صدقه بدهند و فقرا و تهیدستان از صدقه دادن معاف شدند، از بیم هزینه کردن، به جز علی علیه السلام کس دیگری حاضر به رازگویی با رسول خدا صلی الله علیه و آله نشد و آن حضرت دیناری را به ده درهم فروخت و در طی ده روز هر بار که می خواست با رسول خدا صلی الله علیه و آله خصوصی سخن گوید یک درهم صدقه می داد.(۴) درنهایت وقتی مسلمانان از بیم صدقه دادن از گفت و گوی با رسول خدا صلی الله علیه و آله خودداری کردند، خداوند حکم صدقه را نسخ کرد و در آیه بعد فرمود:
أأَشفَقتُم أن تُقدِّمُوا بَینَ یَدَی نَجواکم صَدَقاتٍ فَإذ لَم تَفعَلُوا وَ تَابَ اللهُ عَلیکُم فَاقیمُوا الصلاهَ و آتوا الزکاهَ و أَطیعوا اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللهُ خَبیرٌ بِمَا تَعمَلونَ؛(۵) «آیا ترسیدید که پیش از راز گفتن خود صدقه بدهید؟ پس چون نکردید [و از دل و دستتان برنیامد که صدقه بدهید] و خدا هم [ به بخشایش خویش] بر شما بازگشت، [ این حکم را برداشت]. پس نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و پیامبر او را فرمان برید، و خدا به آنچه می کنید آگاه است».

مناجات با خدا در روایات و عرف متدینان

در عرف و ادبیات دینی ما، اغلب مناجات در مورد نجوا و سخنان خصوصی انسان با خدا به کار می رود و شرایط روحی خاص و شرایط بیرونی ایجاب می کنند که انسان آهسته با خداوند سخن گوید. مثلاً وقتی انسان می خواهد در پیشگاه خداوند به گناهان خود اعتراف کند، چون مایل نیست دیگران از گناهان و عیوب او باخبر شوند، آهسته در پیشگاه خداوند به گناهانش اعتراف می کند و به هیچ‌ وجه با داد و فریاد گناهش را برنمی شمارد تا دیگران از آن ها مطلع گردد. همچنین گفت و گوهای عاشقانه بین عاشق و معشوق به صورت رمزی و خصوصی مطرح می شوند و هنگامی که بنده عاشق در برابر معشوق و معبود خود قرار گرفته، آهسته به نجوای با معشوق می پردازد و طبع این گفت و گوهای عاشقانه و محبت‌آمیز ایجاب نمی کند که بلند و به گونه ای ادا شوند که اغیار از آنها باخبر شوند. در مقابل مناجات، «ندا» به صدایی گفته می شود که بلند و فریادگونه است که انسان از راه دور کسی را صدا می زند و یا از راه نزدیک، ولی نه به قصد رساندن صدا به طرف مقابل، بلکه با انگیزه ای دیگر، مانند آرام شدن و تخلیه روانی صدای خود را بلند می کند. بر این اساس، وقتی انسان خدا را ندا می دهد و با صدای بلند و فریادگونه او را می خواند که گرفتاری ها و سختی‌ ها او را در کمند خود گرفته اند و او برای رهایی از گرفتاری ها و سختی ها و با ناراحتی خداوند را به فریادرسی خود فرا می خواند. در برابر این دو واژه، «دعا» دارای مفهوم عام و معنایی گسترده است و به خواستن با هر زبانی و با هر کیفیتی، خواه از راه دور باشد یا نزدیک و خواه بلند باشد و خواه آهسته، دعا اطلاق می گردد. در آغاز مناجات شعبانیه هر سه واژه «دعا»، «ندا» و «مناجات» به کار رفته است و معصوم علیه السلام می فرماید: وَاسمَع دُعائِی اذَا دَعَوتُک وَاسمَع نِدائی اذَا نَادَیتُک وَاَقبِل عَلَیَّ اذا نَاجَیتُک؛(۶) « و بشنو دعایم را آن گاه که تو را می خوانم و بشنو ندایم را آن گاه که تو را ندا می کنم و رو به من آور آن گاه که با تو مناجات می کنم».
از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که حضرت موسی علیه السلام در مناجات با خداوند فرمود: یَا رَبِّ اَبَعیدٌ اَنتَ مِنّی فَأُنادیِکَ أَم قَریبٌ فَأنَاجِیکَ فَاوحَی الله إلیهِ أنَا جَلیسُ مِن ذَکرَنی؛(۷) «خدایا، آیا تو از من دوری تا تو را ندا کنم. یا به من نزدیک هستی تا به نجوای با تو پردازم؟ خداوند به او وحی کرد: من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند».
در روایت دیگری، امیرمؤمنان علیه السلام، درباره پاره ‌ای از فضایل ماه رمضان و مناجات در آن می فرمایند:
بَشرِّ أَیُهَا الصّائِم فَإِنَّک فی شَهرٍ صیِامُک فِیهِ مَفروضٌ و نَفَسُک فِیه تَسبیحٌ وَ نَومُک فِیه عِبادَهٌ وَ طاعَتُک فِیه مَقبولَهٌ وَ ذُنُوبُک فِیه مَغفورَهٌ وَ أَصواتُک فِیه مَسموعَهٌ وَ مناجاتُک فِیهِ مَرحومَهٌ؛(۸) «بشارت باد بر تو ای روزه ‌دار، همانا تو در ماهی به سر می ‌بری که روزه تو در آن واجب است و نفَس تو در آن تسبیح و خواب تو در آن عبادت می ‌باشد و طاعت تو مقبول خداوند است و گناهانت بخشیده می شود و صداها و درخواست های تو شنیده می شود و مناجات تو مشمول عنایت و رحمت الهی قرار می گیرد».
در توضیح جمله «واصواتک فیه مسموعه» باید گفت که گاهی بچه یا سفیه و یا انسان دون‌ پایه ای در جمعی سخنی می گوید که بدان توجه نمی شود. در این صورت گفته می شود که سخن او مسموع نشد، یعنی کسی به سخن او اعتنایی نکرد. ممکن است بر اثر فاصله و حجابی که گناهان بین انسان خطاکار و خداوند ایجاد کرده، خداوند اعتنایی و توجهی به درخواست های او نکند. اما خداوند در ایام خاص و مبارک، نظیر ماه مبارک رمضان که بار عام به بندگانش می دهد و قول داده که آنان را از لطف و رحمت واسعه خود بهره مند سازد، به صداها و درخواست های آنان توجه می کند و آنها را به اجابت می رساند و این عنایت الهی حاکی از اهمیت مناجات و تأثیر آن در ایام خاص است و البته چنان که در روایات آمده است، به جز ماه مبارک رمضان و ایام خاص، در اوقات معینی نظیر وقت سحر مناجات با خدا دارای اهمیت ویژه است و مورد عنایت و توجه خاص خداوند قرار می گیرد. امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند:
وَ إنَّ العَبدَ إذَا تَخلّی بِسیِّده فِی جَوفِ اللَّیل [ المُظلِم] و نَاجَاهُ اَثبَتَ اللهُ النُّور فِی قَلبِه، فَاِذا قَالَ: یا رَبِّ یا رَبِّ، نَادَاهُ الجَلیلُ جَلَّ جَلالُه: لَبَّیک عَبدِی سَلنِی اُعطِک وَتوَکلَ عَلیَّ اَکفِک. ثُمّ یَقولُ جَل جَلالُه لِمَلائِکتِه: یا مَلائِکَتی، انظُروا إلَی عَبدی فَقَد تَخلّی بِی فی جَوفِ اللَّیلِ المُظلِم و البَطّالون لاهُونَ وَ الغافِلُونَ نِیامٌ اشهَدُوا اَنّی غَفَرتُ لَهُ؛(۹) «هنگامی که بنده در نیمه شب با مولای خویش خلوت می کند و به راز و نیاز با او مشغول می گردد، خداوند نور را در قلبش می گستراند. پس وقتی گفت: پروردگارا، پروردگارا، خداوند صاحب جلالت و عظمت در پاسخ او می فرماید: لبیک بنده من، درخواست کن تا به تو عطا کنم و بر من توکل کن تا تو را کفایت کنم. سپس خداوند به فرشتگان خود می فرماید: ای فرشتگان من، بنگرید به بنده ام که در حالی در نیمه شب تاریک با من خلوت کرده که خوش‌ گذرانان بیهوده ‌کار به لهو و لعب مشغولند و غافلان در خواب فرو رفته اند. گواه باشید که من او را مشمول مغفرت خویش قرار دادم».

نیاز انسان به مناجات با خدا

به طور طبیعی هر کس دوست دارد با انسان ‌های بزرگ خلوت کند و خصوصی با آنان سخن گوید. شاگرد دوست دارد توجه استاد را به خود جلب کند و از این روی پس از کلاس نزد استاد می رود و به صورت خصوصی سؤالاتش را مطرح می کند. علاوه بر فرصت هایی که شخصیت های بزرگ بار عام می دهند و همه از فیض حضور آنها بهره مند می شوند، انسان دوست می دارد که به افتخار انس و رفاقت با آنها نایل گردد و در خلوت آنها بار یابد و به صورت خصوصی با آنان سخن گوید و از محبت و عنایت آنها بهره مند گردد. گفت و گوی خصوصی با شخصیت های بزرگ برای انسان بسیار مهم و مطلوب است. اگر به ما بگویند که مقام معظم رهبری «ادام ‌الله ظله العالی»، به شما وقت داده اند که نزد ایشان بروید و جلسه خصوصی با ایشان داشته باشید، با جان و دل می پذیریم و از شوق دیدار با رهبر در پوست خود نمی گنجیم و هزینه ها و مشکلات سفر را با جان و دل می پذیریم تا به دیدار ایشان نایل گردیم و از نزدیک ایشان را ببینیم و از سخنان ایشان کام جان خود را شیرین سازیم.
بی شک مؤمن و کسی که به عظمت خداوند واقف است و مقام رحمانیت و نعمت های پروردگار را می شناسد، لذت نجوا و گفت و گوی خصوصی با خدا را درک می کند و همواره در پی آن است که محل خلوتی بیابد و به خصوص ماه مبارک رمضان که بهار دعا و مناجات است، با خدای خود سخن گوید و به خواندن دعاهایی چون دعای افتتاح و ابوحمزه ثمالی بپردازد و از این گذر پیوند عاشقانه خویش با معبود را استوارتر سازد. انسان های غافل طعم گفت و گوی با معبود را نچشیده اند، از این ‌روی علاقه ای به خلوت با خدا و مناجات با او ندارند، اما مؤمنان راستین نیک می دانند که گفت و گوی با خدا چه لذتی دارد و کسی که در پی دعوت خدا به توفیق خلوت با معبود و گفت‌ و گوی خصوصی و عاشقانه با او نائل آمده به چه مقام و منزلتی دست یافته است.
در برخی از روایات عواملی که توفیق مناجات با خدا و خلوت با معبود و انس با او را فراهم می آورند ذکر شده اند، از جمله در روایتی رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کنند که خداوند فرمود: إذَا عَلِمتُ انَّ الغَالِبَ عَلَی عَبدِیَ الاشتِغالَ بِی نَقَلتُ شَهوَتَهُ فِی مَسألتی و مُناجَاتِی؛(۱۰) «هرگاه دیدم که بنده اغلب در اندیشه من است و به من توجه دارد، علاقه و میلش را به درخواست از من و گفت‌ و گو و مناجات با خودم سوق می دهم».
انسان بالطبع به امور دنیایی و امور پست حیوانی تمایل دارد، اما وقتی بیشتر توجهات انسان معطوف به خداوند گردید، خداوند لطف و عنایت خویش را شامل حال او می گرداند و لذت و طعم مناجات و گفت ‌و گوی با خویش را به کام جانش می نشاند، آن‌ سان که برجسته ترین علاقه و میل او به مناجات با خدا و خلوت با او هدایت می شود. بر عکس، وقتی بیشترین وقت انسان و توجهات او مصروف امور دنیا و لذایذ آن گردید و محبت و تعلق به دنیا بر دلش حاکم گشت و پیوسته در این اندیشه بود که چه لباسی بپوشد و چه غذایی بخورد و در اندیشه تهیه مسکن مجلل و رسیدن به پست و مقام بالاتر و خوش گذرانی و مشاهده فیلم هایی بود که او را سرشار از لذت سازند، از لذت مناجات با خدا محروم می گردد.

عوامل حرمان از مناجات با خدا

با توجه به عظمت مناجات با خدا و اهمیت ارتباط با معبود و نقشی که مناجات در سعادت دنیوی و اخروی انسان دارد و خسارتی که حرمان از این توفیق بزرگ الهی متوجه انسان می کند، بایسته است عواملی را که باعث می گردند انسان از مناجات خدا لذت نبرد و از آن محروم بماند بشناسیم. در برخی از روایات این عوامل معرفی شده اند و از جمله در حدیث معراج درباره یکی از عوامل حرمان از درک مناجات با خدا، پروردگار عالم خطاب به حبیب خود رسول الله صلی الله علیه و آله می فرماید:
یا أحمد لو صَلّی العبدُ صلاهَ اهلِ السماءِ والارضِ و یَصومُ صیامَ اهلِ السماءِ والارضِ و یَطوِی مِنَ الطعامِ مثلَ الملائکهِ و لَبِسَ لباس العاری ثُمّ أری فی قلِبِه مِن حُبِّ الدّنیا ذرّهً او سُمعَتِها أو رِئاستِها او حُلیّها أو زینتِها لا یُجاورُنی فی داری و لانزِعَنّ من قلبِهِ مَحبتی (و لاظُلِمنَّ قلبَهُ حتّی یَنسانی و لا اذیقُه حلاوه مَحبتی)؛(۱۱) «ای احمد، اگر بنده ای به اندازه اهل آسمان و زمین نماز بخواند و روزه بگیرد و چونان فرشتگان از خوردن غذا دوری گزیند و لباس عابدان بپوشد، سپس در قلب او ذره ای از حب دنیا، خودنمایی و ریا، یا ریاست، یا شهرت ‌طلبی و یا علاقه به زینت دنیا ببینم، او را از جوار خویش محروم می سازم و محبت خود را از دلش خارج می سازم ( و چنان دلش را تاریک می گردانم تا مرا فراموش کند و هرگز شیرینی محبتم را به او نمی‌ چشانم)».
در اخبار حضرت داوود علیه السلام آمده است که خداوند خطاب به او فرمود: مَا لاَولِیائِی وَ الهَمَّ بِالدُّنیَا إنَّ الهَمَّ یُذهِبُ حلاوَهَ مُناجَاتِی مِن قُلُوبِهِم؛(۱۲) «نباید دوستان من هم و غم دنیا را داشته باشند، چون اهتمام و تعلق به دنیا شیرینی مناجات با من را از دلشان خارج می سازد».
کسانی که تعلق‌ خاطر و دلبستگی به دنیا دارند، نباید انتظار داشته باشند که از مناجات با خدا لذت ببرند. این گروه اگر هم به دعا و مناجات بپردازند، انگیزه آنها فراتر از امید به برآورده شدن حاجات و آمرزش گناهانشان نخواهد بود و در سراسر دعا بی ‌حالی و کسالت بر آنان چیره می گردد و لذت مناجات با خدا را درک نخواهند کرد.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که خداوند، در حدیث قدسی، به حضرت داوود علیه السلام وحی کرد و فرمود:
لا تَجعَل بَینی و بَینَک عَالِماً مَفتوناً بِالدُّنیا فَیَصُدَّک عَن طَریق مَحبَّتی، فَإنَّ أولئکَ قُطاعُ طَریقِ عِبادی المُریدینَ. انَّ أدنَی مَا أنا صانِعٌ بِهِم ان انزِعَ حَلاوَهَ مُناجاتِی عَن قِلوبهم؛(۱۳)«میان من و خودت، عالِم فریفته دنیا را واسطه قرار مده تا تو را از راه دوستی و محبت من باز دارد، زیرا ایشان رهزنان بندگان جویای من اند. همانا کمتر کاری که با ایشان می کنم این است که شیرینی مناجاتم را از دلشان بردارم».

پی نوشت ها :

۱٫ سید علی ‌اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج ۷، ص ۲۷٫
۲٫ مجادله(۵۸)، ۹٫
۳٫همان،۱۲٫
۴٫ حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۷، ص ۲۹۹٫
۵٫مجادله(۵۸)، ۱۴٫
۶٫ مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
۷٫ حرعاملی، وسائل الشیعه، ج ۱، ابواب احکام الخلوه، باب ۷، ص ۳۱۱، ح ۸۲۰٫
۸٫ شیخ صدوق، فضائل‌ الا شهرالثلاثه، ص ۱۰۹٫
۹٫ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۵، ص ۲۰۷٫
۱۰٫ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۹۳، باب ۱۳،ص۱۶۲، ح ۴۲٫
۱۱٫ همان، ج ۷۴، باب ۲، ص۳۰، ح ۶٫
۱۲٫ همان، ج ۸۲، باب ۶۱، ص ۱۴۳، ح ۲۶٫
۱۳٫کلینی، کافی، ج ۱، باب المستاکل بعلمه و المباهی به، ص۴۶، ح ۴٫

منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (۱۳۹۰)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول.

http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/04/مفهوم-مناجات-و-پاره-ای-از-مصادیق-آن-در-قرآن.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-03-03 12:50:172018-03-03 12:50:17مفهوم مناجات و پاره ‌ای از مصادیق آن در قرآن

شرح مناجات الشاکین (۳)

برچسب ها: تقوا امام صادق ولایت کمال حکمت امام سجاد معرفت رسول خدا حسادت اطاعت خدا نفس امّاره حضرت ابراهیم تقرب به خداوند مناجات الشاکرین پیامبران الهی امیرمومنان کمال وعالی برهان عقلی وفلسفی حضرت ادم دستورات الهی کبر خود خواهی کبر وعدم اطاعت عصیان مخالفت باخداوند فریب خوردگان شیطان فلسفه افرینش معارف دینی رفتار انسان پرداخت خمس روح وجسم انسان وسوسه هواجس ادراک انسان مراقبت بررفتار وافکار مومنان مخلوقات دل باختگی عصیان ومخالفت سعادت وکمال سیرمعنوی کمالات انسان اهل بیت

بازکاوی ماهیت شیطان و ابلیس

محور فراز دوم از مناجات شکایت کنندگان، شکایت از شیطان است و ما قبل از بررسی سخنان امام سجاد علیه السلام در این فراز، مروری خواهیم داشت بر ماهیت و رفتار شیطان. «شیطان» مفهوم وصفی دارد و بر هر عامل شری اطلاق می گردد و به صورت عام، هر موجودی که مبدأ شرارت است، شیطان به حساب می آید. بر این اساس، لفظ شیطان هم بر شیطان مشخص(ابلیس) اطلاق می گردد و هم بر غیر او. در قرآن شواهد فراوانی بر اطلاق لفظ شیطان بر غیر ابلیس وجود دارد؛ از جمله در برخی از آیات، شیطان بر انسان هایی اطلاق می گردد که به دشمنی با پیامبران الاهی می پردازند:
وَ کَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا یَفْتَرُونَ‌؛(۱) «و همچنین هر پیامبری را [مانند تو] دشمنی از شیطان های آدمی و پری قرار دادیم که برخی شان به برخی دیگر با گفتار آراسته و فریبنده پیام نهانی می فرستند تا فریب دهند و اگر پروردگار تو می‏ خواست چنین نمی کردند. پس آنان را با آنچه برمی بافند واگذار».
پس با توجه به مفهوم وصفی شیطان و آنچه از آیه شریفه استفاده می شود، انسان هایی که دیگران را به گناه وا می دارند و باعث انحراف آنان از مسیر انبیا می گردند و به تخریب و تشکیک در اعتقادات و باورهای دینی آنها می پردازد و نیز آن دسته از جنیان که به شر و فساد در زمین می پردازند، در زمره شیاطین به شمار می آیند.
«ابلیس» علم و اسم شخص شیطانی است که از جنس جنیان است و از آتش آفریده شده است و هزاران سال قبل از خلقت آدم در صف ملائکه به عبادت خدا مشغول بوده تا آنجا که ملائکه او را از جنس خودشان می پنداشتند. اما در نهایت علم طغیان و سرپیچی از فرمان خداوند برافراشت و به فساد در بین بندگان و انحراف و فریب آنان پرداخت. او با وسوسه های خود بندگان خدا را از سعادت و هدایت بازمی دارد و به تیره روزی و هلاکت می کشاند. خداوند درباره ماهیت شیطان و دلیل رانده شدنش از درگاه خود می فرماید:
وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً ؛(۲) «و [یاد کن] آن‏ گاه که به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید، پس سجده کردند مگر ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش بیرون شد. پس آیا او و فرزندانش را به جای من دوستان و سرپرستان [خود] می گیرید و حال آنکه شما را دشمن اند؟ و [ابلیس] ستم‏کاران را جای گزین بدی [به جای خداوند] است».

علت انحطاط ابلیس

امیرمؤمنان علیه السلام درباره مدت عبادت شیطان و علت انحطاط و رانده شدنش از درگاه خداوند می فرماید:
فَاعتَبِرُوا بِما کانَ مِن فِعلِ الله بِابلیسَ إذ أحبَطَ عَملَهُ الطَّویلَ وَ جَهدَهُ الجَهیدَ، و کانَ قَد عَبدَ اللهَ ستَّهَ آلافِ سَنَهٍ لا یُدرَی أَمِن سِنِی الدُّنیا أَم مِن سِنِی الآخِرَه عَن کبرِ ساعَه واحِدَهٍ؛ (۳) «پس پند گیرید از آنچه خداوند با ابلیس کرد و کردارهای فراوان و تلاش ‏های پیگیر او را بی ثمر ساخت، در حالی که او شش هزار سال خدای را پرستیده بود، آن هم دانسته نیست که از سال های دنیاست یا از سال های آخرت، تنها به خاطر یک لحظه خود بزرگ بینی و تکبر».
شیطان شش هزار سال به عبادت پرداخت که بنابر فرموده حضرت در فراز فوق برای مردم مشخص نیست [والا خود حضرت به حقیقت امر واقف بودند] که آن سال ها، از سال های دنیاست یا سال های آخرت که بر اساس برخی از آیات قرآن هر روزش به اندازه هزار سال دنیاست.(۴) اما خداوند به وسیله خوی تکبر و خود بزرگ‏بینی که در درون شیطان وجود داشت او را آزمود و همین عامل باعث انحطاط و سقوط شیطان و به هدر رفتن هزاران سال عبادت او گشت. وجود کبر و خود بزرگ‏بینی در درون شیطان، هم زمینه امتحان شیطان را فراهم آورد تا مشخص شود که چنین عاملی شیطان را به کفر و انحطاط می کشاند و هم زمینه امتحان فرزندان آدم را فراهم آورد تا مشخص شود کمال و تعالی آنان در خشکاندن کبر و خود بزرگ ‏بینی است و این ویژگی منفی زمینه سقوط و انحطاط آنها را فراهم می آورد.
از آیات و روایات استفاده می شود که شیطان عامل فساد و شر است و با وسوسه هایی که در دل انسان ها ایجاد می کند زمینه انحراف آنان را فراهم می آورد. این موجود شریر چون از جن است و از آتش آفریده شده، برای ما قابل مشاهده نیست و نمی‏توان آن را حس و لمس کرد. اما شیطان همه انسان ها را می بیند و زیر نظر دارد و مترصد فرصت است تا زمینه انحراف آنان را فراهم آورد. از این روی خداوند در مقام هشدار به بندگان خود و پرهیز دادن آنها از فریب شیطان می فرماید:
یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ‌؛ (۵) «ای فرزندان آدم، مبادا شیطان فریبتان دهد [و شما را از راه راست بیرون برد] چنان‏ که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد در حالی که جامه شان را از آنها برمی کند تا شرمگاهشان را بدیشان بنماید. او و گروه او از جایی که آنها را نمی بینید شما را می بینند. ما شیطان ها را دوستان و سرپرستان کسانی ساخته ایم که ایمان نمی آورند».
در گذشته پذیرش و اثبات موجودی که قابل رؤیت نیست و افکاری را به انسان القا می کند و انسان را مورد وسوسه های خود قرار می دهد دشوار بود، اما با پیشرفتی که در علوم و به خصوص صنعت ارتباطات و رسانه برای انتقال تصاویر، و پیام ها به وجود آمده که به وسیله آنها تصاویر و پیام ها و سخنانی که با امواج نامرئی ارسال می شوند دریافت می گردند، پذیرش و اثبات چنان موجودی آسان گردیده است.

ده ها سال قبل کسی باور نمی کرد که بشود صدا و تصویر کسی که در آن سوی کره زمین به سر می برد را دریافت کرد، اما امروزه به وسیله رادیو، تلویزیون و تلفن به راحتی صدا و تصویر کسانی که در مناطق دیگر به سر می برند امکان پذیر گشته است. با این حال گرچه امکان اثبات و پذیرش وجود شیطان فراهم آمده، اما نه با تجربه حسی و از طریق مشاهده و لمس و قوه شنوایی وجود شیطان برای ما قابل درک گردیده است و نه می ‏توان برای وجود شیطان برهان عقلی ارائه کرد. چه اینکه برهان عقلی و فلسفی بر وجود موجودات خاص و اشخاص و از جمله شیطان به عنوان موجودی که مبدأ شر است اقامه نمی گردد و تنها راه اثبات وجود شیطان نقل است.

ما از طریق کتاب ‏های آسمانی و از جمله قرآن و کلمات اهل‏بیت علیهم السلام به وجود شیطان پی می بریم و در این منابع دینی آمده است که شیطان هزاران سال قبل از خلقت حضرت آدم خلق شده بود و به عبادت خدا می پرداخت و وقتی نوبت به خلقت حضرت آدم رسید، خداوند به ملائکه امر کرد که به حضرت آدم سجده کنند، به جز شیطان همه ملائکه فرمان خداوند را اجابت کردند و در برابر حضرت آدم به سجده افتادند، اما شیطان از اطاعت فرمان خداوند سرپیچی کرد و در این آزمون بزرگ الاهی ناموفق گشت و خود وسیله ای گشت برای آزمایش میزان ایمان و تسلیم بندگان در برابر دستورات الهی. کبر و حسادت شیطان در حق انسان باعث گشت که به حضرت آدم سجده نکند، خداوند در این ‏باره می فرماید: قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ؛ (۶) «[خدای] گفت: چه باز داشت تو را که سجده نکنی آن‏ گاه که به تو فرمان دادم؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از گل». با تخطی شیطان از فرمان خداوند مشخص گردید که ایمان او ناقص بوده است در حالی که تنها ایمان مطلق و تسلیم محض و بدون قید و شرط در برابر خداوند است که باعث کمال و تقرب به خداوند می گردد، شیطان گرچه شش هزار سال در جرگه ملائکه به عبادت خداوند پرداخت، اما به دلیل خودخواهی و کبر و عدم اطاعت محض از خداوند، عبادات ناخالص و آمیخته با خودپرستی و خودخواهی او تباه گشت و فایده ای در پی نداشت.

انسان و آزمون دشوار خداوند

شیطان تا جایی به اطاعت خدا می پرداخت که آن را موافق میل خود می دید و وقتی اطاعت خدا را موافق پسند و میل خود نیافت از آن سر برتافت و به آن فرجام شوم و نکبت ‏بار مبتلا گردید، این داستان هشدار بزرگی است به ما که پیوسته خودمان را بپاییم و بنگریم ایمان ما مطلق است یا مشروط؟ آیا در مقام بندگی خدا به گونه ای هستیم که از هر چه خداوند به آن فرمان داد اطاعت کنیم و تحت هر شرایطی از خداوند تبعیت و فرمان ‏برداری داشته باشیم؟

البته امتحان انسان ها متفاوت است و هر کس در حد ظرفیتی که دارد مورد امتحان خدا قرار می گیرد و همه انسان ها طاقت و تحمل هر امتحانی را ندارند. در عین حال نصابی برای امتحان همگان وجود دارد که همه در آن حد مورد امتحان قرار می گیرند. کسانی که از مراتب عالی معرفت و ظرفیت های وجودی بالا برخوردارند، با امتحانات بسیار دشوار و بلایا و مصیبت هایی مواجه می شوند که به هیچ‏ وجه برای افراد عادی قابل تحمل نمی باشند. اما موفقیت در این آزمون ها و بلاها آنها را به عالی ‏ترین درجات کمال و شرافت می ‏رساند، تا آنجا که حتی پس از هزار سال از مرگشان خاک قبر آنان بیماران ناعلاج را شفا می دهد.
از شمار کسانی که از عالی ‏ترین مراتب معرفت و بالاترین ظرفیت وجودی برخوردار هستند حضرت ابراهیم علیه السلام است که در امتحان و آزمونی سخت مأمور گشت فرزند زیبا و رشیدش را در پیشگاه خداوند قربانی کند و هم وی و هم فرزندش در برابر فرمان خدا سر تسلیم فرود آوردند و با رضایت تمام و بدون کوچک‏ ترین مخالفتی درصدد اجرای فرمان معبود خویش برآمدند و در این آزمون بزرگ سربلند و سرافراز گشتند. خداوند در توصیف این آزمون بزرگ می فرماید:
وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ‌؛ (۷) «و [به یاد آر] آن‏ گاه که ابراهیم را پروردگار وی به اموری چند بیازمود و او آنها را به انجام رسانید. [خدای] گفت: تو را پیشوای مردم خواهم ‏کرد، [ابراهیم] گفت: و از فرزندان من [نیز پیشوایان قرار ده]، گفت: پیمان من به ستمکاران نرسد».
شیطان با این آزمون الاهی مواجه گشت که در برابر حضرت آدم سجده کند، اما او از فرمان خدا سرپیچی کرد و در این آزمون شکست خورد و از خداوند خواست که او را از این تکلف معاف کند تا در مقابل، خداوند را به گونه ای که هرگز کسی او را چنان عبادت نکرده عبادت کند.

امام صادق علیه السلام در این ‏باره می فرمایند:
أمر إبلیس بالسجود لآدم فقال: یا ربِّ و عزّتِک إن أعفیتَنی من السجود لآدم لأعبُدَنّک عبادهً ما عبدَک أحدٌ قطّ مثلها. قال الله جل جلاله: إنّی أحبُّ أن أطاعَ مِن حیثُ أرید؛(۸) «شیطان مأمور گشت که به آدم سجده کند. او گفت: پروردگارا، به عزتت سوگند اگر مرا از سجده به آدم معاف کنی تو را به گونه ای عبادت می کنم که هرگز کسی بسان آن تو را عبادت نکرده است. خداوند فرمود: من دوست دارم آن چنان‏که خود می‏ خواهم عبادت شوم.»
کبر و حسادت شیطان نسبت به آدم باعث گشت که در برابر فرمان خدا سرسختی نشان دهد و از اطاعت خداوند خودداری کند. او آگاهانه و با اختیار به عصیان و مخالفت با خداوند پرداخت و در آزمون الاهی مردود گشت و در نتیجه از درگاه خداوند رانده شد و از آن پس درصدد برآمد که بندگان خدا را چون خود گمراه سازد: قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ‌ * إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ‌؛(۹) «گفت: پس به عزت تو سوگند که البته همه آنها را گمراه می کنم، مگر بندگان ویژه و برگزیده ات از آنان [که مرا بر ایشان راهی نیست]».

عهد شیطان در گمراه ساختن انسان

بر اساس آیه فوق که سخن شیطان را گوشزد می کند، به جز بندگان مخلص و برگزیده خدا که شیطان خود می دانست نمی ‏تواند آنان را منحرف کند و از این جهت طمعی در گمراه کردن آنان نداشت، سایر بندگان خداوند در معرض وسوسه های شیطان قرار می گیرند و شیطان تلاش می کند که آنان را بفریبد و از مسیر حق منحرف و گمراه سازد. در آیه دیگر از قول شیطان در این‏ باره چنین نقل شده است: قَالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاَّ قَلِیلاً ؛(۱۰) «گفت: خواهی دید این کسی که بر من برتری دادی، اگر مرا تا روز رستاخیز مهلت دهی، هرآینه فرزندان او را از بیخ و بن برکنم [به گمراهی و هلاکت کشانم] مگر اندکی را».
نباید از نظر دور داشت که این جهان محل امتحان است و همه ما در معرض امتحان هستیم و هر کس به گونه ای امتحان می شود. یکی به وسیله مالش امتحان می شود و یکی به وسیله مقام و یکی به وسیله علم مورد امتحان قرار می گیرد و همه نعمت های خداوند وسیله امتحان هستند و باید مواظب باشیم که در این امتحانات موفق گردیم و نگذاریم شیطان با وسوسه های خود ما را گمراه سازد. چه اینکه خداوند حجتش را بر ما تمام کرده و ما را از قدرت انتخاب برخوردار ساخته است و شیطان بر ما سلطه ندارد تا ما را بر انحراف و گمراهی مجبور سازد و ما می ‏توانیم در برابر شیطان مقاومت کنیم و اگر با اختیار فریب شیطان را خوردیم و گمراه شدیم، عذری در پیشگاه الاهی نخواهیم داشت. از این روی، خداوند عذر گنه‏ کاران را که انحراف و انحطاط خود را به گردن دیگران می ‏اندازند و خود را بی ‏تقصیر معرفی می کنند نمی پذیرد. قرآن مواجهه و نزاع گنه‏ کاران با یکدیگر را چنین حکایت می کند:
قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا هؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لاَ تَعْلَمُونَ‌ ؛(۱۱) «[خدای] فرماید: با گروه هایی از پریان و آدمیان که پیش از شما بوده اند در آتش دوزخ روید؛ هرگاه که گروهی درآید گروه هم ‏کیش خود را نفرین کند، تا چون همگی در آن به هم رسند، گروه پسین [پیروان] درباره گروه پیشین [رهبران خود] گویند: خداوندا، اینان ما را گمراه کردند، پس آنها را دو چندان عذاب آتش بده. [خدای] گوید: هر کدام را [عذاب] دو چندان است و لیکن نمی دانید».
آن‏ گاه وقتی دوزخیان سراغ شیطان می‏ روند و او را سرزنش می کنند و به او می گویند که تو ما را گمراه کردی و باعث گشتی که از بهشت و سعادت محروم گردیم و گرفتار عذاب ابدی شویم، شیطان در پاسخ می گوید:
وَ قَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ‌ ؛(۱۲) «و چون کار [حسابرسی در رستاخیز] به انجام رسید، شیطان [به دوزخیان] گوید: خدا به شما وعده داد، وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود جز اینکه شما را خواندم و مرا پاسخ دادید، پس مرا سرزنش مکنید و خود را سرزنش کنید؛ نه من فریادرس شمایم و نه شما فریادرس من؛ من به اینکه پیش از این [یعنی در دنیا] مرا [با خدا] شریک می گرفتید بیزار و کافرم. همانا ستمکاران را عذابی است دردناک».
پس خداوند شیطان را بر کسی مسلط نگردانیده و فریب ‏خوردگان شیطان نمی‏توانند در پیشگاه خداوند عذر بیاورند که شیطان ما را مجبور کرد که به فسق و فجور بپردازیم و طریق کفر و شرک پیشه خود سازیم. البته کسانی که فسق و گناه در قلبشان ریشه می دواند و از فضیلت و کمال تهی می گردند، کارشان به جایی می ‏رسد که کاملاً فرمان بردار شیطان می گردند و با همه وجود ولایت شیطان را می پذیرند و درصدد اجرای وسوسه های او برمی آیند و خود را مرکب شیطان می ‏سازند و شیطان آنان را به هر سو و هر کجا که خود بخواهد می برد. آنان به اختیار و میل خود سلطه شیطان را پذیرفته اند: إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ‌ ؛(۱۳) «تسلط او تنها بر کسانی است که او را دوست و سرپرست خود گرفته اند و بر کسانی که به او [خدا] شرک می ‏ورزند».
شیطان بسیار خوش حال می شود که کسانی ولایتش را بپذیرند و طوق بندگی و نوکری او را بر گردن خود افکنند و حاضر شوند که مرکب او گردند و علاوه بر اینکه خود گمراه می گردند، ابزار و وسیله شیطان برای گمراه ساختن دیگران گردند و در نتیجه و به تعبیر قرآن «شیاطین الانس» شوند و به نیابت از شیطان در بین بندگان خدا به انتشار شبهات و وسوسه ها و ایجاد انحراف بپردازند و عامل شرارت و گمراهی بین بندگان خدا گردند.

حکمت آفرینش شیطان

برای افراد سطحی و کسانی که با فلسفه آفرینش و حکمت نهفته در تدبیر الاهی آشنا نیستند و از معارف بلند توحیدی و تعالیم الاهی بهره ای ندارند کراراً این سوال مطرح می شود که چرا خداوند شیطان را آفرید تا مردم را به گمراهی بکشاند؟ پاسخ این است که خداوند عالم را آفرید و در آن نظام اسباب و مسببات را جاری ساخت و وجود اسباب، ناشی از حکمت الاهی و فلسفه وجود عالم است. بر این اساس، همه کارها و حتی کاری خرد و کوچک نیز بی ‏سبب انجام نمی پذیرد. به عنوان مثال، ما نیاز به غذا داریم و در معارف دینی تصریح شده که روزی همگان با خداوند است و برای خداوند زحمتی نداشت که روزی ما را آماده در اختیارمان بنهد. اما بر اساس نظام اسباب و مسببات و حکمت الاهی، کارگر باید کار کند و در قبال آن مزد دریافت کند و کشاورز باید زراعت کند و گندم و سایر مواد غذایی فراهم آورد و هر کسی به طریقی تلاش کند تا احتیاجات مردم تأمین گردد. در فرایند کار و تلاش و تأمین روزی، زمینه های فراوانی برای آزمایش ما و تکالیف متعددی برای ما و کسانی که با ما در ارتباط هستند فراهم آورده است که در نتیجه آنها، انسان در هر قدمی که به پیش می‏ نهد یا بهشت را برای خود فراهم می آورد و یا جهنم را، یا به ثواب می ‏رسد و یا به عقاب: اینکه کشاورز در زمین خود کشت می کند، یا در زمین غصبی؟ آیا آب حلال به زراعت خود می دهد و یا آب غصبی؟

آیا زکات محصولش را می دهد و یا نمی دهد و آیا مزد کارگر را کامل پرداخت می کند و یا نه؟ آیا نانوا نان سالم تحویل مردم می دهد و یا نان سوخته و نپخته تحویل مردم می دهد؟ آیا کاسب کم ‏فروشی می کند و یا نه؟ پس برای اینکه شکم انسان سیر شود و زندگی ‏اش گذرانده شود، تکالیف فراوانی پیش روی اوست که زمینه رشد او را فراهم می آورند. چه اینکه هدف و غایت انسان تعالی و رشد است و این مهم در سایه اطاعت خدا فراهم می آید و اطاعت خدا نیز در زمینه اوامر و نواهی الاهی فراهم می آید و هر قدر تکالیف الاهی فزون ‏تر باشند، زمینه تکامل انسان بیشتر و گسترده ‏تر خواهد بود.
گرچه هواهای نفسانی که انسان را به تمایلات و امیال دعوت می کند خود عامل امتحان انسان است و با موافقت با آنها انسان درصدد دامن زدن به شهوات و خواسته های نفس و بازماندن از تعالی و کمال برمی آید و در مقابل، در صورت مخالفت با آن هواها و عمل به مقتضای عقل و فطرت زمینه تعالی و شکوفایی استعدادهای ملکوتی و معنوی خود را فراهم می آورد. اما در بسیاری از موارد، هر دو عامل از هر دو سو، ضعیف هستند و برای اینکه زمینه امتحان عمیق ‏تر و قوی ‏تر گردد، نیازمند تحریک و تقویت می باشند و در این بین شیطان نقش تقویت و تحریک هواهای نفسانی را ایفا می کند.
بر اساس وسوسه و تحریک شیطان است که کراراً خواسته هایی در درون ما شکل می گیرند و رفتاری از ما سر می‏زنند که تعجبمان را برمی ‏انگیزانند. مثلاً انسان تصور می کند که فلان غذای حرام لذتش بیشتر از غذای حلال است و وقتی آن را مصرف کرد، درمی ‏یابد که گرفتار توهم شده و آن غذا فاقد لذتی بود که تصور می کرد.

اما در کمال شگفتی بار دوم نیز با این توهم، که آن غذا لذت‏بخش‏ تر است بدان تمایل می ‏یابد و چندین بار این وضعیت تکرار می گردد و هر بار انسان متوجه می شود که به خطا رفته است و مجدداً وسوسه شیطان باعث می گردد که خطای پیشین را تکرار کند و وقوف بر تجربه های ناموفق سودی به حال او نمی بخشد. یا اینکه انسان تصور می کند که نگاه کردن به نامحرم لذت ‏بخش است و لذت فوق ‏العاده ای دارد، اما پس از آنکه نگاهش به نامحرم جلب گردید و پس از تأمل و تفکر درمی ‏یابد که آن رفتار چندان هم لذت ‏بخش نبود.

با این وجود روز دیگر در پی آن برمی آید که به نامحرم نگاه کند و به آن لذت موهوم دست ‏یابد. به هر روی، انسان از تکرار رفتارهای ناصواب و غیرمفید تعجب می کند که چرا پیوسته فریب می ‏خورد و مجدداً به کاری که بر بی‏ ثمر و ناصواب بودنش واقف گردیده بود دست‏ می‏ یازد. قرآن عامل فریب خوردن های مکرر را شیطان معرفی می کند و لذت‏ بخش قلمداد کردن گناه را ناشی از وسوسه و آراستگی گناه از سوی شیطان می داند و در این‏ باره می فرماید: قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ‌؛(۱۴) «[شیطان] گفت: خداوندا، به سبب آنکه مرا به راه هلاکت افکندی هر آینه در زمین [باطل را] درنظرشان می آرایم ‏و همگی شان را گمراه می کنم».

گونه های تصرفات شیطان در انسان

به طور کلی تصرفات و کارهای شیطان به دو دسته تقسیم می شوند:
۱٫ تصرف و دخالت در شناخت ها و باورهای انسان به وسیله القائات و وسوسه های خود. در این راستا گاهی شیطان با وسوسه و تشکیک یقین انسان را تبدیل به شک می کند و باعث تردید انسان در امر یقینی می شود. مثلاً به انسان چنین القا می کند که چنان ‏که پیش ‏تر درباره فلان امر به خطا رفتی، ممکن است در این امری که یقینی می پنداری نیز خطا کرده باشی. حتی شیطان گاهی در یقینی‏ و بدیهی ‏ترین کارها که از سوی هیچ انسان عاقلی قابل انکار نیست، انسان را به تردید وامی دارد و باعث می گردد که انسان در آن امر بدیهی نیز شک کند.
۲٫ تصرفات شیطان در رفتار انسان که به وسیله آراستن و زیبا نشان دادن رفتاری، انسان را به سمت انجام آن سوق می دهد و با القا و ایجاد توهم وجود لذت فوق ‏العاده در کار زشتی انسان را به انجام آن وا می دارد و پس از آنکه انسان به موهوم و غیرواقعی بودن آن لذت پی برد، دوباره با ترفند و حیله ای جدید انسان را فریب داده و به انجام همان گناه وا می دارد و پی در پی انسان را اسیر وسوسه ها و فریفته لذت های موهوم می‏سازد. از جمله دخالت ها و تأثیرات شیطان در انسان این است که ترس و بیم از انجام و امتثال تکلیف واجب الاهی را در انسان بر می‏ انگیزاند و بدین وسیله مانع انجام تکالیف الاهی می گردد.

نمونه بارز آن خودداری از پرداخت خمس است که گاهی افرادی پول های گزافی صرف تفریح، شب ‏نشینی ها و امور غیرضروری و گاه بی فایده و بی‏ثمر می کنند، اما حاضر نیستند بخشی از آن پول را به عنوان خمس و جهت عمل به تکلیف و وظیفه الاهی پرداخت کنند؛ چون می‏ ترسند که با پرداخت خمس فقیر و نیازمند گردند. خداوند درباره دسیسه شیطان در بازداشتن انسان از انجام تکالیف مالی خود می فرماید: الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ‌؛(۱۵) «شیطان شما را از تهی دستی بیم می دهد و به زشت کاری [بخل و منع صدقات] فرمان می دهد و خدا شما را به آمرزش و بخشش خویش نوید می دهد؛ و خداوند گشایش ‏بخش و داناست».
بنابراین، شیطان چون نمی ‏تواند به زور انسان را به گناه وادارد و مانع انتخاب و اختیار انسان گردد، با شگردها و ترفندهای گوناگون درصدد فریب دادن انسان برمی آید. گاهی با جلوه‏ گری و زیبا جلوه دادن گناهی انسان را به آن دعوت می کند و گاهی با ایجاد ترس و بیم در دل انسان، او را از انجام تکلیف الاهی وا می دارد و هر بار که انسان پس از انجام هر گناهی پشیمان می گردد و پی به فریب شیطان می برد، مجدداً با نیرنگی دیگر همان گناه را در نظر انسان می آراید و وی را به انجام آن وا می دارد. شیطان های آدم‏ نما نیز برای به انحراف کشاندن جوانان همین شیوه را به کار می گیرند.

برای اینکه جوان خام و بی ‏تجربه ای را به مجالس فساد دعوت کنند، با ردیف کردن سخنان راست و دروغ به توصیف آن مجالس می پردازند و بالاخره آن جوان را به شرکت در چنان مجالسی تحریک و تشویق می کنند و پس از آنکه آن جوان به پوچ بودن آن توصیفات و بی ‏ثمر و بلکه زیان ‏بخش بودن آن مجالس پی برد، مجدداً شب دوم با شگرد و حیله ای جدید او را فریب می دهند تا آنکه او را آلوده به فساد و شرکت در مجالس عیش و نوش کنند.
به هر روی، شیطان از هواهای نفسانی که نقطه ضعف انسان است سوء استفاده می کند و با زیبا جلوه دادن گناهان و مفاسد، انسان را به طرف آنها سوق می دهد و کار انسان را به جایی می ‏رساند که با همه وجود تسلیم وسوسه های شیطانی می گردد و عنان اختیار خویش را به دست شیطان می ‏سپارد و به هر کجا و هر سو که شیطان بخواهد او را می برد.

گونه های دشمنی های شیطان در حق انسان در سخن امام سجاد علیه السلام

امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
إلهی اَشکو اِلَیک عَدُواً یُضِلُّنی، وَ شَیطاناً یُغوینی، قَد مَلأ بِالوَسواسِ صَدری، و اَحاطَت هَواجِسُهُ بِقَلبی، یُعاضِدُ لِیَ الهَوی، وَ یُزَیِّنُ لی حُبَّ الدُّنیا، وَ یَحولُ بَینی و بَینَ الطَّاعَهِ و الزُّلفی؛ «خدایا، به تو شکایت می کنم از دشمنی که گمراهم می کند و شیطانی که فریبم می دهد و از وسوسه هایش سینه ام را پر ساخته است و اوهام و خیالات باطلش قلبم را احاطه کرده است. هوا و هوس مرا دستیار است و دوستی دنیا را در نظرم می آراید و میان من و طاعت و مقام قرب تو جدایی می ‏افکند».
انسان همواره با دو دشمن خطرناک رو به روست: یکی نفس اماره که دشمن درونی است، و دیگری شیطان که دشمن بیرونی است. درباره شدت دشمنی نفس اماره، رسول خدا صلی الله علیه و آله در سخن هشدارگونه خود فرمودند:
أعدی عدوِّک نَفسُک التی بَینَ جَنبَیک؛ (۱۶)«بدترین دشمنان تو نفسی است که بین دو پهلوی تو قرار گرفته است».
اما درباره دشمنی های شیطان در حق انسان، یکی از لطف ‏های بزرگ قرآن در حق ما این است که به صورت های گوناگون دشمنی های شیطان را گوشزد می کند و به ما هشدار می دهد که در دام این دشمن خطرناک که فرجامی اندوه بار و حسرت‏ آلود برای ما رقم می‏زند نیفتیم. در یکی از آیات نورانی قرآن خداوند می فرماید: إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ؛ (۱۷) «همانا شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن گیرید. جز این نیست که گروه خویش را می‏خواند تا از دوزخیان باشند».
از منظر قرآن دشمن انسان تنها کسی نیست که مال و جان انسان را در خطر افکند و آسایش و راحتی دنیا را از او سلب گرداند، بلکه شیطان نیز که عاقبت انسان و زندگی جاودانه وی را تباه می ‏سازد دشمن انسان است و بلکه با توجه به خسارت سهمگین و جبران ‏ناپذیری که شیطان به ما وارد می کند، از هر دشمنی خطرناک‏ تر است و بنابراین، ما باید به این حقیقت که شیطان دشمن ماست باور داشته باشیم و بکوشیم که با او انس پیدا نکنیم و او را به حریم دل خویش راه ندهیم. در فراز مزبور، حضرت ضمن گوشزد کردن دشمنی شیطان در حق انسان، دشمنی های او را این‏ سان برمی شمارند:
۱٫ گمراه ساختن انسان: یکی از شگردهای دشمن در عرصه کارزار استفاده از اصل غافل‏ گیری است و در این راستا می کوشد تا دشمن خود را به بیراهه بکشاند و گمراه کند تا در فرصتی مناسب با حمله ای حساب شده او را غافلگیر کند و ضربه نهایی را بر او وارد سازد.

دشمن درون نیز با نقشه های گوناگون می کوشد که انسان را به بیراهه بکشاند و از خواسته های حقیقی و اصلی و مقصد نهایی باز دارد و روح و جسم انسان را اسیر خود سازد. همچنین شیطان همواره انسان را در معرض لغزش و خطا قرار می دهد. او پیمان بسته است که با دسیسه ها و وسوسه های خود چشم دل انسان را از نگریستن به حقایق و دل را از توجه به سعادت و هدایت باز دارد و انسان را از صراط مستقیم و راه فطرت باز داشته و در منجلاب نکبت و هلاکت غوطه ‏ور سازد.
۲٫ ایجاد وسوسه و خطورات قلبی در دل انسان: واژه «وسوسه» در اصل به معنای صدای آهسته ای است که از به هم خوردن زینت ‏آلات به وجود می آید. آن‏ گاه به هر صدای آهسته وسوسه گفته می شود و به خطورات و افکار بد و نامطلوبی که در دل و جان انسان می ‏نشیند نیز وسوسه می گویند. توضیح آنکه دل انسان همواره در معرض خواطر و واردات قلبی است که آنها را به واردات ربانی، ملکی، نفسانی و شیطانی تقسیم کرده اند: در گونه اول هرگز خطا راه نمی ‏یابد و گونه دوم باعث کارهای نیک می شود و الهام نیز نامیده می شود. خواطر نفسانی وسوسه هایی است که بر دل می گذرد و نفس از آنها لذت می برد و به آن «هواجس» نیز گفته می شود. خواطر شیطانی انسان را به سوی مخالفت با حق فرا می ‏خواند. از این روی، هر خاطره ای که به وسیله شیطان به دل وارد شود و دعوت به بدی کند «وسوسه» نامیده می شود. در آیات منْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ‌ * الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ‌(۱۸) «[پناه می برم به پروردگار مردم] از شر وسوسه‏ گر نهانی [شیطان که به گناه وسوسه می کند و پنهان می گردد] آنکه در سینه های مردم وسوسه می کند» خداوند تأثیر شیطان در انسان را به صورت وسوسه ها و هیجاناتی معرفی می کند که در سینه انسان به حرکت در می آیند و با خود دل را به این سو و آن سو می کشانند و باعث تزلزل آن می گردند.

این وسوسه ها و خطورات شیطانی گاه چنان بر قلب انسان احاطه می ‏یابند که دل انسان راهی برای نجات و رهایی از آنها نمی ‏یابد. گستره نفوذ وسوسه های شیطانی، حوزه ادراک و حوزه تصمیم‏ سازی و اراده انسان است و در این راستا، با نفوذ به حوزه شعور و ادراک انسان، در معرفت ها و ادراک ‏های یقینی انسان تزلزل ایجاد می کنند و باعث می گردند معرفت های یقینی انسان متزلزل گشته و به ظن و حتی به شک تبدیل گردند. اما در حوزه تصمیم ‏سازی و اراده، وسوسه های شیطانی انسان را از اتخاذ تصمیمات صحیح و مثبت باز می دارند؛ مثلاً وقتی انسان تصمیم می گیرد نمازش را اول وقت بخواند، باعث تزلزل در این تصمیم و صرف ‏نظر از آن می گردند.

در مقابل، زمینه ها و شرایط اتخاذ تصمیمات ناروا و ناصحیح و انجام گناه را فراهم می آورند و موانع روانی مسیر انحطاط و گمراهی را از فراروی انسان برمی دارند. می‏توان خطورات و وسوسه های شیطانی را که تفکر و گرایش‏ های صحیح را در انسان می‏ میرانند، به میکروب‏ های بیماری ‏زا تشبیه کرد که در جسم های ناتوان و ضعیف نفوذ می کنند، اما جسم های قوی و نیرومند این میکروب ‏ها را از خود دفع می کنند. درنتیجه، تنها راه نجات از آلودگی های وسوسه ها و خواطر شیطانی و نفسانی، تقویت و استحکام درون با سرمایه تقوا و مراقبت بر رفتار و افکار و توجه به خویشتن و پناه بردن به خداوند و ترس از عذاب و کیفر ناسپاسی و مخالفت با فرامین الاهی است.
۳٫ شیطان از هوای نفس استفاده می کند: به صورت طبیعی هوای نفس میل به گناه دارد و دل انسان به جلوه ها و لذت های دنیوی گرایش دارد. آن ‏گاه شیطان از وجود این زمینه درونی در انسان بهره می گیرد و به وسیله آن، وسوسه ها و خواسته های خود را تقویت می کند و انسان را گرفتار گناه و عصیان می کند.
۴٫ شیطان، دوستی دنیا را در نظر انسان می آراید: انسان به طور طبیعی به دنیا علاقه مند است. چون او فرزند طبیعت است و از طبیعت به وجود آمده است و در این طبیعت رشد می کند و خوردنی ها، آشامیدنی ها، وسایل آسایش و راحتی خود را دوست دارد. حتی اولیای خدا نیز از غذای خوب و سایر نعمت های دنیا، مثل معاشرت با همسر لذت می برند و بر این اساس خداوند فرمود:
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا خَالِصَهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ‌؛(۱۹) «بگو: چه کسی آرایشی را که خدا بر بندگان خود پدید آورده و روزی های پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو: اینها در زندگی دنیا برای مؤمنان است [ولی کفار نیز از آنها بهره مندند] در حالی که در روز رستاخیز ویژه ایشان است. بدین‏ گونه آیات [سخنان خود] را برای گروهی که بدانند به تفصیل بیان می کنیم».
پس منظور از «دنیای نکوهیده» دشت و دمن و مخلوقات و نعمت های الاهی نیست، چون اینها آیات الاهی هستند و منظور از آن عشق ‏ورزیدن، شیفتگی و دل باختگی به لذت های دنیوی و مقدم داشتن آنها بر رضایت و خواست خداوند است که در نتیجه آن انسان به طغیان، عصیان و مخالفت با خداوند می پردازد و از اهداف اساسی و کمالات انسانی باز می‏ ماند. مراد از دنیای نکوهیده، جلوه های کاذبی است که شیطان در لذت های طبیعی و حرام به وجود می آورد و آن ‏سان آنها را می آراید که انسان بدان ها تمایل می ‏یابد و حتی آنها را بر لذت های حلال مقدم می دارد و حتی به هوای رسیدن به حرام حاضر می گردد که از لذت های ابدی و غیرقابل توصیف اخروی چشم پوشد. خداوند خود در آیه بعد درباره زینت های حرام و نکوهیده می فرماید:
قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ‌؛ (۲۰) «بگو: همانا پروردگارم زشت کاری ها را، چه آشکارا و چه پنهان، و گناهکاری و ستم و سرکشی به ناحق را حرام کرده است و اینکه چیزی را با خدا شریک سازید که بدان حجتی فرو نفرستاده، و اینکه بر خدا آنچه نمی دانید بگویید».
وقتی هوس‏ های سرکش نفس همراه با وسوسه های شیطانی انسان را اسیر خویش ساختند، پرده ای بر نیروی تشخیص انسان می ‏افکنند و حقایق را در نظر او دگرگون جلوه می دهند و گناهان و اعمال زشت را چنان در نظر او زینت می دهند، که با همه وجود درصدد انجام آنها برمی آید و باکی از رسوایی در دنیا و آخرت ندارد.
۵٫ جدایی انداختن بین انسان و طاعت و تقرب به خدا: شیطان رهزن طریق سعادت و کمال و نیل به قرب الاهی است و وقتی انسان به اطاعت خدا راغب است و درصدد برمی آید که طریق سلوک به سوی خدا را بپیماید و سیر معنوی خود را برای رسیدن به مقام قرب و رضای الاهی آغاز کند و کمالات انسانی و ارزش های الاهی را برای خود فراهم آورد، شیطان با بهره گرفتن از نفس اماره مانع این سیر و حرکت می گردد و انسان را به خواسته های حیوانی و لذت های دنیوی مشغول می کند و از لذت های اخروی و کمالات انسانی باز می دارد.

پی نوشت ها :

۱٫ انعام(۶)، ۱۱۲٫
۲٫ کهف(۱۸)، ۵۰٫
۳٫ نهج ‏البلاغه، خطبه ۱۹۲٫
۴٫ وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ‌؛ « و همانا یک روز نزد پرودگار تو هزار سال است از آنچه می شمارید».(حج، ۴۷).
۵٫ اعراف(۷)، ۲۷٫
۶٫همان، ۱۲٫
۷٫بقره(۲)، ۱۲۴٫
۸٫ مجلسی، بحارالانوار، ج ۲، باب ۳۲، ص ۲۶۲، ح۵٫
۹٫ ص (۳۸)، ۸۲، ۸۳٫
۱۰٫ اسراء(۱۷)، ۶۲٫
۱۱٫ اعراف(۷)، ۳۸٫
۱۲٫ ابراهیم (۱۴)، ۲۲٫
۱۳٫ نحل(۱۶)، ۱۰۰٫
۱۴٫ حجر(۱۵)، ۳۹٫
۱۵٫ بقره(۲)، ۲۶۸٫
۱۶٫ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۰، باب ۴۵، ص ۶۴، ح۱٫
۱۷٫ فاطر(۳۵)، ۶٫
۱۸٫ ناس (۱۱۴)، ۴، ۵٫
۱۹٫اعراف(۷)، ۳۲٫
۲۰٫ همان،۳۳٫

منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (۱۳۹۰)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول.

http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/04/شرح-مناجات-الشاکین.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-02-28 15:11:592018-02-28 15:11:59شرح مناجات الشاکین (۳)

شرح مناجات الشاکین (۱)

برچسب ها: امام رضا (ع) توحید حضرت یوسف (ع) امام سجاد غفلت امام زین العابدین حقیقت جویی رحمت خدا نفس امّاره اولیای خدا مومنان مناجات شاکین مادی کمال انسانی قلب سخت وسیاه نفس سرکشی نفس لوامه نفس مطمئنه بازشناسی نفس قلب وعقل شیوه عقلی شیوه تجربی الهام از ایات تناسب کمال علم دوستی محبت به خدا مراتب عالی انسان غایت وهدف حیات نعمت وموهبت تمایلات نفس نعمت خدا ضوابط عقلی ودینی اداب بندگی عبودیت اقتضا امیر مومنان (ع) عقل فطرت پاک انسانی احکام شرع مسیرسعادت غیبت کردن تداوم حیات هوای نفس اطاعت از شهوات لهو ولعب

 شکوه از نفس سرکش و عصیانگر

دومین مناجات از مناجات های پانزده گانه منقول از امام زین العابدین علیه السلام، مناجات شکایت کنندگان نزد خداوند است. شکایت های امام سجاد علیه السلام در این مناجات مربوط به امور دنیوی، مادی و ظلم هایی که متوجه ایشان شده نیست، بلکه معطوف به مشکلاتی است که در راه انجام وظایف، طریق تعبد و بندگی خدا و راه رسیدن به کمال انسانی وجود دارد. محور این شکایت ها سه چیز است که عبارتند از: نفس، شیطان و قلب سخت و سیاه. در فراز اول این مناجات حضرت می فرمایند:
اِلهی، اِلَیک اَشکو نَفساً بِالسُّوءِ اَمّارَهً، وَ اِلیَ الخَطیئَهِ مُبادِرَهً، وَ بِمَعاصیک مُولَعَهً، وَ لِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضهً، تَسلُک بی مَسالِک المَهالِک، وَ تَجعَلُنی عِندَک اَهوَنَ هالِک، کثیرَهَ العِلَلِ، طَویلَهَ الأمَلِ، اِن مَسَّهَا الشَّرُّ تَجزَعُ، وَ اِن مَسَّهَا الخَیرُ تَمنَعُ، مَیَّالَهَ اِلَی اللَّعبِ و اللَّهوِ، مَملوَّهً بِالغَفلَهِ وَ السَّهوِ، تُسرِعُ بی اِلیَ الحَوبَهِ، وَ تُسَوِّفُنی بِالتَّوبَهِ؛
«خدایا، به تو شکایت می کنم از نفسی که پیوسته مرا به زشتی و پلشتی فرمان می دهد، و به خطا و سرپیچی مبادرت می ‏ورزد، و به معصیت و نافرمانی تو حریص است، و مرا در معرض خشم و غضب تو می افکند. نفسی که مرا به راه های نابودی و بدفرجامی می کشاند، و در پیشگاه تو مرا پست ترین هلاک شده می گرداند. نفس بهانه ساز و درازآرزو که اگر شری به او رسد بی تابی کند، و اگر به خیری دست یابد از احسان باز ایستد. پیوسته به لهو و لعب مایل، و غرق بی خبری و فراموشی است. با شتاب مرا به گناه و هلاکت می کشاند و توبه ام را به تأخیر می افکند».
اصطلاح «نفس اماره» که از «نفس» و «اماره» که صیغه مبالغه از امر و به معنای بسیار امرکننده است تشکیل یافته، در فرهنگ دینی کاربرد فراوانی دارد و در قرآن نیز به کار رفته است و در این باره خداوند از قول حضرت یوسف علیه السلام می فرماید: وَ ما أُبَرِّی‏ءُ نَفسی إنَّ النَّفس لأمارَهٌ بِالسُّوءِ إلاّ ما رَحِمَ رَبِّی إنَّ رَبّی غَفورٌ رَحیم(۱)؛ «و من نفس خود را تبرئه نمی کنم، که نفس بسی به بدی و گناه فرمان می دهد مگر آنکه خدا رحم کند که پروردگار من آمرزگار و مهربان است».

نفس در قرآن

گرچه اصطلاح نفس اماره شناخته شده است و در مکالمات عرفی و روزمره فراوان به کار می رود، اما مصداق و حقیقت آن و ارتباطش با عقل و قلب و اینکه چرا خداوند این قوه را در درون ما قرار داد و چگونه می توان با آن مبارزه کرد و از تأثیراتش جلوگیری کرد، چندان روشن نیست و در این زمینه ابهام هایی وجود دارد. ما بر آنیم که در حد مقدور به توضیح و تبیین ماهیت نفس اماره بپردازیم و قبل از آن، بایسته گفتن است که قرآن برای نفس سه صفت برمی شمارد که نفس اماره یکی از آنها می باشد و عبارت است از نفس سرکشی که انسان را به گناه و عصیان فرمان می دهد و به هر سو که خود بخواهد می کشاند. در این مرحله از نفس، عقل انسان از چنان قدرتی که بتواند نفس سرکش را کنترل کند برخوردار نگشته است و به دلیل عدم بلوغ و ضعفی که دارد، در برابر نفس تسلیم می گردد و یا اگر بخواهد با آن مبارزه کند، در مصاف با آن شکست می خورد.
صفت یا مرحله دوم نفس «لَوّامه» است که معمولاً پس از تعلیم و تربیت و مجاهدت، برای انسان حاصل می گردد. در این مرحله، اگر انسان بر اثر طغیان غرایز مرتکب گناهی شد، فوراً پشیمان می گردد و به ملامت و سرزنش خویش می پردازد و تصمیم می گیرد که توبه کند و گناه و کوتاهی های خود را جبران سازد. در این مرحله و در کشاکش مبارزه بین نفس و عقل در نهایت عقل بر نفس چیره می گردد. این مرحله از نفس از چنان اهمیتی برخوردار است که خداوند به آن قسم می خورد و می فرماید: لا أُقسِمُ بِیَومِ القِیامَه * ولا أقسِمُ بِالنَّفسِ اللَّوامَه (۲)؛ «سوگند می خورم به روز رستاخیر و سوگند می خورم به نفس سرزنشگر [که آدمی را به روز رستاخیر برمی انگیزیم]».
اما مرحله سوم، یعنی نفس مطمئنه مرحله ای است که پس از تهذیب و تربیت نفس و تصفیه درون از آلودگی ها، غرایز سرکش در برابر انسان رام می گردند و عنان اختیار و تدبیر انسان بر عهده عقل و فطرت قرار می گیرد و دیگر نفس اماره توانایی پیکار با عقل را ندارد. خداوند خطاب به این نفس می فرماید: یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی* وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‌(۳)؛ «ای نفس مطمئنه [و آرامش یافته]، به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است. سپس در میان بندگان [ویژه] من درآی، و در بهشت [ویژه] من درآی».

بازشناسی نفس امّاره

گرچه اجمالاً ما می دانیم که عاملی در درون ما هست که ما را به کارهای بد دعوت می کند و نام آن «نفس اماره» است، اما اطلاع کامل و جامعی از ماهیت آن نداریم و ارتباطش را با قلب و عقل و با خودمان نمی دانیم. همچنین چون کمتر در این باره بحث شده، به روشنی نمی دانیم که چرا خداوند چنین قوه ای را در ما قرار داده و چگونه می توان با آن مبارزه کرد و از تأثیرات سوء آن جلوگیری کرد. یکی از راه هایی که برای شناسایی نفس اماره فراروی ماست، شیوه عقلی و نیز شیوه تجربی است که در مباحث روان شناسی پیگیری می شود. اما از این طریق نمی توانیم ماهیت نفس اماره را به درستی بشناسیم، و کارکرد و چگونگی امر و دعوت آن به گناه و بدی را در نمی یابیم. راه دیگر شناسایی نفس اماره، بررسی آیات و روایاتی است که درباره نفس اماره وارد شده است. بهترین راه برای شناسایی نفس اماره گزینش شیوه تلفیقی از مباحث تجربی، عقلی و تعبدی است و در این راستا با درون ‏کاوی و با الهام از آیات و روایات و استفاده از مباحث علمی، بهتر می توان به شناخت نفس اماره و رابطه نفس و عقل (۴) و جنگ نفس با عقل که در کتاب های اخلاقی مطرح شده است نایل آمد و از محصول این بررسی و تحقیق در جهت تربیت نفس و مدیریت قوا سود جست.
صرف نظر از بحث ‏های فلسفی و علمی و آموزه های تعبدی، ما وقتی به درون خود می نگریم، درمی یابیم که خداوند ما را از امیال غریزی و فطری برخوردار ساخته که حرکات و رفتار ما از آنها سرچشمه می گیرند. برخی از این امیال نظیر میل به خوردن و آشامیدن و دفاع از خویش که باعث تداوم حیات می گردند از آغاز حیات در انسان وجود داشته اند. اما برخی از امیال و غرایز، نظیر غریزه جنسی که باعث بقای نسل است، در مراحل بعدی زندگی در انسان پدید می آیند. یک سلسله از امیال که مربوط به کمالات و جنبه های عقلانی و انسانی وجود انسان هستند، گرچه مایه اولیه آنها در انسان وجود دارد، اما آنها به تدریج و با تکامل انسان شکوفا و فعال می گردند. این بخش از امیال، عالی ترین و برترین امیال انسانی به حساب می آیند و برجسته ترین آنها در مؤمنان و اولیای خدا و به تناسب کمال آنها شکوفا می گردد. اما سایر امیال که مربوط به جنبه های حیوانی انسان هستند و در اصطلاح امیال حیوانی و پست نامیده می شوند، فروتر به حساب می‏ آیند و نکته این نام گذاری آن است که بعد انسانی و کمالات انسانی «اصیل» و بعد حیوانی وجود انسان و کمالات مربوط به آن «غیر اصیل» به حساب می آید.
بر اساس آنچه گفته شد، بر اثر عوامل طبیعی، نیازها و حالاتی چون گرسنگی، تشنگی، خستگی، خشم و شادی در انسان برانگیخته می شوند. این حالات و امیالی که به تبع آنها در انسان پدید می آیند، به خودی خود، ضد ارزش به حساب نمی آیند و با ارزش های اخلاقی منافات ندارند. غریزه گرسنگی، میل به خوردن و رفع گرسنگی را در انسان برمی انگیزاند، اما ما را به خوردن غذای حلال و یا حرام فرانمی خواند و ما را به گناه وا نمی دارد. پس این غریزه و سایر غرایزی که بر اثر عوامل طبیعی برانگیخته می شود «شر» نیستند؛ چه اینکه گاهی ارضای غرایز، مستحب و واجب نیز می گردند. شر و صفت ضد ارزشی وقتی به این میل ها نسبت داده می شود که آنها با یکدیگر تعارض و تزاحم پیدا کنند و انسان در ارضاء برخی از این امیال زیاده روی کند و خود را از خواسته ها و امیال دیگری که تأمین آنها نیز لازم است محروم سازد. نظیر کودکی که با برانگیخته شدن غریزه و میل به بازی کردن، آن ‏قدر به بازی سرگرم می شود و علاقه نشان می دهد که از تأمین غریزه خوردن و آشامیدن باز می ماند، یا جوان و نوجوانی بر اثر توجه بیش از حد به امور حیوانی، از درس خواندن باز می ماند و میل فطری علم‏ دوستی و حقیقت جویی در او سرکوب می گردد. توجه بیش از حد به امیال حیوانی و طغیان آنها باعث می گردد برخی از امیالی که در انسان شکوفا گردیده اند ارضا نگردند. بدتر آنکه باعث می گردند مقدمات شکوفایی امیال و غرایز متعالی انسانی فراهم نگردد، تا آنجا که انسان نه فقط آن امیال لطیف و برتر را در خود نمی یابد، بلکه امکان تحقق چنین امیالی را نیز باور ندارد. به عنوان نمونه عشق و محبت به خدا میلی فطری و برین در انسان است و با توجه به وجود این میل در انسان و آیات و روایات فراوانی که درباره محبت به خدا وارد شده، برخی از اشخاصی که این میل در آنها شکوفا و بارور نگردیده، وجود آن میل را انکار می کنند و می گویند خدا دوست ‏داشتنی نیست و تعابیر مربوط به محبت به خدا در آیات و روایات را مجازی می دانند و آنها را بر محبت رحمت خدا و یا ثواب الاهی حمل می کنند.
انسان هرچه بیشتر به غرایزش پاسخ مثبت دهد، بدان‏ ها حریص ‏تر و علاقه مندتر می گردد، نظیر کسی که به منظره زیبایی نگاه می کند و لذت می برد و بار دوم با علاقه بیشتری به آن منظره نگاه می کند و بیشتر لذت می برد، همچنین بار سوم با علاقه بیشتری بدان نگاه می کند تا آنکه به مشاهده آن منظره معتاد می گردد و نمی تواند از مشاهده آن خودداری کند. پس نگاه کردن در آغاز در حد یک خواسته برای او مطرح بود و وقتی بدان پاسخ داد، قوی تر گردید و کار به جایی رسید که مانع تأمین خواسته های عالی تر گردید. صرف خواسته و نیاز برای انسان مذموم نیست و چنان که گفتیم، ذات نیاز و خواسته مقتضی ارتکاب حرام و گناه نیست و چنان نیست که انسان در تأمین خواسته ها و نیازهایی که خداوند در وجود او تعبیه کرده، ناگزیر از انجام گناه باشد. وجود خواسته ها و نیازها و از جمله نیازهای مشترک بین حیوان و انسان، غیرارادی و غیراختیاری هستند و احساس گرسنگی و یا احساس سیری و دیگر امیالی که در انسان وجود دارند اختیاری نیستند. این نیازها لغو نیستند و اگر برای وجود ما لازم و ضروری نمی ‏بودند، خداوند آنها را در ما تعبیه نمی کرد. همچنین ارضای این نیازها و لذت بردن از آنها نیز، به خودی خود، بد و ناپسند نمی باشد؛ چه اینکه اگر لذت بردن، به خودی خود، بد می بود خداوند لذت بردن از نعمت های بهشتی را به بهشتیان وعده نمی داد. تأمین نیازها، خواسته ها و امیال در صورتی بد و ناپسند است که از حد بگذرد و باعث محروم گشتن انسان از نیازهای اصیل گردد. همچنین لذت در صورتی بد و ناپسند است که انسان در تأمین آن از حد بگذرد و اسیر وسوسه های شیطانی گردد و آن لذت موهوم مانع دست ‏یابی به لذت های اصیل و عالی گردد. حتی غضب، خود به خود، بد و ناپسند نیست و در مقام دفاع و در برابر دشمن، انسان باید از غریزه غضب استفاده کند و با اعمال آن خود را از خطر برهاند. آنچه ناپسند است عدم رعایت اعتدال در اِعمال غضب و طغیان در استفاده از آن می باشد. بنابراین، نفس اماره عبارت است از نیرو و عاملی در درون انسان که باعث طغیان و زیاده روی در استفاده از برخی از امیال و خروج از حد اعتدال و اعمال نابجای غرایز، و در نتیجه، بازماندن از ارضای امیال برتر می گردد. به تعبیر دیگر، عاملی که انسان را به تأمین امیال پست وا می دارد و مانع شکوفایی ابعاد متعالی وجود انسان و درنتیجه مانع رسیدن به کمال اصیل انسانی می گردد،
«نفس امّاره» نامیده می شود.
نفس امّاره انسان را به تأمین لذت های پست وا می دارد و مانع می شود که انسان به تأمین و ارضای لذت هایی برین و متعالی چون رضوان الاهی بپردازد که برای ره یافتگان به مراتب عالی انسانی و کمال، غایت و هدف حیات به حساب می آیند و برای رسیدن به آن دست از ماسوی الله می شویند و خداوند آن را عالی ‏ترین و بزرگ ترین نعمت و موهبت خویش معرفی می کند، آنجا که می فرماید:وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‌ ؛ (۵) «خداوند به مردان و زنان مؤمن بوستان هایی وعده داده است که از زیر [درختان] آنها جوی ها روان است، در آنها جاویدان اند و نیز جای های خوش و پاکیزه در بهشت های پاینده و خشنودی خدا از همه برتر و بزرگ تر است. این است رستگاری و کامیابی بزرگ».
نفس امّاره صرفاً درصدد تأمین خواسته های حیوانی است و انسان را وا می دارد که حد و مرز تأمین آن خواسته ها را رعایت نکند و در هر صورت به آن خواسته ها دست یابد، خواه حلال و حرام خدا رعایت شود و خواه نشود. در نتیجه کسی که اسیر نفس اماره است، در راه رسیدن به خواسته ها و لذت های الاهی به هر کار ناصوابی دست می زند و حریم احکام الاهی را می شکند و غرایز و خواسته هایی را که تأمین صحیح آنها بستر کمال انسان را فراهم می آورد، وسیله تیره روزی و هلاکت قرار می دهد و با سوء استفاده از نعمت های الاهی و عدم استفاده درست از آنها خود را از تعالی و کمال انسانی محروم می سازد.
همه خواسته های نفس، بد و ناپسند نیست بلکه اصل خواسته ها و تمایلات نفس، نعمت خدا به حساب می آیند، و اگر کسی از بخشی از خواسته ها و قوای نفس محروم باشد ناقص به حساب می آید. چیزی که هست باید این خواسته ها و تمایلات با شرایط خاص و طبق ضوابط عقلی و دینی تأمین گردند. نفس اماره، از آن جهت که انسان را به گناه و معصیت وامی دارد و باعث می گردد که انسان در مسیر تأمین خواسته های خود حقوق الاهی را رعایت نکند و حقوق دیگران را زیر پا نهد و به ورطه فساد و انحطاط افتد، دعوت کننده و امرکننده به بدی نام گرفته است.
در این باره در روایتی از امام رضا علیه السلام وارد شده:
قَالَ سَأَلتُهُ فَقُلتُ: اللهُ فَوَّضَ الأمر إلَی العِباد؟ قالَ: اللهُ أعَزُّ مِن ذَلک. قُلتُ فَجَبَرهُم عَلَی المَعَاصِی؟ قالَ: الله أَعدَلُ وَأَحکُم مِن ذلک. قالَ: ثُمَّ قالَ: قالَ اللهُ: یَا ابنَ آدَمَ، أنّا أولَی بحَسناتِک مِنک، وَ أَنتَ أولی بِسَیِّئاتِک مِنِّی، عَمِلتَ المَعاصِیَ بِقُوَّتیَ الَّتی جَعَلتُها فِیک؛ (۶) «[وشاء] می گوید که از امام رضا علیه السلام پرسیدم: خدا کار را به خود بندگان وانهاده است؟ حضرت فرمود: خدا قادرتر از این است. گفتم: پس ایشان را بر گناه مجبور کرده است؟ فرمود: خدا عادل تر و حکیم‏ تر از این است. سپس فرمود: خدا می فرماید: ای پسر آدم، من به کارهای نیک تو از خود تو سزاوارترم و تو به کارهای زشتت از من سزاوارتری و تو به وسیله نیرویی که من در وجودت قرار داده ام مرتکب گناه می شوی».
روشن است که انسان از خود چیزی ندارد و همه چیز از خداوند است و همه رفتار انسان با اراده و قدرت الاهی انجام می گیرد. اما در عین حال خداوند او را مختار آفریده و انسان در حوزه رفتار اختیاری خود دست به انتخاب و گزینش می زند و به واسطه نیروی انتخاب، رفتار اختیاری انسان علاوه بر آنکه به خداوند مستند می گردند به انسان نیز استناد داده می شوند. اما چنان که از روایت مزبور استفاده می شود، ادب بندگی وعبودیت اقتضا می کند که انسان رفتار خوب و پسندیده خود را به خداوند نسبت دهد و رفتار بد و زشت خود را به خودش نسبت دهد. چون آنچه خداوند به انسان عنایت کرده خیر و نعمت است و ناپسند آن است که انسان نعمت ‏ها و تمایلاتی که خداوند در وجود او به ودیعت نهاده، در راه ناصواب و شر به کار بندد.

ویژگی های نفس اماره در سخن امام سجاد علیه السلام

پس از بررسی نفس اماره، اکنون به بررسی و توضیح فراز اول مناجات شکایت ‏کنندگان که شامل صفات و ویژگی های نفس است می‏ پردازیم:
۱. نفساً بالسوء اماره؛ نفس به بدی امر می کند: وقتی انسان عنان اختیارش را به نفس بسپارد طبیعی است که نفس بنای طغیان و سرکشی می ‏نهد و پیوسته انسان را به خطا و بدی و سرپیچی از دستورات الاهی وامی دارد و در نتیجه این دشمن خطرناک و سرسخت فرجامی شوم را برای انسان رقم می زند. امیرمومنان علیه السلام درباره دشمنی نفس اماره در حق انسان و چگونگی تسلط آن بر دل انسان می فرمایند:
النّفسُ الأَمارهُ المُسَوَّلَهُ تَتَمَلُّقَ تَمَلّق المُنافِقِ و تَتَصنَّعُ بِشیمَهِ الصَّدیقِ المُوافِقِ، حتّی إذا خَدَعَت و تَمَکَنت تَسَلّطَت تَسلُّط العَدُوِّ، و تَحَکَمت تحَکمَ العُتُوِّ، و أورَدَت مَوارِدَ السُّوء؛ (۷) «نفس اماره آرایش ‏دهنده [گناه] مانند یک منافق به تملق و چاپلوسی می پردازد و چهره دوست همراه به خود می گیرد، تا آنکه انسان را فریب دهد و در خانه دل او جای گزیند. آن ‏گاه مانند یک دشمن بر وی مسلط می گردد و به زورگویی می پردازد، و در نهایت انسان را به جایگاه های بدی وارد می سازد».
۲. و الی الخطیئه مبادره؛ به سوی گناه پیشی و سبقت می گیرد. عقل و فطرت پاک انسانی با توحید و احکام شرع و حرکت در مسیر راستی و درستی هماهنگ است و از این روی اگر کسی عقل سلیم و فطرت را بر وجود خویش حاکم و مسلط سازد، در مسیر سعادت و نیک‏ بختی و نیل به تعالی و کمالات برین گام می‏ نهد. اما در مقابل، طبیعت و جنبه حیوانی وجود انسان گرایش به آلودگی ها و بدی ها دارد و از این روی، کسی که کاملاً در حصار نفسانیات و خواسته های حیوانی گرفتار شده نمی تواند مطابق با شرع عمل کند و به کنترل و تعدیل خواسته های طبیعت حیوانی خود بپردازد و در نتیجه، موانعی که بر سر راه ارضاء تمایلات نفسانی وجود دارد را کنار می‏ نهد و شتابان به سوی رسیدن به خواسته ها و آرزوهای نفسانی حرکت می کند. امیرمؤمنان علیه السلام در این باره می فرمایند: إنّ هذه النّفسَ لأمارهٌ بالسوءِ فَمَن اهمَلَها جَمَحت به إلی المآثم؛ (۸) «همانا این نفس بسیار فرمان‏ دهنده به بدی است، پس هر کس آن را واگذارد، سریع و سرکشانه او را به سوی گناهان می کشاند».
۳٫ و بمعاصیک مولعه؛ آزمند بر نافرمانی و عصیان خداوند است نفس به انجام معصیت و گناه آزمند و حریص است و هر بار که انسان گناهی مرتکب گردد و به خواسته نفس پاسخ گوید، خواهش و طمع نفس قوی تر می شود و بیشتر انسان را به گناه و عصیان خدا وا می دارد، از این روی امیرمؤمنان علیه السلام درباره علاج آزمندی نفس به عصیان و گناه می فرمایند: قَیِّدُوا أنفُسَکم بِالمُحاسَبَه و أَملِکوها بِالمُخالَفَه؛ (۹) «با محاسبه نفس خود را در بند کشید و با مخالفت با خواسته هایش مالک آن گردید».
۴. و لسخطک متعرضه؛ خود را در معرض خشم تو قرار می دهد. طبیعی است وقتی نفس انسان نسبت به گناه حریص گشت و دستورات الاهی را زیر پا نهاد و حریم احکام الاهی را شکست، مورد سخط و خشم خداوند قرار می گیرد. البته خشم و سخط الاهی مانند خشم انسان ها با تغییر حالت همراه نیست، چون دگرگونی و تغییر در خداوند راه ندارد و منظور از آن استحقاق عذاب الاهی است و کسی که سخط الاهی را فراهم آورده، خود را در معرض عذاب خداوند قرار داده است.
۵. تسلک بی مسالک المهالک؛ انسان را به هلاکت می کشاند. پیروی از نفس و تن دادن به خواسته های آن، انسان را در معرض غضب و سخط الاهی قرار می دهد و در نتیجه انسان را به هلاکت می افکند. وقتی کسی به مخالفت با خداوند برخاست و در پی کسب رضایت الاهی نبود، خداوند او را از سعادت دنیا و آخرت محروم می سازد و او را در دنیا و آخرت خوار می سازد و از آنجا که اراده، قدرت و مشیت الاهی بر عالم حاکم است، هیچ کس نمی تواند به مدد و کمک کسی برخیزد که مورد خشم خداوند قرار گرفته و او را از هلاکت و بدبختی برهاند. وقتی خطری متوجه کسی می شود، دیگران به کمک او می شتابند و از روی ترحم و دلسوزی می کوشند که او را از خطر برهانند. اما کسی که با پیروی هوای نفس خود را در معرض هلاکت قرار داده، چنان خوار و ذلیل می گردد که هیچ کس به او توجه نمی کند و چون خداوند به او اعتنایی ندارد و مقدر کرده که از آن فرجام شوم نرهد، دیگران نیز نمی توانند به او کمک کنند، بلکه او علاوه بر خداوند نزد بندگان خدا نیز خوار و ذلیل می گردد. درباره این فرجام شوم هواپرستی، امیرمومنان علیه السلام فرمودند: إذا غَلَبَت عَلیکم أهواؤکم أورَدَتکم مَوارِدَ الهَلَکَه؛ (۱۰) «آن ‏گاه که هواهای نفسانی بر شما چیره گشت، شما را به جایگاه های هلاکت وارد می سازد».
۶. کثیره العلل؛ در سرباز زدن از اطاعت خدا بهانه ساز و توجیه‏ گر است. نفس علاوه بر آنکه به بدی فرمان می دهد و انسان را به گناه و معصیت وادار می سازد، درصدد توجیه خطاها برمی آید و سعی می کند قبح و زشتی خطاها را از دید انسان پنهان سازد. انسان را به غیبت کردن وا می دارد و آن غیبت را از موارد مجاز می شمارد. انسان را به دروغ گفتن وا می دارد و آن دروغ را مصلحتی معرفی می کند. بی تردید سنگینی و قبح توجیه گناه از خود گناه بیشتر است، چون اگر گنهکار به قبحی و زشتی گناه واقف باشد، درصدد توبه و جبران بر می آید؛ اما وقتی با توجیه‏ گری گناه موجه جلوه داده شد و قبح و زشتی آن از نظر انسان پنهان ماند، راه توبه به روی انسان سد می شود و عزم انسان بر انجام گناه راسخ تر می گردد.
۷٫ طویله الامل؛ درازآرزوست. امید زمینه ساز تداوم حیات و عامل حرکت و پویش و کوشش انسان برای دست یابی به اهداف و مقاصد زندگی است. انسان بدون امید، افسرده و پژمرده است و از حرکت و کوشش باز می ایستد و حیات و زندگی برای او بی معنا می گردد. اما اگر امید و آرزو از حد گذشت و متوجه اهداف دست‏ نایافتنی گشت و یا باعث سلب توجه انسان به کمال و اهداف اصلی و باعث توجه به امور فانی و زودگذر مادی گشت، انسان را از حیات برین اخروی و سعادت دنیا و آخرت بازمی دارد و آرزوهای دور و دراز انسان را به خود مشغول می سازند و او را در عالم خیال ‏پردازی غرق ساخته از پرداختن به هدف نهایی حیات و زندگی باز می دارد. با توجه به خطری که آرزوهای طولانی برای انسان دارد، امیرمؤمنان علیه السلام به ما هشدار می دهند که در ورطه خیال‏ پردازی و دام آرزوهای دور و دراز نیفتیم و می فرمایند: أیُّها النّاسُ إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلیکُم اثنَانِ: اتِّباعُ الهَوَی و طُولُ الأَمَلِ، فَأَمّا اتِّباعُ الهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الحَقِّ وَ أمَّا طُولُ الأملِ فَیُنسِی الآخِرَه؛ (۱۱) «ای مردم، از دو چیز بیش از هر چیز بر شما ترسانم: پیروی از هوای نفس و آرزوی دراز. اما پیروی از هوای نفس و اطاعت از شهوات، آدمی را از حق جدا می کند و از برکات آن محروم می سازد، و اما آرزوی دراز، رستاخیر را از یاد می برد».
۸ و۹٫ إن مَسَّها الشرُّ تَجزَع و إن مَسَّها الخیرُ تَمنَع؛ «اگر شر و بدی به او رسد بی‏تابی کند و اگر خیری به او رسد خودخواهانه از احسان بازایستد». انسانی که صرفاً به بعد حیوانی خویش می پردازد و بر مدار عقلانیت و پیام فطرت گام برنمی دارد، کم‏ طاقت و سبک ‏سر است. از این روی، وقتی با خسارت مالی و جانی مواجه می شود و سختی و بلا می بیند، صبر و طاقت از دست می دهد و بی تابی می کند. اما آن ‏گاه که خیر و منفعتی به او می رسد، از روی خودخواهی آن خیر و دارایی را برای خود حفظ می کند و در اختیار دیگران قرار نمی دهد. این دو ویژگی نفس انسان در قرآن این‏ گونه آمده است: إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً؛ (۱۲) «به راستی که انسان سخت آزمند [و بی تاب] خلق شده است. چون صدمه ای به او رسد عجز و لابه کند، و چون خیری به او رسد بخل ورزد».
۱۰. میّاله الی اللعب و اللهو؛ پیوسته به لهو و لعب مشغول و مایل است. «لهو» به معنای سرگرمی و هر کاری است که انسان را از مسائل مهم و اصلی باز می دارد و «لعب» به معنای « بازی» بر کارهایی اطلاق می شود که به منظور اهداف خیالی و برد و باخت های قراردادی انجام می گیرد. ما به تجربه دریافته ایم که نفس، میل شدیدی به بازی و سرگرمی دارد و این میل او را از رشد و تعالی در جنبه های مادی و معنوی باز می دارد. به خصوص امروزه سرگرم شدن به تماشای فیلم های سینمایی و استفاده از اینترنت و اعتیاد بدان ها آفت و بلای خانواده ها گشته است و علاوه بر آنکه آنها را از پرداختن به سایر امور باز داشته، باعث تخریب اخلاق و فرهنگ آنها گردیده است. گاه مشاهده می شود که کودک و یا نوجوانی فیلمی را مشاهده می کند و چون از آن لذت می برد، دوباره به تماشای آن می پردازد و حتی سی دی آن را فراهم می کند و مکرر به تماشای آن می پردازد و از درس و بحث و حتی تغذیه خود بازمی ماند. همچنین اینترنت چنان جاذبه ای برای مردم دارد که برخی تا آنجا بدان اعتیاد یافته اند که از سلامتی و آسایش خود نیز غافل می مانند. چندی پیش گزارشگر تلویزیون می گفت که در چین مردی سه روز پیوسته خود را به بازی های اینترنتی مشغول کرد و چنان غرق در آن کار گشت که فراموش کرد غذا بخورد و در نهایت جان سپرد. این ویژگی نفس است که وقتی از کاری لذت برد و بدان عادت کرد و بر آن تمرکز یافت، حتی به آسایش و سلامتی خود نیز نمی اندیشد و حاضر است خود را در اتاق تنهایی محبوس کند و ساعت ها به استفاده از اینترنت بپردازد، اما حاضر نیست از طبیعت آزاد استفاده کند و به تماشای جلوه های زیبای آن بپردازد و لذت برد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرمایند: لا یُفلَحُ مَن وَلَه باللعبِ و استَهتَرَ باللهوِ و الطّرب؛ (۱۳) «کسی که شیدای بازی و لعب و شیفته لهو و طرب باشد رستگار نمی شود».
۱۱.مملوه بالغفله و السهو؛ غرق در غفلت و فراموشی است. غفلت و پرداختن به کارهای بی ارزش و غیر اصلی و بازماندن از فضایل و خوبی ها و سهو و اشتباه در تشخیص مصالح و عمل، از جمله پیامدهای حاکمیت نفس اماره بر دل انسان است. به تعبیر امیرمؤمنان علیه السلام پیامد غفلت و فریفته دنیا گشتن، سکر و مستی است که رهایی و به هوش آمدن از آن دشوارتر از به هوش آمدن از مستی شراب است:
سُکرُ الغَفلهِ و الغُرورِ اَبعَدُ إفاقهً مِن سُکرِ الخُمُور. (۱۴)
۱۲و ۱۳٫ تُسرِعُ بی اِلی الحَوبهِ و تُسَوِّفُنی بالتوبه: با شتاب مرا به گناه می کشاند و توبه ام را به تأخیر می افکند. نفس با شتاب و سرعت انسان را به گناه و عصیان خدا می کشاند و او را در کمند دنیا اسیر می سازد و از این طریق خواری و مسکنت را برای او رقم می زند. اما وقتی اندیشه توبه در انسان پدید می آید، نفس انسان را به تأخیر در توبه وا می دارد و باعث می گردد که انسان فرصت ها را صرف استفاده از لذت های دنیوی و تن ‏دادن به خواسته های شیطانی کند و با تأخیر توبه، موفق به جبران خطاهای خود نگردد. چنان که شیطان نیز با وعده های بی ‏اساس انسان گنهکار را فریب می دهد و با بهانه تراشی توبه را به آینده موکول می کند. در صورتی که ادب بندگی ایجاب می کند که پس از نافرمانی و عصیان معبود، انسان از کرده خود نادم و پشیمان گردد و درصدد جبران خطای خویش برآید. امیرمؤمنان علیه السلام درباره این دو ویژگی نفس می فرمایند: إیّاک أن تُسلِفَ المعصیهَ و تُسَوِّفَ بالتوبه؛(۱۵) «بپرهیز از آنکه گناه را جلو اندازی و توبه را به تأخیر افکنی».

پی نوشت ها :

۱٫ یوسف(۱۲)، ۵۳٫
۲٫ قیامت(۷۵)، ۱، ۲٫
۳٫ فجر(۸۹)، ۲۷-۳۰٫
۴٫ در اینجا منظور از عقل، عقل عملی است که به وسیله آن بایدها و نبایدهای اخلاقی و فقهی و حقوقی، یعنی آنچه مربوط به حکمت عملی است ادراک می شود. در مقابل عقل نظری که به وسیله آن بودها و نبودها و هست و نیست هایی که مربوط به طبیعیات، ریاضیات، منطق و الاهیات و به طور کلی حکمت نظری است ادراک می شود.
۵٫ توبه(۹)، ۷۲٫
۶٫ کلینی، اصول کافی ، ج ۱، ص ۱۵۷، ح ۳٫
۷٫ آمدی، غررالحکم، ص ۲۳۴٫
۸٫ همان، ص ۲۳۷٫
۹٫ همان، ص ۲۳۶٫
۱۰٫ همان، ص ۳۶۰٫
۱۱٫ نهج ‏البلاغه ، خطبه ۴۲٫
۱۲٫ معارج(۷۰)، ۱۹-۲۱٫
۱۳٫ آمدی، غررالحکم، ص ۴۶۰٫
۱۴٫ همان، ص ۲۶۶٫
۱۵٫ همان، ص ۱۹۴٫

منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (۱۳۹۰)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول.

http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2018/02/مناجات-الشاکین-2-1.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-02-28 15:11:432018-02-28 15:11:43شرح مناجات الشاکین (۱)

بعثت حضرت محمد(ص)در قرآن

برچسب ها: نبوت رسالت برهان حضرت موسی ایات مومنان قران کریم صفات خدا بعثت حضرت محمد عدات پاکی ونیکی

درباره بعثت یا رسالت رسول اکرم(ص)چند آیه وجود دارد؟

درباره حضرت محمد آیات قرآن فراوان است و به بیش از ۵۰۰ آیه مى رسد. با توجه به رعایت اختصار، ما فقط به بخشى از آیات اشاره مى کنیم و نشانى دیگر آیات را ذکر مى کنیم.

(انّا أرسلنـک بالحقّ بشیراً و نذیراً و لاتُسئَلُ عن أصحـب الجحیم)؛[۱] اى پیامبر، تو را به حق فرستادیم که مردم را به نعمت بهشت جاوید مژده دهى و از عذاب جهنم بترسانى و تو مسئول کافران که به راه جهنم رفتند، نیستى … .

(ما أصابک من حسنه فمن اللّه و ما أصابک من سیّئه فمن نفسک و أرسلنـک للنّاس رسولاً و کفى باللّه شهیداً)؛[۲] هرچه از انواع نیکویى به تو رسد از جانب خداست و هر چه بدى رسد از پیش تو است و [اى پیامبر] ما تو را به رسالت براى مردم فرستادیم و براى رسالت تو تنها گواهى خدا کافى است.

(کذلک أرسلنـک فى أمّه قد خلت من قبلها أمم لتتلوا علیهم الذى أوحینا إلیک …)؛[۳] و [اى محمد(ص) ]ما تو را میان خلقى به رسالت فرستادیم که پیش از این هم پیغمبران و امت هاى دیگر به جایشان بود و[ درگذشتند] تا بر امت آن چه از ما به وحى بر تو رسد تلاوت کنى و … .

(یـأیّها النبىّ إنّا أرسلنـک شـهداً و مبشراً و نذیراً)؛[۴] اى رسول [گرامى] ما تو را به رسالت فرستادیم، تا بر نیک و بد خلق گواه باشى و خوبان را به رحمت الهى مژده دهى و بدان را از عذاب خدا بترسانى.

(اِنّا اَرسَلنـکَ بِالحَقِّ بَشیرًا ونَذیرًا واِن مِن اُمَّه اِلاّ خَلا فیها نَذیر )؛[۵] ما تو را به حق و راستى به سوى خلق فرستادیم، تا بشارت دهى و بترسانى و هیچ امتى نبود، جز آن که در میانشان ترسانیده اى بوده است.[۶]

نظر قرآن و احادیث درباره بعثت پیامبر اکرم(ص)چیست؟

بعثت و برانگیخته شدن پیامبر گرامى اسلام(ص)به نبوت در ۲۷ رجب سال چهلم عام الفیل بوده است. این واقعه در چهل سالگى پیامبر(ص)و در غار حرا که در نزدیکى مکه قرار دارد، رخ داده است.

خدا در قرآن مى فرماید: خداوند بر مؤمنان منّت نهاد [= نعمت بزرگى بخشید] هنگامى که در میان آنها، پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.[۷]

حضرت على(ع)فرمود: خداوند، محمد(ص)را به حق برانگیخت، تا به کتاب متقن و محکمش بندگان را از پرستش بت ها به پرستش او درآورد و از طاعت شیطان نجات داده مطیع خویش سازد که از این رهگذر، مردم که خداى خود را نمى شناختند، بشناسند و پس از انکار، به وجودش اعتراف نمایند و … .[۸]

از چه راه هایى مى توان به درستى و راستى ادعاى نبوت حضرت محمد پى برد؟

براى شناسایى پیامبران راستین از مدعیان دروغین راه هایى وجود دارد که عبارتند از:

الف. معجزه: معجزه نخستین دلیل نبوت است که در قرآن اغلب با «آیه»، «بینه» و «برهان» از آن یاد شده است. آیات ۱۰۶ـ۱۰۸ سوره اعراف امور خارق عادات را (با شرایطى) وسیله اى براى شناخت پیامبران معرفى مى کند: «[هنگامى که حضرت موسى(ع)<براى هدایت فرعون، به نزد او رفت فرعون] گفت: اگر نشانه اى آورده اى ارائه کن، اگر از راست گویانى [موسى(ع) ] ناگهان عصاى خود را افکند و اژدهایى آشکار شد، و دست خود را [از گریبان]بیرون آورد، سفید [و درخشان] براى بینندگان بود.[۹]

ب. خبر دادن پیامبر پیشین: اگر پیامبرى، به طور روشن و صریح و بدون هیچ گونه ابهام، شخص دیگرى را به عنوان پیامبر خدا معرفى کند، پیامبرى آن شخص اثبات مى شود؛ مانند معرفى هارون از سوى حضرت موسى(ع) .[۱۰]

ج. شواهد و قراین قطعى: گردآورى یک سلسله قراین و شواهد راهى دیگر براى اثبات نبوت مدعى نبوت است. این قراین باید به گونه اى باشد که انسان از مجموع آنها یقین پیدا کند، که مدعى نبوت فرستاده خداست.

قراینى که درباره پیامبران مى تواند پى گیرى شود، عبارت است از:

۱٫ بررسى خصوصیات روحى و اخلاقى مدعى زهد و بى رغبتى او به مال و جاه و سوابق زندگى او در میان مردم؛

۲٫ محیطى که از آن جا برخاسته است؛ به طور مسلم هر گاه از میان یک ملت درس نخوانده و دور از فرهنگ، مردى برخیزد که با نداشتن تحصیلات عادى، مردم را به پاکى و نیکى و نظام صحیح زندگى دعوت کند و مدعى نبوت باشد، گواه راستى اوست.

۳٫ رهاورد آیین او از نظر معارف و احکام؛ هر گاه سخنان او در باب معارف علمى با موازین عقل سلیم و فطرت پاک تطبیق کند و در شناسایى معارف از قبیل صفات خدا و آن چه مربوط به مبدأ و معاد است از صحیح ترین راه وارد شود و در بیان نظام هاى اخلاقى و اجتماعى، جامعه را به عالى ترین نظام، رهبرى نماید و با طریقى دور از افراط و تفریط، فضایل انسانى و سجایاى اخلاقى را میان پیروان خود پرورش دهد، آنان را از سوق به ناپاکى ها و صفات پست باز دارد، این محتویات خود مى تواند گواه ارتباط او با خدا باشد.

۴٫ ثبات و پایدارى در راه دعوت و مطابقت گفتارها با کردارهایش؛

۵٫ بررسى روش و ابزارهایى که براى پیش برد آیین خود به کار مى گیرد مى تواند راست گویى یا دروغ گویى او را به اثبات رساند و وضع پیروان او نیز راهى براى شناخت نبوت اوست.[۱۱] هرگاه بیشتر نزدیکان و بستگان او که کاملا از وضع زندگى اش آگاهى دارند، به وى ایمان آوردند و یا غالب کسانى که به وى گرویده اند، از اهل خرد بوده، به پاکى و درستى میان مردم شناخته شوند، مى توان نتیجه گرفت که او به راستى پیامبر خداست.

تمامى راه هاى یاد شده در مورد پیامبرگرامى اسلام(ص)فراهم بوده و نبوت و رسالت آن حضرت قطعى و یقینى است، که در پرسش هاى بعدى به آنها اشاره مى کنیم.

۲٫ راه هاى اثبات نبوت حضرت محمد(ص)

الف) معجزه

معجزات حضرت محمد(ص)

معجزه هاى حضرت محمد(ص)را بیان کنید؟ چه معجزه هایى از آن در قرآن آمده است؟

بیشتر معجزه هایى که قرآن به آنها اشاره فرموده، مربوط به پیامبران پیشین است؛ معجزات پیامبر اسلام، بسیار است. قرآن کریم به برخى از آنها اشاره کرده که عبارتند از:

۱٫ شقّ القمر که در اولین آیه از سوره قمر به آن اشاره شده است. «شقّ القمر» یعنى اجزاى قرص ماه از یک دیگر جدا و دو نیم شده، این آیه، به معجزه «شقّ القمر» که قبل از هجرت در مکه براساس پیشنهاد مشرکان مکه انجام شد، اشاره مى کند.[۱۲]

۲٫ معراج پیامبر که در اولین آیه از سوره هاى اسراء (بنى اسرائیل) و نجم به آن اشاره شده است. خداوند، در یک شب، پیامبر را از مسجدالحرام به بیت المقدس و از آن جا به سوى آسمان ها به معراج برد.[۱۳]

۳٫ قرآن، خود از جمله معجزه هایى است که در بسیارى از آیات از جهات مختلفى به معجزه بودنش اشاره شده است. خداوند مى فرماید: (قُل لـَئنِ اجتَمَعَتِ الاِنسُ والجِنُّ عَلى اَن یَأتوا بِمِثلِ هـذا القُرءانِ لا یَأتونَ بِمِثلِهِ ولَو کانَ بَعضُهُم لِبَعض ظَهیرا )؛[۱۴] اگر جن و انس گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند برخى از آنها پشتیبان برخى [دیگر]باشند.

اعجاز قرآن، در حدى است که خداوند، دیگران را به همانند آورى دعوت کرده است. ویژگى مهم این معجزه، جاویدان بودن آن تا روز قیامت است.

۴٫ هلاکت استهزاءکنندگان و دفع شرّ آنها از پیامبر اکرم(ص) ؛[۱۵]

۵٫ تکثیر سپاه اسلام در چشم مشرکان قریش در جنگ بدر؛[۱۶]

۶٫ فرود آمدن فرشتگان و کمک آنها به سپاه اسلام در جنگ بدر؛[۱۷]

و … .[۱۸]

۱٫ شق القمر

آیا شق القمر صحت دارد؟

شق القمر (شکافته شدن ماه)، یکى از معجزه هایى مسلّم و قطعى پیامبراکرم(ص)است و مطابق روایات مشهور، مشرکان نزد پیامبر خدا آمدند و گفتند: «اگر راست مى گویى و تو پیامبر هستى، ماه را براى ما دو پاره کن.» حضرت فرمود: «اگر این کار را بکنم، ایمان مى آورید؟ گفتند: آرى. آن شب چهاردهم ماه بود. پیامبر از خداوند تقاضا کرد که آن چه را خواسته بودند به او بدهد. ناگهان ماه دو نیم شد و پیامبر(ص)آنها را یک یک صدا مى زد و مى فرمود: ببینید، و چیزى نگذشت که دو قطعه ماه به فرمان خدا به هم پیوست و دوباره به صورت اوّل برگشت.»

قرآن کریم هم به این معجزه اشاره کرده، مى فرماید: «قیامت نزدیک شد [چون بعد از پیامبر اسلام، تا قیامت پیامبرى نخواهد آمد] و ماه از هم شکافت * و هرگاه نشانه و معجزه اى را ببینند اعراض کرده، مى گویند: این سحرى مستمر است!* آنها آیات خدا را تکذیب و از هواى نفسشان پیروى کردند … .»[۱۹]

علامه طباطبائى(ره)در تفسیر المیزان، مى گوید: این آیه (اقتَرَبتِ السّاعه و انشقّ القمر) به معجزه «شق القمر» پیامبر(ص)اشاره دارد که بنا به درخواست مشرکان در مکه و قبل از هجرت واقع شد.[۲۰]

۲٫ معراج

دلایل جسمانى بودن معراج پیامبر چیست؟ اگر پیامبر(ص) ، معراج هاى متعدد داشته اند، آیا همه جسمانى و روحانى بود یا فقط روحانى بوده است؟

براى روشن شدن پاسخ این پرسش، لازم است که به سه موضوع اشاره شود: الف) دیدگاه هاى موجود در کیفیت معراج و سیر رسول خدا(ص) ؛ ب) ادلّه اثبات جسمانى و روحانى بودن معراج؛ ج) آیا پیامبر اکرم(ص)یک معراج داشته یا بیشتر؟

الف) در چگونگى معراج، و سیر رسول خدا(ص)سه دیدگاه وجود دارد:

۱٫ رسول خدا با جسم و روح شریفش از مسجد الحرام به مسجد الاقصى و از آن جا نیز با همان جسم و روح، به آسمان ها عروج نمود.

۲٫ آن حضرت، با روح و جسد تا بیت المقدس سیر فرمود و از آن جا، تنها با روح به آسمان ها عروج نمود.

۳٫ سیر پیامبر اکرم(ص)از ابتدا روحانى بوده نه جسمانى.

نظر اوّل، عقیده بسیارى از مفسران و علماى شیعه و اهل سنت است؛ از جمله شیخ طوسى در تبیان[۲۱]، مرحوم طبرسى در مجمع البیان[۲۲]، علامه مجلسى در بحارالانوار[۲۳] و … .

بسیارى مفسران اهل سنت نیز تصریح کرده اند که معراج، جسمانى و روحانى بوده است، از جمله: ابى صغیر، محمد بن جریر طبرى[۲۴]، ابى حیّان اندلسى[۲۵]، ابن کثیر[۲۶]، بیضاوى در انوار التنزیل[۲۷]، فخر رازى[۲۸]، سید قطب[۲۹]، مراغى[۳۰].

۲٫ علامه طباطبائى درباره معراج پیامبر(ص)فرموده اند: «ظاهر آیه و روایات، محفوف به قراینى است که آیه را داراى ظهور نسبت به آن جزئیات مى کنند؛ ظهورى که به هیچ وجه قابل دفع نیست و با در نظر داشتن آن قراین، از آیه و روایات چنین استفاده مى شود، که آن جناب، با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى رفته است، امّا عروجش به آسمان ها از ظاهر آیات سوره نجم … و صریح روایات بسیارى بر مى آید که این عروج واقع شده و به هیچ وجه نمى توان آن را انکار نمود، چیزى که هست ممکن است بگوییم که این عروج، با روح مقدسش بوده است، ولیکن نه آن طور که قائلین به معراج روحانى معتقدند، که به صورت رؤیاى صادقه بوده است، چه اگر صرف رؤیا مى بود، دیگر جا نداشت آیات قرآنى این قدر درباره آن اهمیت داده و سخن بگوید و در مقام اثبات کرامت درباره آن جناب برآید … ، بلکه مقصود از روحانى بودن آن این است که روح مقدس آن جناب، به ماوراى این عالم مادى یعنى آن جایى که ملائکه مکرمین منزل دارند و اَعمال بندگان بدان جا منتهى و اَقدار از آن جا صادر مى شود، عروج نموده و آن آیات کبراى پروردگارش را مشاهده و حقایق اشیا و نتایج اعمال برایش مجسم شده، ارواح انبیاى عظام را ملاقات و با آنان گفتوگو کرده است، ملائکه کرام را دیده و با آنان صحبت نموده و آیات الهى را دیده که جز با عبارات «عرش» «مجب» «سراقات» تعبیر آنها ممکن نیست.[۳۱]

۳٫ عقیده گروهى به نام «جَهْمیه» است که قائل هستند معراج از ابتدا روحانى بوده است.[۳۲]

ب) ادلّه اثبات جسمانى و روحانى بودن معراج:

۱٫ از ظاهر آیه شریف: (سُبْحَـنَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِى لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الاَْقْصَا) که تعبیر به «عبده» فرموده، بیان گر این است که معراج، در بیدارى بوده نه در خواب؛ جسمانى بوده نه روحانى. بیشتر مفسّران که معراج را جسمانى و روحانى مى دانند، به این دلیل اشاره کرده اند؛ از جمله آیت اللّه جوادى آملى، فرموده اند: خداوند مى فرماید: «اسرى بعبده» و نفرموده «بروحه». «عبد» همان مجموع جسم و روح است، ظاهر این است که عروج در بیدارى صورت گرفته، نه در خواب؛ به تعبیر علامه طباطبائى(ره)فخر این نیست که انسان عروج را خواب ببیند؛ این خواب را دیگران نیز مى بینند … ، سپس فرمود: «سیر بدنى آن حضرت، هرگز به معناى خروج از عالم طبیعت و ورود به ماوراى طبیعت نخواهد بود، زیرا آسمان، مانند زمین موجودى مادى و طبیعى بوده و احکام طبیعت به هر یک از آنها جارى است.»[۳۳]

۲٫ انکار مشرکان و واکنش شدید آنان: وقتى رسول خدا، جریان معراج را براى مردم تعریف کرد، مشرکان به شدّت آن را انکار کرده و گفتند: چنین امرى امکان ندارد و از همین راه، شروع به کوبیدن رسول خدا کردند و این امر دلیل است که معراج جسمانى بوده، پیامبر، هرگز مدعى خواب یا مکاشفه روحانى نبوده است؛ در ضمن جمعى از مفسران به این دلیل اشاره کرده اند؛ از جمله آیت اللّه مکارم شیرازى[۳۴] و ابن کثیر[۳۵] و بیضاوى[۳۶] از مفسران اهل سنت.

۳٫ اگر ما باور کنیم که قدرت خدا بى نهایت است و بر هر امرى که از نظر عقلى محال نباشد، تعلّق مى گیرد، جسمانى بودن معراج به خوبى ثابت مى شود. در قرآن مجید، نمونه هاى فراوانى از امور خارق العاده که بیان گر قدرت نامتناهى خدا است، بیان شده؛ از جمله آوردن تخت بلقیس، از سرزمین یمن به فلسطین در کمتر از یک چشم به هم زدن.[۳۷]

بیضاوى از مفسّران اهل سنت مى گوید: «امروز ثابت شده که اجسام در قبول اعراض، مساوى اند، و از آن جا که قدرت خدا بر هر امر ممکنى تعلّق مى گیرد، خدا قادر است که حرکت سریع [که یک نوع عرض است] در بدن پیامبر یا هر کس که بدن آن حضرت را حمل کند، ایجاد نماید».[۳۸]

ج ـ در مورد این که پیامبر یک معراج داشته یا بیشتر، از آیات و روایات استفاده مى شود که پیامبر اکرم(ص) ، معراج هاى متعدد داشته است. از آیات سوره نجم، اثبات دو معراج براى پیامبر قطعى است: (وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَهً أُخْرَى * عِندَ سِدْرَهِ الْمُنتَهَى )؛[۳۹] پیامبر(ص)و جبرئیل امین را مرتبه دیگرى در نزد سدره المنتهى دید. در آیات پیش از این آمده است: (ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى )؛[۴۰] پیامبر نزدیک شد، سپس نزدیک شد، به اندازه دو کمان یا نزدیک تر. در روایتى از امام صادق(ع)آمده است: ابوبصیر از آن حضرت پرسید: رسول خدا(ص)را چند نوبت به معراج بردند، فرمود: دو نوبت.

الف) هنگامى که پیامبر اکرم(ص)به معراج رفتند از چند آسمان گذشتند؟ب) در این آسمان ها با چه کسانى ملاقات داشتندج) در این سفر آیا خداوند با پیامبر صحبت کرده اند؟ با چه زبانى و لهجه اى؟

الف) قرآن مجید در سوره هاى «اسراء و نجم» به واقعه معراج پیامبر اکرم(ص) پرداخته است. در ذیل آیات معراج، روایات به طور مفصل جریان معراج را توضیح داده اند. در این روایات آمده است که پیامبر اکرم در معراج از آسمان هاى هفت گانه عبور کردند و به مقام قرب خداوند، رسیدند؛ (ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى )[۴۱]

ب) مشهور است که پیامبر اکرم بیش از یک بار به معراج رفتند، لذا محتواى روایاتى نیز که به جریان معراج پرداخته اند متفاوت است. به علت پرهیز از طولانى شدن پاسخ، در این جا به اختصار روایتى را ذکر کرده، مطالعه و بررسى بیشتر را به آدرس هایى که در پاورقى مى آید ارجاع مى دهیم.

در روایتى از پیامبر اکرم(ص)آمده است: …[ پس از نماز در بیت المقدس] جبرئیل مرا به آسمان بالا صعود داده، عجایب و ملکوتش را دیدم. ملائکه آن جا به من سلام کردند. آن گاه جبرئیل مرا به آسمان دوم بالا برد، در آن جا عیسى بن مریم و یحیى ابن زکریا را ملاقات کردم، سپس به آسمان سوم عروجم داد، در آن جا یوسف را دیدم. پس مرا به آسمان چهارم بالا برد در آن جا ادریس را دیدم، پس به آسمان پنجم برد، در آن جا هارون را دیدم، پس به آسمان ششم برد، در آن جا افراد بسیارى دیدم که موج مى زدند. پس به آسمان هفتم عروجم داد در آن جا خلقى و فرشتگانى دیدم.

[در روایت دیگرى آمده است در آسمان ششم حضرت موسى و در آسمان هفتم حضرت ابراهیم را دیدم.]

پیامبر(ص)مى افزایند: از آسمان هفتم هم گذشته به اعلى علیین رفتیم و اعلى علیین را وصف نموده، در آخر مى فرمایند: پروردگارم با من سخن گفت و من با پروردگارم سخن گفتم. بهشت و دوزخ را دیدم و عرش سدره المنتهى را دیده، به مکّه بازگشتم.[۴۲]

ج) روایات معراج، سخن گفتن خداوند متعال را با پیامبر اکرم تأیید مى کنند. از آن جا که پیامبر اکرم(ص)عرب زبان بود، تکلم خداوند با ایشان عربى و با صدایى شبیه صداى حضرت على(ع)بود. در روایتى آمده است:

«از پیامبر اکرم(ص)سؤال شد، در شب معراج، خداوند با چه زبانى با شما سخن گفت؟ حضرت فرمود: با زبان [صداى]حضرت على(ع)و مى افزایند: به خداوند عرض کردم خدایا تو با من صحبت کردى یا حضرت على(ع) ؟ خداوند فرمود: من موجودى هستم نه مانند اشیا و موجودات دیگر، با مردم مقایسه نمى شوم. با صفات و ویژگى هاى اشیا توصیف نمى گردم. تو را از نورم و على(ع)را از نور تو آفریدم. از درون قلبت مطلع شدم. محبوب تر از على(ع)را نزدت نیافتم؛ پس با زبان حضرت على(ع)با تو صحبت کردم، تا قلبت مطمئن شود.»[۴۳]

معراج پیامبر(ص)چگونه با دانش روز مى سازد؟ لطفاً با توجه به آیات قرآن پاسخ دهید.

بى تردید، مسئله معراج، جنبه عادى نداشته و امرى خارق العاده بوده و با استفاده از نیرو و قدرت بى پایان خداوند متعال صورت گرفته است و همه معجزه هایى پیامبران الهى از همین گونه اند: (بَدِیعُ السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضِ وَ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُو کُن فَیَکُونُ )؛[۴۴] هستى بخش آسمان ها و زمین اوست! و هنگامى که فرمان وجود چیزى را صادر کند، تنها مى گوید «موجود باش!» و آن، فورى موجود مى شود. (… اِنَّ اللّهَ عَلى کُلِّ شَىء قَدیر )؛[۴۵]… خدا بر همه چیز تواناست.

بنابراین، معراج پیامبر گرامى(ص)از مقوله قدرت خداوند و امور خارق العاده بوده و با قوانین و سنن علمى و عادى و علوم تجربى قابل تحلیل نیست. یعنى علم بشرى قادر نیست در حوزه معجزات و امور خارق العاده الهى وارد شود و درباره نفى و یا اثبات آن نظرى ارائه کند. هر چند که فى حد نفسه انجام آن کار، محال عقلى نیست.[۴۶]

هدف از معراج پیامبر(ص)چه بود؟

معراج، جریان عروج پیامبر(ص)به آسمان است که تعدادى از آیات قرآن، آن را بازگو کرده است.

از آیات و احادیث استفاده مى شود که هدف از معراج پیامبر(ص)سه چیز بوده است: ۱. بزرگداشت فرشتگان؛ ۲٫ دیدن عجایب و اسرار آفرینش؛ ۳٫ بازگو کردن آن براى مردم.

حضرت امام صادق(ع)مى فرمایند: «همانا خداوند هرگز داراى مکان و زمان نیست، ولى خدا مى خواست فرشتگان و ساکنان آسمان هایش را با گام نهادن پیامبر(ص) به میان آنها،مورد احترام و تجلیل قرار دهد و نیز مى خواست شگفتى هاى عظمتش را به پیامبرش نشان دهد، تا او پس از بازگشت براى مردم بازگو کند».[۴۷]

نکته قابل توجه این است که جریان معراج تازگى نداشته، بلکه درباره بعضى از پیامبران پیشین ـ البته به صورت محدود ـ نیز این امر واقع شده است؛ مانند: معراج حضرت عیسى(ع) .[۴۸]

قرآن کریم درباره معارج پیامبر به آسمان ها و مشاهده هاى آن حضرت مى فرماید: و بار دیگر او [جبرئیل] مشاهده کرد، نزد سدره المنتهى، که جنت المأوى در آن جا است، در آن هنگام که چیزى [نور خیره کننده اى] سدره المنتهى را پوشانده و چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان ننمود، او پاره اى از آیات و نشانه هاى بزرگ پروردگارش را مشاهده کرد.[۴۹]

بنابراین، پیامبر گرامى(ص)در آسمان ها گفتوگوها و مشاهدات بسیارى داشتند.[۵۰]در معراج پیامبر گرامى(ص) ، درس هاى بسیار آموزنده اى وجود دارد که ذکر آنها در این مختصر نمى گنجد.[۵۱]

۳٫ مباهله

«مباهله» یعنى چه؟ آیه مباهله، نام سوره، علت این که آیه را مباهله نامیده اند بیان کنید.

«مباهله» در اصل از ماده «بهل» (بر وزن اَهل) به معناى «رها کردن» و «قید و بند را از چیزى برداشتن» است و به همین جهت هنگامى که حیوانى را به حال خود واگذارند و پستان آن را در کیسه قرار ندهند، تا نوزادش بتواند به آزادى شیر بنوشد، به آن «باهل» مى گویند و «ابتهال» در دعا به معناى تضرّع و واگذارى کار به خدا است و اگر گاهى آن را به معناى «هلاکت و لعن و دورى از خدا» گرفته اند، نیز به خاطر این است که رها کردن و واگذار نمودن بنده به حال خود، این نتایج را به همراه دارد.[۵۲]

آیه مباهله، در سوره آل عمران، آیه ۶۱ آمده است. مفسران گفته اند: این آیه، درباره هیئت نجرانى و همراهان آنها نازل شده است که پیامبر، آنها را به مباهله دعوت کرد. آنها تا فرداى آن روز از حضرت مهلت خواستند و پس از مراجعه به شخصیت هاى نجران، اسقف (روحانى بزرگشان) به آنها گفت: شما فردا به محمد نگاه کنید. اگر با فرزندان و خانواده اش براى مباهله آمده بود، از مباهله با او بترسید و اگر با یارانش آمد، با او مباهله کنید. فرداى آن روز، پیامبر آمد، در حالى که دست على بن ابى طالب را گرفته و حسن و حسین(ع)پیش روى او راه مى رفتند و فاطمه(س)پشت سرش بود. نصارى نیز بیرون آمدند، در حالى که اسقف آنها پیشاپیش آنان قرار داشت. اسقف، درباره همراهان پیامبر سؤال کرد. به او گفتند: این پسر عمو و داماد او و محبوب ترین خلق خدا نزد اوست و این دو پسر، فرزندان دختر او از على(ع)هستند و آن بانوى جوان، دخترش فاطمه است که عزیزترین مردم نزد او و نزدیک ترین افراد به قلب اوست … . اسقف گفت: من مردى را مى بینم که در مباهله با کمال جرأت اقدام مى کند و گمان مى کنم راست گو باشد که در این صورت، به خدا، یک سال بر ما نخواهد گذشت، درحالى که در تمام دنیا، یک نصرانى وجود نداشته باشد که آب بنوشد، و عرض کرد: اى ابوالقاسم ! ما با تو مباهله نمى کنیم، بلکه مصالحه مى نماییم و پیامبر(ص) با آنها مصالحه کرد.[۵۳]

پى نوشت ها

[۱] بقره، آیه ۱۱۹٫

[۲] نساء، آیه ۷۹٫

[۳] رعد، آیه ۳۰٫

[۴] احزاب، آیه ۴۵٫

[۵] فاطر، آیه ۲۴٫

[۶] هم چنین ر.ک: (نساء، آیه ۸۰)، (اسراء، آیه ۵۴، ۱۰۵)، (انبیا، آیه ۱۰۷)، (فرقان، آیه ۵۶)، (سبأ، آیه ۲۸)، (شورى، آیه ۴۸)، (بقره، آیه ۱۴۷)، (انعام، آیه ۳۷)، (توبه، آیه ۳۳، ۱۲۸، ۱۲۹)، (صف، آیه ۶)، (حجر، آیه ۸۹، ۹۰، ۹۱)، (نحل، آیه ۴۴، ۸۹، ۱۲۳)؛ جهت اطلاع بیشتر ر.ک: خلیل الله صبرى، طبقات آیات، ص ۵۱ ـ ۱۲۵٫

[۷] آل عمران، آیه ۱۶۴٫

[۸] ر.ک: بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۲۱؛ سید مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف، مدخل بعثت پیغمبر اسلام؛ حیوه القلوب، ج ۲ و براى آگاهى بیشتر از چگونگى و فلسفه بعثت ر.ک: پیام قرآن، ج ۷، ص ۱۸ـ۵۳٫

[۹] نیز بنگرید آیات ۴۹ آل عمران، ۷۳ و ۱۳۲ و ۱۳۳ اعراف، ۲۸ هود و … .

[۱۰] ر.ک: آیات ۲۹ تا ۳۲ و آیه ۳۶ سوره طه.

[۱۱] براى آگاهى بیشتر ر.ک: جعفر سبحانى، الهیات و معارف اسلامى، ص ۲۰۷ ـ ۲۱۷ / پیام قرآن، ج ۷، ص ۲۶۳ـ۳۱۵٫

[۱۲] ر.ک: المیزان، ج ۱۹، ص ۵۷ ـ ۶۲٫

[۱۳] ر.ک: همان، ج ۱۳، ص ۳۲؛ همان و فضل طبرسى، مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۰۹٫

[۱۴] اسراء، آیه ۸۸٫

[۱۵] حجر، آیه ۹۵٫

[۱۶] انفال، آیه ۴۳ و ۴۴٫

[۱۷] انفال، آیه ۹٫

[۱۸] ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۷، ص ۱۰۳ ـ ۱۰۹ و ۱۸۷ ـ ۱۹۲٫

[۱۹] قمر، آیه ۱ ـ ۳٫

[۲۰] ر.ک: ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج ۸، ص ۳۱۷ ـ ۳۲۷؛ المیزان و تفسیر نمونه، ذیل آیات ۱ ـ ۳ سوره قمر.

[۲۱] شیخ الطوسى، تفسیر تبیان، ج ۶، ص ۴۴۶٫

[۲۲] فضل طبرسى، تفسیر مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۶۱٫

[۲۳] بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۸۹٫

[۲۴] طبرى، تفسیر طبرى، ج ۸، ص ۱۶٫

[۲۵] ابى حیّان اندلسى، النهر الماد من البحر المحیط، ج ۳، ص ۵۳۸٫

[۲۶] ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج ۳، ص ۲۵٫

[۲۷] تفسیر بیضاوى، ج ۲، ص ۲۹۱٫

[۲۸] تفسیر کبیر، ج ۱۹ و ۲۰ و ۲۱، ص ۲۹۶٫

[۲۹] سید قطب، تفسیر فى ظلال القرآن، ج ۵، ص ۳۰۲٫

[۳۰] تفسیر مراغى، ج ۱۳، ص ۳۲٫

[۳۱] المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، ج ۱۳، ص ۴۰٫

[۳۲] محمد بن حسن شیبانى، نهج البیان عن کشف معانى القرآن، ج ۳، ص ۲۲۱٫

[۳۳] عبدالله جوادى، تفسیر موضوعى، ج ۹، ص ۷۱٫

[۳۴] تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۱۵٫

[۳۵] ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، همان.

[۳۶] تفسیر بیضاوى، ج ۲، ص ۲۹۱٫

[۳۷] نمل، آیه ۴۰ و نیز ر.ک: تفسیر نمونه، همان.

[۳۸] تفسیر بیضاوى، همان.

[۳۹] نجم، آیه ۱۳و۱۴٫

[۴۰] نجم، آیه ۸و۹٫

[۴۱] نجم، آیه ۸ـ۹٫

[۴۲] ر.ک: عبد على عروسى حویزى، نورالثقلین، ج ۴، ص ۱۱۶ـ۱۵۲ و المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، ج ۱۳، ص ۱۰ـ۵۷٫

[۴۳] محسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج ۳، ص ۱۷۷٫

[۴۴] بقره، آیه ۱۱۷٫

[۴۵] بقره، آیه ۲۰٫

[۴۶] ر.ک: المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴ـ۳۴٫

[۴۷] محمد محمدى اشتهاردى، سیماى معراج پیامبر(ص) و آن از تفسیر برهان، ج ۲، ص ۴۰۰٫

[۴۸] نساء، آیه ۱۵۸٫

[۴۹] نجم، آیه ۱۳ـ۱۸٫

[۵۰] براى آگاهى بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۴۹۵ـ۵۱۲٫

[۵۱] در این زمینه، ر.ک: المیزان، ج ۱۳، ابتداى سوره اسراء؛ حیوه القلوب،و محمد محمدى اشتهاردى، ج ۲، سیماى معراج پیامبر(ص).

[۵۲] ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۴۳۷ ـ ۴۳۸ و راغب، مفردات، واژه «بهل».

[۵۳] تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۵۷۸ و ۵۷۹٫

منبع :www.maarefquran.com

http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/03/غار.jpg 300 500 حسین تقی زاده حسین تقی زاده2017-07-31 12:08:322018-04-05 10:51:41بعثت حضرت محمد(ص)در قرآن

ویژگى هاى سابقون از منظر قرآن و روایات

برچسب ها: معاد قیامت مسلمانان بهشت سابقون مومنان

قرآن کریم مردم را از نظر عاقبت به سه دسته تقسیم کرده است که مردم سه صنف خواهند بود (یا هستند و خواهند بود): دسته اى که قرآن آنها را ” اصحاب المیمنه ” یا ” اصحاب الیمین ” مى نامد و دسته اى که آنها را ” اصحاب المشئمه ” یا ” اصحاب الشمال ” مى نامد و دسته اى که آنها را ” سابقین ” مى نامد. از این سه دسته، دو دسته اهل سعادتند؛ یعنى سابقین و اصحاب یمین با تفاوتى که میان این دو دسته وجود دارد. قرآن سابقین را ” مقربان ” مى نامد ولى اصحاب یمین را مقربان نمى نامد. شاید بر آنها همان تعبیرى صدق کند که در سوره مطففین آمده است که آنها را ” ابرار ” یعنى نیکان مى نامد (مطففین/۲۲)، اما آن ها را مقربین نمى نامد که تقریبا یعنى باریافتگان، نزدیک شدگان، آنهایى که به مقام الوهیت نزدیکند، خود را نزدیک کرده اند، به مقام قرب رسیده اند. این تعبیرى که در قرآن آمده است به نام ” اصحاب الیمین ” یا ” اصحاب المیمنه ” از یک طرف و ” اصحاب الشمال ” یا ” اصحاب المشئمه ” از طرف دیگر، مسلم یک حقیقتى را بیان مى کند. یعنى صرف نامگذارى نیست. اصحاب یمین یعنى یاران دست راست، یا یاران راست. (خود لغت مفهومش این است). اصحاب شمال یعنى یاران چپ. ولى سابقین مافوق اینها هستند، نه یاران راستند و نه یاران چپ. قرآن تعبیر نکرده که آنها یاران خط مستقیم هستند ولى به هر حال آنها را با کلمه ” سابقین ” ذکر کرده است که بالاتر از ” اصحاب راست ” است.

مردم دو دسته هستند از این نظر که بعضى اساسا خدا پرست هستند و بعضى خداپرست نیستند. آنهایى که خداپرست نیستند قهرا هواپرست و ماده پرست هستند، آنها قهرا جزو اصحاب الشمال اند. خدا پرستها باز دو دسته هستند (گو اینکه یک دسته شان دو دسته مى شود، مى شود سه دسته) بعضى خدا را پرستش مى کنند براى نجات از عذاب یا براى رسیدن به ثواب. البته اینها هم اهل خیر و سعادتند. اگر کسى امر خدا را اطاعت کند براى اینکه خداوند اجرها و پاداشهایى که به او وعده داده است – در همان عالم ملکوت اعلى ذخیره است – به او بدهد، خدا او را به آن اجرها و ثوابها و پاداشها، بهشتها، نعیمها، حورالعین ها، میوه ها که همه اینها حقیقت ادارد و هست مى رساند. حال حقیقت اینها به چه نحو است، ما که نرفته ایم ببینیم، به ما اینها را از روى تمثیلات دنیوى گفته اند حقیقتش را تا انسان نرود درک نمى کند یا آنهایى که رفته اند مى دانند، اهل حقیقت که با مکاشفه و با وحى به دست آورده اند مى دانند. با ما به زبان دنیا گفته شده است، ما هم از روى نمونه هاى دنیا یک چیزى مى فهمیم و الا واقعیت آنها را درست درک نمى کنیم. ولى اینقدر مى دانیم که نعیمهایی، انواعى نعمیهاى روحى و مادى در آنجا وجود دارد. همه کسانى که خدا را از ترس کیفر یا به خاطر ثواب عبادت مى کنند همان اصحاب الیمین اند.

ولى به ما گفته اند مردمى هستند فارغ از هر دو، یعنى مردمى هستند که خدا را پرستش مى کنند نه به خاطر اجر و پاداش و نه از ترس کیفر بلکه به خاطر شایستگى حق براى عبادت، طلب رضاى حق، براى شکرگزارى حق، براى محبت حق، که اگر حق بهشت و جهنمى هم نمى داشت به حال آنها فرق نمى کرد. اینها قهرا از اصحاب الیمین خیلى بالاترند و همان ” سابقون ” هستند. شک ندارد آنها که سابقون هستند از عذاب اهل جهنم ایمن اند. نمى شود گفت شما که براى فرار از جهنم عبادت نکردید پس العیاذ بالله (مستحق) عذاب جهنم هستید، نه، آنها نعیمهاى بهشتى را بیش از دیگران هم دارند. به آنها نمى گویند شما که براى نعیم عبادت نکردید پس نعیمى ندارید. آن که کامل را بخواهد ناقص خود به خود دنبالش هست. آن که ناقص را بخواهد و کامل را نخواهد به ناقص مى رسد، از کامل محروم است ولى آن که کامل را بخواهد (نه اینکه کامل را بخواهد به خاطر ناقص، اگر کامل را بخواهد به خاطر ناقص، همان ناقص را خواسته) ناقص را هم نخواهد، ناقص خود به خود به او مى رسد. مثل خود دنیا و آخرت است مگر خود دنیا و آخرت این جور نیست؟ کسى که فقط و فقط براى لذات دنیا کار مى کند، او از آخرت محروم مى ماند. ولى یک کسى کار را براى خدا انجام مى دهد، دنیایش رسید رسید، نرسید نرسید.

مقیاس کار این است که اگر انسان همتش این باشد که فقط پشم و پشگل بخواهد به همان مى رسد. او قهرا هدفش این است که ببنید چه کسى قطار شتر دارد و شترهایش را کجا مى خواباند که آنجا پشگل زیاد جمع شده، برویم پشگل جمع کنیم. حداکثر این است که پشم شتر کجا پیدا مى شود بریم پشم شتر تهیه کنیم. ولى یک کسى همتش این است که قطار شتر داشته باشد. انسان اگر قطار شتر داشته باشد آن شترها پشم و پشگل هم دارند. این مثل دنیا و آخرت است. اگر انسان آخرت را بخواهد دنیا هست ولى اگر دنیا را بخواهد از آخرت محروم است. این به دنبالش مى آید. هر کامل و ناقصى این جور است. بنابراین سابقین عبادتشان براى نعیمهاى اخروى و براى نجات از عذاب اخروى نیست، قهرا آنها به جایى مى رسند که دیگران نمى رسند ولى آنچه که دیگران مى رسند آنها هم به آنان داده مى شود.

خداوند در سوره واقعه: آیات ۱ تا ۱۴ مى فرماید: «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَهُ * لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَهٌ * خافِضَهٌ رافِعَهٌ * إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا * وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا * فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا * وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَهً * فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ * وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَهِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَهِ * وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ * فِى جَنَّاتِ النَّعِیمِ * ثُلَّهٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ * وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ؛ هنگامى که واقعه عظیم (قیامت) بر پا شود، هیچکس نمى تواند آن را انکار کند. گروهى را پائین مى آورد و گروهى را بالا مى برد. این در هنگامى است که زمین به شدت به لرزه در مى آید. و کوه ها در هم کوبیده مى شود. و به صورت غبار پراکنده در مى آید. و شما به سه گروه تقسیم خواهید شد. نخست” اصحاب میمنه” هستند، چه اصحاب میمنه اى؟ گروه دیگر اصحاب شومند، چه اصحاب شومى؟ و سومین گروه پیشگامان پیشگام! آنها مقربانند. در باغهاى پر نعمت بهشت جاى دارند. گروه کثیرى از امتهاى نخستین هستند و اندکى از امت آخرین!».

مى دانیم” زوج” همیشه به جنس مذکر و مؤنث گفته نمى شود، بلکه به امورى که قرین هم هستند نیز زوج اطلاق مى شود، و از آنجا که اصنافى از مردم در قیامت و حشر و نشر قرین یکدیگرند به آنها ازواج اطلاق شده است. گروه سوم را چنین توصیف مى کند: و پیشگامان پیشگام (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ). آنها مقربانند!(أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ). ” سابقون” کسانى هستند که نه تنها در ایمان پیشگامند، که در اعمال خیر و صفات و اخلاق انسانى نیز پیشقدمند، آنها ” اسوه” و ” قدوه” مردمند، و امام و پیشواى خلقند، و به همین دلیل مقربان درگاه خداوند بزرگند. بنا بر این اگر بعضى از مفسران پیشگام بودن آنها را تنها به سبقت در طاعه اللَّه (اطاعت خدا) یا نمازهاى پنجگانه، یا جهاد، یا هجرت، یا توبه، و امثال آن تفسیر کرده اند، هر کدام گوشه اى از این مفهوم وسیع را مورد توجه قرار داده اند، و گرنه این کلمه اینها و غیر اینها از خیرات و برکات را شامل مى شود، و نیز اگر در روایات اسلامى گاه ” سابقون” به چهار نف ر” هابیل” و ” مؤمن آل فرعون” و ” حبیب نجار” که هر کدام در امت خود پیشگام بودند، و همچنین امیر مؤمنان على بن ابى طالب ع که نخستین مسلمان از مردان بود تفسیر شده، در حقیقت بیان مصداقهاى روشن آن است، و به معنى محدود ساختن مفهوم آیه نیست.

در حدیث دیگرى آمده است که رسول خدا فرمود: «اتدرون من السابقون الى ظل اللَّه یوم القیامه؟»: آیا مى دانید چه کسانى پیشگامان به سوى سایه لطف پروردگار در قیامتند”؟! اصحاب عرض کردند: خدا و رسولش آگاهتر است، فرمود: «الذین اذ اعطوا الحق قبلوه، و اذا سالوه بذلوه، و حکموا للناس کحکمهم لانفسهم»: ” آنها کسانى هستند که وقتى حق به آنها داده شود پذیرا مى گردند، و هنگامى که از حق سؤال شوند آن را در اختیار مى گذارند، و در باره مردم آن گونه حکم مى کنند که در باره خودشان”!. در بعضى از روایات نیز به پیامبران مرسل و غیر مرسل تفسیر شده است.

در حدیثى نیز مى خوانیم که ابن عباس مى گوید: از رسول خدا ص در باره این آیه سؤال کردم، فرمود: جبرئیل به من چنین گفته است: «ذلک على ع و شیعته هم السابقون الى الجنه، المقربون من اللَّه بکرامته لهم»: ” آنها على (ع) و پیروان او هستند که پیشگامان به سوى بهشت و مقربان درگاه خدایند به خاطر احترامى که خدا براى آنها قائل شده است” (همان مدرک صفحه ۲۰۹). ولى اینها نیز در حقیقت بیان مصداقهاى روشنى از مفهوم گسترده فوق است، مفهومى که همه پیشگامان را در هر امت و ملتى شامل مى شود. سپس در یک جمله کوتاه مقام والاى مقربان را روشن ساخته، مى گوید: ” مقربان در باغهاى پر نعمت بهشتند” (فِى جَنَّاتِ النَّعِیمِ). «فِى جَنَّاتِ النَّعِیمِ (جار و مجرور) ممکن است متعلق به” مقربین” باشد، و یا متعلق به محذوفى که ” حال” است براى ” مقربین” و در تقدیر چنین است ” کائنین فى جنات النعیم” و یا خبر بعد از خبر. تعبیر به ” جنات النعیم” انواع نعمتهاى مادى و معنوى بهشت را شامل مى شود. ضمنا این تعبیر مى تواند اشاره به این باشد که باغهاى بهشت تنها کانون نعمت است بر خلاف باغهاى دنیا که گاه وسیله زندگى و زحمت است، همانگونه که حال مقربان در آخرت با حالشان در دنیا متفاوت است، زیرا مقام والایشان در این دنیا توأم با مسئولیتهایى است در حالى که در سراى دیگر تنها مایه نعمت است.

بدیهى است منظور از” قرب” در اینجا” قرب مقامى” است نه” قرب مکانى” چرا که خداوند مکان ندارد و از ما به ما نزدیکتر است. آیه بعد به چگونگى تقسیم نفرات آنها در امم گذشته و این امت اشاره کرده، مى گوید: ” گروه کثیرى از امتهاى نخستینند (ثُلَّهٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ) و گروه اندکى از امت آخرین (وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ). ” ثله” چنان که ” راغب” در ” مفردات” مى گوید در اصل به معنى قطعه مجتمع از پشم است، سپس به معنى جماعت و گروه به کار رفته است. بعضى نیز آن را از ” ثل عرشه” (تختش فرو ریخت و حکومتش قطع شد) گرفته و آن را به معنى” قطعه” مى دانند، و در اینجا به قرینه مقابله با ” قلیل من الآخرین” به معنى قطعه عظیم است. طبق این دو آیه گروه زیادى از مقربان از امتهاى پیشینند، و تنها کمى از آنها از امت محمد ص مى باشند. ممکن است در اینجا این سؤال پیش بیاید که چگونه این مساله با اهمیت فوق العاده امت اسلامى سازگار است، با اینکه خدا آنها را بهترین امت خطاب کرده و فرموده: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ” … (آل عمران ۱۱۰).

پاسخ این سؤال با توجه به دو نکته روشن مى شود: نخست اینکه منظور از مقربان همان سابقون و پیشگامان در ایمانند، مسلم است که در امت اسلامى پیشگامان در پذیرش اسلام در صدر اول گروه اندکى بودند که نخستین آنها از مردان على ع و از زنان خدیجه بود در حالى که کثرت پیامبران پیشین و تعداد امتهاى آنها و وجود پیشگامان در هر امت، سبب مى شود که آنها از نظر تعداد فزونى یابند. دیگر اینکه کثرت عددى دلیل بر کثرت کیفى نیست، و به تعبیر دیگر ممکن است تعداد سابقون این امت کمتر باشند ولى از نظر مقام بسیار برتر، همانگونه که در میان خود پیامبران نیز تفاوت است: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ؛ ما بعضى از رسولان را بر بعض دیگرى برترى دادیم» (بقره- ۲۵۳). ذکر این نکته نیز لازم به نظر مى رسد که ممکن است بعضى از مؤمنان در زمره پیشگامان در ایمان نباشند، اما داراى صفات و ویژگیهاى دیگرى باشند که آنها را همردیف سابقون قرار مى دهد و از نظر پاداش و اجر همردیف آنها هستند، به همین جهت در بعضى از روایات از امام باقر ع چنین نقل شده که فرمود: «نحن السابقون السابقون و نحن الآخرون؛ ما پیشگامان پیشگام، و ما آخرون هستیم» ( تفسیر صافى ذیل آیات مورد بحث).

و در روایتى از امام صادق ع آمده است که به جمعى از پیروان خود خطاب کرد و فرمود: «انتم السابقون الاولون، و السابقون الآخرون، و السابقون فى الدنیا الى ولایتنا، و فى الآخره الى الجنه؛ شما سابقون نخستین و سابقون آخرین هستید، در دنیا پیشگام در ولایت ما بودید و در آخرت پیشگام در بهشتید». این نکته نیز لازم به یادآورى است که بعضى تعبیر به ” اولین” و ” آخرین” را به ” اولین امت اسلام” و ” آخرین امت اسلام” تفسیر کرده اند، طبق این تفسیر همه مقربان از امت اسلامند. اما این تفسیر نه با ظاهر آیات سازگار است، و نه با روایاتى که در ذیل این آیات وارد شده که افرادى از امم پیشین را بالخصوص به عنوان ” سابقون اولین” معرفى کرده است.

و در آیات بعد مى فرماید: «عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَهٍ (واقعه۱۵) مُتَّکِئِینَ عَلَیْها مُتَقابِلِینَ (۱۶) یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ (۱۷) بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ (۱۸) لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ (۱۹) وَ فاکِهَهٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ (۲۰) وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ (۲۱) وَ حُورٌ عِینٌ (۲۲) کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ (۲۳) جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۲۴) لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً (۲۵) إِلاَّ قِیلاً سَلاماً سَلاماً؛ آنها (مقربان) بر تختهایى که صف کشیده و به هم پیوسته است قرار دارند. در حالى که بر آن تکیه کرده و روبروى یکدیگرند. نوجوانانى جاودانى (در شکوه و طراوت) پیوسته گرداگرد آنها مى گردند. با قدحها و کوزه ها و جامهایى از نهرهاى جارى بهشتى (و شراب طهور)! اما شرابى که از آن درد سر نمى گیرند و نه مست مى شوند. و میوه هایى از هر نوع که مایل باشند. و گوشت پرنده از هر نوع که بخواهند. و همسرانى از حور العین دارند. همچون مروارید در صدف پنهان! اینها پاداشى است در برابر اعمالى که انجام مى دادند. در آن باغهاى بهشت نه سخن لغو و بیهوده اى مى شنوند نه سخنان گناه آلود. تنها چیزى که مى شنوند ” سلام” است” سلام”!» (واقعه/۱۵ تا ۲۶).

نعمتهاى بهشتى که در انتظار مقربان است

این آیات انواع نعمتهاى بهشتى را که نصیب گروه سوم یعنى مقربان مى شود بازگو مى کند، نعمتهایى که هر یک از دیگرى دل انگیزتر و روحپرورتر است، نعمتهایى که مى توان آنها را در هفت بخش خلاصه کرد: نخست مى فرماید: ” آنها بر تختهایى که صف کشیده و به هم پیوسته است قرار دارند” (عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَهٍ).” در حالى که تکیه بر آن کرده اند و روبروى یکدیگر قرار گرفته و مجلسى پر از انس و سرور دارند” (مُتَّکِئِینَ عَلَیْها مُتَقابِلِینَ). ” سرر” جمع ” سریر” از ماده ” سرور” به معنى تختهایى است که صاحبان نعمت در مجالس انس و سرور بر آن مى نشینند .” موضون” از ماده ” وضن” (بر وزن وزن!) در اصل به معنى بافتن زره است، سپس به هر منسوجى که تار و پود آن محکم است اطلاق شده، و در اینجا منظور تختهایى است که کاملا در کنار هم قرار گرفته و به هم پیوسته است، یا خود این تختها داراى بافت مخصوصى است از لؤلؤ و یاقوت و مانند آن، چنان که جمعى از مفسران گفته اند. و در هر حال ساختمان این تختها، و طرز قرار گرفتن آنها، و مجلس انسى که بر آنها تشکیل مى شود و سرور و شادمانى در آن موج مى زند، با هیچ بیانى قابل توصیف نیست.

در قرآن مجید کرارا از تختهاى بهشتى و مجالس دسته جمعى بهشتیان توصیفهاى جالبى شده که نشان مى دهد یکى از مهمترین لذات آنها همین جلسات انس و انجمنهاى دوستانه است، اما موضوع سخن آنها و نقل محفلشان چیست؟ کسى به درستى نمى داند، آیا از اسرار آفرینش سخن مى گویند و شگفتیهاى خلقت خداوند؟ یا از اصول معرفت و اسماء و صفات حسناى او؟ و یا حوادثى که در این جهان رخ داده؟ یا از مصائب جانکاهى که از آن راحت و آسوده شدند؟ و یا امور دیگرى که ما در شرائط زندگى این دنیا قادر بر درک آن نیستیم؟ کسى نمى داند. سپس از دومین موهبت آنها سخن گفته، مى فرماید: ” نوجوانانى که همواره در شکوه و طراوت جوانى به سر مى برند گرداگرد آنها مى گردند و در خدمت آنها هستند” تعبیر به ” یطوف” از ماده ” طواف” اشاره به خدمت مداوم آنها است، و تعبیر به ” مخلدون” با اینکه همه اهل بهشت” مخلد” و جاودانى هستند اشاره به جاودانگى نشاط جوانى و طراوت و زیبایى آنها است.

در اینکه این نوجوانان کیانند تفسیرهاى گوناگونى براى آن ذکر کرده اند: بعضى گفته اند آنها فرزندان مردم دنیا هستند که پیش از بلوغ چشم از دنیا بسته، و چون کار نیک و بدى نداشته اند به لطف پروردگار چنین منصبى را یافته اند، البته آنها از این کار خود بیشترین لذت را مى برند که در خدمت مقربان درگاه خدایند. در حدیثى از على (ع) این معنى نقل شده است. ولى در تفسیر دیگرى مى خوانیم: که اینها اطفال مشرکینند که به خاطر بى گناهى داراى چنین مرتبه اى شده اند، چرا که اطفال مؤمنان به پدران و مادران خود ملحق مى شوند. و در تفسیر سومى مى خوانیم که آنها خدمتکارانى هستند بهشتى که خداوند مخصوصا آنان را براى این هدف آفریده است. این نوجوانان زیبا با قدحها و کوزه ها و جامهاى پر از شراب طهور که از نهرهاى جارى بهشتى برداشته شده در اطراف آنها مى گردند و آنان را سیراب مى کنند. اما نه شرابى که عقل و هوش را ببرد و مستى آورد، بلکه هنگامى که بهشتیان آن را مى نوشند نه درد سر مى گیرند و نه مست مى شوند. تنها یک حالت نشئه روحانى توصیف ناپذیر به آنها دست مى دهد که تمام وجودشان را در لذتى بى نظیر فرو مى برد! سپس به چهارمین و پنجمین قسمت از نعمتهاى مادى مقربان در بهشت اشاره کرده، مى گوید: نوجوانان بهشتى هر نوع میوه اى که آنها مایل باشند به آنها تقدیم مى کنند. و گوشت پرندگان از هر نوع که بخواهند.

مقدم داشتن میوه بر گوشت، به خاطر آن است که از نظر تغذیه بهتر و عالیتر است، به علاوه میوه قبل غذا لطف دیگرى دارد. البته از بعضى دیگر از آیات قرآن استفاده مى شود که شاخه هاى درختان بهشتى کاملا در دسترس بهشتیان است، به طورى که به آسانى مى توانند از هر گونه میوه اى شخصا تناول کنند این معنى، در باره غذاهاى دیگر بهشتى نیز مسلما صادق است، ولى شک نیست، که وقتى خدمتکارانى آن چنان غذاهایى این چنین را براى آنها بیاورند لطف و صفاى دیگرى دارد، و به تعبیر دیگر این یک نوع احترام و اکرام بیشتر نسبت به بهشتیان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنها است، حتى در مجالس معمول دنیا نیز بسیار مى شود که با وجود قرار داشتن میوه و غذا در دسترس میهمانان، میزبان شخصا به آنها تعارف مى کند، و این نوعى احترام و محبت محسوب مى شود.

و البته در میان انواع گوشتها، گوشت پرندگان برترى دارد به همین جهت روى آن تکیه شده است. این نکته نیز قابل ذکر است که در مورد میوه تعبیر به “یتخیرون” (انتخاب مى کنند) و در مورد گوشت تعبیر به” یشتهون” (اشتها دارند) شده است. بعضى از مفسران خواسته اند در میان این دو تعبیر، تفاوتى قائل شوند، ولى بیشتر به نظر مى رسد که هر دو ناظر به یک معنى است با دو عبارت متفاوت، منظور این است بهشتیان هر نوع غذایى را بپسندند از سوى خدمتکاران بهشتى در اختیارشان گذاشته مى شود. سپس به ششمین نعمت که همسران پاک و زیبا است اشاره کرده، مى گوید: ” و همسرانى از حور العین دارند.” همچون مروارید در صدف پنهان.” حور جمع ” حوراء” و ” احور”، به کسى مى گویند که سیاهى چشمش کاملا مشکى و سفیدیش کاملا شفاف است. و ” عین” جمع” عیناء” و ” اعین” به معنى درشت چشم است، و از آنجا که بیشترین زیبایى انسان در چشمان او است روى این مساله مخصوصا تکیه شده است.

بعضى نیز گفته اند که” حور” از ماده” حیرت” گرفته شده، یعنى آن چنان زیبا هستند که چشمها از دیدن آنها حیران مى شود. ” مکنون” به معنى پوشیده است، و در اینجا منظور پوشیده بودن در صدف است، زیرا مروارید به هنگامى که در صدف قرار دارد و هیچ دستى به آن نرسیده از همیشه شفافتر و زیباتر است، بعلاوه ممکن است اشاره به این معنى باشد که آنها از چشم دیگران کاملا مستورند، نه دستى به آنها رسیده، و نه چشمى بر آنها افتاده است! بعد از ذکر این شش موهبت جسمانى مى افزاید:” اینها همه پاداشى است در برابر اعمال صالحى که انجام مى دادند. تا تصور نشود این نعمتهاى بیشمار بهشتى بى حساب به کسى داده مى شود، و یا ادعاى ایمان و عمل صالح براى نیل به آنها کافى است، نه، عمل مستمر و خالص لازم است تا این الطاف نصیب انسان شود (توجه داشته باشید که” یَعْمَلُونَ” فعل مضارع است و معنى استمرار را دارد).

هفتمین و آخرین نعمت آنها که جنبه معنوى دارد این است که: ” آنها در باغهاى بهشت نه سخن لغو و بیهوده اى مى شنوند، نه سخنان گناه آلود”. نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد، و نه استهزاء و غیبت، نه کلمات نیش دار، نه تعبیرات گوشخراش، نه سخنان لغو و بیهوده و بى اساس، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زیبایى و متانت و ادب و پاکى است و چه عالى است محیطى که سخنان آلوده در آن نباشد، و اگر درست فکر کنیم بیشترین ناراحتى ما در زندگى این دنیا نیز از همین سخنان لغو و بیهوده و گناه آلود و زخم زبانها و جراحات اللسان است! سپس مى افزاید: ” تنها چیزى که در آنجا مى شنوند سلام است سلام”!. آیا این سلام از ناحیه خداوند است؟ یا از ناحیه فرشتگان؟ یا خود بهشتیان نسبت به یکدیگر؟ و یا همه اینها؟ از همه مناسبتر تفسیر اخیر است چنان که در آیات دیگر قرآن به سلام خداوند و فرشتگان و بهشتیان بر یکدیگر اشاره شده است (یس آیه ۵۸- رعد ۲۴- یونس- ۱۰).

آرى آنها جز سلام چیزى نمى شنوند، سلام و درود خداوند و ملائکه مقربین او، و سلام و درود خودشان به یکدیگر، در آن جلسات پر شور و پر صفا که لبریز از دوستى و محبت است. محیط آنها آکنده از سلام و سلامت است، و همین معنى بر تمام وجود آنها حکومت مى کند، هر چه مى گویند بر همین محور دور مى زند و نتیجه تمام گفتگوها و بحثهاى آنها به سلام و صلح و صفا منتهى مى شود، اصولا بهشت “دار السلام” و خانه سلامت و أمن و امان است چنان که در آیه ۱۲۷ انعام مى خوانیم «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ؛ براى آنها نزد پروردگارشان سراى سلامت است».

منبع:
۱-تفسیر نمونه، ج‏۲۳، ص: ۲۱۷-۱۹۹
۲-آشنایى با قرآن ۶، ص ۱۰۲ و ص ۱۱۶-۱۱۴۱۰۱،
http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2015/05/ویژگی-های-سابقون-از-منظر-قرآن-و-روایات.jpg 300 500 حسین تقی زاده حسین تقی زاده2015-05-19 14:56:232017-08-08 09:20:19ویژگى هاى سابقون از منظر قرآن و روایات

مطالب اخیر

ورود عمر سعد به کربلا

گریه در حال دعا

پیاده رفتن به زیارت اهل بیت

آسیب‌های اعتقادی خانواده منتظر(۲)

ضرورت و مشروعیت رهبرى از دیدگاه امام على(علیه السلام)

شباهت به موسی (علیه السلام)

گریه‌های شبانگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)

امامزاده علي ‏اصغر(ع) – زرآباد

بر کناره های کتاب «الغدیر فی الکتاب والسنّه والأدب»

عوامل پیش بینی کننده ازدواج موفق

تأثیر علم و آگاهى در تربیت‏

صحیفه عسکریّه (نگاهی به دعاهای امام)

ابن تیمیه از نظر اهل سنت

نوشته نشدن نامه رسول گرامی اسلام و گمراهی مسلمانان

اسلام و مسلمانان در سوئد

اخلاق مدنی در اندیشه ملا احمد نراقی (۱)

farsi@al-shia.org

AlShia_Support

آدرس: قم، خیابان شهید فاطمی، مقابل کوچه 21 پلاک 294

تلفن تماس: 37745111-025

فکس : 37742073-025

بایگانی

  • ژوئن 2020
  • می 2020
  • آوریل 2020
  • مارس 2020
  • فوریه 2020
  • ژانویه 2020
  • دسامبر 2019
  • نوامبر 2019
  • اکتبر 2019
  • سپتامبر 2019
  • آگوست 2019
  • جولای 2019
  • ژوئن 2019
  • می 2019
  • آوریل 2019
  • مارس 2019
  • فوریه 2019
  • ژانویه 2019
  • دسامبر 2018
  • نوامبر 2018
  • اکتبر 2018
  • سپتامبر 2018
  • آگوست 2018
  • جولای 2018
  • ژوئن 2018
  • می 2018
  • آوریل 2018
  • مارس 2018
  • فوریه 2018
  • ژانویه 2018
  • دسامبر 2017
  • نوامبر 2017
  • اکتبر 2017
  • سپتامبر 2017
  • آگوست 2017
  • جولای 2017
  • ژوئن 2017
  • می 2017
  • آوریل 2017
  • فوریه 2017
  • ژانویه 2017
  • نوامبر 2016
  • اکتبر 2016
  • سپتامبر 2016
  • آگوست 2016
  • ژوئن 2016
  • می 2016
  • آوریل 2016
  • مارس 2016
  • فوریه 2016
  • ژانویه 2016
  • دسامبر 2015
  • نوامبر 2015
  • اکتبر 2015
  • سپتامبر 2015
  • آگوست 2015
  • جولای 2015
  • ژوئن 2015
  • می 2015
  • آوریل 2015
  • مارس 2015
  • فوریه 2015
  • ژانویه 2015
  • دسامبر 2014
  • نوامبر 2014
  • اکتبر 2014
  • سپتامبر 2014
  • آگوست 2014
  • جولای 2014
  • ژوئن 2014
  • آوریل 2014
© کپی رایت - الشیعه
رفتن به بالا