الشیعه
  • صفحه اصلی
  • پیامبر و اهل بیت علیهم السلام
    • پیامبر اسلام
      • تاریخ و سیره
      • معجزات
      • فضائل اخلاقی
      • اصحاب
      • خطبه ها ،نامه ها ،مناظرات
      • دعا ، نماز ،زیارت
      • پیامبر در آئینه شعر
    • پیرامون اهل بیت
    • فضائل و مناقب
    • تاریخ و سیره
    • معجزات و کرامات
    • دعاهاو نمازها
      • پیرامون دعا
      • موانع و شرائط استجابت دعا
      • دعاها
      • نمازها
    • زیارات اهل بیت
      • پیرامون زیارات
      • زیارتنامه ها
      • کتابشناسی
    • خطبه ها و نامه ها
    • خاندان
    • اصحاب و شاگردان
    • مناظرات
    • اهل بیت در آیینه شعر
    • احادیث موضوعی
  • شیعه شناسی
    • درباره شیعه
      • پیدایش شیعه
      • شیعه در روایات
      • امتیازات شیعه
    • اعتقادات
      • توحید
      • پیامبر شناسی
      • امام شناسی
      • عدل الهی
      • معاد شناسی
    • فروع دین
    • تاریخ و جغرافیای شیعه
      • شیعه در گذر تاریخ
      • دولتها و دولتمردان
      • قیامهای شیعه
      • جغرافیای شیعه
    • اخلاق و عرفان
      • درباره اخلاق
      • فضائل و رذائل
      • عرفان و معنویت
      • رشد معنوی
      • عوامل رشد
    • سؤالات ما
      • مسیحیت
      • وهابیت
      • اهل سنت
      • دیگر مذاهب
    • پاسخ به شبهات
      • اعتقادی
      • تاریخی
      • حدیثی
      • قرآنی
      • فقهی
    • مناسبت های مذهبی
  • خانواده شیعی
    • خانواده
      • نهاد خانواده
      • داستانهای خانواده
      • آسیبها و طلاق
    • ازدواج
      • آیین ازدواج
      • همسرداری
    • تربیت فرزند
      • کلیات
      • کودک
      • نوجوان و جوان
    • سبک زندگی
    • روانشناسی
    • زن و حجاب
    • پدر و مادر
    • کتابشناسی
    • مقالات تخصصی
      • خانواده
      • سبک زندگی
      • روانشناسی
  • فرهنگ و تمدن شیعه
    • شیعه و علوم اسلامی
      • تفسیر و علوم قرآنی
      • علوم حدیث
      • فقه و اصول
      • تاریخ و سیره
      • اخلاق و عرفان
    • میراث علمی فرهنگی شیعه
      • علوم تجربی
      • هنر و معماری
      • مراکز علمی
      • ادبیات
    • شخصیتها
      • عالمان دین
      • دانشمندان
      • مستبصرین(شیعه شدگان)
      • مستشرقین
  • نقد و بررسی ادیان و فرق
    • وهابیت
    • یهودیت
    • مسیحیت
    • الحاد و بی دینی
    • فرقه ضاله بهائیت
    • دیگر مذاهب
  • دیگر زبان ها

بایگانی برچسب برای: مناجات شعبانیه

مکان شما: خانه / مناجات شعبانیه
مناجات شعبانیه

نوشته‌ها

شرح مناجات الخائفین (۳)

برچسب ها: توحید امام صادق (ع) ایمان مناجات شعبانیه شکرگزاری رحمت مکارم اخلاق امام سجاد علیه‌السلام رحمت خدا مومن اولیای خدا سعادت وکمال امیر مومنان (ع) ایات قران روح انسان مسیر تعالی وکمال امام زین العابدین (ع) ادب بندگی نعمت های مادی ومعنوی حضرت ابراهیم (ع) مغفرت پیشوایان معصوم مناجات خائفین توکل برخدا امید به رحمت ترس از خدا رحمت ومغفرت مسیر تعالی وخود سازی ابوحمزه ثمالی مهرورحمت مناجات بامعبود خصلت ورفتار مومن ایمان ومعرفت عارفان ومحبان لیاقت واستحقاق خیر وسعادت شقاء عناء راه ضلالت وگمراهی اهل بصیرت دعا وتضرع شقاوتمندی بندگان یکتا پرستان رافت ورحمت مسیر اطاعت وعبات سیدالساجدین (ع) موحدان وجویندگان تعالی وکمال صفات جلال وجمال تعلقات دنیوی نورانیت روحانیت

توجه به رحمت و مغفرت الاهی؛ تسکین ‏بخش دل مؤمن

توجه به گناهان، خوف و ترس از عذاب الاهی را در انسان برمی انگیزاند، اما از آن‏ روی که امکان جبران رفتار ناپسند و زشت فراهم است و انسان می ‏تواند با توکل بر خداوند و توفیق او و با امید به رحمت بی کران الاهی، به تدارک رفتار ناپسند و ناشایست خود بپردازد و از حرکت و گام نهادن در مسیر شیطان باز ایستد و دام‏ های وسوسه های شیطانی را بگسلد و در مسیر تعالی و کمال قرار گیرد و راه هدایت الاهی را بپیماید، در دعاها و مناجات های پیشوایان معصوم ما در کنار اظهار خوف و پشیمانی، امید به رحمت و بخشش بی نهایت الاهی به صورت برجسته مطرح گردیده است. در این راستا، امام سجاد علیه السلام در طلیعه مناجات خائفین به گونه ای سخن می گویند که حس ترحم مخاطب و شنونده برانگیخته می شود، اما از آن روی که در خداوند تغییر حالات متصور نیست، این گونه سخن گفتن در واقع، باعث دریافت فزون تر رحمت الاهی می گردد.
حضرت در فراز اول مناجات خائفین می فرمایند:
اِلهی اَتَراک بَعدَ الأیمانِ بِک تُعَذِّبنی، اَم بَعدَ حُبّی اِیِّاک تُبَعِّدُنی، اَم مَعَ رَجآئی لِرَحمَتِک وَصَفحِک تَحرِمُنی، اَم مَعَ استِجارَتی بَعَفوِک تُسلِمُنی، حاشا لِوَجهِک الکریمِ اَن تُخَیِّبنی؛ «خدایا، آیا باور کردنی است که مرا پس از آنکه به تو ایمان آورده ام عذاب می کنی؟ یا مرا پس از آنکه تو را دوست داشته‏ام، از خویش دور می ‏سازی؟ یا با آنکه به رحمت و بخشایشت امید دارم، محرومم می ‏سازی؟ یا با آنکه به عفو تو پناه آورده ام، مرا تسلیم عذاب و عقاب می کنی؟ حاشا از ذات بزرگوار و کریم تو که ناامیدم گردانی».
این فراز حاکی از آن است که ترس از عذاب الاهی شدیداً گوینده را متأثر و نگران ساخته و وی درصدد متعادل ساختن ترس خود از عذاب الاهی است. چه اینکه اگر ترس کاملاً بر دل انسان غالب شود و به افراط گراید، باعث یأس از رحمت خدا می شود، پس بایسته است که چون حالات دیگر، انسان حالت ترس را در خود متعادل و کنترل سازد و در کنار ترس از خدا و عذاب او، به رحمت و مغفرت الاهی نیز نظر داشته باشد که در این صورت ترس از خدا همراه با امید به رحمت او، باعث تحرک، پویایی، تصحیح رفتار و گام نهادن در مسیر تعالی و خودسازی می گردد. این شیوه مناجات با خدا و اظهار ترس از عذاب الاهی در کنار چشمداشت به رحمت و مغفرت الاهی در سایر دعاها و مناجات ها نیز مشاهده می شود؛ به عنوان نمونه امام سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی، بهره مندی از مهر و رحمت الاهی در مقام مناجات با او را مایه تسکین دل از خوف خدا می ‏داند و می فرماید: یا مَولایَ بِذِکرِک عاشَ قَلبی، وَ بِمُناجاتِک بَرَّدتُ اَلَم الخَوفِ عَنّی؛(۱) «مولای من، با یاد تو دلم ‏حیات و طراوت ‏یافته و با مناجات تو درد ترس [از عذاب و فراق تو] را تسکین و کاهش دادم».
وقتی ترس در وجود انسان شعله ور می گردد، انسان فطرتاً می کوشد که آن را تسکین بخشد و درنتیجه، سراغ کسی می‏ رود که آن ترس را در درون او ایجاد کرده و می کوشد که با سخنان خود او را بر سر مهر آورد. فرض کنید فرزندی نسبت به پدر خود و یا دوستی نسبت به دوست خود خیانت و یا کوتاهی کرده باشد، وی در مقام عذرخواهی ضمن اعتراف به کوتاهی و تقصیر خود می کوشد با ذکر خوبی ‏هایی که در حق پدر و یا دوستش روا داشته، دل او را به دست آورد و از کدورت و ناراحتی او نسبت به خویش بکاهد. همچنین بنده گنهکار که عذاب و کیفر الاهی را فرا روی خود می ‏بیند، با زبان استرحام و با ذکر کارهای ارزشمند و خداپسندانه خود می کوشد توجه خداوند را به خویش جلب کند و زمینه بهره‏مندی خود از رحمت و مهر الاهی را فراهم آورد. بی ‏تردید با ارزش‏ترین و گران قدرترین ویژگی و رفتار انسان ایمان به خداست که در آیات و روایات فراوان از آن ستایش شده و مؤمن برخوردار از آن را از چنان عظمت و منزلتی برخوردار می‏ سازد که امام صادق علیه السلام می فرمایند: المُؤمِنُ اَعظَمَ حُرمَه مِنَ الکَعبَه؛(۲) «حرمت و ارزش مؤمن فراتر از کعبه است».
آن گاه امام علیه السلام با توجه به ارزشی که سرمایه ایمان در پیشگاه خداوند دارد، در مقام مناجات با معبود خود متذکر ایمان خویش که شریف ‏ترین و عزیزترین خصلت و رفتار مؤمن در پیشگاه خداوند به شمار می آید می گردد و می فرماید چگونه کسی را که‏ به‏ تو ایمان ‏آورده ‏عذاب می کنی؟
یکی از ثمرات ایمان و معرفت به خداوند محبت است و کسی که به ساحت ربوبی معرفت داشت و سراسر وجود خود را تحت مالکیت او یافت و بر این باور بود که همه نعمت های مادی و معنوی مواهب الاهی است، سعی می کند با همه وجود به معبود و مالک هستی عشق ورزد و درنتیجه به خواست محبوب و معشوق خود عمل کند، تا از این طریق محبت و توجه معبود را به خود جلب کند. چه اینکه دوری و بُعد از ساحت قرب معبود، بلای عظیمی است که عارفان و محبان حق را به وحشت افکنده است، بلایی که برای کسی که لذت قرب به حق و محبت او را چشیده از عذاب الاهی و حتی حرمان از بهشت شدیدتر است. از این ‏روی حضرت با توجه به آنکه از تلخی و شکنجه بعد از محبوب خبر دارد می فرماید که خدایا، چگونه کسی را که به تو محبت دارد از خود دور می کنی. خدایا، چگونه مرا که به رحمت و گذشت تو امید بسته ام، محرومم می کنی. از مکارم اخلاق این است که وقتی کسی به دیگری امیدوار گشته، هرچند او لیاقت و استحقاق یاری و مساعدت نداشته باشد، ناامیدش نگرداند. حال چگونه ممکن است خداوند که منبع کرم و بزرگواری است کسانی را که به رحمت و مغفرت او چشم دوخته اند و امید آن دارند که از آنها درگذرد، ناامید سازد، هرچند آنان لیاقت بهره مندی از رحمت الاهی را نداشته باشند.
هرکس با خطر مواجه می گردد و حیوان درنده و یا دشمن او را تهدید می کند، به دنبال پناه گاهی می گردد که او را از خطر بره اند و در پناه آن آرامش و آسایش یابد. شکی نیست که بدترین دشمن انسان که آخرت و عاقبت انسان را خراب می ‏سازد گناهان و شیطان می ‏باشد و برای رهایی از شر این دشمن خطرناک انسان باید به خداوند و دریای عفو او پناه آورد. خداوندی که کریم و بزرگوار است و حتی اگر دشمنش به او پناه آورد و با احساس پشیمانی از او بخواهد که از او درگذرد و از شر شیطان و گناهان و جهنم نجاتش دهد، به او پناه می‏ دهد و مشمول عفو خود می ‏سازد، چگونه ممکن است به دوست خود پناه ندهد و او را از شر خطاها، گناهان و شیطانی که با وسوسه های خود او را از حق باز می ‏دارد حفظ نکند؟

نگرانی اولیای خدا از فرجام و عاقبت خویش

در ادامه مناجات، حضرت حالت و احساس کسی را می نمایاند که در کمال درماندگی و شرمندگی در درگاه خداوند قرار گرفته و نمی ‏داند که عاقبت او به خیر و سعادت می انجامد و یا به شقاوت، بدبختی و حرمان از رحمت الاهی مبتلا می گردد، نظیر مجرمی که برای محاکمه فرا خوانده شده و نمی ‏داند که آیا حکم اعدام او را صادر خواهند کرد و یا حکم آزادی اش را، حضرت می فرمایند:
لَیتَ شِعری، اَلِلشَّقآءِ وَلَدَتنی اُمّی اَم لِلعَنآءِ رَبَّتنی، فَلَیتَها لَم تَلِدنی وَ لَم تُرَبِّنی، وَلَیتَنی عَلِمتُ اَمِن اَهلِ السَّعادَه جَعَلتَنی، وَ بِقُربِک وَ جَوارِک خَصَصتَنی، فَتَقَرَّ بِذلِک عَینی، وَ تَطمَئنَّ لَهُ نَفسی؛ «ای کاش می ‏دانستم که مادرم مرا برای بدبختی زایید یا برای ذلت و رنج تربیتم کرد؟ پس [در این صورت] ای کاش او مرا نمی‏ زایید و پرورشم نمی ‏داد. و ای کاش می ‏دانستم که مرا از اهل سعادت مقرر داشته ای و برای مقام قرب و جوار رحمتت مخصوص گردانیده ای تا چشمم روشن و قلبم آرام و مطمئن گردد».
«شقاء» به معنای بدبختی و حرمان از چیزی است که سبب کمال و لذت است و «عناء» به معنای پستی و زبونی می ‏باشد. جمله «لیت شعری» در مقام حیرت و سرگردانی از پیش ‏آمدی نامعلوم به کار می ‏رود و حاکی از آن است که بنده خود را در خوف و رجا می ‏بیند و در عین حال نگران عاقبت و فرجامی است که اطلاعی از آن ندارد. حضرت در بیان خود، بیش از هرچیز از عاقبت و فرجام خویش اظهار نگرانی می کند. این از آن ‏روست که بر دل متقین و عاشقان خدا، بیش از هرچیز ترس از بدعاقبتی و شقاوت سایه افکنده و این ترس دل آنان را پریشان و مضطرب می گرداند و همیشه در این اندیشه اند که آیا در علم ازلی حق در زمره سعادت ‏پیشگان اند یا در زمره شقاوتمندان. گرچه در ظاهر همه انسان‏ ها طالب سعادت اند و سعادت ‏طلبی امری بدیهی است، اما از یک‏ سو مکاتب فکری برداشت‏ های مختلفی درباره سعادت و ضد آن، یعنی شقاوت دارند و بر این اساس، هرکس به تناسب بینش و جهان ‏بینی خاص خود به دنبال سعادت و گریزان از شقاوت است. از سوی دیگر، بر فرض تشخیص درست سعادت و شقاوت، چون انسان موجودی مختار است، گاهی بر اثر حسن انتخاب راه هدایت را می‏ پوید و به سعادت می ‏رسد و گاهی بر اثر سوء انتخاب، راه ضلالت و گمراهی را پیش می‏ گیرد. از این ‏روی کسانی که اهل بصیرت اند همواره از شقاوت و بدبختی خایف و ترسان اند و با دعا و تضرع از خداوند می‏ خواهند که آنان را از شقاوت دور دارد و برای دست‏ یابی به سعادت ابدی راهنمایی و دلالت فرماید. مؤمن طالب سعادت پیوسته خود را بین خوف و رجا می‏ بیند و به نوعی این دو صفت زمینه و بستر نیل به سعادت را برای او هموار می ‏سازند. عارف بزرگ مرحوم ملکی تبریزی درباره ارتباط خوف و رجا با سعادت می نویسد:
«و کدامین سعادت نزد مؤمن مثل لقای پروردگار و انس با اوست و این جز با تحصیل محبت او حاصل نشود و تحصیل محبت او جز پس از معرفت نصیب انسان نگردد و معرفت جز به دوام فکر به دست نیاید و دوام فکر غالباً جز با ذکر و یاد خدا حاصل نمی شود. ذکر و فکر جز به دور ساختن خویش از مشاغل دنیایی و قطع الفت و دوستی شهوات و خواسته های نفسانی فراهم نشود و این جز به کندن محبت دنیا و خواسته های دنیایی از دل به دست نمی آید و برکندن ریشه های محبت دنیا و شهوات آن جز به صبر در مقابل آنها حاصل نمی شود و صبر هم جز با خوف و رجا تحقق نمی ‏پذیرد».(۳)

ادب گفت و گوی اولیای خدا با معبود خویش

نکته لطیفی که بیانگر رعایت ادب در مقام دعا و مناجات می باشد این است که شقاوتمندی به خود بنده نسبت داده شده، با اینکه می ‏توان شقاوتمندی بنده را به خداوند نیز نسبت داد و این فرجام را ناشی از اراده و مشیت او دانست چنان که سعادتمندی انسان به خداوند انتساب دارد و ناشی از اراده و مشیت اوست. در برخی از آیات قرآن، ضلالت و گمراهی و شقاوتمندی بندگان همانند سعادت آنان به خداوند نسبت داده شده است؛ نظیر آیه:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ‌ ؛ (۴) «و هر آینه بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ پدید آوردیم، [زیرا] دل ‏هایی دارند که به آن [حق را] درنمی ‏یابند و چشم ‏هایی دارند که بدان [حق را] نمی ‏بینند و گوش‏ هایی دارند که به آن [حق را] نمی شنوند. اینان بسان چهارپایان اند، بلکه گمراه‏ ترند؛ آنان همان غافلانند».
همین ادب را حضرت ابراهیم علیه السلام نیز در سخن خود رعایت کرده و با اینکه هم بیماری و هم شفاء از سوی خداست، اما آن حضرت بیماری را به خود نسبت داده و شفاء را به خداوند، و می فرماید: وَ إذَا مَرِضتُ فَهُوَ یَشفِینِ؛ (۵) «و چون بیمار شوم شفایم بخشد».

امید به رحمت بی انتهای الهی

اِلهی، هَل تُسَوِّدُ وُجُوهاً خَرَّت ساجِدهً لِعَظَمَتِک، اَو تُخرِسُ اَلسِنَه نَطَقَت بِالثَّنآءِ عَلَی مَجدِک و جَلالَتِک، اَو تَطبَعُ عَلی قُلُوب انطَوَت عَلی مَحَبَّتِک، اَو تُصِمُّ اَسماعاً تَلَذَّذَت بِسماعِ ذِکرِک فی اِرادَتِک، اَو تَغُلُّ اَکفّاً رَفَعتهَا الآمالُ اِلَیک رَجآءَ رَافَتِک، اَو تُعاقِبُ اَبداناً عَمِلَت بِطاعَتِک حَتّی نَحِلَت فی مُجاهَدَتِک، اَو تُعَذِّبُ اَرجُلاً سَعَت فی عِبادَتِک. اِلهی، لاتُغلِق عَلی مُوَحِّدیک اَبوابَ رَحمَتِک، وَ لا تَحجُب مُشتاقیک عَنِ النَّظَر اِلی جَمیلِ رُؤیَتِک؛ «خدایا، آیا چهره هایی را که در آستان عظمتت به سجده افتاده اند سیاه می گردانی؟ یا زبان‏ هایی را که به ثناگویی بزرگی و جلالتت گویا بوده اند لال می ‏سازی؟ یا بر دل‏ هایی که با عشق و محبت تو درهم پیچیده است مهر تیرگی می نهی؟ یا گوش‏ هایی را که با شنیدن یاد تو در ارادت به تو لذت برده اند کر می ‏سازی؟ یا آن دست هایی را که با آرزو و امیدواری و به امید مهر و رأفت تو به درگاهت بلند شده اند، به زنجیر می کشی؟ یا بدن ‏هایی را که به طاعت تو پرداختند و با تلاش و کوشش در عبادتت لاغر شدند عقاب می کنی؟ یا پاهایی را که در راه بندگی تو سعی کرده اند عذاب می کنی؟ خدایا، درهای رحمتت را بر یکتاپرستان خود مبند، و مشتاقان خود را از نظر به دیدار جمالت محجوب نفرمای».
جملات این فراز که در قالب استفهام انکاری و از درد درون سرچشمه می‏ گیرد، حاکی از امیدواری به رأفت و رحمت الاهی است. امیدی که همواره در دل مؤمن فروزان است و نقص و خُردی عمل آن را کم ‏فروغ نمی ‏سازد. امیرمؤمنان علیه السلام در مناجات شعبانیه می فرماید: اِلهی اِن کانَ صَغُرَ فی جَنبِ ‏طاعَتِک‏ عَمَلی، فَقَد کَبُرَ فی ‏جَنبِ‏ رَجائِک اَمَلی؛(۶) «اگر عمل و کردارم پیش اطاعت و فرمان برداری از تو کوچک و ناچیز است، آرزویم پیش امید به‏ تو بزرگ است».
حضرت در این فراز از مناجات، بر این نکته تأکید دارند که با همه اعضا و جوارح خود در جهت بندگی خداوند می کوشند و هیچ کدام را از اطاعت خدا بی بهره نمی سازند، این از آن‏ روست که بنده مؤمن اعضا و جوارح خود را از نعمت های الاهی می‏داند و بر این باور است که مواهب و نعمت های الاهی را باید در راهی که مرضی اوست به کار گرفت و نباید آنها را در نافرمانی از خدا و انجام کارهای ناپسند به کار بست. چنان که انسان دست خویش را به آتش نزدیک نمی کند چون می ‏داند که می ‏سوزد، مؤمن دست خود را به گناه نمی آلاید چون می ‏داند که گناه آتشی است که روح انسان را می‏ سوزاند و نابود می گرداند. شکرگزاری ادب بندگی است و شکرگزاری از نعمت اعضا و جوارح این است که آنها در مسیر اطاعت و عبادت خدا به کار گرفته شوند و بی‏ تردید اولیای خدا در این مسیر سرآمد مؤمنان و سالکان بودند و نمونه برجسته آنان سیدالساجدین علیه السلام است که همواره بدن خود را برای عبادت و سجده فراوان در پیشگاه خداوند به رنج و سختی می ‏افکندند و می فرمودند:
یا إلَهی لَو بَکیتُ إلَیک حَتَّی تَسقُطَ أشفَارُ عَینَیَّ، وَ انتَحَبتُ حَتَّی یَنقَطِعَ صَوتِی، وَ قُمتُ لَک حَتَّی تَنتَشَّرَ قَدَمَایَ، وَ رَکعتُ لَک حَتَّی یَنخَلِعَ صُلبِی، وَ سَجَدتُ لَک حَتَّی تَتَفَقَّا حَدَقَتایَ، وَ أَکلتُ تُرابَ الأرضِ طُولَ عُمُرِی، وَ شَرِبتُ مَاءَ الرَّمادِ آخِرَ دَهرِی، وَ ذَکرتُک فِی خِلالِ ذَلک حَتَّی یَکلَّ لِسانِی، ثُمَّ لَم أرفَع طَرفِی إلَی آفاقِ السَّماءِ استِحیاءً مِنک ما استَوجَبتُ بِذَلک مَحوَ سَیِّئهٍ واحِدهٍ مِن سَیِّئاتِی؛(۷) «خدایا، اگر در پیشگاه تو چنان بگریم که پلک ‏های چشمانم بیفتد و چنان با صدای بلند بنالم تا صدایم قطع گردد، و آن قدر در مقابلت بایستم تا پاهایم ورم کند، و آن قدر برایت رکوع کنم تا استخوان پشتم از جا کنده شود، و آن قدر برایت سجده کنم که چشمانم از حدقه درآید و تمام عمرم را جز خاک چیزی نخورم و جز آب خاکستر چیزی نیاشامم و در طول این مدت آن قدر تو را ذکر گویم تا زبانم از گفتن باز ایستد و از حیا و شرمساری از تو به آسمان نگاه نکنم، مستوجب محو و بخشایش گناهی از گناهانم نمی گردم!»
حضرت همچنین از گشوده بودن درهای رحمت خدا به روی موحدان و جویندگان رحمت واسعه الاهی سخن می گویند و بدین طریق امید به رحمت و مهر الاهی را در دل بندگان خدا زنده می‏ دارند. چه اینکه این باور باعث نشاط و سرزندگی انسان و تحرک او می گردد و امکان جبران کوتاهی ‏ها و تلاش برای رسیدن به تعالی و کمال را برای او فراهم می آورد. وقتی انسان جویای سعادت و کمال، بر این باور بود که همواره درهای رحمت الاهی که تسهیل ‏کننده کمال و سعادت انسان اند به روی او گشوده است، می کوشد با کنار نهادن موانع و عوامل بازدارنده و توبه از گناهان که سد راه کمال و سعادت هستند، مسیر دست ‏یابی به سعادت و کمال را هموار سازد.
اصمعی نقل می کند که شبی به طواف بر گرد خانه خدا می ‏پرداختم که جوانی نیکو چهره و باریک ‏اندام (امام زین‏ العابدین علیه السلام) را دیدم که به پرده کعبه چنگ زده و می گویند:
نامَتِ العُیونُ وَ عَلَتِ النُّجومُ وَ أنتَ المَلِک الحَیُّ القَیُّومُ غَلَّقَتِ المُلُوک أبوابَهَا وَ أقامَت عَلَیهَا حُرّاسَهَا و بَابُک مَفتوحٌ لِلسَّائِلِینَ جِئتُک لِتَنظُرَ إلیَّ بِرَحمَتِکَ یَا أرحَمَ الرَّاحِمین؛(۸)«(ای آقا و مولای من،) دیدگان به خواب رفته اند و ستارگان برآمده اند، و تو پادشاه زنده و پایدار هستی، سلاطین و ملوک درهای کاخ‏ های خود را بستند و نگهبانان را به حراست و نگهبانی از آن گماردند، ولی باب تو برای درخواست ‏کنندگان گشوده است. من به در خانه تو آمده ام تا از روی رحمت نظری به من بیفکنی، ای مهربان ترین مهربانان».
امام زین ‏العابدین علیه السلام همچنین در فراز پیشین، از خداوند مشاهده جمالش را درخواست می کند و در بیان خود واژه «مشتاقیک» را به کار می ‏برند؛یعنی کسانی که اشتیاق وصال به معشوق را دارند و این شوق آنان را در فراق حق ‏تعالی بی ‏قرار ساخته و به ابراز سوز و گداز درون واداشته است. شکی نیست که منظور از «رؤیت» و مشاهده خداوند، مشاهده حسی نیست و خداوند جسمانی و مادی نیست تا بشود با چشم سر او را مشاهده کرد. از این ‏روی، در شرح آیات وُجوهٌ یَومَئِذٍ نَّاضِرهٌ * إلَی رَبِّها نَاظِرَهٌ؛ (۹) «آن روز چهره هایی تازه و خرم است و به پروردگار خود می نگرند». انس بن مالک از پیامبر اکرم صلی الله ‏علیه و‏ آله روایت می کند که فرمودند: یَنظُرونَ إلی رَبِّهم بِلا کَیُفَیِّه وَ لا حَدٍّ محدودٍ وَ لا صِفَهٍ مَعلومَهٍ؛(۱۰) «آنها به پروردگارشان می نگرند بدون آنکه پروردگارشان کیفیت و حد و حدود و صفت مشخصی داشته باشد».
پس منظور مشاهده پروردگار با چشم دل و شهود و معرفت حضوری به صفات جلال و جمال اوست و این معرفت و شهود وقتی حاصل می شود که حجاب‏ های مادی و تعلقات دنیوی برطرف گردد و صفای کامل و نورانیت و روحانیت خالص برای روح حاصل گردد. در ارتباط با این رویت معنوی از امام صادق علیه السلام روایت شده که شخصی خدمت امیرمؤمنان علیه السلام رسید و گفت:
یَا أَمیرَالمؤمنینَ، هَل رَأیتَ رَبَّک حِینَ عَبدَتَهُ؟ قالَ: فَقالَ: وَیلَک ما کنتُ أعبَدُ رَبّاً لَم أرَهُ. قالَ: وَیلَک لا تُدرِکهُ العُیونُ فِی مُشاهَدَهِ الأبصارِ، وَلَکن رَأَتهُ القُلُوبُ بِحقائِقِ الإیمان؛(۱۱)«ای امیرمؤمنان، آیا پروردگارت را هنگام عبادت دیده ای؟ فرمود: وای بر تو، من خدایی را که ندیده ام نمی پرستم. عرض کرد: چگونه او را دیده ای؟ فرمود: وای بر تو، دیدگان به هنگام نظر افکندن او را درک نکنند، ولی دل ‏ها با حقایق ایمان او را دیده اند».
حضرت در پایان این مناجات می فرمایند:
اِلهی نَفسٌ اَعزَزتَها بِتَوحیدِک کیفَ تُذلُّها بِمَهانَه هِجرانِک، وَ ضمیرٌ انعَقَدَ عَلی مَوَدَّتِک، کیفَ تُحرقُهُ بِحَرارَه نیرانِک. اِلهی، اَجِرنی مِن اَلیمِ غَضَبِک وَ عَظیمِ سَخَطِک، یا حَنَّانُ یا مَنَّانُ، یا رَحیمُ یا رَحمنُ، یا جَبارُ یا قَهَّارُ، یا غَفَّار یا سَتَّارُ، نَجِّنی بِرَحمَتِک مَن عَذابِ النَّار وَفَضیحَهِ العارِ، اِذَا امتازَ الأخیارُ مِنَ الأشرارِ، وَ حالَتِ الأحوالُ وَهالَتِ الأهوالُ، وَ قَرُبَ المُحسِنونَ وَ بَعُدَ المُسیئُونَ، وَ وُفّیَت کلُّ نَفسٍ ما کسَبَت وَ هُم لا یُظلَمُون؛ «خدایا، چگونه کسی را که به توحید خود عزیز و آبرومند ساختی به پستی دوری از خود خوار می گردانی؟ و چگونه دلی را که در کمند عشق و محبت خود بربستی در آتش قهرت می ‏سوزانی؟ خدایا، مرا از غضب دردناک و عظمت خشم و سخطت پناه ده، ای پر محبت و رأفت، ای احسان کننده به بندگان، ای بخشنده، ای مهربان، ای جبران کننده کمبودها، ای قهرکننده، ای آمرزنده گناهان، ای پرده ‏پوش عیب‏ ها، به پاس رحمت بی انتهایت مرا از عذاب آتش نجات ‏بخش، و از رسوایی و ننگ محفوظ بدار، در روزی که نیکان از بدان جدا می شوند و حالت ها دگرگون می گردند و ترس‏ ها آشکار می‏ گردند و نیکوکاران به قرب تو نایل می گردند و بدکاران از آن دور می شوند و هرکس به آنچه به دست آورده است می ‏رسد و به هیچ ‏کسی ستمی نخواهد شد».

پی نوشت ها :

۱٫ مفاتیح‏ الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
۲٫ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۸، باب ۱۵، ص ۱۶، ح ۲۰٫
۳٫ میرزا جواد ملکی تبریزی، اسرار الصلوه، ص ۱۹۹٫
۴٫ اعراف(۷)، ۱۷۹٫
۵٫ شعراء(۲۶)، ۸۰٫
۶٫ مفاتیح الجنان.
۷٫ صحیفه سجادیه، دعای شانزدهم.
۸٫ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۶، باب ۵، ص ۸۰، ح ۷۵٫
۹٫ قیامت(۷۵)، ۲۲-۲۳٫
۱۰٫ محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج ۲۰، ص ۱۱۷٫
۱۱٫ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۹۸، ح ۶٫

منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (۱۳۹۰)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول

http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/04/شرح-مناجات-الخائفین1.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-03-03 12:51:502018-03-03 12:51:50شرح مناجات الخائفین (۳)

جایگاه درود بر پیامبر و خاندان وى در مناجات شعبانیه

برچسب ها: تقرب به خدا عترت حضرت علی رحمت الهی مناجات شعبانیه فرهنگ جهاد پیامبروخاندان شیعه وسنی حضرت امیر مومنان دعای مستجاب مناجات ودعا ریسمان الهی اهل بیت

نوشتارى که در پیش روى داریم به بررسى موقعیت و جایگاه درود و صلوات بر پیامبر اعظم ـ صلى الله علیه و آله ـ و أهل بیت گرامى وى مى ‏پردازد که در تمام نمازها، دعاها، و مناجات‏هاى وارده در احادیث از زاویه خاصى قابل توجه بوده تا بدان جا مورد اهتمام قرار گرفته است که به عنوان نمونه در نگاه شافعى ـ یکى از پیشوایان أهل سنت در قالب بیتى پر معنا و رسا بدین سان سروده شده است:

کفا کُم عظیم القَدر أنکُّم         مَنْ لَمْ یُصَلّ علیکم لاصلوه له

در عظمت شأن و منزلت شما همین اندازه بس که هر شخصى که در نماز خود بر شما درود نفرستد، نمازش در درگاه حق تعالى مورد قبول نمى ‏باشد. مى‏ دانیم که از دیدگاه تمامى فقهاى شیعه و سنى، فرستادن درود بر پیامبر و اهل بیت وى، یکى از اجزاى نماز و به عنوان جزیى از تشهد محسوب شده به گونه‏اى که اگر نماز گزار آن را عمدا ترک کند، نمازش باطل مى ‏شود.

ما در این مجال از بین تمام دعاها و مناجات‏ها، مناجات شعبانیه را به دلیل خصوصیتى که در لحن آن موجود است، انتخاب کردیم.

مناجات شعبانیه که از سلسله مناجات‏هاى خاص حضرت امیر و فرزندان والا مقام وى ـ علیهم السلام ـ است که از نورانیت و جلالت در خور توجهى برخوردار بوده، همواره زمزمه لبان عارفان سالک، جویندگان معرفت، و علماى عامل بوده و مى ‏باشد.

بخش‏هاى بلند و پرمحتواى آن از چنان مغز و مفهومى برخوردار است که انصافا حاکى از قطعیت سند آن و اتصال حتمى آن به معصومان ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ است و به راحتى مى‏ تواند ما را به این نتیجه رهنمون سازد که چنین عبارات رسایى جز از شخصیتى که به وحى و غیب اتصال دارد، و از فصاحت و بلاغت حقیقى برخوردار است، نمى ‏تواند صادر شده باشد.

در مناجات شعبانیه، اولین نکته‏ اى که به صورت ناخودآگاه هر انسان دقیقى را به خود وا مى‏ دارد، آغاز و پایان سخن با ذکر صلوات بر پیامبر اعظم و خاندان شریف وى است . این مطلب نمى‏ تواند فاقد مفهوم و مقصود براى گوینده‏اى که تمام کلمات او با حکمت در آمیخته است، باشد. از این رو، اولین پرسشى که در آغاز مناجات مورد نظر، رخ مى‏ نمایاند این است که چرا پیشوایان معصوم ما ـ علیهم السلام ـ در آغاز گفت و گو با محبوب واقعى خویش به بیان صلوات پرداخته و در انتهاى کلمات گهربار خود نیز از این ذکر اعظم یاد کرده و بهره مى ‏جویند؟

براى رسیدن به پاسخى قابل قبول و منطقى، جا دارد به نکته ‏هاى زیر توجه کرد:

الف. در آداب مناجات و دعا آمده است که خواسته خود از پروردگار عالم را با دعایى همراه کنید که در درگاه او به طور یقین، مستجاب مى‏ باشد و آن دعاى مستجاب چیزى جز تقاضاى درود بر پیامبر و آل ـ صلوات الله علیهم ـ وى نیست که اگر پیش از دعا کردن و پس از آن به زبان جارى شود و در حقیقت، دعاى آدمى با دو صلوات، یکى در قبل و دیگرى پس از آن احاطه شود، احتمال اجابت آن در صورتى که مضمونش به صلاح دعا کننده باشد، بسیار زیاد است.

ب. فرستادن درود بر پیامبر اعظم ـ صلى ‏اللّه‏ علیه ‏وآله ـ، پیوسته و تا بى نهایت، مورد تأکید قرآن قرار گرفته است. این پدیده تا بدان جا از دیدگاه قرآن، در خور اهمیت است که به صراحت مى‏ گوید:

«انَّ الله و ملائکته یُصلّون على النبى یا أیُّها الذین آمنوا صَّلوا علیه و سلموا تسلیما»

«خداوند و فرشتگان او بر پیامبر ـ صلى‏ اللّه‏ علیه و آله ـ درود مى ‏فرستند. اى مؤمنان ! شما نیز همواره بر او درود فرستاده و در برابرش تسلیم باشید.»

امر کردن قرآن به فرستادن درود بر پیامبر ـ صلى اللّه‏ علیه و آله ـ به منزله گذاردن تکلیف مهم بر همه مسلمانان است.

ج. از آن جا که دعاى هر انسانى در حق خویش، با احتمال عدم اجابت، مقرون است و از این حیث در توده‏اى از ابهام و جهل قرار دارد، فرستادن درود بر پیامبر اعظم ـ صلى‏ اللّه‏ علیه و آله ـ و اهل بیت گران قدر وى، ـ صلوات الله علیه  ـ مى‏ تواند براى ما زمینه لطف و فیض از سوى آن بندگان صالح و مستجاب الدعوه پروردگار را فراهم سازد؛ زیرا ما بر این مطلب، واقف هستیم که پیامبر و خاندان پاک او، خانواده کرم، معدن لطف و عطوفت و واسطه نزول فیض بر ما هستند و اصولا قابل قبول نیست که ما از یک سو پیوسته براى آنان طلب درود و رحمت کنیم، و از سوى دیگر، توجه و عنایت متقابل آنان به طرف ما جلب نشود به تعبیر دیگر، هم استعداد و قابلیت قابل، تام و تمام است هم افاضه و فاعلیت فاعل، بدین معنا که از یک طرف قابلیت پیامبر و اهل بیت ـ علیه ‏السلام ـ وى براى دریافت رحمت، نامحدود و بى منتها بوده و هیچ گونه کم‏و کاستى در وجود پرظرفیت آنان براى اجابت دعاى ما (در قالب صلوات) درباره ایشان وجود ندارد و از طرف دیگر، افاضه و فاعلیت پروردگار نیز بدون قید و شرط و نامحدود است. از این روى، دعا کردن در قالب فرستادن صلوات، به صورت قطعى براى ما زمینه ساز جلب رحمت الهى به شمار آمده و هیچ گونه ابهام و سردرگمى در راستاى اجابت آن وجود ندارد.

بى گمان ظرف وجودى خاندان عترت، از رحمت الهى سرریز بوده و آنان نیازى به تقاضاى درود و رحمت، از سوى ما ندارند، آن چه از این راستا عاید و نصیب ما مى ‏شود انعکاس توجه ما در قالب فرستادن صلوات به خود ماست، همانند ندایى که در کوهستان بر دامنه بلند کوهپایه، عرضه شود و پس از چند لحظه، انعکاس همان ندا به سوى شخص ندا دهنده باز گردد. براى تأیید ادعاى بالا، در بخش هایى از دعاها به جمله هایى بر مى ‏خوریم که به خوبى ما را به این مطلب رهنمون مى ‏گردانند. به عنوان نمونه، در دعایى آمده است:

«اللهم صل على محمد و آل محمد صلوهً تغفر بها ذُنوبَنا و تصلح بها عیوبنا.»

«پروردگارا! درود خود را بر محمد و آل او بفرست، درودى که به واسطه آن گناهان ما آمرزیده شود و زشتى هاى ما را بپوشانى.»

د. هر انسانى به طور طبیعى براى نزدیک شدن به یک شخصیت بزرگ و کسى که داراى مقام بلندى در جامعه است، از راه وساطت دیگران و استفاده از محبوبیت دیگران در نزد آن شخصیت مورد نظر بهره جوید، این مطلب به صورت فطرى در درون ذهن‏ هاى تمام انسان ها، نهادینه شده و اختصاص به گروه یا فرقه خاصى ندارد. به عنوان مثال، اگر کسى بخواهد با مقام بلند پایه یک کشور ملاقات کند و خود را به او نزدیک کند، در طول زمان از کسانى که در نزد او شناخته شده هستند و آن مقام بلند پایه با آنان، آشنایى لازم را دارد، بهره جسته و به وسیله اعتبار آنان خود را گام به گام به شخص مورد نظر نزدیک مى ‏کند، یا مثلا اگر شخص تصمیم دارد وارد یک وزارت خانه یا مجموعه بسته و حفاظت شده‏اى شده و مى‏ داند که به او به هیچ وجه اجازه ورود بدان جا را نخواهند داد، از راه استفاده از آشنایى با مدیر آن مجموعه یا در پناه کسى که در آن مجموعه داراى قدرت و اعتبار باشد به راحتى مى ‏تواند به مقصود خویش دست یابد. درباره خاصیت بهره جویى از صلوات در مناجات شعبانیه و دعاهاى دیگر نیز مى ‏توان به این فرآیند دست یازید که ما در واقع با استفاده از ذکر صلوات و واسطه قرار دادن چهره‏ هاى محبوبى که در درگاه الهى داراى اعتبارات بسیار چشمگیر هستند، از آبرو و اعتبار معصومان ـ علیهم السلام ـ بهره جسته و بدین وسیله خود را به خداوند متعال نزدیک مى‏ کنیم.

بى گمان هر انسان غیر معصومى از رابطه نامطلوب خود با خداى خود و از گناهانى که موجب پدید آمدن این رابطه گردیده‏ اند. کاملاً آگاه است و از همین روست که به خودى خود جرأت نزدیک شدن به ذات اقدس پروردگار را نمى ‏دهد، اما وقتى از وسیله قرب استفاده مى‏ کند، این جرأت را به خوبى در درون خویش احساس مى‏ کند. قرآن کریم نیز ما را بر این حقیقت ترغیب کرده و به ما مى ‏فهماند که براى نزدیک شدن به خداوند از «وسیله» استفاده کنید. به این آیه توجه کنید:

«… و ابتغوا الیه الوسیله…»

«براى تقرب به خدا وسیله‏اى را انتخاب کنید.»

بى‏ گمان وسیله ‏اى که در این آیه بدان توصیه کرده همان پیامبر اعظم و اهل بیت گرامى او ـ علیه‏ السلام ـ هستند که با استفاده از احادیث شیعه و سنى، به خوبى مى‏ توان به این مقصود دست یافت.

به عنوان نمونه، به پاره‏اى از این احادیث توجه کنید:

۱ ـ امام على ـ علیه‏السلام ـ فرمودند:

«الائمه من ولدى أطاعهم فقد اطاع الله و من عصاهم فقد عصى الله، هم العروه الوثقى و هم الوسیله الى الله.»

«تمام ائمه معصومان از فرزندان من هستند، کسى که آنان را اطاعت کند در حقیقت، خداوند را اطاعت کرده است و کسى که از فرمان آنان سرپیچى کند در حقیقت، از فرمان خداوند سرپیچى کرده است. آنان ریسمان محکم الهى هستند و آنان “وسیله” به سوى خداوند به شمار مى ‏آیند.»

۲ ـ پیامبر اکرم ـ صلى‏ اللّه‏ علیه ‏وآله ـ فرمودند:

«… اول ما خلق الله نورى… و نحن الوسیله الى الله و الوصله الى رضوان الله.»

«اولین مخلوق خداوند نور من بود… و ما وسیله به سوى خداوند و راه اتصال به رضوان الهى هستیم.»

۳ ـ پیامبر اکرم ـ صلى ‏اللّه ‏علیه ‏و آله ـ فرمودند:

« و هم الوسیله الى الله… »

«معصومان وسیله به سوى خداوند هستند.»

لازم به ذکر است که کلمه «وسیله» که به معناى تقرب جستن یا چیزى که موجب تقرب مى‏ شود،است. داراى مفهوم وسیعى بوده و شامل هر چیزى که انسان را به خداى متعال، نزدیک گردانده، مى ‏شود. اما احادیث بالا و موارد دیگر که در این جا از بیان آنها خوددارى مى‏ کنیم ـ این واژه را به معصومان ـ علیه السلام ـ تفسیر مى‏ کنند. چنان که این گونه برداشت در عبارات برخى از پیشوایان اهل سنت همانند شافعى نیز انعکاس یافته است، ابن حجر درباره شافعى نقل مى ‏کند که او چهره‏اى بود که به أهل بیت پیامبر اعظم ـ صلى‏ اللّه ‏علیه ‏وآله ـ توسل جسته و مى ‏گفت:

آل النبى ذریعتى و هم الوسیلتى

ارجوبهم أعطى غدا ،بید الیمین صحیفتى

خاندان پیامبر وسیله من هستند، آنان وسیله قرب من به خدا مى باشند. امیدوارم به وسیله آنان در روز قیامت، نامه اعمال من به دست راستم داده شود.

منبع : محمدرضا ایزدپور  ؛فرهنگ جهاد ، بهار و تابستان ۱۳۸۵، شماره ۴۳ و ۴۴

http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/04/جایگاه-درورد-بر-پیامبر-و-خاندان-وی-در-مناجات-شعبانیه.jpg 300 500 حسین تقی زاده حسین تقی زاده2018-02-28 15:12:302018-02-28 15:12:30جایگاه درود بر پیامبر و خاندان وى در مناجات شعبانیه

شرح مناجات الشاکین (۴)

برچسب ها: حقیقت سعادت احساسات امام باقر (ع) ایمان رسول خدا (ص) امام سجاد (ع) غفلت مناجات شعبانیه قران نفس امّاره مناجات شاکین امیر مومنان (ع) هوای نفس قلب بیمار هدایت فطری قلب در قران روح ونفس انسانی ادراکات عواطف واحساسات قلب سلیم قاسیه ناپاک بیمار مهرخورده قساوت قلب درک حقایق زیغ انحراف دل راه صحیح صفا ونورانیت خدای متعال دگرگونی قلب زنگارزدگی قلب وسوسه های شیطانی رین طبع ختم هدایت وکمال ایات قران تجاوز ستم کاری حالات فطری حالت رقت ونرمی انسان های پاک حالت ترس وخوف حیا وخجلت سختی دل افات اجتماعی واخلاقی تعبیر قران احکام طهارت احکام دین خشکی چشم حرص وطمع زیاد مناجات وعبادت خدا اعتقاد راسخ ایمان به دستورات

ویژگی های قلب بیمار در سخن امام سجاد علیه السلام

در ادامه مناجات شکایت کنندگان، امام سجاد علیه السلام از قلب معیوبی که از هدایت فطری تهی گشته و دچار قساوت گردیده است شکایت می کنند و می‏ فرمایند: اِلاهی اِلَیک اَشکو قَلباً قاسِیاً مَعَ الوَسواسِ مُتَقَلِّباً، وَ بِالرَّینِ و الطَّبعِ مُتَلَبِّساً؛ «خدایا، به تو شکایت می کنم از دلی سخت که با وسوسه دگرگون گردیده و با زنگار ظلمت و تاریکی و مُهر بی توفیقی در پیچیده شده است».
منظور از قلب در قرآن و روایات و از جمله در این مناجات و نیز در ادبیات عمومی و اخلاق عضو صنوبری شکل درون سینه که در دانش پزشکی قلب نامیده می شود نیست، بلکه منظور از آن همان روح و نفس انسانی است از آن نظر که دارای ادراکات، عواطف و احساسات می باشد. قرآن قلب سالم و قلبی را که از مدار فطرت خارج نگشته و در مقابل حق انعطاف پذیر است، قلب سلیم می نامد و در مقابل برخی از قلب ‏ها را «قاسیه»، «ناپاک»، «بیمار» و «مهرخورده»می خواند و نیز برخی قلب ها را به «زنگار گرفته» توصیف می کند.

۱٫ قساوت قلب

«قساوت» به معنای سختی و نفوذ ناپذیری است و از این رو سنگ های خشن و سخت را «قاسی» می نامند و بر این اساس، به دل های خالی از محبت، مهر و احساسات پاک و نیز تهی از ادراکات سالم که در برابر نور حق و هدایت انعطاف ‏ناپذیرند و نرم و تسلیم نمی گردند و نور هدایت در آنها نفوذ نمی کند، «قلب های قاسیه» یا قساوتمند گفته می شود و در فارسی از آنها به «سنگ ‏دل» تعبیر می گردد.
یکی از عوامل قساوت قلب جهل و غفلت است و از این رو، قرآن مردم را به سیر در آفاق و مطالعه تاریخ و عبرت از امت های پیشین فرا می خواند تا بدین وسیله زمینه تعقل و درک بهتر در آنها فراهم آید. قرآن می فرماید: أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا…؛ (۱)«آیا در زمین به گردش و تماشا نرفتند تا دل هایی داشته باشند که با آن [به هشیاری پند را] دریابند یا گوش هایی که با آن [اندرز را] بشنوند؟
در آیه دیگر، خداوند درباره کسانی که دل دارند اما به تفقه و تعقل نمی پردازند و قلب و دل را از کارکرد اصلی ‏اش که تعقل و تفکر و دریافت معارف اصیل و حقایق است محروم می سازند می فرماید:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ‌ ؛(۲) «و هر آینه بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ بیافریدیم [سرانجامشان به دوزخ می رسد، زیرا]دل هایی دارند که به آن [حق را] درنمی ‏یابند و چشم هایی دارند که به آن [حق را]نمی بینند و گوش هایی دارند که به آن [حق را] نمی شنوند. اینان بسان چارپایان ‏اند، بلکه گمراه‏ ترند؛ آنان همان غافلانند».
همچنین خداوند درباره دل های بیمار و آفت ‏زده می فرماید:
۱. فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ‌؛(۳) «در دل هاشان بیماری [شک و نفاق]هست، پس خدا بیماری آنان را بیفزود و به سزای آنکه دروغ می گفتند عذابی دردناک دارند».
۲٫ وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ‌؛(۴) «و [یاد کنید]آن گاه که موسی به قوم خود گفت: ای قوم، چرا مرا می ‏آزارید و حال آنکه می دانید که من فرستاده خدا به سوی شمایم؟ پس چون [از حق] بگشتند و کج روی کردند خدا هم دل هاشان را بگردانید و کج ساخت و خدا مردم بدکار نافرمان را راه ننماید.
چنان‏ که در دو آیه مذکور آمده، گاهی بر انحراف دل از فطرت و حق «مرض» و گاهی «زیغ» اطلاق می گردد و وقتی زیغ و انحراف دل، شدت یافت انسان از درک حقایق و تشخیص راه صحیح و منطق درست محروم می گردد و وقتی کسی به این مرحله از انحراف رسید، گفته می شود که دلش مرده است؛ چه اینکه در این حالت خواص و آثار مطلوب خویش را از دست داده است.
بایسته گفتن است که دل انسان در آغاز از صفا و نورانیت و فطرت پاکی برخوردار است و از انجام گناه متأثر و پشیمان می شود. ولی اگر گناه ادامه یابد انسان به مرحله ای از انحطاط می رسد که نه تنها از خطاکاری و انجام گناه نادم و پشیمان نمی گردد بلکه راضی و خشنود نیز می گردد. امام باقر علیه السلام در این ‏باره فرمودند:
مَا مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ إلاّ وَفِی قَلبِهِ نُکتَهٌ بَیضاءُ فَإن أذنَب وَثَنَّی خَرَجَ مِن تِلک النُّکتَه سَوادٌ، فَإن تَمادَی فِی الذُّنوبِ اتَّسعَ ذلِک السَّوادُ حَتّی یُغطِّیَ البَیاضَ، فَإذا غَطَّی البَیاضَ لَم یَرجِع صَاحِبُهُ إلَی خَیرٍ أبداً، و هُوَ قَولُ اللهِ:(۵) “کَلاّ بَل رَانَ عَلَی قُلوبِهِم مّا کانُوا یَکسِبونَ؛(۶) «در قلب هر بنده مؤمن یک نقطه سفید وجود دارد، پس اگر مرتکب گناه شد و آن را تکرار کرد، یک نقطه سیاه در آن پیدا خواهد شد. اگر همچنان به گناه خویش ادامه داد، نقطه سیاه به تدریج توسعه می ‏یابد به حدی که سفیدی قلب را به کلی می پوشاند؛ در این صورت چنین قلبی هیچ ‏گاه به سوی خوبی بر نمی گردد و این است منظور خدای متعال که در قرآن فرمود: “بلکه کردارشان تمام قلبشان را پوشانده و تیره کرده است”.

۲٫ دگرگونی قلب با وسوسه شیطان

از نظر قرآن انسان موجودی است که همواره در حال تغییر و تحول است و شاید قلب را به جهت دگرگونی و زیر و رو شدنش قلب می نامند و هوای نفس و وسوسه های شیطانی دو عامل اساسی برای این انقلاب و تغییر و تحول قلب می باشند. وسوسه ها، القائات شیطانی و شبهه ‏هایی که به ذهن راه می ‏یابند، باعث زوال اطمینان و اعتقاد راسخ در قلب و تزلزل و شک و نااستواری دل می گردند. در این صورت دل به چیزی ایمان نمی ‏آورد و در حال شک و تردید و عدم اعتقاد باقی می‏ ماند

۳٫ زنگارزدگی قلب

از جمله حالات قلب که حضرت بدان اشاره دارند و بر اثر گناه به وجود می ‏آید، حالت «رَین» و زنگارگرفتگی قلب است. «رین» در اصل به معنای زنگاری است که روی آینه، فلزات و اشیای قیمتی می نشیند و به تعبیر بعضی، قشر قرمز رنگی است که بر اثر رطوبت هوا روی آهن و مانند آن ظاهر می شود و در فارسی به آن «زنگ» یا «زنگار» می گویند. یکی از خواص فلز این است که صیقلی باشد و وقتی زنگار بر روی آن بنشیند حالت طبیعی و صیقلی خود را از دست می دهد و زنگار مانع جلا و شفافیت فلز می گردد. همچنین وقتی آینه زنگار بگیرد، هر قدر آن را تمیز کنند زنگار برطرف نمی شود و آینه شفاف نمی گردد و نمی ‏توان در آن چیزی را دید. دل انسان نیز بر اثر گناه صفا و شفافیت خود را از دست می دهد و گناهان چنان زنگاری بر دل می نشانند که به هیچ روی برطرف نمی شوند و درنتیجه حقایق و دریافت های ارزشمند و اصیل فطری در آن منعکس نمی‏ گردد.

۴٫ مُهرزدگی قلب

یکی از حالات دل که در فراز مزبور از مناجات شکایت کنندگان بدان اشاره شده، حالت «طبع» است که گاهی در قرآن از آن به «ختم» تعبیر شده است. مراد از طبع و مهر زدن به قلب آن است که شخص حاضر به پذیرش حق نگردد و زیر بار آن نرود، و در مقابل، انسان فطری و سالم در برابر دلایل متقن و حقایق تسلیم می گردد، قابلیت ایمان از کسی که مهر بر دلش نهاده اند محو می گردد و در نتیجه از پذیرش حق سر باز می ‏زند و هر چند او را به راه هدایت و کمال دعوت کنند سر باز می‏ زند و حتی سخن پیامبران الاهی نیز در وی اثر نمی گذارد، از این روی خداوند درباره کفرپیشگان که بر دل هایشان مهر نهاده شده فرموده است:
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ‌ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ‌؛(۷) «کسانی که کافر شدند برایشان یکسان است که آنان را بیم دهی و یا بیم ندهی، ایمان نمی ‏آورند. خداوند بر دل هایشان و بر گوش هایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است و آنان را عذابی است بزرگ».
در پاره ای از آیات قرآن علت مُهر زدن بر قلب کفر، تجاوز، ستمکاری و غفلت معرفی شده است:
الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ ؛(۸) «آنان که درباره آیات خدا بی ‏آنکه حجتی برای آنان آمده باشد ستیزه و جدل می کنند، [این]در نزد خدا و نزد کسانی که ایمان آورده اند سخت دشمن داشته و مورد خشم است، و این‏ گونه خدای بر دل هر گردنکش خودکامه مهر می نهد».
در آیه دیگری علت مهر نهادن بر دل هواپرستی معرفی شده است:
أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ؛(۹) «آیا دیدی کسی را که هوای نفس خویش را خدای خود گرفته است و خدا از روی دانش گمراهش کرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده افکند؟ پس کیست که او را پس از [فرو گذاشتن] خدا راه نماید؟ آیا پند نمی گیرید؟»
در آیه شریفه کسانی مورد مذمت قرار گرفته اند که به خدا و احکام او علم دارند و در عین حال از تبعیت از خدا و انجام دستورات او سرباز می ‏زنند و در پی بندگی هوای نفس به انجام خواسته های دل خود می پردازند. آنان چون به لوازم علم خود به اینکه معبودی جز خدا نیست عمل نمی کنند و درصدد انجام خواسته های دل و پیروی از هواهای نفسانی خود برمی آیند، گمراه می گردند و خداوند چنان بر دل، گوش و چشمشان مهر می زند و به پرده و حجاب می افکند که نتوانند حقایق را درک کنند.

حالات فطری و طبیعی قلب در قرآن

چنان که از قرآن استفاده می شود از خواص و حالات فطری قلب وجود احساسات و عواطف و حالت رقت و نرمی دل است و در این راستا خداوند درباره قلب رئوف و مهربان و مملو از عواطف و احساسات پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله که خیل بی شمار انسان ‏های پاک و تشنه محبت و رحمت الاهی را جذب وجود آن حضرت کرده، می فرماید:
فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ‌… ؛(۱۰) «[ای پیامبر،] به مهر و بخشایش از خداست که برای ایشان نرم شدی و اگر درشت خوی سخت‏ دل بودی از گِرد تو پراکنده می شدند. پس از آنان درگذر و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنان در کار [جنگ] مشورت کن».
چنان که از آیه شریفه استفاده می شود یکی از عوامل اساسی گسترش دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و گرایش معجزه ‏آسای مردم به آن حضرت و پذیرش اسلام، نرم ‏خویی آن حضرت و مهر و عطوفتی بود که خداوند در دل نازنین آن حضرت قرار داده بود و وجود این ویژگی، هم باعث گرایش گسترده مردم به آن حضرت و هم عشق و محبت شدید آنان و پافشاری شان در پیروی از رسول خدا صلی الله علیه و آله گردیده بود.
حالت دیگری که به دل و قلب نسبت داده شده و از خواص فطری آن شمرده شده است، حالت ترس و خوف است. ما در جای خود گفته ایم که وجود همه حالات انسان و از جمله ترس در جای خود مطلوب و دارای اثر مثبت است. گرچه بعضی از روان ‏شناسان به طور مطلق ترس را نکوهش می کنند و حالاتی چون ترس، حیا و خجلت را بد و نشانه ضعف قلمداد می کنند، اما از دیدگاه اسلام همه حالات انسان، از جمله ترس، حیا و خجلت، اگر بجا مصرف شوند مطلوب می باشند و ترس از خطرهای جدی و از جمله ترس از خدا که به معنای ترس از عقوبت گناهان است مطلوب و لازم است و از این روی خداوند ترس از خویش را از ویژگی ها و حالات ثابت مؤمنان به خویش برمی شمارد و می فرماید: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ‌؛(۱۱) «جز این نیست که مؤمنان کسانی اند که چون خدا یاد شود دل هایشان ترسان گردد [از عقوبت و یا عظمت او] و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگارشان توکل کنند».
در برابر دو حالت مزبور، قساوت و سخت دلی قرار دارد که وقتی بر دل انسان سیطره یابد انسان از خدا نمی ترسد و از گناه، قیامت و عذاب های اخروی بیمی به خود راه نمی دهد و وقتی آیات عذاب الاهی برای او تلاوت می شود هرچند آنها را انکار نمی کند، اما به جهت قساوت قلب انفعال و تغییری در او پدید نمی ‏یابد و دل او چونان سنگ سخت انعطاف‏ ناپذیر است. چنان که قرآن درباره بنی اسرائیل می فرماید:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‌؛(۱۲) «پس از آن دل هایتان سخت شد همچون سنگ یا سخت ‏تر و همانا از برخی سنگ ها جوی ها روان شود و برخی از آنها بشکافد و آب از آن بیرون آید، و برخی از آنها از بیم خدا [از کوه] فرو ریزد، و خدا از آنچه می کنید غافل نیست».
از جمله حالات و خواص طبیعی و فطری قلب، تسلیم در برابر دلیل و حجت قطعی و اطمینان و یقین بدان است.کسانی که قلبشان سالم است و از آفات اجتماعی و اخلاقی و وسوسه های شیطانی پاک است، در برابر دلایل قطعی و محکم خیلی زود تسلیم می شوند و بدان‏ ها گردن می نهند. اما کسانی که دلشان مریض است و با وسوسه های شیطانی آلوده شده در برابر دلایل محکم و قطعی هم تسلیم نمی گردند و حتی اگر برهانی که نتیجه ای بدیهی و خدشه ‏ناپذیر دارد اقامه گردد نمی پذیرند و در حالت تردید و دودلی باقی می ‏مانند و به تعبیر قرآن «ریب» و شک از دلشان برطرف نمی گردد:
إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ‌؛(۱۳) «همانا کسانی از تو رخصت می خواهند که به خدا و روز واپسین ایمان ندارند و دل هایشان به شک آلوده است، پس در شک خویش دو دل و سرگردان ‏اند».
انسان ‏هایی که شیطان دلشان را به وسواس مبتلا کرده است به هیچ کس و هیچ چیز اعتماد ندارند و پیوسته در حالت دو دلی و اضطراب به سر می برند و دلشان سکونت و آرامش نمی ‏یابد. از جمله وسوسه های شیطانی وسواسی است که برخی متدینان در مقام عمل به احکام دین و از جمله احکام طهارات و نجاسات مبتلا می گردند و برای تطهیر بدن با وجود آنکه همه فقها گفته اند حداکثر با دو مرتبه شستن تطهیر می گردد، گاهی فرد وسواسی صد بار محل نجاست را می شوید و باز می گوید پاک نشد و هر قدر دست خود را در آب کر فرو برد باز مطمئن نمی گردد که پاک شده! در دورانی که ما در مدرسه به سر می بردیم، شخص فاضلی گرفتار وسواس بود و او به هنگام نماز صبح از اول اذان یخ حوض مدرسه را می شکست و تا نزدیک طلوع آفتاب وضوی او به طول می انجامید و به زحمت نمازش را ادا می خواند. برخی افراد نیز گرفتار وسواس فکری هستند و چنان که اشاره کردیم، در برابر برهان و دلیل قطعی تسلیم نمی گردند و همواره در حالت تردید و شک به سر می برند. شاید در آغاز به حقایق و معارف اصیل اعتراف و یقین داشته باشند، اما به تدریج تحت تأثیر القائات و وسوسه های شیطانی به جایی می رسند که هیچ امری را یقینی و قطعی و ثابت نمی دانند. این حالت تزلزل و تشکیک در امور یقینی و قطعی حالتی غیرطبیعی و ناشی از خروج از مدار فطرت و به تعبیر دیگر خروج از انسانیت است. امیرمومنان علیه السلام درباره این گروه که از مدار انسانیت خارج گشته اند می فرمایند: فَالصُّورَهُ صُورَهُ إنسانٍ وَالقَلبُ قَلبُ حَیَوانٍ لا یَعرِف بَابَ الهُدَی فَیَتَّبِعَهُ ولا بَابَ العَمَی فَیَصُدَّ عَنهُ وَ ذَلِک مَیِّتُ الأحیاءِ؛(۱۴) «پس چنین کسی سیمای انسانی ولی دلی حیوانی دارد، نه راه هدایت را شناسد که در آن گام نهد و نه درِ گمراهی را داند که آن را بربندد. پس او مرده ای است در بین زندگان».

خشک چشمی

در ادامه مناجات، حضرت از چشمی که از خوف خدا گریان نمی گردد شکایت دارند و می فرمایند: و عیناً عَنِ البکاءِ مِن خوفِک جامدهً، واِلی ما یَسُرُّها طامحه؛ «خدایا، به تو شکایت می کنم از چشمی که از خوف تو اشک نمی بارد و به آنچه شادش کند خیره می شود».
وقتی انسان به قساوت دل مبتلا شد آثارش در بدن و به خصوص در چشم ظاهر می گردد و به دیگر سخن، خشکی چشم و عدم گریه از خوف خدا اثر و نشانه قساوت دل است. دلی که جولانگاه شیطان گردد و هواهای نفسانی آن را احاطه کنند، از بیم عذاب های الاهی متأثر نمی شود، اما به ‏شدت ‏تحت ‏تأثیر صحنه ها و منظره های لذت‏ بخش و شهوت ‏برانگیز قرار می گیرد و خیره خیره به آنها نگاه می کند و چشم از آنها بر نمی دارد.
امیرمؤمنان علیه السلام می فرمایند: مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إلاّ لِقسوَهِ القُلُوبِ وَ ما قَسَت القُلوبُ إلا لِکثرَهِ الذُّنُوبِ؛(۱۵) «چشم ها از ریزش اشک خشک نمی گردند مگر به جهت قساوت دل ها و دل ها قساوت ‏زده نمی شوند مگر به جهت فراوان گشتن گناهان».
همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: مِن عَلامَات الشَّقَاءِ جُمودُ العَینِ وَ قَسوَهُ القَلبِ وَ شِدَّهُ الحِرصِ فِی طَلَبِ الدُّنیا و الإصرَارُ عَلَی الذَّنبِ؛(۱۶) «از نشانه های شقاوت خشکی چشم، قساوت دل، حرص و طمع زیاد در فراهم آوردن روزی و پافشاری بر گناه است».
ریزش اشک از چشم در حالات خاصی امری طبیعی است، از این روی وقتی مادر فرزندش را ناراحت می بیند و یا هنگامی که از او جدا می شود می گرید و همچنین در فراق دوست اشک از چشمان انسان جاری می گردد. مهم تر آنکه قلب سالم فطری در برابر خداوند نرم است و در مقام مناجات و عبادت خدا و به‏ جهت‏ ترس از عذاب های الاهی می گرید و نیز وقتی حقیقت را می شناسد از شوق و لذت به وجد می ‏آید و در نتیجه ‏اشک‏ شوق ‏از چشم ‏جاری می گردد.
چنان‏ که ‏خداوند در وصف‏ گروهی از نصاری که پاک‏ نهاد و تشنه حق بودند و زمینه ایمان در آنها وجود داشت، می فرماید که وقتی به ‏آیات ‏الاهی که بر رسول خدا صلی‏ الله علیه ‏و‏ آله نازل شده آگاه می شوند از شوق اشک می ریزند: وَ إذَا سَمِعُوا مَا أنزِلَ إلَی الرَّسولِ تَرَی أعیُنَهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمعِ ممّا عَرفُوا مِنَ الحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکتُبنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ؛(۱۷) «و چون آنچه را بر پیامبر فرو آمده بشنوند می بینی که ‏دیدگانشان ‏از آنچه از حق ‏شناخته اند اشک می بارد، می گویند: پروردگارا، ایمان آوردیم. پس [نام] ما را با گواهی دهندگان [به حق، یعنی با نام‏دیگر مؤمنان] بنویس».

ضرورت تقارن استمداد از خدا با تلاش در دوری از گناه

در فرازهای پیشین مناجات، حضرت از نفس اماره، شیطان، قلب سخت و قساوت ‏زده و نیز چشم خشک شده که از خوف خدا نمی گرید شکایت می کنند و از خداوند درخواست می کنند که ایشان را از آنها حفظ کند. چنین درخواستی وقتی صادقانه و واقعی است که با تلاش و کوشش انسان نیز همراه باشد و انسان در دوری از شیطان و حفظ دل خویش از هوای نفس بکوشد و آن‏ گاه از خداوند استمداد جوید که در این راه او را یاری کند و او را از گناه و نافرمانی خود حفظ کند. در غیر این صورت، درخواست او از خداوند غیرواقعی، غیرجدی بوده به شوخی با خداوند می ‏ماند. مثل کسی که دست خویش را روی آتش می گیرد و از خداوند می خواهد که دستش را حفظ کند که آن رفتار و آن درخواست باعث خنده دیگران خواهد شد و آنها خواهند گفت که اگر می خواهی دستت نسوزد، آن را از آتش دور کن.خاصیت آتش سوزاندن است و تو اگر می خواهی که دستت نسوزد، آن را درون آتش مبر. اگر واقعاً انسان از اینکه چشم و دلش معیوب است و هوای نفس بر او غالب گردیده و شیطان بر او مسلط گشته ناراحت است، باید در حد توان خود بکوشد و در انجام آنچه از او برمی ‏آید کوتاهی نکند و آن‏ گاه از خداوند درخواست کمک کند، نه اینکه بر گناه اصرار ورزد و در رهایی خویش از شر هوای نفس و شیطان نکوشد و صرفاً با زبان از خداوند درخواست کند که او را از گناه و شیطان حفظ کند. چنین درخواستی غیر واقعی است و سودی در رفتار انسان ندارد، بر اساس برخی روایات به مثابه به سخریه گرفتن و استهزای خداوند است. لااقل انسان باید بکوشد که در حال دعا خود را از هوای نفس حفظ کند و شیطان را از حریم دل خویش دور سازد.
پس دعای انسان نباید صرف لقلقه زبان باشد و در کنار آن انسان باید در راستای عملی شدن درخواست خود از خداوند بکوشد. البته در مواردی انسان کاملاً خود را ناتوان و عاجز می بیند و به جهت اینکه دشمن و شیطان بسیار قوی است، یا حیله های او مؤثر و قوی است و یا غرایز و شهوات نفسانی به حد طغیان رسیده اند و یا شرایط اجتماعی به گونه ای است که مقاومت در برابر آنها سخت می باشد، انسان احساس عجز می کند و راهی جز درخواست از خدا ندارد و کاری نیز از او ساخته نیست. در هر صورت، انسان باید بر این باور باشد که کاری بدون اراده و مشیت خداوند انجام نمی پذیرد، از این روی حضرت فرمودند: اِلهی لا حَولَ لی وَ لا قُوَّه إلاّ بِقُدرَتِک، وَلا نَجاهَ لی مِن مَکارِهِ الدُّنیا اِلاّ بِعِصمَتِک؛ «خدایا، مرا نیرو و قدرتی جز به توانایی تو نیست و راه نجاتی از ناگواری های دنیا جز به حفظ و نگهداری تو ندارم».
خدایا، خطرهای سهمگین و ویرانگر نفس اماره، شیطان و قساوت قلب در برابرم قرار گرفته اند و جز با عنایت و یاری تو نمی توانم بر آنها فایق آیم. پس ای خدای بزرگ، به من اراده و همت بلند عنایت کن و بر توان و نیرویم بیفزای و یاری ام کن که در مصاف با شیطان و نفس اماره پیروز و سرافراز گردم و هر آنچه را که باعث دوری من از تو می گردد و خشم و غضب تو را برمی انگیزاند به دور افکنم و راه قرب به تو را بجویم و بپویم.
از امام باقر علیه السلام درباره معنای لا حول ولا قوه الا بالله» سوال شد، حضرت فرمود: مَعنَاهُ لا حَولَ لََنَا عَن مَعصِیَهِ اللهِ إلاّ بِعَونِ الله، وَلا قُوَّه لَنَا عَلَی طَاعَهِ اللهِ إلا بِتَوفیقِ الله عَزَّ وَ جَلَّ؛(۱۸) «یعنی هیچ توانی برای ما از اینکه معصیت خدا را نکنیم جز کمک و امداد الاهی نیست و هیچ نیرویی برای انجام طاعت خدا جز به توفیق او نداریم».

درخواست های امام سجاد علیه السلام از خداوند

در پایان مناجات، حضرت می فرمایند:
فَاسئَلُک بِبَلاغَهِ حِکمَتِک، وَ نَفاذِ مَشِیَّتِک، اَن لاتَجعَلَنی لِغَیرِ جُودِک مُتَعَرِّضاً، وَ لاتُصَیِّرنی لِلفِتَنِ غَرَضاً وَ کن لی عَلَی الأعدآءِ ناصِراً، وَ عَلَی المَخازی وَالعُیُوبِ ساتِراً، وَ مِنَ البَلاءِ واقیاً، وَ عَنِ المَعاصی عاصِماً بِرأفَتِک وَ رَحمَتِک، یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ؛ «پس از تو مسئلت دارم که به حکمت بالغه و نفوذ مشیتت چنان کنی که جز به بخشش تو به هیچ چیز روی نیاورم. و از تو تمنا دارم که مرا هدف فتنه ها قرار ندهی و بر دشمنان پیروزم گردانی و بر رسوایی ها و عیب هایم پرده افکنی و از بلا نگهداری و از گناهان حفظ کنی؛ به مهر و رحمتت ای مهربان ‏ترین مهربانان».
حضرت در این فراز به واسطه حکمت بالغه و مشیت نافذ خداوند، درخواست های خود را از خداوند مطرح می کنند. قبل از بررسی درخواست های آن حضرت، بایسته گفتن است که همه کارهای خداوند مبتنی برحکمت کامل است و خداوند خواست خود را با حکمت کامل و نافذ به اجرا می گذارد. همچنین مشیت الاهی در سراسرهستی جاری و نافذ است و کاری جز از طریق مشیت الاهی انجام نمی پذیرد. حتی انسان که فاعل مختار است به جز از طریق اسبابی که خداوند در اختیار او نهاده کاری از پیش نمی برد و همه اسبابی که در اختیار انسان هستند، نظیر فهم، اراده، سلامتی، آب و هوا همگی مجاری مشیت الاهی هستند تا انسان کار شایسته و نیک را اراده کند و انجام دهد و اگر آن اسباب فراهم نبودند، انسان قادر بر انجام کاری از جمله کار نیک نمی بود. نکته دیگر آنکه وقتی ما می خواهیم کاری را انجام دهیم، به صرف خواستن ما کار انجام نمی گیرد و برای عملی شدن خواست ما شرایط فراوانی باید فراهم گردند که بسیاری از آنها از حیطه اراده و خواست ما خارج هستند. اما خواست و مشیت خداوند کامل و نافذ است و متوقف بر شرایط بیرونی نیست و به مجرد آنکه خداوند اراده کند، مراد خداوند تحقق می ‏یابد و تحقق مراد و خواست خداوند بر شرایطی که خارج از اراده و مشیت خداوند باشد متوقف نیست. این معنا را خداوند در آیه شریفه این‏ گونه بیان می کند: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌؛(۱۹) «جز این نیست که کار و فرمان او، چون چیزی را بخواهد، این است که گویدش: باش، پس می باشد».
اما درخواست های حضرت از خداوند:
۱. ما را جز در معرض جود و احسانت درنیاوری: یعنی خدایا به من توفیق بده که فقط چشم به جود و احسان تو داشته باشم و سراغ غیر تو نروم. شکی نیست که انسان هر چند لایق فضل و رحمت الاهی نباشد، اما پیوسته به بخشش و رحمت الاهی نیازمند است و در هر حال از رحمت الاهی بهره‏مند است. در مناجات شعبانیه امیرمؤمنان علیه السلام می خوانیم: اِلهی اِن کنتُ غَیرَ مُستَاهِلٍ لِرَحمَتِکَ، فَانتَ اَهلٌ اَن تَجُودَ عَلیَّ بِفَضلٍ سَعَتِکَ؛(۲۰) «خدایا، اگر من شایسته رحمت و بخشش تو نیستم، تو سزاوار و شایسته آن هستی که با فضل بی کران و گسترده ات بر من ببخشایی».
۲. مرا آماج تیر فتنه ها نگردانی: منظور از فتنه ها گمراهی ها و انحرافات و نیز امتحان و آزمایش و همچنین بلا و عذاب است که از هر سو انسان را فرا می گیرند و اگر انسان دچار غفلت شود و هشیارانه با آنها برخورد نکند هلاک می گردد.
۳٫ بر دشمنان پیروزم گردان: انسان در زندگی با دشمنان فراوانی رو به‏ رو می گردد. دشمنان بیرونی و درونی که هر یک به سهم خود گرفتاری ها و خطراتی را برای انسان فراهم می ‏آورند. سخت ‏ترین این دشمنان، شیطان است و درنتیجه سخت‏ ترین مبارزه انسان در مصاف با این دشمن قدار انجام می گیرد. بنابراین، برای غلبه بر این دشمن خطرناک، انسان باید به خداوند پناه برد و از او بخواهد که او را تحت حمایت خود قرار دهد و دلش را با ایمان به خویش استوار و محکم سازد و در مصاف با شیطان از لطف و عنایت خویش بهره ‏مندش گرداند، تا بتواند در این مصاف سرنوشت ‏ساز فرجامی سعادتمندانه داشته باشد.
۴٫ بر عیب ها و رسوایی هایم پرده بپوشان: یکی از صفات و اسمای خداوند ستار است. خداوند عیب ها و رسوایی های انسان را از چشم دیگران پنهان می دارد و وی را نزد دیگران رسوا نمی سازد. بر اساس برخی از روایات، خداوند متعال تا وقتی انسان به آخرین مراحل انحطاط و سقوط نرسیده، عیب ها و رسوایی هایش را می پوشاند که اگر چنین نمی کرد، انسان در نزد نزدیکان خویش نیز خوار می‏ گشت و همه از او فاصله می گرفتند. خداوند چنان بر عیب بنده خطاکارش پرده‏ پوشی می کند که گویی او به جای بنده خود شرم و حیا می کند.
۵. مرا از بلا نگهدار: بلاها و حوادث انسان را فراگرفته اند و او را گریزی از بلاها و حوادثی که باعث بیماری، مرگ و اختلال زندگی او می شوند نیست. خداوند بر اساس سنت خود مخلوقات و بندگان خود را با بلاها و گرفتاری هایی مواجه می سازد و خودش نیز آنها را از آن بلاها حفظ می کند که اگر پناه امن الاهی نمی بود،آن بلاها خیلی زود انسان را از پای در می ‏آوردند.
۶. مرا از گناهان حفظ کن: شکی نیست عامل درونی هوای نفس و عوامل بیرونی یعنی ابلیس و شیاطین زمینه طغیان و سرپیچی از دستورات الاهی را در انسان فراهم می ‏آورند و مقاومت در برابر شیطان در سایه اعتقاد راسخ به خداوند و ایمان به دستورات او و به خصوص در پرتو لطف و عنایت خداوند میسر می گردد و اگر خداوند در کارزار سخت و دشوار با شیطان و هواهای نفسانی انسان را یاری نکند و او را از تیرهای فتنه و وسوسه های شیطانی حفظ نکند، وی نمی تواند فرشته هدایت و سعادت را در آغوش کشد و درنتیجه در گرداب هلاکت و نابودی فرو می رود و برای همیشه آتش قهر الاهی و رسوایی او را در هم می شکند.

پی نوشت ها :

۱٫ حج(۲۲)، ۴۶٫
۲٫ اعراف(۷)، ۱۷۹٫
۳٫ بقره(۲)، ۱۰٫
۴٫ صف(۶۱)، ۵٫
۵٫ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۳، باب ۱۳۷، ص ۳۶۸، ح ۸۸٫
۶٫ مطففین(۸۳)، ۱۴٫
۷٫ بقره(۲)، ۷،۶٫
۸٫ غافر(۴۰)، ۳۵٫
۹٫جاثیه(۴۵)، ۲۳٫
۱۰٫ آل عمران(۳)، ۱۵۹٫
۱۱٫ انفال(۸)، ۲٫
۱۲٫ بقره(۲)، ۷۴٫
۱۳٫توبه(۹)، ۴۵٫
۱۴٫ نهج‏ البلاغه، خطبه ۸۷٫
۱۵٫ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۳، باب ۱۳۷، ص ۳۵۴، ح ۶۰٫
۱۶٫ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۲۹۰، ح ۶٫
۱۷٫ مائده(۵)، ۸۳٫
۱۸٫ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص ۲۱٫
۱۹٫ یس(۳۶)، ۸۲٫
۲۰٫ مفاتیح ‏الجنان.

منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (۱۳۹۰)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول.

http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/04/شرح-مناجات-الشاکین3.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-02-28 15:11:542018-02-28 15:11:54شرح مناجات الشاکین (۴)

مناجات شعبانیه

برچسب ها: حضرت محمد ائمه اطهار مناجات شعبانیه مفاتیح الجنان حضرت امیر المومنین اهل طاعت وبندگی فرهنگ کوثر شماره 21

در دعاهاى اسلامی، دریایى از حقایق ناب عرفانى موج می‏زند.

یکى از نغزترین، معروف‏ ترین و زیباترین ادعیه، «مناجات شعبانیه» است که به روایت «ابن ‏خالویه»، این مناجات را حضرت امیر(ع) و امامان دیگر در «ماه شعبان» می‏ خواندند. در «مفاتیح‏ الجنان» نیز در اعمال مشترکه ماه شعبان، به عنوان «عمل هشتم» آمده است و آغاز آن چنین است: «اللّهم صلّ على محمّدٍ و آل محمّدٍ واسمع دعائى اذا دعَوتُک …».

بجاست که از عارف کامل، امام راحل، خمینى عزیز(قدّس‏ سّره) یاد کنیم که با یادکرد پیوسته از این دعا و مضامین بلندش، آن هم با زبان و لحنى خاص و شوق ‏انگیز، توجه امت ما را به این گنجینه عرفانى بیشتر معطوف ساخت. به این چند نمونه دقت کنید:

«مناجات شعبانیه از مناجات هایى است که اگر یک نفر انسان دل سوخته، یک عارف دل سوخته ـ نه از این عارف هاى لفظی ـ بخواهد آن را شرح کند، و شرح کند از براى دیگران، بسیار ارزشمند است و محتاج به شرح است …»۱

«چه بسا مسائل عرفانى که در قرآن و این مناجات هاى ائمه اطهار(ع) و همین «مناجات شعبانیه» مسائل عرفانى هست که اشخاص، فلاسفه، عرفا، تا حدودى ممکن است ادراک کنند، بفهمند عناوین را، لکن آن ذوق عرفانى چون حاصل نشده است، نمی ‏توانند وجدان کنند.»۲

و می‏ فرماید:

«مناجات «شعبانیه» را خواندید؟ بخوانید آقا! مناجات شعبانیه از مناجات هایى هست که اگر انسان دنبالش برود و فکر در او بکند، انسان را به یک جایى می ‏رساند … همه ائمه هم به حسب روایت می‏ خواندند.»۳

با وصفى که یاد شد، براى چشیدن قطره‏اى از معارف زلال این دعاى بلند، بر ساحل این دریا می‏ نشینیم.

آنچه تقدیم شما خوانندگان صاحب دل «کوثر» می‏ شود، ترجمه ‏ای روان از این مناجات عرفانى است، هر چند که «ترجمه»، هرگز گویای «اصل» نیست و در متن عربى دعا، حلاوتى دیگر است.

ترجمه مناجات شعبانیه

خدایا! بر پیامبر و دودمان پاکش درود فرست، و آنگاه که تو را می ‏خوانم و صدایت می‏زنم، صدا و دعایم را بشنو و اجابت کن،

و آنگاه که با تو نجوا می ‏کنم، بر من عنایت کن،

من از همه به سوى تو گریخته و در پیشگاه تو ایستاده ‏ام،

در حالى که دلشکسته و نالانِ درگاه توام و به پاداش تو امیدوار.

آنچه را در دل من می ‏گذرد می‏دانی، از نیاز من آگاهی، ضمیر و درونم را می‏ شناسى و فرجام و سرانجام زندگی و مرگم از تو پنهان نیست.

آنچه را که می‏ خواهم بر زبان آورم و از خواسته ‏ام سخن بگویم و به حسنِ عاقبتم امید بندم، همه را می‏دانی.

در آنچه تا پایان عمرم و از نهان و آشکارم خواهد بود، قلم تقدیرت نافذ و جارى است و افزونى و کاهشم و سود و زیانم، تنها به دست توست.

اگر محرومم سازی، کیست که روزیم دهد؟

و اگر خوارم کنی، کیست که یاریم کند؟

خدایا! از خشم و فرا رسیدن غضبت، به تو پناه می‏ آورم.

خدایا! اگر شایسته رحمت تو نیستم، تو سزاوارى که رحمت گسترده ‏ات بر من عطا کنی.

خدایا! گویا چنانم که در پیشگاه لطف تو ایستاده ‏ام و سایه‏ سار توکل نیکویم بر من بال گشوده و آنچه را تو شایسته آنى گفته ‏اى و مرا در هاله ‏اى از بخشایش خویش پوشانده ای.

خدایا! اگر ببخشایی، کیست که از تو سزاوارتر به عفو باشد؟

اگر اجلم فرا رسیده و کار شایسته‏ اى نداشته ام که مرا به تو نزدیک سازد، اعتراف به گناه را وسیله آمرزش تو ساخته ‏ام.

خداوندا! با مهلت و میدانى که به نفس داده ‏ام، بر خویش ستم کرده ‏ام، پس اگر مرا نیامرزی، پس واى بر من.

خدایا! همواره در طول زندگی، از لطف و احسانت برخوردار بوده‏ ام، پس از مرگ هم، لطف خویش از من دریغ مدار.

خدایا! چگونه مأیوس باشم از اینکه پس از مرگ هم نگاه لطف و احسان تو بر من خواهد بود، در حالى که در طول حیاتم، با من جز احسان و نیکى نکرده ‏ای.

خدایا! کار مرا آنگونه به سامان برسان که تو سزاوار آنى (نه آن سان که من در خور آنم).

خدایا! با بزرگواریت، به من عنایت کن، بر گناهکاری که در لُجّه جهل خویش فرو رفته است.

خدایا!

در دنیا گناهانى را بر من پوشانده ‏اى که در آخرت، نیازمندترم که پرده پوشش خود را بر آنها افکنی.

خدایا! چون گناهانم را پوشاندى و بر هیچ یک از بندگان شایسته ‏ات فاش نساختی، بر من نیکى کردی، خدایا، پس در روز قیامت نیز رسواى خلایقم مگردان.

خدایا جود و بخشش تو، دامنه آرزوه ایم را گسترده است و بخشایش تو، برتر از عمل من است.

خدایا! آن روز که میان بندگانت به داورى می ‏پردازی، با دیدار چهره رأفتِ خود، مسرورم ساز.

خدایا! پوزش‏طلبى من به درگاهت، عذرخواهى کسى است که از عُذرپذیرى تو بی‏نیاز نیست، پس عذرم را بپذیر، اى کریم ترین بزرگوارى که زشت کاران، به درگاهش عذر گناه می ‏برند.

پروردگار من! حاجت و نیازم را ردّ مکن و دست امید و آرزویم را از درگاه خویش، کوتاه مگردان.

خداوندا! اگر می‏ خواستى خوارم کنی، هدایتم نمی‏ کردی.

و اگر می‏ خواستى رسوایم سازی، از عقوبت دنیا معافم نمی ‏کردی.

خدایا! باور ندارم که در حاجتى دست ردّ به سینه ‏ام بزنی، حاجتى که عمر خویش را در پى آن گذراندم و عمرى از تو طلبیدم.

خدایا! ستایش ابدى و ثناى سرمدى تنها از آنِ توست، سپاسى همواره فزاینده و بی‏کم و کاست، آنگونه که تو دوست دارى و می ‏پسندی.

خدایا! اگر مرا به جرمم بگیری، دست به دامان عفوت می‏زنم.

اگر مرا به گناهانم مؤاخذه کنی، تو را به بخشایشت بازخواست می ‏کنم.

اگر در دوزخم افکنی، به دوزخیان اعلام خواهم کرد که تو را دوست دارم.

خدایا! اگر در کنار طاعتت، عملم کوچک است، امید و آرزویم بزرگ و بسیار است.

خدایا! از آستان تو چگونه تهیدست و محروم برگردم، با آنکه گمان نیکِ من نسبت به جود تو، آن است که نجات یافته و رحمت شده مرا باز گردانی.

خدایا! عمرم را در رنجِ غفلت از تو تباه ساختم،

جوانی‏ام را در سرمستى دورى از تو هدر دادم،

خداوندا! آن روزها که به کرم تو مغرور شدم و راهِ خشم تو را سپردم، از خواب غفلت بیدار نگشتم.

پروردگارا! من بنده توام و زاده بنده تو.

در آستان بزرگیت ایستاده‏ام و کرمت را وسیله تقرّب به حضور تو قرار داده ‏ام.

خدایا! بنده‏اى زشتکارم که به عذرخواهى آمده‏ام، از نگاه تو شرم نداشته ‏ام، اینک از تو بخشش می‏ طلبم، چرا که عفو، صفتِ بزرگوارى توست.

آفریدگارا! توانِ آن نداشته ‏ام که از نافرمانیت دست شویم،

مگر آنگاه که به عشق و محبت خویش بیدارم ساخته‏ ای، یا آن گونه بوده‏ ام که تو خود خواسته ‏ای.

تو را سپاس، که مرا در کرم خویش وارد کردى و دلم را از آلایش ها و کدورت هاى غفلت از خودت را پاک نمودی.

پروردگارا! مرا بنگر، نگاه آنکه ندایش دادى پس پاسخت گفت، و به طاعتش فراخواندى و به یاریش گرفتى پس مطیع تو گشت.

اى خداى نزدیک؛ که از مغروران و فریفتگان دور نیستی،

اى بخشنده‏اى که نسبت به امیدوارانِ جود و بخششت، بخل نمی‏ورزی،

خدایا! مرا قلبى بخش که شوق و عشق، به تو نزدیکش سازد،

و زبانى عطا کن که صداقت و راستی‏اش به درگاهت بالا رود

و نگاهى بخش، که حقیقتش، زمینه‏ ساز قرب به تو گردد!

خداوندا!

آنکه به تو معروف گردد، ناشناخته نیست،

آنکه به تو پناه آوَرَد، خوار و درمانده نیست،

و آنکه تو، به او روى عنایت آورى برده دیگری نیست،

خدایا! آنکه از تو راه را یافت، روشن شد و آنکه پناهنده تو شد، پناه یافت،

خداوندا! من به تو پناه آورده ‏ام، از رحمت خویش مأیوس و محرومم مساز و از رأفت و مهربانیت محجوبم مگردان.

خداوندا! در میان اولیاء خویش، مرا مقام کسى بخش که آرزوى محبت افزون‏تر تو را دارد.

خدایا! مرا شیفته یاد خود ساز و همتم را در نشاط دستیابی به نام هایت و قرارگاه عظمت و قدست قرار بده.

خداوندا! تو را به خودت سوگند، که مرا به جایگاه اهل طاعتت برسان و به منزلگاه شایسته و پسندیده خویش، رهنمون باش، که من، نه می‏توانم شرّى را از خویش دور سازم و نه سودى به خویش رسانم.

کِردگارا! من، بنده ناتوان و گنهکار توام و برده عیبناکِ تو، که بسویت آمده ‏ام. پس مرا از آنان مگردان که چهره لطف خویش از آنان برگردانده ‏ای و اشتباهاتشان حجابِ بخشایش تو گشته است.

خدایا!

مرا کمالِ گسستن از غیر و پیوستن به خودت عطا کن

دیده دلهایمان را با فروغ نگاه به خود، روشن ساز

تا دیده ‏هاى بصیرتِ دل، حجاب هاى نور را از هم بَر درَد و به کانون عظمت برسد و جانهاى ما آویخته درگاه عزّت و قدس تو گردد.

خدایا! مرا از آنان قرار ده که ندایشان کردی، پاسخت گفتند

و نگاهشان کردی، مدهوش جلال تو گشت،

با آنان، راز گفتى و نجوا کردی، آشکارا براى تو کار کردند.

خداوندا! هرگز نومیدى را بر حسنِ ظنّ خویش مسلّط نساخته ‏ام،

و هرگز امیدم از کرم نیکو و زیبایت نگسسته است.

پروردگارا!

اگر گناهان مرا در پیشگاه تو خوار و پست کرده، پس به سبب توکل و اعتماد نیکویم به تو، از من درگذر.

آفریدگارا!

اگر گناهان، مرا از لطف والاى تو دور ساخته، اما یقین به کرم و عنایتت، آگاه و امیدوارم ساخته است.

خدایا! اگر خواب غفلت، از آمادگى براى دیدارت، باز داشته، معرفت به نعمتهاى ارجمندت، بیدارم داشته است.

خداوندا!

اگر عقوبت سنگین تو، به آتش دوزخم فرا می‏ خواند، پاداشِ فراوانت، به بهشتم دعوت می ‏کند.

آفریدگارا!

من از تو می‏ خواهم و تنها به آستان تو دست نیاز برمی ‏آورم و تو را خواستارم.

از تو می‏ خواهم که بر محمد و دودمانش درود فرستى و مرا از آنان قرار دهى که همواره به یاد تواند و پیمان تو را نمی ‏شکنند و از سپاس تو غافل نمی ‏شوند و فرمانت را سبک نمی ‏شمرند.

خدایا!

مرا به فروغ نشاط‏ بخش عزّت خود بپیوند تا تنها شناساى تو باشم و از غیر تو روى برتابم و تنها از تو ترسم و بیم تو داشته باشم.

اى شکوه مند و بزرگوار!

بر محمد و خاندان پاکش درود تو باد، و سلام بی ‏پایان و بسیار.

پاورقی ها:

۱ ـ صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۸۹٫

۲ ـ همان، ج ۱۷، ص ۲۶۵٫

۳ ـ همان، ج ۱۹، ص ۱۵۸٫

منبع : جواد محدثى؛ فرهنگ کوثر ،شماره ۲۱

http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/04/مناجات-شعبانیه.jpg 300 500 حسین تقی زاده حسین تقی زاده2018-02-27 15:09:202018-02-27 15:09:20مناجات شعبانیه

آموزه هاى اخلاقى در دعاى حضرت مهدى (عج) ؛ رزق توفیق

برچسب ها: اخلاق پیامبرِ دعا پیامبر و امامان معصوم شیوه های رفتاری رزق برکات الهی مناجات شعبانیه قران اعتماد به نفس عرفا ن شیوه های عالی زندگی اولیای ممتاز خدا کمالات صفای باطن پاک زیستی محتوای دعا مناجات توفیق عنایات الهی موهبت الهی توکل به خدا سلامتی روح وجسم صبر وحوصله برقراری رابطه با خداوند دعای پیامبر وامامان معصوم مناجات امیرالمومنین دعای کمیل دعای امام حسن دعای امام حسین دعای عرفه دعای صحیفه سجادیه عرفان وکمالات

پیش درآمد

در سیره درخشان پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع)، گفتار و سخنان حکیمانه و دلنشین آنها، بخش مهمى از فرهنگ زندگى آنها است، و در این بخش، فصل برجسته و بالنده اى از دعاها و مناجات هاى آنان را تشکیل مى دهد، که به راستى مى توان آن ها را کلاس بزرگى براى آموزش عرفان، اخلاق، شیوه هاى عالى زندگى، و فرهنگ ناب پاک سازى و بهسازى نام برد. بنابراین لازم است این فصل بالنده را در متن زندگى قرار داد، و از آن اکثر بهره بردارى صحیح را در راستاى تعالى و تکامل و پیروزى همه جانبه در همه عرصه ها نمود.

مناجات ها و دعاهایى همچون مناجات هاى امیرمؤمنان على (ع) و دعاى کمیل و مناجات شعبانیّه او، و مناجات ها و دعاهاى امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به ویژه دعاى عرفه امام حسین(ع) و دعاهاى صحیفه سجادیه و…که حضرت امام قدّس سرّه در مورد بهره بردارى از این دعاها بسیار سفارش مى کرد، و آنها را قرآن صاعد مى خواند، یعنى آنها را برگرفته از قرآن و وحى الهى مى دانست، که از زبان معصومان(ع) و اولیاى ممتاز خدا، به سوى ملکوت صعود مى کند، و انسان را همراه این براق صعود، به سوى سرچشمه زلال ملکوت و کمالات اعلى به بالا و بالاها مى برد. براى روشن شدن مطلب کافى است که به فرازى از نوشتار امام خمینى قدّس سرّه پیرامون صحیفه سجادیه توجه کنیم: «صحیفه کامله سجادیه، نمونه کامل قرآن صاعد است، و از بزرگترین مناجات عرفانى در خلوت گاه انس است… آن کتابى است الهى که از سرچشمه نور اللّه نشأت گرفته، و طریقه سلوک اولیاء بزرگ و اوصیاء عظیم الشأن الهى است که در آن همه گونه نعمت موجود است، و هر کس به مقدار اشتهاى معنوى خود از آن استفاده مى کند.»(۱)

نتیجه این که: از دعاهاى معصومان(ع) و دعاى امام عصر(عج) که در حقیقت در سلک صحیفه سجادیه است، نباید غافل ماند، و خود را از این قرآن صاعد محروم ساخت. بلکه لازم است براى رشد و تعالى با فراهم نمودن شرایط و حالات، اکثر بهره بردارى را از آنها نموده، و از این فرهنگ نورانى، کسب نور نموده و بر صفاى باطن، و پاک زیستى و صعود به سوى قلّه عرفان و کمالات استفاده بهینه کرد.

با توجه به این که رسول خدا(ص) فرمود:

«الدّعاء مخّ العباده؛(۲) دعا جان عبادت است.» و از آیات و روایات استفاده مى شود که باید هنگام دعا به این امور توجه داشت تا بیشتر بهره مند شد:

۱– توجه به محتواى دعا

۲- پاک سازى در پرتو دعا

۳- وصول به جان عبادت در پرتو دعا

۴- رهایى از اندوه و حزن و نگرانى ها در پرتو دعا

۵ – ذکر نام هاى آرام بخش خدا هنگام دعا، و دریافت توحید کامل، و این که همه چیز از آن خدا و در دست خداست.

۶- بهره مندى از آموزه هاى عرفانى و اخلاقى از فضاى روحانى دعا.

اخلاق از زبان امام عصر(عج)

تردیدى نیست که بزرگ ترین وظایف ما در عصر غیبت که جامع و شامل سایر وظایف است خودسازى با ترک هرگونه رذایل و ضد ارزش ها، و جذب فضایل و ارزش ها است، و این موضوع به طور شایان و عمیق و وسیع و شایسته در پرتو انوار نیایش هاى پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) به دست مى آید، و چه بهتر که به سراغ یکى از دعاهاى معروف ولى اللّه اعظم امام عصر(عج) که با جمله: «اللّهمّ ارزقنا توفیق الطّاعه» شروع مى شود برویم، تا هم از روحانیت این دعا بهره ببریم، و از تلقین ملکوتى آن از زبان آن ولى اللّه اعظم(عج) مستفیض گردیم، و هم از آبشخور درس هاى اخلاقى و منش هاى متعالى آن که شامل بیست و شش آموزه عمیق و ارجمند است سیراب شویم.

با توجه به این که نیایش گران و اهل مناجات در پیشگاه امام عصر(عج) به قدرى ارزشمندند که آن حضرت در آغاز یکى از دعاهاى خود به خداوند عرض مى کند: «الهى بحقّ من ناجاک و بحقّ من دعاک فى البرّ و البحر؛(۳) خدایا! به حق هر کس که با تو مناجات کند، و به حق هر که در صحرا و دریا تو را بخواند و دعا کند.»

شرحى پیرامون دعاى امام عصر (عج)

از ناحیه مقدّسه امام عصر، حضرت مهدى(عج) دعاهاى مختلفى نقل شده که یکى از دعاهاى معروف آن، دعایى است که با فراز: «اللّهم ارزقنا توفیق الطّاعه» آغاز مى گردد، این دعا از محتوایى بسیار عمیق و عالى برخوردار است که گویى درس هاى فرهنگى و اخلاقى بسیار مفیدى است که آن بزرگوار در لباس دعا، به پیروانش و به همه حق پرستان آموخته است، درس هاى سازنده و آموزنده در بیست و شش فراز، که در حقیقت ۲۶ درس مهم براى انسان هایى است که در میان خصال اخلاقى، هر فرازى از آنها مناسب حال آنها با صفات مخصوص به خود است.

این دعا را که در مفاتیح الجنان محدّث قمى(ره) ذکر شده، علما و محدثین بزرگ و مورد اعتمادى از پیشینیان نقل نموده اند از جمله آنها:

۱- محدّث و عالم برجسته قرن نهم هجرى قمرى شیخ تقى الدین کفعمى صاحب کتاب المصباح، و کتاب بلدالامین است این دانشمند محقق در قرن نهم در روستاى کفعم از روستاهاى جبل عامل لبنان چشم به جهان گشود، و کتاب مصباح را در سال ۸۹۵ ه.ق تألیف نمود.(۴)

۲- و نیز عالم و محدث بزرگ سید بن طاووس (م ۶۶۴ ه.ق) این دعا را در کتاب مهج الدعوات نقل نموده است، و هر دو نفر از این دو محقق بزرگ، این دعا را نسبت به امام عصر حضرت مهدى (عج) داده، و از ناحیه مقدسه آن بزرگوار نقل نموده اند، و سپس علماى متأخّر مانند علّامه مجلسى در زادالمعاد، و محدّث قمى در مفاتیح، و محقق کاشانى در مصابیح الجنان، این دعا را از دو عالم نامبرده نقل نموده اند.

ما در این راستا بر آن شدیم که به یارى خداوند، به شرح هر یک از بیست و شش فراز این دعا به صورت بیست و شش درس بزرگ اخلاقى (هر کدام در یک مقاله) بپردازیم، به امید آن که در پرتو عنایات خاص امام عصر(عج) بتوانیم از این درس ها و آموزه ها، آن هم از محضر انور آن بزرگوار استفاده شایان کرده، و آثار و برکات آن را در همه زوایاى زندگى خود به طور سرشار و آشکار بنگریم، و در نتیجه به سعادت دنیا و آخرت نایل شویم.

دو نکته پیرامون رزق و توفیق

جالب این که در آغاز این دعا، سخن از «رزق و روزى و توفیق» به میان آمده این گونه که مى گوییم: «اللّهم ارزقنا توفیق الطّاعه»؛ خدایا! توفیق اطاعت را رزق و روزى ما گردان.» که بیان گر آن است که خصال نیک، و ارزش ها از روزى هاى معنوى است که همچون رزق و روزى مادى، همواره مورد نیاز است، همان گونه که اگر رزق مادى به انسان نرسد، او قحطى زده شده و در پرتگاه نابودى قرار مى گیرد، نرسیدن به رزق معنوى نیز باعث سقوط و هلاکت است، و همان گونه که رزق و روزى مادى، هر روزه و در همه اوقات باید به انسان برسد تا او ادامه حیات بدهد، رزق و روزى معنوى نیز باید همیشگى باشد تا موجب ادامه حیات معنوى گردد.

به عبارت روشن تر، رزق و روزى به معنى عطا و بخشش مستمر و بهره اى از خیر و برکت الهى به طور مداوم است که هم شامل غذاى جسم و خوراک روزانه و هرگونه روزى مادى مانند لباس و خانه و مرکب و باغ و…مى شود، شامل روزى هاى معنوى مانند ارزش ها و صفات نیک نیز مى شود.

و معنى وسیعى دارد، بلکه رزق و روزى اصلى همین روزى معنوى است، و در دعاها تعبیر به رزق در مورد روزى هاى معنوى بسیار به کار رفته است، و در قرآن نیز، رزق به معنى عام و جامع است، و شامل امور مادى و معنوى خواهدشد، مثلاً در قرآن مى خوانیم: «فالّذین آمنوا و عملوا الصّالحات لهم مغفرهٌ و رزقٌ کریمٌ؛(۵) آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، آمرزش و روزى ارزشمندى براى آنها است.» با توجه به این که واژه کریم به معنى هر موجود شریف و پر ارزش است، بنابراین رزق کریم، شامل هر روزى ارزشمند از مادى و معنوى مى شود، و داراى مفهوم و معنى گسترده اى است که فراگیرنده هرگونه نعمت هاى عالى از مادى و معنوى است، چنان که راغب لغت شناس معروف قرآن، رزق کریم را، شامل عموم روزى هاى شایسته از مادى و معنوى گرفته است.(۶)

و در میان ده ها بلکه صدها دعا که از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نقل شده، واژه رزق در مورد امور معنوى به کار رفته است، به عنوان نمونه نظر شما را به چند مورد جلب مى کنیم:

در فرازى از یکى از دعاهاى امام سجاد(ع) آمده: «اللّهمّ ارزقنى صله قرابتى…؛(۷) خدایا رابطه نیک با خویشاوندانم، و حج قبول شده، و عمل نیک مورد پسندت را به من روزى گردان.» و در دعاى دیگر آن حضرت آمده: «خدایا! قلب خاشع و خاضع و هراسانى از خوف خدا، و بدن صابر، و زبان ذاکر و حمد کننده، و یقین راستین، و روزى گسترده و علم مفید به من روزى گردان.»(۸)

و در فراز دیگر آمده: «اللّهم ارزقنى قلباً تقیّاً نقیّاً؛(۹) خدایا! دل پاک و پاکیزه به من روزى کن.»

روایت شده روزى یکى از اصحاب بسیار نیک پیامبر(ص) به نام حارثه بن سراقه به پیامبر(ص) عرض کرد: از خدا بخواه مقام شهادت را نصیبم گرداند، پیامبر(ص) چنین دعا کرد: «اللّهم ارزق حارثه الشّهاده؛خداوندا!مقام شهادت را به حارثه روزى گردان.» طولى نکشید که جنگ احد رخ داد، او در این نبرد به شهادت رسید.(۱۰)

نتیجه این که رزق و روزى معنى گسترده اى دارد و شامل مواهب معنوى نیز مى شود، بنابراین اگر ما خدا را با عنوان یا رزّاق، و یا رازق خواندیم، روزى هاى معنوى را نیز در نظر بگیریم، بلکه بیشتر به این نوع روزى ها توجه کنیم. چرا که غذاى روح، بسیار مهم تر از غذاى جسم است. و از امیرمؤمنان على (ع) روایت شده فرمود: «در شگفتم از کسانى که در مورد غذاى جسم اهتمام مى ورزند و از آن پرهیز مى کنند که زیان بخش نباشد ولى در مورد کیفر غذاى زیان بخش روح یعنى گناهان، که آتش دورخ است، بى توجه و غافل هستند.»(۱۱) این تعبیرات بیان گر روزى هاى معنوى است که ما باید به آن توجه عمیق داشته باشیم.

و در مورد توفیق – که در آغاز دعاى مذکور آمده – نیز باید توجه داشت که عامل اصلى، و کلید گشاینده همه ارزش ها و ترک گناهان است، توضیح این که واژه توفیق از ماده وفاق و توافق است و منظور از آن این است که کارهاى انسان، موافق فرمان خدا و بر وفق مراد، و هماهنگ با اهداف و مقصود، سهل و آسان گردد، و اسباب کار، فراهم شود و به اصطلاح مقتضى موجود، و هرگونه مانع، مفقود باشد تا انسان با اشتیاق و با کمال راحتى و روانى، به انجام کار همّت نماید.

به عبارت روشن تر توفیق، یارى و عنایت خاص الهى است که به بندگان شایسته اش مى دهد، در مقابل خذلان، که به معنى آن است که خدا او را به خودش واگذارد. خداوند در قرآن مى فرماید: «ان ینصرکم اللّه فلا غالب لکم و ان یخذلکم فمن ذاالّذى ینصرکم من بعده…؛(۱۲) اگر خداوند شما را یارى کند، هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد، و اگر دست از یارى شما بردارد، کیست که بعد از او شما را یارى کند؟ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند.»

البته باید توجه داشت که یارى و عنایت الهى به بنده اش، بستگى به آمادگى و لیاقت بنده دارد، او باید با شناسایى عوامل و زمینه سازى در این راستا به استقبال توفیق الهى برود، و گرنه در وادى خذلان الهى سقوط مى کند، چنان که گفته اند:

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در باغ لاله روید و در شور زار خس

با توجه به این که امیرمؤمنان على(ع) در گفتار گوناگونى فرمود: «توفیق عنایت الهى است، توفیق نخستین نعمت است، توفیق سرلوحه سعادت و رستگارى، و سر سلسله اصلاح و برترین عمل است، و هیچ رهبر و راهنمایى برتر از توفیق نیست و هیچ نعمتى ارجمندتر از نعمت توفیق نیست.»(۱۳)

امام صادق(ع) در معنى توفیق فرمود: «هرگاه بنده اى فرمان خداوند را بجا آورد، کار او موافق و هماهنگ با فرمان خدا است، و چنین بنده اى به عنوان بنده موفّق نامیده مى شود، و هرگاه بنده اى اراده گناه کند، ولى یارى خداوند بین او و گناه جدایى بیندازد، و در نتیجه او از گناه پرهیز کند، چنین بنده اى به توفیق الهى نایل شده است و اگر خداوند بین او و گناه مانع نشود، نشانه آن است که او را به خودش واگذارده و در نتیجه او را از توفیق محروم ساخته است.»(۱۴)

بنابراین توفیق، با ارزشت ترین موهبت الهى است، و به اصطلاح رفیقى است که به هر کس ندهندش، چنان که پر زیباى طاووس را به کرکس نخواهند داد، نتیجه این که اگر بخواهیم به سعادت همه جانبه برسیم و براى انجام وظیفه آماده شویم، و خشنودى و یارى الهى را کسب کنیم باید به ایجاد عوامل توفیق همّت کنیم، عواملى مانند: سلامتى روح و جسم، وراثت نیک، محیط سالم، غذاى پاک، همنشین شایسته، اعتماد به نفس، توکل به خدا، اراده نیرومند، ریاضت و زحمت، صبر و حوصله، برقرار نمودن رابطه تنگاتنگ با خدا و به طور کلى دین مدارى، و نیز باید از عوامل ضد توفیق پرهیز کنیم. که همان عوامل ضد عوامل مثبت است، که همچون آفتى ویران گر موجب نابودى توفیقات خواهد شد.

مسأله توفیق به قدرى مهم است که در بسیارى از گفتار و دعاهاى پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) آمده، بلکه در بسیارى از آنها در سرلوحه نیایش آنها قرار گرفته است. به عنوان نمونه نظر شما را به چند فراز جلب مى کنیم:

۱- امیر مؤمنان على(ع) در سرآغاز فرازى از خطبه اش مى فرماید: «نحمده على ما وفّق له من الطّاعه، وزاد عنه عن المعصیه؛(۱۵) خداى را سپاس گوییم که ما را توفیق اطاعتش و ترک گناهانش بخشیده است.»

۲– امام سجاد(ع) در فرازى از دعایش به خدا عرض مى کند: «و وفّقنى للّتى هى ازکى؛(۱۶) خدایا مرا به آنچه که پاک ترین است موفق کن.» و در فراز دیگر عرض مى کند: «خدایا! در ماه رمضان مرا براى درک شب قدر توفیق بده، به گونه اى که در صف محبوب ترین و پسندیده ترین بندگان درگاهت قرار گیرم.»(۱۷)

۳- و در قسمت آخر عهدنامه مالک اشتر، حضرت على(ع) آن را با این فراز به پایان مى رساند: «و از خدا مى خواهم که با رحمت گسترده و نیروى بى کران که در برآوردن هر حاجتى دارد، مرا و تو را در هرچه رضاى او است توفیق دهد.»(۱۸)

و در نامه به قثم بن عباس مى نویسد: «وفّقنا اللّه و ایّاکم لمحابّه؛(۱۹) خداوند ما و شما را بر آنچه دوست دارد موفّق کند.»

نتیجه این که توفیق از امور بسیار پراهمیتى است که همواره مورد نظر پیامبران و امامان و اولیاء خدا بوده، و مانیز براى تحصیل امتیازات عالى انسانى، باید با مرکب توفیق به پیش رویم، و از به دست آوردن آن در همه ابعاد، با ایجاد زمینه هایش غافل نمانیم، که سنگ زیرین کاخ ترقى و تعالى است، چنان که امام على(ع) فرمود: «لاینفع اجتهادٌ بغیر توفیقٍ؛ هیچ کوششى بدون توفیق به ثمر نمى رسد.»(۲۰) و نیز فرمود: «مشتاقانه به استقبال توفیق روانه شوید که توفیق اُسّ وثیق (اساس مطمئن) است.»(۲۱)

پى نوشت ها:

۱٫ نامه اخلاقى عرفانى امام خمینى (که به نوه اش آقاى سید على خمینى اهدا شده) مجموعه آثار، شماره یک، نشر کنگره اندیشه هاى اخلاقى – عرفانى امام خمینى، ص ۱۶۸٫

۲٫ محدث نورى، مستدرک الوسائل، ج ۵، ص ۱۶۷؛ بحار، ج ۹۳، ص ۳۰۰٫

۳٫ شیخ تقى الدین کفعمى، مصباح کفعمى، ص ۳۰۵ ؛ سید بن طاووس مهج الدّعوات، ص ۲۹۴٫

۴٫ محدث قمى، الکنى و الالقاب، ج ۳، ص ۱۱۶؛ فوائد الرضویه، ص ۷ و ۸٫

۵٫ سوره حج، آیه ۵۰٫

۶٫ مفردات راغب، ج ۱۴، ص ۱۳۵، و ج ۱۸، ص ۱۶٫

۷٫ بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۲۴۷٫

۸٫ همان، ج ۹۵، ص ۲۵۸٫

۹٫ همان، ج ۹۷، ص ۸۹، براى اطلاع بیشتر به این موارد به المعجم المفهرس بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۸۴۳۶ تا ۸۴۳۸ مراجعه گردد.

۱۰٫ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۳، ص ۵۰۷٫

۱۱٫ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۴۱٫

۱۲٫ سوره آل عمران، ص ۱۶۰٫

۱۳٫ غررالحکم، میزان الحکمه، ج ۱۰، ص ۵۹۰ و ۵۹۱٫

۱۴٫ توحید صدوق، ص ۲۴۲٫

۱۵٫ نهج البلاغه بنیاد، خطبه ۱۸۵، صبحى صالح، خطبه ۱۹۴٫

۱۶٫ صحیفه سجادیه، دعاى ۲۰٫

۱۷٫ بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۱۰۲٫

۱۸٫ نهج البلاغه، نامه ۵۳٫

۱۹٫ همان، نامه ۶۷٫

۲۰٫ غررالحکم.

۲۱٫ همان.

منبع:محمد محمدى اشتهاردى؛پاسدار اسلام ـ ش ۲۸۵ – شهریور ۸۴

 

http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2018/02/آموزه-های-اخلاقی-در-دعای-حضرت-مهدی-روزق-توفیق.jpg 300 500 حسین تقی زاده حسین تقی زاده2018-02-25 14:56:012018-02-25 14:56:01آموزه هاى اخلاقى در دعاى حضرت مهدى (عج) ؛ رزق توفیق

سرود شوریدگان؛ نگاهی به مناجات شعبانیه

برچسب ها: دعا خدا مناجات شعبانیه شور سرود شوریده نیایش

«نیایش » ، نیاز روح است و «دعا» ، غذای جان .

در این که چه باید خواست و چگونه باید خواست، نیازمند رهنمود و تعلیم سالکان واصل و عارفان کاملیم، یعنی امام معصوم و اولیای الهی .

«مناجات شعبانیه » ، رهاوردی از آموزش های سالکانه آن حجت های الهی به رهروان راه معنی است .

مفاهیم بلند و عارفانه و عاشقانه آن، ریشه در دریای «دل امام » دارد و روح زیبای علی (ع) با این نیایش، خدای جمیل و جلیل را دیده و چشیده و لطف او را به تصویر کشیده است .

امامان دیگر نیز، پیوسته از این چشمه نوشیده اند و با واژه های سبز و تعبیرات نغز و جملات شیدایی آن، شوریده حالی خود را در پیشگاه خدا سروده اند و همه اهل این مناجات بوده اند .

امام امت «قدس سره » که گام جای گام آن اولیای قدوسی نهاده بود، پیوسته باشور و نشاطی خاص از آن یاد می کرد و فرازهایی از آن را با حالت وجد و جذبه تکرار می فرمود و سر در پای این دریای حکمت و عرفان می سود . از سخنان آن عارف پیر است که: «مناجات شعبانیه از مناجات هایی است که اگر یک نفر انسان دلسوخته، یک عارف دلسوخته . . . بخواهد آن را شرح کند و شرح کند از برای دیگران، بسیار ارزشمند است و محتاج به شرح است .» (1)

«مناجات شعبانیه » ، زمزمه مناجات است و شور دعا و سوز تضرع و روزنه امید.

گفتگو با خدایی است که راز درون و نیاز انسان و فرجام امور را می داند و پیش از آن که لب به سخن گشاییم، دفتر دلمان و کتاب نفسمان را می خواند و قلم تقدیرش به همه چیز و همه کس جاری است و سود و زیان ها و افزایش و کاستی ها به دست اوست .

الهی . . . ان حرمتنی فمن ذالذی یرزقنی و ان خذلتنی فمن ذا الذی ینصرنی . . .

خدایا! اگر محرومم سازی، کیست که روزیم دهد؟ و اگر خوارم کنی کیست که یاریم کند؟ از خشم تو به خودت پناه می برم . اگر من شایسته رحمتت نیستم، تو سزاوار جود و بخششی .

در «مناجات شعبانیه » ، نیایشگر صاحبدل، خود را در برابر خدایی می بیند، بخشنده و رحمت گستر، رؤوف و خطاپوش، رحیم و پوزش پذیر، که نه می تواند دل از عطای او برکند و نه از عفو او بر خطاها نومید شود . زبان عذر خواهی او از خدا بلند است و دامن حسناتش کوتاه .

زبان «مناجات شعبانیه » ، زبان عشق و شیدایی است:

«خدایا! اگر می خواستی خوارم کنی، هدایتم نمی کردی، اگر می خواستی رسوایم کنی از عقوبت دنیا معافم نمی کردی . . .

خدایا! اگر مرا به جرمم بگیری، دست به دامان عفوت می زنم،

اگر مرا به گناهانم مؤاخذه کنی، تو را به بخشایشت باز خواست می کنم .

اگر در دوزخم افکنی، به دوزخیان اعلام خواهم کرد که دوستت دارم . . .

هر چند در کنار طاعتت، عملم کوچک است، اما امیدم بسی بزرگ است، پس چگونه می توانم از آستانت تهی دست و محروم برگردم؟ . . .»

اوج فرازهای بلند این دعا آنجاست که امام از خدایش «کمال انقطاع » می طلبد، از همه بریدن و به او پیوستن، جز فروغ او را ندیدن، چشم دل به نور کبریایی روشن ساختن، حجاب های نور را گسستن و به معدن عظمت رسیدن و جان را معلق درگاه ربوبی ساختن و به درگاه عزت و قدس او آویختن و در خلوت خدا، همدم او شدن و مدهوش جلال الهی گشتن . . .

الهی! هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک . . .

«مناجات شعبانیه » شکوه از جدایی ها و دور افتادن ها و غفلت ها و به خواب رفتن هاست . و انسان، تردیدی میان

کیفر الهی، دوزخ را در چشم انداز قرار می دهد و پاداش خدا، به بهشت فرا می خواند .

تا یار، کرا خواهد و میلش به که باشد!

و پایان دعا، خواسته ای چنین است:

«خدایا! مرا به فروغ نشاط انگیز عزت خویش بپیوند، تا تنها شناسای تو باشم و از غیر تو روی برتابم و تنها از تو ترسم و بیم تو داشته باشم .»

این است که همه امامان، بی استثنا، زبانی مترنم و دلی مشعوف به این دعا داشته اند و مناجات شعبانیه، با این حقایق ناب عرفانی و لحن و زبانی شیدایانه، «سرود شوریدگی » آن پیشوایان بوده است .

این است، رمز تغزل ائمه با این نشید آسمانی و سرود عرفانی!

پی نوشت:

1) صحیفه نور، ج 20، ص 189 .

منبع :جواد محدثی ،مجله پرسمان-آبان 1380، پیش شماره 3؛ صفحه .2

http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2015/05/سرود-شوریدگان؛-نگاهی-به-مناجات-شعبانیه.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2015-05-25 13:44:362016-04-18 18:08:20سرود شوریدگان؛ نگاهی به مناجات شعبانیه

مناجات شعبانیه و سند آن

برچسب ها: دعا مناجات شعبانیه مناجات شعبانیه و سند علی بن‌محمد بن خالویه سید بن طاووس حسین بن خالویه شیخ ابوالحسن علی بن‌محمد بن‌یوسف

دعا و نیایش سخن باطن است و موجب جلای دل،که به انگیزه ارتباط بنده با خدا، قطره با دریا، ظلمت با نور، نهایت ضعف بانهایت قوت، منتهای نقص با کمال نامتناهی انجام می گیرد.

ادعیه ما آمیزه ای از لطایف و معارف و اسرار است که انوار معنویت و روحانیت ازلابلای آن، روح خواننده مشتاق را نوازش می دهد و دل را از غل و غش صیقل می بخشد.

لطایف و اسراری که از ادعیه استفاده می شود در روایات نیست; زیرا در روایات حضرات معصومین(ع) با مردم محاورت داشتند و به قدر عقولشان با آن ها تکلم می کردندنه به کنه عقل خود; «ماکلم رسول الله (ص ) العباد بکنه عقله قط » اما باخداوند متعال به کنه عقل خودشان مناجات و دعا داشتند.

هر یک از ادعیه ماثوره، مقاله علمیه پیغمبر یا امامی است. (1) از جمله ادعیه ای که مشحون از معارف بلند و حقایق و اسرار کشف نشده و حاوی ظرایف عرفانی است «مناجات شعبانیه » است.

امام العارفین و قدوه السالکین حضرت امام خمینی (سقی الله ثراه بوابل رحمته)در وصیتنامه سیاسی الهی خود، داشتن چنین مناجاتی را از افتخارات شیعه برشمرده است (2) و در مواردی از سخنرانی ها و پیام های خود از آن به عظمت یاد کرده است. (3)

در حالات این عارف دلسوخته نیز نقل می کنند که روح بلند وی با مناجات شعبانیه ماءنوس بوده است (4) و تاسیا به سلف صالحش بر خواندن آن مداومت داشته، اززیارت ها به زیارت جامعه کبیره، از ادعیه به دعای عرفه امام حسین (ع) و ازمناجات ها به مناجات شعبانیه بسیار علاقه مند بوده است.

این مناجات، که برحسب روایات، همه ائمه: آن را می خواندند، در بعضی از جوامع روایی ما و کتب ادعیه نقل شده است. مرحوم سید بن طاووس در اقبال، (5) مولی محمدباقر مجلسی در بحار الانوار، (6) سماهیجی در الصحیفه العلویه (7) و شیخ عباس قمی 5 در مفاتیح الجنان به طور ارسال این مناجات را از حضرت امیر (ع) نقل می کنند.البته کفعمی در البلد الامین و مصباح و شیخ بهایی در مفتاح الفلاح و سید بن طاووس در مهج الدعوات از آن اسمی نمی برند.

بزرگان رحمهم الله یا به خاطر داشتن شامه ای قوی نسبت به شناخت گفته های حضرات معصومین(ع) که فرموده اند:

«کلامنا نور» و یا براساس تسامح در ادله سنن به بررسی رجالی سلسله سند ادعیه و از جمله مناجات شعبانیه نپرداخته اند، اما اثبات علمی استناد این مضامین به خاندان وحی و دور ساختن آن از احتمال دس و تحریف، چنان که در بعضی ادعیه اتفاق افتاده، (8) راه را برای استشهاد به بخش های مختلف آن هموارتر می سازد.

همان گونه که اشاره شد، راویان، این مناجات را به طور ارسال و با حذف سلسله سند آورده اند; راوی این مناجات شخصی به نام قاضی علی بن محمد بن یوسف بن مهجورفارسی و مکنی به «ابن خالویه » است.

گرچه غالبا شخصی را به نام «حسین بن خالویه » به عنوان راوی آن معرفی کرده اند ولی این گفته، به دلایلی که خواهد آمد، صحیح نیست. این اشتباه نخستین بار از ناحیه «ابن النجار» (9) صورت گرفته و مرحوم سید بن طاووس (م 664) درکتاب شریف اقبال از وی نقل کرده و سایرین نیز از ایشان نقل کرده اند.

درست روشن نیست که چرا سید بن طاووس، با این که هنگام نوشتن کتاب اقبال در سال 650، بیش از شصت کتاب دعا در اختیارش بوده (10) به این نکته توجه نداشته است.

شاید دلیل این اشتباه از ناحیه ابن النجار تشابه کنیه ای و معاصر بودن جناب حسین بن احمد بن خالویه با علی بن محمد بن خالویه باشد; زیرا حسین بن خالویه متوفای 370 است (11) و علی بن محمد بن خالویه نیز در همان زمان می زیسته گرچه تاریخ وفات وی به خوبی روشن نیست. (12)

چرا راوی، حسین بن خالویه نیست؟

به دلایل یاد شده در زیر، راوی این مناجات، حسین بن خالویه نیست:

1- گرچه ارباب تراجم و رجال، حسین بن خالویه را نیز توثیق کرده اند (13) ولی وی پیش از این که در کتب رجالی به عنوان محدث شناخته شود، به عنوان ادیب مطرح بوده و در کتب تراجم شرح حال وی را همراه با مناظرات و تالیفات ادبی اوآورده اند. (14) 2 اکثر راویان این مناجات، آن را از کتاب عمل شعبان اخذکرده اند که این کتاب طبق نقل همه از علی بن محمد بن خالویه است نه حسین بن خالویه. به عنوان نمونه مرحوم تهرانی در الذریعه می نویسد:

عمل شعبان لابن خالویه ابن الحسن بن علی بن محمد الفارسی، شیخ مشایخ النجاشی صاحب عمل رجب ایضا.

3- میرزا عبدالله افندی اصفهانی از اعلام قرن دوازدهم در کتاب ریاض العلماءذیل ترجمه شیخ ابوالحسن علی بن محمد بن یوسف می نویسد:

این ابن خالویه غیر از شیخ ابوعبدالله حسین بن احمد بن خالویه نحوی امامی است که کتاب «لیس » و کتاب «آل » و غیره را نوشته است. (15)

4-مرحوم آقابزرگ تهرانی ذیل ترجمه علی بن محمد بن یوسف می نویسد:

ظاهرا مناجات شعبان که در کتاب عمل رمضان ذکر شده از ایشان است نه از ابن خالویه نحوی مولف کتاب الال.نسبت این مناجات به حسین بن خالویه نخست از ناحیه ابن النجار صورت گرفته و به دنبال آن سید بن طاووس در اقبال مناجات را از حسین بن خالویه نقل می کند; من به این نکته در حاشیه نسخه اقبال خود اشاره کرده ام. (16)

هویت راوی

چنین برمی آید که علی بن مهجور فارسی، معروف به ابن خالویه، ازمشایخ نجاشی و جزء «عده » وی بوده است و تردید بعضی که گفته اند: اگر از مشایخ نجاشی است چرا کتابهای او را با واسطه روایت می کند، روا نیست; زیرا منافات ندارد که از مشایخ نجاشی باشد ولی نجاشی کتاب هایش را با واسطه روایت کند. (17

نجاشی در ترجمه علی بن خالویه می نویسد:

انه شیخ من اصحابنا ثقه سمع الحدیث فاءکثر، ابتعت جمیع کتبه، له کتاب عمل رجب و کتاب عمل شعبان و کتاب عمل رمضان. (18)

علامه حلی (علی بن مطهر) (ره) درباره او می نویسد:

علی بن محمد بن یوسف بن مهجور ابوالحسن الفارسی المعروف بابن خالویه، بالخاءالمعجمه، من اصحابنا ثقه سمع الحدیث و اکثر. (19)

علامه سید محسن عاملی می نویسد:

القاضی ابوالحسن علی بن محمد بن یوسف ذکره بحرالعلوم فی رجاله من مشایخ النجاشی، صاحب الرجال. فقال: و منهم القاضی ابوالحسن علی بن محمد بن یوسف، روی عنه فی ترجمه محمد بن ابراهیم بن الامام و قال اخبرنا بسر من رای و حکی عن شیخه الحسین بن عبدالله عنه مدحالمحمد بن مسعود العیاشی. (20) تا این جا روشن شد که علی بن محمد بن یوسف از راویان مورد وثوق بوده است.

طریق وی به امام جعفر صادق (ع)، که احتمالاطریق نجاشی، شاگرد او نیز هست، بدین شرح است:

1 ابراهیم بن عبدالصمد بن موسی… ابواسحاق هاشمی.

خطیب بغدادی می نویسد:

وی، از چند نفر از جمله پدرش عبدالصمد بن موسی روایت نقل می کند، او ساکن سرمن رای بوده و در آن جا و نیز در بغداد تدریس داشته است. (21) 2 عبدالصمد بن موسی بن محمد هاشمی، پدر همان ابراهیم بوده و خلاصه ای از ترجمه اش در تاریخ بغدادآمده است. (22) 3 محمد بن ابراهیم بن الامام. نجاشی در باره وی می گوید: «له نسخه عن جعفر بن محمد کبیره » و او را از اصحاب امام جعفر صادق (ع) می شناسد. (23)

خطیب بغدادی در باره اش می نویسد: «وقد روی العلم عن جعفر بن محمد بن علی و….». (24) در باره این سه بزرگوار نیز نه تنها قدحی نرسیده، بلکه قراینی برتوثیق او وجود دارد.

ظاهرا جناب علی بن محمد بن یوسف، معروف به ابن خالویه، مناجات شعبانیه را باهمین سند از حضرت امام جعفر صادق (ع) و او نیز از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)روایت می کند. گذشته از این که این مناجات به علت دارا بودن مضامین عارفانه،صدورش جز از ناحیه خاندان وحی و رسالت بسیار بعید است و به اصطلاح مرجح مضمونی آن، مانع از انتساب به غیر معصوم می شود.

شروح «مناجات شعبانیه »

متاسفانه شرح جامع و کاملی که در خور شان این مناجات باشد و پرده از اسرار و حقایق نهفته آن بردارد و گره از فقرات معرفت بیزآن بگشاید و تصویر زیبایی از این مناجات، که از غرر آیات قرآن صاعد است، ارائه دهد، شناخته نشد; ضرورت نگارش چنین شرحی را حضرت امام خمینی (ره) در یکی ازسخنرانی های خود بیان فرموده است:

مفسرانی که اهل این معانی هستند ادعیه ائمه را تفسیر کنند…

مناجات شعبانیه از مناجات هایی است که کم نظیر است… از ائمه هدی ادعیه ای واردشده که مضامین آن ها را باید تامل کرد و آن هایی که اهل نظر هستند، اهل معرفت هستند آن ها را شرح کنند و آن ها را به مردم ارائه دهند; اگر چه هیچ کس نمی تواندآن چیزی که به حسب واقع هست شرح کند. (25)

عارف وارسته مرحوم میرزا جواد ملکی نیز ضمن معرفی کوتاهی از این مناجات، اشاره ای به شرح بعضی از فقرات آن به دست یکی از اهل معرفت دارند:

و مناجاته الشعبانیه معروفه… و فیه علوم جمه فی کیفیه معامله العبید مع الله جل جلاله و بیان وجوه الادب فی طریق معرفه حق السؤال، الدعاء و الاستغفار من الله جل جلاله و… علی ما فسر بعض فقراته شخص جلیل من اهل المعرفه. (26)

مناجات شعبانیه حاوی علوم فراوانی در چگونگی معامله بنده با خدای عزوجل، ادب دعا و استغفار است چنان که بعضی از فقرات آن را شخصی جلیل از اهل معرفت تفسیرکرده است.

روشن نیست مقصود ایشان از مفسر بعضی از فقرات مناجات کیست، جز این که مرحوم آقابزرگ تهرانی در ذریعه شرح کوتاهی را بر فقره «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک » از محمد کاظم حسینی رشتی (27) فهرست کرده که دو نسخه از نسخ خطی آن، شامل چهارده برگ، یکی در کتابخانه مرحوم آیه الله نجفی در مجموعه 6839 و یکی هم درکتابخانه آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) در مجموعه شماره 531 موجود است.

گفتنی است که اخیرا دو تن از شاگردان امام خمینی (ره) شروحی براین مناجات نوشته اند که در حد خود مفید است (شکرالله مساعیهما).

پی نوشتها

1. هزار و یک نکته،نکته های 91 و333 .

2. وصیتنامه سیاسی الهی امام خمینی، ص 8 .

3. ر ک: صحیفه نور، ج 12 ، ص 235 ; ج 17 ، ص 264 ; ج 18 ، ص 30 ; ج 19 ، ص 158 ; ج 20 ، ص 82 و189 .

4.بنیان مرصوص امام خمینی (ره)، ص 95.

5. اقبال، چاپ سنگی، باب نهم .

6. بحار الانوار: ج 91 ، ص 96 .

7. الصحیفه العلویه و التحفه المرتضویه، ص 100 .

8. مرحوم آقا بزرگ تهرانی در باره دعای عدیله می گوید: «هو من انشاء بعض العلماء»(ذریعه، ج 8، ص 192); و نیز ر ک: هزار و یک نکته، نکته 134 .

9.ابوعبدالله محمد بن محمود بن الحسن بن النجار البغدادی الشافعی، صاحب کتاب الذیل یا تذییل تاریخ بغداد (متوفای 643) از مشایخ سید بن طاووس بوده و ابن طاووس مکرر از او به عنوان «شیخ المحدثین ببغداد» یاد می کند از کتاب او که ادامه تاریخ بغداد خطیب است تنها قسمتی باقی مانده است.ازبعضی قراین می توان به دست آورد که این کتاب مشتمل بر سی جلد بوده است.ر. ک: کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، صص 236235; مقدمه ذیل تاریخ بغداد، ج 16 .

10. مقدمه کتاب کشف المحجه، به قلم مرحوم آقابزرگ تهرانی.

11. روضات الجنات، ج 3 ، ص 150 ; نوابغ الرواه، ص 105 .

12. ریحانه الادب، ج 7 ، ص 493 .

13. رجال نجاشی ، ج 1 ، ص 188 ; بغیه الوعاه ، ج 1 ، ص 529 ; اعلام زرکلی ، ج 2 ، ص 248 ; روضات الجنات ، ج 3 ، ص 154 .

14. معجم الادباء، ج 3 ، ص 4 ; البدایه والنهایه، ج 11، ص 297 ; طبقات الشافعیه، ج 3 ، ص 269 .

15. ریاض العلماء ، ج 4 ، ص 260 .

16. نوابغ الرواه، ص 208 .

17. تهذیب المقال ، ج 1 ، ص 36 .

18. رجال نجاشی ، ج 2 ، ص 100 .

19. خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، ص 101 .

20. اعیان الشیعه ، ج 8 ، ص 328 .

21. تاریخ بغداد ، ج 6 ، صص 137 138 .

22. تاریخ بغداد ، ج 11 ، ص 41 .

23. معجم رجال الحدیث ، ج 14 ، ص 218 .

24. تاریخ بغداد ، ج 1 ، ص 384 .

25. صحیفه نور ، ج 20 ، ص 83 .

26. المراقبات ، ص 130 .

27. سید کاظم بن قاسم حسینی رشتی از علمای اواسط قرن سیزدهم و از اکابرتلامذه شیخ احمد احسایی است که پس از وی به جای او نشست و در تمامی امورات دینیه مرجع و پیشوای شیخیه گردید… ریحانه الادب، ج 2 ، ص 308 .

منبع :حسین شفیعی ؛مجله پیام حوزه-پاییز 1376، شماره 15؛ صفحه 96

 

http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2015/05/مناجات-شعبانیه-و-سند-آن.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2015-05-25 13:41:482016-04-18 11:27:08مناجات شعبانیه و سند آن

مطالب اخیر

شیعه در عصر امام جواد و امام هادی (علیهماالسلام)

ارتباط علم اخلاق با روانشناسی.

عدالت و احسان در سیره علی (ع)

روانشناسی رنگ در مجموعه اشعار نیما (بر اساس روانشناسی رنگ ماکس لوشر)

ملاکی برای سنجش حق والدین

استفاده از اینترنت

ابوحمزه ثمالى، لقمان روزگار

زمینه سازی ائمه(علیهم السلام) برای غیبت(۳)

جایگاه تولی و تبری در اسلام

دفاع امام علی از حضرت زهرا(س)

شفابخش و درمان امراض

مناجات اهل ارادت

رشد معنوی در دورة جوانی

چشم ما چشمه ای اندازه ی دریا دارد . هرچه ما گریه کنیم از غم او جا دارد

امامزاده عبيدالله (ع) – هَجيج

پرهیز از غذای حرام و شبهه ناک (9)

farsi@al-shia.org

AlShia_Support

آدرس: قم، خیابان شهید فاطمی، مقابل کوچه 21 پلاک 294

تلفن تماس: 37745111-025

فکس : 37742073-025

بایگانی

  • ژوئن 2020
  • می 2020
  • آوریل 2020
  • مارس 2020
  • فوریه 2020
  • ژانویه 2020
  • دسامبر 2019
  • نوامبر 2019
  • اکتبر 2019
  • سپتامبر 2019
  • آگوست 2019
  • جولای 2019
  • ژوئن 2019
  • می 2019
  • آوریل 2019
  • مارس 2019
  • فوریه 2019
  • ژانویه 2019
  • دسامبر 2018
  • نوامبر 2018
  • اکتبر 2018
  • سپتامبر 2018
  • آگوست 2018
  • جولای 2018
  • ژوئن 2018
  • می 2018
  • آوریل 2018
  • مارس 2018
  • فوریه 2018
  • ژانویه 2018
  • دسامبر 2017
  • نوامبر 2017
  • اکتبر 2017
  • سپتامبر 2017
  • آگوست 2017
  • جولای 2017
  • ژوئن 2017
  • می 2017
  • آوریل 2017
  • فوریه 2017
  • ژانویه 2017
  • نوامبر 2016
  • اکتبر 2016
  • سپتامبر 2016
  • آگوست 2016
  • ژوئن 2016
  • می 2016
  • آوریل 2016
  • مارس 2016
  • فوریه 2016
  • ژانویه 2016
  • دسامبر 2015
  • نوامبر 2015
  • اکتبر 2015
  • سپتامبر 2015
  • آگوست 2015
  • جولای 2015
  • ژوئن 2015
  • می 2015
  • آوریل 2015
  • مارس 2015
  • فوریه 2015
  • ژانویه 2015
  • دسامبر 2014
  • نوامبر 2014
  • اکتبر 2014
  • سپتامبر 2014
  • آگوست 2014
  • جولای 2014
  • ژوئن 2014
  • آوریل 2014
© کپی رایت - الشیعه
رفتن به بالا