الشیعه
  • صفحه اصلی
  • پیامبر و اهل بیت علیهم السلام
    • پیامبر اسلام
      • تاریخ و سیره
      • معجزات
      • فضائل اخلاقی
      • اصحاب
      • خطبه ها ،نامه ها ،مناظرات
      • دعا ، نماز ،زیارت
      • پیامبر در آئینه شعر
    • پیرامون اهل بیت
    • فضائل و مناقب
    • تاریخ و سیره
    • معجزات و کرامات
    • دعاهاو نمازها
      • پیرامون دعا
      • موانع و شرائط استجابت دعا
      • دعاها
      • نمازها
    • زیارات اهل بیت
      • پیرامون زیارات
      • زیارتنامه ها
      • کتابشناسی
    • خطبه ها و نامه ها
    • خاندان
    • اصحاب و شاگردان
    • مناظرات
    • اهل بیت در آیینه شعر
    • احادیث موضوعی
  • شیعه شناسی
    • درباره شیعه
      • پیدایش شیعه
      • شیعه در روایات
      • امتیازات شیعه
    • اعتقادات
      • توحید
      • پیامبر شناسی
      • امام شناسی
      • عدل الهی
      • معاد شناسی
    • فروع دین
    • تاریخ و جغرافیای شیعه
      • شیعه در گذر تاریخ
      • دولتها و دولتمردان
      • قیامهای شیعه
      • جغرافیای شیعه
    • اخلاق و عرفان
      • درباره اخلاق
      • فضائل و رذائل
      • عرفان و معنویت
      • رشد معنوی
      • عوامل رشد
    • سؤالات ما
      • مسیحیت
      • وهابیت
      • اهل سنت
      • دیگر مذاهب
    • پاسخ به شبهات
      • اعتقادی
      • تاریخی
      • حدیثی
      • قرآنی
      • فقهی
    • مناسبت های مذهبی
  • خانواده شیعی
    • خانواده
      • نهاد خانواده
      • داستانهای خانواده
      • آسیبها و طلاق
    • ازدواج
      • آیین ازدواج
      • همسرداری
    • تربیت فرزند
      • کلیات
      • کودک
      • نوجوان و جوان
    • سبک زندگی
    • روانشناسی
    • زن و حجاب
    • پدر و مادر
    • کتابشناسی
    • مقالات تخصصی
      • خانواده
      • سبک زندگی
      • روانشناسی
  • فرهنگ و تمدن شیعه
    • شیعه و علوم اسلامی
      • تفسیر و علوم قرآنی
      • علوم حدیث
      • فقه و اصول
      • تاریخ و سیره
      • اخلاق و عرفان
    • میراث علمی فرهنگی شیعه
      • علوم تجربی
      • هنر و معماری
      • مراکز علمی
      • ادبیات
    • شخصیتها
      • عالمان دین
      • دانشمندان
      • مستبصرین(شیعه شدگان)
      • مستشرقین
  • نقد و بررسی ادیان و فرق
    • وهابیت
    • یهودیت
    • مسیحیت
    • الحاد و بی دینی
    • فرقه ضاله بهائیت
    • دیگر مذاهب
  • دیگر زبان ها

بایگانی برچسب برای: طبع

مکان شما: خانه / طبع
طبع

نوشته‌ها

شرح مناجات التائبین (۱)

برچسب ها: کرامت یاد خدا امام باقر (ع) امام زمان(عج) معرفت تعظیم حیا شرم عوارض روحی عزت توبه عظمت اولیای خدا طبع ختم امیرمومنان (ع) نعمت های مادی ومعنوی برکات رحمت ومغفرت استغفار ودعا مناجات التائبین دنیا واخرت وظایف بندگی احساس خجالت بی شرمی دنیا پرستان شهوت الودگان بی حیایی کمال زیارت امام رضا (ع) خوف ورجاء سعادت وشقاوت انسان حالت روانی ونفسانی حالت خوف لغزش ها کوتاهی های انسان صفت رحمانیت مراتب توبه احساس حزن اندوه وپشیمانی التماس والتجاء تضرع مناجات پیشوایان معصوم خواری وذلت ذلت واسارت خشم خدا منابع اسلامی لباس عزت تقوا وپرهیز امورمعنوی محضرخدا انبیاء واولیای خدا فضایل متعالی خیروشر بد و خوب صلاح وفساد افاضات انابت خضوع واستکانت درجات عالی خضوع وتواضع
معرفت به فرجام زیان بار گناهان، در دنیا و آخرت، علاوه بر آنکه ترس از انجام گناه را در انسان برمی انگیزاند، از آن روی که ارتکاب گناهان، سرپیچی از دستورات خداوند و ناسپاسی از خالق هستی است که نعمت های بیشماری را در اختیار ما نهاده است، احساس شرم و حیا را نیز در انسان برمی انگیزاند. هر قدر معرفت ما به خداوند، وظایف بندگی، گستره نعمت های مادی و معنوی خالق هستی و فرجام رفتار ناپسند و زشت فزونی گیرد، این شرم و حیا در ما افزایش می یابد و ما را وامی دارد که در برابر احسان و عنایت خداوند و نعمت هایی که در اختیار ما نهاده، به مخالفت او برنخیزیم و بی تردید احساس شرم و حیا چه در برابر خداوند و چه در برابر مردم، دارای ویژگی مثبت، تأثیرگذار و بازدارنده است و ریشه در فطرت انسان دارد. البته امروزه، برخی از مکاتب اخلاقی مادی و انحرافی شرم و حیا را حالتی انفعالی و ناشی از ضعف انسان می دانند و به طور کلی به نکوهش آن می پردازند و به افراد توصیه می کنند که شرم، حیا و احساس خجالت را از درون خود زایل سازند.(۱) در برابر فرهنگ اسلامی شرم و حیا را خصلتی اصیل و ارزشمند می شمارد و از این روی از دیرباز، واژه «بی شرم» در فرهنگ مسلمانان ناسزا و فحش به حساب می آمده است، در فرهنگ انحرافی و عاری از فضایل انسانی دنیاپرستان و شهوت آلودگان، بی‌ حیایی کمال به حساب می آید و بدان افتخار نیز می کنند!
به هر روی، کسی که فطرت الاهی در وجودش زنده مانده است، وقتی به گناهان خویش می نگرد و درمی یابد نعمت هایی را که خداوند در اختیار او نهاده وسیله ای برای نافرمانی و مخالفت با معبود خود ساخته است، در برابر خدا احساس شرم و حیا می کند. از این روی در یکی از دعاهای مربوط به زیارت امام رضا علیه السلام آمده است:
رَبِّ إنِّی أستَغفِرُکَ استِغفارَ حَیَاء؛(۲) «پروردگارا، از تو آمرزش می ‌طلبم، آمرزش از طریق حیا و شرمساری».

نقش خوف و رجا در جلب رحمت الاهی

کسی که گناه و لغزشی از او سرزده علاوه بر ترس از فرجام گناه و توجه به آثار زیان ‌بار گناه و نیز حالت شرمساری از خداوند، باید امیدوار به بخشش و رحمت بی نهایت خداوند نیز باشد. و به این حقیقت توجه داشته باشد که خداوند، خودش ما را دعوت به توبه کرده و وعده داده است که از لغزش‌ ها و گناهان بنده پشیمان خود درگذرد و ما را از ناامیدی از درگاه خویش برحذر داشته است:
قُل یَا عِبَادِیَ الّذینَ أسرَفُوا عَلَی أنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَهِ اللهَ أن الله یَغفِرُ الذُّنوبَ جَمیعاً إنَّهُ هُوَ الغَفورُ الرَّحیمُ؛ (۳) «بگو: ای بندگان من که بر خویشتن زیاده‌ روی روا داشته اید [در گناهان از حد گذشته اید و به خود ستم کرده اید] از بخشایش خداوند نومید مباشید، به راستی خداوند همه گناهان را می آمرزد، که اوست آمرزگار و مهربان».
شناخت این مطلب که خداوند می تواند نعمت هایی چون صحت و سلامتی را از انسان بازپس گیرد و نیز او می تواند در جهان ابدی انسان را از همه نعمت های جاودانه بهشتی محروم سازد و به عذاب و رنج ابدی مبتلا گرداند. از همه بدتر، او را به دوری از خدا و رحمت او گرفتار سازد، خوف را در انسان برمی انگیزد. در مقابل، شناخت این حقیقت که خداوند می تواند از لغزش های انسان درگذرد و بر نعمت های خود بیفزاید و در آخرت او را از نعمت های ابدی خود بهره مند گرداند، رجا را در او برمی انگیزد. به تعبیر دیگر، شناخت این حقیقت که سعادت و شقاوت انسان در دنیا و آخرت به دست خداوند است، این شناخت ها دو حالت روانی و نفسانی « خوف» و «رجا» را در ما برمی انگیزد. حالت ترس، سرشکستگی و شرمساری گرچه مفهوماً با حالت امید متضاد هستند، اما چون متعلق آن دو متفاوت هستند در انسان جمع می شوند.
وجود حالت خوف، سرشکستگی، تأسف و پشیمانی از عمری که با گناه سپری شد و تباه گردید و در مقابل، امید انسان به خداوند متعال که می تواند لغزش ها و کوتاهی های انسان را جبران کند و ببخشد، انسان را مستعد دریافت رحمت الاهی می کند. رحمتی که پیوسته در حال ریزش است و اگر انسان خود را در معرض آن قرار دهد از آن بهره مند می گردد. خداوند همواره و پیوسته رحمتش را نازل می گرداند و تغییر و تحولی در صفت رحمانیت خداوند رخ نمی دهد. تغییر و تحول در حالات ما پدید می آید و بر این اساس، گاهی در پرتو تغییر و تحول مثبت، مستعد دریافت رحمت الاهی می گردیم و در مقابل، بر اثر تغییر منفی و انحرافی که در ما پدید می آید، مشمول غضب و خشم خداوند می گردیم. آن گاه ما با مسامحه و همسان ‌انگاری تغییر حالات را که خصیصه ما است به خداوند نیز نسبت می دهیم و بر این اساس، تعبیرات عامیانه ای چون: «رحمت خدا به جوش آمد، خدا بر سر مهر آمد، خدا با ما آشتی کرد و یا خدا با ما غضب کرد» را به کار می بریم. پس این ما هستیم که تغییر می کنیم و حالات ما دگرگون می شود و در خداوند تغییر و دگرگونی رخ نمی دهد؛ چنان که امیرمؤمنان علیه السلام در طلیعه یکی از خطبه های خویش می فرمایند: الحَمدُ لله الَّذِی لَم تَسبِق لَهُ حَالٌ حَالاً؛(۴) «سپاس خدای را که [صفت های او همیشگی است و ]حالی از او را بر حالی پیشی نیست».

اشاره ای به مراتب توبه و استغفار از گناه

سطح دریافت ما از رحمت الاهی و به تعبیر دیگر، نوع و کیفیت قبول توبه ما بستگی به کمیت و کیفیت تحول معنوی و پشیمانی ما از لغزش ها و امیدمان به رحمت الاهی دارد. هر قدر توبه انسان قوی تر و راسخ ‌تر باشد، بیشتر آثار تشریعی و وضعی گناهان محو و زایل می گردد. به عنوان تشبیه لباس سفید و تمیزی که با قطره خونی آلوده و نجس شده است، گاهی با شست‌ و شو جرم خون برطرف می گردد و رنگ آن کماکان در لباس باقی می ماند. در این صورت، آن لباس پاک شده، اما کاملاً اثر خون از آن زایل نگردیده است. اگر این لباس با مواد پاک‌کننده قوی شست‌ و شو شود، لکه و رنگ خون نیز از آن برطرف می گردد و هیچ اثری از خون در آن باقی نمی ماند. کسی که توبه می کند نیز گاهی توبه او باعث نجات از عذاب و کیفر می گردد، اما به طور کامل آثار وضعی گناه را برطرف نمی سازد. اما اگر آن شخص تمام مراحل توبه و استغفار را تحقق بخشد و در رفع همه آثار گناه بکوشد، علاوه بر آثار تکلیفی، آثار وضعی گناه نیز برطرف می گردد و او چون کسی خواهد بود که گناهی مرتکب نشده است. با توجه به این نکته، در روایات مراحل و مراتبی برای توبه و استغفار معرفی شده است که با تحقق کامل آنها توبه و استغفار کامل عینیت می یابد. از جمله امیرمؤمنان علیه السلام در جواب کسی که گفت: «استغفرالله» و در تبیین شرایط استغفار، خطاب به آن شخص فرمودند:
ثَکلَتک أمُّک! أَ تَدرِی مَا الاستِغفارُ؟ الاستِغفارُ دَرجَهُ العلِّیینَ، وَ هُوَ اسمٌ واقعٌ علَی سِتَّه معَان: أولُها النَّدمُ عَلَی ما مَضَی، وَالثِّانی العَزمُ علَی تَرک العَود إلیهِ أبداً، و الثِّالثُ أن تُؤدیَ إلیَ المَخلوقینَ حُقوقَهُم حَتِّی تَلقَی اللهَ أملسَ لَیسَ عَلیکَ تَبعَهٌ، و الرّابعُ أَن تَعمِدَ إلی کلِّ فریضَهٍ عَلَیک ضَیعتَهَا فَتُودِّی حَقَّها، و الخَامِسُ أن تَعمِدَ إلَی اللَّحم الّذی نَبَتَ عَلَی السُّحت فَتُذیبَهُ بِالأحزانِ حَتّی تُلصِقَ الجِلدَ بِالعَظمِ و یَنشأ بَینَهُمَا لَحمٌ جدیدٌ، و السّادسُ أن تُذیقَ الجِسمَ ألمَ الطّاعَهِ کمَا أذَقتَهُ حلاوَهَ المَعصیَه فَعندَ ذَلِک تَقولُ أستَغفِرُ الله؛(۵) «مادرت در مرگت بگرید! می دانی استغفار چیست؟
استغفار درجه بلند رتبگان است و بر شش معنا دلالت دارد : نخست پشیمانی برگناهان گذشته. دوم عزم بر ترک بازگشت. سوم آنکه حقوق مردم را چنان ادا کنی که وقتی خدای را ملاقات می کنی چیزی بر عهده تو نباشد. چهارم آنکه حق هر واجبی که ضایع ساخته ای ادا کنی. پنجم آنکه گوشتی را که از حرام بر بدنت روییده است با اندوه آب کنی تا پوست بر استخوان چسبد و گوشت نو روید. ششم آنکه رنج طاعت را به تن بچشانی چنان که شیرینی گناه را بر او چشانده بودی، پس آن گاه بگویی، استغفرالله».
چگونه کسی که سم وارد بدنش شده، در اقدام اولیه برای اینکه از مرگ نجات پیدا کند، معده اش را شست‌ و شو می دهند و سم را از بدنش خارج می کنند، اما برای اینکه همه عوارض سم برطرف گردد، باید معالجات دیگری نیز بر روی او انجام پذیرد. همچنین کسی که حقوق مردم را ضایع کرده و یا حریم بندگی خدا را پاس نداشته است، علاوه بر توبه ابتدایی و پشیمانی، باید دستورات و مراحلی که در کتاب‌ های اخلاقی و فقهی بیان شده انجام دهد تا همه عوارض گناه و سرپیچی از فرمان الاهی مرتفع گردند. در هر حال، برای اینکه توبه‌ گر، مستعد دریافت رحمت الاهی گردد، باید احساس حزن، اندوه و پشیمانی و احساس امید به رحمت الاهی را به صورت متوازن در خود پدید آورد و آنها را تقویت بخشد. طبیعی است او باید با التماس و التجاء به درگاه الاهی و تضرع و زاری با خداوند سخن گوید و طلب رحمت کند. چنان که از دعاها و مناجات پیشوایان معصوم ما و از جمله مناجات تائبین استفاده می شود، اولین مرحله در توبه اعتراف به گناه است و این اعتراف برآیند توجه به آثار زیان ‌بار گناهان و حالت حزن و اندوهی است که به دنبال آن در انسان پدید می آید. پس از مباحثی که تاکنون مطرح گردید، اکنون وقت آن رسیده که به بررسی مناجات ‌التائبین بپردازیم:
اِلهی، اَلبَستَنی الخَطایا ثَوبَ مَذلَّتی، وَ جَلَّلَنی التَّباعدُ مِنک لباسَ مَسکَنتی، وَ اَماتَ قَلبی عَظیمُ جِنایَتی، فَاحیِه بِتوبَهٍ مِنک یا اَمَلی وَ بُغیتی، وَ یا سُؤلی وَ مُنیَتی؛ «خدایا، خطاها جامه مذلت و خواری بر من پوشانده است، و دوری از تو لباس بینوایی بر تنم کرده است، و جنایت بزرگ من [هواپرستی] دلم را میرانده است. پس ای مقصد و مقصود من و ای مطلوب و آرزوی من با توبه به درگاهت آن را زنده ساز».

آثار زیان‌ بار گناه

امام در مقام توبه و اظهار ندامت و پشیمانی از خطاها و گناهان به سه اثر از آثار گناه اشاره می کند:

۱٫ خواری و ذلت در دنیا و آخرت

اولیای خدا در دنیا و آخرت و در پیشگاه خداوند و دیگران عزیز و مورد احترام هستند. اما کسانی که به گناه آلوده گشته اند، لباس ذلت و اسارت پوشیده اند و در دنیا و آخرت حقیر و بی ارزش‌اند. امیرمؤمنان علیه السلام می فرمایند: اِیّاکَ أَن تَستَهِلُ رُکوبَ المَعاصی فَإنَّها تَکسُوکَ فِی الدنیا ذِلّهً و تُکسِبُکَ فی الآخرهِ سَخطَ الله؛(۶) «بپرهیز از اینکه سوار شدن بر مرکب گناهان را آسان شمری، زیرا گناهان در دنیا لباس خواری و ذلت بر تنت می پوشاند و در آخرت نیز باعث خشم خدا می گردد».
گناه نشانه سرسپردگی به شیطان است و از این روی روح و شخصیت انسان را به اسارت می گیرد و او را حقیر و خوار می سازد. در مقابل، اسارت در درگاه الاهی و اظهار ذلت در برابر خداوند، انسان را عزیز می گرداند. در منابع اسلامی از باب استعاره دو لباس برای روح انسان معرفی شده است: یکی لباس ذلت و خواری است که بر اثر ارتکاب گناهان بر روح انسان پوشانده می شود، و دیگری، لباس عزت است که با تقوا و پرهیز از گناه روح انسان بدان آراسته می شود، و بی شک بهترین لباس برای روح انسان، لباس عزتمندی و لباس تقواست: وَ لباسُ التَّقوَیَ ذَلک خَیرٌ…؛ (۷) «و بهترین جامه [لباس] تقواست».
کسانی که به دنیا آلوده اند و شهوات و لذت های دنیا آنها را از امور معنوی بازداشته است، خواری و ذلت معنوی را درک نمی کنند. آنان ذلت و خواری دنیوی را درک می کنند که بسیار فروتر از خواری و ذلت معنوی است. بر این اساس، به پندار خویش سعی می کنند اسباب و عوامل عزت و عظمت موهوم دنیوی را فراهم آورند. اما اهل بصیرت و کسانی که دلشان به نور الاهی روشن شده، نیک می دانند که عالی ترین مرتبه عزت و سربلندی، عزت در پیشگاه الاهی است که نصیب بندگان مخلص و فرمان ‌بردار خداوند می گردد، کسانی که همه هستی خود را در طبق اخلاص و بندگی برای خداوند نهاده اند. از برجسته‌ ترین عزت‌ پیشگان در درگاه خداوند، شهیدان هستند که حتی جانشان را در راه خدا و پایداری ارزش های جاودانه الاهی فدا کردند. آنان گرچه به ظاهر مرده اند و بدنشان در زیر خاک مدفون و متلاشی گشته است، اما از لحظه شهادت در محضر خدا و در کنار انبیا و اولیای خدا، بر سر سفره نعمت های جاودانه الاهی نشسته اند و پیوسته جان خود را از مشاهده انوار الاهی سیراب می سازند: وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‌؛(۸) «هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندارید، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند».
در این دنیا گنهکاران به جهت آثار بدفرجام گناهان، از توجهات و عنایات الاهی محروم مانده اند و حال دعا و عبادت از آنان گرفته شده و در تحیر، سرگردانی، وانهادگی و بی پناهی به سر می برند. پس از مرگ نیز، وقتی با چهره های نورانی ره‌ یافتگان به رضوان حق مواجه می شوند که غرق توجه به خداوند و برخوردار از انس با حضرت حق و رفتار کریمانه محبوب و معبود خویش هستند و آن گاه خود را می نگرند که ننگ و نکبت گناهان سرتاپای وجودشان را گرفته و وجودشان را متعفن ساخته است، با نهایت خجلت و شرم آرزو می کنند که ای کاش از مادر زاده نمی شدند تا این مجازات و کیفر بزرگ را تحمل نمی کردند.

۲٫ دوری از خدا

گناهان به تدریج فاصله انسان از خداوند را افزایش می دهد و با هر گناهی انسان یک قدم از خدا فاصله می گیرد و با انجام گناهان بیشتر و غرق گشتن در منجلاب خطاها، انسان کاملاً از خداوند بیگانه می گردد و نتیجه دوری و بیگانگی از خدا، خواری و پستی است. امیرمؤمنان علیه السلام در مناجات شعبانیه می فرمایند: اِلهی اِن کانَتِ الخَطایا قَد اَسقَطَتنی لَدَیک، فَاصفَح عَنّی بِحُسنِ تَوَکلی عَلَیک، اِلهی اِن حَطَّتنِی الذُنوبُ مِن مَکارِمِ لُطفِک، فَقد نَبَّهَنِی الیَقینُ اِلی کرَمِ عَطفِک؛(۹) «خدایا، اگر خطاها مرا در برابر تو خوار ساخته و به سقوط کشانده است، با توکل نیکویی که به تو دارم از من درگذر، و اگر گناهان مرا از الطاف کریمانه ات محروم داشته، یقین من به بخشش و عطوفت تو مرا تنبیه کرد و متذکر ساخت».

۳٫ مرگ دل ‌ها

کسانی که دلشان اسیر مادیات گشته و اندیشه و فکرشان از محسوسات و عالم طبیعت فراتر نمی ‌رود، مرگ را منحصر در مرگ جسمانی و مادی می دانند. اما واقعیت این است که انسان دارای دو نوع حیات و مرگ است، یکی حیات و مرگ جسمانی و دیگری حیات و مرگ روحانی. در قرآن کریم، گاهی با واژه «ختم» و گاهی با واژه «طبع» و مانند آن از مرگ دل، حکایت شده است؛ نظیر آیات:
۱. خَتمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلَی اَبصارِهِم غِشاوَهٌ وَ لَهُم عذَابٌ عظِیمٌ؛ (۱۰) «خداوند بر دل ‌های آنان و بر گوش هایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است و آنان را عذابی است بزرگ».
۲. أُولئِکَ الَّذینَ طَبعَ اللهُ علَی قُلوبِهِم وَ سَمعِهم وَ ابصارِهم و أُولئِکَ هُمُ الغافِلُونَ؛ (۱۱) «آنان کسانند که خدا بر دل ها، گوش و دیدگانشان مهر نهاده است، و اینان اند بی‌ خبران».
در نتیجه مرگ روحانی و انسانی، شخص گرچه چون چهارپایان می ‌زید و حرکت می کند، اما بهره ای از فضایل متعالی انسانی ندارد، ارزش های والای الاهی را درک نمی کند و راهی به سوی مقصد اصلی و نهایی آدمی، یعنی قرب الاهی نمی برد. او چون از اصل و مقصد اصلی باز مانده در حیرت و سرگردانی به سر می برد و نمی داند چه مسیری را برگزیند و منافع و مصالح خویش را نمی شناسد. بدترین بلایی که بر سر انسان گرفتار آمده در کمند نفس و خودخواهی می آید، این است که نمی تواند خیر و شر، بد و خوب و صلاح و فساد خود را تشخیص دهد و به جهت رسوخ ظلمت و تاریکی بر سراسر وجودش، موعظه و نصیحت ناصحان در او اثر نمی گذارد. این همان فرجامی است که قرآن برای دل ‌مردگان بریده از رشته هدایت الاهی در نظر گرفته است و درباره آن می فرماید:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‌؛ (۱۲) «پس از آن، دل‌ هایتان سخت شد همچون سنگ یا سخت ‌تر، و همانا از برخی سنگ ها جوی ها روان شود و برخی از آنها بشکافد و آب از آن بیرون آید، و برخی از آنها از بیم خدا [از کوه] فرو ریزد؛ و خدا از آنچه می کنید غافل نیست».
انسان فاقد حیات روحانی و انسانی، اسیر هواهای شیطانی و شهوات است و در حصار اوهام، موقعیت های دنیوی و امور اعتباری گرفتار شده است، تا آنجا که اگر در مجلسی او را در جایگاه مناسب ننشانند و با تجلیل و احترام از او نام نبرند، سخت ناراحت می گردد. او چنان دل بسته پست و مقام است که اگر روزی آن پست از او گرفته شود، زندگی اش آشفته می گردد و کاملاً روحیه خود را از دست می دهد و فکر می کند که دنیا به آخر رسیده است. او به اینکه مردم او را بستایند و در برابرش تعظیم و احترام کنند و با القاب ویژه او را خطاب کنند دل خوش است، اما در این اندیشه نیست که کاری کند که امام زمان عجل الله تعالی فرجهم الشریف از او راضی گردد و او را تحسین کند.
باید توجه داشت که دل انسان به یک ‌باره نمی میرد و انسان به تدریج حیات روحانی خویش را از دست می دهد. از این روی، وقتی انسان برای نخستین بار مرتکب گناهی می گردد، ناراحت و پشیمان می شود. اما پس از انجام گناه اول، برای انجام گناه دوم آمادگی بیشتری دارد. پس اگر جلوی نفس اماره را نگیرد و وسوسه های شیطانی در او اثر گذارد، دست به گناه دوم می ‌زند و در این صورت از میزان پشیمانی و ناراحتی او کاسته می شود. بالاخره با انجام گناهان بیشتر به مرحله ای می ‌رسد که نه تنها از ارتکاب گناه پشیمان نمی گردد، بلکه خوش حال نیز می شود که این همان مرگ دل است. امام باقر علیه السلام در ترسیم این معنا می فرمایند:
مَا مِن عَبدٍ مُؤمنٍ إِلاَّ وَ فِی قَلبِهِ نُکتَهٌ بَیضاءُ، فَإِن أَذنبَ وَ ثَنَّی خَرجَ مِن تِلکَ النُّکتَه سَوادٌ، فَإن تَمادی فِی الذُّنوبِ اتَّسعَ ذَلک السَّوادُ حَتَّی یُغطِّی البَیاضَ، فَإذَا غَطَّی البَیاضَ لَم یَرجِع صاحِبهُ إلی خَیرٍ أَبداً، وَ هوَ قَولُ اللهِ؛(۱۳) کلاّ بَل رَانَ عَلَی قُلوبِهِم مّا کانُوا یَکسِبونَ؛(۱۴) «هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه در دلش نقطه سفیدی وجود دارد، پس اگر مرتکب گناه شد و دوباره آن را تکرار کرد، نقطه سیاهی در آن پدید خواهد آمد و اگر همچنان به گناه خویش ادامه داد، نقطه سیاه گسترش می یابد تا آنکه سفیدی قلب را به کلی می پوشاند و در این صورت، صاحب چنین قلبی هرگز به سوی خوبی برنمی گردد، و این مراد خداوند است که فرمود: «نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب می شدند زنگار بر دل ‌هایشان بسته است».
البته مردگی دل، دردی ناعلاج نیست و راه بازگشت به حیات دل و نجات از دل ‌مردگی یاد خدا، توبه و بازگشت به سوی خداست که از این گذر، باب رحمت الاهی به سوی انسان گشوده می شود و با حیات مجدد دل، انوار، برکات و افاضات معنوی بر دل انسان سرازیر می گردد.
فَوَ عِزَّتِک ما اَجِدُ لِذُنوبی سِواک غافِراً، وَلا اَری لِکسری غَیرَک جابِراً، وَ قَد خَضَعتُ بِالإنابَه اِلَیک، وَ عنَوتُ بِالاستِکانَهِ لَدَیک؛ «پس به عزت تو سوگند که جز تو آمرزنده ای برای گناهانم نمی یابم و برای ترمیم شکستگی های امورم جبران کننده ای جز تو نمی بینم. من با آه و ناله و کمال خضوع به درگاهت آمده ام و با زاری و خاکساری رو به آستانت می سایم».

توبه و انابه وسیله نیل به رحمت الاهی

نجوای حضرت در فراز فوق، گویای این حقیقت است که باب رحمت الاهی همواره به سوی بندگان خطاکار باز است و تنها خداوند است که می تواند با باران رحمت و مغفرت خویش دل های تفتیده از لهیب آتش گناه را خنک سازد، خداوند خود در آیات بسیاری نوید روح ‌نواز بخشش و رحمت داده است و در یکی از آیات رحمت خویش نوید امن و امان خویش را این ‌سان به گوش بندگان خطاکار خود می ‌رساند: قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‌ ؛(۱۵) «بگو: ای بندگان من که بر خویشتن زیاده ‌روی کرده اید [در گناهان از حد گذشته اید و به خود ستم کرده اید ]از بخشایش خدا نومید مباشید، به راستی خداوند همه گناهان را می آمرزد، که اوست آمرزگار و مهربان».
حضرت آن گاه به بعضی از شرایط دعا و نجوای با خداوند، یعنی انابت، خضوع و استکانت اشاره می کنند. «انابه» در لغت همانند «توبه» به معنای رجوع و بازگشت به سوی خدای سبحان و پشیمانی از گناهان است و درباره معنای اصطلاحی آن، در مفردات، چنین آمده است: «رجوع بعد از رجوع را نوب گویند. رجوعی که مکرر انجام گیرد. زنبور عسل را به این دلیل نوب گویند که پی در پی به کندویش بازمی گردد. حادثه را «نائبه» گویند، چون از شأن آن پی در پی بودن است.»(۱۶) به تعبیر دیگر، توبه بازگشت از طبیعت و خوی حیوانی به سوی فطرت پاک انسانی است و انابه بازگشت از هرچه غیر خداست و رجوع با شراشر وجود به سوی خالق متعال است.
مرحوم نراقی در این ‌باره می نگارد: «بدان که انابه بازگشت و روی کردن به خداست و بریدن از هر آنچه غیر اوست با جان و گفتار و عمل، تا آنجا که هماره انسان درباره خدا فکر کند، به یاد او باشد و درصدد انجام طاعات برآید. پس انابه بالاترین مرتبه توبه است، زیرا توبه رجوع از گناه است و انابه رجوع از مباحات و از این رو، انابه از مقام ‌های بلند و درجات‌ عالی انسان است».(۱۷)
در مقابل خضوع و استکانت در برابر مخلوق و برای دنیا که ظاهرش ذلت و خواری و تهی گشتن از کرامت و باطنش خسران و هلاکت است، خضوع و استکانت در پیشگاه ربوبی در ظاهر، اظهار خواری و ذلت است، اما باطن آن عزت و کرامت انسان است و آنچه انسان را به تعالی و عزت نایل می سازد خضوع و تواضع و فرو شکستگی در پیشگاه خداوند است و مقام توبه نصیب کسانی می گردد که در پیشگاه خداوند خاشع و خاضع‌ اند و کسی که در پیشگاه خداوند استکبار ورزد و خود بزرگ ‌بین باشد، هرگز به فضیلت توبه نایل نخواهد گشت.
فَاِن طَرَدتَنی مِن بابِک فَبِمَن اَلوُذُ، وَ اِن رَدَدتَنی عَن جَنابِک فَبِمَن اعُوذُ، فَوا اَسَفاهُ مِن خَجلَتی وَ افتِضاحی، وَوا لَهفاهُ مِن سُوءِ عَمَلی وَاجتِراحی؛ «پس اگر مرا از در خود برانی به که روی آورم و اگر از آستانت دورم کنی، به چه کسی پناه برم. پس افسوس بر شرمساری و رسوایی من، و دریغا بر بدی کردار و جنایتم».

پی نوشت ها :

۱ برخی از روان‌ شناسان غربی با نگرش منفی بر احساس شرم می نگارند:احساس شرم به علت جلب توجه و در برابر دید و مورد انتقاد دیگران قرار گرفتن است. احساسی است که تجربه آن بر این پایه قرار گرفته است که خویشتن را در هر موردی بی ارزش و نالایق جلوه دهیم(جین میدلتون موز، روان ‌شناسی شرم و گناه، ترجمه شهلا ارژنگ، ص ۲۸).
۲ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۲، باب۵۴،ص۵۶،ح۱۱٫
۳- زمر(۳۹)، ۵۳٫
۴-نهج ‌البلاغه، خطبه ۶۵٫
۵- همان، حکمت ۴۱۷٫
۶ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۱، باب ۴۱، ص ۳۳۹، ح۱۴٫
۷- اعراف(۷)، ۲۶٫
۸- آل عمران(۳)، ۱۶۹٫
۹- مفاتیح ‌الجنان، مناجات شعبانیه.
۱۰- بقره(۲)، ۷٫
۱۱- نحل(۱۶)، ۱۰۸٫
۱۲- بقره(۲)، ۷۴٫
۱۳- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۳، باب۱۳۷،ص۳۶۱،ح ۸۸٫
۱۴ مطففین(۸۳)، ۱۴٫
۱۵- زمر(۳۹)، ۵۳٫
۱۶- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص ۸۲۷٫
۱۷- محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج ۳، ص ۸۸٫

منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (۱۳۹۰)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول.

http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/04/شرح-مناجات-التائبین-1.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-03-07 17:44:152018-03-07 17:44:15شرح مناجات التائبین (۱)

شرح مناجات الشاکین (۴)

برچسب ها: حقیقت سعادت احساسات امام باقر (ع) ایمان رسول خدا (ص) امام سجاد (ع) غفلت مناجات شعبانیه قران نفس امّاره مناجات شاکین امیر مومنان (ع) هوای نفس قلب بیمار هدایت فطری قلب در قران روح ونفس انسانی ادراکات عواطف واحساسات قلب سلیم قاسیه ناپاک بیمار مهرخورده قساوت قلب درک حقایق زیغ انحراف دل راه صحیح صفا ونورانیت خدای متعال دگرگونی قلب زنگارزدگی قلب وسوسه های شیطانی رین طبع ختم هدایت وکمال ایات قران تجاوز ستم کاری حالات فطری حالت رقت ونرمی انسان های پاک حالت ترس وخوف حیا وخجلت سختی دل افات اجتماعی واخلاقی تعبیر قران احکام طهارت احکام دین خشکی چشم حرص وطمع زیاد مناجات وعبادت خدا اعتقاد راسخ ایمان به دستورات

ویژگی های قلب بیمار در سخن امام سجاد علیه السلام

در ادامه مناجات شکایت کنندگان، امام سجاد علیه السلام از قلب معیوبی که از هدایت فطری تهی گشته و دچار قساوت گردیده است شکایت می کنند و می‏ فرمایند: اِلاهی اِلَیک اَشکو قَلباً قاسِیاً مَعَ الوَسواسِ مُتَقَلِّباً، وَ بِالرَّینِ و الطَّبعِ مُتَلَبِّساً؛ «خدایا، به تو شکایت می کنم از دلی سخت که با وسوسه دگرگون گردیده و با زنگار ظلمت و تاریکی و مُهر بی توفیقی در پیچیده شده است».
منظور از قلب در قرآن و روایات و از جمله در این مناجات و نیز در ادبیات عمومی و اخلاق عضو صنوبری شکل درون سینه که در دانش پزشکی قلب نامیده می شود نیست، بلکه منظور از آن همان روح و نفس انسانی است از آن نظر که دارای ادراکات، عواطف و احساسات می باشد. قرآن قلب سالم و قلبی را که از مدار فطرت خارج نگشته و در مقابل حق انعطاف پذیر است، قلب سلیم می نامد و در مقابل برخی از قلب ‏ها را «قاسیه»، «ناپاک»، «بیمار» و «مهرخورده»می خواند و نیز برخی قلب ها را به «زنگار گرفته» توصیف می کند.

۱٫ قساوت قلب

«قساوت» به معنای سختی و نفوذ ناپذیری است و از این رو سنگ های خشن و سخت را «قاسی» می نامند و بر این اساس، به دل های خالی از محبت، مهر و احساسات پاک و نیز تهی از ادراکات سالم که در برابر نور حق و هدایت انعطاف ‏ناپذیرند و نرم و تسلیم نمی گردند و نور هدایت در آنها نفوذ نمی کند، «قلب های قاسیه» یا قساوتمند گفته می شود و در فارسی از آنها به «سنگ ‏دل» تعبیر می گردد.
یکی از عوامل قساوت قلب جهل و غفلت است و از این رو، قرآن مردم را به سیر در آفاق و مطالعه تاریخ و عبرت از امت های پیشین فرا می خواند تا بدین وسیله زمینه تعقل و درک بهتر در آنها فراهم آید. قرآن می فرماید: أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا…؛ (۱)«آیا در زمین به گردش و تماشا نرفتند تا دل هایی داشته باشند که با آن [به هشیاری پند را] دریابند یا گوش هایی که با آن [اندرز را] بشنوند؟
در آیه دیگر، خداوند درباره کسانی که دل دارند اما به تفقه و تعقل نمی پردازند و قلب و دل را از کارکرد اصلی ‏اش که تعقل و تفکر و دریافت معارف اصیل و حقایق است محروم می سازند می فرماید:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ‌ ؛(۲) «و هر آینه بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ بیافریدیم [سرانجامشان به دوزخ می رسد، زیرا]دل هایی دارند که به آن [حق را] درنمی ‏یابند و چشم هایی دارند که به آن [حق را]نمی بینند و گوش هایی دارند که به آن [حق را] نمی شنوند. اینان بسان چارپایان ‏اند، بلکه گمراه‏ ترند؛ آنان همان غافلانند».
همچنین خداوند درباره دل های بیمار و آفت ‏زده می فرماید:
۱. فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ‌؛(۳) «در دل هاشان بیماری [شک و نفاق]هست، پس خدا بیماری آنان را بیفزود و به سزای آنکه دروغ می گفتند عذابی دردناک دارند».
۲٫ وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ‌؛(۴) «و [یاد کنید]آن گاه که موسی به قوم خود گفت: ای قوم، چرا مرا می ‏آزارید و حال آنکه می دانید که من فرستاده خدا به سوی شمایم؟ پس چون [از حق] بگشتند و کج روی کردند خدا هم دل هاشان را بگردانید و کج ساخت و خدا مردم بدکار نافرمان را راه ننماید.
چنان‏ که در دو آیه مذکور آمده، گاهی بر انحراف دل از فطرت و حق «مرض» و گاهی «زیغ» اطلاق می گردد و وقتی زیغ و انحراف دل، شدت یافت انسان از درک حقایق و تشخیص راه صحیح و منطق درست محروم می گردد و وقتی کسی به این مرحله از انحراف رسید، گفته می شود که دلش مرده است؛ چه اینکه در این حالت خواص و آثار مطلوب خویش را از دست داده است.
بایسته گفتن است که دل انسان در آغاز از صفا و نورانیت و فطرت پاکی برخوردار است و از انجام گناه متأثر و پشیمان می شود. ولی اگر گناه ادامه یابد انسان به مرحله ای از انحطاط می رسد که نه تنها از خطاکاری و انجام گناه نادم و پشیمان نمی گردد بلکه راضی و خشنود نیز می گردد. امام باقر علیه السلام در این ‏باره فرمودند:
مَا مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ إلاّ وَفِی قَلبِهِ نُکتَهٌ بَیضاءُ فَإن أذنَب وَثَنَّی خَرَجَ مِن تِلک النُّکتَه سَوادٌ، فَإن تَمادَی فِی الذُّنوبِ اتَّسعَ ذلِک السَّوادُ حَتّی یُغطِّیَ البَیاضَ، فَإذا غَطَّی البَیاضَ لَم یَرجِع صَاحِبُهُ إلَی خَیرٍ أبداً، و هُوَ قَولُ اللهِ:(۵) “کَلاّ بَل رَانَ عَلَی قُلوبِهِم مّا کانُوا یَکسِبونَ؛(۶) «در قلب هر بنده مؤمن یک نقطه سفید وجود دارد، پس اگر مرتکب گناه شد و آن را تکرار کرد، یک نقطه سیاه در آن پیدا خواهد شد. اگر همچنان به گناه خویش ادامه داد، نقطه سیاه به تدریج توسعه می ‏یابد به حدی که سفیدی قلب را به کلی می پوشاند؛ در این صورت چنین قلبی هیچ ‏گاه به سوی خوبی بر نمی گردد و این است منظور خدای متعال که در قرآن فرمود: “بلکه کردارشان تمام قلبشان را پوشانده و تیره کرده است”.

۲٫ دگرگونی قلب با وسوسه شیطان

از نظر قرآن انسان موجودی است که همواره در حال تغییر و تحول است و شاید قلب را به جهت دگرگونی و زیر و رو شدنش قلب می نامند و هوای نفس و وسوسه های شیطانی دو عامل اساسی برای این انقلاب و تغییر و تحول قلب می باشند. وسوسه ها، القائات شیطانی و شبهه ‏هایی که به ذهن راه می ‏یابند، باعث زوال اطمینان و اعتقاد راسخ در قلب و تزلزل و شک و نااستواری دل می گردند. در این صورت دل به چیزی ایمان نمی ‏آورد و در حال شک و تردید و عدم اعتقاد باقی می‏ ماند

۳٫ زنگارزدگی قلب

از جمله حالات قلب که حضرت بدان اشاره دارند و بر اثر گناه به وجود می ‏آید، حالت «رَین» و زنگارگرفتگی قلب است. «رین» در اصل به معنای زنگاری است که روی آینه، فلزات و اشیای قیمتی می نشیند و به تعبیر بعضی، قشر قرمز رنگی است که بر اثر رطوبت هوا روی آهن و مانند آن ظاهر می شود و در فارسی به آن «زنگ» یا «زنگار» می گویند. یکی از خواص فلز این است که صیقلی باشد و وقتی زنگار بر روی آن بنشیند حالت طبیعی و صیقلی خود را از دست می دهد و زنگار مانع جلا و شفافیت فلز می گردد. همچنین وقتی آینه زنگار بگیرد، هر قدر آن را تمیز کنند زنگار برطرف نمی شود و آینه شفاف نمی گردد و نمی ‏توان در آن چیزی را دید. دل انسان نیز بر اثر گناه صفا و شفافیت خود را از دست می دهد و گناهان چنان زنگاری بر دل می نشانند که به هیچ روی برطرف نمی شوند و درنتیجه حقایق و دریافت های ارزشمند و اصیل فطری در آن منعکس نمی‏ گردد.

۴٫ مُهرزدگی قلب

یکی از حالات دل که در فراز مزبور از مناجات شکایت کنندگان بدان اشاره شده، حالت «طبع» است که گاهی در قرآن از آن به «ختم» تعبیر شده است. مراد از طبع و مهر زدن به قلب آن است که شخص حاضر به پذیرش حق نگردد و زیر بار آن نرود، و در مقابل، انسان فطری و سالم در برابر دلایل متقن و حقایق تسلیم می گردد، قابلیت ایمان از کسی که مهر بر دلش نهاده اند محو می گردد و در نتیجه از پذیرش حق سر باز می ‏زند و هر چند او را به راه هدایت و کمال دعوت کنند سر باز می‏ زند و حتی سخن پیامبران الاهی نیز در وی اثر نمی گذارد، از این روی خداوند درباره کفرپیشگان که بر دل هایشان مهر نهاده شده فرموده است:
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ‌ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ‌؛(۷) «کسانی که کافر شدند برایشان یکسان است که آنان را بیم دهی و یا بیم ندهی، ایمان نمی ‏آورند. خداوند بر دل هایشان و بر گوش هایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است و آنان را عذابی است بزرگ».
در پاره ای از آیات قرآن علت مُهر زدن بر قلب کفر، تجاوز، ستمکاری و غفلت معرفی شده است:
الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ ؛(۸) «آنان که درباره آیات خدا بی ‏آنکه حجتی برای آنان آمده باشد ستیزه و جدل می کنند، [این]در نزد خدا و نزد کسانی که ایمان آورده اند سخت دشمن داشته و مورد خشم است، و این‏ گونه خدای بر دل هر گردنکش خودکامه مهر می نهد».
در آیه دیگری علت مهر نهادن بر دل هواپرستی معرفی شده است:
أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ؛(۹) «آیا دیدی کسی را که هوای نفس خویش را خدای خود گرفته است و خدا از روی دانش گمراهش کرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده افکند؟ پس کیست که او را پس از [فرو گذاشتن] خدا راه نماید؟ آیا پند نمی گیرید؟»
در آیه شریفه کسانی مورد مذمت قرار گرفته اند که به خدا و احکام او علم دارند و در عین حال از تبعیت از خدا و انجام دستورات او سرباز می ‏زنند و در پی بندگی هوای نفس به انجام خواسته های دل خود می پردازند. آنان چون به لوازم علم خود به اینکه معبودی جز خدا نیست عمل نمی کنند و درصدد انجام خواسته های دل و پیروی از هواهای نفسانی خود برمی آیند، گمراه می گردند و خداوند چنان بر دل، گوش و چشمشان مهر می زند و به پرده و حجاب می افکند که نتوانند حقایق را درک کنند.

حالات فطری و طبیعی قلب در قرآن

چنان که از قرآن استفاده می شود از خواص و حالات فطری قلب وجود احساسات و عواطف و حالت رقت و نرمی دل است و در این راستا خداوند درباره قلب رئوف و مهربان و مملو از عواطف و احساسات پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله که خیل بی شمار انسان ‏های پاک و تشنه محبت و رحمت الاهی را جذب وجود آن حضرت کرده، می فرماید:
فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ‌… ؛(۱۰) «[ای پیامبر،] به مهر و بخشایش از خداست که برای ایشان نرم شدی و اگر درشت خوی سخت‏ دل بودی از گِرد تو پراکنده می شدند. پس از آنان درگذر و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنان در کار [جنگ] مشورت کن».
چنان که از آیه شریفه استفاده می شود یکی از عوامل اساسی گسترش دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و گرایش معجزه ‏آسای مردم به آن حضرت و پذیرش اسلام، نرم ‏خویی آن حضرت و مهر و عطوفتی بود که خداوند در دل نازنین آن حضرت قرار داده بود و وجود این ویژگی، هم باعث گرایش گسترده مردم به آن حضرت و هم عشق و محبت شدید آنان و پافشاری شان در پیروی از رسول خدا صلی الله علیه و آله گردیده بود.
حالت دیگری که به دل و قلب نسبت داده شده و از خواص فطری آن شمرده شده است، حالت ترس و خوف است. ما در جای خود گفته ایم که وجود همه حالات انسان و از جمله ترس در جای خود مطلوب و دارای اثر مثبت است. گرچه بعضی از روان ‏شناسان به طور مطلق ترس را نکوهش می کنند و حالاتی چون ترس، حیا و خجلت را بد و نشانه ضعف قلمداد می کنند، اما از دیدگاه اسلام همه حالات انسان، از جمله ترس، حیا و خجلت، اگر بجا مصرف شوند مطلوب می باشند و ترس از خطرهای جدی و از جمله ترس از خدا که به معنای ترس از عقوبت گناهان است مطلوب و لازم است و از این روی خداوند ترس از خویش را از ویژگی ها و حالات ثابت مؤمنان به خویش برمی شمارد و می فرماید: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ‌؛(۱۱) «جز این نیست که مؤمنان کسانی اند که چون خدا یاد شود دل هایشان ترسان گردد [از عقوبت و یا عظمت او] و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگارشان توکل کنند».
در برابر دو حالت مزبور، قساوت و سخت دلی قرار دارد که وقتی بر دل انسان سیطره یابد انسان از خدا نمی ترسد و از گناه، قیامت و عذاب های اخروی بیمی به خود راه نمی دهد و وقتی آیات عذاب الاهی برای او تلاوت می شود هرچند آنها را انکار نمی کند، اما به جهت قساوت قلب انفعال و تغییری در او پدید نمی ‏یابد و دل او چونان سنگ سخت انعطاف‏ ناپذیر است. چنان که قرآن درباره بنی اسرائیل می فرماید:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‌؛(۱۲) «پس از آن دل هایتان سخت شد همچون سنگ یا سخت ‏تر و همانا از برخی سنگ ها جوی ها روان شود و برخی از آنها بشکافد و آب از آن بیرون آید، و برخی از آنها از بیم خدا [از کوه] فرو ریزد، و خدا از آنچه می کنید غافل نیست».
از جمله حالات و خواص طبیعی و فطری قلب، تسلیم در برابر دلیل و حجت قطعی و اطمینان و یقین بدان است.کسانی که قلبشان سالم است و از آفات اجتماعی و اخلاقی و وسوسه های شیطانی پاک است، در برابر دلایل قطعی و محکم خیلی زود تسلیم می شوند و بدان‏ ها گردن می نهند. اما کسانی که دلشان مریض است و با وسوسه های شیطانی آلوده شده در برابر دلایل محکم و قطعی هم تسلیم نمی گردند و حتی اگر برهانی که نتیجه ای بدیهی و خدشه ‏ناپذیر دارد اقامه گردد نمی پذیرند و در حالت تردید و دودلی باقی می ‏مانند و به تعبیر قرآن «ریب» و شک از دلشان برطرف نمی گردد:
إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ‌؛(۱۳) «همانا کسانی از تو رخصت می خواهند که به خدا و روز واپسین ایمان ندارند و دل هایشان به شک آلوده است، پس در شک خویش دو دل و سرگردان ‏اند».
انسان ‏هایی که شیطان دلشان را به وسواس مبتلا کرده است به هیچ کس و هیچ چیز اعتماد ندارند و پیوسته در حالت دو دلی و اضطراب به سر می برند و دلشان سکونت و آرامش نمی ‏یابد. از جمله وسوسه های شیطانی وسواسی است که برخی متدینان در مقام عمل به احکام دین و از جمله احکام طهارات و نجاسات مبتلا می گردند و برای تطهیر بدن با وجود آنکه همه فقها گفته اند حداکثر با دو مرتبه شستن تطهیر می گردد، گاهی فرد وسواسی صد بار محل نجاست را می شوید و باز می گوید پاک نشد و هر قدر دست خود را در آب کر فرو برد باز مطمئن نمی گردد که پاک شده! در دورانی که ما در مدرسه به سر می بردیم، شخص فاضلی گرفتار وسواس بود و او به هنگام نماز صبح از اول اذان یخ حوض مدرسه را می شکست و تا نزدیک طلوع آفتاب وضوی او به طول می انجامید و به زحمت نمازش را ادا می خواند. برخی افراد نیز گرفتار وسواس فکری هستند و چنان که اشاره کردیم، در برابر برهان و دلیل قطعی تسلیم نمی گردند و همواره در حالت تردید و شک به سر می برند. شاید در آغاز به حقایق و معارف اصیل اعتراف و یقین داشته باشند، اما به تدریج تحت تأثیر القائات و وسوسه های شیطانی به جایی می رسند که هیچ امری را یقینی و قطعی و ثابت نمی دانند. این حالت تزلزل و تشکیک در امور یقینی و قطعی حالتی غیرطبیعی و ناشی از خروج از مدار فطرت و به تعبیر دیگر خروج از انسانیت است. امیرمومنان علیه السلام درباره این گروه که از مدار انسانیت خارج گشته اند می فرمایند: فَالصُّورَهُ صُورَهُ إنسانٍ وَالقَلبُ قَلبُ حَیَوانٍ لا یَعرِف بَابَ الهُدَی فَیَتَّبِعَهُ ولا بَابَ العَمَی فَیَصُدَّ عَنهُ وَ ذَلِک مَیِّتُ الأحیاءِ؛(۱۴) «پس چنین کسی سیمای انسانی ولی دلی حیوانی دارد، نه راه هدایت را شناسد که در آن گام نهد و نه درِ گمراهی را داند که آن را بربندد. پس او مرده ای است در بین زندگان».

خشک چشمی

در ادامه مناجات، حضرت از چشمی که از خوف خدا گریان نمی گردد شکایت دارند و می فرمایند: و عیناً عَنِ البکاءِ مِن خوفِک جامدهً، واِلی ما یَسُرُّها طامحه؛ «خدایا، به تو شکایت می کنم از چشمی که از خوف تو اشک نمی بارد و به آنچه شادش کند خیره می شود».
وقتی انسان به قساوت دل مبتلا شد آثارش در بدن و به خصوص در چشم ظاهر می گردد و به دیگر سخن، خشکی چشم و عدم گریه از خوف خدا اثر و نشانه قساوت دل است. دلی که جولانگاه شیطان گردد و هواهای نفسانی آن را احاطه کنند، از بیم عذاب های الاهی متأثر نمی شود، اما به ‏شدت ‏تحت ‏تأثیر صحنه ها و منظره های لذت‏ بخش و شهوت ‏برانگیز قرار می گیرد و خیره خیره به آنها نگاه می کند و چشم از آنها بر نمی دارد.
امیرمؤمنان علیه السلام می فرمایند: مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إلاّ لِقسوَهِ القُلُوبِ وَ ما قَسَت القُلوبُ إلا لِکثرَهِ الذُّنُوبِ؛(۱۵) «چشم ها از ریزش اشک خشک نمی گردند مگر به جهت قساوت دل ها و دل ها قساوت ‏زده نمی شوند مگر به جهت فراوان گشتن گناهان».
همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: مِن عَلامَات الشَّقَاءِ جُمودُ العَینِ وَ قَسوَهُ القَلبِ وَ شِدَّهُ الحِرصِ فِی طَلَبِ الدُّنیا و الإصرَارُ عَلَی الذَّنبِ؛(۱۶) «از نشانه های شقاوت خشکی چشم، قساوت دل، حرص و طمع زیاد در فراهم آوردن روزی و پافشاری بر گناه است».
ریزش اشک از چشم در حالات خاصی امری طبیعی است، از این روی وقتی مادر فرزندش را ناراحت می بیند و یا هنگامی که از او جدا می شود می گرید و همچنین در فراق دوست اشک از چشمان انسان جاری می گردد. مهم تر آنکه قلب سالم فطری در برابر خداوند نرم است و در مقام مناجات و عبادت خدا و به‏ جهت‏ ترس از عذاب های الاهی می گرید و نیز وقتی حقیقت را می شناسد از شوق و لذت به وجد می ‏آید و در نتیجه ‏اشک‏ شوق ‏از چشم ‏جاری می گردد.
چنان‏ که ‏خداوند در وصف‏ گروهی از نصاری که پاک‏ نهاد و تشنه حق بودند و زمینه ایمان در آنها وجود داشت، می فرماید که وقتی به ‏آیات ‏الاهی که بر رسول خدا صلی‏ الله علیه ‏و‏ آله نازل شده آگاه می شوند از شوق اشک می ریزند: وَ إذَا سَمِعُوا مَا أنزِلَ إلَی الرَّسولِ تَرَی أعیُنَهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمعِ ممّا عَرفُوا مِنَ الحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکتُبنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ؛(۱۷) «و چون آنچه را بر پیامبر فرو آمده بشنوند می بینی که ‏دیدگانشان ‏از آنچه از حق ‏شناخته اند اشک می بارد، می گویند: پروردگارا، ایمان آوردیم. پس [نام] ما را با گواهی دهندگان [به حق، یعنی با نام‏دیگر مؤمنان] بنویس».

ضرورت تقارن استمداد از خدا با تلاش در دوری از گناه

در فرازهای پیشین مناجات، حضرت از نفس اماره، شیطان، قلب سخت و قساوت ‏زده و نیز چشم خشک شده که از خوف خدا نمی گرید شکایت می کنند و از خداوند درخواست می کنند که ایشان را از آنها حفظ کند. چنین درخواستی وقتی صادقانه و واقعی است که با تلاش و کوشش انسان نیز همراه باشد و انسان در دوری از شیطان و حفظ دل خویش از هوای نفس بکوشد و آن‏ گاه از خداوند استمداد جوید که در این راه او را یاری کند و او را از گناه و نافرمانی خود حفظ کند. در غیر این صورت، درخواست او از خداوند غیرواقعی، غیرجدی بوده به شوخی با خداوند می ‏ماند. مثل کسی که دست خویش را روی آتش می گیرد و از خداوند می خواهد که دستش را حفظ کند که آن رفتار و آن درخواست باعث خنده دیگران خواهد شد و آنها خواهند گفت که اگر می خواهی دستت نسوزد، آن را از آتش دور کن.خاصیت آتش سوزاندن است و تو اگر می خواهی که دستت نسوزد، آن را درون آتش مبر. اگر واقعاً انسان از اینکه چشم و دلش معیوب است و هوای نفس بر او غالب گردیده و شیطان بر او مسلط گشته ناراحت است، باید در حد توان خود بکوشد و در انجام آنچه از او برمی ‏آید کوتاهی نکند و آن‏ گاه از خداوند درخواست کمک کند، نه اینکه بر گناه اصرار ورزد و در رهایی خویش از شر هوای نفس و شیطان نکوشد و صرفاً با زبان از خداوند درخواست کند که او را از گناه و شیطان حفظ کند. چنین درخواستی غیر واقعی است و سودی در رفتار انسان ندارد، بر اساس برخی روایات به مثابه به سخریه گرفتن و استهزای خداوند است. لااقل انسان باید بکوشد که در حال دعا خود را از هوای نفس حفظ کند و شیطان را از حریم دل خویش دور سازد.
پس دعای انسان نباید صرف لقلقه زبان باشد و در کنار آن انسان باید در راستای عملی شدن درخواست خود از خداوند بکوشد. البته در مواردی انسان کاملاً خود را ناتوان و عاجز می بیند و به جهت اینکه دشمن و شیطان بسیار قوی است، یا حیله های او مؤثر و قوی است و یا غرایز و شهوات نفسانی به حد طغیان رسیده اند و یا شرایط اجتماعی به گونه ای است که مقاومت در برابر آنها سخت می باشد، انسان احساس عجز می کند و راهی جز درخواست از خدا ندارد و کاری نیز از او ساخته نیست. در هر صورت، انسان باید بر این باور باشد که کاری بدون اراده و مشیت خداوند انجام نمی پذیرد، از این روی حضرت فرمودند: اِلهی لا حَولَ لی وَ لا قُوَّه إلاّ بِقُدرَتِک، وَلا نَجاهَ لی مِن مَکارِهِ الدُّنیا اِلاّ بِعِصمَتِک؛ «خدایا، مرا نیرو و قدرتی جز به توانایی تو نیست و راه نجاتی از ناگواری های دنیا جز به حفظ و نگهداری تو ندارم».
خدایا، خطرهای سهمگین و ویرانگر نفس اماره، شیطان و قساوت قلب در برابرم قرار گرفته اند و جز با عنایت و یاری تو نمی توانم بر آنها فایق آیم. پس ای خدای بزرگ، به من اراده و همت بلند عنایت کن و بر توان و نیرویم بیفزای و یاری ام کن که در مصاف با شیطان و نفس اماره پیروز و سرافراز گردم و هر آنچه را که باعث دوری من از تو می گردد و خشم و غضب تو را برمی انگیزاند به دور افکنم و راه قرب به تو را بجویم و بپویم.
از امام باقر علیه السلام درباره معنای لا حول ولا قوه الا بالله» سوال شد، حضرت فرمود: مَعنَاهُ لا حَولَ لََنَا عَن مَعصِیَهِ اللهِ إلاّ بِعَونِ الله، وَلا قُوَّه لَنَا عَلَی طَاعَهِ اللهِ إلا بِتَوفیقِ الله عَزَّ وَ جَلَّ؛(۱۸) «یعنی هیچ توانی برای ما از اینکه معصیت خدا را نکنیم جز کمک و امداد الاهی نیست و هیچ نیرویی برای انجام طاعت خدا جز به توفیق او نداریم».

درخواست های امام سجاد علیه السلام از خداوند

در پایان مناجات، حضرت می فرمایند:
فَاسئَلُک بِبَلاغَهِ حِکمَتِک، وَ نَفاذِ مَشِیَّتِک، اَن لاتَجعَلَنی لِغَیرِ جُودِک مُتَعَرِّضاً، وَ لاتُصَیِّرنی لِلفِتَنِ غَرَضاً وَ کن لی عَلَی الأعدآءِ ناصِراً، وَ عَلَی المَخازی وَالعُیُوبِ ساتِراً، وَ مِنَ البَلاءِ واقیاً، وَ عَنِ المَعاصی عاصِماً بِرأفَتِک وَ رَحمَتِک، یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ؛ «پس از تو مسئلت دارم که به حکمت بالغه و نفوذ مشیتت چنان کنی که جز به بخشش تو به هیچ چیز روی نیاورم. و از تو تمنا دارم که مرا هدف فتنه ها قرار ندهی و بر دشمنان پیروزم گردانی و بر رسوایی ها و عیب هایم پرده افکنی و از بلا نگهداری و از گناهان حفظ کنی؛ به مهر و رحمتت ای مهربان ‏ترین مهربانان».
حضرت در این فراز به واسطه حکمت بالغه و مشیت نافذ خداوند، درخواست های خود را از خداوند مطرح می کنند. قبل از بررسی درخواست های آن حضرت، بایسته گفتن است که همه کارهای خداوند مبتنی برحکمت کامل است و خداوند خواست خود را با حکمت کامل و نافذ به اجرا می گذارد. همچنین مشیت الاهی در سراسرهستی جاری و نافذ است و کاری جز از طریق مشیت الاهی انجام نمی پذیرد. حتی انسان که فاعل مختار است به جز از طریق اسبابی که خداوند در اختیار او نهاده کاری از پیش نمی برد و همه اسبابی که در اختیار انسان هستند، نظیر فهم، اراده، سلامتی، آب و هوا همگی مجاری مشیت الاهی هستند تا انسان کار شایسته و نیک را اراده کند و انجام دهد و اگر آن اسباب فراهم نبودند، انسان قادر بر انجام کاری از جمله کار نیک نمی بود. نکته دیگر آنکه وقتی ما می خواهیم کاری را انجام دهیم، به صرف خواستن ما کار انجام نمی گیرد و برای عملی شدن خواست ما شرایط فراوانی باید فراهم گردند که بسیاری از آنها از حیطه اراده و خواست ما خارج هستند. اما خواست و مشیت خداوند کامل و نافذ است و متوقف بر شرایط بیرونی نیست و به مجرد آنکه خداوند اراده کند، مراد خداوند تحقق می ‏یابد و تحقق مراد و خواست خداوند بر شرایطی که خارج از اراده و مشیت خداوند باشد متوقف نیست. این معنا را خداوند در آیه شریفه این‏ گونه بیان می کند: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌؛(۱۹) «جز این نیست که کار و فرمان او، چون چیزی را بخواهد، این است که گویدش: باش، پس می باشد».
اما درخواست های حضرت از خداوند:
۱. ما را جز در معرض جود و احسانت درنیاوری: یعنی خدایا به من توفیق بده که فقط چشم به جود و احسان تو داشته باشم و سراغ غیر تو نروم. شکی نیست که انسان هر چند لایق فضل و رحمت الاهی نباشد، اما پیوسته به بخشش و رحمت الاهی نیازمند است و در هر حال از رحمت الاهی بهره‏مند است. در مناجات شعبانیه امیرمؤمنان علیه السلام می خوانیم: اِلهی اِن کنتُ غَیرَ مُستَاهِلٍ لِرَحمَتِکَ، فَانتَ اَهلٌ اَن تَجُودَ عَلیَّ بِفَضلٍ سَعَتِکَ؛(۲۰) «خدایا، اگر من شایسته رحمت و بخشش تو نیستم، تو سزاوار و شایسته آن هستی که با فضل بی کران و گسترده ات بر من ببخشایی».
۲. مرا آماج تیر فتنه ها نگردانی: منظور از فتنه ها گمراهی ها و انحرافات و نیز امتحان و آزمایش و همچنین بلا و عذاب است که از هر سو انسان را فرا می گیرند و اگر انسان دچار غفلت شود و هشیارانه با آنها برخورد نکند هلاک می گردد.
۳٫ بر دشمنان پیروزم گردان: انسان در زندگی با دشمنان فراوانی رو به‏ رو می گردد. دشمنان بیرونی و درونی که هر یک به سهم خود گرفتاری ها و خطراتی را برای انسان فراهم می ‏آورند. سخت ‏ترین این دشمنان، شیطان است و درنتیجه سخت‏ ترین مبارزه انسان در مصاف با این دشمن قدار انجام می گیرد. بنابراین، برای غلبه بر این دشمن خطرناک، انسان باید به خداوند پناه برد و از او بخواهد که او را تحت حمایت خود قرار دهد و دلش را با ایمان به خویش استوار و محکم سازد و در مصاف با شیطان از لطف و عنایت خویش بهره ‏مندش گرداند، تا بتواند در این مصاف سرنوشت ‏ساز فرجامی سعادتمندانه داشته باشد.
۴٫ بر عیب ها و رسوایی هایم پرده بپوشان: یکی از صفات و اسمای خداوند ستار است. خداوند عیب ها و رسوایی های انسان را از چشم دیگران پنهان می دارد و وی را نزد دیگران رسوا نمی سازد. بر اساس برخی از روایات، خداوند متعال تا وقتی انسان به آخرین مراحل انحطاط و سقوط نرسیده، عیب ها و رسوایی هایش را می پوشاند که اگر چنین نمی کرد، انسان در نزد نزدیکان خویش نیز خوار می‏ گشت و همه از او فاصله می گرفتند. خداوند چنان بر عیب بنده خطاکارش پرده‏ پوشی می کند که گویی او به جای بنده خود شرم و حیا می کند.
۵. مرا از بلا نگهدار: بلاها و حوادث انسان را فراگرفته اند و او را گریزی از بلاها و حوادثی که باعث بیماری، مرگ و اختلال زندگی او می شوند نیست. خداوند بر اساس سنت خود مخلوقات و بندگان خود را با بلاها و گرفتاری هایی مواجه می سازد و خودش نیز آنها را از آن بلاها حفظ می کند که اگر پناه امن الاهی نمی بود،آن بلاها خیلی زود انسان را از پای در می ‏آوردند.
۶. مرا از گناهان حفظ کن: شکی نیست عامل درونی هوای نفس و عوامل بیرونی یعنی ابلیس و شیاطین زمینه طغیان و سرپیچی از دستورات الاهی را در انسان فراهم می ‏آورند و مقاومت در برابر شیطان در سایه اعتقاد راسخ به خداوند و ایمان به دستورات او و به خصوص در پرتو لطف و عنایت خداوند میسر می گردد و اگر خداوند در کارزار سخت و دشوار با شیطان و هواهای نفسانی انسان را یاری نکند و او را از تیرهای فتنه و وسوسه های شیطانی حفظ نکند، وی نمی تواند فرشته هدایت و سعادت را در آغوش کشد و درنتیجه در گرداب هلاکت و نابودی فرو می رود و برای همیشه آتش قهر الاهی و رسوایی او را در هم می شکند.

پی نوشت ها :

۱٫ حج(۲۲)، ۴۶٫
۲٫ اعراف(۷)، ۱۷۹٫
۳٫ بقره(۲)، ۱۰٫
۴٫ صف(۶۱)، ۵٫
۵٫ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۳، باب ۱۳۷، ص ۳۶۸، ح ۸۸٫
۶٫ مطففین(۸۳)، ۱۴٫
۷٫ بقره(۲)، ۷،۶٫
۸٫ غافر(۴۰)، ۳۵٫
۹٫جاثیه(۴۵)، ۲۳٫
۱۰٫ آل عمران(۳)، ۱۵۹٫
۱۱٫ انفال(۸)، ۲٫
۱۲٫ بقره(۲)، ۷۴٫
۱۳٫توبه(۹)، ۴۵٫
۱۴٫ نهج‏ البلاغه، خطبه ۸۷٫
۱۵٫ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۳، باب ۱۳۷، ص ۳۵۴، ح ۶۰٫
۱۶٫ محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۲۹۰، ح ۶٫
۱۷٫ مائده(۵)، ۸۳٫
۱۸٫ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص ۲۱٫
۱۹٫ یس(۳۶)، ۸۲٫
۲۰٫ مفاتیح ‏الجنان.

منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (۱۳۹۰)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول.

http://farsi.al-shia.org/wp-content/uploads/2016/04/شرح-مناجات-الشاکین3.jpg 300 500 سید محمد ظاهر محمدی سید محمد ظاهر محمدی2018-02-28 15:11:542018-02-28 15:11:54شرح مناجات الشاکین (۴)

مطالب اخیر

نقش امام علی علیه السلام در علوم بلاغت

شش قدم برای غلبه بر ترس‌های خودویرانگر

بررسی اسناد زیارت ناحیه مقدسه

نظر قرآن کریم در مورد انتخاب اوصیا از ذریه پیامبران

ویژگی‌های خانوادۀ مستحکم ایرانی: مرور پژوهش‌های انجام‌شده طی سال‌های ۱۳۷۴ـ۱۳۸۹

مسجد جامع کبیر یزد مجموعه اى ارزشمندى از کتیبه هاى قرآنى

خواجه نصیرالدین طوسی

تحقیق اجمالی در باره کتاب من لایحضره الفقیه

دوست بد، محیط بد و مجالس ناباب مانع رشد معنوی

خطبه رسول‌ الله‌ در جمعۀ آخر ماه‌ شعبان پیرامون فضیلت ماه رمضان‌.

قیام توابین(۱)

 ابراهيم بن هاشم قمى‏

ابراهيم بن عبده نيشابورى

خویدوده یا ازدواج با محارم در آیین زرتشت

دعا براى برآمدن حاجات

مهم‎ترین عامل موفقیت پیامبر اکرم(ص)

farsi@al-shia.org

AlShia_Support

آدرس: قم، خیابان شهید فاطمی، مقابل کوچه 21 پلاک 294

تلفن تماس: 37745111-025

فکس : 37742073-025

بایگانی

  • ژوئن 2020
  • می 2020
  • آوریل 2020
  • مارس 2020
  • فوریه 2020
  • ژانویه 2020
  • دسامبر 2019
  • نوامبر 2019
  • اکتبر 2019
  • سپتامبر 2019
  • آگوست 2019
  • جولای 2019
  • ژوئن 2019
  • می 2019
  • آوریل 2019
  • مارس 2019
  • فوریه 2019
  • ژانویه 2019
  • دسامبر 2018
  • نوامبر 2018
  • اکتبر 2018
  • سپتامبر 2018
  • آگوست 2018
  • جولای 2018
  • ژوئن 2018
  • می 2018
  • آوریل 2018
  • مارس 2018
  • فوریه 2018
  • ژانویه 2018
  • دسامبر 2017
  • نوامبر 2017
  • اکتبر 2017
  • سپتامبر 2017
  • آگوست 2017
  • جولای 2017
  • ژوئن 2017
  • می 2017
  • آوریل 2017
  • فوریه 2017
  • ژانویه 2017
  • نوامبر 2016
  • اکتبر 2016
  • سپتامبر 2016
  • آگوست 2016
  • ژوئن 2016
  • می 2016
  • آوریل 2016
  • مارس 2016
  • فوریه 2016
  • ژانویه 2016
  • دسامبر 2015
  • نوامبر 2015
  • اکتبر 2015
  • سپتامبر 2015
  • آگوست 2015
  • جولای 2015
  • ژوئن 2015
  • می 2015
  • آوریل 2015
  • مارس 2015
  • فوریه 2015
  • ژانویه 2015
  • دسامبر 2014
  • نوامبر 2014
  • اکتبر 2014
  • سپتامبر 2014
  • آگوست 2014
  • جولای 2014
  • ژوئن 2014
  • آوریل 2014
© کپی رایت - الشیعه
رفتن به بالا