شخصیت شناسى فاطمه (ع)
اشاره:
کتاب زندگانى شایستگان و پاکان، معرفتآفرین راه خداجویان و دینباوران بوده و خواهد بود. با نگاهى به صحیفههاى این کتاب، فصلهاى فروزانى از شخصیتهاى برجستهاى مییابیم که نگاهى سراسر عظمت و عزّت به آدمى بخشیده، شایستگیهاى والا و بالایى را در عرصههاى مختلف نمایان میسازد.
این نگاه و آن عظمت آنگاه به اوج خود میرسد که از سوى معصومان(ع) سخنانى سراسر بصیرت و بینش نسبت به آنها بیان شده، تا براى امروز و هر روز ما اسوهاى روشن و روشنگر ارائه گردد؛ گسترههاى دانش و بینش، عرصههاى ارادت و اطاعت، جلوههاى ولایت محورى و امام شناسى و فرجامى الهى و آسمانى به عنوان فرازهاى فرزانگى و جاودانگى مطرح شده تا پس از قرنهاى بسیار، آشنایى هر یک از ما با آنان، شناخت، معرفت و عشقى افزون نسبت به خداباورى و دینمحورى فراهم سازد و راه دستیابى به قله قرب الهى را سهل و سریع نماید.
«حذیفه بن یمان» از جمله شخصیتهاى شایستهاى است که این بار بر سراى صفات او حاضر میشویم و با رواق روشنیها و روشنگریهاى او در صدر اسلام و هنگامههاى حساس آشنا میشویم.
۱۲٫ حذیفه بن یمان
«حذیفه» فرزند «حُسَیْل» از یاران برجسته رسول اکرم (ص) بود. که چون با طایفه یمانیها پیمان داشته، به نام «یمان» شهرت یافته است. حذیفه در نخستین عامل تعلیم و تربیت، یعنى پدر و مادر و محیط خانواده، توفیقى چشمگیر داشت، زیرا فرزند شهید محسوب شده و پدر وى افزون بر آنکه از نیکان زمان خود محسوب میشد، در سن کهنسالى و پیش از آنکه مرگ گریبان او را گیرد، به شوق شهادت، رهسپار احد گردید و در رکاب پیامبر اسلام(ص) شهد شیرین شهادت را نصیب خود نمود.(۱)
حذیفه از مادرى خردمند، فهیم و صاحب بینش نیز بهرهمند بود؛ بانویى که گلستان وجودش سرشار از «عطر محمّدی» بود و برکات سیره و سخنان رسول اکرم(ص) را با تمام توان پذیرا بود به گونهاى که گاه فرزند خود، حذیفه را به خاطر همنشینى اندک با آن حضرت سرزنش مینمود. یک بار که این ویژگى آن بانوى شیفته به گوش پیامبر(ص) رسید، آن حضرت در حق او دعا کرده و براى وى طلب آمرزش نمود.(۲)
مقام بس ارجمند این صحابى سپید سیرت چنان والا بود که همچون سلمان، ابوذر و مقداد دانسته میشد و در بین دیگر یاران همپاى سلمان در گفتگوهاى نبوى بود.(۳)
حذیفه و رسول خدا(ص)؛
جلوههاى جاودان
رسول اسلام(ص) در نشست و برخاستهاى خود با حذیفه احساس خاصى نسبت به او داشته، گاه دست خود را میگشود و حذیفه دست در دست آن حضرت مینهاد(۴) و گاهى نیز وى را از بهترین بندگان خوب خدا و روشنبینترین افراد میشمرد و میفرمود: «حذیفه بن الیمان مِنْ اَصْفیاء الرّحمن وَاَبْصرُکُمْ»؛(۵)
حذیفه بن یمان از بندگان صاف و خالص خداوند و بصیرترین شماست.
اعتماد و اطمینان پیامبر(ص) به حذیفه جلوههاى گوناگون داشت، زیرا آن حضرت پیش از نزول آیه عصمت ـ که در آن خداوند خود حافظ رسول(ص) خود دانسته شده بود ـ حذیفه را نگاهبان و محافظ مخصوص خویش قرار داده بود(۶) و در برهههاى مختلف از او در امور جامعه کسب خبر مینمود.(۷)
روزى نیز، وى را با اسرارى بس ارزشمند آگاه ساخته، منافقین را به او معرفى کرد و به دیگر اصحاب فرمود:
«اَعْرَفُکُمْ باِلمنافقین حُذَیْفَه بن الیَماْن»(۸)؛
آشناترین شما با منافقان، حذیفه بن الیمان است.
افزون بر آن در زمانهاى خاصى نیز حذیفه از رسول اکرم(ص) حوادث سخت و
تلخ آینده را میشنید؛ نسبت به ظلمت و ضلالت آینده جامعه، پس از پیامبر(ص) آشنا میشد(۹) یا در باره فتنه جمل و جملسوار نکتهها میشنید(۱۰) و آگاهیهاى حیرتآور دیگرى کسب میکرد.(۱۱)
این فضیلت کمنظیر در حذیفه باعث شده بود که برخى خلفا به هنگام حضور در مراسم تشییع یاران پیامبر(ص)، ابتدا از وى پرسش کرده، از حضور یا عدم حضور حذیفه آگاه میشدند، در صورت شنیدن پاسخ مثبت، شرکت میکردند!(۱۲) و حتى گاه پرسشهاى فقهى خویش را که در پاسخ ناتوان میماندند، با این صحابى برجسته مطرح میکردند.(۱۳)
بصیرت سیاسى ـ فرهنگى حذیفه چنان چشمگیر بود که بسیارى از پدیدههاى آینده جامعه در نگاه او روشن مینمود. از این رو چون عمر از او در باره پس از خود سخن گفت و پرسید:
به نظر تو، مردم چه کسى را بعد از من به امارت خواهند پذیرفت؟
حذیفه در پاسخ گفت: به نظر من مردم کار خود را به عثمان بن عفان واگذار خواهند کرد!
استنباط حذیفه بطور کامل صحیح بود. چون بینش وى بیانگر دوستى قریش با عثمان بود، بدین خاطر در بین مشاوران خلیفه دوم، نظر حذیفه درست از کار درآمد.(۱۴)
زیرکى نظامى حذیفه فراز دیگرى از زندگانى اوست که در نبردهاى مختلف، به ویژه جنگ خندق بر همگان آشکار شد. هنگامى که تمامى سپاه شرک دچار تندباد عذاب گشتند؛ خیمههاى آنان از جا کنده شد و سوزش سردى هوا امان از یکایک آنها ربوده بود، و در آن سو طولانى شدن نبرد و محاصره مدینه، تاب و توان روحى از سپاه اسلام گرفته بود، حذیفه مأموریت یافت تا از سوى رسول خدا از لشکریان قریش خبرى آورد.
او چون از مدینه و حصار شهر و خندق عبور کرده، وارد سپاه مشرکان گردید، در حالى که اوضاع نابسامان، سختى سرما و شکنجه الهى را بر آنان میدید، ناگاه، صداى ابوسفیان را شنید که آخرین سخن خود را براى فرار از دیار مسلمانان و با این نکته امنیّتى آغاز کرد: اى گروه قریش! هر کس نام رفیق خود را بپرسد، تا مبادا جاسوسى در میان ما باشد، فراست و کیاست حذیفه در الهام رحمانى خداوند جلوهگر شد، از اینرو بیدرنگ به افرادى که سمت راست و چپ خود بودند رو کرده پرسید: تو کیستی؟ و پس از شنیدن پاسخ سکوت کرد! اطرافیان که مطمئن شده بودند کسى در میانشان نیست، به گفتار ذلّتبار امیر خود در باره فرار از نبرد گوش فرا دادند و مدینه را ترک کردند.
حذیفه گوید: چون بازگشته، خدمت رسول خدا رسیدم، پس از فارغ شدن آن حضرت از نماز، خبر شادیبخش خود را بیان کردم و پیامبر عباى خود را گشود تا زیر آن رفته، اندکى از سوزش سرما رهایى یابم.(۱۵)
حذیفه، امام علی(ع)؛ پویایى و
پایدارى
شناخت، معرفت و ارادت نسبت به اهلبیت(ع) هدیههاى الهى و هدایتبخشى بود که حذیفه نخست از پدر و مادر خویش در کام جان خود قرار داد. سپس در گفت و گوهاى خردمندانه و عاشقانه با اسوههاى آسمانى نصیب خود ساخته بود. او به تمامى همراهان رسول خدا(ص) محبت خاص داشت و در صحنههاى مختلف، همدل و همراه آنان بود.(۱۶) اما نسبت به امیر مؤمنان علی(ع)، شناخت و عشقى به عظمت نگاه و گفتههاى پیامبراسلام(ص) یافته بود. زیرا پیش از رحلت آن حضرت از جانشین پیامبر(ص)، پرسش کرده(۱۷) و از ابعاد عظمت امیر مؤمنان نکتههایى نورانى شنیده بود.(۱۸) از اینرو براى لحظهاى هم در حمایت و ارادت خود دچار تردید نگردید و تا پایان عمر بر عهد و پیمان خویش استوار بود.(۱۹)
او گرچه بنا بر مصالحى ـ و به یقین با مشورت با امام علی(ع) ـ مناصبى را براى تقویت جامعه اسلامى از سوى عمر و عثمان(۲۰) پذیرفت و حتى حکم حکومتِ مدائن را از خلیفه سوم گرفت،(۲۱) اما همواره ثابتقدم، مدافع و چونان سربازى جان بر کف در خط مقدم جبهه حمایت از ولایت حضور داشت.
گاه سخن از غصب خلافت به میان آورد، و با بیان نام یکى از آنان میفرمود:
«او کسى است که دوست دارم تمام تیرهایى که در ترکشم قرار دارد، بر پهلو و شکم وى قرار میگرفت؛ به خدا قسم او در دین فاسق و در زندگى اجتماعى احمق است.»(۲۲)
و گاهى با آیندهنگرى نسبت به حرکات مخالفان امام(ع)، دستها و دسیسههاى آنان را براى مردم آشکار مینمود. روزى با اشاره به این ویژگى فرمود:
اگر آنچه را از پیغمبر شنیدهام براى شما باز گویم، سیلیها به صورتم مینوازید!
مردم گفتند: پناه بر خدا ما چنین میکنیم؟!
فرمود: اگر بگویم بعضى از مادرهایتان (امالمؤمنینها) در یک سپاه سنگین با شما خواهند جنگید، مرا تصدیق میکنید؟
گفتند: خیر! چه کسى است که تصدیق کند!
حذیفه ادامه داد: حمیرا (عایشه)، مادرتان، در یک لشکر سنگینى که کفار راهنماى او هستند به جنگ شما خواهد آمد.(۲۳)
فعالیتهاى فرهنگى حذیفه تأثیرى بسیار براى آگاهى و هوشیارى سادهلوحان داشت، از اینرو در فرصتهاى مختلف، از دانش و بینش خود، در اختیار شیفتگان حقیقت میگذارد.
زید بنصوحان میگوید: در بصره بودم، حذیفه را دیدم که مردم را موعظه میکرد و آنان را از فتنه و آشوبى که پیش میآمد، میترسانید. پرسیدند راه نجات و رهایى چیست؟
فرمود: در آن دسته و جمعیتى باشید که علی(ع) با آنهاست. هرچند همراهى و همگامى با آن حضرت به گونهاى باشد که جنگ کردن و پیش رفتن با دو زانو دشوار بوده و به سختى انجام شود!
سپس ادامه داد: از رسول خدا شنیدم که فرمود:
«على امیرُ البَرَرهْ و قاتِلُ الفَجَرَه منصور؛ مَنْ نَصَرَه مَخْذُوُل مَنْ خَذَلَهُ اِلى یومِ القیامَه»؛(۲۴)
علی(ع) امیر نیکان و کشته بدکاران است؛ هر که او را یارى نماید، خدا یاریاش کند و هر که او را خوار سازد، خدا خوارش کند.
هنگامى که امام مجتبی(ع) و عمار یاسر براى جمعآورى لشکر به مدائن رفتند، حذیفه با حالت کسالت و مریضى فراوان و در آخرین روزهاى عمر خویش، با تکیه به دو نفر به میان جمعیت آمد و مردم را به کمک امیر مؤمنان(ع) تشویق میکرد و میفرمود: «آگاه باشید! به خدایى که جز او خدایى نیست هر که میخواهد به امیرالمؤمنین حقیقى نگاه کند على بنابیطالب را ببیند.»(۲۵)
یکى از دوستان حذیفه گوید: در آخرین لحظات زندگى که پارچهاى بر صورت او افکنده بودم، سر را زیر پارچه کرد، پرسیدم: اکنون که فتنه طلحه و زبیر با على بنابیطالب پیش آمده، به من چه دستور میدهی؟
فرمود: «همین که از دفن من خلاص شدى، بر پشت مرکب بنشین و به على بنابیطالب ملحق شو. زیرا او بر حق است و حق از او جدا نمیشود؛ علیٌ مَعَ الْحَقَ و الْحَقُ لا یفارِقُهُ».(۲۶)
سخن حذیفه و حذیفههاى امروز و هر روز جامعه این است:
مهر حیدر در دل و جان من است
مهر حیدر دین و ایمان من است
مهر حیدر کار صد موسى کند
مهر حیدر مرده را احیا کند
مهر حیدر ریسمانى محکم است
مهر حیدر دستگیر عالم است
مهر حیدر گوهرى بس قیمتى است
دُرّ «اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» است
زمانى که در آغازین روزهاى خلافت امام(ع)، خبر بیعت مردم را با آن حضرت شنید، یک دست را به دست دیگر زد و از سر شوق و عشق و ارادت فرمود:
«این بیعت با امیرالمؤمنین حقیقى است و پس از او به خدا قسم با احدى از قریش بیعت نخواهم کرد.»(۲۷)
حذیفه، افزون بر آنکه فرزند شهید بود، پدر شهیدان نیز گردید، زیرا دلدادگى او به امام(ع) موجب گردید که در وصیت پایان عمرِ خود به فرزندان، سفارش به همراهى و ملازمت با علی(ع) نموده، این گونه بگوید:
«فرزندانم! در رکاب مولاى خود علی(ع) باشید و دست از یارى او برندارید.»
پسران حذیفه نیز براى انجام وصیت پدر در میدان نبرد صفین حاضر شده و هر دو در رکاب مقتداى خویش شهید شدند.(۲۸)
از آن سو اعتماد و اطمینان عمیقى که امام علی(ع) به حذیفه داشت در میان تمامى اصحاب قابل توجه بود. دانستیم که عثمان حذیفه را والى مدائن کرده بود، این سمت تا پایان عمر عثمان پایدار بود و پس از آن، علی(ع) که والیان ناشایست را بدون کمترین اغماض برکنار مینمود، حذیفه را بر این منصب ابقاء، فعالیتهاى او را در مدائن تأیید و طى نامهاى حکومت او را به مردم ابلاغ کرد.(۲۹)
پیش از آن و در زمان خلافت عمر که اسیران ایران را به مدینه میآوردند، عمر تصمیم گرفت آنان را مانند سایر اسیران در معرض فروش قرار دهد، امام(ع) گفت: پیغمبر میفرمود: اَکْرِموُا کَریم کُلِّ قومٍ (بزرگان هر جمعیتى را گرامى بدارید) اینان دانشمندان و بزرگانى هستند که علاوه بر آن، علاقه به اسلام نیز دارند و باید آنها را آزاد کرد و زنان را در امر ازدواج مختار گردانید.
شهربانو، امام حسین(ع) را به شوهرى خود برگزید. علی(ع) رو به او کرده فرمود: کسى را وکیل کن تا تو را عقد کند. او گفت: شما از سوى من وکیل هستید. در این هنگام امام(ع) به حذیفه وکالت داد تا شهربانو را براى امام حسین(ع) عقد بندد و حذیفه خطبه خواند و عقد کرد.(۳۰)
در سخنى از امیرمؤمنان(ع) گستره عظمت این یار وفادار و دلباخته را میتوان احساس کرد. آن حضرت فرمود: «زمین به خاطر هفت نفر خلق شده است. مردم به خاطر آنان روزى میخورند و به جهت ایشان بر آنها باران میبارد و به خاطر آنها یارى میشوند. آنان ابوذر، سلمان، مقداد، عمّار، حذیفه و عبداللّه بنمسعود هستند و من که امام آنهایم و اینان همان کسانى هستند که بر جنازه حضرت زهرا، حاضر شده نماز خواندند.»(۳۱)
حذیفه، فاطمه زهرا(ع)؛
همدلى و همراهى
حذیفه از یاران و همراهان دخت آفتاب، فاطمه زهرا(س) بود که افتخار والاى نقل احادیث از رسول خدا(ص) را نصیب خود کرده بود؛ روایاتى که در باره شیوه برخورد پیامبر اکرم(ص) با فرزند دلبند خود زهراى مرضیه بود و هر یک چونان چلچراغى همیشه روشن، دلها و دیدهها را پر از نور معرفت و ارادت میکرد.
از حذیفه روایت شده است: «رسول خدا(ص) نمیخوابید مگر پس از آنکه بر پهناى صورت فاطمه و دستانش بوسه میزد.»(۳۲)
در حدیثى دیگر ـ که عالمان اهل سنّت با استناد به آن در آثار برجسته خود نقل کردهاند ـ حذیفه روایت کرده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«همانا فاطمه عقّت و پاکدامنى خود را حفظ کرد، خداوند او و ذریّهاش را بر آتش حرام نمود».(۳۳)
بیشک آشنایى با این صحابى والا گوهر با سخنانى اینچنین باعث پدید آمدن بوستانى از محبت و مؤدّت بیکران نسبت به زهراى عزیز شده بود بدان گونه که پس از وفات رسول اکرم(ص) حمایت حذیفه در صحنههاى مختلف سیاسى اجتماعى براى لحظهاى نیز تحت تأثیر تهدیدها و تطمیعهاى حکومت غاصب قرار نگرفت و او همچون سلمان، ابوذر، مقداد و عمار پا به پاى تمیر مؤمنان و گوش به فرمان آن حضرت از بیعت خوددارى کرد. به یقین تمام تلاشها و فداکاریهاى حذیفه، براى فاطمه زهرا(ع) آشکار بود و او به خوبى از اخلاص و عشقورزى این صحابى وفادار آگاه بود، از اینرو وى را از دوستان و مَحْرمان اهل بیت(ع) دانسته، در واپسین روزهاى عمر خویش، رو به همسر مظلوم خود نمود و فرمود:
«اذا تَوَفَیْتُ لا تُعلم اَحَدا الاّ … اِبنَیْ و العّباس و سَلمان و عمّارا و المقداد و اباذر و حذیفه و لا تدفِنّى الاّ لیلاً و لا تعلم قبرى احدا»؛(۳۴)
آن هنگام که وفات کردم هیچ کس را آگاه مکن مگر دو فرزندم و عباس و سلمان و عمّار و مقداد و اباذر و حذیفه را. و مرا غیر از شب دفن مکن و کسى را از این موضوع باخبر نساز.ادامه دارد.
پى نوشت:
۱ ـ پیغمبر و یاران، آیتاللّه عالمى، ج۱، ص۶۰۹ و ۶۱۱٫ ر.ک: اسدالغابه، ج۲، ص۱۵ ؛ کامل، ص۱۰۶؛ الایضاح، ص۲۳۶٫
۲ ـ سفینه البحار، حرف ح، حذیفه.
۳ ـ الفضایل، ص۱۵۹؛ الیقین فى امره امیرالمؤمنین، ص۳۸۸؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۸۹٫
۴ ـ الکافى، ج۲، ص۱۸۳؛ المسترشد، ص۱۸۱؛ امالى شیخ طوسى، ج۲، ص۲۰۰؛ الیقین فى امره امیرالمؤمنین(ع)، ص۳۸۸؛ المحجه البیضاء، ج۳، ص۳۲۱؛ الوافى، ج۵، ص۶۱۲؛ وسایل الشیعه، ج۸، ص۵۵۵٫