شناسایی خواستههای فرزندان شرط خانواده موفق(۱)
پس از آن که والدین، فرزندان را با روشی مناسب نیز از خواستههای خویش آگاه ساختند، لازم است با روشی مناسب نیز از خواستههای فرزندان خود باخبر شوند. فرزندان خواستههای فراوانی دارند. به نمونههای مهم تر آنها، به ویژه در دوره ی نوجوانی و جوانی، اشاره میکنیم:
۱- نیاز به استقلال و تشخص
فرزند ما، به طور طبیعی میخواهد خود تصمیم بگیرد، خود برنامه ریزی کند و خود نیز اجرا کند. اگر فرزندان ما مانعی برای تصمیم گیری، برنامه ریزی و اجرا نداشته باشند، خودشان این مسیر را طی میکنند. آنها کسب شخصیت را دوست ندارند و برای رسیدن به این مرحله به دو ویژگی نیازمندند:
الف) داشتن توانمندی ویژه برای کارهای که میخواهند انجام دهند و به کارگیری مهارت آن؛
ب) اجازه دادن والدین و بزرگ ترها به فرزندان که کارهای خود را به تنهایی انجام دهند و آنان طردشان نکنند.
بنابراین، کسب مهارت و توانایی در مواجهه با دیگران، طرد نشدن از سوی پدر و مادر و احترام به شخصیت فرزند، از نیازهای اساسی اوست. همه میخواهند کامل شوند و برای کامل شدن، توانمند بودن و طرد نشدن از سوی بزرگها ضروری است؛ زیرا باعث میشود فرزند ما با تجربهای که میاندوزد، اعتماد به نفس خود را افزایش دهد و با افزایش اعتماد به نفس، شخصیت کسب کند.
برای این که اعتماد به نفس فرزندان را افزایش دهیم، باید به این نکات توجه کنیم:
۱- به طور طبیعی، در فرایند کسب شخصیت، فرزندان در به دست آوردن تجربه، در محاسبه، رفتار و گفتار اشتباهاتی مرتکب میشوند. نحوه ی برخورد پدر و مادر با آنان و اشتباهشان اهمیت ویژهای دارد. والدین باید مواظب باشند ابتدا جنبههای مثبت تجربه ی آنان را بیان کنند و پس از آن، به انتقاد از فرزندان بپردازند و در انتقاد از آنها تمام شخصیت او را نقد نکنند، بلکه به بخشی بپردازند که آنها نتوانسته اند وظیفه ی خود را خوب انجام دهند تصور کنید فرزندان پس از ارتکاب اشتباه با این جملات والدین روبه رو شوند: « لیاقت هیچ کاری را نداری»، «برای خوردن و خوابیدن خلق شدهای و مناسب هیچ کاری نیستی»، « هیچ گاه برای انجام کارهایت فکر نمیکنی»، « آرزوهایم این بود که یک بار کار خود را درست انجام میدادی» و «کاش یک بار هم که شده، میدیدیم کارت را خوب انجام میدهی». این جملات همه ی شخصیت فرزند را نقد میکند و اعتماد به نفس او را کاهش میدهد و از طرفی یک سویه، فقط به جنبههای منفی رفتار توجه میکند که از اعتدال به دور است و آثار منفی بسیاری در پی دارد؛
۲- به طور قطع، انتقاد کردن از روی دل سوزی، مفید و ضروری است، اما هیچ گاه ناگهانی، بی مقدمه، ناآگاهانه و بدون پشتوانه ی تخصصی انتقاد نکنید. پدر و مادر، هنگام مواجهه با اشتباهات فرزند با یادآوری نکات مثبت رفتار فرزند و آثار آن، انتقاد را شروع کنند تا به یک سونگری از نوع منفی آن متهم نشوند. وقتی رفتاری از او نقد میکنند، با شناخت کامل رفتار و پیامدهای آن سخن بگویند. بسیاری از فرزندان معتقدند، پدر و مادرشان چون از واقعیت رفتار آنها بی اطلاع هستند، از آنان انتقاد میکنند. اگر حتی این سخن فرزندان را بهانه بدانیم، باید بهانه ی آنها را برطرف کنیم. در بعضی موارد، رفتار فرزندان پیچیده است و نمیتوان به سادگی، آن را تحلیل کرد. اشتباه در تحلیل، موقعیت والدین را در نگاه فرزندان به خطر میاندازد. در چنین مواردی، باید با مشاوری امین یا انسانی با تجربه در زمینه ی رفتار مورد نظر مشورت کرد تا جنبههای گوناگون رفتار و پیامدهای آن شناسایی شود و والدین با نگاهی درست، رفتار را نقد کنند؛
۳- مشورت کردن با فرزندان، به ویژه در نوجوانی، و رایزنی با آنان در شکل گیری شخصیت سالم بسیار مؤثر است البته مشورت با آنان، التزامی برای والدین ایجاد نمیکند که هر چه آنها بدان رأی دهد، اجرا شود، بلکه در مواردی به دلیل نقص پیشنهاد فرزند، پدر و مادر باید دیدگاه خودشان را مطرح کنند و نقص سخن فرزند را نیز شرح دهند. این کار باعث میشود نگرانی بعضی که معتقدند مشورت با فرزندان، آنان را گستاخ میکند، برطرف شود؛ زیرا آنچه غرور میآورد این است که فرزندان فکر کنند نظر آنها برای والدین الزام آور است، اما وقتی میبینند نظرشان در بهبود تصمیمات نقش اساسی دارد، ولی الزام آور نیست، انتظار ندارند همه جا پدر و مادر به نظرهای آنها عمل کنند.
مشورت با فرزندان آثار تربیتی فراوانی دارد: اعتماد به نفس آنان را افزایش میدهد و این مسئله در خود پنداره ی مثبت آنها تأثیرگذار است، رشد فکری آنان را افزایش میدهد و آنها در پی اثبات لیاقتهای خویش اند، روابط فرزندان و والدین را استحکام میبخشد و با استقلالی که از سوی والدین احساس میکنند، خود را مدیون آنان میدانند، احساس مسئولیت را در آنان تقویت میکند، همچنین آنها با دید بازتری زندگی را تحلیل میکنند و قدرشناسی آنان بیشتر و توقعاتشان کمتر میشود.
۲- نیاز به پذیرش
همه ی ما دوست درایم محبوب دیگران باشیم و دیگران، ما را دوست بدارند. برای این که به این مرحله برسیم، ابتدا میخواهیم که دیگران ما را بپذیرند. شخصی که بتواند پذیرش دیگران را احساس کند، با آنها ارتباطی برقرار میکند که رشد خود را در آن میبیند، با این ارتباط، فرد رشد مییابد، وسعت پیدا میکند و تغییرات سازنده در او به وجود میآید. به این ترتیب شخص، خود و راه حل مشکلش را پیدا میکند. وقتی کسی به طور واقعی حس میکند از طرف فرد مقابل، آن گونه که هست پذیرفته شده است، آزادانه حرکت را از نقطهای که در آن هست، آغاز میکند و به سوی آنچه لایق آن است، حرکت میکند. پذیرش، به فرد امکان میدهد استعدادهای خود را شکوفا کند. بچهها همانند دانه، استعداد توسعه دارند، به شرط آن که خاک مناسبی این امکان را به دانه بدهد.
برخی از والدین پذیرش را حالتی منفی برای تلقی میکنند و فکر میکنند این حالت، بیانگر استقلال نداشتن آنان یا نوعی باجدهی به فرزند است؛ در حالی که در بسیاری از مواقع، بروز این حالت از سوی والدین، فرزندان را به قضاوت منفی درباره ی آنان وا میدارد و باعث میشود آنها را افرادی مغرور، خودخواه و خودپسند بدانند. نه تنها باید این حالت را کنار گذاشت، بلکه باید پذیرش واقعی را ابراز کرد؛ زیرا زمانی میتوان به پذیرش والدین مطمئن شد که این پذیرش از ناحیه ی آنها اظهار شود.
با پذیرش فرزند از سوی والدین، کمک مؤثری به او میشود تا بتواند ارزشهای خود را بررسی کند، آنها را توسعه دهد و استعدادهای نهفته ی خود را عملی کند. حرکت به سوی استقلال، دور شدن از وابستگی، و مدیریت رفتار خود، از آثار خوب پذیرش است. فرزند از این طریق یاد میگیرد که باید با مسائلی که بر خلاف میل او در زندگی پیش میآید، به صورت منطقی مواجه شود و برای آنها راه حلی مناسب پیدا کند و ناامیدیها را به امید مبدل سازد.
بسیاری معتقدند چنانچه بچهها پذیرفته شوند، در همان موقعیتی که هستند، باقی میمانند و رشد نمیکنند و بهترین راه را این میدانند که با فرزندان درباره ی رفتارهایی که نمیتوانند از آنها بپذیرند، سخن بگویند. چنین خانواده هایی، برای رشد فرزندانشان، از ارزشیابی، قضاوت، انتقاد، نصیحت و تذکرات اخلاقی استفاده میکنند. پسری که تازه نوجوانی خود را طی میکرد، میگفت: والدینم آن قدر مرا نصیحت میکنند، تذکر میدهند و اشکالاتم را گوشزد میکنند و فکر میکنم از این بدتر نمیتوانم باشم و بدترین حالت برای من عادی میشود؛ چون دور از دسترس نیست و همین موقعیتی است که در آن قرار گرفته ام. گاه میگفت: شنیده ام قدیمیها میگویند: بیشتر بچهها همانی میشوند که والدین آنها میگویند.
این نوع مواجهه با فرزند که بر نپذیرفتن او مبتنی است، چنین قضاوت سهمگینی را برای او در پی دارد و از سوی دیگر او را از سخن گفتن و درددل کردن با والدین باز میدارد. در چنین صورتی، فرزندان فکر میکنند بهتر است احساسات و مشکلات را پیش خود نگه دارند و آنها را بازگو نکنند، زیرا امتیاز منفی آنها بیشتر میشود. آنها احساس آزادی نمیکنند تا بتوانند حرف دلشان را بزنند. نتیجه ی این نوع مواجهه، فاصله گرفتن فرزندان از پدر و مادر و وابسته شدن آنها به کسانی است که به یقین، با والدین بسیار تفاوت دارند؛ کسانی که هیچ اعتمادی به صداقتشان نیست.
از این پس، فرزندان امنیت نخواهند داشت و در دامن کسانی رشد میکنند که هرگز مانند والدین دل سوز نیستند. آنها آنجا با خیال آسوده سخن میگویند و احساس خطر نمیکنند، یعنی حقیقت، به طور کامل برعکس جلوه میکند؛ جایی که در امان هستند، به نظر آنها ناامن است و جایی که امنیت ندارند، برای آنها ایمن جلوه میکند. در این صورت، آنها هراسی ندارند که در برابر دیگران حرف دلشان را بزنند، حالت تدافعی نمیگیرند و مواظب خودشان نیستند، ولی وقتی در برابر والدین سخن میگویند خیلی مواظب اند که خود را آن گونه که هستند، نشان ندهند و بیشتر حالت تدافعی میگیرند و پناهگاهی برای خود درست میکنند.
البته نمیخواهیم بگوییم که فرزندان، در هر حال باید از سوی والدین پذیرفته شوند، حتی اگر خواستههایی نادرست و بیجا داشته باشند.
این نکته را در بخش خواستههای والدین از فرزندان مطرح کردیم و گفتیم حق پدر و مادر این است که آنها نیز از سوی فرزندان پذیرفته شوند و به همه ی درخواستهای فرزندان پاسخ مثبت ندهند. آنچه اهمیت دارد این است که فناوری پیشرفت میکند، تسهیلات بیشتر میشود، امکانات افزایش مییابد، ولی انتظارات بیشتر و آرامش کمتر میشود (از قضا سرکنگبین صفرا فزود). امکان ارتباط با یکدیگر در دورترین نقاط، وجود بهترین اتوبانها برای رانندگی سریع، آماده کردن ناهار در چند دقیقه، ذخیره ی غذا برای چند ماه و امکانات فراوان دیگر، ما را به گونهای شرطی کرده است که انتظار داریم نیازهایمان خیلی سریع برطرف شود.
فناوری به ما آموخته است عجله کنیم و صبر و شکیبایی را کنار بگذاریم. جوان میخواهد در مدتی کوتاه، همه ی امکانات لازم را برای زندگی داشته باشد و اگر مانعی سر راهش باشد، به شدت عصبانی میشود. یک شبه باید همه ی تغییرات به سمت نقطه ی مطلوب انجام شود. این معضلی در فرایند تربیت فرزندان است. والدین هر چه تلاش کنند باز نمیتوانند انتظارات فرزندان را به طور کامل برآورده کنند. پس حداقل خودشان صبوری کنند و شکیبایی پیشه سازند.
راههای نشان دادن پذیرش
از طریق گفتار و رفتار میتوان پذیرش را نشان داد. در زمینه ی گفتار، پاسخ مثبت دادن به درخواست فرزند، همراهی با او در گفتار، جملات ناتمام او را تمام کردن و… نمونههایی از پذیرش کلامی است.
در بخش غیر کلامی، حالتهایی همچون لبخند زدن، سرتکان دادن و مجاورت بدنی، از قبیل در آغوش گرفتن، نمونههایی از پذیرش غیر کلامی است. ما در کمال آرامش، با هیجان نشان میدهیم آنچه را دیگری میگوید یا میخواهد، خوب درک میکنیم و میفهمیم و خوب میپذیریم؛ زیرا با درک درست آن، مصصم هستیم با شیفتگی، پیام پذیرش را مخابره کنیم و برای دریافت پیام چنان برانگیخته ایم که حالت وارفتگی از خود نشان نمیدهیم. بنابراین، با گرایشی که از خود نشان میدهیم، فرزندان متوجه پذیرش ما میشوند.
پیامهای غیر کلامی از طریق زبان رفتار به وسیله ی لحن صدا، حالات چهره ی، تماس چشمی و حالتها منتقل میشود.
حالات چهره پس از زبان، مهم ترین راه نشان دادن پذیرش است. در فرهنگهای متنوع دنیا، شاهد حالات چهره ی مشترکی هستیم، از قبیل بالا کشیدن یک یا هر دو ابرو، جمع کردن لبها و… که نشانه ی تعجب و اضطراب اند.
میتوانیم با اتخاذ حالت چهرهای متناسب با موقعیت، در شادی فرزندمان خود را شاد، در نگرانی اش خود را سهیم کرده، هنگام ابراز خواسته اش چهرهای پذیرا داشته باشیم.
همچنین، تماس چشمی نشان دهنده ی هیجانات دوستانه یا خصمانه درباره ی دیگران است.
رالف والدو امرسون میگوید: «چشمهای اشخاص به اندازه ی زبان هایشان صحبت میکند؛ با این مزیت که سخن گفتن به وسیله ی چشمها به بیان واژهها نیاز ندارد و درک کلی از شخص مقابل فراهم میکند».(۱)
حالتها دو دسته اند: (۲) نشان دهنده ها، که مکمل گفتارند، همراه آن به کار میروند و فقط موجب برقراری ارتباط میشوند. این حالت ها، محتوای کلامی گفتار را نشان میدهند و به تسهیل گفت و گوی افراد کمک میکنند. اما دسته ی دوم که «معرف» نام دارند، به طور کامل جای گزین رفتار میشوند. معرفها جایی استفاده میشوند که صحبت کردن غیرممکن باشد برای مثال، در محیطهای پر سر و صدا یا وقتی والدین با فرزندان فاصله ی بسیاری دارند یا میخواهند پیامی را مخفیانه به یکدیگر منتقل کنند، از این حالت استفاده میکنند.
تکان دادن سر، از جمله حالتهایی است که به نشانه ی موافقت و پذیرش به کار میرود. فوربس و جکسون بر تأثیرات تقویتی این حالت تأکید کرده اند. در بیشتر تحقیقات صورت گرفته در این زمینه، تکان دادن سر و سایر تقویت کنندههای کلامی و غیر کلامی با هم ترکیب شده اند.(۳)
مداخله نکردن
یکی از راههای پذیرش فرزند، مداخله نکردن در فعالیت اوست. این روش به ویژه درباره ی کودکان راه گشاست. و در شکوفایی استعدادهای آنها بسیار مؤثر است. کودکی که میخواهد با وسایل خود خانهای بسازد، وقتی متوجه میشود پدر و مادر هر یک به کار خود سرگرم است و اجازه میدهد او کار خود را به تنهایی طراحی، سازمان دهی، هدف گذاری و اجرا کند، حتی به او اجازه میدهند اشتباه کند بارها بسازد و خراب کند، از سوی والدین احساس پذیرش میکند.
شکی نیست که سخن ما درباره ی رفتارهای طبیعی و روزمره ی زندگی است. آزاد گذاشتن فرزندان در این بخش، آنها را برای تصمیم گیری در کارهای مهم و پر خطر آماده میکند. در کارهای پر خطر یا کارهایی که غیر طبیعی است و خطر جدی در پی دارد، نظارت و توصیه ی پدران و مادران ضروری است؛ البته به شرط آن که آنها توانسته باشند اعتماد فرزندان را جلب کنند و فرزندان معتقد باشند والدینشان خواسته ی آنها را تأمین میکنند و درک درستی از زمان فرزندشان دارند و قدیمی فکر نمیکنند.
خیلی وقت ها، پدر و مادر اجازه نمیدهند بچهها تنها و مستقل باشند و با سرزده وارد شدن و اظهار نظر کردن، محدوده ی تفکر شخصی آنان را نادیده میگیرند و به استقلال فکری شان ضربه میزنند. گاه والدین اصول حاکم میان همسالان خود را درباره ی درست یا نادرست بودن کار، به بچهها تحمیل میکنند و به صورت افراطی، نگران حرف مردم و قضاوت آنان درباره ی فرزندانشان هستند و دوست دارند بچهها نیاز خود به بزرگ ترها را احساس کنند. البته این کارها ناشی از دل سوزی و نگرانی والدین است و بی شک، پدر و مادر با خیرخواهی این کارها را انجام میدهند، اما نتیجه ی عملی کار آنها تربیت فرزندانی بدون استقلال و ناتوان است. همچنین، گاه به نظر میرسد رفتار و مداخله ی آنها خودخواهانه است.
در یکی از مشاوره هایم، مادری میخواست به هنر فرزندش افتخار کند و چون دوست داشت هنر او بدون نقص باشد، در کارهای فرزندش مداخله میکرد؛ یا از این که فرزندش صدای خوبی داشت، لذت میبرد و دوست داشت فرزندش در برابر دیگران، اشعار را با صدای بلند بخواند. او در همه ی مهمانیها از فرزندش میخواست برای حاضران اشعاری بخواند، اما در موارد فراوان فرزند مخالفت میکرد و مادر، به شدت ناراحت میشد. سؤال این است که این مادر لذت و سود را برای چه کسی در نظر میگیرد. او باید با تأمل به این نتیجه برسد که اصرار او برای خواندن شعر، بیشتر برای خودش لذت بخش است و خیلی وقت ها، برای فرزند ملال آور است و نباید این گونه بر خواندن او اصرار کند. این اصرار به علت خودخواهی است و فرزندان را از داشتن هنر خویش میرنجاند. نباید با این برخوردها به استقلال فرزندان آسیب وارد کرد. بنابراین، یکی از راههای پذیرش، مداخله نکردن در کار فرزندان است.
سکوت کردن و گوش دادن
لازم نیست انسان در همه ی موارد، برای اظهار پذیرش خود، سخنی بگوید. یکی از راههای غیرکلامی پذیرش، سکوت است. گاه فرزندان بسیار احساس شادی میکنند از این که «من همه ی حرف هایم را زدم و پدرم هیچ نگفت»، « من آنچه نگران گفتنش بودم به زبان آوردم و مادرم انتقاد نکرد». این گونه مواجهه، به فرزند فرصت میدهد حرف دلش را بزند.
به طور قطع، در موارد فراوانی، قضاوت والدین با فرزندان متفاوت است و حق آنهاست که متفاوت باشند و حتی در موارد بسیاری پدر و مادر باتجربه تر و بهتر از فرزندان قضاوت میکنند، ولی محرومیت فرزند از آنچه پدر و مادر برایش بهتر میدانند، به مراتب کم اهمیت تر است از این که ارتباطش با پدر و مادر قطع شود و دچار محرومیتهای جبران ناپذیر شود. ارتباط والدین و فرزندان، جای گزین ندارد. اگر این ارتباط قطع شد، هر حادثهای ممکن است برای فرزندان پیش آید. گاه بازگو کردن مسئلهای از سوی فرزند، بیان کننده ی نوعی بی حیایی و نشناختن حریم والدین است؛ اما تحمل این بی حیایی، آسان تر و کم خطرتر از بی حیاییهایی است که به علت بازگو نکردن مسئله، برای فرزند پیش میآید.
بسیاری از اوقات، نمیدانیم در ذهن و فکر بچه هایمان چه میگذرد. گاه فکر میکنیم ظاهر آرام و ساکت آنها نشان دهنده ی این است که دغدغه ی چندانی ندارند و به همین دلیل خود را آرام نشان میدهند، در حالی که از درون آنها بی خبریم و آنها فرصتی نیافته اند تا آنچه در دل دارند، نشان دهند گوش دادن این نیست که فقط واژهها را بشنویم، بلکه بیشتر به معنای درست فهمیدن سخن است. در ساکت بودن و گوش دادن، به محتوای واژهها به دقت توجه میشود تا سخن آن چنان که هست، شناخته شود. گوش دادن، کاوشی برای درک منظور گوینده است. گوش دادن، فعالیتی انتخابی شامل دریافت و تفسیر محرکهای شنیداری است.
وقتی کسی به هم صحبتی ما نیاز دارد و بخواهد او را درک کنیم، با همدلی به او گوش میدهیم در چنین مواقعی، به شنیدن و درک افکار، اعتقادات و احساسات طرف مقابل ابراز تمایل میکنیم. خداوند متعال، رسول خود را «گوش خیر» مینامد و میفرماید:
قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ(۴)
«بگو: گوش دادن او به نفع شماست. او به خداوند ایمان دارد و مؤمنان را تصدیق میکند».
برای این که فرزند ما حس کند که پذیرفته شده است، باید به او نگاه کنیم، نشان دهیم که به حرف هایش علاقهمندیم، او را به بیشتر صحبت کردن درباره ی موضوع مورد نظرش تشویق کنیم و تلاش کنیم کمتر صحبت کنیم.
اگر از افرادی که در برقراری ارتباط موفق اند، رمز موفقیتشان را بپرسید، بیشتر پاسخها نشان میدهد که این افراد، با متانت به سخنان اطرافیان خود گوش میدهند.(۵)
گوش دادن محبت را در پی دارد، (۶) همدم بودن را بیشتر میکند و باعث میشود آرامش میان والدین و فرزندان ایجاد شود. گوش دادن با تفکر همراه است و نشانه ی واماندگی شنونده نیست، باعث زینت و وقار است و انسان را از تکلف عذرخواهی مصون میدارد.(۷)
«پذیرش» از مهم ترین پیامدهای گوش دادن است. فرزندی که پیام میدهد، احساس میکند که پدر و مادر، او را پذیرفته اند و در وضعیتی قرار میگیرد که خودش قادر است آنچه را نمیتواند تغییر دهد، بپذیرد؛ زیرا وقتی احساساتش را بیان میکند، آن را بروز میدهد و از دلش بیرون میریزد، خودش نیز برای پذیرش موقعیت آماده تر میشود.
گوش دادن موجب ارتباط صمیمی والدین و فرزندان میشود. این تجربه که پدر یا مادر به سخن فرزند گوش، و آن را درک میکند، چنان او را ارضا میکند که شاید کمتر عاملی تا این حد رضایت به وجود آورد.
گوش دادن به فرزند فرصت میدهد که از نظر شناختی و عاطفی، زمینه ی مناسب تری برای تغییر مطلوب داشته باشد. برخی والدین، در ارتباط با فرزندان خود، ابتدا به گوش دادن رو میآورند، اما آن را ادامه نمیدهند تا به مقصد برسند. ابتدا راه گفت و شنود را باز میکنند تا فرزند احساسات خود را بازگو کند و به او میگویند: ما احساسات تو را درک میکنیم؛ اما همین که چیزی از او شنیدند که خوششان نیامد، به سرعت گفت و گو را قطع میکنند. بعضی نیز وقتی میخواهند از روش گوش دادن استفاده کنند، فقط به ظاهر کلمات فرزند خود توجه میکنند، اما از احساسات او غافل میمانند. ما باید به محتوا و عمق توجه کنیم و احساسات فرزندمان را نیز دریابیم.
پذیرش فرزند و نپذیرفتن رفتار او
گاه والدین ادعا میکنند که ما خود فرزند را پذیرفته ایم، اما رفتار او را نمیپذیریم. این سخن بیشتر به شوخی شبیه است تا واقعیت. فقط در صورتی ممکن است این سخن واقعیت داشته باشد که فرزند از نادرستی و نامطلوبی رفتار بی خبر باشد و با نیت و انگیزه ی درستی آن را انجام داده باشد و زمانی که مطلع شد، خودش نیز از رفتار بیزار شود.
در این صورت، والدین در حالی که از رفتار فرزند ناراضی اند، از خود او که انجام دهنده ی رفتار بوده است، کمترین ناراحتی ندارند و او را پذیرفته اند. در چنین شرایطی میتوان میان فعل و فاعل تمایز قایل شد و فعل را به زشتی، اما فاعل را به زیبایی وصف کرد. اما در صورتی که فرزند از زشتی کار در نگاه پدر و مادر مطلع باشد و به آن کار ادامه دهد، اگر والدین مدعی شوند که او را پذیرفته اند، اما رفتارش را نپذیرفته اند، ادعایی بی معنا را مطرح کرده اند. این ادعا و طرز تفکر، والدین را فقط آزاد میگذارد تا با به کارگیری قدرت و زور، برای فرزند، حدودی معین کنند و بگویند که ما فرزند را پذیرفته ایم.
، اما با رفتار او مشکل داریم. چگونه ممکن است فرزند را مستقل از واقعیتی که دارد، پذیرفت یا رد کرد، در حالی که انسان، هرگز از رفتار یا حالات خود متمایز نیست. اگر از دید فرزند نیز به مسئله نگاه کنیم، میبینیم میان نپذیرفتن خود و رفتارش تمایزی قایل نیست. وقتی شما اعتقادات، گفتار و رفتار او را قبول ندارید، هیچ گاه نمیگوید: پدر و مادر مرا به مثابه ی شخص پذیرفته اند، اما افکار، عقاید، گفتار یا رفتار مرا قبول ندارند؛ بلکه میگوید: آنها مرا قبول ندارند و نپذیرفته اند. او میان خود و افکار، گفتار و رفتارش تمایزی قایل نمیشود.
پذیرش شخص فرزند در نظر او به این صورت معنا مییابد که چه اندازه از رفتارهایش را والدین پذیرفتنی میدانند وقتی والدین رفتارهای فرزند را میپذیرند، او به راحتی درباره ی خود قضاوت میکند که من پذیرفته شده ام. بچهها باید به طور کامل بدانند کارهایی هست که وقتی آنها را انجام میدهند از سوی والدین پذیرفته نمیشوند. اگر والدین طور دیگری وانمود کردند، بچهها در صداقتشان شک میکنند و اگر بچهها را نپذیرند، به صداقت و روراستی آنها پی میبرند.
اگر پدر یا مادر فکر کنند این گفته ی آنها که من فرزندم را پذیرفته ام، اما رفتار او را نپذیرفته ام، قضاوت فرزندان را درباره ی آنها خوب و دیدشان را مثبت میکند، اشتباه فکر میکنند. نه تنها فرزند چنین قضاوتی نخواهد داشت، بلکه به دلیل محدودیت رفتاری پدیده آمده برای خود، از والدین متنفر میشود و آنها را آدمهایی پر حیله، مکار و سیاست باز وصف میکند. این قضاوت به شدت باعث موضع گیری و ایجاد نفاق در فرزندان میشود و آنها تلاش میکنند، در عین مخالفت واقعی با والدین، به ظاهر نشان دهند که همراه آنها هستند.
پذیرش غیرواقعی
گاه والدین به پذیرش رفتار فرزند تظاهر میکنند، اما در واقع آن را نمیپذیرند. در چنین وضعیتی، پدر و مادر از آنجا که به نیازهایشان توجه نشده است، حرص میخورند و دلخور میشوند، اما ناراحتی خود را بروز نمیدهند.
پدر و مادری را تصور کنید که نمیخواهند فرزند نُه ساله ی آنها تا دیر وقت، بیدار بماند و سریال ببیند، تا مبادا آثار کم خوابی موجب بداخلاقی او شود. و روز بعد، آمادگی مدرسه رفتن را نداشته باشد با این حال، برای این که پدر و مادر زورگویی قلمداد نشوند، در ارزیابی فرزند از آنها نمره منفی نیاورند و بر خلاف میل بچه کاری نکرده باشند، طوری وانمود میکنند که گویی رفتار او را پذیرفته اند و دیر خوابیدن و سریال دیدن او مسئلهای نیست.
چنین والدینی از این نکته غافل میشوند که نمیتوانند در همه ی رفتارها و عکس العمل هایشان این پذیرش را بروز دهند. گاه اخم پدر و مادر، ابروهای درهم کشیده، لحن صحبت، چین و چروک صورت و حالت آنها به طور کامل نشان دهنده ی نپذیرفتن است. این رفتارها فرزند را گیج و متحیر میکند؛ زیرا او پیامهای متناقضی دریافت میکند، یعنی پیام گفتاری والدین نشان دهنده ی موافقت، و پیام رفتاری آنها علامت نپذیرفتن است. بچه نمیتواند به این دو پیام پاسخ دهد و با تضاد روبه رو میشود. حال نمیداند چه کار کند. او تکلیف مشخصی ندارد و نمیتواند از بلاتکلیفی بیرون آید.
هر چه سن فرزند بیشتر میشود، نمونههای پذیرش غیر واقعی برای والدین مشکل تر میشود. فرزندی در هیجده سالگی، میخواهد در برابر پدر یا مادرش پیپ یا قلیان بکشد و همین طور که در جمع دوستان و آشنایان نشسته است و در آن جمع همه ی بزرگ ترها پیپ یا قلیان کشیده اند، فرزند از پدر یا مادرش میپرسد: میتوانم قلیان بکشم؟ پدر برای این که نشان دهد به خواسته ی پسرش اهمیت میدهد، یا اگر مخالفت کند، شاید پسرش دزدکی و در غیاب پدر این کار را انجام دهد، به ظاهر با او موافقت میکند، اما رفتاری که در حین کشیدن پیپ یا قلیان از خود نشان میدهد، گویای این است که به نظر من این کار اشکال دارد و تو نباید پیپ میکشیدی.
در این حالت، والدین یکی از این دو برخورد را انجام میدهند: یا برخورد تندی انجام میدهند که فرزند رنجیده خاطر میشود و با پرتوقعی، از رفتار آنها شاکی میشود؛ یا وقتی فرزند به کشیدن پیپ یا قلیان ادامه میدهد، والدین در تمام مدتی که رفتار فرزند را میبینند، احساس ناراحتی میکنند و فرزند، در برابر این پذیرش گفتاری و علایم رفتاری مغایر، سردرگم میشود.
پینوشتها ۱- رابرت بولتون، مهارتهای ارتباطی، ترجمه ی منصور شاه ولی، ص ۵۷۲- همان.
۳- همان، ص ۱۰۰
۴- توبه: (۹)، ۶۱
۵- کریس کول، کلید طلایی ارتباطات، ترجمه ی محمد رضا آل یاسین، ص ۱۴۵
۶- قال ابو الحسن الرضا(علیه السلام): انَّ الصَّمتَ یَکسِبُ المَحَبَّهَ (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۱۱۳).
۷- قال ابوعبدالله(علیه السلام): وَطَّن نَفسَک عَلَی حُسنِ الصِّحابَهِ لِمَن صَحِبتَ فِی حُسنِ خُلُقِک (همان، ج ۴، ص ۲۸۶). منبع مقاله: حسین زاده، علی؛ خانواده موفق: ارتباط والدین و فرزندان (۱۳۹۰)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله) و دانشگاه کاشان، چاپ اول.