مقایسه خانواده در اسلام و غرب
جهت مطالعه مقاله، به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
جهت مطالعه مقاله، به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
پژوهشگران معتقدند که بسیاری از آسیبها و مشکلات اجتماعی، به نوعی با عدم سلامت نهاد خانواده مرتبط است. تعارض شخصیت افراد، اختلال در رفتارهای فردی و اجتماعی، جرم، خشونت و اعتیاد و غیره، ریشه در فضای آشفته فرهنگی و تربیتی برخی از خانوادهها دارد. خانواده به عنوان هسته اولیه تشکیلدهنده اجتماع، نقش محوری در اشاعه هنجارهای اجتماعی و اخلاقی دارد. اما متأسفانه امروزه شاهد کمرنگ شدن ارزشهای اخلاقی به ویژه در غرب و فروپاشی بنیان خانواده در این جوامع هستیم. به نظر کارشناسان، تغییرات به وجود آمده در جوامع غربی و به ویژه در خانواده ها، مرتبط با ظهور مادیگرایی در این جوامع است. با ورود به دوره پست مدرنیسم، بر فردیت و منافع فردی، تاکید بسیار شده است. به عبارتی افراد ترجیح میدهند بیشتر به نیازهای شخصی خود بپردازند. در این تفکر، اگر خواستههای فردی به صورت تمام و کمال در قالب ازدواج برآورده شود، به آن اقدام میکنند. در غیر این صورت، اگر راه را برای رسیدن به خواستهها و منافع شخصی ناهموار ببینند، تن به چنین پیوندی نمیدهند.
به این ترتیب، با ظهور ارزشهای جدید در غرب، مسیر حرکت خانواده تغییر کرد. به عبارتی هر یک از اعضای خانواده، خواستههای شخصی را بر خواستههای خانواده ترجیح دادند. در خانواده پست مدرن، مرزهای میان خانه و کار بیرون از خانه، زندگی خصوصی و عمومی و هم چنین مرز کودکی و بزرگسالی، مخدوش شده است. امروزه متاسفانه نقش مادری به جای این که از ارزش اجتماعی بالایی برخوردار باشد، کمرنگ شده است. با رواج اندیشههای فمینیستی در غرب، نیازی اساسی در زن یعنی مادر شدن، نادیده گرفته شده است. در حالی که زنان به لحاظ فطری و طبیعی، از قابلیت مادرانه برخوردارند. اغلب پژوهشگران به این نتیجه رسیدهاند که امروزه در غرب فضای مناسب برای تربیت کودکان وجود ندارد و فروپاشی خانواده، عامل عمده انحطاط اخلاقی در جوامع غربی است. چرا که بچهها غالبا” ارزشهای اخلاقی را در خانواده میآموزند. وقتی پدر و یا مادر به دلیل اشتغالات اجتماعی، در خانه حضوری مفید ندارند و یا از احساس و عاطفه، تهی هستند، هم چنین هنگامی که پدر و مادر، خود مشکلات اخلاقی دارند، طبعا” بچهها از یادگیری ارزشهای والای اخلاقی محروم میشوند.
متأسفانه در عصر مدرن، پدرها و مادرها در سالهای رشد و بلوغ فرزندان، در کنار آنها نیستند. هربرت هندین (HERBERT HENDIN) روانکاو آمریکایی در تحقیقی که چند سال پیش در سوئد انجام داد، نرخ بالای خودکشی در این کشور را با بیتفاوتی مادران سوئدی در قبال فرزندانشان مرتبط میداند. او میگوید: ” مادران سوئدی مایلند به جای مراقبت از فرزندانشان به محل کار بروند. آنها در ابراز عاطفه به کودکان کوتاهی میکنند. کودکان سوئدی خیلی زود از مادرانشان جدا میشوند و باید مستقل شوند. این امر به تضادهای روانی و گاه خودکشی میانجامد. ”
به این ترتیب شاهدیم که خانواده در غرب، با چالشهای متعددی روبرو شده است. اما ریشه این مشکلات چیست؟ برخی از صاحب نظران و از جمله بعضی از اندیشمندان غربی، سکولاریسم را منشاء مشکلات اجتماعی، فروپاشی خانواده و کمرنگ شدن ارزشهای اخلاقی در جوامع غربی میدانند.
پل ویتز (paul. vitz) محقق و نویسنده کتاب ” دین، دولت و بحران خانواده ” مینویسد:
من، والدین جدا از هم، مطلقهها و خانوادههای از هم پاشیده را بهترین نمونههای خانواده سکولار میدانم. این خانواده ها، نتیجه منطقی و اجتناب ناپذیر تفکر سکولاریستی هستند. ” او در جایی دیگر میگوید: ” ریشه مشکلات و گرفتاریهای غرب به این سخن نیچه باز میگردد که اگر خدا نیست، پس همه کار میتوان انجام داد.”
این مسئله نشان میدهد که با حذف مذهب، خانواده در غرب، پشتوانه اجتماعی و ارزشی خود را از دست داده است. به همین دلیل تا زمانی که سکولاریسم بر تمدن غرب غلبه دارد، فرایند فروپاشی خانواده ادامه خواهد یافت. سکولاریسم با حدف مفاهیم متعالی و مذهبی از عرصه حیات اجتماعی، افراد را به لذتگرایی بیحد و مرز تشویق میکند. با فراگیر شدن این تفکر، دیگر دلیلی برای تحمل محدودیتها و سختیهای ازدواج و تشکیل خانواده وجود ندارد. آقای دکتر رحیم پور ازغدی، محقق و اندیشمند ایرانی میگوید:
با حاکم شدن تفکر سکولاریستی، بزرگترین خطری که زنان را تهدید میکند، مقایسه آنان با مردان است. این مقایسه، منشاء رقابت شده و حمایت مرد از زن، به رقابت او با زن تبدیل شده است. از سوی دیگر با حاکم شدن تفکر سکولاریستی، روابط نامشروع، تحقیر کردن ارزشهای مادری و جایگزین شدن عشقهای ناپاک در محیط خانواده رواج یافته است. از آنجا که در نظام سرمایه داری کنونی، اخلاقی جایگاهی ندارد، ما شاهد عادی شدن خیانت زن و شوهر به یکدیگر و بالا رفتن آمار طلاق هستیم. اینها ویژگیهای خانواده در نظام سکولار است. “
هم اکنون خانواده در غرب تحت تاثیر تفکرات و جنبشهای فمینیستی قرار دارد. از نظر آنها تعریف زن به عنوان مادر و همسر، او را محدود میکند. به همین دلیل آنان خواهان آزادی زنان از قید و بند زندگی خانوادگی هستند و اعتقادی به تربیت و پرورش انسانها در کانون خانواده ندارند. در انسان شناسی آنان، زن و مرد به صورت موجوداتی مستقل آفریده شدهاند و میتوانند به صورت جدا از هم زندگی کنند. این نگرش، با آموزههای دین اسلام درمورد زن و مرد، مغایرت دارد. بررسی آموزههای دین اسلام در قالب آیههای شریف قرآن و روایات، ما را به این مهم رهنمون میشود که زن و مرد دو صنف متفاوت هستند. آنها باوجود آنکه در انسانیت یکسانند، در برخی ویژگیها از هم متمایز هستند. این تمایزات، زمینه ساز تمایل دو جنس به یکدیگر و همکاری و تعامل جدی بین آنهاست. به عبارت دیگر، زن و مرد مکمل یکدیگرند و خانواده، رکن اساسی نظام اجتماعی اسلام به شمار میرود. دکتر رحیم پور ازغدی در این رابطه میگوید:
آنچه غرب سالها تلاش کرد برای زنان ایجاد کند، مثل حق رأی، استقلال اقتصادی و حقوق اجتماعی، بیش از هزار سال است که در فرهنگ اسلامی ریشه دارد. تا هشتاد – نود سال پیش در غرب، زن باید تلاش میکرد تا حق تحصیل را بدست آورد، در حالی که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر پدری که برای رشد علمی دخترش هزینه کند، خداوند دو تا ده برابر پدری که برای پسرش هزینه کند، به او پاداش خواهد داد. در اسلام، زن مانند مرد، مالک است، مملوک کسی نیست و رابطه او با شوهرش، رابطه ای عاطفی و حقوقی است. زن و مرد برای تعامل و همکاری با هم آفریده شده اند، نه برای رقابت. این مسئله مهم، تفاوت خانواده در اسلام و نظام سکولار غرب را نشان میدهد. ”
بنابراین در نظام خانوادگی مورد نظر اسلام، زن و مرد مکمل یکدیگرند تا دست در دست هم، خود و نسل آینده را به سوی کمال هدایت کنند. دراینجا باید به نقش محوری ارزشهای اخلاقی در حفظ کیان خانواده اعتراف کرد. تاکید آموزههای دینی بر رعایت اخلاق و شئونات انسانی از سوی زن و شوهر، تضمینی بر استحکام بنای خانواده است. با محوریت پرهیزکاری و پاکدامنی، فضایی از مهر و صفا و امنیت بر خانواده حاکم میشود. این همان هدف از آفرینش زن و مرد است که طبق فرمودههای قرآن، خداوند آنان را آفرید تا درکنار هم و با پرکردن خلاءهای روحی یکدیگر، به آرامش و صلح برسند. این امر مهم و حیاتی محقق نمیشود، مگر در سایه پیوند خانواده با دین و معنویت؛ چرا که آموزههای دینی، سعادت دنیا و آخرت انسان را تامین میکند.
منبع: رادیو دری ایران
جهت مطالعه این مقاله، به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
خانواده، نهادی مقدس است که میتواند بهترین مکان برای آسایش و آرامش جسم و روان آدمی باشد. خانواده، سنگ بنای جامعه و سازمان نظام یافته اجتماعی است که در همه جوامع ارزش و اهمیت بسیار دارد. نخستین و پایدارترین نهاد انسانی و بخشی کوچک و مؤثر از جامعه است که عناصر آن بر یکدیگر اثرگذارند. هر بحرانی که اجتماع را فرا گیرد، خانواده نیز از آن تأثیر میگیرد و در مقابل، هرگاه خانواده گرفتار تزلزل و کاستی شود، آینده جامعه نیز به خطر میافتد. البته هر چه بنیان اخلاقی و معنوی خانواده محکمتر باشد، بحرانهای احتمالی جامعه، کمتر متوجه آن میشود. بنا براین، نقش خانواده در حیات اجتماعی انسانها، انکارناپذیر است.
استواری و تحکیم روابط خانوادگی، نقش مؤثر و مثبتی در بهبود روابط اجتماعی و کم شدن مشکلات جامعه دارد و اساسا برای تحقق یک جامعه پویا و معنوی، پیش از هر چیز باید خانوادهای سالم و معنوی داشته باشیم؛ زیرا اجتماع سالم، در گرو خانوادههای سالم است. خانواده ای که هر یک اعضای آن جایگاه خاصی دارند و چنانچه هر عضو وظایف مربوط به خود را به درستی انجام دهد، خانواده بهترین و امن ترین نقطه دنیا خواهد بود. چرا که یک خانواده معتدل و سالم، می تواند افرادی را تربیت کند که در آینده وارد اجتماع می شوند و سرمنشاء بیشترین تعاملات و ارتباطات مختلف اجتماعی، به دوران ابتدایی زندگی و کانون خانواده مربوط می شود. فلذا آنچه مهم است اینکه اعضای یک خانواده همانند قطعات پازل، در کنار یکدیگر و در رابطه ای تنگاتنگ، می توانند تصویری کامل و زیبا را بیافرینند. مسلما اگر قطعات به درستی کنار یکدیگر چیده نشوند، نه تنها کارکرد ندارند، بلکه ایجاد کژکارکرد خواهند داشت.
اساسا برای تحقق یک جامعه پویا و معنوی، پیش از هر چیز باید خانوادهای سالم و معنوی داشته باشیم؛ زیرا اجتماع سالم، در گرو خانوادههای سالم است
همه این مطالب را گفتیم تا به این موضوع برسیم که متاسفانه دنیای مدرن غرب، امروزه تصاویر جدیدی از خانواده برای ما ارائه داده است. با توجه به قدرت و احاطه مستقیمی که در زمینه های مختلف فرهنگی و اجتماعی در دست این گونه جوامع قرار دارد، ابزارهای مناسبی وجود دارند که هر چه بیشتر در راستای بسط و توسعه این تفکرات عمل کنند. در چنین شرایطی به نظر می رسد کشورهای جهان سوم آسیب پذیری بیشتری در این زمینه ها دارند. به این ترتیب شاهد هستیم که ته مانده تفکرات پوسیده و مخرب غربی، پس از اینکه در جوامع غرب، ثمری جز بی بند و باری، گسترش انواع انحرافات اخلاقی، بی ثباتی و انحلال نظام خانواده نداشت، اکنون ردپایی را در جامعه ما بر جای گذاشته است.
همه نگرانی از این جهت است که ما دچار تجربه مجدد آزمونهای بی نتیجه و مهلک غرب نشویم. اکنون سرنوشت خانواده در جامعه غربی به جایی رسیده است که وقتی نماینده کلیسای واتیکان به ایران سفر می کند، از ایران تقاضا دارد تا برای احیای دوباره نظام خانواده در غرب، مددرسانی کنند.
همه این عبارات به مثابه مقدمه ای بود برای بیان این مطلب که جنبش فمینیستی و نظریات مربوط به این جنبش، تاثیر مخرب و جبران ناپذیری را بر نهاد خانواده گذاشته و موجب شکل گیری خانواده ای تازه شده است.
آری! نهضت فمینیسم از ابزارهای مهمی بود که تاثیر بسیار زیادی در ارتباط با رویکردهای نظام خانواده داشت. خصوصا فمینیستهای رادیکال در تحقق چنین جریانی، سهم بسزایی داشتند. از بی مایه ترین اقدامات صاحبنظران این جریان، کوچک و سخیف خواندن شریف ترین و ارزشمندتری جایگاه یعنی نقش مادری بود که به این واسطه صدمات بسیاری متوجه نهاد خانواده شده است. چرا که مورد تردید قرار دادن نقش مادری یعنی مبارزه مستقیم برای براندازی خانواده. بنابراین جای تعجب نیست که سردمداران این تفکر، ازدواج و قبول نقش مادری را اسارت و بردگی زن معرفی می کنند و در کنفرانس های بین المللی با نقش پدر و مرد در خانواده به مبارزه برمی خیزند و این مخالفت ها تا جایی است که به طور کلی با هر عبارتی که به کلمه MEN(مرد) ختم می شود، مخالف هستند.
به این ترتیب به آموزه های دینی حمله می کنند و آنرا ساخته و پرداخته دست مردان می دانند و هر بخشی از متون دینی را که مخالف با خواسته های خود بپندارند، آنرا اثری مردانه و هر آنچه را که موافق با تفکراتشان است، سخنان خداوند معرفی می کنند.
پس ازدواج با مرد را قرار گرفتن در زیر یوغ او می دانند و راه خلاصی از این اسارت را ازدواج با هم نوع خود معرفی می کنند. از ازدیاد تشکیل خانواده های نامشروع و بدون وجود پدر، ابراز خرسندی می کنند، چرا که اعتقاد دارند فرزندان پسری که بدون حضور پدر تربیت شوند، در آینده رفتار خوب و مناسبی را با زنان خواهند داشت. بنابراین بنیاد خانواده چون بر اساس ظلم بر زنان پایه گذاری شده است، باید از میان برداشته شود و اشکال تازه و نوین، جای آن را بگیرند.
اکنون سرنوشت خانواده در جامعه غربی به جایی رسیده است که وقتی نماینده کلیسای واتیکان به ایران سفر می کند، از ایران تقاضا دارد تا برای احیای دوباره نظام خانواده در غرب، مددرسانی کنند
زن، خانواده و اسلام
در متون دینی آمده است که آفرینش انسان به صورت زوجی از مرد و زن به شکل خانواده بوده است. فلذا تشکیل خانواده پدیده ای فطری و طبیعی است. در تعریف خانواده رابطه قانونی-مذهبی، شرط است و این مساله ای مشترک میان تمام ادیان است. پس میان خانواده و خانوار تفاوت زیادی وجود دارد چون شرط زوجیت در این میان مطرح است.
از نقاط مهم در ماهیت زناشویی در اسلام، آن است که رابطه بین زوجین، یک رابطه دو طرفه عادی نیست، بلکه عنصر سومی هم دارد و آن حضور خداوند متعال در زندگی است. فلذا اعتقاد به این مهم موجب ایجاد الزاماتی برای طرفین می شود.
چنانچه روابط بر پایه بینش اصیل دینی و فهم واقعی از سخن دین باشد، اختلاف دیدگاهها و سلایق، شکل دیگری به خود می گیرد. اسلام دینی است که حتی در محرمانه ترین روابط بین زوجین، آنان را به یاد خدا و ذکر خدا گفتن، دعوت می کند. در هنگام خشم و بلا و تنگناهای زندگی، زوجین را به یاد خدا فرا می خواند و همین مساله موجب شکل گیری پشتوانه ای محکم و استوار در زندگی مشترک می باشد.
زناشویی یک نظم اجتماعی می باشد که مانع شکل گیری روابط بی قاعده و پیامدهای مختلف ناشی از آن، می باشد. فلذا با توجه به متون تاریخی می توان به این مهم دست یافت که حتی در جوامع متمدن و وحشی که روابط آزاد، بلامانع بوده است، اما زناشویی از ارزش والایی برخوردار بوده و بشر برای آن حرمت خاصی قائل بوده است. و در اسلام عملی عبادت آمیز و در راستای بندگی خداوند متعال می باشد که ضامن حفظ شرافت جوانان است. به گونه ای که در قران و روایات به طور مستقیم و غیر مستقیم، به این موضوع اشاره شده است. فلذا زناشویی در اسلام علاوه بر حفظ تعلقات فردی، دارای ریشه ای اجتماعی است و خانواده چنانچه بر اساس موازین اسلامی تشکیل و ادامه حیات دهد، قطعا نهادی موثر در حفظ جامعه و کارکردهای مربوط به آن خواهد بود.
تلفن تماس: 37745111-025
فکس : 37742073-025