درباره ی پیوند با همسر، مجموعه سفارشهایی است که برخی از آنها را بیان میکنیم:
اول: به همسر خود احترام بگذار. دوم: او را صادقانه تحسین کن. سوم: از ذکاوت خود کمک بگیر نه از خشونت. چهارم: از او انتقاد نکن. پنجم: بگذار شریک زندگی ات بنا به طبیعت خود رفتار کند. ششم: به مسایل کوچک توجه داشته باش. هفتم: از نق زدن دوری کن. هشتم: کتابی در زمینه پیوندهای زناشویی بخوان.
سفارش اول: به همسر خود احترام بگذار
همسر تو مخلوق خداست و تو مالک و سرور او نیستی بلکه او همراه و شریک تو در زندگی است و دوست تو در این دنیا و خدا، سرور و مولای خود را دارد، پس باید به او همچون هر انسان دیگری در جامعه احترام بگذاری. از آن جا که خدا یکی است پس هر یک از دو طرف باید به طرف دیگر احترام بگذارد. هریک از دو طرف آرزوها، گرایشها، کرامت و عزت خود را دارد و بر هیچ یک از دو طرف روا نیست به آرزوهای طرف دیگر دست اندازی کند و عزت و کرامت او را به نفع عزت و کرامت خود زیر پای گذارد. همان گونه که شما از همسر خود انتظار دارید احترامتان کند او نیز از شما توقع احترام دارد. باید بدانید که همسر شما آشپز یا رفتگر خانه شما نیست بلکه شریک زندگی شماست. خداوند میفرماید:«آن که شما را از یک تن بیافرید و از آن یک تن همسر او را و از آن دو مرد مردان و زن بسیار پدید آورد»(۱). پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «کسی که همسری برمیگزیند باید بزرگش بدارد». در حقیقت، احترام نسبت به همسر او را در روابط خود با شوی خویش موفق میگرداند و هرگاه مردی به همسر خود احترام بگذارد پیوند میان آنها پیوند محبت و دوستی خواهد بود. این جزء نهاد زن است که میخواهد از سوی همسر خود مورد حمایت باشد و اگر شوهرش به او فهماند که دوستش دارد و برای او احترام قائل است او نیز به سهم خود خواهد کوشید به همسرش احترام بگذارد تا بدین ترتیب حمایت او را پاس داشته باشد.
این خطاست که برخی از ما همسر خود را تنها وسیله کامجویی بداند یا او را خدمتگزار به شمار آرد و سخن گفتنش با او به شیوه دستور دادن باشد: «این کار را بکن، این کار را نکن» بدون آن که پیرامون زندگی و امور خانوادگی با او به گفتگو بنشیند. باید بکوشید در همه مسائلی که برای شما و همسرتان مهم است با او به رایزنی بپردازید و اگر اندیشه او را نپذیرفتید قانعش کنید و این حق را دارید که با او مخالفت کنید ولی مخالفتی همراه با احترام زیرا مشورت شما با او احترامی است به اندیشه او و گویی با این کار خود موقعیتی را برای او در نظر گرفتهاید که میتوانید روی آن حساب کنید. حدیث شریفی است که میگوید: «با آنها مشورت کنید و با آنها مخالفت کنید». برخی از مردان به همسران خود میگویند: تو کیستی که نظر بدهی؟ تو از دنیا چه میدانی؟ چنین مردی با این کار نه اندیشه همسر خود که کرامت و شرافت و عزت او را خوار شمرده است. پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «با همسر خود مشورت کن حتی اگر نخواهی به سخن او عمل کنی»، زیرا انسان به هنگام مشورت میکوشد عقلش را به کار گیرد و ذهنش را به کار وادارد، لذا مشورت انسان با همسرش موجب میشود که رفته رفته همسر او به یک انسان اندیشمند، دانا و مدبّر تبدیل شود. از همین روست که مرد باید دوست همسر خود باشد نه فقط شوی او چنان که همسر نیز باید بکوشد دوست شوی خود باشد و در غیر این صورت هر یک از دو طرف در رابطه با طرف دیگر، خود را در بن بست خواهد یافت و پیوند آن دو به پیوندی مکانیکی و بیولوژیک تبدیل خواهد شد که ادامهای نخواهد داشت. حتی اگر پسر جوانی بر حسب قرار قبلی با دختر جوانی ازدواج کند و رفاقتی صمیمانه میان آنها برقرار نشده باشد خیلی زود زمانی خواهد رسید که هر یک از آن دو تعجب خواهند کرد که چگونه طرف دیگر را دوست میداشته است.
روزی جوانی به دیدن من آمد و گفت: پیش از ازدواج عاشق همسرم بودم و با یاد او زندگی میکردم و او نیز با یاد من روزگار سپری میکرد تا آن جا که دوست میداشتم به در خانه او و خلاصه به هر آنچه که به او مربوط میشد نگاه کنم ولی پس از ازدواج تعجب میکنم که چگونه او را دوست میداشتم و امروز نمیتوانم به او نگاه کنم و نمیدانم چرا؟ به او گفتم: دوستی تو و او به پیوندی انسانی تبدیل نشده و صرفاً پیوندی مکانیکی بوده است و انسان در چنین پیوندی موفق نخواهد بود زیرا آدمی دو بعد دارد یکی روحی و دیگری جسمی، زیرا نمیخواهی تنها بخوری بلکه مایلی خوردن تو با احترام همراه باشد و اگر در مزبلهای برای تو طعام بیاورند تو آن را تحمل نخواهی کرد و ترجیح میدهی گرسنه بمانی تا در آن مزبله غذا بخوری. مرد میخواهد به خواست جنسی خود برسد اما نه به هر شکل بلکه ترجیح میدهد چنان کند که خواست روحی او هم نظیر خواست جسمی او برآورده شود. او میخواهد تمایلات و شهوات خود را در محدودهای انسانی فروبنشاند در حالی که یک حیوان تنها بر اساس غریزه و بدور از چشیدن زیبایی عمل میکند و غذا میخورد در هر ظرفی که باشد و به امور جنسی میپردازد هر گونه که باشد ولی انسان اگر چه طالب لذت جنسی است ولی نه در هر شرایطی و ترجیح میدهد محبت و عطوفت بر چنین روابطی حاکم باشد و همچون مرد بر همسر است که شویش را احترام کند و در برقراری پیوند دوستی و محبت با او شریک باشد.
پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «اگر سجده برای غیر خدا روا میبود هر آینه به زنها دستور میدادم که در برابر شوهرانشان به سجده افتند»(۲). آنچه کمتر از سجده از ایشان خواسته شده آن است که به شویشان احترام بگذارند. بدین ترتیب نباید کلمات گزنده و برخاسته از بیاحترامی بر روابط زناشویی حاکم شود زیرا چنین چیزی از یک قانون ناشی میشود که عبارت است از: نبودن دوستی میان زن و شوهر. خداوند میفرماید:«و میان شما دوستی و مهربانی نهاد»(۳). افشاندن محبت در فضای خانواده هم مسؤولیت زن است و هم مسؤولیت شوهر و نباید منتظر بمانند که محبت از آسمان برای آن دو نازل شود. ممکن است این سؤال مطرح شود:چه باید کرد؟ آیا محبت و دوستی به دست انسان میباشد؟ پاسخ آن است که آری بدون تردید چنین است و کافی است که بر چیزی تمرکز بورزید و بدان بپردازید و به خود تلقین کنید که آن را دوست دارید و بدین ترتیب خیلی زود احساس خواهید کرد که عملاً آن چیز را دوست دارید.
سفارش دوم: او را صادقانه تحسین کن
آیا میدانید چرا بسیاری از دختران زیبا و تحصیل کرده، در یافتن زوج مناسب شکست میخورند؟ یا پس از ازدواج در روابط زناشویی ناکام میگردند؟ یک دختر زیبا گاهی خودخواه است و لذا ارزش تحسین را نمیداند و آن را بزرگ نمیشمارد چنان که باید از کسی تمجید نمیکند دختران زیبای بسیاری هستند که به همین دلیل در زندگی شکست میخورند و تا پایان عمر مجرد باقی میمانند. یک دختر زیبا، به اعتبار غروری که دارد، نمیداند چگونه ادب در پیش گیرد و چگونه آینه همسر خود باشد که او خود را در آن ببیند و نباید چنین باشد که این زن پیوسته به خود نظر کند. همسر موفق، کسی است که زحمات شوهرش را قدر بداند و اگر به کار خوبی پرداخت تشویقش کند و در این هنگام خواهد بود که زن همچون آینهای خوبیهای مرد را منعکس میسازد. آیا هیچ یک از ما آینه را که محاسن و معایب ما را مینماید ناخوش میشمارد؟
مردان نیز همچون زنان هستند و بیشتر جوانانی که به ازدواج تمایل دارند، برایشان اهمیتی ندارد که همسر مورد نظر ایشان کدبانوی درجه اول باشد بلکه آنچه برای آنها اهمیت دارد آن است که به ایشان اعتماد به نفس دهند و درک تواناییهای ایشان از سوی زنانشان موجب اعتماد به نفسشان میگردد. بنابراین وظیفه مرد در برابر زن و وظیفه زن در برابر مرد آن است که صادقانه از طرف دیگر تمجید کند. این ضرورت در رابطه با زن شدیدتر است زیرا مرد گاهی تمجید صادقانه را از جامعه دریافت میکند و ثمره کار خود را در آن مییابد ولی زن چه؟ چه کسی کارهای او را تحسین میکند؟ چه کسی از این که وی وظایف خانه را به انجام میرساند از او قدردانی میکند؟ اگر این کارها مورد تقدیر قرار نگیرد هیچ یک از کارهای او مورد تمجید قرار نخواهد گرفت و در نتیجه همسر در خلاء زندگی خواهد کرد و اعتماد به نفسش را از دست خواهد داد و اگر زنی اعتماد به نفس خود را از دست دهد، کانون خانوادگی بر سر مرد فرو خواهد ریخت و زنی که اعتماد به نفس خود را از کف دهد همسری مناسب نخواهد بود. متأسفانه بسیاری از مردان از تلاشهای همسر خود قدردانی نمیکنند و هنگامی که همسرانشان مطابق میل شوهرشان ظاهر میشوند یا خوراک مورد علاقه او را تدارک میبینند یا شرایط زندگی و مطالعه و کار و خانه را بر اساس خواست او تنظیم میکنند هیچ گونه تمجیدی از او به عمل نمیآورند.
در این جا نکته ظریفی وجود دارد و آن این که تلاش زن برای کیست؟ تلاش زن برای همسر اوست و به هر کاری که میپردازد خواه اموری که در رابطه با شوهر است یا پوشیدن لباس و استفاده از زینت آلات همگی برای شوهر است و اگر شوهری از این گونه امور قدردانی کند در حقیقت از اموری قدردانی کرده که در مرحله اول برای خود او صورت پذیرفته است. پس چرا نباید از او تمجید کند و چرا باید از به کار بردن یک کلمه تشویق آمیز خودداری ورزد؟ چرا اگر همسر انسان کار شایستهای کرد شوهر او خود را مؤظف نداند از وی قدردانی به عمل آرد در حالی که اگر از همسر خود کار ناشایستهای ببیند به سرزنش او میپردازد. مرد با خودداری از تمجید، کانون خانوادگی را متلاشی میکند در حالی که قدردانی سلاحی است که مرد با آن میتواند همسر خود را به هر جهتی که میخواهد سوق دهد و با نادیده گرفتن بدیها و ترک سرزنش و تشویق بر کارهای خوب میتواند علاقه به کارهای خوب و پرداختن به اعمال شایسته را در او رشد دهد. زن بر حسب حساسیت خود تشویق را دریافت میکند و آن را به دست فراموشی نمیسپارد و میکوشد کارهایی انجام دهد که مستحق تمجید بیشتر باشد.
بنابراین باید آموخت که چگونه به مناسبتهای مختلف صادقانه قدردانی کرد. باید در پی یافتن مناسبتی بود تا از همسر تمجید شود. اگر همسرتان در تدارک خوراکی برای شما زحمتی کشید از او سپاسگزاری کنید، اگر غذای معینی را دوست دارید و همسرتان غذای دیگری را میپسندد از غذایی که دوست دارید تعریف کنید و با گذشت زمان او هم به همان غذایی علاقه خواهد یافت که شما بدان علاقه مندید و بدین ترتیب هر روز غذای طبع میل شما را خواهد پخت نه غذای مورد علاقه خود را. آیا اگر در رستوران، غذای خوبی برای شما بیاورند تشکر نخواهید کرد؟ آیا همسر شما از یک گارسون کمتر است؟ شما برای سرویس یک رستوران پول پرداخت میکنید در حالی که همسرتان پولی از شما دریافت نمیکند ولی از شما انتظار دارد بهای خدمت او را با تمجید و خوشرویی و بخشش معنوی بپردازید. آیا چنین نیست؟ آیا از کسی که در قهوه خانه برای شما قهوه یا چای میآورد تشکر نمیکنید؟ پس چرا اگر همسر شما چنین خدمتی برای شما بکند سپاس او را به جای نمیآرید؟ آیا آشپز همیشگی شما و کسی که داوطلبانه لباسهای شما را میشوید در حالی که شرعاً مجبور به چنین کاری نیست سزاوار سپاسگزاری نمیباشد؟ زن وظیفه ندارد خانه را بروبد یا کارهایی نظیر آشپزی انجام دهد ولی با این وجود بدون هیچ بهایی این امور را به انجام میرساند پس چرا نباید قدر او را بدانید؟
در یکی از افسانهها آمده است که زنی روستایی هر روز طعام خانواده خود را تدارک میدید ولی یک روز، به جای غذا، علف بر سفره ایشان نهاد، در این هنگام مردان فریاد کردند و گمان بردند که زن را جنونی رسیده است، در این هنگام زن به آنها گفت: من نمیدانم آیا شما تفاوت را در مییابید؟ من نمیدانستم که شما انسان هستید و میان طعام و علف تمایز قایل میشوید، وی افزود: بیست سال برای شما غذا پختم ولی در طول این مدت سخنی از شما نشنیدم که موجب دلگرمی من شود و حال آن که شما میان غذا و علف تفاوت میگذارید. از آن جا که این زن هیچ گونه تمجیدی از کار سابق خود از سوی ایشان ندیده بود لذا چنین گمان برد که آنها تفاوت میان غذا و علف را نمیدانند. همین مسأله درباره همسران نسبت به شوهرانشان نیز صادق است تمجید و تشویق زن از شوهر تأثیر سحرانگیزی دارد و چه بسا زنانی که از شوهرانشان قهرمانی تاریخی ساختهاند تا آن جا که گفته شده در ورای هر مرد بزرگی زن او قرار دارد چنانکه در ورای هر مرد شکست خوردهای نیز همسر او دیده میشود. تمجید و تشویق زن از شوهر او را به یک قهرمان تاریخی تبدیل میکند و اگر زن تمجیدی از شوهر خود نکند او را در زندگی به یک انسان عادی و بیهدف تبدیل کرده است.
سفارش سوم: استفاده از ذکاوت و مدارا به جای توسل به خشونت
گاهی این سؤال پیش میآید که حدود ذکاوت و مدارا کدام است؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت که ما هر آنچه در میان خود و دیگران ملتزم هستیم، باید در میان خود و همسرمان هم نسبت بدان ملتزم باشیم. ما با یک انسان بیگانه چگونه رفتار میکنیم؟ آیا در تماس با او کلمات گزنده به کار میبریم؟ و آیا سخن او را قطع میکنیم؟ و آیا نامههایی را که برای او فرستاده شده میخوانیم؟ و آیا در کارهای شخصی او دخالت میکنیم؟ و اگر درباره دیگران چنین نمیکنیم آیا رواست که به همسرمان چنین کنیم؟ چرا برخی از شوهران به خود اجازه میدهند در امور شخصی همسرانشان دخالت کنند؟ اموری که تنها به ایشان مربوط است، و چرا برخی از شوهران این اجازه را به خود میدهند که به همسرانشان اهانت ورزند و سخنشان را قطع کنند و نامههایی را که برای آنها فرستاده شده بخوانند و حال آن که درباره بیگانگان چنین نمیکنند.
اگر میان زن و شوهر اعتمادی هست پس نباید یقین را با شک از میان برد. غیرت بیش از حدّ از هر دو طرف فسادانگیز است چنانکه در احادیث نیز آمده است: «غیرت بیش از حدّ را رها کن که درست را نادرست میکند». برخی از ما مسؤولیتهای شکستمان را در زندگی بر دوش همسرانمان تحمیل میکنیم و نقاط منفی آن خانه را از اندوه میآکند و هنگامی که به خانه وارد میشویم آن را از مشکلات خارج که هیچ ربطی به خانواده ندارد پر میکنیم و لذا خود را در خانه به سایهای سنگین بدل مینماییم. حضرت علی(علیه السلام) میفرماید: «نباید خانواده تو تیره روزترین مردم نسبت به تو باشند»(۴)، و نباید محبتمان به دیگران و سخت گیری و خشونتمان بر همسرانمان وارد آید. ما باید مشکلات خارج را همچون کفش خود بر آستانه خانه بنهیم تا خانواده خود را آزار ندهیم و مشکلات و مسائل خویش را که هیچ ارتباط به آنها ندارد بر دوش ایشان تحمیل نکنیم. یکی از متفکران میگوید: برخی از افراد مهمترین رخدادهای زندگی خود را دستخوش شرایط میسازند و خوشبختی و بدبختی خود را به دست شانس میسپارند. هر مردی میداند که اگر زنش را تشویق کند به خاطر او هر کاری را انجام میدهد ولی با این وجود نسبت به او خشونت به خرج میدهد و او را آزار میرساند و نمیتواند از وجود زنش به چیزی دست یابد، در حالی که اگر هر چندگاه هدیه ارزان قیمتی برای سپاس از حسن تدبیر یا انجام شایسته کاری به او دهد قلب و عقل و عواطف او را تسخیر خواهد کرد. هر مردی میداند که اگر چیزی همچون لباس یا دست پخت همسرش را بستاید حتی اگر در نظر همسرش بیاهمیت باشد همین او را وامی دارد تا نسبت به این امور اهتمام ورزد و خود را مدیون شوهرش بداند، برای مثال اگر همسر شما لباس مندرسی بپوشد و شما از لباس او تعریف کنید همین لباس مندرس برای او حکم بهترین مدلها را خواهد یافت در صورتی که اگر از بهترین لباس او غفلت ورزید و از آن تعریف نکنید همین لباس فاخر برای او حکم لباسی مندرس را خواهد یافت. موضع گیری، سخن، روابط زناشویی و حتی امور دینی و عبادات وضعیتی همچون لباس او را دارد. اگر توجه او به نماز را بستایی بدان خواهد پرداخت و اگر از مهربانی، عطوفت و اخلاق خوش او تعریف کنی تقیّد و التزام بدان را ادامه خواهد داد. برخی به جای نرمی، خشونت به کار میبرند و به همین سبب ریشههای خیر را در وجود دیگری میخشکانند و خشونت خواه از سوی شوهر باشد یا زن روابط زناشویی را به تباهی میکشاند. اسلام به شوهر سفارش میکند تا با همسر خود و دیگر مردم و حتی نسبت به حیوانات و درختان نرمش به کار برد چنانکه به زن نیز سفارش میکند تا در برابر همسر خود نرمی به خرج دهد. امام زین العابدین(علیه السلام) میفرماید:«حقّ زن بر تو آن است که بدانی خداوند عزوجل او را موجب انس و آرامش تو قرار داده»(۵).
پس زن نعمتی خدایی است و بر توست که او را گرامی بداری و با او مهربانی کنی. حضرت اضافه میفرمایند که: «اگرچه حق تو بر او واجبتر است» زیرا سکّان کشتی زناشویی به دست شوهر است و ناخدا بر سرنشینان حق دارد. حضرت میفرماید: «تو باید بر او رحم کنی زیرا او اسیر توست» چرا که سرنوشت او به سرنوشت تو گره خورده است پس چنان است که اسیر توست. حضرت چنین ادامه میدهد: «تو وظیفه داری او را خوراک و پوشاک دهی و اگر نادانی کرد از او درگذری». پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «درباره زنان از خدا بپرهیزید که آنها در دست شما اسیرانند، شما آنها را بر اساس امانت الهی گرفتهاید و اگرچه کامجویی از آنها را بر اساس سخن و کتاب خدا حلال شمردهاید ولی آنها هم بر شما حقوقی واجب دارند، همان گونه که پیکر و اندامشان را روا میدارید و فرزندانتان را در میان امعاء و احشای خود حمل میکنند پس بر آنها مهر ورزید و قلبشان را پاکیزه دارید تا با شما همداستان شوند و آنها را بر کاری مجبور نسازید و بر آنها خشم نگیرید و آنچه را بدانها دادهاید باز نستانید مگر با خشنودی ایشان». امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «مرد در رابطه اش با زن ناگزیر از سه امر است»:
اول: موافقت در زندگی نخواهید توانست با زور قلبی را جذب خود کنید به ویژه قلب همسر خود را و این موافقت و همراهی است که همراهی را جلب میکند چنان که مخالفت، مخالفت به دنبال دارد و این همان سنت الهی در میان انسانهاست.
دوم: خوش اخلاقی همسر و دلجویی از او با خوشرویی
سوم: تنگ نگرفتن بر همسر مرد هرچه میتواند باید در خوراک و پوشاک و نظایر آن بر همسر خود تنگ نگیرد زیرا در روابط خود با همسر گریزی جز این ندارد. این وظیفه شوهر است در برابر زن ولی وظیفه زن در برابر شوهر چگونه است؟ پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «هر زنی که با شوهر خود مهربانی نکند و او را به کارهایی وادارد که از استطاعتش خارج است و تاب تحمل آن را ندارد هیچ حسنهای از او پذیرفته نمیشود و خداوند با خشم ملاقاتش کند».
سفارش چهارم: انتقاد نکردن
نباید از افرادی باشید که پیوسته چماق انتقاد و شمشیر عیب جویی را به روی همسرش میکشد که این کار به آتش جهنم میماند. حضرت علی(علیه السلام) میفرماید: «زن گلی است خوشبوی نه یک خدمتکار»(۶) و همان گونه که با یک گل به خشونت رفتار نمیکنید با همسر خود نیز نباید به خشونت رفتار کنید. این صحیح است که زن گاهی به قدر کافی موفق نیست ولی حتی در این صورت مرد باید همچون آموزگاری مخلص عمل کند تا زن پخته شود و نباید ناقدی خشک باشد که این کار موجب میشود همه نشانههای خیر از سیمای زن محو شود. اگر معلم کودکان میبودید با آنها چه میکردید؟ باید با آنها همچون یک آموزگار میبودید نه شمشیری مسلط. درباره همسرتان نیز چنین است باید خود را به یک مربی تبدیل کنید نه مراقبی که انتقاد گزنده بر او حاکم است. یک مربی اساساً انتقاد نمیکند بلکه اصلاح میکند، سرزنش نمیکند و تشویق در پیش میگیرد در حالی که یک مراقب ناموفق اساساً به جای اصلاح، به انتقاد روی میآورد و کار تصحیح را دشوار میسازد. بسیاری اوقات انتقاد گزنده موجب بروز عدم هماهنگی همیشگی میان زن و شوهر میشود و نقاط منفی آن بر شوهر منعکس میشود. اگر میخواهید خانه شما مرکز آرامش باشد و بوی راحتی و آسایش از آن به مشام رسد باید آن را از محبت و عطوفت و تشویق و اخلاص بپا کنید و از انتقاد گزنده دورش دارید.
آمار نشان میدهد که ۵۰% طلاقها به سبب انتقادهای گزنده از سوی یکی از دو طرف بوده است زیرا انتقاد بیثمری که موجب شکستن دل و خواری و ذلت گردد بدون تردید بدبختی در پی خواهد داشت. این خطاست که مرد خود را عنصر اطلاعاتی در خانه بداند و در پی یافتن لغزشها باشد بلکه باید مراقب و مشوّق همسری باشد که خانه را اداره میکند. مرد باید از اشتباهات زنش چشم بپوشد و مشکلات او را در نظر بگیرد و چنان وانمود کند که انگار اطلاعی از مسأله ندارد چنان که یکی از دانشمندان همین کار را کرد، این دانشمند یک روز صبح که از خواب برخاست مشاهده کرد که همسرش – در حالی که هنوز در رختخواب خوابیده بود- به بیماری پیسی دچار شده است، او پیش خود اندیشید که همسرش پس از لحظاتی در خواهد یافت که زیباییش از میان رفته است و برای آن که کانون خانوادگی به جهنم تبدیل نشود و قلب همسرش مجروح نگردد پیش از آن که همسرش از مسأله آگاهی یابد خود را به کوری زد و وانمود کرد که چشمهایش نمیبیند و هنگامی که همسرش شبانه فهمید که پیسی گرفته به گمان آن که شوهرش کور شده مسأله را از او مخفی داشت، و بدین ترتیب این زوج با چشمپوشی شوهر با خوشبختی و سعادت به زندگی خود ادامه دادند. طبیعتاً پسندیده نخواهد بود که شوهر همیشه در اشتباهات همسر، خود را به کوری بزند بلکه پسندیده آن است که اشتباهات را بزرگ نکند و پیوسته از انتقادهای گزنده استفاده نکند و به خشونت توسل نجوید مگر در شرایط حادی که ضرورت اقتضا کند و خشونت، راه حلّ همیشگی نیست بلکه تنها هنگام ضرورت به کار میآید که موارد آن بسیار اندک است.
سفارش پنجم: بگذار شریک زندگی ات بنا به طبیعت خود رفتار کند
و تو ای زن! بگذار همسرت بنا به طبیعت خود رفتار کند زیرا هر انسانی به گونهای خاصّ احساس سعادت میکند، پس چرا میخواهید مانعی در راه سعادت دیگران باشید؟ چرا برخی از زنان سدّی در برابر راحتی و سرور همسرانشان میشوند؟ گاهی شوهر با رفتن در اتاق کار و مطالعه کتاب و روزنامه و مجله احساس آرامش میکند پس چرا برخی از زنان جوّی را به تباهی میکشند که شوهرشان در آن احساس راحتی میکنند؟ امور خانه نیز از همین دست است و هر یک از دو طرف در بهره گیری از زندگی شیوه خود را دارد، پس نباید تلاش کرد مانعی در برابر بهره جویی طرف دیگر از زندگی ایجاد نمود. اگر فرض کنیم زنی به غذا یا لباسی خاص علاقه مند است نباید متعرّض او شویم زیرا قرار نیست پیوسته او بر اساس خواست تو موهای خود را افشان کند یا لباس بپوشد یا به گونهای خاص بنشیند یا شکل دکوری به خود بگیرد که مورد علاقه توست. نباید در مسایل کوچک و بیاهمیت مانع خواست همسرتان گردید و نباید در هر کار او دخالت کنید. مثلاً نباید در جای قرار گرفتن تختخواب یا رنگ پرده یا محلّ نصب تابلو یا ساعت دیواری دخالت کنید زیرا اینها امور پیش پاافتادهای هستند که میتوانید به عهده او بگذارید. اگر همسر شما مایل است کتابهای مفید مورد علاقه خود را بخواند نباید کتابهای موردعلاقه خودتان را به او تحمیل کنید. همین مسأله در مورد زن نیز صادق است. فرض کنیم یک پزشک با یک زن مهندس ازدواج کند، این زن مهندس نباید توجه به نقشه و نظایر آن را بر شوهر خود تحمیل کند چنانکه شوهر او نباید زن خود را وادارد تا به انواع بیماری و میکروب و نظایر آن توجه داشته باشد.
سفارش ششم: به مسایل کوچک توجه داشته باش
یکی از قضات پس از بررسی چهل هزار پرونده اختلاف زناشویی این جمله را گفته است: «در هر یک از بدبختیهای زناشویی همیشه شاهد امور پیش پاافتادهای هستیم». برای مثال غفلت کردن زن از گفتن جمله «به سلامت» هنگام رفتن شوهر او به سر کار مسأله پیش پاافتادهای است ولی در بسیاری اوقات همین موجب طلاق میشود. در شهر «رینو» هر ده دقیقه یک طلاق انجام میشود که ۹۰% آنها به دلایلی کاملاً بیاهمیت صورت میپذیرد. آری اگرچه ممکن است نگفتن «به سلامت» منجر به طلاق نشود ولی همین، بذر نفرت را در دل شوهر میافشاند و با گذشت زمان این بذر رشد میکند تا سرانجام همه قلب او را میپوشاند، چنانکه غفلت شوهر از امور پیش پا افتاده و بیاهمیت گاهی به کشمکش و در نتیجه به طلاق منجر میشود. بنابراین باید به امور پیش پا افتاده نظیر دادن هدیه یا پرسش از سلامتی طرف دیگر یا مکالمه تلفنی یا نامه یکی دو خط یا تعریف و تمجید یا یک دسته گل یا هر چیز دیگری از این قبیل توجه داشت تا بذر خوش بینی را بیفشانیم و از بدبختی جلوگیری کنیم.
سفارش هفتم: از نق زدن دوری کن
که موجب آن میشود انسان احساس بدبختی کند برای مثال شکایت از تیپ، سخن، کار، لباس یا غذایی که آورده میشود موجب تیره شدن فضای خانه میگردد جایی که کانون گرم خانوادگی را به جهنم تبدیل میکند. در این جا به بیان سه نمونه ثبت شده در تاریخ، در این زمینه میپردازیم:
اول: ناپلئون سوم بیش از هفتاد و پنج سال پیش ناپلئون سوم امپراتور فرانسه و پسرعموی ناپلئون بناپارت گرفتار عشق زنی به نام «ماری اوژنی ایگناس» شد. این زن از زیباترین زنان جهان آن روزگار بود و بالاخره این عشق به ازدواج انجامید. نزدیکان امپراتور کوشیدند او را از این تصمیم باز دارند. زیرا پدر این زن یک کنت اسپانیایی بود که گذشتهای اصیل نداشت ولی امپراتور با همه ملت به مخالفت برخاست و طی نطقی که از بالای اورنگ پادشاهی ایراد کرد با اظهار جمله زیر با ملت فرانسه به مخالفت برخاست: «من زنی را که دوستش دارم و احترامش میگذارم بر زنی که برای من ناشناس است ترجیح داده ام». ناپلئون و همسرش از تندرستی، ثروت و قدرت، شهرت و بالاتر از همه اینها عشق و شیفتگی مالامال بودند ولی بزودی این شعله فرونشست و سرانجام تبدیل به خاکستر گردید. ناپلئون توانسته بود اوژنی را ملکه کشور کند ولی هیچ چیز نه قدرت سلطنت ناپلئون و نه قدرت عشق او نتوانسته بود زنش را از نق زدن باز دارد. او که حسادت و سوء ظن آزارش میداد هرگز اجازه نمیداد ناپلئون به تنهایی کار بکند و هنگامی که او سرگرم انجام وظایف دولتی بود ناگهان همسرش وارد دفتر کارش میشد و مانع کارهای او میشد و به نکوهش او زبان میگشود زیرا همیشه میترسید که مبادا امپراتور با زن دیگری معاشقه کند. اوژنی با انجام این کارها چه نتیجه گرفت؟ نتیجه اش آن شد که ناپلئون اغلب شبها از در پشتی در حالی که کلاه نرمی روی سرش گذاشته بود دزدانه به همراه یکی از ندیمانش خارج میشد و به ملاقات زن زیبایی که منتظرش بود میشتافت و این چنین وی به فساد کشیده شد و زنش را ترک گفت، و این همان چیزی بود که نق زدنهای زنش برای او به ارمغان آورد.
دوم: تولستوی، رمان نویس معروف تولستوی از معروفترین رمان نویسان است و دو کتاب از شاهکارهای او یعنی «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» جزء مفاخر ادبی است که او از خود به جای نهاده است. تولستوی به قدری مشهور بود که هواخواهان او شب و روز با او بودند و هر سخنی را که بر زبان میآورد یادداشت میکردند تا آن جا که اگر میگفت:«بهتر است به بستر بروم و بخوابم» باز هم سخنش را یادداشت میکردند تا آن که مجموعه سخنان جمع آوری شده اش به یک صد جلد رسید. تولستوی و همسرش به علاوه شهرت از ثروت، مقام اجتماعی و فرزندان متعددی نیز برخوردار بودند. در آغاز به نظر میرسید خوشبختی آنها کامل و پایدار است لذا با هم زانو بر زمین میزدند و از خداوند بقای دوران خوشبختی خود را طلب میکردند. ولی تولستوی بتدریج عوض شد و شخصیتی متفاوت با گذشته یافت، از دنیا کناره گرفت و زندگی خود را وقف نوشتن جزوههایی کرد که در آن، مردم را دعوت به صلح و ترک جنگ و ریشه کن کردن فقر میکرد، از زمینهای خود چشم پوشید و زندگی سختی در پیش گرفت و به کشاورزی و قطعه هیزم پرداخت، خود کفشهایش را تعمیر میکرد و اتاقش را جارو میزد و در ظرفی چوبی غذا میخورد. تمامی این امور، پسندیده و عادی بود. ولی آنچه این سعادت را ویران کرد آن بود که زن تولستوی موجودی مال دوست و جاه طلب و خواهان شهرت بود اما تولستوی از تمامی این گونه امور کناره میگرفت و لذا همسرش نق زدن آغاز کرد و زندگی را بر تولستوی تیره و تار ساخت و نظریات تولستوی را احمقانه خواند و طرز تفکرش را سبک شمرد. هنگامی که تولستوی اصرار داشت کتابهایش را بدون گرفتن حقّ امتیاز برایگان به چاپ برساند و همسر او موفق نشد او را از این کار باز دارد دچار حمله هیستریک شد و پیوسته روی کف اتاق میغلتید و در حالی که شیشه سم را بر لبانش داشت سوگند میخورد که اگر تولستوی تغییر عقیده ندهد خود را خواهد کشت. همچنان که گفتیم این زن و شوهر دورانی از زندگی مشترک خود را در سعادت و آرامش سپری کردند ولی پنجاه سال بعد تولستوی حاضر نبود حتی ریخت زنش را ببیند و آن گونه که تاریخ حکایت میکند هنگامی که تولستوی به سنّ هشتاد و هشت سالگی رسید دیگر قادر نبود تراژدی زندگی خانوادگی اش را تحمل کند و در شبی توفانی و برفی از شبهای اکتبر سال ۱۹۱۰ از خانه گریخت و در سرما و تاریکی به سوی هدفی نامعلوم رهسپار گردید، آنچه او طالب آن بود تنها فرار از نق زدنهای همسرش بود و بس. یازده روز بعد تولستوی بر اثر التهاب ریه که ناشی از سرماخوردگی بود درگذشت و جنازه او را در یکی از ایستگاههای راه آهن یافتند. درخواست او به هنگام مرگ آن بود که نباید به زنش اجازه داده شود پس از مرگ به دیدار او بیاید. این بود بهایی که همسر تولستوی برای نق زدن، شکایت کردن و حالتهای هیستریک خود پرداخت.
سوم: آبراهام لینکلن، رئیس جمهور آمریکا همسر او نیز زن دیگری بود که زندگیشان را به جهنمی سوزان تبدیل کرده بود که باید تنها دلیل آن را نق زدن دانست.
سفارش هشتم: کتابی در زمینه پیوندهای زناشویی بخوان
شما یک بار ازدواج کردهاید و طبیعتاً در هیچ یک از مراکز تدریس امور مربوط به زناشویی نبودهاید بنابراین باید کتابی در زمینه پیوندهای زناشویی بخوانید و همه این گونه امور را به نظریات پیرزنها یا اندیشه افراد شکست خورده وامگذارید. طبیعی است که هریک از ما بکوشد در مسایل جنسی و کامجویی راههای بهتری را بشناسد و حتی انگیزه اصلی بسیاری از افراد برای ازدواج مسایل جنسی است و بدین ترتیب میتوانیم بگوییم: اگر نبود گرایش به کامجویی جنسی، بسیاری از ازدواج و پذیرفتن مشکلات آن خودداری میورزیدند. همین کامجویی ضمانتی است برای بقای انسان و گرایش او به ازدواج و از همین روست که باید به این بُعد ازدواج توجه کرد و در آشنا شدن با زوایای آن کوشید. بدون تردید تنها غریزه جنسی برای تفهیم روش انسانی پرداختن به امور جنسی کافی نخواهد بود. فراموش نکنیم که ما انسانیم نه حیوان و این حیوان است که تنها بر اساس غریزه عمل میکند و آدمی با آن تفاوت دارد. انسان در امور مربوط به خود، انسانی بودن این امور را نیز در نظر دارد و برای مثال در اسطبل غذا نمیخورد و ترجیح میدهد در اتاقی زیبا، تمیز و در ظرفی پاکیزه طعام میل کند. در مسایل دیگر نیز چنین است و چرا نباید انسانیت در آنها نیز ملحوظ گردد؟ در حقیقت مسأله آن قدر هم که برخی تصور میکنند آسان نیست و مسایل جنسی در کنار مسایل دیگر نقطه ثقل زندگی مشترک هر زن و شوهری است و لذا ناآگاهی در این زمینه موجب تشنج زندگی زناشویی است. از همین رو اسلام در نوع، چگونگی، زمان و مکان این رابطه توجه و تأکید فراوان دارد همان گونه که در امور مربوط به روابط زناشویی به شکل خاص و عام توجه اکید دارد. تجربه ثابت کرده است که بسیاری از دلایل فروپاشی کانون خانوادگی به ناآگاهی زن و شوهر یا یکی از دو طرف نسبت به رابطه جنسی باز میگردد چرا که این رابطه انسانی والا را که عقل و قلب و وجدان و همه سلولهای بدن در آن دخالت دارند به رابطهای صرفاً مکانیکی تبدیل کردهاند که رفته رفته ضعیف شده و سرانجام به تنفر میانجامد. بنابراین عدم توافق در این زمینه از دلایل اصلی شکست ازدواج است و از همین روست که اهمیت مطالعه یک کتاب خوب در مسایل زناشویی ضروری به نظر میرسد. همچنین باید به آموزشهای اسلامی نیز در این زمینه ملتزم و مقیّد بود.
پینوشتها
۱-نساء/۱
۲-وسائل الشیعه/ج۱۴/ص ۱۱۵
۳-روم/۲۰
۴-بحارالانوار/ج۷۷/ص ۲۲۹
۵-بحارالانوار/ج۷۱/ص ۵
۶-نهج البلاغه/نامه ۳۱
منبع: مدرسی، سید هادی؛ (۱۳۸۶)، دوستی و دوستان؛ مجموعه معارف اسلامی در هنر رفتار با مردم، ترجمه ی حمیدرضا شیخی و حمیدرضا آژیر، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم.