نوجوان پرخاشگر، مغرور و سرکش
پرخاشگرى به عنوان یک موضوع مهم و معضل بزرگ، مسألهاى است که اکثر خانوادهها با داشتن فرزندى در سن نوجوانى یا جوانى، با آن روبرو هستند.
این که علل و انگیزه پرخاشگرى چیست و خانوادهها با فرزند پرخاشگر خود، چگونه برخورد کنند و جامعه تا چه اندازه در این مورد مقصر است، مسألهاى است که در خصوص آن، با کارشناسان به گفت و گو نشستهایم.
دکتر حسین آقاجانى مدرس دانشگاه: در ابتدا سعى میکنم قسمتى از بحث مهم پرخاشگرى را در نوجوانان و جوانان از دیدگاه پویایىشناسى گروهى مورد بحث قرار دهم. از خصوصیات بارز نوجوانان پرخاشگر، تندروی، حالت خصمانه و پرخاشجویى را میتوان ذکر کرد. معمولاً افراد پرخاشگر یا نوجوان پرخاشگر، به طور کلى تلاش دارند با هر موضوعى، از در مخالفت درآیند و بدین وسیله والدین را تحت سلطه خویش در میآورند.
علل و انگیزه حالات پرخاشگرى نوجوان را در گروههاى مختلف اجتماعى میتوان ابتدا عدم اعتماد و امنیت آنان دانست. مطالعات محققان رفتارشناسى گروهها در زمینه پرخاشگرى نوجوانان نشان میدهد که سرچشمه اصلى پرخاشگرى نوجوانان و جوانان در کودکى است.
اینان در برقرارى رابطه با دیگران، دچار ترس و وحشت میشوند و واکنشهایى به صورت پرخاشگرى از خودنشان میدهند. شاید بتوان گفت فرد در دوران زندگى خود، دچار مشکلاتى شده و خانواده نتوانسته بر این مشکلات غلبه کند.
سؤال اساسى این است که چرا این افراد، از قواعد و هنجارهاى مسلط بر خانواده سرپیچى میکنند و ارزشها و معیارهاى گروه را در خانواده نمیپذیرند؟ چرا از ضوابط تعلیم و تربیت خانواده، روىگردان میباشند؟
به طور کلى به آن درجه خودآگاهى، این دسته از افراد نرسیده اند. میدانیم که خودآگاهى هنگامیتحقق میپذیرد که نوجوان، از پیچیدگى کنشهاى متقابل اجتماعى که در ساختار خانواده، مدرسه و جامعه رخ میدهد، آگاه باشد. میدانیم در صورتى که از این کنش، آگاه نشود از دیگران جداست. همین که از دیگران جدا میشود، او در زمره اعضاى متمایز گروه خانوادگى قرار میگیرد و کنشهایى نامطلوب خواهد داشت و نمیتواند معنى خود را به عنوان یک نوجوان اجتماعى درک کند. بنابراین او نمیتواند حتى با گروه همسالان خود که در رشد فردى و اجتماعى او مهم است، ایجاد ارتباط کند زیرا قسمتى از رشد شخصیت اجتماعى انسانها، مربوط به ارتباط صحیح و منطقى با گروه همسالان است زیرا در این سن، احتیاج دارد که یک ارتباط منطقى با همسالان برقرار کند. احتیاج به ارتباط داشتن به معنى برقرار کردن رابطه طبیعی، نزدیک و صمیمیبا گروه همسالان و خانواده است. به خصوص رابطه متقابل با دیگر نوجوانان که این امر موجب میشود که علاوه برمحبت، مسؤولیت، احترام را آموزش ببیند.
میدانیم اگر جامعهپذیرى در نوجوان شکل نگیرد، او یک فرد پرخاشگر میشود. میدانیم بین هر انسانى، هر نوجوانى و خانواده و جامعه یک جریانى وجود دارد. در مبحث جامعهشناسى، نتیجه این جریان، بسیار مهم است زیرا اگر نتیجه این جریان، مثبت باشد، قدرت همنوایى و سازگارى فرد افزایش پیدا میکند. ولى اگر نتیجه این جریان منفى باشد، او یک فرد ناسازگار میشود. یکى از متفکرین بزرگ مکتب فرانکفورت به نام اریک فروم، معتقد است علت اساسى نابهنجارى فرد یا علت اساسى ناسازگارى فرد، ناسازگارى جامعه بر طبیعت اوست در نتیجه نوجوان محروم، منحرف، پرخاشگر و نابهنجار بار میآید.
او اعتقاد دارد که جامعه نابهنجار، بشر را از شرایط زیست انسانىاش جدا مىسازد و از تمتع شرایط زیستى و وجودى او، جلوگیرى مىکند. مىدانیم که نوجوان، احتیاج به احساس هویت دارد. هر انسانی، هر نوجوانى، به احساس خاص و منحصر به فرد بودن نیاز دارد و اگر نتواند این احساس را از طریق خلاقیت ایجاد کند، آن را از راه همانندسازى با انسانهاى دیگر تحقق میبخشد.
نکته اى که مىبایست به آن توجه داشته باشیم به فهم رابطه پیچیده نوجوان و جامعه است. نکته اى که میبایست به آن توجه کنیم، تقدم داشتن جامعه بر فرد است که جامعه در اینجا میتواند خانواده، مدرسه و غیره باشد.
هر نوجوانى یک ظرفیتى و یک توانایى دارد و از طریق این ظرفیت و توانایى است که مىتوان این مبحث را از نظریه چارلز هورتون کولى که اعتقاد دارد که براى تبیین رفتارهاى نوجوان میبایست رفتار نوجوان را از طریق گروههاى همسال مورد مطالعه قرار داد.
«کولی» اعتقاد دارد که مفهوم خود را که درباره نوجوان میتوان تبیین کرد، از سه منظر باید تحلیل کرد. وى معتقد است در منظر اول به این نکته باید توجه داشت که نوجوان با خود میاندیشد و مىگوید که در ذهن دیگران چگونه ظاهر شوم. در منظر دوم وى معتقد است که نوجوان در مورد والدین خود و جامعه فکر میکند چگونه در مورد من قضاوت میکنند «کولى» در نتیجهگیرى اعتقاد دارد که از قضاوت دیگران که درباره خود داریم یا احساس غرور میکنیم یا احساس سرافکندگی. اگر احساس غرور کنیم یعنى نوجوان از قضاوتى که جامعه و والدین درباره او دارند، احساس غرور میکند. قدرت همنوایى و سازگارى او، در جامعه افزایش پیدا میکند اما اگر نوجوان احساس سرافکندگى کند، این امر موجب پرخاشگرى و سرکشى میگردد.
میدانیم که والدین باید در برابر نوجوان پرخاشگر و سرکش، چه عکس العملى را نشان دهد.
به طور کلى پژوهشگران رفتارشناسى گروهها اعتقاد دارند، واکنش خانواده در برابر نوجوان پرخاشگر و سرکش، میتواند دو عکس العمل باشد:
یکى مدارا: در نظریه مدارا، سعى میشود که نوجوان به خانواده پیوند داده شود و به اطاعت از قواعد و هنجارهاى خانوادگى گرایش یابد. به طور کلى اعتقاد بر این است که میبایست لبه تیز و آسیبرسان (پرخاشگر) رفتار نوجوان را به اصلاح سوهان دهند و در قسمت دوم میتوان با نوجوان مماشات داشت. در واقع این مدارا و مماشات، موجب جامعهپذیرى نوجوان میگردد. چرا نوجوانان از نقشهایى که به آنان واگذار شده فاصله میگیرند؟ زیرا تعارضى که بین اندیشههاى نوجوان و خانواده و مدرسه و جامعه وجود دارد، منجر به کشمکش درونى در او میشود. در مجموع میدانیم که در جامعه مدرنیته و پیچیده شهرى، قسمتى از کارکرد تربیتى خانواده، به مدرسه و جامعه منتقل شده است و عدم هماهنگى بین دیدگاههاى خانواده و جامعه، میتواند موجب پرخاشگرى نوجوانان شود.
نوجوان و جوان، احتیاج دارد تا احساسات خود را بیان کنند. تجلى بیان احساسات به او کمک میکند که بتواند خودش را پیدا کند. لذا تعلیم و تربیت بسته جامعه موجب شده که ما شاهد یک مسأله عام اجتماعى به نام «پرخاشگرى» باشیم. نمیتوان پرخاشگرى نوجوان را جدا از مسائل جامعه مورد مطالعه قرار داد. عدم کنترل احساسات در جامعه بین افراد با پرخاشگرى ارتباط دارد.
به طور کلى اگر به عنوان یک محقق، به اختلافات و درگیرىهایى که در محلههاى مختلف بین جوانان نوجوانان رخ میدهد، مطالعه کنیم متوجه میشویم که پرخاشگرى را در سطح جامعه بدون مطالعه تداخل فرهنگ ها، نمیتوان تحلیل کرد.
در جامعه پیچیده، هر پدیدهاى مانند پرخاشگرى، یک پیچیدگى خاص خود را دارد. بدون مطالعات علمی دقیق نمیتوان این پدیدهها را مورد مطالعه قرار داد.