نقش آموزه های شیعی در هنر
- امامت
باور به ولايت و امامت و اين كه امامان شيعه متسلسل هستند و اين كه اين يك هديه الهي است كه دست به دست ميگردد، موجب شده است كه به عنوان نمونه، ما معمارها بگوييم: سر سلسله ما حضرت ابراهيم ـ عليه السّلام ـ بوده است؛ چون او اول معمار عالم بوده و اين موجب شده است كه يك سلسله انتسابي در هر يك از هنرها به وجود بيايد و مرام «استاد و شاگردي» ايجاد گردد و تا كسي شاگردي نكند و آن هديه را در خفا از مربي و مراد خود نگيرد، اجازه دخالت در كار پيدا نكند. به همين دليل، ميگوييم «هنرها دلي هستند» و هنرها در قالب «استاد و شاگردي» حركت ميكنند. اين تنها در تعليم صناعت هنري نيست، بلكه در حكمت هنر هم اين روش كارساز اصلي است. اين طور نيست كه به مكتبي برويد و يك جا بنشينيد و چيزي بخوانيد و هنرمند شويد؛ به قول قديميها، «بايد دود چراغ خورد»، بايد با استاد پرورش پيدا كرد. اين روش «استاد و شاگردي»، كه در همه هنرهاي ما وجود دارد ريشه خود را ـ نه به صورت شكلي ـ به صورت محتوايي، مديون تفكر ديني و به خصوص تفكر شيعي است. چون در اين مكتب، از بچگي اين مطالب در ذهن انسان پايدار ميشود و جزو اعتقادات قلبي انسان ميگردد و انسان ميتواند در اين حوزه بپذيرد كه چنين رابطهاي وجود دارد.
البته ممكن است بگويند كه اين رابطه «شاگردي و استادي» در خيلي جاهاي ديگر هم وجود دارد، اما اولاً، اگر در جهان اسلام چنين رابطهاي وجود دارد مبتني است بر همه باورهاي اسلامي كه تشيع پرده بلندتري است از مجموعه آنچه در فرايند نگاه اسلامي وجود دارد. ثانياً اگر در ديگر حوزههاي ديني هم چنين رابطهاي ميبينيم، آنها هم اعتقادات و باورهايي دارند كه در جاي خودشان محترمند و دستاوردهاي خودشان را ايجاد ميكنند. «اثبات شيء نفي ما عداه نميكند». منظور بنده اين نيست كه آنها هم اين جورند؛ نه، ميگويم: در اين حوزه، اين تأثيرات چشمگيرند و در كيفيت ارتباط بين هنرمندان و سلسلهاي كه در حوزههاي هنري ايجاد شده است و روابط مراد و مريد و اين روابط قلبي كه به وجود ميآيند ـ اين كه كسي بزرگتري و پيشكسوتي دارد و او را مورد احترام قرار ميدهد و تا در درون خود سفري نكرده باشد به مراتب و اعتباراتي نميرسد و قدرت رسيدن به آن نقطهاي را كه مطلوب است و به او اجازه اظهار نظر ميدهد، پيدا نميكند ـ اين ها همه بر ميگردند به اعتقاداتي كه ما داريم و آن اعتقادات زمينههاي چنين برداشتهايي را فراهم ميكنند.
- عدالت
نكته ديگر توجه ويژه تشيع به «عدالت» است كه در همه هنرها معناي خاص خود را پيدا كرده است. اگر اين گونه فكر كنيم كه قرار دادن هر چيزي در جاي خودش «عدالت» است و فكر كنيم كه هنرمندان ما سعي بر اين داشتهاند كه نوعي انتظام در ذهنشان ايجاد كنند كه بر مبناي آن، كيفيت رابطه جزء با كل يا كيفيت ارتباط بين كثرت و وحدت محل تجلي عدالت باشد تمام آثار معماري باارزش گذشته ما تجلي همين امر هستند و به نظر من، بارزترين نكتهاي را كه معماري سنتي براي ما به ارمغان ميآورد مبحث «عدالت» است. وقتي از اين ديدگاه وارد عالم هنر شويم، ميبينيم كه سعي شده است هر چيز سر جاي خودش قرار گيرد و هيچ جزئي به كل و هيچ كلي به جزءزوري نگويد و هر چزئي يك واحد كل را بيان كند و هر كلي متشكل از تمام اجزائي باشد كه در آن ذوب شده است و او را به وجود آورده، به گونهاي كه اين هيچ جاي ترديد ندارد. آيا اين نشاني در ريشههاي اعتقاد ديني شيعي ندارد؟
اگر در نقش يك كاشي نگاه كنيد يا قرار گرفتن كتيبههاي كاشي در جوار بقيه و نيز مجموعه فضايي كه به اين صورت به وجود آمده و آن فضا در جوار فضاهاي ديگر و بعد، آنها در بافتي كه يك محله را به وجود ميآورند و تشكيل محلات كه يك شهر را به وجود ميآورند و تمام اين مقياسها، اگر به جاي درست قضيه نگاه كنيم ـ منظورم از «جاي درست» يعني جاهايي كه اين موضوع در آنها به معناي واقعي به منصّه ظهور رسيده است؛ آنجا كه طراحان موفق شدهاند آنچه را نيّتشان بوده است به منصّه ظهور برسانند ـ ميبينيم از لحاظ معماري، يك وحدت كامل در مجموعه شهر و اجزايش وجود دارد؟ همه مثل سازهاي مختلفي هستند كه در يك دسته بزرگ نوازندگي (اركستر)، هر كدام نواي واحدي را ميتوازند، ولي به قدري ارتباط و توازن بين همه اينها وجود دارد كه اين عالم كوچك، تداعي كننده عالم بزرگ است و همه انضباطي كه انسان در آنجا ميتواند ببيند، در اينجا نمونهاش فراهم شده است و ارتباطات انساني، كه به عنوان مظروف اين ظرف تحقق پيدا ميكنند، به قدري عادلانه و دقيق تنظيم شدهاند كه يادآور انسان به عمق باور به عدالت هستند.
- احكام شيعي
تأثير احكامي كه شيعه به آن قايل است ـ كه البته اين تأثير كم نيست ـ جاي مطالعه بسيار دارد. (هر كدام از اين موارد كه عرض ميكنم، سرشاخههاي مطالعات وسيعي براي پيدا كردن كيفيت تأثير تشيع بر هنر هستند.) احكام شيعي چگونه بر هنر تأثير گذاشتهاند؟ هر كدام از مشخصاتي كه مجموعه روات ما از زبان ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ بيان كردهاند، تأثير گذارند. كسي كه عمري است اينها را خوانده و پاي منبرها شنيده و با آنها زندگي كرده است، وقتي ميخواهد نقاشي بكشد يا معماري بكند يا موسيقي بسازد، مسلّماً همه آنها بر دريافتش تأثير ميگذارند، و اين تأثير به صورت پنهان در امري كه به منصّه ظهور ميرسد وجود دارد، منتها «گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش.» اين جور نيست كه هر انسان بيوضويي به اين آثار نگاه كند، بتواند كيفيت تجلي اين امر را در آنجا ببيند. به اين سادگي نيست كه محقق فرهنگي بتواند حالات و دريافتهاي باطني را، كه در يك هنر شيعي وجود داشته و از كنه توجه عرفاني آن انسان شيعه به وجود آمدهاند و در اين امر تجلي پيدا كردهاند، تشخيص بدهد. چنين چيزي محال است.
به همين دليل هم هست كه در مجموعه مطالعاتي كه چه فرنگيها و چه فرنگيمآبها در همه زمينههاي آثار هنري ما دارند، جز يك قشر و پوسته ظاهري چيزي نميبينند؛ چون نگاه به معاني باطني كه در آنها تجلّي پيدا كردهاند، صاحب نظر و صاحب دل ميخواهد تا بتواند آن پيغام سروش را دريابد. بنابراين، بايد كساني باشند كه اين آمادگي را براي خودشان فراهم كرده باشند تا بتوانند اين الهامات را در آنجا ملاحظه كنند، و گرنه صرف نگاه كردن به آنها مشكلي را حل نميكند. اگر قرار باشد ـ نعوذ بالله ـ در شناخت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ توجه كنيم كه اندازه كفش حضرت يا اندازه دور كمرش چقدر بوده است و به همين بسنده كنيم، اين همان خطري است كه نگاه شكلي هنرشناسان غربي در بر دارد؛ همان است كه تنها به آنچه خودش ميفهمد تكيه ميكند.
خدا رحمت كند مرحوم علامه جعفري را كه ميفرمود: اگر يك گاوي از يك طرف شهر وارد شود و از طرف ديگر خارج شود و از او بپرسي: گاو عزيز! چه ديدي؟ ميگويد: در فلان گوشه شهر، چند تا پوست هندوانه تازه بود؛ در طرف ديگر، چمن خيلي خوبي بود؛ آن طرف… . اما اگر فيلسوفي از يك در شهر وارد شود و از در ديگر خارج گردد، ميگويد: يك كتابخانه آن طرف بود، مقبره فلان استاد در آنجا بود، دو نفر يك بحث علمي عميقي ميكردند، … هم پوست خربزه هست، هم كتابخانه، تا كه چه را ببيند. «هر كسي از ظن خود شد يار من.» پس چشم تربيت شده ميخواهد كه ظرافتها و دقتها را ببيند.
پيوستگي مذهب و هنر: موجب خجالت است كه امروز عدهاي پيدا شدهاند، ميگويند: ما نگاه كرديم، نديديم؛ پس نيست. تو درست و آن طور كه بايد، نگاه نكردي كه نديدي. اگر اهل نگاه، نگاه ميكرد ميديد، ولي تو نميخواهي اين را قبول كني كه اهل نگاه نيستي؛ ميگويي: من معمارم، من هنرمندم، نقاشم؛ نه،نيستي. آن چشمي كه بخواهد اين ها را نگاه كند و آن معارف را دريابد، چشم شما نيست كه بخواهي ببيني و بعد هم حكم قطعي صادر كني كه من نگاه كردم، چون نديدم، پس نيست.
بزرگترين مشكل امروز هنر ما را همينها فراهم ميكنند. قطع ارتباط بين مذهب و هنر از همين حرفهايي است كه پشت سر اين هنرها ميبافند. ميگويند: «اينها حرف است.» چرا حرف است؟ ميگويند: چون ما رفتيم تحقيق كرديم، چيزي نبود. آيا شما وسيله لازم براي فهم معنا را داشتيد؟
اگر به حوزه احكام نگاه كنيم و توجه خاص و تأثير اين احكام را در اجزاي هنر ببينيم، تأثير اين احكام در هنرها وجود دارند؛ مثلاً، در حوزه معماري، در كيفيت تقويت تعامل اجتماعي جامعه و اهميت دادن به جماعت. فقط اشاره ميكنم: اگر قرار است محلهاي طراحي شود كه در آن جا انسانها با هم رابطه مثبتي داشته باشند، چگونه اين امر تحقق مييابد؟ در اين محل، سقّاخانهاي در نظر گرفته ميشود، مسجدي هست، جاي كسبي وجود دارد، حمامي هست، محل تجمّعي تعبيه ميشود تا انسانها با هم تعامل بيشتر داشته باشند و همين تعامل موجب گرهگشايي از همديگر شود.
در نماز شب، بيدليل نيست كه ميگويند: چهل مؤمن را نام ببر و براي آنها دعا كن؛ براي اين كه چهل انسان را به ياد بياوري و احوالشان در ذهنت باشد تا روز بعد هم كه آنها را در خيابان ميبيني آشناي تو باشند؛ آنها را در خاطر داشته باشي. وقتي ميگويد: تا چهل همسايه از هر طرف را بايد مراقب باشيد، اين چگونه شهر سازي را به وجود ميآؤرد؟ وقتي ميفرمايد: «يدالله علي الجماعه» پس ديگر «آپارتمان» يعني چه؟ يعني: جداي. «آپارتمان» در لغت يعني: جدايي. شما همه در آپارتمان زندگي ميكنيد، ولي او ميفرمايد: «يدالله علي الجماعه» اين با آن خيلي فرق دارد. اين چه اخلاقي به وجود ميآورد؟ سي سال شما در كنار همسايهتان هستيد و اصلاً نميدانيد اسمش چيست؟ حالش چطور است، چه ميكند. اينها همه مربوط به آن ساخت و بافت و آن ظرفند. اينها كه از دست رفتهاند، براي آن است كه احكام فراموش شدهاند. آن موقع زندگيها آن طور بود؛ زيرا به آن احكام توجه ميشد. آن احكام كه ـ مثلاً ـ همه آنچه طبيعت خداوندي است آيه و نشانه اوست.
بنابراين، آيات بايد به رخ افراد كشيده شوند تا موجب ذكر شوند. در اين طرز تفكر، ميديد طراحي باغچهها در داخل حياطهاي قديمي ما چگونه بود، حتي مانع عبور ميشدند؛ يعني اگر آدمي قايل به قضيه «حمار» بود، بايد جوري راه را باز ميكرد كه مردم راحتتر بتوانند در اين حياط حركت كنند، اما باغچهها جوري قرار داده ميشدند كه جلوي راه شما را بگيرند؛ براي اينكه طراح ميخواهد گل و گياه را به رخ شما بكشد، آب را به رخ شما بكشد، بازي نور را و فوّاره داخل حوض را كه پايه پرگار وجود تمام آن خانه بشود، و محل ازدواج نور و آب توجه شما را به خود جلب كند. اينها همه جزو معارفي هستند كه اسلام و به طور خاص، تشيع در اختيار ما قرار ميدهند تا بتوانيم در اين نوع نگاه، ارزشها را ببينيم.
هره چيني، استفاده از مواد و مصالح گوناگون و مانند اينها، همه حكمت دارند؛ يا مثلاً، ميبينيد «ديوار صندوقه» درست ميكنند («صندوقه» يعني اين كه دو ديوار به موازات هم ميسازند، ولي وسط آنها خالي است)، اگر از معمار سنتي بپرسيد چرا اين ديوار را صندوقه ميكنيد، ميگويد: مواد دور ريز را وسط اينها ميريزيم تا تلف نشوند. در ساخت ديوار، حكم شرعي ظاهر ميشود. فقط به عنوان نمونه، به برخي موارد اشاره ميكنم، و اگر وارد اين مقولات بشويم، نهايت ندارند. موارد متعددي وجود دارند كه قابل تحقيق هستند. بايد به اين اشاره كنم كه هنر شيعي مظلوم واقع شده و كسي به آن توجه نكرده است، با اين كه بستر كار بسيار زيادي وجود دارد.
- مشي عملي ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ
ما از بچگي درمجالس عزاداري اهلبيت (ع) شركت كردهايم و درباره نحوه زندگي آنها زياد شنيدهايم. در جنگ هشت ساله، كه بر كشور ما تحميل شد، اگر حكايت رنجها و شهامتهاي زينب كبري ـ عليها السلام ـ نبود و آن داستانها بيخ گوش بچههاي ما خوانده نميشد، «روايت فتح» ساخته نميشد. «روايت فتح» چيست؟ يك عده به جبهه رفتند، جنگيدند، مظلوم واقع شدند، تمام كشورهاي دنيا هم جمع شدند و به دشمنان آنها كمك كردند تا اينها را از بين ببرند و اينها در مظلوميت زياد شهيد شدند. حال كسي بايد صداي اينها را به دنيا برساند. پس بايد برويم «روايت فتح» درست كنيم تا صداي مظلوميت اينها از رسانهها پخش شود. اين يعني چه؟ اين يعني تأثير عمل زينب كبري ـ عليها السلام ـ . ببينيم كجاست آن حركت عظيمي كه موجب شد اين همه نيروي اجتماعي ايجاد شود. حقانيت جنگ ما حتي توسط جامعه خودمان خوب فهميده نشد. «روايت فتح» چقدر تأثير داشت! درست همان كاري را ميكرد كه پس از واقعه عاشورا اتفاق ميافتاد. خدا رحمت كند. شهيد آويني را كه اين طرح به ذهنش رسيد. اين نتيجه تربيت تشيع است كه به ذهنها القا ميكند: بايد برخيزيم و حركت كنيم. وقتي هم حركت كردند تا آخر ايستادند تا قطعه قطعه شدند. همه در مجالس عزاداري حسيني تربيت شدهاند كه اين طور عمل ميكنند. بايد اين طور به قضيه نگاه كرد. اگر اين طور ببينيم آن وقت دامنه تأثير تشيع در هنر بسيار وسيع است، خيلي چيزها را ميتوانيم بررسي كنيم كه در اين مجال اندك نميگنجد.
- ادعيه
به گفتار و ادعيه و آنچه از معصومان (عع) باقي مانده است نگاه كنيم، ببينيم چه روحي د آنها هست، چه جهاني توسط اين ادعيه ترسيم ميشود؟ قدري ذهنمان را به كار بيندازيم و در دعاهاي شعبانيه، كميل،ندبه و مانند اينها تعمّق كنيم، ببينيم چه فضايي خلق ميكنند. ذهني كه بيست سال، سي سال با اين دعاها و گفتهها تربيت شود، وقتي ميخواهد شروع به كار كند، از همانها الهام ميگيرد؛ دستش را رو به آسمان بالا ميبرد و نگاه ميكند و چيزي را وضع ميكند. چگونه ميشود كه آن نقاش عزيز يك سر و سهي با شالي قرمز بر دوش را به تصوير ميكشد؟ وقتي ما به آن نگاه ميكنيم، چقدر او را مورد تحسين قرار ميدهيم! زيرا او به نحوي وصل به عالمي است كه اين ادعيه درست ميكنند، نه فقط ادعيه، بلكه همه بزرگ داشتها، تعزيهها، ذكر مصيبتها و تمام اينها؛ يعني ادبيات ديني مربوط به حوزه تشيع. اين مجموعه ذهن هنرمندان ما را رنگي ميزند كه با آن رنگ اين عالم را ميبينند، با اين ذهن تربيت ميشوند.
حضرت علي (ع) در دعاي «كميل» ميفرمايد: خدايا، گيرم كه آتشت را تحمل كنم، فراغت را چگونه تحمل نمايم؟ ذهني كه اين طور تربيت شده است، آيا هرگز هواهاي نفساني خود را به تصوير ميكشد؟ چرا آن طرف دنيا اين طور ميشود؟ براي اين كه مردم آنجا با اين ذهنيت تربيت نميشوند. وقتي كسي علي الدوام قرآن ميخواند، دعا ميخواند و با اين ذهن پرورش پيدا ميكند ذهنش اين عالم را طوري ميبيند كه ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ طرح كردهاند. بنابراين، در اين عالم تنفس ميكند. اگر ميخواهد چيزي را بگيرد و بدهد، همه در همين عالم اتفاق ميافتند. درك اين كه اين عالم چيست و اجزاي ادعيه ما هر كدام در هر جا چه تأثيري گذاشتهاند، يك دنيا كار لطيفي است كه اهل ميخواهد، آدم مزكّا ميخواهد كه ادعيه را بخواند و وقتي به اين آثار نگاه ميكند، متوجه شود كه آن چه از اين آثار در خارج از ذهن ميبيند نتيجه تأثير همانهاست. وقتي ميگوييم آن دعا در اين اثر به منصّه ظهور رسيده است، يعني چه؟ اگر دعا حقيقتاً در وجود هنرمند ما اثر كرده باشد، در نقاشي، در كار گرافيك، در موسيقي او خودش را نشان ميدهد.
غالباً سر كلاس، من به دانشجويانم ميگويم: فكر ميكنيد اين اتفاقي است كه موسيقي ما ميگويد: آي داد، بيداد، امان؛ ولي موسيقي آن طرفيها ميگويد: گمب، گمب، گمب گمب؟ اين موسيقي تحت تأثير يك فضاي فرهنگي است، تحت تأثير يك جهان بيني است . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج33، ص372، روايت 604، باب 23. @#@ تحت تأثير اين جهان بيني، اين نغمهها به وجود ميآيند، اين نواها به وجود ميآيند. موسيقي اين طرف حتي آن جا كه شاد است، هنوز نجيب است، و آنجا هم كه غمگين است غمش يك حزن عميق عرفاني درستي است؛ هيچ وقت انسان را به مطلق رقّاصي دعوت نميكند. آن را كم ارزش نگيريد! اگر واقعاً به بطن اينها راه پيدا كنيم ميبينيم دنياي عجيبي است، آينه شفاف و زيبايي است براي بيان حقانيت تشيع. چقدر به هنرهاي شيعي ظلم شده است كه اجازه ندادهاند كه سر جاي خودشان قرار بگيرند و نشان بدهند كه چقدر ميتوانند آينه شفّافي براي بيان اعتقادات امت شيعي باشند! اينها كار ميخواهد، دقت ميخواهد، مطالعه ميخواهد تا بتوانيم اينها را فراهم كنيم و عرضه بداريم. البته اين كار دامنه دارد؛ مثلاً اعتقاد به تأويل و پرداختن به بطن به جاي قشر؛ همان گونه كه عالم بطن دارد، قرآن بطن دارد. ما تأويل داريم و جاي اين وجود دارد كه فهم مجدد و مجدد از قرآن و احاديث داشته باشيم. ادعا ميكنم كه اين اعتقاد است كه سينماي ما را چنان باور ميكند كه هر جا برود، ميبينند حرفي براي مطرح كردن دارد.
چرا اگر در بين تمام كشورهاي عالم بخواهند مطالعه كنند و كشوري پيدا كنند كه مهد عرفان باشد، آن ايران است؟ چرا بايد اين طور باشد؟ چه رابطهاي است بين ايران، تشيع و عرفان؟ در نقاشياش، در سينما و موسيقي، در معماري، در همه هنرهايش كه نگاه كنيد، ميبينيد كه اين عمق از عرفان وجود دارد. كجاي دنيا اين همه شاعر عارف دارد، همه با هم، در همه زمانها، آن هم اين طور؟ مولانا، حافظ، سعدي، نظامي، هر كدام براي خودشان يلي هستند. نمونه آنها در ساير هنرها هم هست؛ مطالعه نشده، قدرشان دانسته نشده است. شما فكر ميكنيد رضا عباسي نسبت به ساير هنرمندان، در زمينه خودش جايگاه مولانا را پيدا نميكند؟ اگر درست بفهمند كه چرا اين اينطور نقاشي كرده، چرا اين موضوعات را نقاشي كرده، چرا آن طور مغضوب واقع شده، چطور اين هنرمند عزيز ـ به معناي واقعي كلمه ـ اين طور مورد ستم واقع گرديده، چطور مثل اولياي خودش، مورد خشم دستگاههاي حاكم قرار ميگرفته است، واقعيت معلوم ميشود. چرا هر وقت ميگوييم: «هنرمند»، ميگويند: فقير، بدبخت. چرا اين طوري است؟ چرا اين زمينه براي هنرمندان فراهم نميشود؟ اين ها كه عرض ميكنم جاي سئوال و جواب دارند. بايد در آنها تدقيق شود تا ابهامها برداشته شوند.
خلاصه بحث
پس عرض بنده اين است كه ما به طور خلاصه اولاً، در هنر، هر دو بعد «حكمت» و «صناعت» را مورد توجه قرار دهيم و متوجه باشيم كه دل هنرمند ابتدا بايد از تشيع تأثير پيدا كند تا اين موضوع در اثرش به منصّه ظهور برسد، و تا هنرمند از چيزي متأثر نشود كار او اصلاً هنري نيست. اگر كسي دارد كاري را كپي ميكند و با احساس و مغزش كاري ندارد، فقط دارد به تصويري نگاه ميكند، بعد دستش حركت ميكند، فكرش هم جاي ديگري است؛ اين اصلاً باطل است. اين كار هنري نيست. كار هنري آن است كه از دل برآيد و بيرون تجلّي پيدا كند. اما اين كه حالا آبشخور اين دل آيا تشيّع است يا نه، راجع به اين خيلي بايد كار و فكر كنيم. بعضي از موارد كه عرض كردم آنهايي هستند كه دل را متأثر ميكنند تا محل تجلّي گردند. بعضي ديگر هم در صورت و صناعت ظاهر ميشوند؛ تشيع بر هر كدام از اينها تأثيري دارد.
از سوي ديگر، ما براي اين كه تأثيرات تشيع را بر هنر بسنجيم، بايد شاخصههاي عمدهاي را كه در آن و جود دارند مورد شناسايي قرار دهيم و پيجويي كنيم كه هر يك از اين شاخصهها در كجا ميتوانند تأثير گذار باشند. وقتي وارد شويم و قدري تفحص كنيم، ميبينيم ميتواند دنياي وسيعي ايجاد كند. پس اولاً، بايد اين شاخصهها را مرتّب و منظّم كرد و بيشتر كامل كرد. ثانياً به ازاي هر شاخصه آن تأثيرات را در حوزه هنر مورد مطالعه قرار دهيم و پيش ببريم. اما اين شاخصهها نهايتي ندارند؛ تا اندازهاي كه انسان بتواند به فكرش عمق بيشتر ببخشد، ميتواند عناصر بيشتر و تأثيرات بيشتري را پيدا كند. همچنين كيفيت تأثير گذاشتن اين شاخصهها بر هنر نيز ميتواند دامنه وسيعي داشته باشد.
من تصور ميكنم اگر ما بتوانيم مدخل «تأثير تشيع بر هنر» را باز كنيم، با گنجينه عظيمي مواجه ميشويم كه فقط مقدار بسيار اندكي از آن تا به امروز مورد دقت قرار گرفته است، ولي عظمت فوق العادهاي در پشت پرده كم كاري و كم توجهي ما قرار دارد. من از همه علاقمندان به حوزه هنر و تشيع دعوت ميكنم كه بشتر به اين سمت تمايل پيدا نمايند و در اين زمينه كار كنند كه مسلماً دستاوردهاي بسيار گرانقدري در اين زمينه ميتواند منتظر ما باشند.
منبع: سایت اندیشه قم.